سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1003) سوره واقعه (56) آیه 36 فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1003) سوره واقعه (56) آیه 36

فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً

25-26 شوال 1441

ترجمه

پس آنان را بِکر گرداندیم؛

اختلاف قرائت[1] 

نکات ادبی

أَبْکاراً

ماده «بکر»[2] در اصل دلالت دارد بر اول و ابتدای هر چیزی (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص287[3]) و به تعبیر دیگر چیزی که در مرحله اول از یک برنامه و یا یک جریانی باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص320[4]). برخی این معنای محوری را این طور تعبیر کرده‌اند: صدور چیزی از اصلش (بعد از زمانی که خالی از صدور بوده) به طوری که نسبت به آنچه از جنس آن صادر می‌شود اول باشد (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص161[5]) و برخی هم در همین راستا اصل کاربرد این ماده را در خصوص «بُکْرَة» به معنای صبحدم و ابتدای روز دانسته‌اند که از آن کلمات دیگر مشتق شده و چون گویی این وقت در آمدنش بر سایر اوقات روز تعجیل کرده و مقدم شده است، به هر چیزی که در کارش تعجیل کند و اول بیاید «بِکْر» گفته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص140[6])

در هر صورت «بُکْرَة» به معنای صبح‌دم است و البته چنانکه برخی تذکر داده‌اند «بُکْرَة» بر وزن «فُعلة» (مانند لقمه) از فعل بکر یبکر است که وزن فعله به معنای «ما یفعل به» است یعنی آنچه که با آن روز آغاز می‌شود [که صبح مصداق آن است نه معنای آن] (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص321[7]) و تفاوتش با «غداة» هم همین است که «غذاة» اسم است برای خود صبح و وقت صبحگاه؛ لذا مثلا نماز صبح را «صلاة الغداة» گویند شبیه «صلاة الظهر و العصر» اما «صلاة البکرة» نمی‌گویند؛ هرچند که به خاطر کثرت استعمال «بکرة» را برای اشاره به خود صبح هم به کار می‌برند (الفروق فی اللغة، ص266[8])؛ و شاید کاربرد آن در این آیه «وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ» (قمر/38) بهترین شاهد برای این تفاوت معنایی باشد؛ که اگرچه عموما آن را به عنوان ظرف دانسته‌اند اما بعید نیست که در این آیه بتوان آن را مفعول مطلق دانست؛ بویژه که کلمه «بُکْرَة» گاه به صورت مصدر ثلاثی مجرد (بکور) و مزید (إِبْکار) هم به کار برده می‌شود: «سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ» (آل عمران/41) «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکار» (غافر/55)[9]

این کلمه هم در مقابل «عشیّ» (هم‌خانواده با عشاء که به معنای شامگاه) به کار می‌رود: «سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» (مریم/11) ؛ «لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» (مریم/62) ؛ «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ» (غافر/55) و هم در مقابل «أصیل» (آخر شب): «وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً» (فرقان/5) ؛ «وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً» (احزاب/42) ؛ «تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً» (فتح/9) «وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً» (انسان/25). (فرق عشیّ با أصیل در این است که ظاهرا وقتی سایه کاملا مرتفع می‌گردد «عشی» گفته می‌شود اما أصیل به زمان بعد از عشی است؛ الفروق فی اللغة، ص266)

