814 ) سوره یس (36) آیه 65 الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ و
بسم الله الرحمن الرحیم
814 ) سوره یس (36) آیه 65
الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ
21 ذیالقعده 1439
ترجمه
امروز بر دهانهایشان مُهر نهیم و دستانشان با ما سخن گوید و پاهایشان شهادت دهد بدانچه که همواره به دست میآورند.
اختلاف قرائت[1]
نکات ادبی
نَخْتِمُ
قبلا بیان شد که درباره ماده «ختم» دو معنای «پایان: خاتمه» و «مُهر: خاتَم» بسیار رایج است و اینکه کدام از این دو اصل معنای این ماده را تشکیل میدهد محل اختلاف است. اغلب، اصل این ماده را به معنای به نهایت و پایان کار رسیدن، و نقطه مقابل «افتتاح» دانستهاند؛ و «ختم» را بدین جهت به معنای «طَبع» (= مُهر زدن) به کار بردهاند که وقتی کاری به انتها میرسد، آن را مهر و موم میکنند (معجم مقاییس اللغة، ج2، ص245؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج3، ص26)
اما برخی از اهل لغت ظاهراً اصل این را به معنای «مُهر» دانستهاند که گاه به معنای خود مُهر زدن و تاثیر مُهر بر چیزی ؛ و گاهی از جهت پایان یافتن و به نهایت کار رسیدنی که موجب شده بر آن چیز مهر بزنند. و معتقدند تعبیر ختم (و «طبع: مهر زدن») را در دو جهت به کار میبرند:
یکی از جهت خود عمل اثر گذاشتن [= مهر زدن] ؛
و دیگری از جهت اثری که از نقش مهر برجای میماند؛ آنگاه این حالت اخیر، به صورت مجازی در معانی متعددی به کار میرود مانند:
بستن و ممانعت از چیزی، از باب تشبیه به دری که بر آن مهر زدهاند ویا نامهای که مهر و موم شده باشد، دیگر کسی اجازه باز کردنش را ندارد (خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ؛ بقرة/7)؛
و یا حاصل شدن اثری از چیزی به اعتبار نقشی که از آن مهر زدن حاصل میشود، که یکی از این نقشها به انتهای کار رسیدن است، مثلا وقتی میگویند «قرآن را ختم کردم» یعنی آن را به انتها رساندم و تاثیر آن را بر قلب خویش گذاشتم؛ ویا «خاتَمَ النَّبِیِّینَ» از این جهت است که با آمدنش نبوت را به انتها رساند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص275)
ضمنا در تفاوت «ختم» و «طبع» (مهر زدن) گفتهاند «طبع» (مهر زدن) آن گونه اثری است که حتما در شیء مورد نظر باقی میماند (به همین جهت هم چاپ کردن را «طبع» و نشریات را «مطبوعات» میگویند) اما در ختم، مساله اصلی، به انتهای کار رسیدن است، نه لزوماً اثری که با این کار بر شیء مورد نظر باقی میماند. (الفروق فی اللغة، ص64)
ماده «ختم» و مشتقات آن جمعاً 8 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
جلسه 529 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-40/
تُکَلِّمُنا
قبلا بیان شد که ماده «کلم» در زبان عربی در دو معنا به کار رفته است، یکی سخنی که فهمیده شود؛ و دیگری جراحت و زخم زدن. برخی کوشیدهاند این دو را به یک معنا برگردانند و گفتهاند ماده «کلم» دلالت دارد بر تاثیری که به وسیله یکی از حواس در شخص ادراک کننده حاصل میشود، و «کلام» تاثیر ناشی از شنیدن است و «کَلْم» ادراک ناشی از بینایی است و «کَلَّم» به معنای جراحت زدنی است که تاثیرش آشکار شود. در مقابل، برخی بر این باورند که معنای جراحت و زخم زدن از زبانهای عبری و آرامی وارد زبان عربی شده است، و اصل معنای این ماده همان «ابراز ما فی الضمیر» و آشکار کردن آنچه در باطن است، میباشد و به همین مناسبت است که هم در مورد سخن گفتن عادی و هم در مورد افعال تکوینی خداوند (که نوعی تجلی و آشکار کردن است)به کار میرود.
