1149) سوره طارق (86) آیه 4 إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حاف
إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ
8 رمضان 1446 19/12/1403
ترجمه
همانا هر نفسی کسی بر او حافظ است.
هیچ نفسی نیست مگر اینکه بر او حافظی است.
اختلاف قرائت (همراه با نکات نحوی)
إِنْ کُلُّ / إِنْ کُلَّ ... لِما / إِنَّ کُلَّ ... لَما / أنْ کُلّ ؟
در عموم قراءات مشهور، حرف «ان» به صورت «إِنْ» تلفظ شده و کُلُّ مبتدا (مرفوع) و حافظ خبر آن است؛ که البته بر مبنای بصریون «إن» مخففه از «إنَّ» است و حرف «ل» بر «لَما» برای تمایز آن از «إن» نافیه آمده است؛ اما از نظر کوفیون «إن» نافیه است و در «لما»، «ل» به معنای «إلا» و «ما» زائده است (البحر المحیط، ج10، ص450[1]؛ معجم القراءات، ج10 ، ص377[2]).
اما در برخی قراءات غیرمشهور (ضحاک) به صورت «إِنْ کُلَّ» قرائت شده، یعنی «کلَّ» را به صورت منصوب قرائت کرده است، و در این قرائت، حرف «ل» در «لِما» به صورت مکسور آمده است (المغنی فی القراءات، ص1909[3]) که واضح است که در این قرائت، «إن»، حتی بر مبنای کوفیون، مخففه محسوب میشود. و در هر صورت، حرف «إن» بر سر جواب قسم آمده است (مجمع البیان، ج10، ص713؛ البحر المحیط، ج10، ص450)؛ که در این باره در نکات ادبی توضیحات بیشتر خواهد آمد.
و در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبو نهیک، خلَفُ بنُ حَوشَبِ؛ و أبو المتوکل و أبی بن کعب به روایت هارون بن موسی (201-291ق)) به صورت «إنَّ» مثقله آمده است که طبیعی است کلمه بعد از آن منصوب میشود یعنی به صورت «إِنَّ کُلَّ» قرائت شده است، که در این صورت «ل» در «لما» همراه با «حافظ» خبر إنّ خواهد بود و «ما» زائده میشود (المغنی فی القراءات، ص1909[4]؛ البحر المحیط، ج10، ص450[5]؛ معجم القراءات، ج10 ، ص377[6])
البته ابن خالویه روایت هارون را به صورت «أن» ثبت کرده (مختصر فی شواذ القرآن، ص171[7]) و چون هیچ توضیحی درباره «کل» نداده، و با اینکه کتابش ناظر به نقل شواذ است ذکری از قرائت فوق نکرده، این احتمال هست که وی همین قرائت فوق را اشتباها گزارش کرده باشد (معجم القراءات، ج10 ، ص377 [8]).
نَفْسٍ لَّما[9]
لَمَا / لَمَّا / لِما / إِلَّا
در اغلب قراءات سبع و عشر، یعنی در قراءات اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و بصره (ابن اعلاء) و برخی قراءات کوفه (کسائی) به صورت «لَمَا» قرائت شده است که حرف میم را غیرمشدد خواندهاند؛ که اینها «إن» را مخففه از «إنّ» دانسته و لام را برای تمایز آن از «إن» نافیه قلمداد کرده و «ما» را صله دانستهاند (شبیه «ما» در «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ» و «عَمَّا قَلِیلٍ»).
اما در قرائت اهل شام (ابن عامر) و اغلب قراءات کوفی (عاصم و حمزه) و برخی قراءات عشر (ابوجعفر) و اربعه عشر (حسن و أعمش) و برخی روایات غیرمشهور از قرائات مدینه (نافع) و بصره (ابوعمرو، و روایت ابوحاتم از قرائت یعقوب) و نیز در برخی قراءات غیرمشهور دیگر (أعرج و قتاده و ابن ذکوان و جحدری) به صورت «لَمَّا» یعنی با میم مشدد قرائت کردهاند؛ که در این صورت باید حرف «إن» را نافیه بگیرند (شبیه «فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ») و «لمّا» را به معنای «إلا»، که باز برای قسم به کار میرود چنانکه تعبیر «أقسمت علیک لمّا فعلت» به معنای «إلا فعلت» بسیار رایج است و آنگاه مقصود از آیه چنین میشود: «ما کل نفس إلا علیها حافظ» (مجمع البیان، ج10، ص713[10]؛ البحر المحیط، ج10، ص450[11]؛ معجم القراءات، ج10 ، ص378-379[12])
و البته در برخی قراءات غیرمشهور دیگر به صورت «لِما» (با کسر لام و میم غیرمشدد) آمده است که چنانکه ذیل حرف «ان» اشاره شد، در برخی (ابو رجاء) ما قبلش همانند قرائت مشهور است، یعنی به صورت «إنْ کلُّ نفسٍ لِما» قرائت شده؛ اما در برخی (ضحاک) کلمه «کل» هم منصوب آمده و به صورت «إنْ کلَّ نفس لِما» قرائت شده است.
