1146) سوره طارق (86) آیه 1 وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (حدیث و تد
حدیث
1) روایت شده که یهودیای خدمت امیرالمومنین ع آمد و گفت من سوالاتی دارم که اگر جوابشان را بدهی اسلام میآورم. و سوالاتش را پرسید و حضرت هم تمامی را جواب داد و وی هم تایید کرد که در تورات تحریفنشده همه این پاسخها را دیده بوده؛ و از این رو، مسلمان شد و نهایتا در جنگ صفین به شهادت رسید. برخی از این سوالات قبلا گذشت.[1]
از جمله سوالاتش این بودکه: و چرا آسمان آسمان نامیده شد؟
فرمودند: و آسمان آسمان نامیده شد چون «وسم» آب است، یعنی معدن آب* است.
علل الشرائع، ج1، ص1-2
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ قَالَ: أَتَى عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَهُودِیٌّ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ أَنْتَ أَخْبَرْتَنِی بِهَا أَسْلَمْتُ قَالَ عَلِیٌّ ع سَلْنِی یَا یَهُودِیُّ عَمَّا بَدَا لَکَ فَإِنَّکَ لَا تُصِیبُ أَحَداً أَعْلَمَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ أَخْبِرْنِی عَنْ ...[2] وَ لِمَ سُمِّیَتِ السَّمَاءُ سَمَاءً؟ ...[3]
فَقَالَ ع: ...[4] وَ سُمِّیَتِ السَّمَاءُ سَمَاءً لِأَنَّهَا وَسْمُ الْمَاءِ یَعْنِی مَعْدِنَ الْمَاءِ ...[5]
فَقَالَ الْیَهُودِیُّ صَدَقْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّا لَنَجِدُ جَمِیعَ مَا وَصَفْتَ فِی التَّوْرَاةِ فَأَسْلَمَ عَلَى یَدِهِ وَ لَازَمَهُ حَتَّى قُتِلَ یَوْمَ صَفَّیْنِ.
* شاید تعبیر «معدن آب» یک نحوه به معنای مخزن آب باشد که آب از آنجا به همه جای زمین جاری میشود؛ یعنی همان که در دست کم 23 آیه قرآن بر نزول آب از آسمان تاکید شد؛ نه فقط 21 بار با تعبیر «نَزَّلَ [أنزل؛ ینزل؛ نزلنا؛ أنزلنا] مِنَ السَّماءِ ماءً» ، بلکه همچنان با تعبیر «ماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماء» (یونس/24؛ کهف/45).[6]
2) روایت شده است که از امیرالمومنین ع درباره «طارق» سوال شد.
فرمودند: آن بهترین ستاره در آسمان است ولی مردم آن را نمیشناسند؛ و همانا «طارق» نامیده شد چون نورش آیمان به آسمان را میپیماید تا هفت آسمان را، سپس این طریق را برمیگردد تا به جایگاهش برگردد.
علل الشرائع، ج2، ص577
أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ حَرِیزٍ عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ قَالَ:
سُئِلَ عَلِیٌّ ع عَنِ الطَّارِقِ؟
قَالَ: هُوَ أَحْسَنُ نَجْمٍ فِی السَّمَاءِ وَ لَیْسَ تَعْرِفُهُ النَّاسُ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الطَّارِقَ لِأَنَّهُ یَطْرُقُ نُورُهُ سَمَاءً سَمَاءً إِلَى سَبْعِ سَمَاوَاتٍ ثُمَّ یَطْرُقُ رَاجِعاً حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى مَکَانِهِ.
3) ابوبصیر روایت کرده که امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه «وَ السَّمَاءِ وَ الطَّارِقِ» فرمودند:
آسمان در اینجا، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است،
و طارق کسی است که از نزد پروردگار، از آنچه در شب و روز اتّفاق میافتد، برای ائمّه (علیهم السلام) خبر میآورد؛ و آن همان روحی است که همراه ائمّه (علیهم السلام) است و آنها را ثابتقدم می گرداند.
از ایشان پرسیدم: «وَ النَّجْمُ الثَّاقِبُ» چطور؟
فرمودند: آن رسول الله ص است.