جلسه 693 http://yekaye.ir/al-kahf-18-109/
تَشْهَدُ
قبلا بیان شد که ماده «شهد» در اصل دلالت دارد بر حضور و آگاهی (علم) و آگاه کردن (اعلام)؛ به تعبیر دیگر، «شهادت» حضوری است که همراه با مشاهده (اعم از مشاهده با چشم یا با شهود قلبی) باشد و برخی افزودهاند که جایی که هم که استدلال و تفکر به نحو قطعی به مطلبی برشد، کلمه «شهادت» را میتوان به کار برد و شاهد بر این مدعا هم آیه «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَت ...» (یوسف/26-27) است.
بدین ترتیب، در شهادت دو عنصر «علم» و «حضور» با هم شرط است؛ لذا «شهادت» هم از «علم» اخص است و منحصر به مواردی است که علم به معلوم بدون هیچ واسطهای حاصل شده باشد، و هم از «حضور» اخص است و جایی که حضور همراه با غفلت و بیتوجهی باشد، شهادت صدق نمیکند و اصطلاح «شهادت» هم در جایی که واقعه رخ میدهد و شخص حاضر است و به واقعه توجه میکند به کار میرود (اصطلاحا: تحمل شهادت) و هم در جایی که از شخص تقاضا میشود واقعهای را که در آن حاضر بوده، در مقابل دیگران گواهی دهد (اصطلاحا: ادای شهادت).
جلسه 304 http://yekaye.ir/al-maaarij-70-33/
حدیث
1) از جمله سفارشاتی که از لقمان حکیم خطاب به پسرش روایت شده، این است که فرمود:
پسرم! همانا آتش [جهنم] بر جهانیان، بر همگیشان، احاطه پیدا میکند؛ پس هیچکس از آن نجات نیابد مگر کسی که خداوند بر او رحم کند و او را به خویش نزدیک سازد؛
پسرم! فردِ زبانباز تو را فریب ندهد که همانا [روز قیامت] بر دلش [احتمالاً «زبانش» بوده، و اشتباه از نسخه است] مهر زده میشود و اعضاء و جوارحش به سخن درمیآیند و علیه او شهادت میدهند.
الإختصاص (للمفید)، ص340
عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ أَنَّ لُقْمَانَ الْحَکِیمَ رَحِمَهُ اللَّهُ لَمَّا خَرَجَ مِنْ بِلَادِهِ نَزَلَ بِقَرْیَةٍ بِالْمَوْصِلِ یُقَالُ لَهَا کُومَلِیسُ قَالَ فَلَمَّا ضَاقَ بِهَا ذَرْعُهُ وَ اشْتَدَّ بِهَا غَمُّهُ وَ لَمْ یَکُنْ بِهَا أَحَدٌ یُعِینُهُ عَلَى أَمْرِهِ أَغْلَقَ الْبَابَ وَ أَدْخَلَ ابْنَهُ یَعِظُهُ فَقَال ...
یَا بُنَیَّ إِنَّ النَّارَ تُحِیطُ بِالْعَالَمِینَ کُلِّهِمْ فَلَا یَنْجُو مِنْهَا أَحَدٌ إِلَّا مَنْ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ قَرَّبَهُ مِنْهُ یَا بُنَیَّ لَا یَغُرَّنَّکَ خَبِیثُ اللِّسَانِ فَإِنَّهُ یُخْتَمُ عَلَى قَلْبِهِ وَ تَتَکَلَّمُ جَوَارِحُهُ وَ تَشْهَدُ عَلَیْه...
2) از امام صادق ع از جدشان روایت شده است که امیرالمومنین ع خطبهای خواندند و در آن هول و هراس قیامت را شرح دادند و در فرازی از آن فرمودند:
بر دهانها مهر زده شود، که دیگر سخن نگویند؛ سپس دستها به سخن گفتن درمیآیند و پاها شهادت می دهند و پوستها [برخی این را کنایه از اندام جنسی دانستهاند] هم بدانچه مرتکب شدهاند سخن گویند پس «مطلبی را از خداوند کتمان نکنند» (نساء/42)
تفسیر العیاشی، ج1، ص242
عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی خُطْبَةٍ یَصِفُ هَوْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ:
خُتِمَ عَلَى الْأَفْوَاهِ فَلَا تَکَلَّمُ فتَکَلَّمَتِ الْأَیْدِی وَ شَهِدَتِ الْأَرْجُلُ وَ نَطَقَتِ الْجُلُودُ بِمَا عَمِلُوا فَـ«لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً».
