1133) سوره ممتحنة (60) آیه 3 لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ (احا

شأن نزول

این آیه کاملا ادامه دو آیه قبل است و علی‌القاعده شأن نزولی که در مورد آنها بیان شد مربوط به این آیه نیز هست.

جلسه 1131 https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-01/

حدیث

احادیث 8 و 10 ذیل آیه 1 به این آیه هم مرتبط می‌شود (جلسه 1131 https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-01/)؛‌ اما احادیث دیگر:

1) الف. زیاد بن ابی سلمه می‌گوید: بر امام کاظم ع وارد شدم به من فرمود:

زیاد! آیا تو در دستگاه حکومت و برای حکومت کار می‌کنی؟

گفتم: بله.

فرمود: چرا؟

گفتم: من آدمی آبرودار و عیال‌وارم و دستم به جایی بند نیست.

فرمود: زیاد! اینکه از کوه مرتفعی به پایین سقوط کنم و قطعه قطعه شوم برایم دوست‌داشتنی‌تر است از اینکه متولی کاری برای یکی از اینان شوم یا بساطی برای یکی از اینان پهن کنم مگر برای آن چیز خاص.

گفتم: فدایت شوم؛ برای چه چیزی؟ من نمی‌دانم.

فرمود: مگر برای رفع دردسری از مومنی رفع کنم یا آزاد کردن اسیرش یا بازپرداخت بدهی‌اش.

زیاد! همانا کمترین کاری که خداوند با کسی که متولی کاری برای آنان شود این است که سراپرده‌ای از آتش برایش برپا شود تا خداوند از حساب خلایق فارغ شود [و سراغ حساب او بیاید].

زیاد! اگر تولی کارهای آنان را عهده‌دار شدی پس به تک‌تک برادرانت نیکی کن و بدان خداوند در پشت سر آنان است.

زیاد! [بترس از اینکه] شخصی از شما متولی کاری برای یکی از آنان شود سپس بین شما و آنان یکسان برخورد کند، که به او گفته شود تو امری غیرواقعی به خود بسته‌ای و دروغگویی.

زیاد! هرگاه به یاد قدرتت بر مردم افتادی یاد کن از قدرت خدا بر تو فردا و تمام شدن آنچه در قبال برایشان انجام دادی از آنان؛ و بقای آنچه برایشان انجام دادی علیه تو*.

ظاهرا مقصود از «نَفَادَ مَا أَتَیْتَ إِلَیْهِمْ عَنْهُمْ وَ بَقَاءَ مَا أَتَیْتَ إِلَیْهِمْ عَلَیْک» این است که تو با انجام کارها برای آنان منافعی از آنان به دست می‌آوردی و گناهی بر دوش خود می‌گذاشتی. در قیامت آن منافع دیگر نیست و فقط آنچه بر دوشت سنگینی می‌کند باقی مانده است.

الکافی، ج‏5، ص109-110؛ تهذیب الأحکام، ج‏6، ص333

الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْهَاشِمِیُّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع؛ فَقَالَ لِی: یَا زِیَادُ! إِنَّکَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ‏ السُّلْطَانِ؟

قَالَ: قُلْتُ: أَجَلْ!

قَالَ لِی: وَ لِمَ؟

قُلْتُ: أَنَا رَجُلٌ لِی مُرُوءَةٌ وَ عَلَیَّ عِیَالٌ وَ لَیْسَ وَرَاءَ ظَهْرِی شَیْ‏ءٌ.

فَقَالَ لِی: یَا زِیَادُ! لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلَّا لِمَا ذَا.

قُلْتُ: لَا أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ.

فَقَالَ: إِلَّا لِتَفْرِیجِ کُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَکِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَیْنِهِ.

یَا زِیَادُ! إِنَّ أَهْوَنَ مَا یَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلًا أَنْ یُضْرَبَ عَلَیْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ یَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ.

یَا زِیَادُ! فَإِنْ وُلِّیتَ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إِخْوَانِکَ فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ.

یَا زِیَادُ! أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْکُمْ تَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا ثُمَّ سَاوَى بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ فَقُولُوا لَهُ: أَنْتَ مُنْتَحِلٌ کَذَّابٌ!

یَا زِیَادُ! إِذَا ذَکَرْتَ مَقْدُرَتَکَ عَلَى النَّاسِ فَاذْکُرْ مَقْدُرَةَ اللَّهِ عَلَیْکَ غَداً وَ نَفَادَ مَا أَتَیْتَ إِلَیْهِمْ عَنْهُمْ وَ بَقَاءَ مَا أَتَیْتَ إِلَیْهِمْ عَلَیْک‏.

شبیه این حکایت (با عباراتی اندک متفاوت) به نقل از صفوان درباره شخصی به نام زیاد بن مروان عبدی در مجموع رائق سید هبة الله (به نقل

مربوطه بیاوریم ذیل آیدانس نشان مستدرک الوسائل، ج‏13، ص135-136[1]) روایت شده است؛ که شباهت عبارات بقدری زیاد است که احتمال زیاد آن است که یک واقعه باشد و زیاد بن أبی‌سلمه همان زیاد بن مروان عبدی باشد.[2]

ب. ظاهرا همین حکایت که به نقل صفوان آمده است در روضه شیخ مفید نقل شده، اما نکته اضافه و متفاوتی در آن هست؛ در آنجا آمده است که صفوان می‌گوید:

صفوان روایت کرده:‌ شخصی بر مولایم [امام کاظم ع] وارد شد. حضرت فرمود: آیا عهده‌دار کاری برای آنان شده‌ای؟

گفت: بله؛ ای مولای من!

فرمود: چرا؟

گفت: من مردی عیالوارم و مال و اموالی ندارم.

حضرت رو به اصحابش کرد و فرمود: کسی که دوست دارد به شخصی بنگرد که چنین حساب می‌کند که هنگامی که خداوند را عصیان کند روزی‌اش را می‌دهد و هنگامی که اطاعتش کند وی را محروم می‌کند به این شخص بنگرد!

مستدرک الوسائل، ج‏13، ص129

الشَّیْخُ الْمُفِیدُ فِی الرَّوْضَةِ، عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: دَخَلَ عَلَى مَوْلَایَ رَجُلٌ. فَقَالَ ع لَهُ: أَ تَتَقَلَّدُ لَهُمْ عَمَلَهُمْ؟

فَقَالَ: بَلَى یَا مَوْلَایَ!

قَالَ: وَ لِمَ ذَلِکَ؟

قَالَ: إِنِّی رَجُلٌ عَلَیَّ عَیْلَةٌ وَ لَیْسَ لِی مَالٌ.

فَالْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ؛ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ یُقَدِّرُ أَنَّهُ إِذَا عَصَى اللَّهَ رَزَقَهُ وَ إِذَا أَطَاعَهُ حَرَمَهُ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا.

 

2) یکی از موالیان امام سجاد ع تعریف کرده است:

من در کوفه بودم که امام صادق ع به حیره آمد. خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! کاش با داوود بن علی [استاندار مدینه] یا برخی از اینها صحبتی کنید تا من در برخی از این ولایات [= پست‌های حکومتی] وارد شوم.

فرمود: من کسی نیستم که چنین کنم.

به منزلم برگشتم و با خود فکر کردم که گمان نمی‌کنم که مرا منع کرده باشد مگر به خاطر خوف اینکه ظلم و جوری مرتکب شوم؛ دوباره سراغشان خواهم رفت و ضمانت‌هایی در حد طلاق و آزاد کردن بردگان و سوگندهای غلیظ می‌دهم که به احدی ظلم نکنم و [از مسیر حق] منحرف نشوم و قطعا به عدالت رفتار کنم. پس سراغ ایشان رفتم و عرض کردم: فدایت شوم. من درباره این پرهیز شما فکر کردم و گمانم این است که مرا بدین جهت منع کردی و این کار را خوش نداشتی که مرتکب ظلم و جوری شوم؛ ولی برعهده من است که هر زنی که دارم طلاق‌ داده شود و هر برده‌ای که دارم آزاد شود اگر در حق احدی ظلم و جوری مرتکب شوم و عدالت نورزم.

حضرت فرمود: چه گفتی؟!!!

دوباره همه آن سوگندها را تکرار کردم!

 سرش را رو به آسمان بلند کرد و فرمود: به دست آوردن آسمان برای تو ساده‌تر از این است!

الکافی، ج‏5، ص108

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ قَالَ: أَخْبَرَنِی‏ مَوْلًى لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ:

کُنْتُ بِالْکُوفَةِ، فَقَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحِیرَةَ. فَأَتَیْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! لَوْ کَلَّمْتَ دَاوُدَ بْنَ عَلِیٍّ أَوْ بَعْضَ هَؤُلَاءِ فَأَدْخُلَ فِی بَعْضِ هَذِهِ الْوِلَایَاتِ.

فَقَالَ: مَا کُنْتُ لِأَفْعَلَ!