تفسیر القمی، ج2، ص415؛ غرر الأخبار، ص182[7]
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ» قَالَ: قَالَ:
السَّمَاءُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ الطَّارِقُ الَّذِی یَطْرُقُ الْأَئِمَّةَ ع مِنْ عِنْدِ رَبِّهِمْ- مِمَّا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ- وَ هُوَ الرُّوحُ الَّذِی مَعَ الْأَئِمَّةِ ع یُسَدِّدُهُمْ.
قُلْتُ وَ النَّجْمُ الثَّاقِبُ؟
قَالَ: ذَاکَ رَسُولُ اللَّهِ ص.
تدبر
در این آیه به آسمان و به «طارق» سوگند خورده شده است. درباره اینکه مقصود از «طارق» چیست، مطالب متنوعی گفته شده، که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، میتواند همه آنها درست باشد؛ فقط باید توجه داشت که هریک را مبنا قرار دهیم باید بقیه آیات را هم متناظر به آن معنا کنیم.
در یک تقسیم کلی، میتوان تفسیر آفاقی یا انفسی از این آیات داشت؛ که در هریک ظرفیتهای معنایی متعددی وجود دارد:
الف. تفسیر آفاقی:
1) «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ»
مقصود از آسمان، همین آسمان فیزیکی و مادی باشد که بالای سرمان مشاهده میکنیم؛ آنگاه مقصود از «طارق» هم با توجه به آیات بعد، یک ستاره درخشان است؟ اما کدام ستاره؟
الف. ستاره صبح (کتاب العین، ج5، ص98[8])
ب. ستارهای که فقط شبها طلوع میکند (مفردات ألفاظ القرآن، ص518[9]؛ المیزان، ج20، ص258[10]) و روزها مخفی میشود (ابن جریج، به نقل از الدر المنثور، ج6، ص335[11]).
ج. هر ستارهای که در منظومه خود نقش خورشید را ایفا میکند و بدان منظومه نورافشانی میکند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص73[12]).
د. مطلق هر ستاره نورانیای است (حسن، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص714[13]) و از ابن عباس نقل شده که هر ستارهای است که نور میدهد و شبانه آسمان را میپیماید (به نقل الدر المنثور، ج6، ص335[14]). و از قتاده هم نقل شده که شامل همه ستارگان میشود زیرا همگی طلوعشان در شب است و طارق به کسی میگویند که در شب میآید (الجامع لأحکام القرآن، ج21، ص2[15]؛ الدر المنثور، ج6، ص336[16]).
ه. مقصود زحل [= سیاره کیوان، بزرگترین سیاره در منظومه شمسی بعد از مشتری] است و مقصود از ثاقب، آن ستارهای است که بر بقیه ستارگان تفوق دارد (ابن زید، به نقل از مجمع البیان، ج10، ص714[17]؛ الجامع لأحکام القرآن، ج21، ص1[18]).
و. ستاره جدی (ستاره قطبی] است (ابن عباس، به نقل الجامع لأحکام القرآن، ج21، ص1)
ز. طارق که همان نجم ثاقب است ستارهای در آسمان هفتم است که در آنجا هیچ ستاره دیگری نیست. وقتی ستارگان جایگاههای خود را در آسمان یافتند او نیز هبوط کرد و همراه آنها شد. سپس به جایگاهش در آسمان هفتم برگشت؛ و همان ستاره «زحل» است که طارق [= رونده در شب] است وقتی که نزول میکند و و طارق است وقتی بالا میرود (ابن عباس، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن (ثعلبی)، ج29، ص206[19]؛ ابن عباس و حضرت علی و فراء، به نقل از الجامع لأحکام القرآن، ج21، ص1[20]). مضمون این توضیح که در منابع اهل سنت (قرطبی) یافت شد به نحوی با مفاد حدیث 3 در منابع شیعی نزدیک است بدون اینکه آن ستاره را «زحل» معرفی کند که در تدبر 2 ذیل تفسیر انفسی خواهد آمد.
ح. گفته شده که مقصود «ثریا» است [تعبیر ثریا غالبا در خصوص ستارگان موسوم به خوشه پروین (هفت خواهران) به کار میرود] (متشابه القرآن لابن شهر آشوب، ج1، ص37[21]) که عرب آنها را روی هم «نجم» میخواند (به نقل از مجمع البیان، ج10، ص714[22]؛ ابن زید به نقل الدر المنثور، ج6، ص336[23]؛ ابن زید و فراء به نقل از الجامع لأحکام القرآن، ج21، ص1[24]؛ هرچند که این قول ذیل این آیه در معانی القرآن فراء (ج3، ص254) یافت نشد).
ط. ستارهای که درخشش آشکاری دارد (مجاهد، به نقل از الدر المنثور، ج6، ص336[25]).
ی. گفته شده که مقصود «ماه» است چون شبها طلوع میکند (این قول به فراء نسبت داده شده [ر.ک: به نقل از مجمع البیان، ج10، ص714[26]] ولی در معانی القرآن [ج3، ص254[27]] چنین چیزی مشاهده نمیشود).
ک. ...
ب. تفسیر انفسی:
2) «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ»
میتواند مقصود از آسمان، آسمان روحانی و معنوی باشد، چنانکه شاید از بهترین شواهد برای این کاربرد قرآنی، آیه «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَق» (روم/8) باشد که ثمره تفکر در خویش را فهم برحق بودن آفرینش آسمانها معرفی کرده است. در این صورت، مقصود از «طارق» عبارت است از:
الف. به قرینه کلمه «ثاقب» که در توصیف آن آمده است، آن ستاره [معنوی و ملکوتی]ای است که کسانی که [از ملکوت] استراق سمع میکنند را هدف قرار میدهد (خصیف، به نقل از الدر المنثور، ج6، ص336[28]) و با آن شیاطین [از آسمانهای معنوی] رانده میشوند (ابن عباس و عطاء، به نقل از الجامع لأحکام القرآن، ج21، ص2[29]؛ الکشف والبیان عن تفسیر القرآن (ثعلبی)، ج29، ص205[30]).
این توضیحات تناسب دارد با این دو دسته آیات شریفه؛ که در یکی کلمه «ثاقب» به جای «نجم» با «شهاب» همراه شده؛ و در دیگری هم کلمه «شهاب» برای همین تعقیب شیاطین آمده است:
الف.1) «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ؛ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ؛ لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ؛ دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِب؛ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِب» (صافات/6-10)
الف.2) «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ؛ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ؛ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ» (حجر/16-18)
ب. اگر مراد از آسمان، آسمان روحانی باشد، طارق، آن نفس روحانی مطمئن نورانی کامل است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص73[31]).
چهبسا اشکال شود که در کلمه «طارق» یک نحوه حرکت لحاظ شده است و این با تطبیق آن بر یک نفس به کمالرسیده (که ظهورش در این است که به پایان مقصد رسیده) چگونه قابل جمع است؟
شاید بتوان چنین گفت که اساسا آفرینش انسان به گونهای است که توقفپذیر نیست چون حرکتش الی الله است و وصول الی الله در هیچ موقفی پایان نمیپذیرد و لذا این سیر حتی برای کاملترین انسانها بیتوقف است و موید این معنا هم تشویق ما به صلوات فرستادن بر پیامبر ص و اهل بیتاش است که از خداوند برای ایشان ترفیع درجه درخواست میکنیم؛ و هم تعابیری است از اهل بیت ع که فرمودهاند که اگر ما دائما در حال فزونی نباشیم تمام و نابود خواهیم شد: «لَوْ لَا أَنَّا نُزَادُ، لَأَنْفَدْنَا» (الکافی، ج1، ص253-254)[32].
ج. کلمه «طارق» به معنای سالک (رهرو)ای است که طریقی را میپیماید به ویژه که در شب باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص518[33]) و اگر آسمان را آسمان معنوی و ملکوتی در نظر بگیریم، این آسمان بستر و مسیری است که یک سالک الی الله قرار است بپیماید، آنگاه وجه شب بودنش هم شاید این باشد که اساسا زندگی در دنیا، زندگی در شب [لیلة القدر] است تا انسان به روز [یوم القیامة] برسد.
د. در حدیث 2، آسمان، امیرالمومنین ع؛ و طارق، فرشتهای که کل وقایع عالم را نزد ائمه میآورد؛ و نجم ثاقب، رسول الله ص معرفی شده بود. اینکه با توجه به برتر بودن رسول الله ص بر همگان از جمله بر حضرت علی ع، چگونه امیرالمومنین ع را آسمان و رسول الله را نجم ثاقب معرفی کرده، محتملات مختلفی دارد از جمله:
د.1. در بسیاری از کاربردهای قرآنی، تعبیر «السماء» ناظر به سماء دنیاست. اشاره شد که برخی مفسران نجم را به معنای مطلق ستارگان در نظر گرفتهاند. اگر چنین باشد آنگاه سماء پایینتر از نجم میشود و آنگاه شاید وجه شبه این باشد که برای عرف انسانها، حضرت علی ع با همه عظمت و بزرگیاش دسترسیپذیرتر از رسول الله ص است. مقام رسول الله ص، مقامی است که هیچ کفوی در مخلوقات ندارد.
د.2. در عین اینکه بین شخص رسول الله و شخص حضرت علی ع تفاوتی هست، اما در آیه مباهله حضرت حضرت ع نفس حضرت پیامبر ص معرفی شده است (تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ؛ آل عمران/61) و در احادیث هم این دو (و بلکه کل اهل بیت ع) نور واحدی دانسته شدهاند (مثلا: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَهُ نُوراً مِنْ نُورِی وَ خَلَقَنِی نُوراً مِنْ نُورِهِ وَ کِلَانَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ؛ الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص54)[34]. با توجه به نور واحد بودن اهل بیت ع، در برخی احادیث، مقام رسول الله ص را مقام ظاهر (که بر تنزیل جنگید) و امیرالمومنین ع را مقام باطن (که بر تأویل جنگید) معرفی کردهاند؛ و شاید این تطبیق از این باب باشد و هر سه کلمه (سماء و طارق و نجم ثاقب) ظهور یک حقیقت باشد؛ خصوصا که ظهور آیه این است که طارق همان نجم ثاقب است.
د.3. در نکات ادبی گذشت که از کاربردهای کلمه «طارق»، «ابر» است؛ آنگاه مقایسه، نه بین آسمان و ستاره؛ بلکه بین ابر و ستاره است.
د.4. ...
تبصره:
شأن نزولی که برای این آیه در منابع اهل سنت آمده تناسب جدیای دارد با اینکه آن نجم ثاقب امیرالمومنین ع باشد که خداوند وی را به حضرت ابوطالب ع مرحمت فرموده است.
ه. اگر آسمانهای هفتگانهای که در قرآن کریم مطرح است، بیشتر با تفسیر انفسی سازگار باشد، که ظهور بسیاری از روایات این است که چنین است) آنگاه حدیث 3 را نباید همچون برداشتی که در کتب اهل سنت از مضمون آن شده، نه یک تفسیر آفاقی و ناظر به ستاره زحل (تدبر1.ز)، بلکه تفسیری انفسی دانست.
و. ...
توجه: توضیحات تکمیلی درباره مقصود از «طارق»، ذیل آیه 3 خواهد آمد.
[1] . جلسه 131، پاورقی 6 https://yekaye.ir/an-nisa-004-134/
و جلسه 891، حدیث1 https://yekaye.ir/al-fajr-89-20/
[2] . قَرَارِ هَذِهِ الْأَرْضِ عَلَى مَا هُوَ وَ عَنْ شَبَهِ الْوَلَدِ أَعْمَامَهُ وَ أَخْوَالَهُ وَ عَنْ أَیِّ النُّطْفَتَیْنِ یَکُونُ الشَّعْرُ وَ الدَّمُ وَ اللَّحْمُ وَ الْعَظْمُ وَ الْعَصَبُ
[3] . وَ لِمَ سُمِّیَتِ الدُّنْیَا دُنْیَا وَ لِمَ سُمِّیَتِ الْآخِرَةُ آخِرَةً وَ لِمَ سُمِّیَ آدَمُ آدَمَ وَ لِمَ سُمِّیَتْ حَوَّاءُ حَوَّاءَ وَ لِمَ سُمِّیَ الدِّرْهَمُ دِرْهَماً وَ لِمَ سُمِّیَ الدِّینَارُ دِینَاراً وَ لِمَ قِیلَ لِلْفَرَسِ إِجِدْ وَ لِمَ قِیلَ لِلْبَغْلِ عَدْ وَ لِمَ قِیلَ لِلْحِمَارِ حَرِّ؟
[4] . أَمَّا قَرَارُ هَذِهِ الْأَرْضِ لَا یَکُونُ إِلَّا عَلَى عَاتِقِ مَلَکٍ وَ قَدَمَا ذَلِکَ الْمَلَکِ عَلَى صَخْرَةٍ وَ الصَّخْرَةُ عَلَى قَرْنِ ثَوْرٍ وَ الثَّوْرُ قَوَائِمُهُ عَلَى ظَهْرِ الْحُوتِ فِی الْیَمِّ الْأَسْفَلِ وَ الْیَمُّ عَلَى الظُّلْمَةِ وَ الظُّلْمَةُ عَلَى الْعَقِیمِ وَ الْعَقِیمُ عَلَى الثَّرَى وَ مَا یَعْلَمُ تَحْتَ الثَّرَى إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا شَبَهُ الْوَلَدِ أَعْمَامَهُ وَ أَخْوَالَهُ فَإِذَا سَبَقَ نُطْفَةُ الرَّجُلِ نُطْفَةَ الْمَرْأَةِ إِلَى الرَّحِمِ خَرَجَ شَبَهُ الْوَلَدِ إِلَى أَعْمَامِهِ وَ مِنْ نُطْفَةِ الرَّجُلِ یَکُونُ الْعَظْمُ وَ الْعَصَبُ وَ إِذَا سَبَقَ نُطْفَةُ الْمَرْأَةِ نُطْفَةَ الرَّجُلِ إِلَى الرَّحِمِ خَرَجَ شَبَهُ الْوَلَدِ إِلَى أَخْوَالِهِ وَ مِنْ نُطْفَتِهَا یَکُونُ الشَّعْرُ وَ الْجِلْدُ وَ اللَّحْمُ لِأَنَّهَا صَفْرَاءُ رَقِیقَةٌ
[5] . وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الدُّنْیَا دُنْیَا لِأَنَّهَا أَدْنَى مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ سُمِّیَتِ الْآخِرَةُ آخِرَةً لِأَنَّ فِیهَا الْجَزَاءَ وَ الثَّوَابَ وَ سُمِّیَ آدَمُ آدَمَ لِأَنَّهُ خُلِقَ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَ جَبْرَئِیلَ ع وَ أَمَرَهُ أَنْ یَأْتِیَهُ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ بِأَرْبَعِ طِینَاتٍ طِینَةٍ بَیْضَاءَ وَ طِینَةٍ حَمْرَاءَ وَ طِینَةٍ غَبْرَاءَ وَ طِینَةٍ سَوْدَاءَ وَ ذَلِکَ مِنْ سَهْلِهَا وَ حَزْنِهَا ثُمَّ أَمَرَهُ أَنْ یَأْتِیَهُ بِأَرْبَعِ مِیَاهٍ مَاءٍ عَذْبٍ وَ مَاءٍ مِلْحٍ وَ مَاءٍ مُرٍّ وَ مَاءٍ مُنْتِنٍ ثُمَّ أَمَرَهُ أَنْ یُفْرِغَ الْمَاءَ فِی الطِّینِ وَ أَدَمَهُ اللَّهُ بِیَدِهِ فَلَمْ یَفْضُلْ شَیْءٌ مِنَ الطِّینِ یَحْتَاجُ إِلَى الْمَاءِ وَ لَا مِنَ الْمَاءِ شَیْءٌ یَحْتَاجُ إِلَى الطِّینِ فَجَعَلَ الْمَاءَ الْعَذْبَ فِی حَلْقِهِ وَ جَعَلَ الْمَاءَ الْمَالِحَ فِی عَیْنَیْهِ وَ جَعَلَ الْمَاءَ الْمُرَّ فِی أُذُنَیْهِ وَ جَعَلَ الْمَاءَ الْمُنْتِنَ فِی أَنْفِهِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ حَوَّاءُ حَوَّاءَ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِنَ الْحَیَوَانِ وَ إِنَّمَا قِیلَ لِلْفَرَسِ إِجِدْ لِأَنَّ أَوَّلَ مَنْ رَکِبَ الْخَیْلَ قَابِیلُ یَوْمَ قَتَلَ أَخَاهُ هَابِیلَ وَ أَنْشَأَ یَقُولُ «إِجِدِ الْیَوْمَ وَ مَا / تَرَکَ النَّاسُ دَماً» فَقِیلَ لِلْفَرَسِ إِجِدْ لِذَلِکَ وَ إِنَّمَا قِیلَ لِلْبَغْلِ عَدْ لِأَنَّ أَوَّلَ مَنْ رَکِبَ الْبَغْلَ آدَمُ ع وَ ذَلِکَ کَانَ لَهُ ابْنٌ یُقَالُ لَهُ مَعَدٌ وَ کَانَ عَشُوقاً لِلدَّوَابِّ وَ کَانَ یَسُوقُ بِآدَمَ ع فَإِذَا تَقَاعَسَ الْبَغْلُ نَادَى یَا مَعَدُ سُقْهَا فَأَلِفَتِ الْبَغْلَةُ اسْمَ مَعَدٍ فَتَرَکَ النَّاسُ مِیمَ مَعَدٍ وَ قَالُوا عَدْ وَ إِنَّمَا قِیلَ لِلْحِمَارِ حَرِّ لِأَنَّ أَوَّلَ مَنْ رَکِبَ الْحِمَارَ حَوَّاءُ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ کَانَ لَهَا حِمَارَةٌ وَ کَانَتْ تَرْکَبُهَا لِزِیَارَةِ قَبْرِ وَلَدِهَا هَابِیلَ فَکَانَتْ تَقُولُ فِی مَسِیرِهَا وَا حَرَّاهْ فَإِذَا قَالَتْ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ سَارَتِ الْحِمَارَةُ وَ إِذَا سَکَتَتْ تَقَاعَسَتْ فَتَرَکَ النَّاسُ ذَلِکَ وَ قَالُوا حَرِّ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الدِّرْهَمُ دِرْهَماً لِأَنَّهُ دَارُ هَمٍّ مَنْ جَمَعَهُ وَ لَمْ یُنْفِقْهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ فأَوْرَثَهُ النَّارَ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الدِّینَارُ دِینَاراً لِأَنَّهُ دَارُ النَّارِ مَنْ جَمَعَهُ وَ لَمْ یُنْفِقْهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ فَأَوْرَثَهُ النَّارَ.
[6] . در حدی که جستجو شد فقط یکبار در قرآن از نزول آب بر زمین سخن گفته شده و اسمی از آسمان برده نشده است: «وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیج» (حج/5) که اینجا هم به قرینه سیاق واضح است که نزول از آسمان است.
[7] . أبو بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام ... و بالسند (عنه علیه السّلام) فی قوله تعالى: (وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ) ، قال: «الطارق: هو الذی یطرق الأئمّة من العلوم فیما یحدث باللیل و النهار بما یسدّد اللّه تعالى به»، فقلت: و (النَّجْمُ الثَّاقِبُ) ؟ قال: «هو رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله»
[8] . و قوله تعالى: «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ»، یقال: الطَّارِقُ کوکب الصبح.
[9] . و عبّر عن النّجم بِالطَّارِقِ لاختصاص ظهوره باللّیل. قال تعالى: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ
[10] . و المراد بالطارق فی الآیة النجم الذی یطلع باللیل
[11] . و أخرج ابن المنذر عن ابن جریج وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قال النجم یخفى بالنهار و یبدو باللیل.
[12] . و إمّا أن یکون الطرق من موضوع خارجىّ: کما فی: . وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ النَّجْمُ الثَّاقِبُ - 86/ 2 اشارة الى الشمس فی کلّ منظومة، و هی الّتى ضیاؤها ذاتیّة، و هی توجد حرارة و نورا فی منظومتها، و تثبت نظما و حرکة و کیفیّة خاصّة محدودة فی کلّ واحد من سیّاراتها و أقمارها.
[13] . «وَ الطَّارِقِ» و هو الذی یجیء لیلا «وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ» و ذلک أن هذا الاسم یقع على کل ما طرق لیلا و لم یکن النبی ص یدری ما المراد لو لم یبینه ثم بینه بقوله «النَّجْمُ الثَّاقِبُ» أی هو الکوکب المضیء و یرید به العموم و هو جماع النجوم عن الحسن. و قال ابن زید: إنه الثریا. و عنه أیضا أنه زحل.
[14] . أخرج ابن مردویه عن ابن عباس فی قوله وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قال أقسم ربک بالطارق وکل شی طرقک باللیل فهو طارق
و أخرج ابن جریر عن ابن عباس رضى الله عنهما فی قوله وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قال و ما یطرق فیها
و أخرج عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و أبو الشیخ فی العظمة عن ابن عباس فی قوله النَّجْمُ الثَّاقِبُ قال النجم المضی
[15] . قتادة: هو عام فی سائر النجوم، لان طلوعها بلیل، وکل من أتاک لیلا فهو طارق. قال: «و مثلک حبلی قد طرقت و مرضعا / فألهیتها عن ذی تمائم مغیل» و قال:«ألم تریانی کلما جئت طارقا / جدت بها طیبا و إن لم تطیب» فالطارق: النجم، اسم جنس، سمی بذلک لأنه یطرق لیلا، و منه الحدیث: [نهى النبی صلى الله علیه و سلم أن یطرق المسافر أهله لیلا، کی تستحد المغیبة، و تمتشط الشعثة]. و العرب تسمى کل قاصد فی اللیل طارقا. یقال: طرق فلان إذا جاء بلیل. وقد طرق یطرق طروقا، فهو طارق.
[16] . و أخرج عبد الرزاق و عبد بن حمید و ابن المنذر عن قتادة وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قال هو ظهور النجم باللیل یقول یطرقک باللیل النَّجْمُ الثَّاقِبُ قال المضیء.
[17] . و قیل هو زحل و الثاقب العالی على النجوم عن ابن زید
[18]. وی این را به ابن حسن نسبت داده و در پاورقی احتمال دادهاند مقصود أبو بکر العطار: محمد بن الحسن بن مقسم باشد؛ و البته در ادامه میگوید که به ابن زید هم این قول را نسبت دادهاند هم ثریا را.
قوله تعالى (وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ) قسمان: السَّماءِ قسم، و الطَّارِقِ قسم. و الطارق: النجم. وقد بینه الله تعالى بقوله: وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ. النَّجْمُ الثَّاقِبُ. و اختلف فیه، فقیل: هو زحل: الکوکب الذی فی السماء السابعة، ذکره محمد بن الحسن فی تفسیره، و ذکر له أخبارا، الله أعلم بصحتها.
[19] . «روى أبو الجوزاء، عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: الطارق: نجم فی السماء السابعة، لا یسکنها غیره من النجوم، فإذا أخذت النجوم أماکنها من السماء هبط فکان معها، ثم رجع إلى مکانه من السماء السابعة، وهو زحل، فهو طارق حین ینزل، وطارق حین یصعد»
[20] . ابن عباس: هو الجدی. و عنه أیضا و عن علی بن أبی طالب رضی الله عنهما و الفراء: النَّجْمُ الثَّاقِبُ: نجم فی السماء السابعة، لا یسکنها غیره من النجوم، فإذا أخذت النجوم أمکنتها من السماء، هبط فکان معها. ثم یرجع إلى مکانه من السماء السابعة، و هو زحل، فهو طارق حین ینزل، و طارق حین یصعد. و حکى الفراء: ثقب الطائر: إذا ارتفع وعلا.
[21] . و النجم فی قوله النَّجْمُ الثَّاقِبُ یرید به الثریا
[22] . و قیل أراد به الثریا و العرب تسمیه النجم
[23] . و أخرج ابن جریر عن ابن زید قال النَّجْمُ الثَّاقِبُ الثریا
[24] . و قال ابن زید: إنه الثریا. و عنه أیضا أنه زحل، و قاله الفراء.
[25] . و أخرج عبد بن حمید عن مجاهد النَّجْمُ الثَّاقِبُ قال الذی یتوهج
[26] . و قیل هو القمر لأنه یطلع باللیل عن الفراء.
[27] . قوله عز و جل: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ. الطارق: النجم لأنه یطلع باللیل، و ما أتاک لیلا فهو طارق، ثم فسره فقال: «النَّجْمُ الثَّاقِبُ» و الثاقب: المضیء، و العرب تقول: أثقب نارک- للموقد، و یقال: إن الثاقب: هو النجم الذی یقال له: زحل. و الثاقب: الذی قد ارتفع على النجوم. و العرب تقول للطائر إذا لحق ببطن السماء ارتفاعا: قد ثقّب. کل ذلک جاء فى التفسیر.
[28][28] . و أخرج ابن المنذر عن خصیف النَّجْمُ الثَّاقِبُ قال مم یثقب من یسترق السمع.
[29] . و عن ابن عباس و عطاء: الثَّاقِبُ: الذی ترمى به الشیاطین.
[30] . «قال عطاء: الثاقب الذی ترمى به الشیاطین فتثقبهم»
[31] . و إن أرید من السماء: السماء الروحانىّ، فیکون المراد من الطارق هو النفس الروحانىّ المطمئنّ النورانىّ الکامل.
[32] . فقط در کافی دو باب هست با عناوین «بَابٌ فِی أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع یَزْدَادُونَ فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ» و «بَابُ لَوْ لَا أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع یَزْدَادُونَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَهُمْ» و این احادیث در آن دو آمده است:
1- حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ الْقُمِّیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَبِی یَحْیَى الصَّنْعَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِی یَا أَبَا یَحْیَى إِنَّ لَنَا فِی لَیَالِی الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا ذَاکَ الشَّأْنُ قَالَ یُؤْذَنُ لِأَرْوَاحِ الْأَنْبِیَاءِ الْمَوْتَى ع وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَوْتَى وَ رُوحِ الْوَصِیِّ الَّذِی بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ یُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ حَتَّى تُوَافِیَ عَرْشَ رَبِّهَا فَتَطُوفُ بِهِ أُسْبُوعاً وَ تُصَلِّی عِنْدَ کُلِّ قَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى الْأَبْدَانِ الَّتِی کَانَتْ فِیهَا فَتُصْبِحُ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَوْصِیَاءُ قَدْ مُلِئُوا سُرُوراً وَ یُصْبِحُ الْوَصِیُّ الَّذِی بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ وَ قَدْ زِیدَ فِی عِلْمِهِ مِثْلُ جَمِّ الْغَفِیرِ.
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی زَاهِرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ یُوسُفَ الْأَبْزَارِیِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذَاتَ یَوْمٍ وَ کَانَ لَا یُکَنِّینِی قَبْلَ ذَلِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ لَبَّیْکَ قَالَ إِنَّ لَنَا فِی کُلِّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ سُرُوراً قُلْتُ زَادَکَ اللَّهُ وَ مَا ذَاکَ قَالَ إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ ص الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ ع مَعَهُ وَ وَافَیْنَا مَعَهُمْ فَلَا تُرَدُّ أَرْوَاحُنَا إِلَى أَبْدَانِنَا إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَأَنْفَدْنَا.
3- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ یُونُسَ أَوِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا مِنْ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ إِلَّا وَ لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ فِیهَا سُرُورٌ قُلْتُ کَیْفَ ذَلِکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْجُمُعَةِ وَافَى رَسُولُ اللَّهِ ص الْعَرْشَ وَ وَافَى الْأَئِمَّةُ ع وَ وَافَیْتُ مَعَهُمْ فَمَا أَرْجِعُ إِلَّا بِعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَفِدَ مَا عِنْدِی.
بَابُ لَوْ لَا أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع یَزْدَادُونَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَهُمْ
1- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ کَانَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا.
- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مِثْلَهُ.
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى الْحَلَبِیِّ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا ذَرِیحُ لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا.
3- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا قَالَ قُلْتُ تَزْدَادُونَ شَیْئاً لَا یَعْلَمُهُ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ أَمَا إِنَّهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ عُرِضَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ عَلَى الْأَئِمَّةِ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَیْنَا.
4- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَیْسَ یَخْرُجُ شَیْءٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى یَبْدَأَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ بِوَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ لِکَیْلَا یَکُونَ آخِرُنَا أَعْلَمَ مِنْ أَوَّلِنَا.
[33] . و الطَّارِقُ: السالک للطَّرِیقِ، لکن خصّ فی التّعارف بالآتی لیلا، فقیل: طَرَقَ أهلَهُ طُرُوقاً، و عبّر عن النّجم بِالطَّارِقِ لاختصاص ظهوره باللّیل. قال تعالى: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ [الطارق/ 1]، قال الشاعر: نحن بنات طَارِق» و عن الحوادث التی تأتی لیلا بِالطَّوَارِقِ.
[34] . برای مشاهده مستندات متعدد برای این مدعا ر.ک: مدخل «حدیث نور واحد» در ویکیشیعه