3) حدیثی طولانی از پیامبر اکرم ص خطاب به ابنمسعود روایت شده است که فرازهایی از آن در آیه 12 همین سوره گذشت. http://yekaye.ir/ya-seen-36-12/
در فراز دیگری از این حدیث آمده است:
ای ابن مسعود! بر تو باد که مراقب زبانت باشی! که همانا خداوند متعال میفرماید «امروز بر دهانهایشان مُهر نهیم و دستانشان با ما سخن گوید و پاهایشان شهادت دهد بدانچه که همواره به دست میآورند.» (یس/65)
مکارم الأخلاق، ص457
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ شَدِیدَةٌ وَ لَمْ یَکُنْ رِزْقُنَا مُنْذُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا الْمَاءَ وَ اللَّبَنَ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَتَى نَحْنُ عَلَى هَذِهِ الْمَجَاعَةِ الشَّدِیدَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ...
یَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَیْکَ بِحِفْظِ لِسَانِکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ.»
4) از امیرالمومنین ع وصیت و سفارشاتی به محمد حنفیه داشتند که در آن آمده است:
پسرم! آنچه نمیدانی مگر؛ بلکه هر آنچه میدانی را هم مگو که همانا خداوند تبارک و تعالی بر عهده همه اعضا و جوارح واجباتی قرار داده که روز قیامت بدانها بر تو احتجاج، و در مورد آنها از تو سوال میکند و آنها را تذکر داده و نصیحتت کرده و در مورد آنها هشدار داده و تو را تادیب فرموده و به حال خود رها نکرده است..
[سپس حضرت شروع به برشمردن یکایک وظایف این اعضا و جوارح میکنند تا بدینجا میرسند که]
و بر دستها واجب کرده که به سوی آنچه خداوند عز و جل بر تو حرام کرده دراز نشوند و اینکه آنها را در راه طاعت او به کار گیری که خداوند عز و جل فرمود «اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون به نماز برخیزید، صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سرهایتان و پاهاى خویش را تا برآمدگى پیشین [هر دو پا] مسح کنید» (مائده/6) و نیز فرمود «پس چون [در جنگ] با کسانى که کفر ورزیدهاند برخورد کردید، گردنها را بزنید. » (محمد/4)
و بر پاها واجب کرده که آنها را در راه طاعت او حرکت دهی و با آن همچون راه رفتن گناهکاران راه نروی که فرمود «و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار، چرا که هرگز زمین را نمىتوانى شکافت، و در بلندى به کوهها نمىتوانى رسید. همه این [کارها] بدش نزد پروردگار تو ناپسندیده است.» (اسراء/37-38) و فرمود «امروز بر دهانهایشان مُهر نهیم و دستانشان با ما سخن گوید و پاهایشان شهادت دهد بدانچه که همواره به دست میآورند.» (یس/65) پس خبر داد که آنهایند که روز قیامت علیه صاحبان خویش شهادت میدهند...
من لا یحضره الفقیه، ج2، ص627[2]
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَا بُنَیَّ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَسْأَلُکَ عَنْهَا وَ ذَکَّرَهَا وَ وَعَظَهَا وَ حَذَّرَهَا وَ أَدَّبَهَا وَ لَمْ یَتْرُکْهَا سُدًى ...
وَ فَرَضَ عَلَى الْیَدَیْنِ أَنْ لَا تَمُدَّهُمَا إِلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکَ وَ أَنْ تَسْتَعْمِلَهُمَا بِطَاعَتِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ» وَ فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَیْنِ أَنْ تَنْقُلَهُمَا فِی طَاعَتِهِ وَ أَنْ لَا تَمْشِیَ بِهِمَا مِشْیَةَ عَاصٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» فَأَخْبَرَ عَنْهَا أَنَّهَا تَشْهَدُ عَلَى صَاحِبِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ ...
