1132) سوره ممتحنة (60) آیه 2 إِنْ یَثْقَفُوکُمْ ...(تدبر)
تدبر
1) «إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
در آیه قبل مومنان را بازداشت از اینکه با دشمنان خود و خدا رابطه دوستانه برقرار کنند؛ و این آیه توضیح میدهد که این صرفا یک دستور تعبدی نیست؛ بلکه این رابطه آن فایدهای را که شما انتظارش را دارید برایتان نخواهد داشت. یعنی شما ارتباط دوستانه برقرار میکنید که اگر آنها سیطره و تسلط پیدا کردند هوای شما را داشته باشند؛ اما قرآن کریم هشدار میدهد این گونه نخواهد بود بلکه اگر آنان فعلا به جلب دوستی شما ابراز علاقه میکنند این ترفند آنان است نه ابرازی واقعی وگرنه همین که آنان بر شما اشراف و سیطره پیدا کنند خواهید دید که دشمن شما خواهند بود و ذرهای از دشمنیای که داشتند کم نخواهد شد، از این رو با دست و با زبان به آزار شما خواهند پرداخت و تمایل دارند که کافر شوید (مجمع البیان، ج9، ص406[1]؛ المیزان، ج19، ص228[2]).
در واقع میخواهد بفرماید که دشمنان خدا به خاطر آن تفاوت مبنایی که با مسلمانان دارند هیچگاه دوستی صادقانهای با مومنان برقرار نخواهند کرد (مفاتیح الغیب، ج29، ص518[3])؛
و از این رو مودت با ایشان خطایی عظیم و راهبردی است؛ چنانکه که در جای دیگر نیز فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ: اى کسانى که ایمان آوردند، از غیر خودتان، دوست محرم راز مگیرید؛ که آنان از هیچ نابکارى در حق شما کوتاهى نمىورزند؛ آرزو دارند که در رنج بیفتید؛ دشمنى از لحن و سخنشان آشکار است و آنچه سینههایشان نهان مىدارد، بزرگتر است» (آل عمران/118) (الکشاف، ج4، ص513[4]).
2) «إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً»
خاموشی [و مدارای] دشمن، نشانه دوستی او نیست، بلکه فرصت ضربه زدن نیافته است (تفسیر نور، ج9، ص576).
از این روست که در منطق اسلام، آن گونه که امام علی ع توضیح دادهاند در تعامل با دشمن باید بسیار محتاط بود و دشمن را، هر اندازه ناتوان باشد، نباید کوچک شمرد (حدیث5) و کسی که مکر دشمن را جدی نگیرد چنان از دشمن ضربه خواهد خورد که از این غفلت بیدار شود (حدیث2) هرچند که ممکن است دیگر سودی نداشته باشد. حتی اگر دشمن به واسطه خدمتی در حق او کردیم از ما سپاسگزاری کند یا در مواجهه با ما به ظاهرسازی و برخورد خوب و تعارف کردن و مجامله روی آورد، نباید از او ایمن بود (حدیث3) زیرا که خدعهورزی اقتضای دشمنی دشمن است و کسی که میپندارد دشمنش با او غل و غش نخواهد کرد و به دشمنش اعتماد میکند در اوج خامی و فریبخوردگی است (حدیث1) و کسی که برای حاجت خویش از دشمنش کمک بگیرد عملا خود را از رسیدن به مطلوب خویش دورتر کرده است (حدیث4).
پس حتی اگر انسان بخواهد به تعامل با دشمنش بپردازد اولا باید با حزم و دوراندیشی کامل، نه بر اساس اعتماد به او، اقدام کند و باید ابتدا مطمئن باشد که میتواند حق خود را از او بگیرد (حدیث6) و ان شاء الله ذیل آیه 8 خواهد آمد که بعد از صلح هم باید جانب احتیاط را با او بشدت رعایت کرد که مبادا دشمن همین صلح ابزاری برای غافلگیر کردن وی به کار گرفته باشد.
3) «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاء ... إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً»
چرا با اینکه در آیه قبل کلمه «عدو» در همین معنای جمع به کار رفته بود در این آیه از تعبیر «عدو» استفاده نکرد و کلمه «أعداء» آورد؟
الف. شاید چون در آنجا تمرکز بر اصل معنای دشمنی آنان بود لذا مفرد دلالت قویتری بر این مقصود دارد؛ اما در اینجا تمرکز بر مصادیق دشمنی است که انواعی دارد؛ و چیزی که میتواند موید این نکته باشد این است که در اینجا بلافاصله سراغ برخی مصادیق (آزار با زبان و با دست) رفت.
ب. چهبسا بدین جهت که مبنا و ریشه دشمنی بین مومن و کافر، یک چیز است و آن کفرورزی آنهاست: «وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَق»، اما بروز این دشمنی میتواند به انواع گوناگونی باشد.
ج. ...
4) «إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ»
عبارت «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ» را برخی عطف تفسیری نسبت به فراز قبلی دانستهاند (المیزان، ج19، ص228[5]) و میتوان آن را حال برای «أعداء» نیز دانست، که در هر صورت توضیح میدهد که چگونه دشمنی خود را بروز میدهند؛ اما مقصود از آن بسط دست و بسط زبان چیست؟
الف. اولی کنایه از زدن و کشتن و اسارت بردن و امثال آن است، و دومی کنایه از دشنام و توهین (مجمع البیان، ج9، ص406[6]؛ المیزان، ج19، ص228[7]؛ مفاتیح الغیب، ج29، ص518[8]).
ب. دشمن هم تهاجم نظامی دارد، هم تهاجم فرهنگی. (تفسیر نور، ج9، ص576).
ج. اولی اشاره به مطلق اقدامات عملی و اجتماعی و میدانی است و دومی کنایه از هرگونه اقدام فرهنگی و رسانهای و تبلیغاتی.
د. ...
5) «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ و وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
ریشه دستیازی و زباندرازیهای دشمن، خواستههای قلبی و درونی اوست و هدف دشمن از ضربههای نظامی و فرهنگی، دست برداشتن شما از مکتب است (تفسیر نور، ج9، ص576).
6) «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ و وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
دشمن هر بدیای بر شما روا میدارد تا کافر شوید؛ تا کفر نورزید، دشمن از شما راضی نمیشود. از این جهت، مضمون این آیه شبیه آیه 217 سوره بقره است که میفرماید: «لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا». (تفسیر نور، ج9، ص576).
7) «إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
واضح است که این جمله «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» ناظر به جملات قبل است؛ اما اینکه آن را عطف به جزای شرط بگیریم (یعنی این سومین جزای شرط باشد) یا ناظر به کل فراز قبل، معانی متفاوتی از آیه به دست میآید که البته بنا به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند همه میتواند مد نظر باشد.
الف. عطف به جزای شرط. این دیدگاهی است که اکثریت مفسران و مترجمان[9] در پیش گرفتهاند، یعنی جمله شرطیه «اگر بر شما اشراف پیدا کنند» سه تا جزای شرط دارد: «دشمن شما خواهند بود» و «به بدی بر شما دست و زبان خواهند گشود» و «میخواهند که کافر شوید.» و ماضی را در معنای مستقبل آورده است، یعنی آیه میخواهد بفرماید همان طور که قبلا در مکه آنان را آزار میدادند تا از دینشان دست بردارند و کافر شوند الان هم اگر تسلط پیدا کنند همان رویه را در پیش میگیرند (المیزان، ج19، ص228[10]).
اما زمخشری در اینجا اشکالی را مطرح کرده که اگر این جمله جزای شرط است چرا این را هم همانند دو جزای قبل به صورت فعل مضارع نیاورد، بهویژه که خود جمله شرط مضارع بود؟ خود وی چنین پاسخ داده است که که با این تعبیر گویی خواسته بگوید که مقدم بر هر چیزی، کفر ورزیدن و برگشت شما از دین شما را میخواهند (الکشاف، ج4، ص513[11]) و برخی دیگر از مفسران هم این را پسندیدهاند (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج29، ص518[12]؛ أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج5، ص205[13]).
ب. ابوحیان توضیح داده که تحلیل فوق ضرورتی ندارد زیرا این جمله عطف به کل فراز قبل (جمله شرطیه و جواب شرط) است نه اینکه جواب سوم شرط باشد؛ بهویژه که آرزوی آنان که شما کفر شوید ربطی به این ندارد که حتما بر شما سیطره پیدا کنند یا نکنند؛ یعنی خداوند دو مطلب را در این آیه فرمود است: یکی اینکه اگر بر شما سیطره پیدا کنند با شما چه خواهند کرد و دوم اینکه بدانید که آنان از قدیم آرزو داشتهاند که شما کافر شوید (البحر المحیط، ج10، ص154[14]).
ج. ابن عاشور همین تحلیل ابوحیان را (البته نه از قول ابوحیان بلکه از قول قزوینی در کتاب الایضاح) پذیرفته با این تفاوت که این جمله را حال برای ضمیر «یکونوا» دانسته است؛ یعنی آنها دشمن شما خواهند بود در حالی که از قبل میخواستند شما کافر شوید؛ یعنی الان آنها میخواستند کافر شوید چه رسد به اینکه بر شما سلطه پیدا کنند؛ که با این وجه به نحوی بین دو قول فوق جمع کرده است بدین بیان که این جمله حال (در حالی که میخواستند کافر شوید) دلیل بر وجود یک معطوف مقدر بر جزای شرط است؛ گویی گفته است: «اگر بر شما اشراف پیدا کنند دشمن شما خواهند بود ... و میخواهند که کافر شوید.» ( التحریر و التنویر، ج28، ص125[15]).
تبصره
برخی ضمن پذیرش همین تحلیل ب و ج، در عین حال، نکته مورد نظر زمخشری را یک نکته بلاغی جالب در تبیین چرایی تغییر سیاق آیه از مضارع به ماضی دانستهاند (إعراب القرآن و بیانه، ج10، ص58-59[16]).
8) «إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
«وَدُّوا» اشاره به آرزو و تمایل درونی آنهاست به کفر ورزیدن شما، یا اشاره به برقراری رابطه مودت با شما در صورت کفر ورزیدن؟!
الف. تقریبا تمام کسانی که آیه را اعراب نموده «لو» را «لو»ی مصدریه گرفتهاند که فعل بعد از خود را به تأویل مصدر میبرد و عبارت «لَوْ تَکْفُرُونَ» را در مقام مفعول برای «وَدُّوا» دانستهاند (مثلا در إعراب القرآن الکریم، ج3، ص332 ؛ الجدول فی إعراب القرآن، ج28، ص215 ؛ التحریر و التنویر، ج28، ص125 ) و اکثریت قریب به اتفاق مفسران و مترجمان هم آن را بر همین اساس ترجمه کردهاند، یعنی مراد آیه را این دانستهاند که آنان آرزو دارند یا دوست دارند که شما کفر بورزید.
ب. اما در یکی از تفاسیر قدیمی و ترجمهاش، علاوه بر اینکه «ودّ» را به معنای «دوست شدن» (نه آرزو کردن یا دوست داشتن کفر شما، بلکه رابطه دوستانه برقرار کردن و دوست داشتن خود شما) گرفته، بلکه دو عبارت جمله «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» به ترتیب جواب شرط موخر و جمله شرطیه دانسته است؛ عبارت را این گونه ترجمه کرده که «و دوست آن گه شوند که شما کافر شوید» (کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج10، ص63) در تفسیرش نوشته «و آن گه شما را دوست شوند که همچون ایشان کافر شوید.» (همان، ص69 ). این تفسیر مزیتش این است که با کاربرد ماده «ودّ» در آیه قبل و محتوای دو آیه بسیار تناسب دارد، اما سه مشکل دارد که به طور خاص دو مشکل اخیرش این احتمال را تضعیف میکند:
یکی اینکه ممکن است کسی اشکال کنند که آیا ممکن است جمله شرطیه «لو» مضارع و جزای آن ماضی باشد؟ که پاسخ این است که بلی، و اتفاقا با فعل «شاء» در قرآن مصادیق زیادی دارد مانند «لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» (اعراف/100)، «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» (واقعه/70).
اشکال دوم این است که تعبیر «ود» + «لو» در تمام کاربردهای دیگرش در قرآن (که 12 مورد دیگر چنین استفاده شده) - از جمله در جایی که کاملا شبیه همینجاست: «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً» (نساء/138)- به همین معنای آرزو و دوست داشتن است و «لو» مصدریه است.
اما اشکال سوم این است که «ودّوا» (چه در معنای آرزو کردن و چه در معای دوست داشتن و دوست شدن) نیازمند مفعول است و در تفسیر مذکور هم مفسر کلمه «شما را» را در تقدیر گرفته و گویی آیه فرموده باشد که «ودوکم لو تکفرون»؛ و تقدیر گرفتن خلاف اصل است.
به نظر میرسد این دو اشکال اخیر استبعاد مطلب را زیاد میکند اما این معنا را کاملا منتفی نمیگرداند و بنا بر قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، هنوز این احتمال میتواند مورد نظر باشد.
9) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ... وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُم ... تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّة ... وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیل؛ إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
تعبیر «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» که در آیه فوق ناظر به کفاری است که صریحا کفر میورزیدند و پیامبر و مسلمانان را از مکه بیرون کردند، در قرآن کریم یکبار دیگر در خصوص منافقان آمده است:
«فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُریدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلا؛ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیرا» (نساء/137-138).
مقایسه این دو آیه، بهویژه اگر به تعبیر ابتدایی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» و شأن نزول آیه محل بحث توجه شود که پیامبر از اینکه مرتکب این کار منافق خوانده شود صریحا نهی کردند، نکات جالبی را در خصوص مساله نفاق در جامعه دینی آشکار میکند.
نکته تخصصی شناخت جامعه دینی: تفاوت نفاق و پذیرش ولایت دشمن
کسی که به برقراری رابطه دوستانه با دشمن اقدام میکند، اگرچه گناه بزرگی مرتکب شده و در مسیر دارد قدم برمیدارد، اما لزوما منافق نیست. منافق کسی است که ایمانش لقلقه زبانش است، در درون خود کفر میورزد و همچون کافران دلش میخواهد بقیه مسلمانان هم کافر شوند (وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً)، اما به خاطر موقعیت اجتماعیاش در جامعه دینی ظاهر را حفظ میکند و در واقع وضعیتش به گونهای است که نه میتواند یکسره به دشمن پناهنده شود و رسما کافر گردد و نه میتواند در میان جامعه ایمانی مومن باشد: «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلا» (نساء/143). بله، منافقان دل در گروی دوستی با کافران دارند و ولایت و دوستی و رابطه با آنان را بر مومنان ترجیح میدهند: «الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین» (نساء/139)؛ اما این گونه نیست که هرکس رابطه ولایی و دوستی و مودت، ولو به نحو مخفیانه با کفار برقرار کرد (تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّة) بتوان وی را منافق دانست، ولو که باید وی را از این غفلت بیدار کرد و به وی هشدار داد که مسیر نادرستی را میپیماید که در آخر از همان کفار ضربهاش را خواهد خورد.
و البته تحت شرایطی رابطه با برخی از کفار برقرار کردن برای جامعه ایمانی مجاز خواهد شد که در آیه 8 همین سوره بدین خواهد پرداخت.
پس به طور خلاصه در میان مسلمانان سه گونه رابطه دوستانه با کفار برقرار کردن مطرح است:
الف. رابطه دوستانهای که منافقان با کفاری که دشمن مسلمانانند برقرار میکنند، که آنان [لااقل در دلشان] رابطه با کفار را بر رابطه با مومنان ترجیح میدهند؛ هرچند که به خاطر منافعشان سعی میکنند در میان مسلمانان هم جای پایی داشته باشند و خلاصه نه کاملا این سو هستند نه کاملا آن سو (نساء/138-143).
ب. رابطه دوستانهای که برخی مومنان ناآگاه، که جایگاه و هویت خود را در میان مومنان تعریف کردهاند، به خاطر به دست آوردن برخی منافع یا دفع برخی ضررها با کفار معاند برقرار میکنند؛ که به آن مطلوب خود نخواهند رسید (ممتحنه/1-2).
ج. رابطه دوستانهای (تبروهم و تقسطوا الیهم) که مومنان آگاه با کفار غیرمعاند که سر جنگ و دشمنی با جامعه دینی ندارند برقرار میکنند، که البته در این رابطه طریق حزم و احتیاط را رعایت مینمایند، که خداوند این را منع نکرده است (ممتحنه/8-9).
10) «... وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُم ... إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
در این دو آیه برای برحذر داشتن مومنان از برقراری دوستی و رابطه با کافران، چند ویژگی را در کافران برشمرد:
الف. به حقی که نزد شما آمده کفر ورزیدند (تعالیم الهی شما را قبول ندارند).
ب. پیامبر و شما را بیرون کردند که ایمان نیاوردید (وجود شما در حالی که مومن باشید را تحمل نکردند).
ج. اگر سلطه پیدا کنند دشمنی خود را اعمال میکنند و با دست و زبان آزارتان میدهند.
د. آرزو داشتند که شما هم کفر بورزید.
وجه جامع این امور چیست؟
الف. برخی مورد ج را دو مورد مستقل دانسته و بر این باورند که اینها پنج دلیل برای قطع رابطه با کفار است (تفسیر نور، ج9، ص575[17]).
ب. کل اینها نوع تعامل کفار با مومنان از دو بعد نظری و عملی است:
از بعد نظری آنها خودشان به آموزههای الهی کفر میورزند و میخواهند که شما هم کفر بورزید؛
و در بعد عملی، حضور امام و امت مسلمان را در دیار خود تحمل نمیکنند، و هرگاه هم بر شما سیطره پیدا کنند این دشمنی را مجدد اعمال میکنند و به آزار جسمی و روحی شما میپردازند.
ج. ...
[1] . «إِنْ یَثْقَفُوکُمْ» یعنی أن هؤلاء الکفار أن یصادفوکم مقهورین و یظفروا بکم «یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ» أی یمدوا إلیکم أیدیهم بالضرب و القتل و یبسطوا إلیکم ألسنتهم بالشتم و المعنى أنهم یعادونکم و لا ینفعکم ما تلقون إلیهم و لا یترکون غایة فی إلحاق السوء بکم بالید و اللسان «وَ وَدُّوا» مع ذلک «لَوْ تَکْفُرُونَ» بالله کما کفروا و ترجعون عن دینکم
[2] . و الآیة مسوقة لبیان أنه لا ینفعهم الإسرار بالمودة للمشرکین فی جلب محبتهم و رفع عداوتهم شیئا و أن المشرکین على الرغم من إلقاء المودة إلیهم أن یدرکوهم و یظفروا بهم یکونوا لهم أعداء من دون أن یتغیر ما فی قلوبهم من العداوة.
و قوله: «وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» بمنزلة عطف التفسیر لقوله: «یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً» و بسط الأیدی بالسوء کنایة عن القتل و السبی و سائر أنحاء التعذیب و بسط الألسن بالسوء کنایة عن السب و الشتم.
و الظاهر أن قوله: «وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» عطف على الجزاء و الماضی بمعنى المستقبل کما یقتضیه الشرط و الجزاء، و المعنى: أنهم یبسطون إلیکم الأیدی و الألسن بالسوء و یودون بذلک لو تکفرون کما کانوا یفتنون المؤمنین بمکة و یعذبونهم یودون بذلک أن یرتدوا عن دینهم. و الله أعلم.
[3] . یَثْقَفُوکُمْ یظفروا بکم و یتمکنوا منکم یَکُونُوا لَکُمْ فی غایة العداوة، و هو قول ابن عباس، و قال مقاتل: یظهروا علیکم یصادقوکم وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ بالضرب وَ أَلْسِنَتَهُمْ بالشتم وَ وَدُّوا أن ترجعوا إلى دینهم، و المعنى أن أعداء اللَّه لا یخلصون المودة لأولیاء اللَّه لما بینهم من المباینة.
[4] . ... وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ بالقتال و الشتم، و تمنوا لو ترتدون عن دینکم، فإذن مودة أمثالهم و مناصحتهم خطأ عظیم منکم و مغالطة لأنفسکم و نحوه قوله تعالی لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا
[5] . و قوله: «وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» بمنزلة عطف التفسیر لقوله: «یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً» و بسط الأیدی بالسوء کنایة عن القتل و السبی و سائر أنحاء التعذیب و بسط الألسن بالسوء کنایة عن السب و الشتم.
[6] . «وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ» أی یمدوا إلیکم أیدیهم بالضرب و القتل و یبسطوا إلیکم ألسنتهم
[7] . و قوله: «وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» بمنزلة عطف التفسیر لقوله: «یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً» و بسط الأیدی بالسوء کنایة عن القتل و السبی و سائر أنحاء التعذیب و بسط الألسن بالسوء کنایة عن السب و الشتم.
[8] . وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ بالضرب وَ أَلْسِنَتَهُمْ بالشتم.
[9] . از 55 ترجمه موجود در نرم افزار جامع تفاسیر نور، فقط 2 ترجمه (ترجمههای مصباحزاده: «و آرزو کردند کاش کافر مىشدید» و صفیعلیشاه «و آرزو کردند کاش کافر بودندى» و ترجمهای که از قرن دهم بوده و نویسندهاش معلوم نیست: «و دوست داشتند خواستند که اگر که کاشکى نمىگرویدید») آن را به صورت ماضی ترجمه کردهاند
[10] . و الظاهر أن قوله: «وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» عطف على الجزاء و الماضی بمعنى المستقبل کما یقتضیه الشرط و الجزاء، و المعنى: أنهم یبسطون إلیکم الأیدی و الألسن بالسوء و یودون بذلک لو تکفرون کما کانوا یفتنون المؤمنین بمکة و یعذبونهم یودون بذلک أن یرتدوا عن دینهم. و الله أعلم.
[11] . فإن قلت: کیف أورد جواب الشرط مضارعا مثله ثم قال وَ وَدُّوا بلفظ الماضی؟ قلت: الماضی و إن کان یجری فی باب الشرط مجری المضارع فی علم الإعراب، فإن فیه نکتة، کأنه قیل: و ودّوا قبل کل شیء کفرکم و ارتدادکم، یعنی: أنهم یریدون أن یلحقوا بکم مضار الدنیا و الدین جمیعا: من قتل الأنفس، و تمزیق الأعراض، وردّکم کفارا، وردکم کفارا أسبق المضارّ عندهم و أوّلها، لعلمهم أن الدین أعز علیکم من أرواحکم، لأنکم بذّالون لها دونه، و العدوّ أهم شیء عنده أن یقصد أعز شیء عند صاحبه
[12] . ثم فی الآیة مباحث: الأول: ما قاله صاحب الکشاف: إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً کیف یورد جواب الشرط مضارعا مثله، ثم قال: وَ وَدُّوا بلفظ الماضی نقول: الماضی و إن کان یجری فی باب الشرط مجرى المضارع فی علم الإعراب فإن فیه نکتة، کأنه قیل: و ودوا قبل کل شیء کفرکم و ارتدادکم.
[13] . وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ و تمنوا ارتدادکم، و مجیء وَدُّوا وحده بلفظ الماضی للإشعار بأنهم وَدُّوا قبل کل شیء، و أن ودادتهم حاصلة و إن لم یثقفوکم.