«بِکْر» را صفت مشبهه دانسته‌اند یعنی کسی که این صفت (در مرحله اول بودن) در او تثبیت شده باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص320[10]) و در زبان عرب به زنی گفته می‌شود که دوشیزه باشد و نکاح نکرده و بکارتش زایل نشده باشد و در واقع بر خلقت نخستین خود باقی باشد (مجمع البیان، ج‏9، ص329[11]) و جمع آن «أبکار» است: «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً (واقعه/56) «أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ ... ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً» (تحریم/5) و خلیل می‌گوید به اولین فرزند هم  (پسر باشد یا دختر) گفته می‌شود (کتاب العین، ج‏5، ص364[12]) و البته از ابوعبید نقل شده که گاه به زنی که فقط یک فرزند آورده هم گفته می‌شود؛ و ظاهرا ابن فارس سخن خلیل را هم به نحوی به این قول برمی‌گرداند (معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص289[13]) هرچند راغب اصفهانی بر همان معنای مورد نظر خلیل تاکید دارد و بر این باور است که اگر به مادر (و بلکه والدین) چنین بچه‌ای بکر گویند از همین باب است (یعنی آنان اولین بار بچه‌دار شده‌اند] و وقتی هم «بکر» در مورد حیوانات به کار می رود مقصود حیوانی است که هنوز بچه‌‌ای نزاده است: «لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ» (بقرة/68) (مفردات ألفاظ القرآن، ص140[14]) و البته برخی با توجه به مقابلات متعدد «بکر» (که در جایی نقطه مقابل او را «ثیّب: بیوه» (تحریم/5) و در جای دیگر «فارض: سالمند» (بقره/68) بر این باورند که «بِکر» را در معنای عرفی امروزی «باکره» (زنی که بکارتش زایل نشده) خلاصه کردن تفسیر دقیقی از این کلمه نیست؛ بلکه معنای آن (در خصوص زنان)‌ همان در مرحله اولیه زندگی بودن [در طراوت جوانی بودن] است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص321[15])

این ماده و مشتقات آن 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) زندیقی خدمت امام صادق ع می‌رسد و سوالاتی از ایشان می‌پرسند که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[16] در فرازی دیگر وی می‌گوید: چگونه است که حوریه‌های بهشتی هربار که همسرش سراغش می‌رود باکره است؟

فرمود: چون از امری طیب (پاک) آفریده شده که هیچ گونه امر نامطلوبی بر او عارض نشود و به جسمش هیچ آفتی نرسد و در درونش هیچ چیزی جاری نشود و هرگز حائض نگردد؛ پس رَحِم به‌هم‌چسبیده و پیوسته است و در آن معبری جز مجرای آلت نیست.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص: 351

رُوِیَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّهُ قَالَ: مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‏...

قَالَ فَکَیْفَ تَکُونُ الْحَوْرَاءُ فِی جَمِیعِ مَا أَتَاهَا زَوْجُهَا عَذْرَاءَ؟

قَالَ ع لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِنَ الطَّیِّبِ لَا یَعْتَرِیهَا عَاهَةٌ وَ لَا یُخَالِطُ جِسْمَهَا آفَةٌ وَ لَا یَجْرِی فِی ثَقْبِهَا شَیْ‏ءٌ وَ لَا یُدَنِّسُهَا حَیْضٌ فَالرَّحِمُ مُلْتَزِقَةٌ مِلْدَمٌ إِذْ لَیْسَ فِیهَا لِسِوَى الْإِحْلِیلِ مَجْرًى‏.

 

2) در منابع اهل سنت از رسول الله ص روایت شده است که فرموده‌اند:

بهشتیان هرگاه که با زنانشان نزدیکی کنند، آن زنان دوباره به حالت باکره برمی‌گردند.

الدر المنثور، ج‏6، ص158

و أخرج الطبرانی عن أبى سعید قال:

قال رسول الله ص: ان أهل الجنة إذا جامعوا النساء عدن أبکارا.

 

3) در ذیل آیه قبل روایتی از سوال ام سلمه در خصوص تفسیر این آیات گذشت که رسول الله مقصود از این آیات را زنانی دانست که در دنیا به صورت پیرزنانی که زیبایی و طراوتشان را از دست داده‌اند از دنیا رفتند و خداوند آنان را به صورت جوانانی جذاب وکم سن و سال که هیچگاه پیر نمی‌شوند درمی‌آورد. (جلسه 1002، حدیث1) در ادامه فرمودند:

پس هربار که همسرانشان سراغشان می‌روند آنان را باکره می‌یابند.

چون عایشه این سخن را شنید گفت: وای از درد [رفع بکارت!]