این مضمون با سندی دیگر و عباراتی اندک متفاوت از امام صادق ع در الکافی، ج2، ص36 روایت شده است[3]؛ و
همچنین در مستدرک الوسائل، ج11، ص148 و بحار الأنوار، ج66، ص77؛ و ج7، ص318 قریب به این مضمون (البته با اندک تفاوتی در عبارات) به نقل از تفسیر النعمانی، ص 61- 67، از امام صادق ع از امیرالمومنین ع روایت شده است.[4]
5) از امام باقر ع روایت شده است:
و [اما مساله شهادت اعضاء که گفتهاند] این گونه نیست که اعضا و جوارح، علیه فرد مومن شهادت دهند؛ بلکه علیه کسی شهادت میدهند که کلمه عذاب بر او حتمیت یافته است؛ اما درباره مومن [باید گفت] خداوند نامه عملش را به دست راست او میدهد که خداوند عز و جل فرمود «پس هر کس کارنامهاش را به دست راستش دهند، آنان کارنامه خود را مىخوانند و به قدر نخک هسته خرمایى به آنها ستم نمىشود. (اسراء/71)
الکافی، ج2، ص32
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
... وَ لَیْسَتْ تَشْهَدُ الْجَوَارِحُ عَلَى مُؤْمِنٍ إِنَّمَا تَشْهَدُ عَلَى مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیُعْطَى کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً».
توجه
همچنین قبلا اشاره شد که شخصی خدمت امیرالمومنین ع میرسد و میگوید در کتاب خداوند شک کردهام و آیاتی را بیان میکند که از نظر خودش با هم ناسازگار است، از جمله آنها آیاتی است که درباره منع انسانها از سخن گفتن در مقابل آیاتی که حکایتگر سخنانی از انسانها در روز قیامت است. حضرت به یکایک آنها پاسخ میدهد و تعارضی که وی بین این آیه و آیات دیگر گمان کرده بود را پاسخ میدهد که اینفراز از سوال و جواب که ناظر به سخن گفتن یا نگفتن انسانهاست، قبلا در جلسه 193، حدیث2 http://yekaye.ir/fussilat-041-21/ گذشت.[5]
تدبر
1) «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ»
در قیامت هیچ چیزی را مخفی نمیتوان کرد، چرا که در آن روز بر دهانها مهر میزنند و این دست و پاهای ما هستند که بر اعمالی که انجام دادهایم شهادت میدهند.
2) «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ»
ما که در دنیا زندگی میکنیم، برخی ویژگیها را ذاتی برخی از امور میدانیم، و وقوع برخی از ویژگیها از برخی دیگر از امور را ناممکن میشماریم.
اما روز قیامت معلوم میشود که این نسبتی که ما بین امور میدیدهایم، فقط ظاهری از واقعیت بوده، و از ویژگیهای قیامت این است که امور کاملا دگرگون میشوند و معلوم میشود هر ویژگیای که هر چیزی داشته، صرفا به عنایت خدا بوده است:
در واقع، خداوند، سبب سوز و سبب ساز است. دهانى را که وسیله سخن گفتن است مىبندد و دست و پا را وسیلهى سخن گفتن قرار مىدهد. (تفسیر نور، ج9، ص553)
3) «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ»
چرا همان گونه که فرمود «بر دهانهایشان مُهر مینهیم» سخن گفتن دستان را به خود نسبت نداد و نفرمود «و نُنطِقُ أیدیهم: دستانشان را به سخن گفتن درمیآوریم» بلکه تعبیر «دستانشان با ما سخن میگویند» را به کار برد؟
الف. مهر نهادن مانع شدن از دروغ گفتن توسط زبان است؛ و اینکه در این مقام به زور و علیرغم دلخواه آنان، جلوی آنان گرفته شود، هیچ اشکالی را ایجاد نمیکند؛ اما سخن گفتن دستها، از باب شهادت دادن است؛ که اقتضای طبیعیاش آن است که عمل شهادت دادن، به خود کسی منسوب شود که شهادت میدهد؛ وگرنه اگر به زور به شهادت دادن واداشته شود، شهادتش بیارزش خواهد بود؛ و با این تعبیر میخواهد نشان دهد که آن اعضا و جوارح، خودشان به شهادت دادن اقدام میکنند. (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج26، ص302)
ب. ...
