1152) سوره طارق (86) آیه 7 یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ الت
یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ
21 رمضان 1446 2/1/1404
ترجمه
از بین صُلب و استخوانهای سینه بیرون میآید.
اختلاف قرائت
یَخْرُجُ / یُخْرَجُ
در قراءات معروف به صورت فعل معلوم ثلاثی مجرد «یَخْرُجُ» قرائت شده است؛
اما در برخی قراءات غیرمشهور (ابن أبی عبلة و ابن مقسم و عیسى بن عمر ثقفی و ابن سمیفع یمانی[؟]) به صورت فعل مجهول «یُخْرَجُ» قرائت شده است
نکته: نویسنده المغنی فی القراءات، این قرائت را به سه نفر فوق نسبت میدهد و قرائت ابن سمیفع یمانی را صریحا همانند قرائت معروف دانسته؛ در بسیاری از کتب از وجود این قرائت نزد دو نفر اول سخن گفتهاند؛ اما در کتاب ابن خالویه این قرائت شاذ تنها به همین یمانی نسبت میدهد! و کتاب معجم فی القراءات ظاهرا با استناد به وی، نام وی را هم در ردیف این قرائت غیر مشهور آورده است؛ چرا که در سایر کتبی که ارجاع داده، اسمی از قرائت وی در این زمینه برده نشده است.
المغنی فی القراءات، ص1910[1]؛ معجم القراءات، ج10 ، ص380[2]؛ مختصر فی شواذ القرآن (ابن خالویه)، ج1، ص172[3]
الصُّلْبِ / الصَّلَبِ/ الصُّلُبِ / الصَّالِب
این کلمه در قراءات مشهور به صورت «الصُّلْبِ» قرائت شده است؛
اما در روایتی از قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و نیز برخی قراءات غیرمشهور (ابن أبی عبلة و ابن مقسم و عیسى بن عمر ثقفی و ابن مسعود، وابن سیرین) به صورت «الصُّلُبِ» قرائت شده است که گفتهاند ضمه لام از باب اتباع است.
در قرائت غیرمشهور دیگری (ابن مقسم و ابن سمیفع یمانی) به صورت «الصَّلَب» قرائت شده که گفتهاند گویشی از همان صُلب است.
همچنین در قرائت غیرمشهور دیگری (عبد الرحمن، و جونی و ابنُ الحُسَینِ) به صورت «صالب» قرائت شده است.
تبصره1: در طرق عشر صغری و کبری این قرائت برای اهل مکه (و در واقع برای هیچ قاریای) ثبت نشده است (حتی ابن جزری در کتاب النشر فی القراءات العشر اشارهای به این اختلاف قرائت ندارد)؛ با این حال ابوحیان (از متقدمین، در البحر المحیط) و شوکانی (از متاخرین، در فتح القدیر) براحتی این را به عنوان قرائت اهل مکه میآورند. [4] این شاهد خوبی است بر اینکه قرائت امصار فراتر از این طرق سبع صغری و کبری است.
تبصره2: در معجم القراءات قرائت دوم به «ابن سمیفع یمانی» هم نسبت داده شده در حالی که در البحر المحیط و المغنی فی القراءات و برخی دیگر از منابع صریح در این هستند که وی این قرائت را نداشته است.
معجم القراءات، ج10 ، ص380[5]؛ المغنی فی القراءات، ص1910[6]؛ البحر المحیط، ج10، ص451[7]؛ الدر المصون، ج10، ص754[8]؛ مختصر فی شواذ القرآن (ابن خالویه)، ج1، ص172[9]؛ إعراب القراءات السبع (ابن خالویه) ج2، ص463-464[10]؛ فتح القدیر، ج5، ص509[11].
