1153) سوره طارق (86) آیه 8 إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادر (3. تدب
تدبر
1) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
در آیات قبل سخن از شروع آفرینش انسان بود که از آبی جهنده است که از بین صلب و ترائب بیرون میآید. در این آیه میفرماید ما بر بازگرداندن آن تواناییم. ضمیر «ه» در «إنه» را عموما به خداوند خالق (که به طور ضمنی از فعل «خلق» در آیات قبل استنباط میشود) برگرداندهاند؛ که البته احتمال وجود گزینههای دیگری برای آن، با اینکه بعید است و در آثار مفسران هم مشاهده نشد، اما کاملا منتفی نیست.[1]
اما درباره مرجع ضمیر «ه» در «رَجْعِهِ» و مقصود از رجوع، رجوع به کجا باشد، اگرچه برخی با تعبیر زیرکانه «باز بردن آدمى به اصل وى» به نحو غیرمستقیم همه حالات را پوشش دادهاند (تفسیر نسفى، ج2، ص1152[2])؛ اما برخی به طور خاص احتمالات مختلفی را مطرح کردهاند؛ از جمله:
الف. ضمیر «ه» به «انسان» برگردد؛ آنگاه مقصود از رجوع، عبارت است از:
الف.1. زنده شدن دوباره بعد از مرگ؛ که این معنا با سیاق آیات (بهویژه آیه بعد) بیش از همه تناسب دارد[3] (حسن و قتاده و جبائی، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص715 [4]؛ المیزان، ج20، ص260[5]؛ الدر المنثور، ج6، ص336[6])؛ که این معنا به مقصود از آیه «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (احقاف/33) بسیار نزدیک است؛ که برای خود این دست کم سه حالت فرض دارد:
الف.1.1. برگشتن وی برای ادامه زندگی عادی در همین دنیا (شبیه مواردی که در امتهای قبل به صورت معجزهآسا رخ داد و در تدبر 2 اشاره خواهد شد).
الف.1.2. برگشتن وی در رجعت برای ادامه زندگی در دنیای پس از ظهور (که در مورد مومنان و کافران محض رخ میدهد؛ احادیث3 به بعد)
الف.1.3. برگشتن وی به زندگی در قیامت و بعد از نفخ صور (که در مورد همگان رخ خواهد داد).
الف.2. بازگرداندنش به همان حالت آب جهندهای که از آن آغاز شد (ضحاک، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص715[7]).
الف.3. بازگرداندن به مراحل قبلی زندگی؛ یعنی از پیری به جوانی و از جوانی به کودکی و از کودکی به همان نطفه اولیه برگردد (مقاتل، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص715[8]).
الف.4. برگشتن به مراحل متفاوت زندگی، مانند اینکه پیر را جوان یا جوان را پیر کند (به نقل از ابنعباس، الدر المنثور، ج6، ص336[9]).
الف.5. توبه کردن انسان از مسیر نادرستی که طی کرده بود که حتما باید با امداد خداوند انجام شود (توضیح بیشتر در تدبر3).
الف.6. ...
ب. ضمیر «ه» به «ماء» برگردد؛ آنگاه مقصود از رجوع، عبارت است از:
ب.1. بازگرداندن آن آب به همان محل صلبی که از آن بیرون آمده بود (عکرمه و مجاهد، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص715[10]؛ الدر المنثور، ج6، ص336[11]).
ب.2. بازگرداندن مایع منی به آلت تناسلی مرد (مجاهد، به نقل از الدر المنثور، ج6، ص336[12]).
ب.3. ...
ج. ...
2) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
بدرستی که خداوند بر بازگرداندن انسان برای ادامه زندگی قطعا تواناست. البته آنان که میمیرند چون این قدرت خدا را باور نداشتهاند و جدی نمیگرفتهاند این را بعید میشمرند: «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ» (ق/3) و شاید به همین جهت است که مومنان به منافقان میگویند اگر نور میخواهید به دنیا برگردید و نور را از آنجا بگیرید: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» (حدید/13) و چون آنها منافقند و ایمان واقعی نداشتهاند این سخن مومنان صرفا بر حسرت آنان میافزاید؛ در حالی که اگر واقعا ایمان آورده بودند به همین آیه تمسک میکردند و واقعا از خداوند میخواستند که آنان را به دنیا برگرداند تا نوری کسب کنند.
تحقق قدرت خدا بر رجوع انسان به دنیا دست کم در 5 (یا 6) در قرآن کریم مورد حکایت شده است:
1. کسانی از قوم موسی ع که تقاضای دیدار خداوند کردند و هلاک شدند: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون؛ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (بقره/54-55).
2. زنده شدن آن مقتول در داستان گاو بنیاسرائیل: «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ یُریکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون» (بقره/73)
3. کسانی که از ترس از طاعون از دیارشان فرار کردند و همه هلاک شدند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ» (بقره/243)
4. عزیر پیامبر: «أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (بقره/259).
5. مردگانی را که حضرت عیسی ع زنده کرد: «وَ رَسُولاً إِلى بَنی إِسْرائیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ ... وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل عمران/49)؛ و «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیْکَ... وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنی» (مائده/110) که زنده کردن دست کم چهار نفر توسط وی (که از آنها با عناوین «عازر» و «سام بن نوح» و «پسر یک پیرزن» و «یک دختر ده ساله» یاد شده است (مجمع البیان، ج2، ص753[13]) معروف است.
که اگر حکایت زنده شدن پرندگان توسط حضرت ابراهیم ع را هم بدان اضافه کنیم 6 مورد میشود: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» (بقره/260).
ثمره اعتقادی- عملی
اگر این آیه را از عمق جان باور کنیم، حتی اگر با وضعی آلوده از دنیا برویم، از خداوند خواهیم خواست که ما را برای جبران مافات برگرداند؛ و اگر کسی از خداوند از عمق جان چیزی بخواهد آیا خدا او را اجابت نمیکند؟! شاید کسی بگوید پاسخ منفی است زیرا خداوند این درخواست را از قول عدهای در لحظه مرگ مطرح کرده و صریحا پاسخ رد بدانها داده است: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ؛ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُون» (مومنون/99). اما به نظر میرسد همین آیه نیز نشان میدهد که این اجابت ممکن است؛چرا که در این آیه رد کردن درخواست آنها را به این برمیگرداند که این فقط یک سخنی است که میگویند؛ یعنی باوری پشت سرش نیست؛ که اگر واقعا از عمق جان میگفتند دلیلی نداشت خداوند اجابت نکند.
البته به نظر میرسد کسی که این آیه را از عمق جان قبول داشته باشد، طوری زندگی خواهد کرد که وقتی برود اگر او را برای برگشتن مخیر کنند هم حاضر به برگشت نباشد (احادیث شماره 2).
3) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
خداوند بر برگرداندن انسان تواناست. در تدبر 1 اشاره شد که این منحصر در زنده شدن بعد از مرگ نیست؛ یکی از معانی این آیه میتواند این باشد که راه برگشت و توبه کردن همواره برای انسان باز است.
در واقع، گاه انسان به مسیر نادرستی وارد میشود و بقدری در آن پیش میرود که از اینکه خدا او را ببخشد کاملا ناامید میشود؛ در حالی که در احادیث فراوانی تأکید کردهاند که این ناامیدی از تمام گناهانی که کرده بدتر است. چرا؟ چون وی قدرت خدا را بر اینکه میتواند او را کاملا برگرداند و مثل روز اول پاک کند را قبول نکرده است. در حالی که این آیه صراحتا میگوید انسان در هر موقعیتی که باشد خداوند میتواند او را به جای اولش برگرداند.
4) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
از ابتدای این سوره درباره معنای انفسیای برای این آیات سخن گفته شد که یکی از آنها این بود که «طارق» شخص سالک الی الله باشد که در «السماء» و آسمانهای معنوی سلوک خویش را آغاز کرده و همچون نجم ثاقبی سیر الی الله را طی میکند. چیزی که این معنا را بسیار تقویت میکند تناسب تعبیر «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» است که در آیه 11 خواهد آمد که ان شاء الله ذیل همان آیه هم اشاره خواهد شد که اگرچه اغلب مفسران رجع در آن آیه را به معنای «باران» گرفتهاند (و اشتباه هم نیست) اما از سیاق فاصله گرفتهاند و اقتضای همراهی با سیاق، به ویژه به خاطر وجود تعبیر «رجعه» در این آیه، همین معنای انفسی است.
در هر صورت، متناسب با این معنا، احتمالات متعددی برای این آیه قبال فرض است از جمله:
الف. شخص سالک نباید لحظهای این حرکت و سلوک خود را از خود ببیند. همه چیز او به دست خداوند است و اگر خدا بخواهد هر لحظه میتواند او را به جای اولش برگرداند.
ب. شخص سالک، اگر در مسیر منحرف شد و مسیر ضلالت را پیمود باز ناامید نشود؛ زیرا خداوند در هر لحظهای میتواند او را دوباره به مسیر اصلیاش برگرداند.
ج. ...
5) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
معاد جسمانى است و جسم انسان در قیامت دوباره زنده مىشود (تفسیر نور، ج10، ص444).
6) «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ ... إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
توجّه به آفرینش انسان، زمینه ایمان به معاد است (تفسیر نور، ج10، ص444).
[1] . مثلا اینکه ضمیر فصل باشد که مطلب این گونه ترجمه میشود که: مطلب از این قرار است که بر بازگرداندن وی تواناست.
احتمال دیگری که ضعیفتر است این است که به انسان برگردد؛ که در این صورت مرجع ضمیر «ه» در رجعه به منی برمیگردد که یک معنای آ» چهبسا آن باشد که کسی جلوی دفع منی خود را بگیرد که گویی آن را از محل صلب و ترائب که بیرون آمده به درون بدن خویش برگردانده است و البته احتمالات دیگری هم ممکن است که شاید ارزش بحث کردن نداشته باشد.
[2] . إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ: وى خداى تواناست بر باز بردن آدمى به اصل وى، و قیل بر باز بردن این آب به محلّ وى، و قیل بر باز زنده کردن وى، سپس مرگ وى
[3] . اینکه بقیه معانی با سیاق تناسب چندانی ندارد دلیل کافی برای کنار گذاشتن آنها نمیشود و این را بارها تضیح دادهایم و از علامه نقل کردهایم که اینکه هر فرازی برای خودش مستقلا یک معنای صحیح میتواند داشته باشد یکی از دو سرّی است که علامه فرمود «انهما سران تحتهما أسرار». مخصوصا به لحاظ لغوی خود آیه اتفاقا این معانی دور از سیاق قابل قبولترند زیرا رجوع غالبا رجوع خود شیء است به جای قبلیاش؛ چنانکه حتی در برخی از دعاهایی که برای بازگشتن چیزی به جای اول خود آمده از همین آیه استفاده شده است؛ مثلا در المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص181 آمده است:
وَ رَأَیْتُ فِی کِتَابِ لَفْظِ الْفَوَائِدِ حِبَرَةً لِرَدِّ الْغَائِبِ وَ الْآبِقِ تُکْتَبُ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ دَائِرَةٌ فِی وَسَطِ دَائِرَةٍ تُکْتَبُ فِی الْأُولَى وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ کَذَلِکَ یُضَیِّقُ اللَّهُ عَلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِی خَرَجَ مِنْهُ ثُمَّ یُکْتَبُ فِی الثَّانِیَةِ إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ ثُمَّ یُکْتَبُ فِی دَاخِلِ الدَّائِرَةِ إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ ثَلَاثاً کَذَلِکَ یَرْجِعُ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ إِلَى مَوْضِعٍ خَرَجَ مِنْهُ ثُمَّ یَکْتُبُ فِی ظَهْرِ الْوَرَقَةِ سَطْراً مُطَاوِلًا وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ وَ إِنْ کَانَ مَعَهُ شَیْءٌ مِنْ أَثَرِ الْمَطْلُوبِ کَانَ أَجْوَدَ وَ یُغْزَرُ فِی اسْمِ الشَّخْصِ إِبْرَةٌ وَ یُنْجَرُ وَ یُعَلَّقُ بِخَیْطٍ نَیِّرَةٍ.
[4] . «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» یعنی أن الذی خلقه ابتداء من هذا الماء یقدر على أن یرجعه حیا بعد الموت عن الحسن و قتادة و الجبائی ... و الأصح القول الأول لقوله «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» أی أنه قادر على بعثه یوم القیامة و معنى الرجع رد الشیء إلى أول حاله و السرائر أعمال بنی آدم و الفرائض التی أوجبت علیه
[5] . قوله تعالى: «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» الرجع الإعادة، و ضمیر «إِنَّهُ» له تعالى و اکتفى بالإضمار مع أن المقام مقام الإظهار لظهوره نظیر قوله: «خُلِقَ» مبنیا للمفعول. و المعنى أن الذی خلق الإنسان من ماء صفته تلک الصفة، على إعادته و إحیائه بعد الموت- و إعادته مثل بدئه- لقادر لأن القدرة على الشیء قدرة على مثله إذ حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد.
[6] . و أخرج عبد الرزاق و عبد بن حمید و ابن المنذر عن قتادة فی قوله یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال یخرج من بین صلبه و نحره إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال ان الله على بعثه و إعادته لقادر...
و أخرج ابن المنذر عن الحسن إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على إحیائه.
[7] . و قیل إنه على رد الإنسان ماء کما کان قادر عن الضحاک.
[8] . و قال مقاتل بن حیان یقول إن شئت رددته من الکبر إلى الشباب و من الشباب إلى الصبی و من الصبی إلى النطفة.
[9] . و أخرج عبد بن حمید و ابن المنذر عن ابن عباس فی قوله إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على ان یجعل الشیخ شابا و الشاب شیخا.
[10] . و قیل معناه أنه تعالى على رد الماء فی الصلب لقادر عن عکرمة و مجاهد.
[11] . و أخرج عبد بن حمید و ابن المنذر عن عکرمة إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على أن یرجعه فی صلبه
و أخرج عبد بن حمید عن ابن أبزى قال على ان یرده نطفة فی صلب أبیه.
[12] . و أخرج عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر عن مجاهد إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على رجع النطفة فی الإحلیل
[13] . «وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» إنما أضاف الإحیاء إلى نفسه على وجه المجاز و التوسع و لأن الله تعالى کان یحیی الموتى عند دعائه و قیل أنه أحیا أربعة أنفس عازر و کان صدیقا له و کان قد مات منذ ثلاثة أیام فقال لأخته انطلقی بنا إلى قبره ثم قال اللهم رب السماوات السبع و رب الأرضین السبع إنک أرسلتنی إلى بنی إسرائیل أدعوهم إلى دینک و أخبرهم بأنی أحیی الموتى فأحی عازر فخرج من قبره و بقی و ولد له و ابن العجوز مر به مبیتا على سریره فدعا الله عیسى (ع) فجلس على سریره و نزل عن أعناق الرجال و لبس ثیابه و رجع إلى أهله و بقی و ولد له و ابنة العاشر قیل له أ تحییها و قد ماتت أمس فدعا الله فعاشت و بقیت و ولدت و سام بن نوح دعا علیه باسم الله الأعظم فخرج من قبره و قد شاب نصف رأسه فقال قد قامت القیامة قال لا و لکنی دعوتک باسم الله الأعظم قال و لم یکونوا یشیبون فی ذلک الزمان لأن سام بن نوح قد عاش خمس مائة سنة و هو شاب ثم قال له مت قال بشرط أن یعیذنی الله من سکرات الموت فدعا الله ففعل و قال الکلبی کان یحیی الأموات بیا حی یا قیوم