4) «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ»
در دنیا بر دلهای کفرپیشگان مهر زده میشود (خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ، بقره/7؛ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِه، جاثیه/23) پس حتی اگر اقرار به حق و حقیقت هم کنند از حد دهانشان بیشتر نمیرود (الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُم؛ مائده/41)
اما در قیامت، بر دهانشان هم مهر زده میشود تا آن دل کفرپیشه، از طریق دست و پا، باطن خویش را ابراز کند.
5) «الْیوْمَ ... تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ ...»
همه عالَم - حتی دست و پای ما - ماموران و لشکریان خداوند هستند؛
دست و پای ما، قبل از آنکه متعلق به ما باشند، بنده و کارگزار خداوندند؛ از این روست که در آن موقف، که در پیشگاه خداوند به سخن درمیآیند، با اینکه دست و پای ما هستند، اما علیه ما شهادت میدهند.
ثمره اخلاقی
اگر باور کنیم که همه اعضاء و جوارحمان هم ماموران خداوند هستند و هر کاری از ما سر زند، اول از همه خود این اعضاء و جوارح علیه ما شهادت خواهند داد، آیا ذرهای به سمت گناه پیش خواهیم رفت؟
و اگر گناه میکنیم، آیا حکایت از آن ندارد که ایمانمان چندان واقعی و عمیق نیست؟
6) «الْیوْمَ ... تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ»
در این آیه از سخن گفتن و شهادت دست و پا در قیامت خبر داد از کاری که انجام دادهاند؛
یعنی هر عضوی بر کاری که توسط آن انجام شده، شهادت میدهد.
و دست و پا در این آیه از باب نمونه مطرح شده؛ وگرنه در آیات دیگر، از اینکه سمع (شنوایی) و بصر (بینایی) و فؤاد (دل) نیز مورد سوال واقع میشوند (اسراء/36)[6] ویا اینکه سمع و ابصار و جلود (پوست؛ یا کنایه از اندام جنسی) علیه شخص شهادت میدهند و این سخن گفتنشان شخص را به تعجب درمیآورد (فصلت/20-21)[7] نیز مورد تاکید قرار گرفته است. (المیزان، ج17، ص103)
7) «الْیوْمَ ... تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»
در قیامت، اعضاى بدن، تابع اراده انسان نیست. (تفسیر نور، ج9، ص554)
8) «تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»
میدانیم که شهادت دادن از جانب کسی پذیرفته است که قبلا در حین عمل شاهد بوده باشد و در حین شاهد بودن، درک و آگاهی داشته باشد؛ پس:
اعضاى بدن داراى نوعى درک و شعورند، که مىتوانند در قیامت شهادت دهند. (تفسیر نور، ج9، ص554)
9) «الْیوْمَ ... تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ»
فرمود اینها سخن میگویند و شهادت میدهند «بِما کانُوا یکْسِبُونَ» و نفرمود «بِما یکْسِبُونَ». چرا؟
الف. شاید میخواهد نشان دهد که شهادت دادن اعضا و جوارح، بر اموری است که به صورت ملکه و عادت درآمده است؛ اما اگر شخص یکبار گناهی کرده و چهبسا از آن هم توبه کرده باشد، لزوماً این گونه نیست که باز هم اعضا و جوارحش علیه او شهادت دهند؛ چنانکه در روایات وارد شده که این شهادت دادن اعضاء، در مورد شخص مومن نیست (حدیث 5) و ما هم میدانیم که این گونه نیست که مومنان همگی معصوم باشند و هیچ گناهی از آنان سر نزده باشد.
ب. ...
10) «الْیوْمَ ... تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُونَ»
چرا درباره عملی که این اعضاء و جوارح انجام دادهاند از تعبیر «یکسبون» (کسب کردن) استفاده کرد نه همان تعبیر ساده «یعملون» (انجام دادن)، که در جای دیگر به کار برده است: «شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون» (فصلت/20)؟
الف. شاید میخواهد با این تعبیر به نقش جدی عمل در ساختن شاکله انسان اشاره کند، که با هر عملی که اعضاء و جوارح انجام میدهند، انسان عملا چیزی به دست میآورد و تغییری در وی رخ میدهد.
ب. ...