نکات ادبی
الصُّلْبِ
قبلا بیان شد که ماده «صلب» از نظر ابن فارس بر دو معنای مستقل دلالت کند، یکی به معنای نوع خاصی از چربیِ حیوان، که غالبا از مغز استخوانش گرفته میشود، و دوم به معنای سفتی و شدت و قوت است. البته مرحوم مصطفوی همین معنای دوم را معنای اصلی این ماده دانسته، و وجه تسمیه آن چربی را هم این معرفی کرده که چون این چربی از استخوان حیوان میگیرند به مناسبت محل آن کلمه «صلب» را برایش به کار بردهاند. وی در تقاوت آن با شدت و قوت بر این باور است که «صلب» در مقابل «لین» (نرمی) است؛ اما «شدت» در مقابل «رخاء» و «رخوت» (سستی) است و «قوت» در مقابل «ضعف».. عسکری هم در تفاوت «شدت» و «صلابت» بر این باور است که در صلابت درهم تنیده شدن اجزاء به نحوی که از هرگونه خللی خالی باشد و نیز خشک بودن لحاظ شده است؛ اما در «شدت» عمدتا به هم چسبیدگی اجزاء است و استعمالش در جایی که کلمه صلابت به کار میرود نوعی استعاره است.
بدین ترتیب به چیزی که سفت و محکم باشد «صُلب» میگویند و پشت [و ستون فقرات] انسان را هم به خاطر محکم بودنش «صُلب» نامیدهاند: «یخْرُجُ مِنْ بَینِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (طارق/7)؛ که جمع آن هم «أصلاب» میشود: «حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ» (نساء/23)
همچنین این ماده به صورت فعل برای نوعی اعدام (که با محکم بستن شخص به چوب که امکان حرکت را از او سلب میکند تا شخص بمیرد) به کار میرود: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ» (نساء/157) ، «وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیرُ مِنْ رَأْسِهِ» (یوسف/41) ، ، «أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا» (مائدة/33) و البته به باب تفعیل هم میرود «لَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ» (اعراف/124) ، «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ» (شعراء/49) ، «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ»(طه/71) و ظاهرا بین حالت ثلاثی مجرد (صَلَبَ یصلُبُ) و باب تفعیل آن (صَلَّبَ یُصَلِّبُ) تقاوت فقط در تاکید و مبالغهای است که در دومی است. به همین مناسبت، چوبی که شخص را روی آن میبندند «صلیب»، و شخصی که این گونه اعدام میشود «مصلوب» (= به صلیب کشیده شده) گویند و وجه تسمیهاش را مرحوم مصطفوی همین محکم بستن دانسته؛ ولی راغب وجهش را این دانستهاند که «صُلب» و پشت وی را به چوب میبندند؛ و ابن فارس این احتمال را هم مطرح کرده که از همان معنای چربی باشد که گویی شخص مصلوب که غالبا زیر حرارت آفتاب جان می دهد، روغن روی چهرهاش روان میگردد.
جلسه 950 https://yekaye.ir/an-nesa-4-23/
التَّرائِبِ
قبلا بیان شد که درباره اینکه اصل ماده «ترب» چیست بین اهل لغت اختلاف است.
برخی همچون ابن فارس (وچهبسا راغب) اصل این ماده را به دو معنای مستقل برگرداندهاند: یکی به معنای خاک (تراب) [17 مورد در قرآن کریم؛ مثلا: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً» (بقره/264) «أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» (نحل/59) «إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً» (مومنون/82؛ صافات/16 و 53) «خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ» (روم/20؛ فاطر/11؛ غافر/67) «یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً» (نبأ/40)] و امور مربوط به آن؛ چنانکه مثلا تعبیر «تَرِبَ الرجل» به معنای آن است که چنان فقیر شد که از شدت فقر به خاک افتاده و زمینگیر و خاکنشین شده است و از همین ماده نقطه مقابلش «أَتْرَبَ الرجل» به معنای ثروتمند شد؛ گویی مال و داراییاش بقدری فراوان است که همچون خاک است؛ و دیگری در معنای «تساوی دو چیز» است؛ مانند «ترائب» (یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ؛ طارق/7) است که جمع «تَریبة» به معنای «ترقوه» یا «استخوانهای دنده سینه» است ظاهرا از این جهت که در دو ردیف مساوی هم قرار دارند؛ و نیز مانند «تَرب» (جمع آن: أتراب؛ در وصف زنان بهشتی: وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ، ص/52؛ فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً عُرُباً أَتْراباً، واقعه/37؛ وَ کَواعِبَ أَتْراباً، نبأ/33) که به معنای «دوست و رفیق» ویا «افراد همسن و سال» میباشد.
اما برخی سعی کردهاند که این دو را هم به یک اصل برگردانند؛ هرچند درباره اینکه آن اصل چیست اختلاف کردهاند:
برخی همچون شیخ طوسی اصل آن را همان تراب به معنای خاک دانستهاند و گفتهاند که «تَرب» و «أتراب» به معنای افراد دوقلو ویا هم سن و سال به معنای کسانی است که همراه با هم بزرگ میشوند یا از این جهت که با هم پا بر زمین و رخ بر خاک گذاشتهاند ویا بدین جهت که از بچگی با همدیگر با خاک (تراب) بازی میکردهاند ویا همچون ذرات خاک شبیه همدیگرند؛ و دندههای سینه را هم «تریبه» گفتهاند به خاطر شباهتی که با هم دارند یا از باب تشبیه آنان به دوقلوها بچههای همسن (اأتراب) ویا از باب اینکه همچون ذرات خاک متشابه همدیگرند و مرحوم طبرسی هم ظاهرا به نحو دیگری برگشت «ترائب» را به «تراب» میداند: وجه تسمیه «ترائب» را این دانسته است که همچون خاک به سهولت حرکت میکند.
حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «تراکم و توالی چیزهای ریز (یا نرم)ی است در ظاهر چیزی که بدان چسبیده ویا از آن آویزان است» مانند تراب زمین که بسیار ریز و متراک بر روی زمین است؛ ویا استخوانهای ضلع سینه که از هم جدا ولی عمود بر استخوان اصلی سینه به هم چسبیدهاند؛ و تِرب به معنای همسن و سال بودن هم از این بابت است که گویی به هم چسبیده و متراکم شدهاند و ... .
اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده به معنای مسکنت (بیچارگی) و خضوع کامل است؛ و خاک را «تراب» نامیدهاند چون مصداق کاملی برای این معناست چرا که به خاطر شدت افتادگیاش زیر پاها قرار میگیرد؛ چنانکه «مَتْرَبَة» هم به معنای شدت نیاز و بیچارگی است و خود تعبیر «أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ» که متربه را صفتی برای مسکین قرار داده نشان می دهد که بیچارگیای شدیدتر از مسکین بودن است؛ و تعبیر «تَرِبَ الرجل» را برای کسی که به فقر مبتلا شده به کار میبرند؛ و بر این اساس معتقدند که تعبیر «تَرب» (أتراب) که برای زنان بهشتی به کار میرود به خاطر شدت خضوع و انقیاد آنان در برابر همسرانشان در بهشت است؛ چنانکه از آنان با تعبیر «فرش» هم تعبیر شده است و چنین دلالتی دارد؛ و اگر گاهی هم به معنای تساوی در سن و سال به کار رفته از این بابت است که افراد همسن در برابر همدیگر سرکشی ندارند و خاضعاند؛ و البته چنین معنایی برای أتراب در هیچ کتاب لغتی یافت نشد و عموما اتفاق نظر دارند که أتراب به معنای کسانیاند که با هم به دنیا آمده و بزرگ شدهاند (= همسن و سالاند) (چنانکه برای بچههای همسن و سال این واژه ویا واژه «لدة» به کار میرود و این معنا بقدری در این کلمه بارز است که برخی از مفسران هم با توجه به اینکه ولادتی در بهشت در کار نیست و هم سن و سال بودن بیمعنا میشود، گفتهاند احتمالا مقصود از «اتراب» نه «همسالان» بلکه افراد شبیه به هم (امثال) باشد و البته درباره وجه تسمیهاش چنانکه دیدیم برخی آن را مادهای مستقل دانستند و برخی گفتهاند یا از باب تشبیه به «ترائب» به معنای دندههای سینه است (که دو به دو مساوی هم میباشند) ویا از این جهت که با هم پا بر زمین گذاشتهاند ویا بدین جهت که از بچگی با همدیگر با خاک (تراب) بازی میکردهاند.
همچنین درباره «مَتْرَبَة» کسانی که اصل این ماده را از «تراب» و خاک میدانند بر این باورند که وجه تسمیهاش این است که به معنای کسی است که از شدت نیاز و بیچارگی، به خاک افتاده و به زمین چسبیده است؛ البته برخی هم گفتهاند «ذامتربة» به معنای «دارای عیال؛ عیالوار» است؛ و در هر صورت، حرف «ة» در پایان این کلمه برای «مبالغه» [= شدت زمینگیر شدن] است.
جلسه 1004 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-37/
شأن نزول
احتمالا شأن نزولی که برای آیه 5 مطرح شده، برای این آیه هم باشد. جلسه 1150 https://yekaye.ir/at-taariq-68-05/
[1] . القراءة المعروفة: «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ» بفتح الیاء، وضم الرَّاءِ، «الصُّلْبِ» بضمُ الصَّادِ، وإسکانِ اللَّامِ.
ابن أبی عبلةَ، وابنُ مِقسَمِ: «یُخْرَجُ» بضم الیاء، وفتح الراء، على ما لم یُسَمَّ فاعله، «الصُّلُبِ» بضم الصَّادِ.
وافقهما الیمانی فی الأوَّلِ، وعیسى بن عمرَ فِی الثَّانِی.
[2] . قرأ الجمهور «یَخْرُجُ» مبنیاً للفاعل من «خَرَجَ».
وقرأ ابن أبی عبلة وابن مقسم وابن السمیفع الیمانی وعیسى بن عمر الثقفی «یُخْرَج» مبنیاً للمفعول من «أَخْرَج».
[3] . یُخرَج من بین الصلب الیمانی؛
[4] . جمله ابوحیان این بود:
و قرأ الجمهور: یَخْرُجُ مبنیا للفاعل، مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ: بضم الصاد و سکون اللام و ابن أبی عبلة و ابن مقسم:مبنیا للمفعول، و هما و أهل مکة و عیسى: بضم الصاد و اللام و الیمانی: بفتحهما. قال العجاج:فی صلب مثل العنان المؤدم و تقدمت اللغات فی الصلب فی سورة النساء، و إعرابها صالب کما قال العباس:تنقل من صالب إلى رحم (البحر المحیط فی التفسیر، ج10، ص: 451)
اما اغلب (حتی ابن خالویه در اعراب القراءات السبع با اینکه به اصل آن اشاره می کند اما نه به عنوان قرائت مکه) هیچیک آن را به عنوان قرائت اهل مکه ضبط نکرده اند و جزء شواذ آورده اند حتی در الکامل المفصل فی القراءات الاربعه عشر هم اشاره ای به این اختلاف قرائت نیست؛ البته در المغنی فی القراءات این قرائت مطرح است اما نه به عنوان قرائت اهل مکه؛ ولی یکدفعه در فتح القدیر دوباره به عنوان قرائت مکه مطرح میشود:
قرأ الجمهور: یَخْرُجُ مبنیا للفاعل. و قرأ ابن أبی عبلة و ابن مقسم مبنیا للمفعول. و فی الصلب، و هو الظهر، لغات. قرأ الجمهور بضم الصاد و سکون اللام، و قرأ أهل مکة بضم الصاد و اللام. و قرأ الیمانی بفتحهما، و یقال: صالب على وزن قالب. و منه قول العباس بن عبد المطلب (فتح القدیر، ج5، ص: 509)
و آن طور که از کتاب المعجم فی القراءات در میآید آن قرائت، روایت اسماعیل از قرائت اهل مکه است.
اما اسماعیل کیست؟ اسم کاملش إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قُسْطَنْطِینَ است و در ویکی پدیا گفته از شاگردان ابن کثیر بوده؛ در النشر ابن جزری چند بار اسم او آمده اما در همه موارد فقط یک مطلب را از این اسماعیل از ابن کثیر نقل می کند. «النشر فی القراءات العشر» (2/ 420):
«فَقَالَ الْحَافِظُ أَبُو عَمْرٍو: وَالتَّکْبِیرُ مِنْ آخِرِ " وَالضُّحَى " بِخِلَافِ مَا یَذْهَبُ إِلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْأَدَاءِ مِنْ أَنَّهُ مِنْ أَوَّلِهَا لِمَا فِی حَدِیثِ مُوسَى بْنِ هَارُونَ عَنِ الْبَزِّیِّ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ عَنِ ابْنِ کَثِیرٍ مِنْ قَوْلِهِ: فَلَمَّا خَتَمْتُ " وَالضُّحَى " قَالَ لِی: کَبِّرْ، وَلِمَا فِی حَدِیثِ شِبْلٍ عَنِ ابْنِ کَثِیرٍ أَنَّهُ کَانَ إِذَا بَلَغَ أَلَمْ نَشْرَحْ کَبَّرَ،»
«النشر فی القراءات العشر» (2/ 413):
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَزَّةَ الْبَزِّیُّ قَالَ: سَمِعْتُ عِکْرِمَةَ بْنَ سُلَیْمَانَ یَقُولُ قَرَأْتُ عَلَى إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قُسْطَنْطِینَ فَلَمَّا بَلَغْتُ وَالضُّحَى قَالَ لِی: کَبِّرْ عِنْدَ خَاتِمَةِ کُلِّ سُورَةٍ حَتَّى تَخْتِمَ فَإِنِّی قَرَأْتُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ کَثِیرٍ فَلَمَّا بَلَغْتُ وَالضُّحَى قَالَ لِی: کَبِّرْ عِنْدَ خَاتِمَةِ کُلِّ سُورَةٍ حَتَّى تَخْتِمَ، وَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ قَرَأَ عَلَى مُجَاهِدٍ فَأَمَرَهُ بِذَلِکَ، وَأَخْبَرَهُ مُجَاهِدٌ أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ أَمَرَهُ بِذَلِکَ، وَأَخْبَرَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ أَنَّ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ أَمَرَهُ بِذَلِکَ، وَأَخْبَرَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه وسلم أَمَرَهُ بِذَلِکَ،»
آدم اول احساس می کند که وی راوی مستقلی از ابن کثیر است. ابتدا فکر کردم شخص وی در طرق عشر صغری و کبری قرار نمی گیرد و چون ابوحیان که خودش با سلسله های مختلف به قراء سبع وصل بوده، قرائت او را بدون اشاره به اسم وی به عنوان قرائت اهل مکه یاد کرده است. اما بعد دیدم اتفاقا مسیر قنبل و بزی هردو از طریق وی به ابن کثیر می رسد (با این حال این دو این قرائت را از او نقل نکردهاند)
«النشر فی القراءات العشر» (1/ 120):
«وَقَرَأَ الْبَزِّیُّ وَقُنْبُلٌ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلْقَمَةَ بْنِ نَافِعِ بْنِ عُمَرَ بْنِ صُبْحِ بْنِ عَوْنٍ الْمَکِّیِّ النَّبَّالِ الْمَعْرُوفِ بِالْقَوَّاسِ، وَقَرَأَ الْقَوَّاسُ عَلَى أَبِی الْإِخْرِیطِ وَهْبِ بْنِ وَاضِحٍ الْمَکِّیِّ، زَادَ الْبَزِّیُّ فَقَرَأَ عَلَى أَبِی الْإِخْرِیطِ الْمَذْکُورِ وَعَلَى أَبِی الْقَاسِمِ عِکْرِمَةَ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ کَثِیرِ بْنِ عَامِرٍ الْمَکِّیِّ وَعَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَسَارٍ الْمَکِّیِّ، وَقَرَأَ الثَّلَاثَةُ عَلَى أَبِی إِسْحَاقَ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قُسْطَنْطِینَ الْمَکِّیِّ الْمَعْرُوفِ بِالْقِسْطِ، وَقَرَأَ الْقِسْطُ عَلَى أَبِی الْوَلِیدِ مَعْرُوفِ بْنِ مُشْکَانَ وَعَلَى شِبْلِ بْنِ عَبَّادٍ الْمَکِّیَّیْنِ، وَقَرَأَ الْقِسْطُ أَیْضًا وَمَعْرُوفٌ وَشِبْلٌ عَلَى شَیْخِ مَکَّةَ وَإِمَامِهَا فِی الْقِرَاءَةِ أَبِی مَعْبَدٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ کَثِیرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَاذَانَ بْنِ فَیَرُوزَانَ بْنِ هُرْمُزَ الدَّارِیِّ الْمَکِّیِّ. فَذَلِکَ تَتِمَّةُ ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ طَرِیقًا عَنِ ابْنِ کَثِیرٍ.»
در واقع این قرائت با اینکه از اسماعیل به ابن کثیر میشد اما نه ابن مجاهد به آن اشاره ای دارد و نه در طرق عشر کبری موجود است (کلمه «الصلب» را هم در السبعه ابن مجاهد و هم در النشر ابن جزری جستجو کردم و هیچی نبود.). این شاهد خوبی است بر اینکه قرائت امصار فراتر از این طرق سبع صغری و کبری است.
با این حال این خیلی جالب است که ابوحیان و شوکانی صریحا این را به عنوان قرائت اهل مکه یاد می کنند
[5] . قراءة الجمهور «الصُّلْبِ» بضم الصاد وسکون اللام.
وقرأ ابن أبی عبلة وابن مقسم وعیسى بن عمر الثقفی وابن مسعود، وإسماعیل عن أهل مکة وابن السمیفع وابن سیرین «الصُّلُبِ» بضم الصاد واللام ، والضم فی اللام للإتباع.
وقرأ ابن السمیفع الیمانی «الصَّلَب» بفتح الصاد واللام وهو لغة فی «الصُّلْبِ» حکاها اللحیانی، والأصمعی، وقال الخلیل: الصَّلب لغة فی الصُّلب، و قد یقرأ: بَیْنِ الصَّلْبِ وَ التَّرائِبِ.
وقرئ «الصالب» أیضاً وهو الصلب.
[6] . القراءة المعروفة: «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ» بفتح الیاء، وضم الرَّاءِ، «الصُّلْبِ» بضمُ الصَّادِ، وإسکانِ اللَّامِ.
ابن أبی عبلةَ، وابنُ مِقسَمِ: «یُخْرَجُ» بضم الیاء، وفتح الراء، على ما لم یُسَمَّ فاعله، «الصُّلُبِ» بضم الصَّادِ.
وافقهما الیمانی فی الأوَّلِ، وعیسى بن عمرَ فِی الثَّانِی.
وقُرِئ: «الصَّلَبِ» بفتحتین، وبضمتین کابـن مقسم و «مِنْ بَیْنِ الصَّالِب» بألف قبل اللام المکسورة. (5)
(5) تعلیقه: قال المرندی: (وقرأ عبد الرحمن، والجونی: (من بین الصالب بألفٍ، وکذلک ابنُ الحُسَینِ). قرة عین القُرّاء (ل/ 213 ب).
[7] . و قرأ الجمهور: یَخْرُجُ مبنیا للفاعل، مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ: بضم الصاد و سکون اللام و ابن أبی عبلة و ابن مقسم: مبنیا للمفعول، و هما و أهل مکة و عیسى: بضم الصاد و اللام و الیمانی: بفتحهما.
[8] . وقرأ العامَّةُ «یَخْرُج» مبنیاً للفاعل. وابنُ أبی عبلة وابن مقسم مبنیاً للمفعول. وقرأ أیضاً وأهلُ مکة «الصُّلُب» بضم الصاد واللام، والیمانیُّ بفتحهما، وعلیه قولُ العَجَّاج: فی صَلَبٍ مِثْلِ العِنانِ المُؤْدَمِ ... وتَقَدَّمَتْ لغاتُه فی سورة النساء. وأَغْرَبُها «صالِب» کقوله: مِنْ صالِبٍ إلى رَحِمٍ
[9] . من بین الصُلُب بضمتین عیسى. قال ابن خالویه: یقال صلب وصلب وصلب وصالب قال العباس رضی الله عنه یمدح النبی صلى الله علیه وسلم: «تنقل من صالب إلى رحم / إذا مضى عالَم بَدَا طَبَقَ / حتى علا بیتک المهذب / من خِنْدِفَ عَلیاء تحتها النطق / وأنت لما ظهرت أشرقت الَّا / رض وضاءت بنورک الأفق».
[10] . وفى الصّلب ثلاث لغات: الصّلب وهى قراءة النّاس والصّلب بضمتین، وقرأ بذلک عیسى بن عمر، والصّلب بفتح اللام والصّاد قال العجّاج : فى صلب مثل العناق المؤدم؛ ولغة رابعة: صالب، قال العبّاس بن عبد المطّلب یمدح النبیّ ...
[11] . قرأ الجمهور: یَخْرُجُ مبنیا للفاعل. و قرأ ابن أبی عبلة و ابن مقسم مبنیا للمفعول. و فی الصلب، و هو الظهر، لغات. قرأ الجمهور بضم الصاد و سکون اللام، و قرأ أهل مکة بضم الصاد و اللام. و قرأ الیمانی بفتحهما، و یقال: صالب على وزن قالب. و منه قول العباس بن عبد المطلب ...