1120) سوره عبس (80) آیه 34 یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ

حدیث

1) دیلمی نقل می‌کند که در خبر صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که فرمودند:

همانا خلایق هنگامی که قیامت و دقّت حساب و دردناکی عذابش را مشاهده کنند، پدر در این روز به فرزندش درمی‌آویزد و می‌گوید: «فرزندم! در دنیا هم و غم من تو بودی؛ آیا تو را بزرگ نکردم، از دسترنج خودم تو را غذا و طعام ندادم و تو را نپوشاندم و حکمتها و آداب به تو نیاموختم؟ آیا آیات قرآن را به تو درس ندادم؟ آیا از فامیل خودم برای تو همسر خوبی نیافتم و تزویج‎ نکردم؟ آیا هزینه زندگی تو و همسرت را تا زنده بودم تأمین نکردم و بعد از مرگ هم با گذاشتن امووال فراوان برایت تو را بر خود ترجیح ندادم».

فرزند می‌گوید: «پدرم! درست می‌فرمایی، اکنون خواسته‎ی شما چیست»؟

پدر می‌گوید: «پسرم! همانا ترازوی عملم سبک است، و بدی‌هایم بر خوی‌هایم فزونی یافته است، فرشتگان گفته‌اند اگر یک حسنه‌ی دیگر داشته باشی خوبی‌هایت از بدی‌ها سنگین‌تر می‌شود. اکنون از تو می‌خواهم یک حسنه از کردار نیک خویش به من ببخشی تا در این روزی که اهمیتش عظیم است میزان خوبی‌هایم به‌واسطه‎ی آن سنگین‎ شود».

فرزند به پدر می‌گوید: «نه، به خدا حاضر نمی‌شوم پدر جان! خود من هم از همان چیزی می‌ترسم که تو از آن می‌ترسیدی، من توان اینکه چیزی از حسناتم را به تو ببخشم ندارم».

سپس پدر می‌رود درحالی‎که پشیمان و گریان است بر آن خدمتهایی که در دنیا به فرزندش کرده بود.

و همین‌طور مادر نیز فرزندش را در این روز ملاقات می‌کند و می‌گوید: «فرزندم! آیا رحم من جایگاه تو نبود»؟ می‌گوید: «بلی، ای مادر»!

مادر می‌گوید: «آیا پستانم برای تو وسیله‎ی آشامیدنی نبود»؟

می‌گوید: بلی، مادرم»!

سپس مادر می‌گوید: «پسرم! گناهانم بر دوشم سنگینی می‌کند؛ از تو می‌خواهم که یکی از گناهانم را تو تحمّل ‎کنی.»

می‌گوید: «ای مادر، از من دور شو! که من خودم به اندازه کافی گرفتاری دارم.»

سپس مادر اشک‌ریزان از او جدا می‌شود؛ این است تأویل گفته‎ی خداوند متعال: «هیچ خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود و و از (حال) یکدیگر نمی‏پرسند.» (مؤمنون/101)

فرمود: و مرد هم به همسرش متوسّل ‎می‌شود و می‌گوید: «فلانی من چطور همسری بودم برای تو در دنیا»؟

زن، او را به خوبی می‌ستاید و می‎گوید: «تو شوهر خوبی بودی برایم».

سپس مرد به او می‌گوید: «من فقط یک حسنه از تو می‌خواهم شاید به واسطه‎ی آن نجات یابم از این باریک‌بینی حساب و سبکی ترازو و عبور از صراط که می‌بینی».

زن به‌همسرش می‌گوید: «نه به خدا! من طاقت این را ندارم؛ من هم مانند تو از سرنوشت امروزم بیمناکم».

