1121) سوره عبس (80) آیه 35 وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ
وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ
4 رجب 1445 26/10/1402
ترجمه
[روزی که آدمی فرار میکند از برادرش،] و مادرش و پدرش،
اختلاف قرائت
أُمِّهِ وَ أَبیهِ
در عموم قراءات ضمیر «ه» در هر دو مورد به صورت مجرور تلفظ شده است؛
اما در قرائتی غیرمعروف (أبو إیاس جؤیّة) ضمیر مذکور به صورت مضمون قرائت شده است.
معجم القراءات ج 10، ص313[1]
وَ أَبیهِ
در عموم قراءات الفظ کلمه «أبیه» در حالت وقف و وصل تفاوتی ندارد؛
اما در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) در هنگام وصل به صورت «أبیهی» تلفظ میشود.
معجم القراءات ج 10، ص313[2]
نکات ادبی
أُمِّهِ
قبلا بیان شد که در ماده «امم» هم معنای «اصل» و «مرجع» نهفته است و هم معنای «قصد کردن». برخی اصل را معنای اصل و مرجع قرار داده و بر این باورند که در زبان عربی هر چیزی که سایر اموری که در پی آن میآید بدان ضمیمه شود «اُمّ» [در فارسی: مام، مادر] خوانده میشود (فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ، طه/40؛ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ، قارعه/9)، چنانکه به مکه و هر شهری که شهرهای دیگر حول آن شکل گرفته باشند «أمّ القری» (انعام/92؛ شوری/7) گفته میشود و هم به لوح محفوظ که منشأ نزول قرآن است و همه آیات قرآن از آنجا سرچشمه میگیرد «أُمُّ الْکِتاب» (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب؛ رعد/39) گفته میشود و هم به آیات محکم که متشابهات بدان برمیگردد (َ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتاب؛ آلعمران/7).
اما برخی «قصد کردن به نحوی خاص» را محور اصلی این ماده قلمداد کردهاند چنانکه فعل «أمَّ» به معنای «قصد کردن» میباشد (وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرام؛ مائده/2) و بر این باورند که «اُمّ» نیز بدین جهت به معنای اصل و مرجع به کار میرود که مورد قصد و توجه (= مقصود) واقع میشود، و «أمام» هم که به معنای پیش رو و جلو میباشد (بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ؛ قیامة/5) از این جهت است که سمت جلو سمتی است که همواره مورد توجه شخص میباشد.
از این ماده همچنین کلمات «أُمَّةً» (جمع آن «اُمَم»، که در معانیای همچون «دین» ، جماعتی که امر واحدی آنها را در کنار هم جمع کرده باشد، و «زمان») و «إمام» (جمع آن: أَئِمَّة) نیز به کار رفته است که درباره آنها به تفصیل بحث شد. «أُمِّیّ» هم به کسی گویند که خواندن و نوشتن نمیداند (وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَ،؛ بقرة/78؛ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ، جمعه/2)؛ هر چند برخی گفتهاند از این جهت که منسوب است به امتی که آنان اهل نوشتن نبودهاند؛ و برخی هم گفتهاند که اساساً مقصود از «أمی» (بویژه در آیه الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیّ ...، اعراف/157؛ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ، اعراف/158) کسی که در أمالقری زندگی میکند و منسوب به این کلمه است.
جلسه 759 https://yekaye.ir/ya-seen-36-12/
أَبیهِ
قبلا بیان شد که اغلب بر این باورند که ماده «أبو» در اصل دلالت دارد بر تربیت و غذا دادن، و به همین مناسبت به «پدر» که تربیت و تامین غذای فرزند را عهدهدار است، «أب» میگویند: «إِنَّ لَهُ أَباً شَیخاً کَبیراً» (یوسف/78)، ولی مرحوم مصطفوی این ماده را دال بر تربیت، اعم از تربیت مادی و معنوی دانسته، و راغب هم بر این باور است که با توجه به این نقشی که پدر در رشد و تربیت فرزند دارد، هرکسی که نقش تربیتیای در قبال شخص ایفا کند، «أب» نامیده میشود و به همین جهت است که این کلمه در مورد پروردگار، معلم، پیامبر، جد و عمو به کار رفته است
جلسه 936 https://yekaye.ir/an-nesa-4-11/
ضمنا ذیل آیه 31 همین سوره گذشت که زمخشری «أب» به معنای پدر را در اشتقاق کبیر به «أبّ» مرتبط دانسته و از سوی دیگر ادعا کرده که «أبّ» و «أمّ» در یک فضای معنایی مرتبط هستند: «اُمّ» که به معنای مادر است برگرفته از ماده «أمَّ» است که به معنای «قصد کردن» میباشد، و «أبّ» هم که با «أب» مرتبط است و برای چراگاه به کار میرود بدین مناسبت است که چراگاه، قصد میشود و برای علف سراغش میروند؛ و حسن جبل هم ظاهرا از این جهت به زمخشری نزدیک است یعنی اگرچه دو ماده «أبب» و «أبو» را مستقل بحث کرده، اما بر ارتباط وثیقی بین این دو تأکید کرده است و گفته است که در کلمه «أبّ» به معنای چراگاه هم میبینیم که غذای دام است و از این جهت به معنای غذا دادنی که در «أب» به معنای پدر است کاملا مرتبط است.
جلسه 1117 https://yekaye.ir/ababsa-80-31/
حدیث
تمامی احادیثی که ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34) گذشت، مربوط به این آیه هم میباشد. اما احادیث دیگر:
1) در منابع اهل سنت روایت شده است که پیامبر اکرم ص یکبار نگاهش به بچههای خردسال افتاد و فرمود: وای بر فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان!
سوال شد: آیا از دست پدران مشرکشان؟
فرمود: خیر، از دست پدران مومنشان! چرا که چیزی از واجبات را بدانها یاد نمیدهند و هنگامی که خود آن فرزندان به یادگیری اقدام میکنند آنان را بازمیدارند و برای آنان به بهره ناچیزی از دنیا راضی میشوند؛ من از آنان بیزارم و آنان هم از من بیزارند!
جامع الأخبار (للشعیری)، ص106
رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ: وَیْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ!
فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِکِینَ؟
فَقَالَ: لَا، مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِینَ! لَا یُعَلِّمُونَهُمْ شَیْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ الدُّنْیَا؛ فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاءٌ.
2) در منابع اهل سنت از عبدالله بن مسعود روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
بر مردم زمانی خواهد آمد که دینداری دینش سالم نمیماند مگر اینکه با دینش از شهری به شهر دیگر و از کوهی به کوه دیگری و از سوراخی به سوراخ دیگر فرار کند همانند روباهی که مکر میورزد.
گفتند: این چه زمانی است یا رسول الله ص؟!
فرمودو: زمانی که معیشت جز با معصیت خداوند متعال به دست نیاید! هنگامی که زمانه چنین شد هلاکت فرد به دست پدر و مادرش است؛ اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست همسر و فرزندانش؛ و اگر آنها نباشند به دست خویشاوندانش!
گفتند: چگونه چنین چیزی رخ میدهد یا رسول الله ص!
فرمود: او را به خاطر تنگدستی سرزنش میکنند به حدی که با تکلف به انجام آنچه توانش را ندارد اقدام میکند تا جایی که در مسیر هلاکت قرار گیرد [= از راه نامشروع تحصیل درآمد کند].
إحیاء علوم الدین، ج2، ص232؛ کنز العمال، ج11، ص154؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج10، ص47[3]؛ روح المعانی (تفسیر آلوسی)، ج14، ص321[4]؛ جامع الأحادیث (سیوطی)، ج23، ص456[5]
و روی عبد الله ابن مسعود أنه صلی الله علیه و [آله و] سلم قال:
سیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَسْلَمُ لِذِی دِینٍ دِینُهُ إِلَّا مَنْ فَرَّ بِدِینِهِ مِنْ قریة الی قریة، وَمِنْ شَاهِقٍ إِلَی شَاهِقٍ، وَمِنْ جُحْرٍ إِلَی جُحْرٍ، کالثعلب الذی یروغ.
قیل له: ومتی ذلک یا رسول الله؟
قال: إذا لَمْ تُنَلِ الْمَعِیشَةُ إِلَّا بمعاصی الله تعالی ...[6] إِذَا کَانَ ذَلِکَ الزَّمَانُ کَانَ هَلَاکُ الرَّجُلِ عَلَی یَد أَبَوَیْهِ، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَبَوَانِ فعلی یَدَیْ زَوْجَتِهِ وَوَلَدِهِ، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فعَلَی یَدَیْ قَرَابَتِهِ»
قَالُوا: وکَیْفَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ الله ص؟!
قال: یُعَیِّرُونَهُ بِضِیقِ الید فیتکلف ما لا یطیق حتی یورده ذلک موارد الهلکة.
بیهقی در الزهد الکبیر (ص183[7]) و ابن بطال در شرح صحیح البخاری (ج10، ص205[8]) شبیه همین حدیث را با سند متصل از طریق ابوهریره هم روایت کرده است.
3) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:[9]
بزرگترین گناهان کبیره هفت تاست: شرک به خداوند عظیم، و کشتن جانی که خداوند آن را حرام کرده است مگر به حق، و خوردن مال یتیم، و عاق والدین شدن، و تهمت به زنان پاکدامن، و فرار در جبهه جنگ، و انکار آنچه خداوند نازل فرموده است.
[سپس حضرت ظلمهایی را که به اهل بیت شد بارزترین مصداق اینها معرفی میکننداز جمله میفرمایند:]
... و اما «عاق والدین شدن» پس خداوند متعال در کتابش نازل فرمود که: همانا پیامبر به مومنان از خودشان نزدیکتر است و همسرانش [همچون] مادران آنهایند» (احزاب/6) و خود هو پدر آنهاست، ولی آنان با فرزندان و خویشاوندان وی چنان رفتار کردند که عاق او شدند...
تهذیب الأحکام، ج4، ص150؛ تفسیر فرات الکوفی، ص103[10]؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص237[11]
أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ الْحَافِظُ الْهَمْدَانِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ زِیَادٍ وَ هُوَ الْوَشَّاءُ الْخَزَّازُ وَ هُوَ ابْنُ بِنْتِ إِلْیَاسَ وَ کَانَ وَقَفَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَطَعَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عُمَرَ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ وَ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی الصَّامِتِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
أَکْبَرُ الْکَبَائِرِ سَبْعٌ الشِّرْکُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَکْلُ أَمْوَالِ الْیَتَامَی وَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ إِنْکَارُ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ...[12]
وَ أَمَّا عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ- النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ فَعَقُّوهُ فِی ذُرِّیَّتِهِ وَ فِی قَرَابَتِهِ...[13]
تدبر
سه تدبر نخستی که ذیل آیه 34 (جلسه 1120 https://yekaye.ir/ababsa-80-34) گذشت، ناظر به این آیه هم میباشد. نکات دیگر:
1) «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ ... أُمِّهِ وَ أَبیهِ»
روز قیامت انسان از مادر و پدرش هم فرار میکند؟ چرا؟
متناسب با آنچه در اولین تدبر آیه قبل گذشت، این موارد قابل ذکر است:
الف. به خاطر اینکه در آن شرایط هولناک خودش چنان گرفتار است که حتی فرصت توجه و پرداختن مادر و پدر خود را ندارد؛ از این رو، از دست همان کسانی که هر وقت مشکلی پیش میآمد سراغشان میرفت، فرار میکند.
ب. ترس از اینکه مبادا پدر و مادرش بگویند حق نیکی ما (که خداوند به تو دستور داده بود) را ادا نکردی (الکشاف، ج4، ص705)، ویا جبران ظلم و یا قصور و تقصیری را که در حق آنها روا داشته مطالبه کنند.
ج. فرار میکند تا آنها این وضعیت خوار و ذلیل شدن و عقابهای وی را نبینند و رسوایی وی را نفهمند.
د. [به خاطر عجله و برای خلاصی هرچه زودتر از عرصه قیامت میگریزد؛ یعنی] میگریزد تا به کار خود برسد و تکلیفش زودتر روشن شود.
ه. به خاطر اینکه میداند که نه آنها میتواند نفعی به او برسانند، و نه او میتواند به آنها سودی بدهد.
و. ممکن است خود وی از مومنان باشد و پدر و مادرش از جهنمیان، و آنگاه فرار میکند برای اینکه:
و.1. علیرغم پیوند نسبی و سببیشان در دنیا، مدار ارتباط حقیقیشان بر اساس ایمان بوده، دشمنی خواهد بود که این حقیقت در آنجا آشکار میشود، لذا از آنها فرار میکند (جلسه قبل https://yekaye.ir/1402/10/ababsa-80-34/، حدیث3).
و.2. نمیخواهد آن خواری و ذلتی که بر آنها نازل شده را ببیند.
ز. خود دیدن اینکه پدر ومادرش در عذاب و گرفتاریاند یک عذاب است؛ پس از آنها فرار میکند که گرفتاری آنها را نبیند.
ح. چهبسا هر دو از جهنمیان باشند، و چون هر دوستیای در غیر تقواپیشگان به دشمنی تبدیل میشود (الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ؛ زخرف/67) این نزدیک بودن آنان هم به فرار از هم تبدیل شده باشد.
ط. چهبسا ناظر به خانوادههایی باشد که پیوند خانوادگی در آنها عمیق نیست؛ و عملا کدروتهای فراوانی در کار است و در باطن از هم فراریاند؛ که این باطن روز قیامت آشکار میشود و شخص که در این دنیا عملا ارتباط صمیمی و عمیقی با پدر و مادر خود نداشت معلوم میشود که همواره از آنها فرار میکرد.
ی. ...
2) «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ ... أُمِّهِ وَ أَبیهِ»
انسان در قیامت از پدر و مادر دنیوی و مادیاش فرار میکند، اما پدر و مادر معنویای هم دارد که نهتنها از او فرار نمیکند، بلکه تمام توجهش به او و شفاعت است؛ درباره پدر بودن پیامبر اکرم ص (و حضرت علی ع) برای این امت که علاوه بر دلالت ضمنی آیه «النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» (و بلکه دلالت صریح آن بر اساس برخی قراءات که تعبیر «و هو أب لهم» را هم دارد: معجم القراءات، ج7، ص250-251؛ تفسیر القمی، ج2، ص175[14]؛ و حدیث3)، در شیعه و سنی روایات متعددی آمده است، درباره مادری هم یکی از وجوهی که درباره تسمیه پیامبر به «أمّی» (الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّی؛ اعراف/157) بیان شده این است که او نسبت به امت خویش از مادر مهربانتر است چنانکه در روز قیامت وقتی همه از مادرشان و مادر هم طفلش فرار میکند او دست کمک خویش برای امتش میگشاید (مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج1، ص231[15]).
3) «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ ... أُمِّهِ وَ أَبیهِ»
چرا در مقام فرار کردن، فرار از مادر را بر پدر مقدم کرد؟
الف. چهبسا به ترتیب مسئولیتی است که در قبال افراد داریم. در میان اعضای خانواده از کسی که کمترین مسئولیت را در قبالش داریم شروع شده و هرکس که در قبال او مسئولیت بیشتری داشته باشیم بعدتر آمده است؛ یعنی نه فقط از برادر، بلکه از مادر، بلکه از پدر، بلکه از همسر، و بلکه از فرزند خویش فرار میکند و حاضر نیست هیچ مسئولیتی را حتی در قبال نزدیکترین افراد به خویش که بیشترین مسئولیت را نسبت بدانها داشت بپذیرد.
تبصره: تفاوت ظریف بین احترام به والدین و اطاعت از آنها
همه میدانیم که در اسلام توصیههای فراوانی در خصوص احترام گذاشتن به والدین مطرح شده و از این جهت بر احترام مادر بیش از پدر تاکید شده است. اما برخلاف تصور رایج، این تلازمی ندارد که وظیفه شرعی ما در اطاعت کردن مادر بیش از پدر باشد؛ بلکه در این زاویه ظاهرا برعکس است؛ یعنی در عین حال که در مقام احترام گذاشتن و دلجویی و خوشحال کردن و حق داشتن، مادر اولویت جدی دارد (مثلا این حدیث که خداوند دو بار به حضرت موسی سفارش مادرش را کرد و بار سوم سفارش پدرش را کرد و فرمود: دوسوم نیکیات به مادرت باشد و یک سوم به پدرت؛ ر.ک: الأمالی (للصدوق)، ص511[16]؛ یا در رساله حقوق امام سجاد ع، حضرت در میان خویشاوندان اولین و مهمترین حق را از آن مادر، و پس از آن پدر، معرفی میکند؛ ر.ک: الخصال، ج2، ص565[17])؛ اما در مقام اطاعت کردن، پدر تقدم دارد، چنانکه از طرفی فقها، مستند به احادیث متعدد، بین لزوم احترام گذاشتن به والدین و اطاعت کردن از آنها تفکیک کردهاند؛ و از طرف دیگر، در مواردی پدر بر فرزند خود ولایت دارد که در این موارد اطاعت از او واجب میشود، در حالی که چنین ولایتی به طور عادی برای مادر ثابت نیست، هرچند که رعایت حق او و احترام به او در جای خود واجب است.
اصل این تفاوت بین اولویتِ «احترام به یکی» و اولویتِ «اطاعت از دیگری»،
از سویی شاید ناشی از تفاوتی است که بین زن و مرد وجود دارد که اساسا وقتی قرار به انتخاب و امتیاز گذاشتن بین زن و مرد باشد، زن از زاویه محبت، و مرد از زاویه عزت، ترجیح داده میشود (چنانکه وقتی امیرالمومنین ع از پیامبر ص سوال کرد: مرا بیشتر دوست داری یا فاطمه را؟ حضرت فرمود: فاطمه نزد من محبوبتر است و تو نزد من عزیزتری؛ ر.ک: مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص331[18])؛
و از سوی دیگر شاید ریشه در رابطه حقوقیای داشته باشد که در دنیا به خاطر قوامیت پدر در خانواده مطرح است، و اتفاقا همین تفاوت دو رویکرد (که در احترام، مادر؛ و در اطاعت، پدر مقدم است) بخوبی نشان میدهد که قوامیت مرد در خانواده صرفا یک مساله حقوقی است که بار ارزشی ندارد و در اسلام معیار برتری ارزشی فقط تقواست، همانند بسیاری از تفاوتهای حقوقی دیگری که به رسمیت میشناسیم اما دلالت ندارد که فردی که حقوق کمتری دارد به لحاظ ارزش انسانی پایینتر باشد؛، چنانکه ممکن است کسی فرمانده لشکری باشد که برخی از مجاهدان آن لشکر، نزد خداوند مقام معنویای بمراتب بالاتر از او داشته باشند.
با این توضیح، تقدم دادن مادر به پدر در مقام فرار کردن از دست او، شاید از حیث مسئولیت خاص (ضرورت اطاعت کردن) است که این مسئولیت نسبت به پدر بیشتر است؛ بر این اساس که سیر این آیات سیر آسان به مشکل باشد؛ یعنی اول از برادر نام برد که حق و احترامش به اندازه حق و احترام مادر نیست؛ سپس سراغ پدر رفت که اطاعت از او مهمتر از اطاعت از مادر بوده؛ سپس سراغ همسر و فرزندان میرود که در آنها بحث ادای نفقه واجب هم مطرح است و مسئولیت در قبال آنها اضافهتر و دشوارتر میشود.
ب. چهبسا از این جهت که، مادر، هم به خاطر عاطفیتر (و به این جهت: زودرنجتر) بودن، و هم به خاطر زحمتی که در بارداری و شیردهی فرزندانشان متحمل میشود مراعات حقش و نرنجاندنش در دنیا بسیار سختتر از مراعات حق پدر باشد؛ از این رو، انسان برای اینکه از پاسخگویی احتمالی در برابر قصور و تقصیرها نجات یابد، فرار کردن از مادرش (که احتمالا تضییع حق بیشتری نسبت به او رخ داده باشد) برایش اولویت مییابد!
تبصره
این تحلیل اگر در کل سیاق دیده شود قابل مناقشه است؛ چرا که مراعات حق برادر سادهتر از مادر است در حالی که طبق ضابطه فوق (فرار از کسی اولویت دارد که احتمالا تضییع حق بیشتری نسبت به او رخ داده) باید بعد از این دو ذکر میشد؛ اما بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، میتوان معنا را بدون سیاق نیز مورد توجه قرار داد؛ و لذا این احتمال کاملا منتفی نیست.
ج. چهبسا میخواهد شدت سختی را نشان دهد، که وضع را کاملا معکوس میکند، به طوری که مادر عموما از پدر مهربانتر است، ولی آنجا شدت سختی و ترس به حدی است که، علیرغم مهربانتر بودن مادر، انسان از مادرش زودتر فرار میکند تا از پدرش.
تبصره
این تحلیل نیز اگر در کل سیاق دیده شود شبیه توضیحی که در مورد قبل گذشت قابل مناقشه است؛ چرا که برادر را قبل از مادر ذکر کرد، و علی القاعده مهربانی و دلسوزی مادر و بلکه پدر، از برادر هم بیشتر است. اما همان پاسخی که قبلا بیان شد اینجا نیز صادق است.
د. ...
[1] . وقرأ أبو إیاس جؤیّة «وأمِّهُ وأبیهُ» بضم الهاء فیهما .
[2] . قراءة ابن کثیر فی الوصل «وأبیهی» بوصل الهاء بیاء. والجماعة قراءتهم بهاء مکسورة «أبیهِ».
[3] . روى ابن مسعود عنه ص أنه قال سیأتی على الناس زمان لا یسلم لذی دین دینه إلا من فر من قریة إلى قریة و من شاهق إلى شاهق أو جحر الی جحر کالثعلب الرواغ قیل و متى ذلک یا رسول الله قال إذا لم تنل المعیشة إلا بمعاصی الله سبحانه فإذا کان ذلک الزمان کان هلاک الرجل على ید أبویه فإن لم یکن له أبوان فعلى ید زوجته و ولده و إن لم یکن فعلى ید قرابته قالوا کیف ذلک یا رسول الله قال یعیرونه بالفقر و ضیق الید فیکلفونه ما لا یطیقه حتى یورده ذلک موارد الهلکة.
[4] . روی عنه صلّى الله تعالى علیه وسلم «یأتی زمان على أمتی یکون فیه هلاک الرجل على ید زوجه وولده یعیرانه بالفقر فیرکب مراکب السوء فیهلک.
[5] . «یأتى على الناس زمان لا یسلم لذى دین دینه إلا من فر من شاهق إلى شاهق أو من جحر إلى جحر کالثعلب بأشباله وذلک فى آخر الزمان إذا لم تنل المعیشة إلا بمعصیة الله فإذا کان کذلک حلت العزبة یکون فى ذلک الزمان هلاک الرجل على یدى أبویه إن کان له أبوان فإن لم یکن له أبوان فعلى یدى زوجته وولده فإن لم تکن له زوجة ولا ولد فعلى ید الأقارب والجیران یعیرونه بضیق المعیشة ویکلفونه ما لا یطیق حتى یورد نفسه الموارد التى یهلک فیها (أبو نعیم فى الحلیة والبیهقى فى الزهد، والخلیلى، والرافعى عن ابن مسعود)
أخرجه أبو نعیم فى الحلیة (2/118) ، والبیهقى فى الزهد الکبیر (2/183، رقم 439) ، والرافعى (2/21) . وأخرجه أیضًا: الحارث فى بغیة الباحث (2/773، رقم 774) ، والدیلمى (5/447، رقم 8697)
[6]. در احیاء علوم الدین این فراز اضافی را دارد که در سایر منابعی که آدرس دادیم ندارد:
فإذا کان ذلک الزمان حلت العزوبة! قالوا: وکیف یا رسول الله وقد أمرتنا بالتزویج؟!
[7] . أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ بْنُ بِشْرَانَ، أَنْبَأَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمِصْرِیُّ، ثنا جَامِعُ بْنُ سَوْدَةَ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ قَعْنَبٍ، ثنا الْمُبَارَکُ بْنُ فَضَالَةَ، عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَسْلَمُ لِذِی دِینٍ دِینُهُ إِلَّا مَنْ هَرَبَ بِدِینِهِ مِنْ شَاهِقٍ إِلَى شَاهِقٍ، وَمِنْ جُحْرٍ إِلَى جُحْرٍ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ الزَّمَانُ لَمْ تُنَلِ الْمَعِیشَةُ إِلَّا بِسَخَطِ اللَّهِ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ کَانَ هَلَاکُ الرَّجُلِ عَلَى یَدَیْ زَوْجَتِهِ وَوَلَدِهِ، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ وَلَا وَلَدٌ کَانَ هَلَاکُهُ عَلَى یَدَیْ أَبَوَیْهِ، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَبَوَانِ کَانَ هَلَاکُهُ عَلَى یَدَیْ قَرَابَتِهِ أَوِ الْجِیرَانِ» قَالُوا: کَیْفَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «یُعَیِّرُونَهُ بِضِیقِ الْمَعِیشَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُورِدُ نَفْسَهُ الْمَوَارِدَ الَّتِی تَهْلِکُ فِیهَا نَفْسُهُ»
[8] . وذکر على بن معبد عن عبد الله بن المبارک عن مبارک بن فضالة، عن الحسن یرفعه إلى رسول الله (صلى الله علیه وسلم) قال: (یأتى على الناس زمان لا یسلم لذى دین دینه، إلا من فرّ بدینه من شاهق إلى شاهق وحجر إلى حجر، فإذا کان کذلک لم تنل المعیشة إلا بمعصیة الله، فإذا کان کذلک حلت العزلة، قالوا: یا رسول الله، کیف تحل العزلة وأنت تأمرنا بالتزویج؟ قال: إذا کان کذلک کان هلاک الرجل على یدى أبویه، فإن لم یکن له أبوان کان هلاکه على یدى زوجته، فإن لم تکن له زوجة کان هلاکه على یدى ولده، فإن لم یکن له ولد کان هلاکه على یدى القرابات والجیران. قالوا: وکیف ذلک یا رسول الله؟ قال: یعیرونه بضیق المعیشة ویکلفونه ما لا یطیق، فعند ذلک یورد نفسه الموارد التى یهلک فیها.
[9]. این روایت قبلا در جلسه 425 حدیث4 نیز گذشت https://yekaye.ir/1396/03/al-ahzab-33-6/
[10] . فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَکْبَرُ الْکَبَائِرِ سَبْعٌ...
[11] . عن معاذ بن کثیر عن أبی عبد الله ع قال یا معاذ الکبائر سبع فینا أنزلت و منا استخفت، و أکبر الکبائر الشرک بالله، و قتل النفس الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و أکل مال الیتیم، و الفرار من الزحف و إنکار حقنا أهل البیت، فأما الشرک بالله فإن الله قال فینا ما قال، و قال رسول الله ص ما قال، فکذبوا الله و کذبوا رسوله، و أما قتل النفس الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ فقد قتلوا الحسین بن علی ع و أصحابه، و أما عقوق الوالدین فإن الله قال فی کتابه «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» و هو أب لهم فقد عقوا رسول الله ص فی ذریته و أهل بیته، و أما قذف المحصنات فقد قذفوا فاطمة ع على منابرهم، أما أکل مال الیتیم فقد ذهبوا بفیئنا فی کتاب الله، و أما الفرار فی الزحف- فقد أعطوا أمیر المؤمنین ع بیعتهم غیر کارهین- ثم فروا عنه و خذلوه، و أما إنکار حقنا فهذا مما لا یتعاجمون فیه «1» و فی خبر آخر التعرب بعد الهجرة
[12] . فَأَمَّا الشِّرْکُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ فَقَدْ بَلَغَکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِینَا وَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَرَدُّوهُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ أَمَّا قَتْلُ النَّفْسِ الْحَرَامِ فَقَتْلُ الْحُسَیْنِ ع وَ أَصْحَابِهِ وَ أَمَّا أَکْلُ أَمْوَالِ الْیَتَامَى فَقَدْ ظُلِمْنَا فَیْئَنَا وَ ذَهَبُوا بِهِ
[13] . وَ أَمَّا قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ فَقَدْ قَذَفُوا فَاطِمَةَ ع عَلَى مَنَابِرِهِمْ وَ أَمَّا الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ فَقَدْ أَعْطَوْا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع الْبَیْعَةَ طَائِعِینَ غَیْرَ مُکْرَهِینَ ثُمَّ فَرُّوا عَنْهُ وَ خَذَلُوهُ- وَ أَمَّا إِنْکَارُ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ أَنْکَرُوا حَقَّنَا وَ جَحَدُوا لَهُ وَ هَذَا مِمَّا لَا یَتَعَاجَمُ فِیهِ أَحَدٌ وَ اللَّهُ یَقُولُ إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً.
[14] . و قوله: النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ. قال: نزلت و هو أب لهم و أزواجه أمهاتهم، فجعل الله المؤمنین أولاد رسول الله ص و جعل رسول الله أباهم لمن لم یقدر أن یصون نفسه- و لم یکن له مال و لیس له على نفسه ولایة- فجعل الله تبارک و تعالى لنبیه ص الولایة على المؤمنین من أنفسهم
[15] . قیل أمی منسوبة إلى أمته یعنی جماعة عامة و العامة لا تعلم الکتابة. و یقال سمی بذلک لأنه من العرب و تدعى العرب الأمیون قوله هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ و قیل لأنه یقول یوم القیامة أمتی أمتی و قیل لأنه الأصل و هو بمنزلة الأم یرجع الأولاد إلیها و منه أم القرى و قیل لأنه لأمته بمنزلة الوالدة الشفیقة بولدها فإذا نودی فی القیامة یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ تمسک بأمته.
[16] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْخَزَّازِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ یَا رَبِّ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِی فَقَالَ یَا رَبِّ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِی ثَلَاثاً قَالَ یَا رَبِّ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِأُمِّکَ قَالَ یَا رَبِّ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِأُمِّکَ قَالَ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِأَبِیکَ قَالَ فَکَانَ یُقَالُ لِأَجْلِ ذَلِکَ إِنَّ لِلْأُمِّ ثُلُثَیِ الْبِرِّ وَ لِلْأَبِ الثُّلُثَ.
[17] . ثُمَّ یَخْرُجُ الْحُقُوقُ مِنْکَ إِلَى غَیْرِکَ مِنْ ذَوِی الْحُقُوقِ الْوَاجِبَةِ عَلَیْکَ فَأَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حُقُوقُ أَئِمَّتِکَ ثُمَّ حُقُوقُ رَعِیَّتِکَ ثُمَّ حُقُوقُ رَحِمِکَ فَهَذِهِ حُقُوقٌ تَتَشَعَّبُ مِنْهَا حُقُوقٌ فَحُقُوقُ أَئِمَّتِکَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقُّ سَائِسِکَ بِالسُّلْطَانِ ثُمَّ حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ ثُمَّ حَقُّ سَائِسِکَ بِالْمِلْکِ وَ کُلُّ سَائِسٍ إِمَامٌ وَ حُقُوقُ رَعِیَّتِکَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالسُّلْطَانِ ثُمَّ حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْعِلْمِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ رَعِیَّةُ الْعَالِمِ ثُمَّ حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْمِلْکِ مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ مَا مَلَکَتِ الْأَیْمَانُ وَ حُقُوقُ رَعِیَّتِکَ کَثِیرَةٌ مُتَّصِلَةٌ بِقَدْرِ اتِّصَالِ الرَّحِمِ فِی الْقَرَابَةِ وَ أَوْجَبُهَا عَلَیْکَ حَقُّ أُمِّکَ ثُمَّ حَقُّ أَبِیکَ ثُمَّ حَقُّ وَلَدِکَ ثُمَّ حَقُّ أَخِیکَ ثُمَّ الْأَقْرَبُ فَالْأَقْرَبُ وَ الْأَوْلَى فَالْأَوْلَى ثُمَّ حَقُّ مَوْلَاکَ الْمُنْعِمِ عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ مَوْلَاکَ الْجَارِیَةِ نِعْمَتُهُ عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ ذَوِی الْمَعْرُوفِ لَدَیْکَ ثُمَّ حَقُّ مُؤَذِّنِکَ لِصَلَاتِکَ ثُمَّ حَقُّ إِمَامِکَ فِی صَلَاتِکَ ثُمَّ حَقُّ جَلِیسِکَ ثُمَّ حَقُّ جَارِکَ ثُمَّ حَقُّ صَاحِبِکَ ثُمَّ حَقُّ شَرِیکِکَ ثُمَّ حَقُّ مَالِکَ ثُمَّ حَقُّ غَرِیمِکَ الَّذِی تُطَالِبُهُ ثُمَّ حَقُّ غَرِیمِکَ الَّذِی یُطَالِبُکَ ثُمَّ حَقُّ خَلِیطِکَ ثُمَّ حَقُّ خَصْمِکَ الْمُدَّعِی عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ خَصْمِکَ الَّذِی تَدَّعِی عَلَیْهِ ثُمَّ حَقُّ مُسْتَشِیرِکَ ثُمَّ حَقُّ الْمُشِیرِ عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُ مُسْتَنْصِحِکَ ثُمَّ حَقُّ النَّاصِحِ لَکَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْکَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْکَ ثُمَّ حَقُّ سَائِلِکَ ثُمَّ حَقُّ مَنْ سَأَلْتَهُ ثُمَّ حَقُّ مَنْ جَرَى لَکَ عَلَى یَدَیْهِ مَسَاءَةٌ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ عَنْ تَعَمُّدٍ مِنْهُ أَوْ غَیْرِ تَعَمُّدٍ ثُمَّ حَقُّ أَهْلِ مِلَّتِکَ عَلَیْکَ ثُمَّ حَقُّ أَهْلِ ذِمَّتِکَ ثُمَّ الْحُقُوقُ الْجَارِیَةُ بِقَدْرِ عِلَلِ الْأَحْوَالِ وَ تَصَرُّفِ الْأَسْبَابِ فَطُوبَى لِمَنْ أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى قَضَاءِ مَا أَوْجَبَ عَلَیْهِ مِنْ حُقُوقِهِ وَ وَفَّقَهُ لِذَلِکَ وَ سَدَّدَه
[18] . قُوتِ الْقُلُوبِ عَنْ أَبِی طَالِبٍ الْمَکِّیِّ وَ الْأَرْبَعِینِ عَنْ أَبِی صَالِحٍ الْمُؤَذِّنِ وَ فَضَائِلِ الصَّحَابَةِ عَنْ أَحْمَدَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ سُفْیَانَ وَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی الجَحَّافِ عَنْ جُمَیْعٍ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهُ قَالَ عَلِیٌّ لِلنَّبِیِّ ص لَمَّا جَلَسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ فَاطِمَةَ وَ هُمَا مُضْطَجِعَانِ أَیُّنَا أَحَبُّ إِلَیْکَ أَنَا أَوْ هِیَ فَقَالَ ص هِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَیَّ مِنْهَا.
همچنین در کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج1، ص325 چنین آمده است:
قَوْلُهُ تَعَالَى «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیُّمَا أَحَبُّ إِلَیْکَ أَنَا أَمْ فَاطِمَةُ قَالَ فَاطِمَةُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَعَزُّ عَلَیَّ مِنْهَا وَ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ عَلَى حَوْضِی تَذُودُ عَنْهُ النَّاسَ وَ إِنَّ عَلَیْهِ لَأَبَارِیقَ مِثْلَ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ وَ عَقِیلٌ وَ جَعْفَرٌ فِی الْجَنَّةِ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ أَنْتَ مَعِی وَ شِیعَتُکَ فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ لَا یَنْظُرُ أَحَدُهُمْ فِی قَفَاءِ صَاحِبِهِ.