موارد زیر را در کانال نگذاشتم
11) «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ»
اگرچه به قرینه این جمله که «دستانشان با ما سخن میگویند» این معنا تقویت میشود که مهر زدن بر دهانشان برای این بوده که جلوی دروغ گفتن و انکار حقیقت توسط آنان گرفته شود، اما اگر توجه کنیم که آخرت باطن دنیاست؛ و آنچه در آخرت ظاهر میشود تجسم واقعیاتی بوده که در دنیا وجود داشته است؛ آنگاه با توجه به آیات دیگر، چهبسا هدف از این مهر زدن بر دهانها، نشان دادن امور دیگری هم باشد؛ مانند اینکه
الف. معلوم شود که آنان در دنیا نمیتوانستند با سخنان یاوهشان نور حقیقت را خاموش سازند، چرا که میخواستند چنین کنند: «یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» (توبه/32) «یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» (صف/8)
ب. بغض و عداوتی که از دهانشان علیه مومنان واقعی میبارید، عملا آسیبی به مومنان نمیتوانست برساند، چون این دهان مهر خورده بود «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِم» (آلعمران/118)
ج . ...
12) «الْیوْمَ ... تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ ...»
چرا سخن گفتن را به دست، و شهادت دادن را به پا نسبت داد؟
الف. دست مهمترین عضوی است که کارها را با آن انجام میدهیم، تا حدی که بسیاری از امور را به جای اینکه به «خود»مان نسبت دهیم، به دستمان نسبت میدهیم (مثلا: «وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» ، یس/35؛ یا «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ» ، بقرة/195)؛ از این رو، گویی دستها مانند کسانیاند که عمل را انجام دادهاند و پاها همانند ناظر بیرونی هستند که آن عمل را دیده و بر آن شهادت میدهند. (مفاتیح الغیب، ج26، ص302) این توضیح درباره اینکه چرا «شهادت دادن»را برای پا به کار برد و شاید در مورد اینکه چرا سخن گفتن را برای دست به کار برد بدین مناسبت باشد که انسانها در مقام سخن گفتن، زیاد از دستان خود استفاده میکنند، و دست تواناییای برای ما ایجاد میکند که گاه با اشاره کردن، آنچه مورد نظرمان هست را میگوییم.
ب. ...
13) «الْیوْمَ ... تُکَلِّمُنا أَیدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ ...»
چرا همانند «شهادت دادن پاها»، در مورد «سخن گفتن دستان» صرفا نفرمود «تکلم ایدیهم: دستانشان سخن میگویند» بلکه فرمود «تکلمنا ایدیهم: دستانشان "با ما" سخن میگویند»؟
الف. شاید بدین جهت است که سخن گفتن همواره مخاطب خاص دارد و خداوند میخواهد نشان دهد که به خاطر قرار گرفتن در پیشگاه ربوبی است که این اعضاء سخن میگویند؛ در حالی که شهادت دادن، وضعیتی است صرفاً علیه خود شخص؛ و نه لزوما ناظر به مخاطب خاص.
ب. ...
[1] . و قرىء: «یُختَم» مبینا للمفعول، و «تَتَکلم أیدیهم»، بتاءین و قرىء: و لتکلمنا أیدیهم و لتشهد بلام الأمر و الجزم على أن اللّه یأمر الأعضاء بالکلام و الشهادة.
و روى عبد الرحمن بن محمد بن طلحة عن أبیه عن جده طلحة أنه قرأ: «وَ لْتُکَلّمْنا أیدیهم و لتشهد»، بلام کی و النصب على معنى: و کذلک یختم على أفواههم. (البحر المحیط، ج9، ص78)
قرأ ابوالمتوکل و ابوالجوزاء «یُختَمُ» بیاء مضمومة و تاء مفتوحة مبنیاً للمفعول، و شبه الجملةنائب عن الفاعل الذی هو الله سبحانه و تعالی.
قری «و تَتَکَلَّمُ ایدیهم» الفعل بتائین مع حذف الضمیر «نا».
و قری «وَ لْتُکَلّمْنا أیدیهم» بلام الامر و المضارع الجزوم؛
و روى عبد الرحمن بن محمد بن طلحة عن أبیه عن جده طلحة أنه قرأ: «وَلْتُکَلّمَنا أیدیهم»، بلام کی و نصب الفعل، و هی قراءة مرویة عن عبدالله بن مسعود. قال ابنعطیه «و هی مخالفة لخط المصحف»
و قرأ أبیّ بن کعب و ابن أبی عبلة «لِتُکَلّمَنا» بلام مکسورة من غیر واو قبلها، و بنصب المیم.