رسول الله به او روی کرد و فرمود: در آنجا دردی در کار نخواهد بود.

تفسیر جوامع الجامع، ج‏4، ص234؛ الکشف و البیان (ثعلبی)، ج‏9، ص210[17]

عن النّبىّ صلّى اللّه علیه و آله أنّه قال لأمّ سلمة: هنّ اللّواتى قبضن فى دار الدّنیا عجائز شمطاء رمصاء جعلهنّ اللّه بعد الکبر أترابا على میلاد واحد فى الاستواء، کلّما أتاهنّ أزواجهنّ وجدوهنّ أبکارا.

فلمّا سمعت عائشة ذلک قالت: وا وجعاه!

فقال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لیس هناک وجع.

تدبر

1) «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً»

این آیه دلالت بر باکره بودن زنانی است که برای اصحاب یمین قرار داده شده است؛ در مورد این زنان دو احتمال مطرح است:

الف. اگر این زنان همان حور العین و یا زنانی باشند که در بهشت برای اصحاب یمین آفریده شده‌اند تاکید بر بکر بودنشان ظاهرا دلالت دارد بر اینکه نحوه آفرینش آنان بدین صورت است که همواره باکره می‌مانند (حدیث1)

ب. اگر اینان زنانی‌اند که در دنیا می‌زیسته و اکنون در بهشت وارد شده و در مرتبه همسری اصحاب یمین قرار گرفته‌اند؛ آنگاه اشاره به بکر بودنشان می‌تواند بدین معنا باشد که ولو در دنیا از‌آنان رفع بکارت شده اما در بهشت دوباره باکره آفریده می‌شوند و چه‌بسا علاوه بر این دلالت دارد بر اینکه آنان نیز به نحوی آفریده می‌شوند که نه فقط باکره آفریده می‌شوند، بلکه همواره باکره می‌مانند (حدیث2 و 3)

 

2) «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً»

خداوند در دنیا همه زنان را باکره آفریده است؛ اما در مورد این زنان بهشتی فرمود که آنان را باکره قرار دادیم. در نکات ادبی جلسه قبل گذشت که انشاء برای اصل آفرینش چیزی به کار می‌رود و چیز جدیدی بی‌سابقه قبلی آفریدن است؛ و می‌دانیم که جعل و قرار دادن، افزودن یک حیثیت جدید به چیزی است که قبلا آفریده شده است. در اینجا نیز ابتدا از انشاء و ایجاد آنان سخن گفت سپس از اینکه آنان را باکره گردانیده است. همچنین اینکه این آیه با حرف «ف» متفرع بر آیه قبل شده نیز نشان می‌دهد که این باکره گرداندن چیزی است اضافه بر آن انشاء و ایجاد اولیه و بی‌سابقه. آن امر اضافه چیست؟

الف. چه‌بسا می‌خواهد به دوباره باکره شدن مجدد آنان اشاره کند. یعنی آنچه در مقام آفرینش جدید آنهاست باکره آفریدن آنهاست؛ اما چون مجامعت رخ دهد طبیعی است که بکارت آنان زایل گردد؛ و با این تعبیر «فجعلنا» می‌فرماید ما بعد از آن آفرینش نخست و در پی مجامعتی که با همسرانشان می‌کنند، باز هم آنان را باکره می‌گردانیم.

ب. چه بسا می‌خواهد با همین تعبیر ذهن ما را متوجه ساحت دیگری در خصوص بکر بودن این بهشتیان کند؛ که این بکر بودنشان صرفا یک امر فیزیولوژیکیِ ناظر به اصل آفرینش آنها نیست؛ ‌بلکه یک نحوه تازگی و طراوتی است که خداوند در آنان قرار می‌دهد که از آنان زایل شدنی نیست. به تعبیر دیگر می‌خواهد ما را با افق انشاء و آفرینش در بهشت آشنا کند که آن آفرینش در عین اینکه بی‌سابقه و جدید است، اما با یک جعل دیگری نیز همراه است؛ و شاید به خاطر این جعل خاص است که هیچگاه در معرض نقص و زوال قرار نمی‌گیرد؛ یعنی چه‌بسا کمالات بهشتی صرفاً اقتضای آن انشاء و آن نشئه نیست، بلکه گاه جعل خاص دیگری هم لازم است که ویژگی‌های مطلوب بهشتیان را چنین همیشگی گرداند.

ج. ...[18]

 

3) «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً»

حکایت

مامون در جلسه‌ای اهل کلام را طلبید و خودش درباره برتری امیرالمومنین ع بر دو خلیفه اول با آنان احتجاج کرد که فرازی از آن در ذیل آیه 10 (جلسه 977، تدبر7) گذشت. ابتدا از آنان خواست که دلایلی که آنان در افضلیت آن دو بر امیرالمومنین ع دارند بیاورند و یکایک را پاسخ گفت. در فرازی از این گام اول گفتگو آمده است:

شخص دیگری گفت: از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسیده است که فرمود: «ابو بکر و عمر سرور پیران اهل بهشتند.»

مأمون گفت: این حدیث محال است، زیرا که در بهشت شخص پیری نیست تا اینان در میان پیران سرور باشند؛ چنانکه روایت مشهوری است که آن پیر‏زن أشجعیّه نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بود و آن حضرت فرمود: پیر‏زن داخل بهشت نمى‏شود، وی گریه‌اش گرفت، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به او فرمود: همانا خداوند متعال می‌فرماید: همانا ما آنان [= آن افراد مونث] را به آفرینشی خاص ایجاد کردیم؛ پس آنان را بِکر گرداندیم» (واقعه/35-36).

و اگر هم معتقدید که ابو بکر نیز در هنگام ورود به بهشت جوان مى‏شود، خود شما روایت کرده‏اید که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به حسن و حسین گفت که «آنان سرور جوانان بهشتی در میان اولین و آخرین‌‌اند و پدرشان از آن دو بهتر است.»

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص187-188[19]

 

 

 


[1] . قراءة یعقوب فی الوقف بهاء السکت «فجعلناهنة» (معجم القراءات ج9، ص300)

[2] . این ماده قبلا در جلسه 531 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-42/ بحث شد و اکنون کامل‌تر شد.

[3] . الباء و الکاف و الراء أصلٌ واحدٌ یرجع إلیه فرعان هما منه. فالأوَّل أَوَّلُ الشئ و بَدْؤُه. و الثانى مشتقٌّ منه، و الثالث تشبیه. ... و البِکْرُ من کلِّ أمرٍ أولُه. و یقول: ما هَذَا الأمْرُ بِبَکِیرٍ و لا ثَنِىٍّ، على معنى ما هو بأوَّلٍ و لا ثانٍ.

[4] . أنّ الّذى یظهر من کلمات القوم و استعمالاتهم، أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الکون فی المرحلة الأولى من برنامج أو جریان أمر، سواء کان هذا الجریان منتسبا الى انسان أو حیوان أو نبات أو جماد أو زمان، أو غیرها.

[5] . صدور شیء من أصله (بعد زمن خال من الصدور) بحیث یکون أولا لما یصدر بعده من جنسه.

[6] . أصل الکلمة هی الْبُکْرَةُ التی هی أوّل النهار، فاشتق من لفظه لفظ الفعل، فقیل: بَکَرَ فلان بُکُوراً: إذا خرج بُکْرَةً، و الْبَکُورُ: المبالغ فی البکرة، و بَکَّرَ فی حاجته و ابْتَکَرَ و بَاکَرَ مُبَاکَرَةً. و تصوّر منها معنى التعجیل لتقدمها على سائر أوقات النهار، فقیل لکلّ متعجل فی أمر: بِکْرٌ، قال الشاعر: «بَکَرَتْ تلومک بعد وهن فی النّدى / بسل علیک ملامتی و عتابی».