پس شوهر با دلی غمگین و سرگردان از کنار زن می‌رود. و این در تأویل گفته‎ی خداوند متعال چنین آمده است: «و اگر [شخص] گرانباری، دیگری را برای برداشتن بارَش بخواند چیزی از آن برداشته نشود هر چند از خویشان باشد» (فاطر/18)؛ یعنی نفسی که گرانبار از گناه شده، از اهل و خویشان خود می‌خواهد که چیزی از بار او و گناهان او بردارند، اما ایشان باری از او برنمی‌دارند؛ بلکه حال و روز آنان در روز قیامت چنین است که هرکسی می‌گوید: «خودم، خودم»، آنچنان که خداوند متعال می‌فرماید: «روزی که فرار می‌کند آدمی از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و فرزندانش، برای هرکس از ایشان در آن روز چنین گرفتاری‌ای است که او را کفایت کند» (عبس/34-37).

إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص56-57

فَفِی الْخَبَرِ الصَّحِیحِ عَنِ النَّبِیِّ ص: أَنَّ الْخَلَائِقَ إِذَا عَایَنُوا الْقِیَامَةَ وَ دِقَّةَ الْحِسَابِ وَ أَلِیمَ الْعَذَابِ فَإِنَّ الْأَبَ یَوْمَئِذٍ یَتَعَلَّقُ بِوَلَدِهِ فَیَقُولُ: أَیْ بُنَیَّ کُنْتُ لَکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَ لَمْ أُرَبِّکَ وَ أُغَذِّیکَ وَ أُطْعِمُکَ مِنْ کَدِّی وَ أُکْسِیکَ وَ أُعَلِّمُکَ الْحِکَمَ وَ الْآدَابَ وَ أُدَرِّسُکَ آیَاتِ الْکِتَابِ وَ أُزَوِّجُکَ کَرِیمَةً مِنْ قَوْمِی وَ أَنْفَقْتُ عَلَیْکَ وَ عَلَی زَوْجَتِکَ فِی حَیَاتِی وَ آثَرْتُکَ عَلَی نَفْسِی بِمَالِی بَعْدَ وَفَاتِی؟

فَیَقُولُ: صَدَقْتَ فِیمَا قُلْتَ یَا أَبِی فَمَا حَاجَتُکَ؟

فَیَقُولُ: یَا بُنَیَّ إِنَّ مِیزَانِی قَدْ خَفَّتْ وَ رَجَحَتْ سَیِّئَاتِی عَلَی حَسَنَاتِی وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَحْتَاجُ کِفَّةُ حَسَنَاتِکَ إِلَی حَسَنَةٍ وَاحِدَةٍ حَتَّی ترجع [تَرْجِحَ‏] بِهَا وَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَهَبَ لِی حَسَنَةً وَاحِدَةً أُثَقِّلُ بِهَا مِیزَانِی فِی هَذَا الْیَوْمِ الْعَظِیمِ خَطَرُهُ.

قَالَ: فَیَقُولُ الْوَلَدُ: لَا وَ اللَّهِ یَا أَبَتِ! إِنِّی أَخَافُ مِمَّا خِفْتَهُ أَنْتَ وَ لَا أُطِیقُ أُعْطِیکَ مِنْ حَسَنَاتِی شَیْئاً.

قَالَ: فَیَذْهَبُ عَنْهُ الْأَبُ بَاکِیاً نَادِماً عَلَی مَا کَانَ أَسْدَی إِلَیْهِ فِی‏ دَارِ الدُّنْیَا.

وَ کَذَلِکَ قِیلَ الْأُمُّ تَلْقَی وَلَدَهَا فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ فَتَقُولُ: یَا بُنَیَّ! أَ لَمْ یَکُنْ بَطْنِی لَکَ وِعَاءً؟

فَیَقُولُ: بَلَی یَا أُمَّاهْ.

فَتَقُولُ: أَ لَمْ یَکُنْ ثَدْیَیَّ لَکَ سِقَاءً؟

 فَیَقُولُ: بَلَی یَا أُمَّاهْ!

فَتَقُولُ لَهُ: إِنَّ ذُنُوبِی أَثْقَلَتْنِی فَأُرِیدُ أَنْ تَحْمِلَ عَنِّی ذَنْباً وَاحِداً.

فَیَقُولُ: إِلَیْکَ عَنِّی یَا أُمَّاهْ! فَإِنِّی مَشْغُولٌ بِنَفْسِی.

فَتَرْجِعُ عَنْهُ بَاکِیَةً وَ ذَلِکَ تَأْوِیلُ قَوْلِهِ تَعَالَی «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ».

قَالَ: وَ یَتَعَلَّقُ الزَّوْجُ بِزَوْجَتِهِ فَیَقُولُ: یَا فُلَانَةُ أَیَّ زَوْجٍ کُنْتُ لَکِ فِی الدُّنْیَا؟

فَتُثْنِی عَلَیْهِ خَیْراً وَ تَقُولُ: نِعْمَ الزَّوْجُ کُنْتَ لِی.

فَیَقُولُ لَهَا: أَطْلُبُ مِنْکِ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَعَلِّی أَنْجُو بِهَا مِمَّا تَرَیْنَ مِنْ دِقَّةِ الْحِسَابِ وَ خِفَّةِ الْمِیزَانِ وَ الْجَوَازِ عَلَی الصِّرَاطِ.

فَتَقُولُ لَهُ: لَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَا أُطِیقُ ذَلِکَ وَ إِنِّی لَأَخَافُ مِثْلَ مَا تَخَافُهُ أَنْتَ.

فَیَذْهَبُ عَنْهَا بِقَلْبٍ حَزِینٍ حَیْرَانَ وَ ذَلِکَ وَرَدَ فِی تَأْوِیلِ قَوْلِهِ تَعَالَی: «وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی»‏ یَعْنِی أَنَّ النَّفْسَ الْمُثْقَلَةَ بِالذُّنُوبِ تَسْأَلُ أَهْلَهَا وَ قَرَابَتَهَا أَنْ یَحْمِلُوا عَنْهَا شَیْئاً مِنْ حَمْلِهَا وَ ذُنُوبِهَا فَإِنَّهُمْ لَا یَحْمِلُونَهُ؛ بَلْ یَکُونُ حَالُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ نَفْسِی نَفْسِی کَمَا قَالَ تَعَالَی: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ. لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ».

 

2) شخصی خدمت امیرالمومنین ع می‌رسد و می‌گوید در کتاب خداوند شک کرده‌ام و آیاتی را بیان می‌کند که از نظر خودش با هم ناسازگار است و حضرت پاسخ ایشان را یکی یکی می‌دهد؛ که فرازهایی از این روایت قبلا گذشت.[1] و این فراز هم قبلا بر اساس سند و متنی که در توحید صدوق (ص260-261) بود گذشت (در جلسه193، حدیث2 http://yekaye.ir/fussilat-041-21/)؛ و اینک بر اساس سند و متن تفسیر عیاشی (که از آن گفتگوی طولانی، فقط همین فراز را روایت کرده و هم چینش و هم برخی عبارات آن متفاوت است) تقدیم می‌شود:

ابومعمر سعدی روایت کرده است: شخصی سراغ حضرت علی ع آمد و گفت: یا امیرالمومنین! من در مورد کتاب نازل شده خداوند شک کرده‌ام.

حضرت فرمود: مادرت به عزایت بنشیند؛ چگونه در کتاب نازل شده خداوند شک کردی؟

گفت: چون چنین یافتم که فقراتی از این کتاب فقرات دیگر را تکذیب می‌کند و فقراتی از آن فقرات دیگر را نقض می‌کند.

حضرت فرمود: آنچه که در آن شک کردی را بگو.

وی گفت: زیرا خداوند می‌فرماید: «روزی که روح و ملائکه به صف قیام می‌کنند و سخن نمی‌گویند مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد و سخن صواب خواهد گفت» (نبأ/38)؛ ولی در جایی که اینان را به نطق درمی‌آورد می‌فرماید: «گفتند به خدا سوگند ما مشرک نبوده‌ایم» (انعام/23) و می‌فرماید: «روز قیامت برخی به برخی کفر می‌ورزند و برخی برخی دیگر را لعن می‌کنند» (عنکبوت/25) و می‌فرماید: «این مطلب حقی است که اهل نار با هم در خصومت‌ و نزاع‌اند» (ص/64) و می‌فرماید: «نزد من خصومت و نزاع نکنید» (ق/28) و می‌فرماید: «امروز بر دهانهایشان مهر می‌زنیم و دست‌هایشان سخن می‌گویند و پاهایشان به آنچه کسب کرده‌اند شهادت می‌دهند» (یس/65)؛ یکبار می‌گوید سخن می‌گویند، یکبار سخن نمی‌گویند؛ یکبار پوستها و دستها و پاهایشان سخن می‌گویند، و یکبار سخن نمی‌گویند مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد و سخن صواب خواهد گفت». آخر اینها چطور است ای امیرالمومنین!

حضرت علی ع فرمود: اینها همگی در یک موطن و موقعیت نیستند؛ بلکه مواطن و موقعیتهایی در کار است در آن روزی است که «مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج/4)؛ خداوند عز و جل خلایق را در موطنی جمع می‌کند که با هم آشنا می‌شوند، پس برخی با برخی سخن می‌گویند و برخی برای برخی استغفار می‌کنند؛ که اینها کسانی بودند که در سرای دنیا نسبت به پیامبران اطاعت و پیروی‌ای داشتند و در کارهای نیک و تقوا به هم یاری می‌رساندند؛ ولی اهل معصیت همدیگر را لعن می‌کنند، همان کسانی که در سرای دنیا گناهان از اینان سر می‌زد و در سرای دنیا در ظلم و دشمنی به هم یاری می‌رساندند اعم از مستکبران و مستضعفان که همدیگر را لعن می‌کنند و به هم کفر می‌ورزند؛

پس در مواطنی جمع می‌شوند که از همدیگر فرار می‌کنند و این همان سخن خداوند است که «روزی که فرار می‌کند آدمی از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و فرزندانش» (عبس/36-34) چرا که بر ظلم و دشمنی در سرای دنیا به هم یاری می‌رساندند، «برای هرکس از ایشان در آن روز چنین گرفتاری‌ای است که او را کفایت کند» (عبس/37)

سپس در موطنی دوباره گرد هم می‌آیند و گریه می‌کنند به نحوی که اگر صدایشان برای اهل دنیا آشکار می‌شد همه خلق از معیشت‌شان باز می‌ماندند و کوهها [از هول این وضعیت] تکه‌تکه می‌شد مگر که خدا بخواهد؛ پس همچنان می‌گریند تا حدی که خون می‌گریند؛

سپس در موقعیتی دیگر جمع می‌شوند و از آنها خواسته می‌شود سخن بگویند پس می‌گویند: «به خدا سوگند پروردگارا ما مشرک نبودیم» و بدانچه عمل کردند اقرار نمی‌کنند، پس خداوند بر دهانهای آنان مهر می‌زند و دستها و پاها و پوستهای بدن [یا: اندام‌های جنسی] آنان به سخن درمی‌آیند؛ سخن می‌گویند و هریک به معصیتی که از او سر زده بود شهادت می‌دهد؛ سپس مهر از زبانهایشان برداشته می‌شود پس به پوست‌های بدن [یا: اندام‌های جنسی] خویش می‌گویند: «چرا علیه ما شهادت دادید؟» آنان می‌گویند: «خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد» (فصلت/21)؛

سپس در موطنی جمع می‌شوند که در آن از همه خلایق خواسته می‌شود سخن بگویند پس احدی سخنی نمی‌گوید «مگر آنکه خداوند رحمان اذن دهد و سخن صواب خواهد گفت»؛

 سپس در موطنی جمع می‌شوند که در آن به مخاصمه با همدیگر برمی‌خیزند؛ و حق هرکس از دیگری بازپس گرفته می‌شود و این حق است؛ و همه اینها قبل از حساب است؛ که وقتی درگیر حساب شدند هرکسی بدانچه مربوط به خودش است مشغول می‌شود؛ و از خداوند برکت آن روز را می‌خواهیم.

تفسیر العیاشی، ج‏1، ص357-358؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏1، ص242-243

عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ السَّعْدِیِّ قَالَ: أَتَی عَلِیّاً ع رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی شَکَکْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ وَ کَیْفَ شَکَکْتَ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ لِأَنِّی وَجَدْتُ الْکِتَابَ یُکَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ یَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً.

قَالَ: فَهَاتِ الَّذِی شَکَکْتَ فِیهِ.

فَقَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» وَ یَقُولُ حَیْثُ اسْتُنْطِقُوا: «قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ»، وَ یَقُولُ «یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» وَ یَقُولُ «إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» وَ یَقُولُ «لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ» وَ یَقُولُ «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» فَمَرَّةً یَتَکَلَّمُونَ، وَ مَرَّةً لَا یَتَکَلَّمُونَ، وَ مَرَّةً یَنْطِقُ الْجُلُودُ وَ الْأَیْدِی وَ الْأَرْجُلُ، وَ مَرَّةً «لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» فَأَنَّی ذَلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟

فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع: إِنَّ ذَلِکَ لَیْسَ فِی مَوْطِنٍ وَاحِدٍ هِیَ فِی مَوَاطِنَ فِی ذَلِکَ‏ الْیَوْمِ الَّذِی «مِقْدَارُهُ خَمْسُونَ أَلْفَ سَنَةٍ» فَجَمَعَ اللَّهُ الْخَلَائِقَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ فِی مَوْطِنٍ یَتَعَارَفُونَ فِیهِ، فَیُکَلِّمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یَسْتَغْفِرُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ، أُولَئِکَ الَّذِینَ بَدَتْ مِنْهُمُ الطَّاعَةُ مِنَ الرُّسُلِ وَ الْأَتْبَاعِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی‏ فِی دَارِ الدُّنْیَا، وَ یَلْعَنُ أَهْلُ الْمَعَاصِی بَعْضُهُمْ بَعْضاً، [من] الَّذِینَ بَدَتْ مِنْهُمُ الْمَعَاصِی فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ تَعَاوَنُوا عَلَی الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ الْمُسْتَکْبِرُونَ مِنْهُمْ وَ الْمُسْتَضْعَفُونَ یَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یُکَفِّرَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً؛

ثُمَّ یَجْمَعُونَ فِی مَوَاطِنَ یَفِرُّ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ» إِذَا تَعَاوَنُوا عَلَی الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ فِی دَارِ الدُّنْیَا «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»؛

ثُمَّ یُجْمَعُونَ فِی مَوْطِنٍ یَبْکُونَ فِیهِ؛ فَلَوْ أَنَّ تِلْکَ الْأَصْوَاتُ بَدَتْ لِأَهْلِ الدُّنْیَا لَأَذْهَلَتْ جَمِیعَ الْخَلَائِقِ عَنْ مَعَایِشِهِمْ وَ صَدَعَتِ الْجِبَالَ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ. فَلَا یَزَالُونَ یَبْکُونَ حَتَّی یَبْکُونَ الدَّمَ؛

ثُمَّ یَجْتَمِعُونَ فِی مَوْطِنٍ یُسْتَنْطَقُونَ فِیهِ، فَیَقُولُونَ «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ» وَ لَا یُقِرُّونَ بِمَا عَمِلُوا، فَیُخْتَمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَ یُسْتَنْطَقُ الْأَیْدِی وَ الْأَرْجُلُ وَ الْجُلُودُ، فَتَنْطِقُ فَتَشْهَدُ بِکُلِّ مَعْصِیَةٍ بَدَتْ مِنْهُمْ ثُمَّ یُرْفَعُ الْخَاتَمُ عَنْ أَلْسِنَتِهِمْ، فَیَقُولُونَ لِجُلُودِهِمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلِهِمْ: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا» فَتَقُولُ «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ»؛

ثُمَّ یُجْمَعُونَ فِی مَوْطِنٍ یُسْتَنْطَقُ فِیهِ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ فَلَا یَتَکَلَّمُ أَحَدٌ «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً»؛

وَ یَجْتَمِعُونَ فِی مَوْطِنٍ یَخْتَصِمُونَ فِیهِ؛ وَ یُدَانُ لِبَعْضِ الْخَلَائِقِ مِنْ بَعْضٍ وَ هُوَ الْقَوْلُ، وَ ذَلِکَ کُلُّهُ قَبْلَ الْحِسَابِ فَإِذَا أُخِذَ بِالْحِسَابِ شُغِلَ کُلٌّ بِمَا لَدَیْهِ؛ نَسْأَلُ اللَّهَ بَرَکَةَ ذَلِکَ الْیَوْمِ.

 

3) از امام رضا ع روایت شده است که از امام کاظم از امام صادق ع از امام باقر ع از امام سجاد ع از امام حسین (علیه السلام) روایت کرده‌اند که:

حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) در مسجد جامع کوفه بود که مردی از اهل شام بلند شد و سوالاتی پرسید. یکی از سوالاتی که پرسید این بود که گفت: ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! برایم بگو مقصود از این سخن خداوند عز و جل که فرمود «روزی که فرار می‌کند آدمی از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و فرزندانش» (عبس/36-34) چه کسانی‌اند؟

فرمود: «هابیل از [برادرش] قابیل فرار می‌کند؛ و آن کسی ‎که از مادرش فرار می‌کند، موسی (علیه السلام) است؛ و آن شخصی‎که از پدرش می‌گریزد، ابراهیم (علیه السلام) است؛ و آن شخصی‎که از همسر خویش گریزان است، لوط (علیه السلام) است؛ و آن شخصی‎که از پسر خویش می‌گریزد، نوح (علیه السلام) است که از فرزند خویش کنعان فرار می‌کند».

الخصال، ج‏1، ص318

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِیُّ بِإِیلَاقٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ الطَّائِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَالَ:

کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع بِالْکُوفَةِ فِی الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ: أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ، وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ» مَنْ هُمْ؟

فَقَالَ ع: قَابِیلُ یَفِرُّ مِنْ هَابِیلَ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ أُمِّهِ مُوسَی وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمُ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ صَاحِبَتِهِ لُوطٌ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ نُوحٌ یَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ کَنْعَانَ.

شیخ صدوق متن کامل این گفتگو را با همین سند در عیون أخبار الرضا علیه السلام (ج‏1، ص245)[2] و علل الشرائع (ج‏2، ص596)[3] روایت کرده است؛ با این تفاوت که اولا این سوال را نه سوال همین شخص شامی، بلکه سوالی که یک نفر دیگر در آن مجلس پرسید معرفی نموده است؛ و ثانیا در عیون اخبار الرضا ع بعد از این جمله امیرالمومنین ع که «وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمُ» این جمله را اضافه دارد: «یَعْنِی الْأَبَ الْمُرَبِّیَ لَا الْوَالِدَ: یعنی پدری که او را بزرگ کرده بود نه پدر واقعی وی» که، اگر چه برخی همچون فیض ظاهرا آن را جزیی از کلام امام دانسته‌اند (تفسیر الصافی، ج‏5، ص288[4])، ولی به احتمال زیاد این جمله توضیحی از جانب خود شیخ صدوق است؛ چنانکه وی در همین کتاب خصال بعد از آوردن این حدیث توضیح زیر را اضافه کرده است:

«نویسنده کتاب می‌گوید: همانا موسی از مادرش فرار می‌کند از ترس اینکه مبادا در ادای حق وی کوتاهی کرده باشد؛ و ابراهیم ع از پدر مشرکی که او را بزرگ کرده بود فرار می‌کند نه از پدر واقعی‌اش، و او همان تارخ است.»[5]

همچنین مرحوم شیبانی (قرن7) در نهج البیان عن کشف معانی القرآن (ج‏5، ص320)[6] این حدیث را بدون سند ذکر کرده و بعد از اشاره به فرار موسی از مادرش نوشته است: «و قیل: من جاریة فرعون الّتی سلّم إلیها لمّا التقطه آل فرعون قبل تسلیمه إلی أمّه، و کانت کافرة: و گفته شده که از آن کنیز فرعون، که وقتی خاندان فرعون موسی را از آب گرفتند، تا پیش از اینکه به مادرش بدهند، به او سپرده بودند».

 

4) الف. روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این آیات را خواندند و چنین توضیح فرمودند:

«روزی که فرار می‌کند آدمی از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و فرزندانش» (عبس/36-34) مگر از ولایت علیّ‎بن‎ابی‌طالب (علیه السلام)؛ که همانا او فرار نمی‌کند [از] کسی‎ که ولایت او را داشته باشد و دشمنی نمی‎ورزد با کسی‎ که او را دوست داشته ‎باشد و دوست نمی‎دارد کسی را که از او نفرت دارد.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص154

أَبُو هُرَیْرَة: سَمِعْتُ أَبَا الْقَاسِمِ ع یَقُولُ:

«یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ، وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ» إِلَّا مِنْ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ لَا یَفِرُّ مَنْ وَالاهُ وَ لَا یُعَادِی مَنْ أَحَبَّهُ وَ لَا یُحِبُّ مَنْ أَبْغَضَهُ. الْخَبَرَ.

ب. فرات کوفی این روایت را به طور کاملتر چنین نقل کرده است:

روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این آیات را خواندند و چنین توضیح فرمودند: «روزی که فرار می‌کند آدمی از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و فرزندانش» (عبس/36-34) مگر کسی‎ که به ولایت علیّ‎بن‎ابی‌طالب (علیه السلام) تولی جوید؛ که همانا او فرار نمی‌کند [از] کسی‎ که ولایت او را داشته باشد و دشمنی نمی‎ورزد با کسی‎ که او را دوست داشته ‎باشد و دوست نمی‎دارد کسی را که از او نفرت دارد؛ و دوستی نمی‌ورزد با کسی که با او دشمن باشد. برای علی ع در بهشت کاخی از یاقوت سرخ است که دو سوم این کاخ با انواع یاقوت و جواهر، مرصع گردیده است؛ و بالکنی دارد که با تسبیح و تقدیس و تحمید و تمجیدش شناخته می‌شود. و سقفی هم دارد؛ می‌دانی چیست؟

راوی گفت: نمی‌دانم یا رسول الله!

فرمود: همان عرش است؛ و زمینش زعفران است که خداوند به او دستور داده: «باش»، و او موجود شده است؛ در آن سکنی نگزیند جز علی ع و اصحابش؛ و من و علی در سرای واحدی هستیم؛ و علی با حق است و غیر او با باطل است.

تفسیر فرات الکوفی، ص539

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَلَوِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُ‏] مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْقَاسِمِ یَقُولُ فِی هَذِهِ الْآیَةِ: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ» إِلَّا مَنْ تَوَلَّی بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ لَا یَفِرُّ مَنْ وَالاهُ وَ لَا یُعَادِی مَنْ أَحَبَّهُ وَ لَا یُحِبُّ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ لَا یَوَدُّ مَنْ عَادَاهُ .عَلِیٌّ لَهُ فِی الْجَنَّةِ قَصْرٌ مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ [أَسْفَلُهَا مِنْ زَبَرْجَدٍ أَخْضَرَ وَ أَعْلَاهَا مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ] [وَسَطُهَا أَحْمَرُ] وَ ثُلُثَا الْقَصْرِ مُرَصَّعٌ بِأَنْوَاعِ الْیَاقُوتِ وَ الْجَوْهَرُ، عَلَیْهِ شَرَفٌ یُعْرَفُ بِتَسْبِیحِهِ وَ تَقْدِیسِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ، لَهُ سَقْفٌ؛ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ! مَا هُوَ؟

قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ مَا أَدْرِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟

قَالَ: هُوَ الْعَرْشُ وَ أَرْضُهُ الزَّعْفَرَانُ، قَالَ لَهُ الرَّحْمَنُ: کُن، فَکَانَ؛ لَا یَسْکُنُهُ إِلَّا عَلِیٌّ وَ أَصْحَابُهُ؛ وَ أَنَا وَ عَلِّیٌ فِی دَارٍ وَاحِدَةٍ؛ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ غَیْرُهُ مَعَ الْبَاطِلِ.

تبصره:

این توضیح اخیر پیامبر ص که معروفیت بالکن این قصر (جایی که از بالا بر همه چیز مشرف می‌شود) را به حمد و تسبیح‌گویی آن دانسته، آشکار می‌کند که این قصر و زیبایی‌های آن مشتمل بر حقایقی عظیم و ملکوتی است که نباید در حد یک تلقی صرفا مادی فروکاسته شود.

 

 

 

 

 


[1] . جلسه86، حدیث3 http://yekaye.ir/al-araf-007-008/ ؛

جلسه132، حدیث5 http://yekaye.ir/yunus-010-007/؛ که در جلسه 533 پاورقی 6 تکرار شد https://yekaye.ir/al-ahzab-33-44/

جلسه160، پاورقیِ حدیث1 https://yekaye.ir/al-araf-007-51/

جلسه193، حدیث2 http://yekaye.ir/fussilat-041-21/ ؛

جلسه381، حدیث2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/

جلسه 429، حدیث2 https://yekaye.ir/al-ahzab-33-10/

جلسه450، حدیث3 http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-5/

جلسه 634، حدیث1 https://yekaye.ir/al-kahf-18-53/ که در جلسه 1077، حدیث1 تکرار شد https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12-1/

[2] . حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِیُّ بِإِیلَاقَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع بِالْکُوفَةِ فِی الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ أَشْیَاءَ فَقَالَ سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتا ...

ثُمَّ جَلَسَ وَ قَامَ رَجُلٌ آخَرُ سَأَلَهُ وَ تَعَنَّتَهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» مَنْ هُمْ فَقَالَ ع قَابِیلُ یَفِرُّ مِنْ هَابِیلَ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ أُمِّهِ مُوسَى وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمُ یَعْنِی الْأَبَ الْمُرَبِّیَ لَا الْوَالِدَ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ صَاحِبَتِهِ لُوطٌ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ نُوحٌ یَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ کَنْعَان‏.

[3] . در سند این روایت در علل الشرایع، پدر عبدالله بن احمد طائی که راوی از امام رضا ع است افتاده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع بِالْکُوفَةِ فِی الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ أَشْیَاءَ فَقَالَ سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتا ...

ثُمَّ جَلَسَ وَ قَامَ رَجُلٌ آخَرُ فَسَأَلَهُ وَ تَعَنَّتَهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ مَنْ هُمْ فَقَالَ قَابِیلُ یَفِرُّ مِنْ هَابِیلَ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ أُمِّهِ مُوسَى وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمُ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنْ صَاحِبَتِهِ لُوطٌ وَ الَّذِی یَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ نُوحٌ یَفِرُّ مِنِ ابْنِهِ کَنْعَان‏.

[4] . فی العیون عن الرضا علیه السلام قال قام رجل یسأل أمیر المؤمنین علیه السلام هذه الآیة من هُم قال قابیل یفرّ من هابیل علیهما السلام و الذی یفرّ من امّه موسى علیه السلام و الذی یفرّ من أبیه ابراهیم علیه السلام یعنی الأب المربّی لا الوالد و الذی یفرّ من صاحبه لوط و الذی یفرّ من ابنه نوح علیه السلام و ابنه کنعان. و فی الخصال عن الحسین بن علیّ علیهما السلام مثله بدون قوله یعنی الأب المربّی لا الوالی.

[5] . قال مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه إنما یفر موسى من أمه خشیة أن یکون قصر فیما وجب علیه من حقها و إبراهیم إنما یفر من الأب المربی المشرک لا من الأب الوالد و هو تارخ.‏

[6] . قیل: إنّ رجلا سأل علیّا- علیه السّلام- بجامع الکوفة عن هذه الآیة، فقال- علیه السّلام-: یفرّ هابیل من قابیل. و إبراهیم من آزر. و موسى من أمّه، و قیل: من جاریة فرعون الّتی سلّم إلیها لمّا التقطه آل فرعون قبل تسلیمه إلى أمّه، و کانت کافرة. و لوط من صاحبته. و نوح من ابنه کنعان.