و قرىء: و لتشهد بلام الأمر و المضارع المجزوم
و روى عبد الرحمن بن محمد بن طلحة عن أبیه عن جده طلحة أنه قرأ: «وَلْتُکَلّمَنا ... و لِتَشهَدَ»، بلام کی و نصب الدال عطفا علی الفعل قبله مع اثبات اللام
و قری «ولتکلمنا ... و تشهد» کذا من غیر لام، و هو معطوف علی الفعل قبله. (المعجم القرءات، ج7، ص516-517)
[2] . قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَا بُنَیَّ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ- یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَسْأَلُکَ عَنْهَا وَ ذَکَّرَهَا وَ وَعَظَهَا وَ حَذَّرَهَا وَ أَدَّبَهَا وَ لَمْ یَتْرُکْهَا سُدًى ...
وَ فَرَضَ عَلَى الْیَدَیْنِ أَنْ لَا تَمُدَّهُمَا إِلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکَ وَ أَنْ تَسْتَعْمِلَهُمَا بِطَاعَتِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ وَ فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَیْنِ أَنْ تَنْقُلَهُمَا فِی طَاعَتِهِ وَ أَنْ لَا تَمْشِیَ بِهِمَا مِشْیَةَ عَاصٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ فَأَخْبَرَ عَنْهَا أَنَّهَا تَشْهَدُ عَلَى صَاحِبِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى جَوَارِحِک ...
[3] . روایت بدین صورت است:...
و فراز دیگری از همین روایت قبلا در جلسه 140، حدیث4 ذکر شده بود: http://yekaye.ir/az-zumar-039-18/
[4] . وَ أَمَّا مَا فَرَضَهُ سُبْحَانَهُ عَلَى الْیَدَیْنِ فَالطَّهُورُ وَ هُوَ قَوْلُهُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْیَدَیْنِ الْإِنْفَاقَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَقَالَ أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ فَرَضَ تَعَالَى عَلَى الْیَدَیْنِ الْجِهَادَ لِأَنَّهُ مِنْ عَمَلِهِمَا وَ عِلَاجِهِمَا فَقَالَ فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ وَ ذَلِکَ کُلُّهُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ أَمَّا مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَى الرِّجْلَیْنِ فَالسَّعْیُ بِهِمَا فِیمَا یُرْضِیهِ وَ اجْتِنَابُ السَّعْیِ فِیمَا یُسْخِطُهُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً وَ قَوْلُهُ وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ وَ فَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا الْقِیَامَ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ ثُمَّ أَخْبَرَ أَنَّ الرِّجْلَیْنِ مِنَ الْجَوَارِحِ الَّتِی تَشْهَدُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِینَ تُسْتَنْطَقُ بِقَوْلِهِ سُبْحَانَهُ الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ وَ هَذَا مِمَّا فَرَضَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الرِّجْلَیْنِ فِی کِتَابِهِ وَ هُوَ مِنَ الْإِیمَان ...
[5] . علاوه بر اینها این روایات هم درباره شهادت اعضاء و جوارح قابل توجه است:
1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ یَسْتُرُ عَلَیْهِ قَالَ یُنْسِی مَلَکَیْهِ مَا کَتَبَا عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ یُوحِی إِلَى جَوَارِحِهِ اکْتُمِی عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ وَ یُوحِی إِلَى بِقَاعِ الْأَرْضِ اکْتُمِی مَا کَانَ یَعْمَلُ عَلَیْکِ مِنَ الذُّنُوبِ فَیَلْقَى اللَّهَ حِینَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ شَیْءٌ یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَیْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ. (الکافی، ج2، ص431)
2) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ السَّرَّادِ قَالَ: سَأَلَ أَبُو کَهْمَسٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ یُصَلِّی الرَّجُلُ نَوَافِلَهُ فِی مَوْضِعٍ أَوْ یُفَرِّقُهَا فَقَالَ لَا بَلْ یُفَرِّقُهَا هَاهُنَا وَ هَاهُنَا فَإِنَّهَا تَشْهَدُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ. (الکافی، ج3، ص455)
[6] . إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا.
[7] . شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُون؛ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء.