سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1008) سوره واقعه (56) آیه 41 وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ ا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1008) سوره واقعه (56) آیه 41

وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ

3-8 ذی‌القعده 1441

ترجمه

و یاران دست چپ؛ [اما] یاران دست چپ چیست؟

یا: و یاران دست چپ؛ چه یاران دست چپ‌ی؟!

 

نکات ادبی

أَصْحابُ

در آیه 8 همین سوره اشاره شد که ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام؛ و برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامه‌های ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند.

البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» می‌دانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار می‌رود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار می‌رود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛ و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبک الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار می‌برند؛ چنانکه در «لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ» (انبیاء/43) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است؛ هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفته‌اند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی می‌گرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد؛ ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن و جوار و پناه دادن دانسته‌اند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد.

راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته‌، توضیح داده‌ که این ماده در عرف در مواردی اطلاق می‌شود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغ‌تر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛ و چه‌بسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خوانده‌اند (ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/22؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/184؛ ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/46) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را می‌شناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند.

اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره می‌کند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار می‌رود [به عنوان یک مثال قرآنی، می‌توان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/10)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلط‌اند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَة» (مدثر/31)]؛ و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته می‌شود؛ اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسی، أَصْحابَ السَّبْتِ، ‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعیرِ، أَصْحابِ الْجَحیمِ، أَصْحابَ الْقَرْیَةِ، أَصْحابِ مَدْیَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْکَةفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفینَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ، أَصْحابَ الْیَمینِ، أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانسته‌اند ترجیح داد.

جلسه 975 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-8/

الشِّمالِ

درباره ماده «شمل» قبلا بیان شد که برخی اصل این کلمه را در معنای «دست چپ» در مقابل «دست راست» دانسته‌اند و گفته‌اند به همین مناسبت ابتدا به لباسی که سمت چپ بدن را می‌پوشاند «الشِمال» گفتند (همان گونه که نام قسمتهای مختلف لباس را از قسمتهای مختلف بدن گرفته‌اند: مانند پای [پاچه] شلوار و ..) و بعدا به‌تدریج به هرگونه پوشاندن و احاطه کردنی تعبیر «شمل» و شمول به کار رفت.

در مقابل، برخی دیگر از متخصصان لغت بر این باورند که این ماده در اصل دارای دو معنای کاملا متفاوت (مشترک لفظی) بوده و یک معنایش شمول و در برگرفتن و احاطه کردن می‌باشد و «شَملة» به معنای لباس هم از همین معناست، و معنای دوم «چپ» در مقابل «راست» است و باد «شمال» را هم بدین جهت چنین نامیده‌اند که اگر کسی در ناحیه قبله عراق بایستد، از سمت چپ قبله می‌وزد. و برخی در تایید نکته فوق، معنای اصلی این کلمه را همان احاطه کردن دانسته، و معتقدند معنای «سمت چپ» برای این واژه از کلمه «شمؤل‏» عبری وارد زبان عربی شده است و چون غالبا در مقابل «یمین» قرار گرفته، و «یمین» - چنانکه در بالا اشاره شد- بار معنایی مثبت (قوت و یمن و برکت) دارد این کلمه بار معنایی منفی پیدا کرده و به معنای «ضعف و سستی» و یا «شوم و نحس بودن» رایج شده است.

جلسه 237 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-17/

حدیث

اغلب احادیث جلسه 994 (آیه28) نیز به اینجا مرتبط می‌باشند که مجددا ذکر نمی‌شود.

 

الف. اصحاب الشمال در آفرینش

1) زراره گوید: مردی از امام باقر درباره‌ی این کلام خدای عزّوجلّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی ...: و هنگامى که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله ... » سؤال کرد. پس درحالی‌که پدرش می‌شنید فرمود:

«پدرم این حدیث را به من گفت که خدای عزّوجلّ مشتی از خاکی که آدم از آن آفریده شد را برداشت. سپس آب شیرین گوارا را بر آن ریخت و به‌مدّت چهل روز آن را رها کرد. بعد آب شور بد مزه را بر آن ریخت و آن را به‌مدّت چهل روز رها کرد. هنگامی‌که آن گِل، خوب خمیر شد، آن را گرفت و به‌شدّت آن را مالید؛ پس همانند ذرّاتی (مورچگانی) از راست و چپ آن بیرون آمدند و به همه‌ی آنان دستور داد که در آتش بیفتند. اصحاب یمین وارد شدند و برای آنان به سرد و سلامت شد و اصحاب شمال از ورود به آن خودداری کردند».

الکافی، ج‏2، ص7؛ مختصر البصائر، ص382-383

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ‏ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏ قالُوا بَلى‏ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ فَقَالَ وَ أَبُوهُ یَسْمَعُ ع:

حَدَّثَنِی أَبِی: أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِی خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع فَصَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ، ثُمَّ تَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً، ثُمَّ صَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ الْأُجَاجَ فَتَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً، فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّینَةُ أَخَذَهَا [تبارک و تعالى] فَعَرَکَهَا عَرْکاً شَدِیداً، [ثم هکذا حکى بسط کفیه] فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ مِنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ وَ أَمَرَهُمْ جَمِیعاً أَنْ یَقَعُوا [یدخلوا] فِی النَّارِ، فَدَخَلَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً، وَ أَبَى أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا.

این حدیث عینا در تفسیر العیاشی، ج‏2، ص39 نیز آمده است با این تفاوت که زراره این پرسش و پاسخ را خطاب به امام صادق ع نقل می‌کند.

 

2) الف. از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند عز و جل وقتی که خواست آدم را بیافریند آب را بر روی خاک و گِل جاری کرد و سپس مشتی از آن برگرفت و آن را به هم مالید و سپس آن را به دست خویش دوقسم کرد؛ سپس آنان را بیافرید (کاشت) در حالی که می‌جنبیدند؛ سپس آتشی را بر آنان برافراشت و به اهل دست چپ دستور داد که در آن وارد شوند. پس به سوی آن رفتند اما ترسیدند و داخلش نشدند. سپس به اهل سمت راست فرمود که در آن وارد شوند. پس به سوی آن رفتند و داخلش شدند؛ و خداوند به آتش دستور داد که بر آنان سرد و سلامت باشد. چون اهل سمت راست این را دیدند گفتند: پروردگارا! از ما درگذر به ما هم مهلتی بده؛‌پس خداوند مهلتی بدانان داد و بدانان فرمود که در آن وارد شوید. پس به سوی آن رفتند و مشرف بر آن ایستادند اما داخلش نشدند. پس همگان را به حالت گِل برگرداند و از آن [گِل] آدم را آفرید.

و امام صادق ع در ادامه فرمود: پس نه اینان می‌توانند از آنان باشند و نه آنان از اینان!

و فرمود: و می‌دانید که رسول الله ص اول کسی است که به آن آتش وارد شد و این همان سخن خداوند عز و جل است که «بگو اگر برای خداوند رحمان فرزندی باشد پس همانا من اولین پرستندگانم.» (زخرف/81)

الکافی، ج‏2، ص7؛ مختصر البصائر، ص383

عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ ع أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّینِ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَکَهَا ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَیْنِ بِیَدِهِ، ثُمَّ ذَرَأَهُمْ فَإِذَا هُمْ یَدِبُّونَ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا إِلَیْهَا فَهَابُوهَا فَلَمْ یَدْخُلُوهَا، ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْیَمِینِ أَنْ یَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا، فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا: رَبَّنَا [یَا رَبِّ] أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ، ثُمَّ قَالَ لَهُمُ: ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَیْهَا وَ لَمْ یَدْخُلُوهَا، فَأَعَادَهُمْ طِیناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: فَلَنْ یَسْتَطِیعَ هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ.

قَالَ: فَتَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْکَ النَّارَ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِین‏.

ب. همانا خداوند ‌تعالی در ابتدای آفرینش دو دریا ایجاد نمود، یکی شیرین و گوارا و دیگری شور و تلخ. سپس تربت آدم (علیه السلام) را از دریای شیرین و گوارا آفرید، سپس آن را در دریای تلخ جاری کرد، پس آن را گِلی بدبو (حجر/26) قرار داد و این [آغاز] آفرینش آدم بود؛ سپس مشتی از کتف راست آدم برداشت، و آن را در صلب آدم آفرید [کاشت] و فرمود: «این‌ها اهل بهشت هستند و پروایی ندارم» سپس مشتی هم از کتف چپ آدم برداشت و آن را در صلب آدم آفرید [کاشت] و فرمود: «این‌ها اهل جهنّم هستند و پروایی ندارم و از آنچه انجام داده‌ام مورد سوال واقع نشوم؛ و برای من بعد از این در مورد اینان بداء ممکن است؛ و در اینان و آنان است که ابتلاء‌رخ می‌دهد.

امام صادق ع فرمود: پس در آن روز اصحاب دست چپ در حالی که ذراتی بودند با آفریدگارشان احتجاج کردند و گفتند پروردگارا! چرا آتش را برای ما واجب کردی پیش از آنکه حجتی علیه ما داشته باشی و ما را با پیامبرانت بیازمایی و از اینکه اهل طاعت یا معصیت تو هستیم آگاه شوی در حالی که تو حکم کننده به عدل هستی»؟

خداوند تبارک و تعالی به آن‌ها فرمود: من اکنون با حجتی بر شما اینکه شما اهل طاعت یا معصیت هستید را بر شما آشکار می‌کنم و جای هرگونه عذر را بعد از این آشکار کردن می‌بندم.

پس حق‌تعالی به «مالک»، مامور جهنم، امر فرمود به آتش دستور بده که برافروخته و شعله‌ور شود و لهیب سرکشی از خود را بیرون فرستد؛ ‌پس او چنین کرد سپس خداوند به آن‌ها فرمود: «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید» گفتند: «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن نمی‌شویم». خداوند فرمود: ««از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید وگرنه در حالی که خوش نمی‌دارید و به زور شما را بدان عذاب کنم.» گفتند: «ما از آن به سوی تو فرار کردیم و با تو احتجاج نمودیم که چرا آتش را برای ما واجب کردی و ما را از اصحاب دست چپ قرار دادی چگونه انتظار داری از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شویم؟ پس از اصحاب یمین آغاز کن و به آنها دستور وارد شدن بدان بده که بدانیم در این زمینه بین ما و آنها عدل را رعایت کردی.

امام صادق ع فرمود: پس به اصحاب دست راست در حالی که ذراتی در پیشگاه او بودند امر فرمود «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید» پس آنان برای ورود به آتش هجوم آوردند و همگی در آن وارد شدند و خداوند آن را بر ایشان سرد و سلامت گرداند و سپس از آن بیرونشان آورد سپس خداوند تبارک و تعالی در میان اصحاب سمت راست و اصحاب سمت چپ ندا داد فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ اصحاب یمین گفتند: «بله پروردگارا همانا ما آفریده‌های و پرورش یافتگان توییم به این اقرار داریم از روی رغبت و اختیار» و اصحاب شمال جواب دادند «بله پروردگارا همانا ما آفریده‌های و پرورش یافتگان توییم و به این اقرار داریم از روی ناچاری و ناخرسندی« و این همان سخن خداوند است که «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ؛ تمام آنان که در آسمان‌ها و زمین‌اند از روی اختیار یا بناچار تسلیم اویند و به سوی او برمی گردند.» فرمود: همان [اقرار آنان به] توحید خداوند است.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص182-183

عن عمار بن أبی الأحوص عن أبی عبد الله ع‏:

أن الله تبارک و تعالى خلق فی مبتدإ الخلق بحرین، أحدهما عَذْبٌ فُراتٌ‏، و الآخر مِلْحٌ أُجاجٌ‏ ثم خلق تربة آدم من البحر العذب الفرات، ثم أجراه على البحر الأجاج، فجعله حمأ مسنونا و هو خلق آدم، ثم قبض قبضة من کتف آدم الأیمن فذرأها فی صلب آدم، فقال: هؤلاء فی الجنة و لا أبالی ثم قبض قبضة من کتف آدم الأیسر فذرأها فی صلب آدم فقال: هؤلاء فی النار و لا أبالی و لا أسأل عما أفعل و لی فی هؤلاء البداء بعد و فی هؤلاء و هؤلاء سیبتلون.

قال أبو عبد الله: فاحتج یومئذ أصحاب‏ الشمال‏ و هم ذر على خالقهم، فقالوا: یا ربنا لم أوجبت لنا النار و أنت الحکم العدل من قبل أن تحتج علینا و تبلونا بالرسل و تعلم طاعتنا لک و معصیتنا فقال الله تبارک و تعالى: فأنا أخبرکم بالحجة علیکم الآن فی الطاعة و المعصیة و الإعذار بعد الإخبار. قال أبو عبد الله ع: فأوحى الله إلى مالک خازن النار أن مر النار تشهق‏ ثم تخرج عنقا منها، فخرجت لهم، ثم قال الله لهم ادخلوها طائعین، فقالوا: لا ندخلها طائعین ثم قال: ادخلوها طائعین أو لأعذبنکم بها کارهین، قالوا: إنما هربنا إلیک منها و حاججناک فیها حیث أوجبتها علینا و صیرتنا من أصحاب الشمال فکیف ندخلها طائعین و لکن ابدأ بأصحاب الیمین فی دخولها کی تکون قد عدلت فینا و فیهم.

قال أبو عبد الله ع: فأمر أصحاب الیمین و هم ذر بین یدیه فقال: ادخلوا هذه النار طائعین، قال: فطفقوا یتبادرون فی دخولها فولجوا فیها جمیعا فصیرها الله علیهم بردا و سلاما، ثم أخرجهم منها، ثم إن الله تبارک و تعالى نادى فی أصحاب‏ الیمین و أصحاب الشمال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏ فقال أصحاب الیمین: بلى یا ربنا نحن بریتک و خلقک مقرین طائعین، و قال أصحاب الشمال: بلى یا ربنا نحن بریتک و خلقک کارهین، و ذلک قول الله «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ‏» قال: توحیدهم لله‏.

 

3) عبدالله بن سنان می‌گوید: در حال طواف بودیم که شخصی از آل عمر داشت طواف می کرد و شخص دیگری دستش را گرفت و برای استلام حجرالاسود پیش کشید؛ وی بشدت دستش را کشید و با او برخورد تندی کرد و گفت:‌حجت باطل شد. این که استلام کردی سنگی است که نه سودی دارد و نه زیانی.

من به امام صادق ع عرض کردم: آیا شنیدید که این آدم عُمَری به آنکه حجر را استلام کرد چه گفت و با او چگونه برخورد کرد؟

فرمود؛ مگر به او چه گفت؟

گفتم: گفت: بنده خدا! حجت باطل شد زیرا این سنگی است که نه سودی دارد و نه ضرری.

امام صادق ع فرمود: دروغ گفت و دروغ گفت و باز هم دروف گفت. همانا این سنگ در روز قیامت زبان گویایی دارد که برای هرکس که با آن دیدار کند شهادت می‌دهد. سپس فرمود:

وقتی خداوند تبارک و ‌تعالی آسمان‌ها و زمین را آفرید، دو دریا ایجاد نمود، یکی شیرین و دیگری تلخ. پس تربت آدم (علیه السلام) را از دریای شیرین آفرید سپس از دریای تلخ بر آن پاشید، سپس [گِل] آدم (علیه السلام) را از آن ورز داد و آن را همچون پوست مالید؛ سپس آن را آن مقدار که صلاح می دانست به حال خود رها کرد. پس وقتی خواست در آن روح بدمد او را همچون شبحی برپاداشت؛‌سپس مشتی از کتف راستش برداشت، بلافاصله ذراتی [همچون مورچه‌ها] از آن خارج شدند. پس فرمود: «این‌ها به سوی بهشت [خواهند رفت]» و یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: «این‌ها به سوی جهنّم [خواهند رفت]». سپس حق‌تعالی اصحاب سمت راست و اصحاب سمت چپ را به سخن درآورد، اصحاب سمت چپ عرضه داشتند: «پروردگارا! چرا آتش را برای ما آفریدی در حالی که حق را برای ما روشن نکردی [یا: گناهی برای ما اثبات ننمودی] و به‌سوی ما رسولی مبعوث نداشتی»؟

خداوند عزّوجلّ به آن‌ها فرمود: «به‌خاطر آنکه می‌دانم شما به‌طرف آن می‌روید و اکنون من شما را می‌آزمایم، پس حق‌تعالی به آتش امر فرمود برافروخته شود، آتش برافروخته شد. سپس به آن‌ها فرمود: «جمیعاً داخل آتش شوید که من آن را برای شما سرد و سلامت می‌گردانم».

آن‌ها عرضه داشتند: «پروردگارا! ما از تو پرسیدیم چرا برای ما آتش آفریدی و مقصودمان از این سؤال فرار و گریز از آن بود [حال ما را امر می‌کنی که در آن داخل شویم؟] اگر به اصحاب یمین نیز این فرمان را بدهی داخل آن نمی‌شوند.»

پس حق عزّوجلّ به آتش امر فرمود برافروخته گردد و برافروخته شد. سپس به اصحاب یمین فرمان داد که همگی در آتش داخل شوند و آنان داخل شدند و آتش برایشان سرد و سلامت گردید.

سپس به تمام آن‌ها فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ اصحاب یمین از روی میل گفتند: بله؛ و اصحاب شمال از روی کراهت گفتند بله! پس باری تعالی از جملگی آن‌ها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد.

امام صادق ع ادامه داد: و حجرالاسود آن وقت در بهشت بود پس خداوند عزّوجلّ بیرونش آورد و آن میثاق و پیمان خلایق را در خود فروبرد و فرموده‌ی حق تعالی به همین معنا اشاره دارد: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ: تمام آنان که در آسمان‌ها و زمین‌اند از روی اختیار یا بناچار تسلیم اویند و به سوی او برمی گردند.» و زمانی‌که خداوند متعال حضرت آدم (علیه السلام) را در بهشت ساکن نمود و وی مرتکب لغزش‌گردید، حق تعالی حجرالاسود را از بهشت فروفرستاد و آن را در رکنی از ارکان بیت خود قرار داد. حضرت آدم (علیه السلام) را از بهشت بر روی کوه صفا هبوط داد و برای مدّت مدیدی آنجا درنگ نمود. سپس حجرالاسود را در بیت الله دید و آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد از این رو به سرعت نزد حجر آمد و و سپس خویش را روی آن افکند و چهل روز گریست در حالی از خطایش توبه می‌کرد و از اینکه عهد را نقض کرده پشیمان شده بود».

سپس امام (علیه السلام) فرمود: «و به‌همین خاطر امر شده‌اید هرگاه حجر را استلام کردید بگویید: أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: امانتم را را ادا کردم و میثاقی که بسته بودم بدان وفاردار ماندم تا در روز قیامت به این وفاداری من شهادت دهی.»

مختصر البصائر، ص507-509؛ علل الشرائع، ج‏2، ص425-426

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ، عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیِ‏، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: بَیْنَا نَحْنُ فِی الطَّوَافِ إِذْ مَرَّ رَجُلٌ مِنْ آلِ عُمَرَ، فَأَخَذَ بِیَدِهِ رَجُلٌ فَاسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَانْتَهَرَهُ وَ أَغْلَظَ لَهُ، وَ قَالَ لَهُ: بَطَلَ حَجُّکَ، إِنَّ الَّذِی تَسْتَلِمُهُ حَجَرٌ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یَضُرُّ، فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْعُمَرِیِّ لِهَذَا الَّذِی اسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَهُ؟ فَقَالَ: «وَ مَا الَّذِی قَالَ لَهُ؟» قُلْتُ: قَالَ لَهُ: یَا عَبْدَ اللَّهِ بَطَلَ حَجُّکَ، إِنَّمَا هُوَ حَجَرٌ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «کَذَبَ ثُمَّ کَذَبَ ثُمَّ کَذَبَ، إِنَّ لِلْحَجَرِ لِسَاناً ذَلْقاً یَوْمَ الْقِیَامَةِ، یَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ.

ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ خَلَقَ بَحْرَیْنِ: بَحْراً عَذْباً وَ بَحْراً أُجَاجاً، فَخَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ ع مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ وَ شَنَّ [سَنَ‏] عَلَیْهَا مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ، ثُمَّ جَبَّلَ‏ آدَمَ فَعَرَکَهُ عَرْکَ الْأَدِیمِ، فَتَرَکَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ. فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَنْفُخَ فِیهِ الرُّوحَ أَقَامَهُ شَبَحاً، فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ کَتِفِهِ الْأَیْمَنِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ کَتِفِهِ الْأَیْسَرِ وَ قَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى النَّارِ. فَأَنْطَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْحَابَ الْیَمِینِ وَ أَصْحَابَ الْیَسَارِ، فَقَالَ أَصْحَابُ الْیَسَارِ: یَا رَبِّ لِمَ خَلَقْتَ لَنَا النَّارَ، وَ لَمْ تُبَیِّنْ لَنَا [یَثْبُتْ لَنَا ذَنْبٌ]، وَ لَمْ تَبْعَثْ إِلَیْنَا رَسُولًا؟!

فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ: ذَلِکَ لِعِلْمِی بِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ، وَ إِنِّی سَأُبْلِیکُمْ، فَأَمَرَ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ َأُسْعِرَتْ [فَاسْتَعَرَتْ]. ثُمَّ قَالَ لَهُمْ، تَقَحَّمُوا جَمِیعاً فِی النَّارِ، فَإِنِّی أَجْعَلُهَا عَلَیْکُمْ بَرْداً وَ سَلَاماً.

فَقَالُوا: یَا رَبِّ إِنَّمَا سَأَلْنَاکَ لِأَیِّ شَیْ‏ءٍ جَعَلْتَهَا لَنَا؟ هَرَباً مِنْهَا، وَ لَوْ أَمَرْتَ أَصْحَابَ الْیَمِینِ مَا دَخَلُوهَا.

فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ َأُسْعِرَتْ [فَاسْتَعَرَتْ]، ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ: تَقَحَّمُوا جَمِیعاً فِی النَّارِ، فَتَقَحَّمُوا جَمِیعاً فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً، فَقَالَ لَهُمْ جَمِیعاً: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏؟ قَالَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ: بَلَى طَوْعاً، وَ قَالَ أَصْحَابُ‏ الشِّمَالِ‏: بَلَى کَرْهاً، فَأَخَذَ مِنْهُمْ جَمِیعاً مِیثَاقَهُمْ‏ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏.

قَالَ: وَ کَانَ الْحَجَرُ فِی الْجَنَّةِ، فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْتَقَمَ الْمِیثَاقَ مِنَ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ، فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» فَلَمَّا أَسْکَنَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ ع الْجَنَّةَ وَ عَصَى، أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرَ فَجَعَلَهُ فِی رُکْنِ بَیْتِهِ، وَ أَهْبَطَ آدَمَ عَلَى الصَّفَا، فَمَکَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ رَآهُ فِی الْبَیْتِ فَعَرَفَهُ وَ عَرَفَ مِیثَاقَهُ وَ ذَکَرَهُ، فَجَاءَ إِلَیْهِ مُسْرِعاً فَأَکَبَّ عَلَیْهِ، وَ بَکَى عَلَیْهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً تَائِباً مِنْ خَطِیئَتِهِ، نَادِماً عَلَى نَقْضِهِ مِیثَاقَهُ. قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

قَالَ: فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ: أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»