1138) سوره ممتحنة (60) آیه 8 لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ

 

حدیث

1) ابوجعفر روایت کرده که:

امام رضا ع فرمودند: اینکه کسی قوم و قبیله خود را، هرچند که کافر باشند، دوست بدارد جای هیچ ملامتی ندارد.

به ایشان عرض کردم: [پس چرا] خداوند می فرماید: «نمی‌یابی قومى را که به خدا و روز دیگر ایمان داشته باشند ولی مودت داشته باشند با کسانی که با خدا و رسولش مخالفت کرده‌اند...» (مجادله/22).

فرمودند: مطلب آن گونه که تو گمان کردی نیست. مقصودم کسی بود که به خاطر خدا نسبت به آنان بغض دارد و مودت ندارد؛ ولی به آنها غذا می‌دهد در حالی که به سایر مردم غذایی نمی‌دهد [کنایه از اینکه خوش‌رفتاری و ادامه به معاشرت با آنها و حتی نیکوکاری در حق آنها غیر از مودت داشتن نسبت به آنهاست].

السرائر، ج‏3، ص576

من جامع البزنطی صاحب الرضا ع‏ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ:

لَا لَوْمَ عَلَى مَنْ أَحَبَّ قَوْمَهُ وَ إِنْ کَانُوا کُفَّاراً!

 فَقُلْتُ لَهُ: یَقُولُ اللَّهُ «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» الْآیَةَ.

فَقَالَ: لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّهُ یُبْغِضُهُ فِی اللَّهِ وَ لَا یَوَدُّهُ وَ یَأْکُلُهُ وَ لَا یُطْعِمُهُ غَیْرُهُ مِنَ النَّاس‏.

 

2) از امیرالمؤمنین ع روایت شده که فرمودند:

با نیکویی در گفتار و زیبایی در رفتارها، درصدد اصلاح دشمنان بودن، ساده‌تر است از اینکه بخواهیم از طریق مضمضه کردن جنگ با آنها ملاقات و بر آنها غلبه کنیم.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص334؛ عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص57

قال امیرالمؤمنین ع:

الِاسْتِصْلَاحُ لِلْأَعْدَاءِ بِحُسْنِ الْمَقَالِ وَ جَمِیلِ الْأَفْعَالِ أَهْوَنُ مِنْ مُلَاقَاتِهِمْ وَ مُغَالَبَتِهِمْ بِمَضِیضِ الْقِتَالِ (82/ 2).

 

3) از امیرالمؤمنین ع روایت شده که فرمودند:

اگر بین تو و دشمنت قراری گذاشته شد که صلحی منعقد گردید و تو بدان متعهد گشتی پس به عهدت وفا کن و در حق آنچه که بر ذمه‌ات آمده امانتداری کن و خودت را سپری قرار بده بین خویش و عهدی که با او بسته‌ای [ظاهرا کنایه از این است که تا پای جانت بر سر عهدت بمان].

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص334؛ عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص162

قال امیرالمؤمنین ع:

إِنْ وَقَعَتْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ قِصَّةٌ عَقَدْتَ بِهَا صُلْحاً وَ أَلْبَسْتَهُ بِهَا ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةٌ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ مَا أَعْطَیْتَ مِنْ عَهْدِکَ (9/ 3).

 

4) امیرالمومنین ع هنگام انتصاب مالک اشتر به حکومت مصر عهدنامه‌ای خطاب به ایشان نوشتند که فرازهایی از آن در جلسات قبل گذشت.[1] در فراز دیگری از آن آمده است:

و از صلحى که دشمن تو را بدان خوانَد، و رضاى خدا در آن بُوَد، روى متاب؛ که صلح، سربازان تو را آسایش رساند و از اندوه‏هایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند. لیکن دوراندیش باش در نهایت دوراندیشی، با دشمن خود پس از صلح، که بسا دشمن به نزدیکى گراید تا غفلتى یابد؛ پس دور اندیش شو! و به راه خوش‌گمانى مرو، و اگر با دشمنت پیمانى نهادى و در ذمه خود او را امان دادى به عهد خویش وفا کن و آنچه را بر ذمه دارى ادا. و خود را چون سپرى برابر پیمانت بر پا؛ چه اینکه مردم، با همه هواهاى گونه‏گون که دارند، و رأیهاى مخالف یکدیگر که در میان آرند، بر هیچ چیز از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد سخت همداستان نباشند. و مشرکان نیز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را میان خود لازم مى‏شمردند، چه زیان پایان ناگوار پیمان شکنى را بردند. پس در آنچه به عهده گرفته‏اى خیانت مکن و پیمانى را که بسته‏اى مشکن و دشمنت را که- در پیمان توست- مفریب که جز نادان بدبخت بر خدا دلیرى نکند. و خدا پیمان و زینهار خود را امانى قرار داده، و از در رحمت به بندگان رعایت آن را بر عهده همگان نهاده، و چون حریمى استوارش ساخته تا در استوارى آن بیارمند و رخت به پناه آن کشند. پس در پیمان نه خیانتى توان کرد، و نه فریبى داد، و نه مکرى پیش آورد، و پیمانى مبند که آن را تأویلى توان کرد- یا رخنه‏اى در آن پدید آورد-. و چون پیمانت استوار شد و عهدت برقرار- راه خیانت مپوى- و براى به هم زدنش خلاف معنى لفظ را مجوى، و مبادا سختى پیمانى که بر عهده‏ات فتاده و عهد خدا آن را بر گردنت نهاده، سر بردارد و تو را- به ناحق- بر به هم زدن آن پیمان وادارد، که شکیبایى کردنت در کار دشوارى که گشایش آن را امیدوارى، و پایان نیکویى‏اش را در انتظار، بهتر از مکرى است که از کیفر آن ترسانى، و این که خدا تو را چنان بازخواست کند که درخواست بخشش او را در دنیا و آخرتت نتوانى.

نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه53 (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص338-339)؛ تحف العقول، ص145؛ دعائم الإسلام، ج‏1، ص367

و من کتاب له ع کتبه للأشتر النخعی [رحمه الله‏] لما ولاه علی مصر و أعمالها حین اضطرب أمر أمیرها محمد بن أبی بکر، و هو أطول عهد کتبه و أجمعه للمحاسن.

... وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ و لِلَّهِ فِیهِ رِضًا فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ [عَدُوٍّ لَکَ‏] عَدُوِّکَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ فَلَا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ وَ لَا تَخِیسَنَّ بِعَهْدِکَ وَ لَا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ فَإِنَّهُ لَا یَجْتَرِئُ عَلَی اللَّهِ إِلَّا جَاهِلٌ شَقِیٌّ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ‏ وَ حَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَی مَنَعَتِهِ وَ یَسْتَفِیضُونَ إِلَی جِوَارِهِ فَلَا إِدْغَالَ وَ لَا مُدَالَسَةَ وَ لَا خِدَاعَ فِیهِ وَ لَا [تَعْقِدْهُ‏] تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ وَ لَا تُعَوِّلَنَّ عَلَی لَحْنِ [الْقَوْلِ‏] قَوْلٍ بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَ التَّوْثِقَةِ، وَ لَا یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْرٍ لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللَّهِ إِلَی طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَی ضِیقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ خَیْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ وَ أَنْ تُحِیطَ بِکَ مِنَ اللَّهِ طِلْبَةٌ لَا [تَسْتَقِیلُ‏] تَسْتَقْبِلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَ لَا آخِرَتَکَ.

 

5) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

با منافق با زبانت بساز* و مودت و دوستی‌ات را خالصانه نسبت به مومن قرار بده و اگر یهودی‌ای اقدام به نشست و برخاست با تو کرد نیکو همنشینی برای او باش.

*پی نوشت: «مصانعه» در زبان عربی به برخوردی می‌گویند که انسان با مسامحه و مدارا سعی می‌کند موضع اصلی خود را شفاف، و بر آن اصرار نکند و در ظاهر با موضع طرف مقابل همراهی کند. در فارسی تعبیر «با فلانی بساز» در همین معنا به کار می‌رود.

الزهد، ص22؛ الأمالی (للمفید)، ص185[2]؛ تحف العقول، ص292

مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ کُلَیْبٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ حَسَنِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:

صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِکَ وَ أَخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَه‏.

عین همین مضمون را شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه (ج‏4، ص404)[3] و الأمالی(ص628)[4] و شیخ مفید در  الإختصاص (ص230)[5] با سندی متفاوت از امام صادق ع روایت کرده‌اند.

 

تدبر

1) «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ»

این آیه و آیه بعد به یک معنا شرح و تفصیلی است برای نهی وارد شده در آیه اول این سوره؛ و متناسب با اینکه تمرکز بحث را روی دوگانه «الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ» و «الَّذینَ قاتَلُوکُم‏» قرار دهیم یا دوگانه «أنْ تَبَرُّوهُمْ» و «أَنْ تَوَلَّوْهُم‏»، این شارح آیه اول بودن را دو گونه می‌توان تحلیل کرد (و بعید نیست که هر دو مستقلا مد نظر بوده باشد).

الف. در آنجا مسلمانان را از مودت با کافرانی که به دشمنی با مسلمانان اقدام می‌کنند برحذر داشت؛ اینجا توضیح می‌دهد که آن کسانی که در بلاد کفر هستند (به ویژه افرادی که خویشاوند مسلمانان هستند و مسلمانان یک نحوه تعلق عاطفی بدانان دارند) بر دو قسم‌اند. برخی هیچ گونه اقدامی علیه مسلمانان انجام ندادند که رابطه خویشاوندی با اینها را حفظ کردن و نیکی کردن در حق اینها اشکالی ندارد؛ ولی برخی به جنگ با مسلمانان پرداختند و به‌گونه‌ای هستند که اگر بتوانند برای نابودی مسلمانان هر کاری انجام می‌دهند که در آیه بعد تأکید می‌کند اینهاست که مقصود اصلی از آن نهی بودند (المیزان، ج‏19، ص234[6]) و چه‌بسا حتی برّ و نیکی هم در حق آنها نباید کرد.

ب. در آنجا خداوند مسلمانان را از تولی کفار برحذر داشت و در اینجا اجازه برّ و نیکی به آنان را می‌دهد نه اجازه تولی را (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص521[7])؛ چنانکه در آیه بعد هم تصریح کرده که خداوند در خصوص کسانی که با شما جنگیدند نهی‌تان می‌کند از اینکه نسبت بدانان تولی داشته باشید.

 

2) «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ»

درباره اینکه مقصود از این «الَّذِینَ» چه کسانی است در قسمت شأن نزول دیدگاه‌های متعددی بیان شد؛ که با هم منافاتی ندارند؛ یعنی می‌توان گفت فضای آیه ناظر به کسانی است که در بلاد کفر زندگی می‌کنند، که در یک دسته‌بندی کلی هم مسلمانانی را شامل می‌شود که وظیفه هجرت داشتند اما هجرت نکرده‌اند و در میان کفار مانده‌اند؛ و هم کافرانی که یا به خاطر عهد و پیمانی که با مسلمانان بسته‌اند یا به هر دلیل دیگر، در اقدامات جنگی علیه مسلمانان مشارکت نداشته‌اند.

 مرحوم طبرسی بعد از نقل دیدگاه‌های متفاوت چنین جمع‌بندی می‌کنند که وجه مشترک همه این دیدگاهها که موجب اجماعی در علمای اسلام شده این است که اصل نیکی کردن در حق خویشاوندانی از شخص که در بلاد کفر زندگی می‌کنند حرام نیست؛ البته بین علما در خصوص اینکه آیا می‌شود صدقات واجب (مانند زکات و فطره و کفارات) را به آنها پرداخت کرد اختلاف نظر است و علمای شیعه این را جایز نمی‌دانند (مجمع البیان، ج‏9، ص408-409[8]).

تبصره:

از ابن عباس و حسن بصری و قتاده و دیگران نقل شده است که این آیه که ابتدا به مسلمانان اجازه می‌داد با خویشاوندان کافرشان رابطه برقرار کنند، با آیه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» (توبة/5) نسخ شده است (مجمع البیان، ج‏9، ص408[9])؛ اما چنانکه برخی مفسران توضیح داده‌اند چنین نسخی قابل قبول نیست؛ زیرا این آیه ناظر به کافران اهل ذمه و معاهَد و امثالهم است که تعهد دارند اقدامی علیه مسلمانان نکنند؛ در حالی که آیه سوره توبه ناظر به کفار اهل حرب و مشرکانی است که در مقام جنگ با مسلمانان هستند (المیزان، ج‏19، ص234[10])؛‌ و اتفاقا عدم رابطه با آن کفار در آیه بعد هم مورد تأکید بوده است.

 

3) «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»

 اسلام دین نیکى و عدالت است، حتّى نسبت به کفّار[ی که دست به دشمنی و آزار مسلمانان نمی‌زنند]  (تفسیر نور، ج‏9، ص585). برخی از این آیه استفاده کرده‌اند که اگرچه در اسلام برقراری رابطه ولایی (دوستی همراه با قبول سرپرستی) با کفار و مشرکان ممنوع است، اما در حق آنان می توان نیکوکاری داشت و اسلام نیکوکاری را در حق مسلمان و مشرک قبول دارد (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص521[11]).

 

4) «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ ...»

ذیل آیه 2 (تدبر 2 و با ارجاع به احادیث متعدد) بیان شد که در تعامل با دشمن باید بسیار محتاط بود و دشمن را، هر اندازه ناتوان باشد، نباید کوچک شمرد و اگر انسان بخواهد به تعامل با دشمنش بپردازد اولا باید با حزم و دوراندیشی کامل، نه بر اساس اعتماد به او، اقدام کند و باید ابتدا مطمئن باشد که می‌تواند حق خود را از او بگیرد.

در اینجا هم دقت کنید که نفرمود که اگر اینها اهل جنگ نیستند خیلی خوب است بروید با آنها رابطه برقرار کنید و به آنها نیکی کنید؛ بلکه می‌فرماید شما را نهی نمی‌کند از اینکه در حق آنها نیکی کنید. یعنی تشویق نمی‌کند فقط منع را برمی‌دارد. شاید می‌خواهد توجه دهد که حتی با کسانی از کفار که با آنها صلح کرده‌اید بعد از صلح هم باید جانب احتیاط را با او بشدت رعایت کرد که مبادا دشمن همین صلح ابزاری برای غافلگیر کردن وی به کار گرفته باشد (احادیث 3 و 4).

 

5) «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ ... أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»

اینکه خداوند به ما را اجازه دهد در حق کفاری که با ما جنگ نکرده‌اند نیکی کنیم، وجهی دارد؛ اما مقصود از اینکه به ما اجازه دهد با آنان با قسط رفتار کنیم، چیست؟ مگر عدالت ورزیدن یک قاعده عمومی نیست و مگر نباید با همه با عدل و داد رفتار کنیم؟ مگر در آیه «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» (مائده/8) خود خداوند از ما نخواسته که حتی در حق کسانی که با ما بد کرده‌اند عدالت را رعایت کنیم؟ پس مقصود از اینکه در خصوص این افراد به ما اجازه داده که نسبت به آنان قسط بورزیم چیست؟

الف. مقصود همان عدالت ورزیدن است (مجمع البیان، ج‏9، ص409) و اثبات شیء‌ نفی ما عدا نمی‌کند و اینجا در مقام این نیست که بگوید به دیگران قسط نورزید؛‌ بلکه تذکر می‌دهد که نهی از قبول ولایت کفار به این معنا نیست که در خصوص آنان رعایت عدالت را نکنید.

ب. معنای «قسط» در اینجا «سهم» است نه عدالت؛ یعنی [این آیه توضیحی برای همان نیکی ورزیدن است و] می‌فرماید به آنان قسط و سهمی از خوردنی‌ها [و سایر بخشش‌هایی که در روابط خویشاوندی رایج است] بدهید (به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص409[12]؛ مفاتیح الغیب، ج‏29، ص521[13]).

ج. ...

 

6) «وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»

ابتدا فرمود «قسط بورزید» و سپس فرمود «خداوند کسانی که قسط می‌ورزند دوست دارد»؛ از این سبک قرآن یک نکته تربیتی می‌توان استخراج کرد:

«با اعلام محبت الهى، انگیزه‏ها را [برای انجام عمل] بالا ببرید» (تفسیر نور، ج‏9، ص585).

 

 

 


[1] . جلسه 83، حدیث3 https://yekaye.ir/an-nisa-004-59/

و جلسه 147، حدیث2 https://yekaye.ir/yusuf-012-053/ (این فراز ابتدایی نامه است)

و جلسه 406، حدیث4 https://yekaye.ir/al-ankaboot-29-9/

و جلسه 761، حدیث2 https://yekaye.ir/ya-seen-36-14/

و جلسه 1077، حدیث26 و تدبر 14 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12-1/

و جلسه 1134، پاورقی 34 https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-04/#_ftn34

[2] . سند شیخ مفید چنین است: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَن‏عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَان ‏عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی‏ ع.

[3] . وَ رَوَى ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع یَا إِسْحَاقُ صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِکَ وَ أَخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ.

[4] . حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع یَا إِسْحَاقُ صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِکَ وَ أَخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ.

[5] . َ قَالَ الصَّادِقُ ع لِإِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ یَا إِسْحَاقُ صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِکَ وَ أَخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَه‏.

[6] . فی هذه الآیة و التی تتلوها توضیح للنهی الوارد فی أول السورة، و المراد بالذین لم یقاتلوا المؤمنین فی الدین و لم یخرجوهم غیر أهل مکة ممن لم یقاتلوهم و لم یخرجوهم من دیارهم من المشرکین من أهل المعاهدة، و البر و الإحسان، و الأقساط المعاملة بالعدل، و «أَنْ تَبَرُّوهُمْ» بدل من «الَّذِینَ» إلخ، و قوله: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» تعلیل لقوله: «لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ» إلخ. و المعنى: لا ینهاکم الله بقوله: «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ» عن أن تحسنوا و تعاملوا بالعدل الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم لأن ذلک منکم أقساط و الله یحب المقسطین.

[7] . و المعنى: لا ینهاکم عن مبرة هؤلاء، و إنما ینهاکم عن تولی هؤلاء، و هذا رحمة لهم لشدتهم فی العداوة

[8] . و الذی علیه الإجماع أن بر الرجل من یشاء من أهل الحرب قرابة کان أو غیر قرابة لیس بمحرم و إنما الخلاف فی‏ إعطائهم مال لزکاة و الفطرة و الکفارات فلم یجوزه أصحابنا و فیه خلاف بین الفقهاء.

[9] . و قیل إن المسلمین استأمروا النبی ص فی أن یبروا أقرباءهم من المشرکین و ذلک قبل أن یؤمروا بقتال جمیع المشرکین فنزلت هذه الآیة و هی منسوخة بقوله فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ عن ابن عباس و الحسن و قتادة

[10] . قیل: إن الآیة منسوخة بقوله: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»: التوبة: 5، و فیه أن الآیة التی نحن فیها لا تشمل بإطلاقها إلا أهل الذمة و أهل المعاهدة و أما أهل الحرب فلا، و آیة التوبة إنما تشمل أهل الحرب من المشرکین دون أهل المعاهدة فکیف تنسخ ما لا یزاحمها فی الدلالة.

[11] . و المعنى: لا ینهاکم عن مبرة هؤلاء، و إنما ینهاکم عن تولی هؤلاء، و هذا رحمة لهم لشدتهم فی العداوة، و قال أهل التأویل: هذه الآیة تدل على جواز البر بین المشرکین و المسلمین، و إن کانت الموالاة منقطعة.

[12] . «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» أی العادلین و قیل یحب الذین یجعلون لقراباتهم قسطا مما فی بیوتهم من المطعومات

[13] . و قوله تعالى: وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ قال ابن عباس یرید بالصلة و غیرها إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ یرید أهل البر و التواصل، و قال مقاتل: أن توفوا لهم بعهدهم و تعدلوا.