[14] . قال الزمخشری: فإن قلت: کیف أورد جواب الشرط مضارعا مثله، ثم قال وَ وَدُّوا بلفظ الماضی؟ قلت: الماضی، و إن کان یجری فی باب الشرط مجری المضارع فی علم الإعراب، فإنه فیه نکتة کأنه قیل: و ودوا قبل کل شیء کفرکم و ارتدادکم، یعنی أنهم یریدون أن یلحقوا بکم مضار الدنیا و الدین جمیعا. انتهی. و کأن الزمخشری فهم من قوله: وَ وَدُّوا أنه معطوف علی جواب الشرط، فجعل ذلک سؤالا و جوابا. و الذی یظهر أن قوله: وَ وَدُّوا لیس علی جواب الشرط، لأن ودادتهم کفرهم لیست مترتبة علی الظفر بهم و التسلط علیهم، بل هم وادون کفرهم علی کل حال، سواء أ ظفروا بهم أم لم یظفروا، و إنما هو معطوف علی جملة الشرط و الجزاء، أخبر تعالی بخبرین: أحدهما اتضاح عداوتهم و البسط إلیهم ما ذکر علی تقدیر الظفر بهم، و الآخر ودادتهم کفرهم، لا علی تقدیر الظفر بهم
[15] . و جملة وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ حال من ضمیر یَکُونُوا، و الواو واو الحال، أی و هم قد ودّوا من الآن أن تکفروا فکیف لو یأسرونکم ألیس أهم شیء عندهم حینئذ أن یردّوکم کفارا، فجملة الحال دلیل على معطوف مقدّر على جواب الشرط کأنه قیل: إن یثقفوکم یکونوا لکم أعداء إلى آخره، و یردوکم کفارا، و لیست جملة وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ معطوفة على جملة الجواب، لأن محبتهم أن یکفر المسلمون محبة غیر مقیدة بالشرط، و لذلک وقع فعل وَدُّوا ماضیا و لم یقع مضارعا مثل الأفعال الثلاثة قبله یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا لیعلم أنه لیس معطوفا على جواب الشرط. و هذا الوجه أحسن مما فی کتاب «الإیضاح» للقزوینی فی بحث تقیید المسند بالشرط، إذ استظهر أن یکون وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ عطفا على جملة إِنْ یَثْقَفُوکُمْ. و نظره بجملة ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ من قوله تعالى: وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ فی آل عمران/111. فإن المعطوف ب (ثم) فیها عطف على مجموع الشرط و فعله و جوابه لا على جملة فعل الشرط.
[16] . (وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ) عطف أیضا علی جملة الشرط و الجزاء فیکون تعالی قد أخبر بخبرین: بما تضمنته الجملة الشرطیة و بودادتهم کفر المؤمنین و سیأتی سر العدول عن المضارع إلی الماضی، ...
البلاغة: عدل عن المضارع المناسب لما قبله فی قوله «و ودّوا لو تکفرون» إلی الماضی مع أن السیاق یتطلب أن یکون مضارعا مستقبلا لاعتباره قد کان أی أن ودادتهم کفرکم هو المهم لدیهم و لا شیء یعدله فی الرجحان، یعنی أنهم یریدون أن یلحقوا بکم جمیع مضار الدنیا و الدین و ارتدادکم کفّارا أسبق المضار لکم لأنهم یعلمون أن الدین أعزّ علیکم من أرواحکم و هذا من بدیع التعبیر.
[17] . دلیل قطع رابطه با کفّار پنج چیز است:
الف)مکتب شما را قبول ندارند. «کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ»
ب)رهبر و امّت را تحمّل نمی کنند. «یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیّاکُمْ»
ج)اگر سلطه یابند،دشمنی خود را اعمال می کنند. إِنْ یَثْقَفُوکُمْ ...
د)با دست و زبان،آزارتان می دهند. «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ»
ه)می خواهند که شما از دین برگشته و مرتد شوید. «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»