قَالَ: فَانْصَرَفْتُ إِلَى مَنْزِلِی؛ فَتَفَکَّرْتُ فَقُلْتُ: مَا أَحْسَبُهُ مَنَعَنِی إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أَجُورَ. وَ اللَّهِ لآَتِیَنَّهُ وَ لَأُعْطِیَنَّهُ الطَّلَاقَ وَ الْعَتَاقَ وَ الْأَیْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ أَلَّا أَظْلِمَ أَحَداً وَ لَا أَجُورَ وَ لَأَعْدِلَنَّ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! إِنِّی فَکَّرْتُ فِی إِبَائِکَ عَلَیَّ، فَظَنَنْتُ أَنَّکَ إِنَّمَا مَنَعْتَنِی وَ کَرِهْتَ ذَلِکَ مَخَافَةَ أَنْ أَجُورَ أَوْ أَظْلِمَ؛ وَ إِنَّ کُلَّ امْرَأَةٍ لِی طَالِقٌ وَ کُلَّ مَمْلُوکٍ لِی حُرٌّ عَلَیَّ وَ عَلَیَّ إِنْ ظَلَمْتُ أَحَداً أَوْ جُرْتُ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ.

قَالَ: کَیْفَ قُلْتَ؟!

قَالَ: فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ الْأَیْمَانَ.

فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَقَالَ: تَنَاوُلُ السَّمَاءِ أَیْسَرُ عَلَیْکَ مِنْ ذَلِک‏.[3]

 


[1] . السَّیِّدُ هِبَةُ اللَّهِ ِ الْمُعَاصِرُ لِلْعَلَّامَةِ فِی الْمَجْمُوعِ الرَّائِقِ، عَنِ الْأَرْبَعِینَ لِأَبِی الْفَضْلِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: دَخَلَ زِیَادُ بْنُ مَرْوَانَ الْعَبْدِیُّ عَلَى مَوْلَایَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لِزِیَادٍ أَ تَقَلَّدُ لَهُمْ عَمَلًا فَقَالَ بَلَى یَا مَوْلَایَ فَقَالَ وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ إِنِّی رَجُلٌ لِی مُرُوءَةٌ عَلَیَّ عَیْلَةٌ وَ لَیْسَ لِی مَالٌ فَقَالَ ع یَا زِیَادُ وَ اللَّهِ لَأَنْ أَقَعَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ فَأَنْقَطِعَ قِطَعاً وَ یُفَصِّلَنِی الطَّیْرُ بِمَنَاقِیرِهَا مُفَصَّلًا مُفَصَّلًا لَأَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَقَلَّدَهُمْ عَمَلًا فَقُلْتُ إِلَّا لِمَا ذَا فَقَالَ إِلَّا لِإِعْزَازِ مُؤْمِنٍ أَوْ فَکِّ أَسْرِهِ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَ مَنْ یَتَقَلَّدُ لَهُمْ عَمَلًا أَنْ یَضْرِبَ عَلَیْهِ سُرَادِقاً مِنْ نَارٍ حَتَّى یَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ فَامْضِ وَ أَعْزِزْ مِنْ إِخْوَانِکَ وَاحِداً وَ اللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ.

[2] . در حدی که جستجو شد نام هیچیک از این دو نفر در زمره اصحاب امام کاظم ع یافت نشد مگر در برخی کتب متاخر و صرفا با اشاره به همین حدیث (فقط در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ج‏6، ص498 جلوی اسم او در این حدیث نوشته (و یمکن أن یکون کنیة لعبید الله). ‌بله در اصحاب امام کاظم ع شخصی به نام زیاد بن مروان قندی هست که از سران واقفه است که بعد از شهادت امام کاظم ع منکر امامت امام رضا ع شدند و خواستند یونس بن عبدالرحمن را تطمیع کنند که با آنها همراه شود؛ هرچند چیزی که این احتمال را تضعیف می‌کند این روایت از زیاد بن مروان عبدی است در فصول المهمه (ص 226 ط الغریّ) که: «روى عن زیاد بن مروان العبدی قال: دخلت على موسى الکاظم و عنده ابنه أبو الحسن الرضا، فقال لی: یا زیاد هذا ابنی علیّ، کتابه کتابی و کلامه کلامی و رسوله رسولی. و ما قال فالقول قوله.»

[3] . این حدیث را هم می‌توان به این آیه مرتبط دانست اما بهتر آن دیدیم که ان شاء الله ذیل آیه مربوطه بیاوریم:

مکارم الأخلاق، ص457

وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ وَ قَالَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَى قَوْلِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تَحْمِلَنَّکَ الشَّفَقَةُ عَلَى أَهْلِکَ وَ وُلْدِکَ عَلَى الدُّخُولِ فِی الْمَعَاصِی وَ الْحَرَامِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیم‏