1148) سوره طارق (86) آیه 3 النَّجْمُ الثَّاقِبُ (قسمت دوم: خطبه
3) خطبهای از امیرالمومنین ع نقل شده معروف است به «خطبة البیان» در حدی که در کتاب «إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف» سه نسخه متفاوت از متن این خطبه را آورده است. آنچه از این خطبه به این آیه مربوط میشود:
الف. فرازی است که در هر سه نسخه آمده است که ایشان در معرفی خود فرمودند:
«أنا زحل الثواقب: من ستاره کیوان در میان [ستارگان] نورافشان هستم.» (إلزام الناصب، ج2، ص150 و 178 و 194).
ب. . فرازی دیگری هست که در هر سه نسخه آمده، اما با تعبیر متفاوت، بدین صورت که:
ب.1. در نسخه اول، وقتی حضرت در معرفی خویش بدینجا میرسد که «أنا أبو المهدی القائم فی آخر الزمان» مالک اشتر درباره زمان قیام حضرت مهدی ع سوال میپرسد و حضرت توضیحات مفصلی درباره وقایعی که رخ میدهد میفرمایند که یکی از آن وقایع را این معرفی میکنند که:
«نَجِمَ ثاقبٌ: ثاقبی طلوع کرد» (إلزام الناصب، ج2، ص151)[1]
ب.2. در نسخههای دوم و سوم که حضرت ابتدا به ساکن (یعنی بدون اینکه در پاسخ به کسی باشد) این وقایع صرفا به عنوان آنچه در آینده رخ میدهد (بدون تصریح به حضرت مهدی ع) بیان میکند، یکی از آن وقایع این است که:
«نَجِمَ الثاقبُ: آن ثاقب طلوع کرد» (إلزام الناصب، ج2، ص 176[2] و 193[3]).
ج. فرازی که فقط در نسخه دوم و سوم آمده است که ایشان در معرفی خود فرمودند:
«أنا صاحب النجم: من صاحب [صاحب اختیار یا همنشین] آن ستاره هستم» (إلزام الناصب، ج2، ص179 و 195).
تبصره: درباره میزان اعتبار این خطبه
وجود چنین خطبهای در کلمات امیرالمومنین ع در حدیثی از امام رضا ع به مأمون که نام خطبههای حضرت علی ع را پرسید مطرح شده است (ایشان از 117 خطبه امیرالمومنین ع یاد میکند که این چهارمین مورد است؛ المناقب (للعلوی)، ص184[4]). اسم این خطبه از دیرباز در متون قدیمی یافت میشود و ظاهرا فرازهایی از آن ناظر به علم کیمیاء بوده است چنانکه فؤاد سزکین وقتی میخواهد به تاریخ مطرح شدن «کیمیاء» در دوره اسلامی بپردازد به رسالههایی از زوسیموس (حکیم و کیمیاگر بزرگ یونانی-مصری که ظاهرا معاصر امیرالمومنین ع بوده)[5] اشاره میکند که در شرح خطبه البیان حضرت علی ع است و در آن نقل میشود که حضرت توضیحاتی درباره کیمیاء دادهاند (تاریخ التراث العربی، ج1، ص24[6]) و در نوشتههای جابر بن حیان (م198) نیز اشاراتی به این مطلب مشاهده میشود (مجموعة مصنفات فی الخیمیاء والإکسیر الأعظم، ص379[7]).
در حدی که جستجو شد در منابع شیعی تنها مرحوم علی حائری یزدی (م1333ق) در کتاب «إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف» سه نسخه متفاوت از متن این خطبه را آورده است که خود آن سه متن هم با هم متفاوتند (به ترتیب در صفحات 148-174 و 174-190 و 191-198). صرف نظر از تفاوتهای بین متون این سه خطبه، در اولی ادعا میشود این آخرین خطبه حضرت است و در بصره ایراد شده و راوی آن عبدالله بن مسعود است (در حالی که ابن مسعود سالها قبل از دنیا رفته بوده است)[8] در دومی توضیحی داده نمیشود و در سومی ادعا میشود که این خطبه در کوفه ایراد شده است.
علاوه بر این، با اینکه ارجاعتی بدان در کلمات برخی از علمای قبل از قرن دهم دیده میشود (مثلا ملا فتح الله کاشانی (م988) در تفسیر منهج الصادقین، ج7، ص38[9])؛ اما درباره اعتبار خطبهای که بدین نام به دست ما رسیده است بین علمای محدث در قرن یازدهم اختلاف شدیدی مشاهده میشود:
برخی که صبغه عرفانیتری دارند همچون ملاصالح مازندرانی (م1081) در شرح خویش بر اصول کافی (ج4، ص324[10]) یا ملا محسن فیض کاشانی (م1091) (عین الیقین الملقب بالأنوار والأسرار، ج 2، ص276[11] و ص303[12]؛ الحقائق فی محاسن الأخلاق، ص402[13]؛ الکلمات المکنونة، ص232[14]؛ قرة العیون فی أعز الفنون، ص131[15]) در کتب خویش اشاراتی به این خطبه دارند که گویا آن را تلقی به قبول کردهاند.
در مقابل برخی همچون مجذوب تبریزی (م1093) در شرح خویش بر اصول کافی (به نام: الهدایا لشیعة أئمة الهدى، ج2، ص344[16]) مدعیاند این خطبه به این صورتی که در دستها موجود است فقط در کتب اهل سنت آمده و قطعا ساخته و پرداخته غلات است. مرحوم مجلسی (1110) نیز در جایی بعد از اینکه سخن مرحوم فیض را بدون اشاره به نام وی درباره این خطبه میآورد خودش در مورد این خطبه توقف میکند (مرآة العقول، ج10، ص396[17])؛ اما در جای دیگر لحن نسبتا تندی نسبت به امثال این خطبه دارد (مرآة العقول، ج3، ص403[18]؛ بحار الأنوار، ج25، ص348[19])، به طوری که شیخ عباس قمی به ایشان نسبت میدهد که ایشان صریحا این را ساخته و پرداخته غلات میداند (سفینة البحار، ج2، ص644[20]).
آن گونه که برخی از اهل سنت گزارش کردهاند ظاهرا برخی فرقههای غلات مانند فرقه کاکائیه (از فرقههای علی اللهی که به اهل حق معروفند) (فتاوى الشبکة الإسلامیة، ج1، ص5684[21]) ویا فرقه نصیریه (علویه سوریه) (موسوعة الفرق المنتسبة للإسلام، 9، ص266[22]) به این کتاب اهتمام ویژه دارند. جالب اینجاست که مطابق با گزارش موجود در فهرست کتب خطیای که به نام «خزانة التراث» در عربستان تهیه شده، ظاهرا نسخههای خطیای از اصل این کتاب در عربستان و مصر و برخی شروح آن، از جمله شروحی ناظر به همان علم کیمیاء در کشور مراکش موجود است (خزانة التراث، ج17، ص790[23]؛ ج20، ص563[24]؛ ج83، ص964[25] و 965[26]؛ ج98، ص502[27]؛ ج115، ص165[28] و ص388[29]): و البته در میان عرفا هم شرحهای متعددی برای این خطبه (به ویژه به زبان ترکی) موجود است.
با این حال چون برخی فرازهای آن در برخی منابع دیگر یافت میشود حتی اگر کلیت آن را هم ساختگی بدانیم باز نمیتوان انکار کرد که فرازهایی از آن مشخصا برگرفته از سخنان خود حضرت امیر ع بوده است.[30]
[1] . فی نسخة: حدّثنا محمّد بن أحمد الأنباری قال: حدّثنا محمد بن أحمد الجرجانی قاضی الری قال: حدّثنا طوق بن مالک عن أبیه عن جدّه عن عبد اللّه بن مسعود رفعه إلى علیّ بن أبی طالب علیه السّلام: لمّا تولّى الخلافة بعد الثلاثة أتى إلى البصرة فرقی جامعها و خطب الناس خطبة تذهل منها العقول و تقشعر منها الجلود ....
فقام إلیه مالک الأشتر فقال: متى یقوم هذا القائم من ولدک یا أمیر المؤمنین؟
فقال علیه السّلام: إذا زهق الزاهق، و خفت الحقائق و لحق اللاحق و ثقلت الظهور و تقاربت الامور و حجب النشور و أرغم المالک و سلک السالک و دهش العدد و هاجت الوساوس و غیطل العساعس و ماجت الأمواج و ضعف الحاج و اشتد الغرام و ازدلف الخصام و اختلفت العرب و اشتد الطلب و نکص الهرب و طلبت الدیون و ذرفت العیون و أغبن المغبون و شاط النشاط و حاط الهباط و عجز المطاع و اظلم الشعاع و صمّت الأسماع و ذهب العفاف و سجسج الإنصاف و استحوذ الشیطان و عظم العصیان و حکمت النسوان و فدحت الحوادث و نفثت النوافث و هجم الوابث و اختلفت الأهواء و عظمت البلوى و اشتدّت الشکوى و استمرّت الدعوى و قرض القارض و لمظ اللامظ و تلاحم الشداد و نقل الملحاد و عجت الفلاة و خجعج الولاة و نضل البارخ و عمل الناسخ و زلزلت الأرض و عطل الفرض و کبتت الأمانة و بدت الخیانة و خشیت الصیانة و اشتد الغیض و أراع الفیض و قاموا الأدعیاء و قعدوا الأولیاء و خبثت الأغنیاء و نالوا الأشقیاء و مالت الجبال و أشکل الاشکال و شیع الکربال و منع الکمال و ساهم المستحیح و مع الفلیح و کفکف الترویح و خدخد البلوع و تکلکل الهلوع و فدفد المذعور و ندند الدیجور و نکس المنشور و عبس العبوس و کسکس الهموس و أجلب الناموس و دعدع الشقیق و جرثم الأنیق و نور الأفیق و أذاد الذائد و راد الرائد و جد الجدود و مدّ المدود و کد الکدود و حدّ الحدود و نطل الطلیل و علعل العلیل و فضل الفضیل و شتّت الشتات و شمتت الشمات و کد الهرم و قضم القضم و سدم السدم و بال الذاهب و ذاب الذائب و نجم ثاقب و ورور القران و احمر الدبران و سدس الشیطان و ربع الزبرقان و ثلث الحمل و ساهم زحل و أقل العرا و الزخار و أنبت الأقدار و کملت العشرة و سدس الزهرة و غرمت الغمرة و طهرت الأفاطس و توهم الکساکس و تقدّمتهم النفائس فیکدحون الجرائر و یملکون الجزائر و یحدثون کیسان و یخربون خراسان و یصرفون الحلسان و یهدمون الحصون و یظهرون المصون و یقتطفون الغصون و یفتحون العراق و یحجمون الشقاق بدم یراق فعند ذلک ترقّبوا خروج صاحب الزمان.
[2] . إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج2، ص175-177
أیّها الناس سار المثل و حقّق العمل و کثر الوجل و اقترب الأجل و صمت الناطق و زهق الزاهق و حقّت الحقائق و لحق اللاحق و ثقلت الظهور و تفاقمت الامور و حجب المستور و أحجم المغرور و أرغم المالک و منعت المسالک و سلک المالک و هلک الهالک و عمّت الفترات و وکدت الحسرات و بغت العثرات و کثرت الغمرات و قصر الأمد و تأوّد الأود و دهش العدد و أوجس الفند و هیجت الوساوس و ذهبت الهواجس و عیطل العساعس و خذل الناقس و مجت الأمواج و خفت العجاج و ضعفت الحجاج و اطرح المنهاج و اشتد الغرام و الحف العوام و دلف القیام و ازدلف الخصام و تفرّقت العرب و امتد الطلب و صحب الوصب و نکص الهرب و طلبت الدیون و بکت العیون و غبن المغبون و أردحت المنون و شاط الشطاط و هاط الهیاط و امتط العلاط و عجز المطاع و لظد الدفاع و اظلم الشعاع و صمّت الأسماع و ذهب العفاف و وعد الخلاف و سمج الإنصاف و امتزج النفاف و استحوذ الشیطان و عظم العصیان و تلقب الخصیان و حکمت النسوان و فدحت الحوادث و نفث النافث و عبث العابث و عجم الوابث و وهدت الاصرار و مجست الأفکار و عطل اللزاز و نافر الإعجاز و اختلفت الأهواء و عظمت البلوى و اشتدّت الشکوى و استمرّت الدعوى و قرض القارض و لحظ اللاحظ و لمظ اللامظ و عض الشاظظ و تلاحم الشداد و نفذ الإحاد و عز النفاذ و بل الرذاذ و عجت الفلاة و سبسب الغلاة و جعجع الولاة و بخست المقلاة و نصل الباذخ و وهم الناسخ و تهجرم السابخ و لعج النافخ و زلزلت الأرض و اجتلى الغض و ضبضب الغرض و کثر المخض و کبتت الأمانة و بدت الخیانة و عزت الدیانة و خبثت الصیانة و أنجد العیص و أراع القنیص و کثر القمیص و کثکث المحیص و قام الأدعیاء و قعد الأولیاء و اخسبت الأغنیاء و نالت الأشقیاء و مالت الجبال و اشکل الإشکال و شبع الکربال و منع الکمال و ساهم الشحیح و قهقر الجریح و أمعن الفصیح و اخرنطم الصحیح و کفکف النزوع و حدحد البلوع و تفتّق المربوع و تکتک المولوع و فدفد الموعور و ندند الدیجور و أزر المأزور و انکب المستور و عبس العبوس و کسکس الهموس و نافس المفلوس و احلب الناموس و زعزع الشقیق و جرسم الأنیق و صحب الطریق و ثور الفریق و زاد الزائد و ماد المائد و قاد القائد و غاد الغائد و حد الحدود و مد المدود و سد السدود و کد الکدود و أظل الظلیل و نال المنیل و غل الغلیل و فصل الفصیل و شت الشتات و نصح النیات و شمت الشمات و أصر الدیات و وکد الهرم و قصم القصم و سبب الوصم و سدم الندم و أرب الذاهب و ذاب الذائب و نجم الثاقب و وصب الواصب و ازور القران و احمر الدبران و سدس السرطان و ربع الزبرقان و ثلث الحمل و ساهم الزحل و ینبه الثول و أقل الفرار و منع الوخار و ابت الأقدار و منع الوجار و کملت الفترة و سدت الهجرة و عذت الکسرة و غمرت الغمرة و ظهرت الأفاطس و فحم الملابس و یؤمهم الکساکس و یقدمهم العبابس فیکدحون الجزائر و یقدحون العشائر و یملکون السرائر و یهتکون الحرائر و یحدثون الکیسان و یخرّبون خراسان و یفرّقون الحلیسان و یلحون الرویسان و یهدمون الحصون و یظهرون المصون و یقطفون الغصون و یفرءون الحصون و یفتحون العراق و یمتحون الشقاق و یسیرون النفاق بدم یراق، فآه ثمّ آه لتعریض الأفواه و ذبول الشفاه.
[3] . إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج2، ص192-193
أیّها الناس سار المثل و حقق العمل و أقدم الوجل و اقترب الأجل و صمت الناطق و زهق الزاهق و حقت الحقائق و التحق اللاحق و ثقلت الظهور و تفاقمت الامور و حجب السرور و أحجم المغرور و أرغم المالک و منعت المسالک و سلک الحالک و هلک الهالک و عمر الفرات و کثرت الحسرات و أکدت الغمرات و کفت العثرات و قصر الأمد و تأوّد الأود و دهش العدد و أوحش المقند و هیجت الوساوس و دهشت الهواجس و عطل العساعس و خدل المنافس و لجت «1» الأمواج و خیف الفجاج «2» و ضعفت الحجاج و اطرح المنهاج و اشتد الغرام و اتحف الأوام و دلف القتام و ازدلف الخصام و اختلف العرب و اشتد الطلب و صحب الوصب و نکض الهرب و طلبت الدیون و بکت العیون و فتن المفتون و سکت المغبون و شاط الشطاط و شط النشاط و هاط الهیاط و مط القلاط و عجز المطاع وصلت الدفاع و أظلم الشعاع و صمّت الأسماع و ذهب العفاف و رغب الخلاف و سمج الإنصاف و اخرج العفاف و استحوذ الشیطان و عظم العصیان و تسلمت الخصیان و حکمت النسوان و فدحت الحوادث و نفث النافث و عبث العابث و هجم الرائث و هدت الأحراز و خافت الأعجاز و ظهر الإیجاز و بهر الرجاز و اختلفت الأهواء و عظمت البلوى و اشتدت الشکوى و استمرّت الدعوى و قرض القارض و رفض الرافض و قعد الناهض و سعد الفارض و لحظ اللاحظ و لمظ اللامظ و عض الشاظظ و رد الفاظظ و تلاحم الشذاذ و ثقل الإلحاذ و عز النفاذ و وبل الرذاذ و عجت الفلاة و نجت المقلاة و شنشنت الفلاة و عجعجت الولاة و تضاءل الباذخ و وهم الناسخ و تجهرم الشالخ و نفخ النافخ و زلزلت الأرض و ضیّع الفرض و حکم الرفض و نجم القرض و کتمت الأمانة و بدت الخیانة و خبثت الصیانة و عرت الدهانة و اتّحد العیص و زاغ القبیص و کرثم القمیص و کثکث المحیص و قام الأدعیاء و نال الأشقیاء و تقدّمت السفهاء و تأخّرت الصلحاء و مادت الجبال و أشکل الإشکال و سبع الهکال و شعشع الوبال و ساهم الشحیح و انغر الفصیح و قهقر الجریح و اخرنطم الفحیح و کفکف الیروع و خدخد البلوع و نصف المرتوع و تکتک المولوع و فدفد الموعور و قدقد الدیجور و افرد المأثور و نکب المأتور و عبس العبوس و کسکس الهموس و نافس المعکوس و اجلب الناموس و دعدع الشفیق و حرثم الأنیق و احتجب الطریق و ثور الفریق و دار الرائد و زاد الزائد و ماد المائد و قاد القائد و جد الجد و کد الکد و سد السد و حدّ الحدّ و عرض العارض و فرض الفارض و سار الرابض و وقف الراکض و ضال الضل و غال الغل و فضل الفضل و نال المثل و شت الشتات و تصوح النبات و سمت السمات و اخّرت الدیات و کد الهرم و قصم الوصم و سلب الوهم و سدم الندم و آب الذاهب و ذاب الذائب و نجم الثاقب و وصب الواصب و ازور القران و احمر الدبران و سدس السرطان و ربع الزبرقان و ثلث الحمل و ساهم الزحل و تنبه الثول و عنقبت النیل و أقل الفرار و نصبت الجفار و منع الوجار و آب الاقرار و کملت الفترة و بدئت الهجرة و غرت الکثرة و غمرت الغمرة و ظهرت الأفاطس فحسمت الملابس یؤمّهم الکساکس و یقدمهم العبابس فیکدحون الجزائر و یقدحون العشائر و یملکون السرائر و یهتکون الحرائر و یحیون کیسان و یخربون خراسان و یفرّقون الجلسان و یلجون الأویسان فیهدون الحصون و یظهرون المصون و یعیضون الغصون و یفردون الحصون و یفتحون العراق و یهجمون الشقاق و یثیرون النفاق بدم یهراق.
[4] . قال أبو سعید محمّد بن الحسین بن الصلت ، قال: حدثنی أبو جعفر محمّد بن جعفر المؤدّب القمّی بمرو، و سئل الخصیبی أبو عبد اللّه الحسین بن همدان من أهل جنابلة عن أسماء خطب أمیر المؤمنین علیه السّلام فذکر أنّ المأمون بن هارون الرشید سأل الإمام علیّ بن موسى الرضا علیهما السّلام: [1] أوّلها خطبة الإخلاص. [2] و خطبة الوصیّة و العهد. [3] و خطبة الزهراء . [4] و خطبة البیان و ...
[5] . درباره نظرات وی در زبان فارسی میتوانید مراجعه کنید به: امین متولیان، «کروتاکسیس زوسیموسی و میکسیس ارسطویی؛ مفاهیمی برای فهم امکان تبدل فلزات به یکدیگر در سنت های کیمیاگری» در مجله تاریخ علم. ش28. بهار و تابستان1399.
[6] . وربما ساهمت دراسة ترجمات رسائل زوسیموس التی أنجزت عام 38 هـ/ 659 م فی إیضاح خطبة البیان المنسوبة إلى «أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه» (ت 40 هـ/ 661 م)، مؤدى هذه الخطبة أن علیّا (کرم الله وجهه) سئل هل للکیمیاء وجود، فأجاب بنعم، وتظهر إجاباته على الأسئلة الأخرى فهما أولیّا لموضوع تحویل المعادن. وهذه المعرفة بدورها لیست واسعة إلى درجة توجب استبعادها لدى أحد الخلفاء، سیّما وأن علیّا (کرم الله وجهه) کان من أکثر من حوله معرفة واطلاعا. والأمر المشکل هو- کما یبدو- استعمال کلمة الکیمیاء. وهنا ینبغی أن نعید إلى الأذهان تلک المحادثة التی دارت بین محمد بن عمرو بن العاص وبین خالد بن یزید وقد ورد لفظ «الکیمیاء» فیها أیضا (انظر قبله ص 5). وعند السؤال عن الزمن الذی ثبتت لنا فیه خطبة البیان علی رضی الله عنه ینبغی ألا ننسى أبدا أن جابرا (القرن الثانی/ الثامن) یتحدث عنها فی «کتابه الحجر». فإن لم یکن الخبر من جابر نفسه، فهو على کل حال یرجع إلى وقت مبکر. وأقدم الشواهد الأکیدة لاستعمال کلمة الکیمیاء هو قول الفقیه أبی یوسف (ولد 113 هـ/ 731 م، ت 182 هـ/ 798 م، انظر المجلد الأول من gas ص 419) الذی حذر من طلب الثروة بالکیمیاء.
[7] . ولسنا نقول بدفع الأسباب لکن لکل واحد من هذه أصل من الطبایع ومادة وصورة قالت طائفة انّ نبیّنا محمّد بن عبد الله علیه الصلاة والسلام قد ذکر ذلک وابان عن صحته وکذلک علىّ بن أبی طالب علیه السلام بما ذکرناه فی کتابنا فی الإمامة الذی هو سبع عشر مقالة حیث سئل وهو یخطب خطبة البیان وقد قیل له هل الکیمیاء له کون قال إن لها کونا وقد کان وهو کاین وسیکون فقیل له وما هو یا أمیر المؤمنین فقال ان فی الزیبق الرجراج والاسرب والزاج والحدید المزعفر وزنجار النحاس الأخضر لکنوز الأرض (Page 41) لا یوقف على غابرهن فقیل له یا أمیر المؤمنین لم نفهم فقال اجعل بعضه أرضا وبعضه ماء فافلح الأرض بالماء وقد تمّ العمل فقیل له یا أمیر المؤمنین لم نفهم فقال لا زیادة على هذا.
[8]. البته یک احتمال هست که تصحیفی در متن رخ داده باشد یعنی راوی یکی از نوادگان ابن مسعود باشد که سومین کلمه «عن» اشتباه به جای «ابن» نوشته شده باشد (حدّثنا طوق بن مالک عن أبیه عن جدّه عن عبد اللّه بن مسعود رفعه إلى علیّ بن أبی طالب علیه السّلام). موید این احتمال آن است که بعد از کلمه ابن مسعود کلمه «رفعه» را دارد که دلالت دارد باز واسطههایی بین وی و راوی اصلی خطبه وجود دارد. یعنی راوی واقعه جد طوق بن مالک باشد که فرزند عبدالله بن مسعود است. (البته در حد جستجویی که انجام شد برای ابن مسعود دو فرزند به نامهای عبدالرحمن و ابوعبیده مطرح شده است اما درباره اینکه آیا هیچیک از آنان فرزندی به نام مالک یا نوهای به نام طوق داشته چیزی یافت نشد؛ فقط برای ابوعبدالرحمن دو فرزند به نامهای قاسم و معن یافت شد. بر اساس جستجو در کتابهای الطبقات الکبرى (ابن سعد) و تهذیب التهذیب (ابن حجر عسقلانی) در نرم افزار الشامله)
[9] . آنچه در خطبة البیان امیر المؤمنین (ع) وارد شده که انا دابة الارض مؤید این است
[10] . کما قال فی خطبة البیان أنا اللّوح المحفوظ
[11] . وفی کلام مولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام ، فی خطبة البیان، المنسوبة إلیه وغیرها ، ممّا ینبّه على مثل هذا المعنى کثیر
[12] . وقوله : « أنا وجه اللّه ، وأنا جنب اللّه ، وأنا ید اللّه ، وأنا القلم الأعلى ، وأنا اللوح المحفوظ » ، إلى آخر ما قال فی خطبة البیان ، وغیرها .
[13] . ولما انجذب بصیرة الرّوح إلى مشاهدة جمال الذات استتر نور العقل الفارق بین الأشیاء فی غلبة نور الذات القدیمة ، وارتفع التمیز بین القدم والحدوث لزهوق الباطل عند مجیء الحقّ . شعر:
عشق بگرفت مرا از من و بنشست بجاى / سیئاتم ستدند وحسناتم دادند
وقد مضى کلام آخر فی هذا المعنى فی الرابعة من الرابعة ، ولعل هذا هو السر فی صدور بعض الکلمات الغریبة من مولانا أمیر المؤمنین ( ع ) فی خطبة البیان وفی خطبته الموسومة بالطتنجیّة وغیرهما من نظائرهما . کقوله (ع) : (أنا آدم الأول أنا نوح الأول أنا آیة الجبار أنا حقیقة الأسرار أنا مورق الأشجار أنا مونع الثمار أنا مجری الأنهار « إلى أن قال » أنا ذلک النور الذی اقتبس موسى منه الهدى أنا صاحب الصّور أنا مخرج من القبور أنا صاحب یوم النشور أنا صاحب نوح ومنجیه أنا صاحب أیوب المبتلى وشافیه أنا أقمت السماوات بأمر ربی ) إلى آخر ما قال من أمثال ذلک صلوات اللّه وسلامه علیه
[14] . ودیگر آن که حقّ تعالى فرموده است در قصّه موسى علیه السلام : « فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسى * إِنِّی أَنَا رَبُّکَ » [ طه : 11 - 12 ] یعنى چون موسى نزدیک آتش آمد ندا کرده شد که : منم پروردگار تو . وقتی که آتش که جزوى از اجزاى ترکیب انسان است أو را قابلیت آن باشد که به واسطهء تجلّى حقّ صدا ونداى « إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ » از أو آید ، پس حقیقت ومظهرى که وجود أو نور باشد به طریق أولى این صداها که در خطبة البیان مذکور است از أو بر آید ، با این که أمیر علیه السلام در هیچ جا از آن خطبه نفرمودهاند : « إِنِّی أَنَا اللَّهُ » که اگر « أَنَا اللَّهُ » گفتى ظاهراً خصم را اعتراض رسیدى ؛ زیرا که از جمیع أسماء به اتفاق اللَّه اسم ذات است . واین معنى که وجود أو نور است از آن حدیث است که حضرت رسالت فرموده است ...
[15] . وقد مضى کلام آخر فی هذا المعنى فی الرّابعة من الرّابعة ، ولعلّ هذا هو السّر فی صدور بعض الکلمات الغریبة من مولانا أمیر المؤمنین ( ع ) فی خطبة البیان وفی خطبة الموسومة بالتطنجیّة وغیرهما من نظائرهما ، کقوله ( ع ) : أنا آدم الأوّل ، أنا نوح الأوّل ، أنا آیة الجبّار ، أنا حقیقة الأسرار ، أنا مورّق الأشجار ، أنا مونع الثّمار ، أنا مفجّر العیون ، أنا مجری الأنهار » ، إلى أن قال : « أنا ذلک النّور الّذی اقتبس موسى منه الهدى ، أنا صاحب الصّور ، أنا مخرج من فی القبور ، أنا صاحب یوم النّشور ، أنا صاحب نوح ومنجیه ، أنا صاحب أیّوب المبتلى وشافیه ، أنا أقمت السّماوات بأمر ربّی » إلى آخر ما قال من أمثال ذلک صلوات الله وسلامه علیه
[16] . واستند الغلاة إلى بعض ما ذکره العامّة فی کتابهم المسمّى ب «خطبة البیان» من الأقوال التی لم یتکلّم بها قطّ، بل أمر بتکفیر قائله، وحکم بأنّ قائله مرتدّ نجس مخلّد فی النار.
[17] . و قال بعض العارفین بزعمه: إذا تجلى الله سبحانه بذاته لأحد یرى کل الذوات و الصفات و الأفعال متلاشیة فی أشعة ذاته و صفاته و أفعاله، و یجد نفسه مع جمیع المخلوقات کأنها مدبرة لها و هی أعضاؤها و لا یلم بواحد منها شیء إلا و یراه ملما به، و یرى ذاته الذات الواحدة، و صفته صفتها، و فعله فعلها لاستهلاکه بالکلیة فی عین التوحید، و لیس للإنسان وراء هذه الرتبة مقام فی التوحید. و لما انجذب بصیرة الروح إلى مشاهدة جمال الذات استتر نور العقل الفارق بین الأشیاء فی غلبة نور الذات القدیمة، و ارتفع التمیز بین القدم و الحدوث لزهوق الباطل عند مجیء الحق.
و قیل: إلى هذا المعنى یشیر ما ورد فی الحدیث النبوی: علی ممسوس فی ذات الله، و لعل هذا هو السر فی صدور بعض الکلمات الغریبة من مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام فی خطبة البیان و أمثالها، انتهى.
و أقول: الاکتفاء بما أسلفنا و أومأنا و ترک الخوض فی تلک المسالک الخطیرة أولى و أحوط و أحرى و الله الموفق للهدی.
[18] . و ما ورد من الأخبار الدالة على ذلک کخطبة البیان و أمثالها فلم توجد إلا فی کتب الغلاة و أشباههم
[19] . و ما ورد من الأخبار الدالة على ذلک کخطبة البیان و أمثالها فلم یوجد إلا فی کتب الغلاة و أشباههم
[20] . قال المجلسی: انّ خطبة البیان و أشباهها لم توجد إلّا فی کتب الغلاة و أشباههم.
[21] . «[السُّؤَالُ]
ـ[من هم الکاکئیة Al Kakaiyaa الذین یعیشون فی کردستان العراق ویتکلمون الکردیة؟ هل هم من بقایا أتباعا الزرداشتیة؟ وهل هم امتداد للعلویة فی ترکیا؟]ـ
[الفَتْوَى]
الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله وعلى آله وصحبه، أما بعد:
فقد تبین لنا مما کتب عن هذه الطائفة أنها طائفة منحرفة عن الإسلام تعیش فی شمال العراق، عرفت کنحلة فی القرن الحادی عشر الهجری، ولا یقطع بتاریخ ظهورها، وظهرت قبل ذلک کطریقة صوفیة على ید فخر العاشقین السید سلطان الحق البرزنج المولود سنة 671 هـ.
یقول طه الهاشمی فی کتابه (مفصل جغرافیا العراق) : الکاکائیة خاضعة لنفوذ السادة البرزنجیة تسکن الساحة الواسعة عند جبل برادان وتعیش على الزراعة. اهـ.
وهم یصرحون بأن عقائدهم مکتومة لا یبوحون بها ولا یجیزون هتک السر، ولهم مزارات وقبور یعظمونها ومراقد مشهورة من أشهرها: مزار سلطان الحق یزورونه سنویاً، ومزار السید إبراهیم ویزعمون أنه ظهر بطریق التناسخ ست مرات وأنه المهدی المنتظر فی آخر الزمان، وهم یکنون احتراماً کبیراً لعلی رضی الله عنه لاعتقادهم أنه تجسد فی روح مؤسس الطریقة سلطان الحق، ویقولون بوحدة الوجود والتناسخ، ولا یعتدون بالقرآن لأنه من جمع عثمان رضی الله عنه، ویقولون إن القرآن من نظم محمد صلى الله علیه وسلم، ویؤمنون بالیوم الآخر وهو عندهم ظهور الله تعالى فی شخص وحلوله فیه ــ تعالى الله عما یقول المشرکون علواً کبیراً.
من أهم کتبهم ((خطبة البیان)) وکتاب ((جاودان عرفی)) وهذا الأخیر منتشر بالغتین الفارسیة والترکیة، ومن عقائدهم أنهم یلقنون موتاهم فیقولون ((إذا جاءک منکر ونکیر فقل عندی کذا حنطة، وعندی کذا شعیر، فإن لم یرض فأعطه صحن عدس، فإن لم یرض فقل أنا کاکائی فاغرب عنی واذهب إلى غیری، وحینئذ یذهب عنک وامض أنت إلى الجنة ... إلى غیر ذلک من الخزعبلات والمعتقدات الباطلة.
وأما هل هم من بقایا الزرداشتیة أو العلویة فلم نجد أحداً نسبهم إلیهم إلا أنهم یدورون معهم فی فلک البدع والخرافات. والله أعلم. [تَارِیخُ الْفَتْوَى] 23 ذو الحجة 1426»
[22] . وقد ذکر الدکتور عبد الرحمن بدوی أنه توجد خلاصة وافیة لتعالیم النصیریة وعقائدها فی کتیب صغیر بعنوان (کتاب تعلیم دیانة النصیریة)، وهو مخطوط فی المکتبة الأهلیة بباریس برقم 6182، وهو على طریقة السؤال والجواب، ویتألف من (101) سؤال وجواب، نذکر منها على سبیل المثال ما یأتی:
س: من الذی خلقنا؟
ج: علی بن أبی طالب أمیر المؤمنین.
س: من أین نعلم أن علیاً إله؟
ج: مما قاله هو عن نفسه فی خطبة البیان وهو واقف على المنبر إذ قال: (أنا سر الأسرار أنا شجرة الأنوار ... أنا الأول والآخر، أنا الباطن والظاهر) .. إلى آخر کذبهم علیه.»
[23] . الرقم التسلسلی:16017
عنوان المخطوط:کتاب خطبه البیان
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:مرکز الملک فیصل للبحوث والدراسات الاسلامیة
اسم الدولة:المملکة العربیة السعودیة
اسم المدینة:الریاض
رقم الحفظ:08782
[24] . الرقم التسلسلی:18813
عنوان المخطوط:خطبه البیان
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:مرکز الملک فیصل للبحوث والدراسات الاسلامیة
اسم الدولة:المملکة العربیة السعودیة
اسم المدینة:الریاض
رقم الحفظ:10060
[25] . الرقم التسلسلی:85187
الفن:کیمیاء
عنوان المخطوط:شرح خطبه البیان المنسوبه لسیدنا علی بن ابی طالب رضی الله عنه
اسم المؤلف:علی جلبی بن خسرو، الازنیقی
اسم الشهرة:المؤلف الجدید
اسم الشهرة:الازنیقی
تاریخ الوفاة:1018هـ
قرن الوفاة:11هـ
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:الخزانه الملکیه (الحسنیه)
اسم الدولة:المغرب
اسم المدینة:الرباط
رقم الحفظ:565،مجموع (3) 1527،مجموع (2) 332
[26] . الرقم التسلسلی:85188
الفن:کیمیاء
عنوان المخطوط:شرح خطبه البیان المنسوبه لعلی بن ابی طالب رضی الله عنه
اسم المؤلف:مجهول
اسم الشهرة:مجهول
تاریخ الوفاة:؟
قرن الوفاة:؟
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:الخزانه الملکیه (الحسنیه)
اسم الدولة:المغرب
اسم المدینة:الرباط
رقم الحفظ:مجموع (1) 11053
[27] . الرقم التسلسلی:98897
الفن:ادب
عنوان المخطوط:خطبه البیان
اسم المؤلف:علی بن ابی طالب بن عبد المطلب، علی بن ابی طالب
اسم الشهرة:علی بن ابی طالب
تاریخ الوفاة:40هـ
قرن الوفاة:1هـ
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:معهد المخطوطات العربیة
اسم الدولة:مصر
اسم المدینة:القاهرة
رقم الحفظ:724/1 عن احمد الثالث 2576
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:مکتبة الفاتیکان
اسم الدولة:الفاتیکان
اسم المدینة:الفاتیکان
رقم الحفظ:580/3
[28] . الرقم التسلسلی:115804
الفن:ادب
عنوان المخطوط:خطبه البیان
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:مرکز الملک فیصل للبحوث والدراسات الاسلامیة
اسم الدولة:المملکة العربیة السعودیة
اسم المدینة:الریاض
رقم الحفظ:ب 9868-9869
[29] . الرقم التسلسلی:116036
الفن:وعظ وارشاد
عنوان المخطوط:خطبه البیان
[نسخه فی العالم]
اسم المکتبة:مرکز الملک فیصل للبحوث والدراسات الاسلامیة
اسم الدولة:المملکة العربیة السعودیة
اسم المدینة:الریاض
رقم الحفظ:ب 10015
[30] . برای نقدی بر اعتبار این خطبه در خصوص منابع شیعی، ر.ک: مصطفی صادقی، «خطبة البیان و خطبه هاى منسوب به امیر مؤمنان(ع)». در فصلنامه علوم حدیث، ش 33، پاییز 1383