همچنین در برخی قراءات شاذ (یزید بن قطیب و روایت رهاوی از ساجی از قرائت یعقوب) اساسا به جای کلمه «لما» به صورت «إلا» قرائت شده است: «إن کـل نفـس إِلَّا علیها» (المغنی فی القراءات، ص1909[13]).
نکات ادبی
نَفْسٍ
قبلا بیان شد که اگرچه همگان اذعان دارند که کلمه «نَفْس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار میرود؛ اما درباره اصل این کلمه اختلاف است ... مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده، بر آن چیزی دلالت میکند موجب تعین و تشخص یک موجود از غیرش میشود (= خود) و هر موجودی که «خود» و «هویت»ی متمایز از دیگری برایش فرض شود، تعبیر «نفس» در موردش صادق خواهد بود؛ و وجه تسمیه «خون» به «نفس» را هم این میداند که در صورت خروجش، انسان جان میدهد. در همین راستاست سخن راغب که معنای اول کلمه «نَفْس» را «روح» معرفی کرده، و بر این باور است که «نَفَس» را از این جهت نفَس گفتهاند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، روح از بدن منقطع میشود.
علامه طباطبایی نیز بر این باور است که ریشه اصلی این کلمه در همین معناست؛ یعنی ابتدا حالت تاکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، ...، به معنای خود انسان، خود سنگ، ... بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق شد، حتی به خود خدا (انعام/12؛ آلعمران/28؛ مائده/116) و تدریجا استفادهاش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع میشد مانند «کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع میکند؛ نحل/111) و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمیبرای سایر موجودات ذیشعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار میرود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است...
جلسه 926 https://yekaye.ir/an-nesa-4-1/
حافِظٌ
قبلا بیان شد که درباره ماده «حفظ» ابن فارس بر این باورست که این ماده در اصل بر مراعات چیزی دلالت دارد و مرحوم مصطفوی اصل این ماده را مطلقِ هرگونه مراقبت و ضبط [نگهداری] دانسته است. راغب هم بر این باورست که این ماده در اصل بر یک وضعیت درونی انسان دلالت داشته: گاه به هیئت و حالتی در نفس که آنچه عقل و فهم بدان دست یافته را ثابت نگه میدارد؛ گاهی به خود ضبط و نگهداری چیزی در نفس؛ و گاهی هم برای به کار انداختن و استفاده از قوه حافظه؛ و سپس در هرگونه تفقّد و تعهد و رعایت کردنی به کار رفته است؛ و اگر در زبان فارسی هم نگاه کنیم عمده کاربردهای این ماده در همین دو حالت (یعنی قوه حافظه و حفظ نفسانی؛ و حفظ و مراقبت از چیزی در برابر اموری پیرامونی به کار میرود) است، اما باید اذعان کرد که با اینکه در قرآن کریم این ماده فراوان استفاده شده، اما در هیچیک ظهور اولیه جدیای در معانی ناظر به حافظه نبوده است؛ و در آیه «ارْجِعُوا إِلى أَبیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظینَ» (یوسف/81) هم که ناظر به بعد ذهنی و نفسانی است، بیش از اینکه ناظر به حفظ کردن و حافظه باشد، ناظر به احاطه و دسترسی داشتن است.
آن طور که مرحوم مصطفوی توضیح داده این ماده در قرآن کریم،
گاهی در مورد حفظ و مراقبت در خصوص اشخاص اشیای خارجی به کار رفته: وَ نَحْفَظُ أَخانا (یوسف/65) [و نیز: وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما (بقره/255)
گاه در مورد اعمال: وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (انعام/92) [و نیز: حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی (بقره/238) یا: وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه (توبه/112)
گاه در مورد معانی: وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ (یوسف/91)
گاه در مورد عهد و پیمانها: وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ (مائده/89)
و گاهی هم به صورت مطلق و عام: وَ رَبُّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ.
و باید افزود که گاه در یکی از این موارد به کار میرود اما به نحو استعاری معنای دیگر را اراده میکند؛ چنانکه گاه در خصوص اشیاء به کار میرود اما اعمال مورد نظر است، مانند: «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» (مومنون/5؛ معارج/29) «وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ» (احزاب/35) که کنایه از عفت به خرج دادن است...
برای اینکه معنای دقیق این واژه بهتر معلوم شود، خوب است تفاوت آن با کلمات مشابه دقت شود:
مرحوم عسکری به تفاوت «حفظ» با «علم» و «ضبط» و «رعایت» و «رقیب» و «حمایت» و «حرس» اشاره کرده است؛ از نظر وی:
تفاوت «حفظ» با «علم» (در خصوص محفوظات ذهنی) در آن است که حفظ فقط در مورد شنیدنیها به کار میرود و به نگهداشتن مطلب در حافظه گفته میشود؛ اما علم هر گونه آگاهی پیدا کردنی را در بر میگیرد.
تفاوتش با «ضبط» [= نگهداری] این است که «ضبط» دلالت بر شدت محافظت میکند به نحوی که مبادا چیزی از آن فروگذار شود؛ لذا در مورد خداوند که احتمال فروگذاری چیزی در مورد او نیست، کلمه «ضابط» به کار نمیرود، اما «حفیظ» به کار رفته است.
تفاوت «حفظ» و «محافظت» با «رعایت» و «مراعات کردن» در این است که «حفظ» در مقابل «اضاعه» (ضایع کردن) است؛ اما نقطه مقابل رعایت، از ماده «رعی» (چوپانی) نقطه مقابل «اهمال» (مهمل گذاشتن)، و عبارت است از این حدود چیزی را حفظ کردن و به لوازم آن توجه نمودن. در واقع «حفظ» آن است که مانع اثرگذاری عوامل نامطلوب شویم [یعنی صرفا جلوگیری کردن است)؛ اما رعایت یعنی اقدامی انجام دهیم که با این اقدام ما کسی یا چیزی نتواند آسیبی ایجاد کند [یعنی اقدامی جدید انجام دادن است].
تفاوت «حفیظ» با «رقیب» (حفاظت با مراقبت) در این است که «رقیب» از این جهت مراقبت میکند که چیزی از احوال شخص یا شیء مورد نظر از او مخفی نماند و لذا در معنای آن نوعی تفتیش و وارسی لحاظ شده است، اما در کلمه حفظ، تفتیش و وارسی خود شیء لحاظ نشده؛ و مطلق است.
تفاوت «حفظ» با «حمایت» در این است که حمایت در مورد جایی ویا چیزی است که نمیتوان بر آن کاملا احاطه پیدا کرد (مثلا حمایت از سرزمین) اما حفظ در جایی است که آن امر کاملا تحت احاطه شخص درمیآید (مثلا حفظ پول).
و تفاوتش با «حراست» در این است که اولا در کلمه حراست نوعی استمرار نهفته است، اما حفظ لزوما چنین نیست؛ ثانیا کلمه حفظ بنوعی دلالت دارد بر علم و احاطه به شیای که قرار است حفظ شود، اما حراست لزوما چنین نیست.
از نظر مرحوم مصطفوی هم تفاوت «محافظت» با «مواظبت» و «مراقبت» و «حراست» و «رصد» و «عصمت» در این است که:
«حفظ» مطلق ضبط و نگهداری است، اما
«مواظبت» مداومت در محافظت و همراهی با چیزی است؛
«مراقبت» مواظبتی است که با تحقیق و تفتیش از حال و روز چیزی همراه باشد؛
«حرس» (پاسبانی) هم مراقبت و حفظ مستمر است و فقط در مورد موجودات دارای عقل به کار میرود؛
«رصد» هم نوعی انتظار کشیدن است که به قصد تحت نظر قرار دادن و تفتیش حال و روز شیء باشد؛
«عصم» به معنای «حفظ» کردنی است که همراه با «دفاع» و (دفع کردن امور بیگانه) باشد.
همچنین تفاوت «حفظ» و «حصن» در این است که «حفظ» متعدی است و بیشتر ناظر به نسبت شیء با دیگران و از دست تجاوز و تعدی اغیار مصون ماندن است، اما «حصن» شبیه کلمه «عفت» حالتی درونی است که به خود شیء و صیانت درونی خود شیء برمی گردد؛ و البته وقتی به باب افعال میرود و متعدی میشود، بیش از آنکه تاکید بر «محافظت» در برابر دیگران باشد، به معنای «دارای حصن گرداندن» است: «إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ» (یوسف/48) «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ» (انبیاء/80).
جلسه 962 https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/
إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ
این آیه با سوگندی به آسمان و ... آغاز شد و آیه کنونی را بسیاری جواب آن قسم دانستهاند؛ و توضیح دادهاند که «ان» را چه مخففه و چه ثقیله و چه نافیه بگیریم، میتواند جواب قسم باشد در مورد ان مثقله که بسیار واضح است در مورد دو تای دیگر هم نمونههای قرآنی متعددی دارد؛ مثلا برای ان مخففه آیه «تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ»، و برای ان نافیه آیه «وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما» را میتوان اشاره کرد (مجمع البیان، ج10، ص714[14]). البته این احتمال هم مطرح شده که جواب قسم آیه8 (إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ) باشد و این آیات فیما بین، جمله معترضه باشد (البحر المحیط، ج10، ص450[15]).
[1] . و قرأ الجمهور: إن خفیفة، کل رفعا لما خفیفة، فهی عند البصریین مخففة من الثقیلة، و کل مبتدأ و اللام هی الداخلة للفرق بین إن النافیة و إن المخففة، و ما زائدة، و حافظ خبر المبتدأ، و علیها متعلق به. و عند الکوفیین: إن نافیة، و اللام بمعنى إلا، و ما زائدة، و کل و حافظ مبتدأ و خبر و الترجیح بین المذهبین مذکور فی علم النحو.
[2] . قرأ الجمهور «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ» إن: هی المخففة من الثقیلة عند البصریین، وعند الکوفیین نافیة . کُلُّ: مبتدأ ، حافظ: الخبر، ویأتی بیانه.
[3] . الضَّحَّاکُ: «إِنْ کُلَّ» بنصب اللَّامِ، مع إسکانِ النُّونِ، (لِما علیها) بکسر اللام، مع تخفیف المیم.
[4] . أبی بن کعب، وأبو نهیک، وخلَفُ بنُ حَوشَبِ، وأبو المتوکَّلِ الناجی: «إِنَّ» بتشدید النُّونِ، «کلَّ» نصب.
[5] . و حکى هارون أنه قرىء: إن بالتشدید، کل بالنصب، فاللام هی الداخلة فی خبر إن، و ما زائدة، و حافظ خبر إن.
[6] . وقرأ أبو المتوکل وأبی بن کعب وهو حکایة هارون «إنّ کُلَّ نفس...» إنّ: حرف ناسخ، کُلَّ: اسم إن منصوب.
[7] . عبارتش چنین است: أن کل نفس بفتح الهمزة حکاه هارون.
[8] . وذکر ابن خالویه أنه قرئ: «أن کل نفس...». وقال: «بفتح الهمزة حکاه هارون». ولم یضبط ابن خالویه النون من «أن» ولا اللام من «کُلّ» فلعله کالقراءة السابقة !!
[9] . قرأ قالون و الاصبهانی و ابن کثیر و أبو عمرو و ابن عامر و حفص و أبوجعفر و یعقوب بالغنة فی اللام بخلف عنهم، و قرأ الباقون و هم الأزرق و شعبة و حمزة و الکسائی و خلف بعدم الغنة (الکامل المفصل فی القراءات الاربعة عشر، ص591).
[10] . القراءة: قرأ أبو جعفر و ابن عامر و عاصم و حمزة لما علیها بتشدید المیم و الباقون بالتخفیف
الحجة: قال أبو علی من خفف لما کانت إن عنده المخففة من الثقیلة و اللام معها هی اللام التی تدخل مع هذه المخففة لتخلصها من أن النافیة و ما صلة کالتی فی قوله «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ» و «عَمَّا قَلِیلٍ» و تکون إن متلقیة للقسم کما تتلقاه مثقلة؛
و من ثقل" لما" کانت إن عنده النافیة کالتی فی قوله «فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ» و لما فی معنى إلا و هی متلقیة للقسم کما یتلقاه" ما" قال أبو الحسن الثقیلة فی معنى إلا و العرب لا تکاد تعرف ذا و قال الکسائی لا أعرف وجه التثقیل و عن ابن عوف قال قرأت عند ابن سیرین «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا» بالتشدید فأنکره قال الزجاج استعملت لما فی موضع إلا فی موضعین (أحدهما) هذا و الآخر فی باب القسم تقول سألتک لما فعلتک بمعنى إلا فعلت.
