1119) سوره عبس (80) آیه 33 فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ
21 جمادیالثانی 1445 14/10/1402
ترجمه
پس هنگامی که آن صیحه [فریاد] گوشخراش [کَرکننده] در رسد؛
اختلاف قرائت
جاءَتِ[1]
نکات ادبی
جاءَتِ
قبلا بیان شد که ماده «جیء» به معنای «آمدن» است؛ و در زبان عربی برای «آمدن» از دو تعبیر «جاء» و «أتی» استفاده میکنند که در تفاوت این دو گفتهاند: «جاء» اعم است، چرا که «اتیان» آمدن با سهولت است، اما «مجیء» مطلقِ آمدن است؛ و یا اینکه «إتیان» در جایی که قصد آمدن باشد ولی آمدن و به مقصد رسیدن حاصل نشده باشد هم به کار میرود اما «مجیء» در جایی است که رسیدن حاصل شده باشد. برخی هم گفتهاند که «جاء» در اصل کلام تامی بوده که نیازمند صله نبوده (فلانی آمد)، اما «أتی» نیازمند صله بوده (فلانی فلان چیز را آورد) ولی تدریجا در معنای همدیگر به کار رفته است. و برخی هم بر این باورند که «جاء» غالبا در مورد ذوی العقول و آنچه به آنها منسوب میشود و از روی اختیار رخ میدهد گفته میشود در حالی که «أتی» غالبا چنین نیست.
جلسه 893 http://yekaye.ir/al-fajr-89-22/
الصَّاخَّةُ
این کلمه را عموما از ماده «صخخ» و به معنای صوتی دانستهاند که چنان شدید باشد که گوش را کر کند (کتاب العین، ج4، ص135[2]؛ معجم المقاییس اللغة، ج3، ص282[3]؛ مجمع البیان، ج10، ص667[4]) و درباره این ماده حداکثر افزودهاند که شدت صدایی است از جانب موجودی که نطق دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص476[5]) (که البته همین هم میتواند محل مناقشه باشد چنانکه ابن فارس یکی از استعمالات این ماده را در خصوص صدایی که از برخورد یک سنگ به یک صخره به گوش رسد، دانسته است)؛ ویا اینکه صوت شدیدی است از این جهت که در گوش و دل اثرش را باقی میگذارد چرا که حرف صاد از حروف «صفیر» است و بر صوت دلالت دارد و تشدید آن دلالت بر شدت دارد و حرف «خ» هم دلالت بر نفوذ دارد و از این رو این ماده دلالت دارد بر یک صیحه شدید و امر هولناکی که موجب اضطراب شدید شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص200[6]).
البته حسن جبل با همین تحلیل تک تک حروف آن (که البته وی میگوید حرف صاد دلالت بر یک امتداد یافتن با قوت و غلظت دارد، و حرف «خ» دلالت بر تخلخل در چیزی و در کنار هم قرار گرفتن اینها دلالت دارد بر نفوذ یا دخول با قوت و صلابت و تیزی در خلال یک چیز نرم و سست) و نیز با توجه به برخی کاربردهای دیگر این ماده که خلیل و ابن فارس هم بدانها اشاره کردهاند (مانند اینکه وقتی کسی با شدت به صخرهای ضربه بزند میگویید صدای «صخّ» شنیدم؛ ویا وقتی کلاغ با منقارش بر پشت شتر میزند که تعبیر «یصخّ» به کار میبرند[7]) معنای محوری این ماده را ورود با شدّت و حدّتِ شیء تیزی در درون جسمی نرم و به هم پیوسته همانند ورود منقار کلاغ به پشت شتر[8] معرفی کرده و کاربردش در خصوص صوت را هم به خاطر همین شدت نفوذ آن در گوش و اثر شدید و مخربی که بر گوش دارد دانسته است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1200)؛ و شبیه این از زجاج هم نقل شده که وی اصل ماده «صخخ» را با شدت ضربه زدن دانسته، و از این جهت که این صدا بشدت به گوش ضربه میزند چنین نامیده شده است (به نقل از مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج31، ص61[9]).
احتمال دیگری که برای این ماده شاید مطرح شود این است که از ماده «صوخ» [یا صیخ»] باشد که به معنای شنیدن است، چنانکه تعبیر «أَصاخَ له و إِلیه» در جایی که کسی به چیزی گوش میدهد به کار میرود (الطراز الأول، ج5، ص147[10])؛ و زمخشری هم بر همین مبنا بر این باور است که تسمیه نفخ صور به «صاخة» نوعی مجاز و از این باب است که مردم همگی بدان گوش میسپارند (الکشاف، ج4، ص705[11]) و در نگاه اول شاید به نظر برسد که مرحوم طبرسی نیز چنین تحلیلی دارد چرا که وجه تسمیه صاخه را چنین توضیح داده که این صیحه قیامت هم از این جهت «صاخه» نامیده شده است که افراد چنان بدان گوش میسپارند که چیزی نمانده که گوششان کر شود، اما ظاهرا ایشان و بقیه اهل لغت، فعل «صاخ» را تغییر یافته از همین «صخّ» میدانند، چرا که در حدی که جستجو شد اغلب کتب لغت (غیر از الطراز الاول) مدخل مستقلی برای ماده «صوخ» بازنکردهاند و خود مرحوم طبرسی هم که در ادامه، این قول را هم نقل میکند که وجه اصلی کلمه صاخه همین گوش دادن خلایق به آن باشد، توضیح میدهد که اصل «صاخ» همان «صخّ» بوده است که حرف مشدد به حروف عله تبدیل شده است و چنین تبدیلی در حروف مشدد در زبان عربی زیاد رخ میدهد چنانکه به جای «تظننت»، «تظنیت»، و به جای « تقضض البازی» (به معنای) «تقضی البازی» به کار میبرند (مجمع البیان، ج10، ص668[12]).
در هر صورت (چه از ماده «صخخ» باشد یا «ضوخ»)، از این ماده تنها همین کلمه «صاخة» در قرآن کریم به کار رفته است که معنای فریاد گوشخراشی است که شنوایی انسان را بشدت به خود متوجه میکند.
حدیث
ذیل آیه 28 (جلسه 1114 حدیث7 https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) فرازی از تفسیر قمی گذشت که اغلب آن را توضیح مرحوم قمی دانستهاند؛ اما برخی هم آن را ادامه حدیث امام باقر ع قلمداد کردهاند. که در آنجا آمد: «الصَّاخَّةُ» یعنی قیامت. اما احادیث دیگر:
1) از عبدالله بن عمر روایت شده است که از رسول الله ص درباره علی بن ابیطالب ع سوال کردیم. ایشان ناراحت شدند و فرمودند: چه میشود که عدهای نزد من از کسی بدگویی میکنند که نزد خداوند جایگاهی همچون جایگاه من و مقامی همچون مقام من دارد جز اینکه پیامبر نیست؛ همانا کسی که علی ع را دوست داشته باشد ... [و فضایل فراوانی برای دوستدار علی برشمردند از جمله اینکه:]
آگاه باشید! کسی که علی ع را دوست بدارد خداوند در سایه عرش خویش همراه با صدیقین و شهداء و صالحین بر او سایه میافکند و او را از فزع اکبر (انبیاء/103) و از اوضاع هولناک آن فریاد گوشخراش (عبس/33) ایمن بدارد ...
مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة، ص65؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص825[13]
حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْغِطْرِیفِ الْجُرْجَانِیُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو خَلِیفَةَ الْفَضْلُ بْنُ صال [حُبَابٍ] الْجُمَحِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَغَضِبَ وَ قَالَ:
مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَذْکُرُونَ مَنْ لَهُ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللَّهِ کَمَنْزِلَتِی وَ مَقَامٌ کَمَقَامِی إِلَّا النُّبُوَّةَ؛ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی ...
أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً ع أَظَلَّهُ اللَّهُ فِی [ظِلِ] عَرْشِهِ مَعَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ آمَنَهُ مِنَ «الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ» وَ أَهْوَالِ [یَوْمِ] «الصَّاخَّة»...
اصل این حدیث با سندی متفاوت در بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص37 هم آمده[14]؛ که البته این فراز را ندارد.
2) در فرازی از حدیث امیرالمومنین ع که به حدیث «معرفت امام به نورانیت» معروف است آمده است:
ای سلمان! منم پدر هر مرد و زن مومنی! ای سلمان! منم آن طامه کبری [هنگامه بزرگ] (نازعات/34)! منم آن أزفه [نزدیک شدنی] هنگامی که نزدیک شد (نجم/57)؛ منم آن حاقه [واقعشدنی] (حاقه/1)؛ منم آن قارعه [درهمکوبنده] (قارعه/1)؛ منم آن غاشیه [فرو پوشاننده و فراگیر] (غاشیه/1)؛ منم آن صاخه [فریاد گوشخراش] (عبس/33)؛ منم آن محنت و رنج نازل شده ...
مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، ص258
و من هذا الباب ما رواه سلمان، و أبو ذر، عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنه قال: من کان ظاهره فی ولایتی أکثر من باطنه خفّت موازینه؛ یا سلمان لا یکمل المؤمن إیمانه حتی یعرفنی بالنورانیة ...
یا سلمان، أنا أبو کل مؤمن و مؤمنة، یا سلمان، أنا الطامة الکبری، أنا الآزفة إذا أزفت، أنا الحاقة، أنا القارعة، أنا الغاشیة، أنا الصاخة، أنا المحنة النازلة ...
تدبر
1) «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»
در آیات قبل، سخن از کفران نعمت انسان بود و سپس اشارهای به نعمتهایی که خداوند در اختیار انسان و چارپایانش قرار داده است. چرا یکدفعه سراغ بحث قیامت رفت؟
الف. در آیات قبل از تدبیر عام ربوبی که انسان در آن بسر میبرد سخن گفت که اقتضای آن انجام وظیفه عبودیت در انسان بود و این اشاره به پایان آن تدبیر است که دیگر مقام آن است که انسان جزای عمل خویش را دریافت کند (المیزان، ج20، ص210[15]).
ب. در آیات قبل دلایلی بر توحید و قدرت خداوند بر معاد و انواع نعمتهایی که به انسان داده سخن گفته شد که اقتضای آنها این است که انسان عاقل از اطاعت خداوند تمرد نکند، اکنون به سراغ بحث از اوضاع هولناک قیامت رفت چرا که انسان وقتی اینها را بشنود ترسی در دلش پدید میآید که وی را به تأمل بیشتر در این واقعیاتی که اقتضای ایمان دارد وادار میکند و او را به اینکه کفر و تکبر و .. را کنار گذارد سوق میدهد (مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج31، ص60[16]).
ج. [شاید میخواهد نشان دهد که در نگاه دینی معاش و معاد انسان کاملا به هم پیوسته است؛ از این رو] در آیات قبل، از معاش بحث شد و در این آیات از معاد گفتگو میشود (تفسیر نور، ج10، ص390).
د. ...
2) «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»
عموما مقصود از آمدن «صاخه» را وقوع قیامت دانستهاند؛ اما درباره اینکه چرا آن را به صاخه تعبیر کرد چند احتمال مطرح شده است:
الف. از ماده «صخ» است به معنای فریاد گوشخراشی است که گوش را کر میکند؛ که اشاره دارد به:
الف.1. نفخ صور (المیزان، ج20، ص210[17])، که اگرچه میتواند اشاره به نفخ صور اول باشد از حیث تاکید بر کرکننده بودنش (که اقتضایش این است که مخاطبی باشد که گوشش اذیت شود)؛ اما در حدی که جستجو شد کسانی که در خصوص اینکه کدام نفخ صور است اظهارنظر کردهاند، با توجه به آیات بعد، آن را ناظر به نفخ صور دوم، که مقدمه حشر همگان است، دانستهاند (مثلا: التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص277[18]؛ مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج31، ص61).
الف.2. مراد از «صاخه» ناله و فریاد گوش خراش مردم است در آن روز (تفسیر نور، ج10، ص389[19]).
ب. از ماده «صخخ» است اما به معنای حادثه شدید و بزرگ و درهمکوبندهای است که موجب اضطراب و اختلال در همگان میشود به نحوی که دیگر هرکس تنها دلمشغولیاش خودش میشود و از غیر قطع امید میکند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص200[20]).
ج. از ماده «صوخ» است به معنای شنیدن، و آن را صاخه نامیدهاند که همه مردم با تمام وجود بدان گوش میسپارند (تفسیر الصافی، ج5، ص287[21]) و از غیر آن غافل میشوند؛ یعنی تعبیر بسیار فصیحی است که دلالت دارد که از طرفی حیث همه بدان گوش میسپارند و از طرف دیگر همه را از دنیا کر و شنوای آخرت میکند (البحر المحیط، ج10، ص410[22]).
د. ...
3) «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»
اشاره شد که عموما مقصود از آمدن «صاخه» را وقوع قیامت دانستهاند؛ و اینکه صاخه یا صدای گوشخراش است یا خود همان استماعی است که رخ میدهد و هرچه باشد با صدا و شنوایی تناسب دارد. اما چرا از تعبیر «آمدن» برای «صاخه» استفاده کرد نه از تعابیری عام مانند «وقع» یا از تعابیری متناسب با صدا مانند «سمعتم» یا ... ؟
الف. شاید از این جهت که تعبیر «آمدن» برای جدی گرفتن یک واقعه برای مخاطب اثرگذارتر است، از این رو که نمیخواهد فقط بگوید این واقعه رخ میدهد بلکه میخواهد بفرماید که این واقعه سراغ شما خواهد آمد و گریزی از آن نخواهید داشت.
ب. شاید میخواهد بر تغییری که قرار است نسبت به وضع قبل رخ دهد تأکید کند؛ یعنی صرفا یک حادثه رخ نمیدهد بلکه وضعیت کاملا جدیدی خواهد آمد که اقتضایش تغییر در همه محاسبات و همه امور است؛ چنانکه در آیات بعد هم سراغ فرار هرکس از نزدیکترین و صمیمیترین نزدیکان خویش میرود.
ج. شاید میخواهد بر واقعیت خود صاخه (صدای گوشخراش) تأکید کند چرا که خود صدا پدیدهای است که کاملا با حرکت و آمدن گره خورده است. یعنی اگر تعابیری مثل «سمعتم» میآمد تأکید کلام بر مخاطب صدا بود، ولی وقتی تعبیر «جاء» آمد بر اینکه واقعا نفخ صور و صدای حاصل از آن یک واقعیت عینی است و حتما صدایی به سوی شما خواهد آمد تأکید میشود، در مقابل اینکه ممکن است برخی گمان کنند اینها صرفا یک تعابیر استعاری است و واقعا برای ورود در عرصه قیامت تغییر خاص عینی و واقعیای در جهان رخ نمیدهد.
د. این تعبیر ظرفیت برخی معانی باطنی و تأویلی که برای آیه برشمرده شده را نیز باز میکند. اگر یکی از معانی تأویلی این آیه، حضرت امیرالمومنین ع باشد (حدیث2) آنگاه چهبسا میخواهد بگوید اگر در دنیا صدای حضرت علی ع در میان هیاهوی غوغاسالاران گم شد وقتی قیامت برپاشود همان وقتی است که تنها صدایی که همه صد و همه فقط بدان گوش میسپارند صدای علی ع است چرا که صدای او همان صدای حق محض است و از خود سخنی ندارد؛ و شاید از این روست که محبان علی ع اصل از این صاخه آزاری نمیبینند (حدیث1) چرا که آنها در زندگی دنیا با او مأنوس بودهاند و در همین دنیا سخن او برایشان لذتبخشترین صداها بوده است.
ه. ...
[1] . . تقدمت القراءة فیه من حیث الإمالة، وحکم الهمز فی الوقف، فی الآیة /2 من هذه السورة. (معجم القراءات ج 10، ص312)
[2] . الصَّاخَّةُ: صیحة تَصُخُّ الآذانَ فتصمها، و یقال: هی الأمر العظیم، یقال: رماه الله بِصَاخَّةٍ، أی: بداهیة و أمر عظیم. و الغراب یَصُخُّ بمنقاره فی دَبَرِ البعیر، أی: یطعن فیه.
[3] . الصاد و الخاء أصلٌ یدلُّ على صوتٍ من الأصوات. من ذلک الصَّاخَّة یقال إنَّها الصَّیحةُ تُصِمُّ الآاذن. و یقال ضَرَبْت الصخرةَ بحجرٍ فسمعتُ لها صَخًّا. و یقال صَخَّ الغُرَابُ بمنقارِهِ فى دَبَرة البَعیر، إذا طَعَن.
[4] . و الصاخة الصاکة لشدة صوتها الآذان فتصمها.
[5] . الصَّاخَّةُ: شدّة صوت ذی النّطق، یقال: صَخَّ یَصِخُّ صَخّاً فهو صَاخٌّ. قال تعالى: فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ [عبس/ 33]، و هی عبارة عن القیامة حسب المشار إلیه بقوله: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ [الأنعام/ 73]، و قد قلب عنه: أَصَاخَ یُصِیخُ.
[6] . أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو الصوت الشدید و نظیره الّذی یؤثّر فی الاذن و القلب. فانّ الصاد من حروف الصفیر و یدلّ على الصوت، و التشدید یدلّ على الشدّة، و الخاء یدلّ على النفوذ. و حقیقة الصوت هو تموّج فی الهواء، و نظیره التموّج الحاصل فی الفضاء المعنویّ بحوادث تحدث فی المحیط و تؤثّر فی القلوب اضطرابا و مفاجأة. فالأصل یشمل الصیحة الشدیدة، و الداهیة العظمى المواجهة، محسوسة، أو معقولة، توجب قرعا و اضطرابا.
[7] . الغراب یصخ بمنقاره فی دبرة البعیر أی یطعن (دبرة البعیر مکان فی ظهره عقره الرحل)
[8] . دخول الشیء الحاد فی جرم الشیء الملتحم الرخو بشدة و حدة کدخول المنقار فی دبرة البعیر
[9] . قال الزجاج: أصل الصخ فی اللغة الطعن و الصک، یقال صخ رأسه بحجر أی شدخه و الغراب یصخ بمنقاره فی دبر البعیر أی یطعن، فمعنى الصاخة الصاکة بشدة صوتها للآذان.
[10] . صوخ: أَصاخَ له و إِلیه إِصاخَةً: استَمَعَ، و صاخَ کباعَ نادرةٌ.
[11] . یقال: صخّ لحدیثه، مثل: أصاخ له، فوصفت النفخة بالصاخة مجازا، لأنّ الناس یصخون لها.
[12] . «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» یعنی صیحة القیامة عن ابن عباس؛ سمیت بذلک لأنها تصخ الآذان أی تبالغ فی إسماعها حتى تکاد تصمها؛ و قیل لأنها یصخ لها الخلق أی یستمع و قد قلب حرف التضعیف یاء لکراهیة التضعیف فقالوا صاخ کما قالوا تظنیت فی تظننت و تقضی البازی فی تقضض.
[13] . الشَّیْخُ الصَّدُوقُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ بَابَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ الْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَصْفَهَانِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ الطُّوسِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ قُتَیْبَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ السَّرَّاجُ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَغَضِبَ ص وَ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَذْکُرُونَ مَنْ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةٌ وَ مَقَامٌ کَمَنْزِلَتِی وَ مَقَامِی إِلَّا النُّبُوَّةَ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی ... أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً أَظَلَّهُ اللَّهُ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ مَعَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ آمَنَهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ مِنْ أَهْوَالِ الصَّاخَّة ...
[14] . قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو النَّجْمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عِیسَى الرَّازِیُّ بِالرَّیِّ فِی دَرْبِ زَامَهْرَانَ بِمَسْجِدِ الْغَرْبِیِّ فِی صَفَرٍ سَنَةَ عَشَرَةٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قِرَاءَةً عَلَیْهِ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّیْخُ أَبُو سَعِیدٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ عَقِیلُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قِرَاءَةً عَلَیْهِ فِی شُهُورِ سَنَةِ سِتٍّ وَ عِشْرِینَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدِ الْکِرْمَانِیُّ الْخَطِیبُ بِشِیرَازَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سِتٍّ وَ ثَمَانِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ حَبَشَةَ الْعَبْدِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا رَحْبَةُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَالِدِ بْنِ فَرْقَدٍ النَّخَعِیُّ الْبَلْخِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ البغلانی قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ السَّرَّاجِ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَال
[15] . قوله تعالى: «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» إشارة إلى ما ینتهی إلیه ما ذکر من التدبیر العام الربوبی للإنسان بما أن فیه أمرا ربوبیا إلهیا بالعبودیة یقضیه الإنسان أولا یقضیه و هو یوم القیامة الذی یوفى فیه الإنسان جزاء أعماله.
[16] . و اعلم أنه تعالى لما ذکر هذه الأشیاء و کان المقصود منها أمورا ثلاثة: أولها: الدلائل الدالة على التوحید و ثانیها: الدلائل الدالة على القدرة على المعادو ثالثها: أن هذا الإله الذی أحسن إلى عبیده بهذه الأنواع العظیمة من الإحسان، لا یلیق بالعاقل أن یتمرد عن طاعته و أن یتکبر على عبیده أتبع هذه الجملة بما یکون مؤکدا لهذه الأغراض و هو شرح أهوال القیامة، فإن الإنسان إذا سمعها خاف فیدعوه ذلک الخوف إلى التأمل فی الدلائل و الإیمان بها و الإعراض عن الکفر، و یدعوه ذلک أیضا إلى ترک التکبر على الناس، و إلى إظهار التواضع إلى کل أحد، فلا جرم ذکر القیامة: فقال: فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ.
[17] . و الصاخة: الصیحة الشدیدة التی تصم الأسماع من شدتها، و المراد بها نفخة الصور.
[18] . قوله «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» قال ابن عباس: هی القیامة. و قیل: هی النفخة الثانیة التی یحیا عندها الناس. و قال الحسن: الصاخة هی التی یصیخ لها الخلق، و هی النفخة الثانیة. و الصاخة هی الصاکة بشدة صوتها الآذان فتصمها، صخ یصخ صیخاً، فهو صاخ. و قد قلبها المضاعف باکراهه التضعیف، فقال: أصاخ یصیخ اصاخة قال الشاعر: «یصیخ للنبأة أسماعه / إصاخة الناشد للمنشد» و مثله تظنیت، و الأصل تظننت.
[19] . «صاخه» به معناى صداى وحشتناکى است که نزدیک است گوش را کر کند. مراد از آن، یا صیحهى برپا شدن قیامت است و یا ناله و فریاد گوش خراش مردم در آن روز.
[20] . فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ- 80/ 33. أی حادثة شدیدة عالیة قارعة، توجب اضطرابا و اختلالا بحیث یکون اهتمام کلّ امرئ فی تخلّص نفسه، و لا یرى ناصرا، و لا یجدی معین، فانّ کلّ أحد یشاهد ما فی نفسه و یرى صحیفة أعماله، و یدرک بالعیان تحوّل محیط حیاته، و تبدّل ما کان له من الوسائل و العلائق-. یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ.
[21] . فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ ای النفخة وصفت بها مجازاً لأنّ الناس یضجّون لها.
[22] . الصَّاخَّةُ: اسم من أسماء القیامة یصم نبأها الآذان، تقول العرب: صختهم الصاخة و نابتهم النائبة، أی الداهیة. و قال أبو بکر بن العربی: الصاخة هی التی تورث الصمم، و أنها لمسمعة، و هذا من بدیع الفصاحة، کقوله: «أصمهم سرّهم أیام فرقتهم / فهل سمعتم بسرّ یورث الصمما» و قول الآخر: أصم بک الناعی و إن کان أسمعا و لعمر اللّه إن صیحة القیامة مسمعه تصم عن الدنیا و تسمع أمور الآخرة. انتهى.