سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1129) جمعبندی سوره عبس (قسمت پنجم: تدبر)

 

تدبر

ابتدا فرازهای اصلی این سوره توضیح داده می‌شود و برای هر فراز نکاتی بیان می‌شود؛ سپس نگاهی به کل سوره انداخته می‌شود. این سوره چهار فراز اصلی دارد که البته برخی از این فرازها را می‌توان به مجموعه‌های کوچکتری هم تقسیم کرد:

ابتدا حکایتی از یک کسی که معیارش در مقام ارتباط برقرار کردن برای هدایت اشتباه است مطرح می‌شود؛

سپس به جایگاه رفیع قرآن در هدایتگری اشاره می‌کند؛

سپس انسان ناسپاس را به تدبر درباره دو زاویه آفرینش و بقای وی فرامی‌خواند؛

و نهایتا به سراغ برپایی قیامت و دشواریهای آن و دو دسته انسانهای شاخص در آنجا می‌رود.

الف. آیات 1-10

1) این آیات بیان حکایت آن نابینایی است که می‌آید و مورد بی‌اعتنایی واضع می‌شود و خداوند کسی که به اعتنایی کرده را مذمت می‌کند که چرا تو برای افراد مستغنی‌ای که معمول نیست خودش چندان تمایل داشته باشد، وقت می‌گذاری؛ اما به کسی که خودش مشتاقانه به تو روی آورده اهتمام چندانی نداری؟ در خصوص این محور چون قبلا در جلسه 1096 توضیحاتی تقدیم شد دیگر وارد نمی‌شویم.

ب. آیات 11- 16

2-1) این آیات، قرآن کریم (یا خود همین آیات) را مایه تذکر می‌داند؛ اما نه برای هرکس، بلکه برای کسی که بخواهد متذکر شود؛ یعنی اگر خود شخص نخواهد کلام خدا هم نمی‌تواند تذکری در وی ایجاد کند.

 

2-2) سپس توضیحاتی درباره حقیقت قرآن می‌دهد که این حقیقت که سراسر مایه تذکر است در صحیفه‌هایی کرامت‌یافته و رفعت‌یافته و مطهر و به دست سفیرانی باکرامت بوده است؛ که نگاه جمعی به این آیات می‌تواند ما را به نکاتی جدید رهنمون شود، یعنی این قرآن کریم - که در نگاه اغلب ما حقیقت اولی و اصلی‌اش، آن معانی‌ای است که منتقل می‌کند - هم در صحیفه‌هایی مکرم است و هم به دست سفیرانی باکرامت؛ یعنی نه‌تنها معانی و معارف قرآن ارجمند و کرامت‌یافته است، بلکه هم صحیفه‌ها و آنچه قرآن بر آن نوشته می‌شود کرامت‌یافته است و هم کسانی که مقام سفارت و آوردن این الفاظ و معانی را دارند. چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که:

الف. آنچه مایه تذکر می‌شود صرفا ارجمندی و کرامت معانی و مفاهیم نیست؛ بلکه هر چیزی که به نحوی حامل آن است چه کاغذی که بخواهد بر آن نوشته شود و چه کسی که بخواهد این پیام را بیاورد، باید بهره‌ای از کرامت داشته باشد و مورد اکرام الهی واقع شده باشد. شاید بدین جهت است که احادیث متعددی از کسانی که به حقیقت قرآن راه یافته‌اند به «حملة القرآن» ‌تعبیر می‌کند و حاملان قرآن به کرامت قرآن چنان مکرم می‌شوند که برتر از همگان می‌گردند و آن حقیقت خلیفة‌اللهی که خداوند انسان را برای رسیدن به آن مقام آفرید در آنان متجلی می‌گردد (احادیث3-8؛ و حدیث2 در جلسه 1101 https://yekaye.ir/ababsa-80-15/).

شاید با این نگاه بتوان فهمید که چرا مهمترین چیزی که اهل بیت ع را ارزشمند می‌کند این است که حامل تمام حقیقت قرآن‌اند آن هم به نحو جدایی‌ناپذیر: «و إنهما لن یفترقاة؛ و از این رو مهجوریت آنان، مهجوریت قرآن است؛ و مهجوریت قرآن،هم مهجوریت آنان؛ و ما چون آنان را جدی نگرفته‌ایم این اندازه از حقیقت قرآن - که هیچ چیزی در آن فروگذاری نشده (ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ء؛ انعام/38) و تبیان هر چیزی است (نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ء؛ نحل/89) و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در این کتاب مبین است (لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین‏؛‌ انعام/59) - محرومیم.

تبصره

البته این ارجمندی، نه برای هر حاملی، بلکه برای حامل واقعی است که حدود آن را رعایت می‌کند و آن را دوای مرضها و دردهای روحی خود قرار می‌دهد و هدفش از حمل قرآن بهره‌ی دنیوی نیست، وگرنه حملی که برای دنیاطلبی باشد صرفا وبال گردن حاملش خواهد بود (حدیث9).

ب. کرامت قرآن کریم به قدری عمیق و اصیل است که به کاغذی که بر آن نوشته می‌شود و کسی که آن را حمل می‌کند هم منتقل می‌شود؛ و از اینجا می‌توان به یک قاعده کلی رسید که هر کرامت عمیقی صرفا در محل حقیقی و معنوی و ماورایی خود نمی‌ماند و حتی به اشیای فیزیکی پیرامون خود سرایت می‌کند؛ و آنها نیز به تبع خود قرآن، نه‌تنها کرامت، بلکه رفعت و طهارت پیدا می‌کنند (فی‏ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ)؛ به همین جهت است که ما نه‌تنها معارف و خود آیات قرآن، بلکه مصحفی که قرآن در آن نوشته شده است را هم اکرام می‌کنیم؛ و اگر این معنا درست معلوم می‌شود آشکار می‌گردد که احترامی که شیعیان و بسیاری از مسلمانان سنی (غیروهابی) برای حرمها و قبور و پیامبر ص امامان و بزرگان دین قائلند به هیچ عنوان شرک‌ورزی نیست؛ بلکه همان گونه که کاغذ و جلدی که قرآن کریم را در برگرفته به تبع قرآن کرامت می‌یابد، زمینی هم که بدن ولی خدا را در برگرفته به تبع وجود وی کرامت و طهارت می‌یابد: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُم»‏ (فرازی از زیارت امام حسین ع به بیان امام صادق ع؛ مصباح المتهجد، ج‏2، ص723).

ج. ...

 

ج. آیات 17-32

3-1) مذمت انسان ناسپاس است که از دو زاویه می‌خواهد وی را وادار به تفکری کند که از این کفران بدر آید:

ابتدا در آیات 17 تا 23 مسیر آفرینش از ابتدا تا انتهای وی را گوشزد می‌‌کند که او ببیند در تمام مسیر در ید قدرت خداوند بوده است؛

سپس در آیات 24-32 به خوردنی‌ها - که ظاهرا مهمترین عامل برای بقای انسان است - توجه می‌دهد که ببین چگونه همه چیز را مهیا کرده تا خوراک برای تو قابل بهره‌برداری شود.

آوردن این آیات بعد از آن حکایت ابتدای سوره و آیاتی که درباره جایگاه قرآن است چه وجهی دارد؟

الف. شروع سوره با حکایت کسی بود که بزرگان مشرک قریش را بر فقرای مسلمان ترجیح می‌داد و این یک نحوه عُجب و خودبزرگ‌بینی است [به خاطر مال و ثروت؛ زیرا آن شخص چون ثروتمند بود خود و ثروتمندان را برتر از فقرا می‌دید] و در نتیجه کفرورزیدن در حق خداوند متعال است؛ و گویی در این آیات می‌خواهد بفرماید: چه جای عجب و خودبزرگ‌بینی است برای این انسانی که ابتدایش نطفه‌ای پست و انتهای کارش مرداری بدبوست و بین این دو هم [غذا می‌خورد و در نتیجه] فقط کثافتی [= مدفوع] را با خود این سو و آن سو می‌برد (مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج‏31، ص56-57[1]).

ب. ...

 

3-2) «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ... أَماتَهُ ... أَنْشَرَهُ ... صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا؛ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ...

هستی، مدرسه خداشناسی است، چه سیر تکاملی درون انسان و چه بیرون انسان (تفسیر نور، ج‏10، ص389).

 

3-3) «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ ... کَلّا لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ؛ فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی‏ طَعامِهِ ...»

مرگ بر این انسان ناسپاس؛ که ابتدا و انتها و مسیرش، یعنی حدوث و بقایش همه به دست تدبیر الهی است؛ و او در این میان دستور خدا را انجام نمی‌دهد؛ در حالی که فقط اگر غذای خویش به عنوان یکی از مظاهر تدبیر و رحمت خداوند بنگرد در گستره تدبیر و صنع لطیف خداوند چیزی می‌بیند که عقلش مبهوت می‌گردد (المیزان، ج‏20، ص205[2])

 

 


[1] . المسألة الأولی: اعلم أنه تعالی لما بدأ بذکر القصة المشتملة علی ترفع صنادید قریش علی فقراء المسلمین، عجب عباده المؤمنین من ذلک، فکأنه قیل: و أی سبب فی هذا العجب و الترفع مع أن أوله نطفة قذوة و آخره جیفة مذرة، و فیها بین الوقتین حمال عذرة، فلا جرم ذکر تعالی ما یصلح أن یکون علاجا لعجبهم، و ما یصلح أن یکون علاجا لکفرهم، فإن خلقة الإنسان تصلح لأن یستدل بها علی وجود الصانع، و لأن یستدل بها علی القول بالبعث و الحشر و النشر.

[2] . دعاء علی الإنسان و تعجیب من مبالغته فی الکفر بربوبیة ربه و إشارة إلی أمره حدوثا و بقاء فإنه لا یملک لنفسه شیئا من خلق و تدبیر بل الله سبحانه هو الذی خلقه من نطفة مهینة فقدره ثم السبیل یسره ثم أماته فأقبره ثم إذا شاء أنشره فهو سبحانه ربه الخالق له المدبر لأمره مطلقا و هو فی مدی وجوده لا یقضی ما أمره به ربه و لا یهتدی بهداه.

و لو نظر الإنسان إلی طعامه فقط و هو مظهر واحد من مظاهر تدبیره و غرفة من بحار رحمته رأی من وسیع التدبیر و لطیف الصنع ما یبهر عقله و یدهش لبه و وراء ذلک نعم لا تعد- و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها-. فستره تدبیر ربه و ترکه شکر نعمته عجیب و إن الإنسان لظلوم کفار و سیرون تبعة شکرهم و کفرهم من السرور و الاستبشار أو الکآبة و سواد الوجه.

این آیات نفرینی است بر این انسانی که کفر می‌ورزد و ابراز تعجب از شدت کفر ورزیدن وی به ربوبیت پروردگار؛ یعنی اشاره می‌کند به حالت وی در حدوث و بقایش که وی هیچ اختیاری و تدبیری برای اصل حدوث و بقای خود ندارد بلکه خداوند سبحان است که او را از نطفه پستی آفرید و سپس راه را برایش هموار کرد و سپس او را میراند و قبر کرد و سپس هرگاه بخواهد او را برنگیزاند؛ پس اوست که خالق او و تدبیرگر امر است و با این حال این انسان در این مسیر وجودش آنچه خدا به وی دستور داده را اجرا نمی‌کند و به هدایت خدا راه نمی‌رود؛ در حالی که اگر فقط به غذای خویش به عنوان یکی از مظاهر تدبیر و رحمت خداوند بنگرد در گستره تدبیر و صنع لطیف خداوند چیزی می‌بیند که عقلش مبهوت می‌گردد و این فقط یکی از نعمتهای خداوندی است که نعمتهایش به شمارش درنیاید؛ و در ادامه سراغ این خواهد رفت که این انسان بالاخره نهایت این شکرگذاری یا کفران خویش را خواهد دید.

و الآیات- کما تری- لا تأبی الاتصال بما قبلها سیاقا واحدا و إن قال بعضهم إنها نزلت لسبب آخر کما سیجی‏ء.