[11] . و قرأ الحسن و الأعرج و قتادة و عاصم و ابن عامر و حمزة و أبو عمرو و نافع بخلاف عنهما: لما مشددة و هی بمعنى إلا، لغة مشهورة فی هذیل و غیرهم. تقول العرب: أقسمت علیک لما فعلت کذا: أی إلا فعلت، قاله الأخفش. فعلى هذه القراءة یتعین أن تکون نافیة، أی ما کل نفس إلا علیها حافظ.
[12] . قرأ ابن کثیر ونافع وأبو عمرو والکسائی وخلف ویعقوب «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَا عَلَیْها حافِظ» ان: خفیفة، کُلٌّ رفعاً، لَمَا: خفیفة المیم. والتقدیر عند البصریین: إن مخففة من الثقیلة، کل مبتدأ. لَمَا اللام: هی الداخلة للفرق بین (إن) النافیة و«إنْ» المخففة من الثقیلة. وما: زائدة. حافظ: خبر «کلٌّ»، وعلیها: متعلق به. والتقدیر عند الکوفیین: إن: نافیة. کُل: مبتدأ . لما: اللام: بمعنى «إلا». وما: زائدة. حافظ: خبر «کلٌّ».
وقرأ الحسن والأعرج وقتادة وأبو جعفر وابن ذکوان وعاصم وابن عامر وحمزة، وأبو عمرو ونافع بخلاف عنهما والجحدری وأبو حاتم عن یعقوب والحسن والأعمش «إِنْ کُلُّ نفسٍ لَمّا...» ، لَمّا: مشددة المیم ، وهی بمعنى (إلا) فی لغة هذیل وغیرهم. تقول العرب: أقسمت علیک لما فعلت، بمعنى إلا فعلت. ویتعین على هذه القراءة أن تکون «إنْ» نافیة ، أی: ما کلُّ نفس إلا علیها حافظ. وقال مکــی: «حکى سیبویه: نشدتک الله لَمّا فعلت أی: إلا فعلت». وقال الفراء: «ولا نعرف جهة التثقیل، ونرى أنها لغة فی هذیل، یجعلون إلا مع إن المخففة «لَمّا » ، ولا یجاوزون ذلک کأنه قیل: ما کل نفس إلا علیها حافظ». وفی فتح الباری: «وأخرج أبو عبیدة عن ابن سیرین أنه أنکر التشدید على من قرأ به». وتقدمت القراءة بتشدید «لَمّا» وتخفیفها فی الآیة / 111 من سورة هود، والآیة / 32 من سورة یس والایة / 35 من سورة الزخرف.
[13] . القراءة المعروفة: «إن کلُّ نفس لَما» برفعِ اللَّامِ، وفتح اللَّامِ الثَّانیةِ، وتخفیف المیم
شامی، وأبو جعفر، وعاصم، وحمزة: کذلک، إِلَّا أَنَّه بتشدید المیم.
أبو رجاء: کقراءة العامَّةِ، إِلَّا أَنَّه بکسر اللام من قوله: «لِمَا»، مع تخفیف المیم.
الضَّحَّاکُ: «إِنْ کُلَّ» بنصب اللَّامِ، مع إسکانِ النُّونِ، (لِما علیها) بکسر اللام، مع تخفیف المیم.
الرهاوی عن السَّاجی عن یعقوب، ویزید بن قطیب: «إن کـل نفـس إِلَّا علیها»، بدل: «لما علیها».
[14] . و جواب القسم قوله «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ» أی ما کل نفس إلا علیها حافظ من الملائکة یحفظ عملها و قولها و فعلها و یحصی ما یکتسبه من خیر و شر و من قرأ لما بالتخفیف فالمعنى إن کل نفس لعلیها حافظ یحفظها و قال قتادة حافظ من الملائکة یحفظ عملها و رزقها و أجله
[15] . و جواب القسم هو ما دخلت علیه إن، سواء کانت المخففة أو المشددة أو النافیة، لأن کلّا منها یتلقى به القسم فتلقیه بالمشددة مشهور، و بالمخففة «تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ»، و بالنافیة «وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما». و قیل: جواب القسم إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ، و ما بینهما اعتراض، و الظاهر عموم کل نفس.