[7] . و البُکْرَةُ بالضمّ فعلة کاللقمة بمعنى ما یفعل به، و من هذا المعنى أوّل الوقت من الیوم و هو الغداة ... فظهر أنّ تفسیر البکرة بأوّل الصبح، و الإبکار بالبکرة، و البکر بالمرأة الّتى کانت باکرة عرفا فی مقابل الثیّب: غیر وجیه.

[8] . (الفرق) بین البکرة و الغداة و المساء و العشاء و العشی و الأصیل‏: أن الغداة اسم لوقت و البکرة فعلة من بکر یبکر بکورا ألا ترى أنه یقال صلاة الغداة و صلاة الظهر و العصر فتضاف الى الوقت و لا یقال صلاة البکرة و انما یقال جاء فی بکرة کما تقول جاء فی غدوة و کلاهما فعل مثل النقلة ثم کثر استعمال البکرة حتى جرت على الوقت، و اذا فاء الفی‏ء سمی عشیة ثم أصیل بعد ذلک و یقال فاء الفی‏ء اذا زاد على طول الشجرة و یقال‏ أتیته عشیة أمس و سآتیه العشیة لیومک الذی أنت فیه و سآتیه عشی غد بغیر هاء و سآتیه بالعشی و الغداة أی کل عشی و کل غداة، و الطفل وقت غروب الشمس و العشاء بعد ذلک و اذا کان بعید العصر فهو المساء و یقال للرجل عند العصر اذا کان یبادر حاجة قد أمسیت و ذلک على المبالغة.

[9] . اینکه ابکار مصدر بکره است مورد تاکید اهل لغت بوده مثلا: «الإِبْکَارُ: مصدر للبُکْرَةِ، کالإصباح للصبح.» (کتاب العین، ج‏5، ص365) و مرحوم مصطفوی درباره این دو کلمه می‌گوید: «البکور و الإبکار مصدران مجرّدا و مزیدا فیه، و النظر فی البکور الى جهة نفس الفعل و فی الإبکار الى جهة صدوره من الفاعل.» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص321)

[10] . فالبکر کالملح صفة مشبهة و هو من ثبت له هذا المفهوم، یقال امرأة بکر، ابل بکر و شجرة بکر و زمان بکر. و الباکر فاعل و هو من قام به هذا المفهوم. و البَکْرُ بالفتح کصعب صفة أیضا و غلب استعماله فی الحیوان کما أنّ بکرا غالب استعماله فی الإنسان.

[11] . و البکر التی لم یفترعها الرجل فهی على خلقتها الأولى من حال الإنشاء و منه البکرة لأول النهار و الباکورة لأول الفاکهة و البکر الفتی من الإبل و جمعه بکار و بکارة و جاء القوم على بکرتهم و بکرة أبیهم عن الأزهری.

[12] . و البِکْرُ: التی لم تمس من النساء بعد. و البِکْرُ: أول ولد الرجل غلاما کان أو جاریة. و (یقال): أشد الناس بِکْرٌ ابنُ بِکْرَیْنِ، و الثنی: ما یکون بعد البِکْرِ، (یقال): ما هذا الأمر منک بِکْراً و لا ثَنِیّاً، أی: ما هو بأول و لا ثان. و البِکْرُ من کل شی‏ء: أوله. و بقرة بِکْرٌ، أی: فتیة لم تحمل. و ابْتَکَرَ الرجلُ المرأة، أی: أخذ قضتها.

[13] . قال الخلیل: و البِکْرُ من النِّساء التى لم تُمْسَسْ قطُّ. قال أبو عبیدٍ: إذا وَلَدتِ المرأةُ واحداً فهى بِکْرٌ أیضاً. قال الخلیل: یسمَّى بِکْراً أو غُلاماً أو جاریة.

[14] . و سمّی أول الولد بِکْراً، و کذلک أبواه فی ولادته [إیّاه تعظیما له، نحو: بیت اللّه، و قیل: أشار إلى ثوابه و ما أعدّ لصالحی عباده ممّا لا یلحقه الفناء، و هو المشار إلیه بقوله تعالى: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ‏]، قال الشاعر «یا بِکْرَ بِکْرَیْنِ و یا خلب الکبد» فبکر فی قوله تعالى: لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ [البقرة/ 68]. هی التی لم تلد، و سمّیت التی لم تفتضّ بِکْراً اعتبارا بالثیّب، لتقدّمها علیها فیما یراد له النساء،

[15] . و یدلّ على هذا الأصل ورود هذه المادّة فی مقابل الفارض و الثیّب و العشىّ و الأصیل: فانّ الفارض قریب من مفهوم المسنّ و القدیم. و الثیّب من تفارق زوجها و ترجع الى بیتها السابقة. و العشىّ أواخر النهار الى أن تنقضی ساعات من اللیل. و الأصیل قریب من معنى العشىّ. و هذه المعانی کما ترى تقابل مفهوم المرحلة الاولى من أمر. إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ‏- 2/ 68.أى متوسّط بینهما. عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً- 66/ 5.أى اللّاء لم یتزوجنّ و کنّ فی ابتداء مراحل العیشة و الحیاة. فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً- 56/ 36.أی فی صورة من کنّ فی حداثة السنّ و الشباب، و فی صفة من لم یتزوّج و هی على المرحلة الاولى من العیشة... فظهر أنّ تفسیر البکرة بأوّل الصبح، و الإبکار بالبکرة، و البکر بالمرأة الّتى کانت باکرة عرفا فی مقابل الثیّب: غیر وجیه.

[16] . در آیه 33 همین سوره (جلسه 1000، حدیث1 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-33/)

[17] . و أخبرنی الحسین بن محمد، حدّثنا موسى بن محمد، حدّثنا الحسن بن علویة، حدّثنا إسماعیل بن عیسى، حدّثنا المسیب بن شریک إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً. قال: هنّ عجائز الدنیا أنشأهن الله عزّ و جل خلقا جدیدا، کلما أتاهن أزواجهن وجدوهن أبکارا، فلما سمعت عائشة قالت: وا وجعا. فقال رسول الله ص: «لیس هناک وجع».

[18] . یک احتمال دیگر هم به ذهی خظور می‌کند که چون چندان قوی نیست در متن نیاوردم:

چه‌بسا آوردن این آیه برای اشاره به این است که این زنان بهشتی که در آیه قبل از انشانء‌آنان سخن گفته شد نعمت خاصی برای اصحاب یمین است؛ نه مطلق زنان بهشتی. در برخی از احادیثی که در وصف بهشت آمده هر مومنی چندین زن باکره (دوشیزه) و چندین زن ثیّب (بانو، زنی که از او رفع بکارت شده) دارد. پس با اشاره به اینکه آنان را باکره گرداندیم چه‌بسا می‌خواهد اشاره کند این زنانی که خداوند آنان را باکره می‌گرداند زنان خاصی‌اند که نعمتی ویژه برای اصحاب یمین می‌باشند

[19] . حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ جَمِیعاً قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ صَالِحُ بْنُ أَبِی حَمَّادٍ الرَّازِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: جَمَعَنَا یَحْیَى بْنُ أَکْثَمَ الْقَاضِی قَالَ أَمَرَنِی الْمَأْمُونُ بِإِحْضَارِ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْحَدِیثِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْکَلَامِ وَ النَّظَر ...

... قَالَ آخَرُ: فَقَدْ جَاءَ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ سَیِّدَا کُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

قَالَ الْمَأْمُونُ: هَذَا الْحَدِیثُ مُحَالٌ لِأَنَّهُ لَا یَکُونُ فِی الْجَنَّةِ کَهْلٌ وَ یُرْوَى أَنَّ أَشْجَعِیَّةَ کَانَتْ عِنْدَ النَّبِیِّ ص فَقَالَ: لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَجُوزٌ. فَبَکَتْ. فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ ص: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ «إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً عُرُباً أَتْراباً».

فَإِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ یُنْشَأُ شَابّاً إِذَا دَخَلَ الْجَنَّةَ، فَقَدْ رَوَیْتُمْ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِنَّهُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا.