سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1117) سوره عبس (80) آیه 31 وَ فاکِهَةً وَ أَبّاً

وَ فاکِهَةً وَ أَبّاً

6جمادی‌الثانی 1445 29/10/1402

ترجمه

و میوه‌ای و چراگاهی؛

اختلاف قرائت

أَبّاً / أَباً

در عموم قراءات رایج این کلمه به صورت مشدد «أَبّاً» قرائت شده است؛

اما در برخی قراءات غیرمشهور (صوفی و أدیب و کفرتوثی) به صورت غیرمشدد «أَباً» قرائت شده است.

المغنی فی القراءات، ص1892[1]

نکات ادبی

فاکِهَةً

در مورد ماده «فکه» قبلا بیان شد که برخی گفته‌اند که در اصل دلالت دارد بر طیب خاطر و دلپسندی، و یا خوش طبع بودن؛ و برخی با اشاره به کاربرد کلمه «مُفکِهة» و «مُفکِه» در خصوص شتری که آماده وضع حمل است (که نشیمنگاهش باز می‌شود) [و احتمالا باز شدن دهان در هنگام خندیدن] گفته‌اند اصل این ماده دلالت دارد بر گشودگی و باز شدن میانه چیزی با امر لطیفی که آن را پر می‌کند ویا از آن بیرون می‌زند.

«فاکهه» (لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ؛ یس/57) - که جمع آن «فواکه» است (لَکُمْ فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ؛ مومنون/19) - به میوه گویند، از آن جهت که انسان از آن احساس طیب خاطر می‌کند، و یا اینکه چون طبیعتش دلپسند است، و یا اثر طیب و دلپسندی در نفس آدمی باقی می‌گذارد؛ هرچند که برخی به خاطر آیه «فیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ» (الرحمن/68) بر اطلاق آن بر تمام میوه‌ها تردید کرده‌اند و گفته‌اند بر انگور و انار و خرما اطلاق نمی‌شود (ظاهرا این نظر ابوحنیفه بوده) و برخی هم پاسخ داده‌اند که این تفصیل‌های بعد از اجمال لزوما دلالت بر عدم شمول کلمه اول نمی‌شود چنانکه در مورد کلمه پیامبران در آیه «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ« (احزاب/7) مشاهده می‌شود. به نظر می‌رسد کسی که چنان تحلیل داشته از این آیه «فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ» (مومنون/19) کاملا غفلت کرده، و روایتی نبوی هم که ذیل این آیه سوره الرحمن آمده موید همین عام بودن است.

جلسه 987 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-20/

أَبًّا

درباره ماده «أبب» ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد:‌ یکی بر معنای چراگاه و مرتع؛ و دیگری قصد کردن و آماده شدن (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص6-7[2]). اما اغلب اهل لغت دومی را معنای محوری این ماده دانسته‌اند و اولی را به آن برگردانده‌اند، چنانکه مثلا راغب و مرحوم مصطفوی هردو بر این باورند که وجه تسمیه چراگاه به «أبّ» این است که برای چریدن چارپایان آماده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص59[3]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص18[4])؛ و زمخشری توضیح داده که چون چراگاه، قصد می‌شود و برای علف سراغش می‌روند و بر این تأکید کرده که «أبّ» و «أمّ» در یک فضای معنایی مرتبط هستند (الکشاف، ج‏4، ص704[5]) [ظاهرا وی «أب» به معنای پدر را با اشتقاق کبیر به «أبّ» مرتبط دانسته و آن را همانند «اُمّ» دانسته است که به معنای مادر است اما برگرفته از ماده «أمَّ» است که به معنای «قصد کردن» می‌باشد][6] و حسن جبل هم معنای محوری این ماده را «آماده شدن برای کاری به نحو پیشگام شدن یا ارتفاع گرفتن»[7] دانسته و وجه تسمیه چراگاه به «أبّ» را این دانسته که اولا بدون اینکه کسی برایش زحمتی بکشد همیشه برای چرای دامها آماده است و ثانیا برخلاف حبوبات که رشد رو به بالا ندارند چراگاه رشدش رو به بالاست و با بالا آمدن علفها آماده برای چریدن چارپایان می‌شود (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص53-55). البته ظاهر کلام مرحوم طبرسی به نحوی است که گویی معنای اصلی این ماده همان چراگاه است و کلمه قصد کاری کردن یا آماده شدن هم به نحوی از آن گرفته شده چنانکه از نظر وی تعبیر «أب الی سیفه فاستله: دست به سمت شمشیرش برد که آن را بیرون آورد» از باب تشبیه به چهارپایانی است که می‌خواهند از چراگاه خارج شوند (مجمع البیان، ج‏10، ص667[8]).

برخلاف زمخشری که «أب» ‌به معنای پدر را با «أبّ» در یک فضا تحلیل کرد، اغلب اهل لغت «أب» را ذیل ماده «أبو» بحث کرده‌اند و اصل معنای آن را تربیت و غذا دادن دانسته‌اند که ما قبلا در جلسه 936 درباره آن بحث کردیم (https://yekaye.ir/an-nesa-4-11/) و البته حسن جبل هم ظاهرا از این جهت به زمخشری نزدیک است یعنی اگرچه دو ماده «أبب» و «أبو» را مستقل بحث کرده، اما بر ارتباط وثیقی بین این دو تأکید کرده است و گفته است که در کلمه «أبّ» به معنای چراگاه هم می‌بینیم که غذای دام است و از این جهت به معنای غذا دادنی که در «أب» به معنای پدر است کاملا مرتبط است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص56[9]).

ماده «أبب» (با فرض اینکه مستقل از «أب» ‌به معنای «پدر» باشد) تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

تمام احادیثی که ذیل آیه 27 (جلسه 1113 https://yekaye.ir/ababsa-80-27/) گذشت به این آیه نیز مربوط می‌شود؛ همچنین ذیل آیه 28 (جلسه 1114 حدیث7 https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) فرازی از تفسیر قمی گذشت که اغلب آن را توضیح مرحوم قمی دانسته‌اند؛ اما برخی هم آن را ادامه حدیث امام باقر ع قلمداد کرده‌اند. که در آنجا آمد: «الْأَبُّ» یعنی علوفه چهارپایان. اما احادیث دیگر:

1) الف. روایت شده که از ابو بکر معنى آیه شریفه «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» را پرسیدند. او معنى کلمه «أبّ» را نمی‌دانست و گفت: کدام آسمان بر من سایه گستراند، یا کدام زمین مرا بر خود گیرد، یا چه بکنم اگر در کتاب خداى تعالى چیزى را بگویم که آن را ندانم، اما «فاکهة» را می‌دانیم که چیست و اما «أب» پس خدا به آن داناتر است.

این سخنان به گوش امیر المؤمنین علیه السّلام رسید فرمود: سبحان اللَّه! آیا نمی‌دانست که «أب» همان مرتع و چراگاه است، و این گفتار خداوند متعال که فرموده: «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» براى برشمردن نعمتهاى او بر بندگان است، که چگونه غذای آنها را مهیا کرده و براى ایشان و براى چهار پایانشان چه آفریده که موجب زندگى خودشان و قوام یافتن بدنشان است.

الإرشاد، ج‏1، ص200؛ مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص358[10]؛ کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، ص69[11]

وَ رَوَوْا أَنَّ أَبَا بَکْرٍ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» فَلَمْ یَعْرِفْ مَعْنَى الْأَبِّ فِی الْقُرْآنِ وَ قَالَ أَیُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی وَ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِی أَمْ کَیْفَ أَصْنَعُ إِنْ قُلْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى بِمَا لَا أَعْلَمُ؟ أَمَّا الْفَاکِهَةُ فَنَعْرِفُهَا وَ أَمَّا الأَبُّ فَاللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ.

فَبَلَغَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مَقَالُهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ ع: یَا سُبْحَانَ اللَّهِ! أَ مَا عَلِمَ أَنَّ الْأَبَّ هُوَ الْکَلَاءُ وَ الْمَرْعَى؟! وَ إِنَّ قَوْلَهُ عَزَّ اسْمُهُ «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» اعْتِدَادٌ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ بِإِنْعَامِهِ عَلَى خَلْقِهِ فِیمَا غَذَّاهُمْ بِهِ وَ خَلَقَهُ لَهُمْ وَ لِأَنْعَامِهِمْ مِمَّا تَحْیَا بِهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَقُومُ بِهِ أَجْسَادُهُم‏

سخن ابوبکر در بسیاری از منابع اهل سنت آمده است مانند مصنف ابن أبی شیبة (ج6، ص136[12])، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن (ثعلبی) (ج10، ص134[13])؛ تفسیر القرطبی (ج19، ص223[14])

و جالب اینجاست که در بسیاری از کتب تفسیری اهل سنت بلافاصله بعد از این واقعه، شبیه همین را در مورد عمر روایت کرده‌اند (از جمله همین دو تفسیر فوق، یعنی تفسیر الثعلبی، ج10، ص134[15] و تفسیر القرطبی، ج19، ص223[16]) و البته در این نقلها معلوم می‌شود که ابوبکر فقط ابراز ندانستن کرد اما عمر وقتی می‌فهمید برخی صحابه بر این مطلب اطلاع دارند و برای مردم پاسخ می‌دهند دست به تازیانه می‌برد! از باب نمونه برخی از نقل‌های خود اهل سنت که سیوطی ذیل همین آیه گردآوری کرده است تقدیم می‌شود:

ب. از ابو بکر معنى آیه شریفه «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» را پرسیدند. گفت: کدام آسمان بر من سایه گستراند، یا کدام زمین مرا بر خود گیرد، اگر در کتاب خداى تعالى چیزى را بگویم که آن را ندانم.

ج. به طرق متعدد از انس روایت شده که عمر بر منبر آیات «فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً» را تا عبارت «وَ أَبًّا» قرائت کرد. سپس گفت: همه اینها را می‌دانیم که چیست، اما «أبّ» چیست؟! سپس عصایی را که در دستش بود پرتاب کرد و گفت: به جانم سوگند این تکلف است! چه اشکالی دارد که ندانیم «أبّ» ‌چیست؟ آنچه را هدایتش از کتاب آشکار است پیروی کنید و بدان عمل کنید و آنچه را نمی‌دانید به پروردگارش واگذار نمایید.

د. عبدالرحمن بن یزید می‌گوید:‌شخصی از عمر درباره سخن خداوند «وَ أَبًّا» سوال کرد. [عمر پاسخی نداشت] وقتی دید که اصحاب دارند پاسخ وی را می‌دهند با تازیانه به سراغشان رفت.

ه. به طریقی دیگر از انس روایت شده که عمر آیه «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» را قرائت کرد و گفت: میوه را که می‌دانیم چیست؛ اما «أبّ» چیست؟! سپس گفت: ما از تکلف نهی شده‌ایم.

و. از ابووائل روایت شده است که از عمر درباره اسن سخن خداوند «وَ أَبًّا» سوال شد. گفت: ما به این مکلف نشده‌ایم؛ یا: ما به این دستور داده نشده‌ایم.

الدر المنثور، ج‏6، ص317

ب. أخرج أبو عبید فی فضائله و عبد بن حمید عن ابراهیم التیمی قال: سئل أبو بکر الصدیق رضى الله عنه عن قوله وَ أَبًّا فقال أى سماء تظلنی و أى أرض تقلنی إذا قلت فی کتاب الله ما لا أعلم.

ج. أخرج سعید بن منصور و ابن جریر و ابن سعد و عبد حمید و ابن المنذر و ابن مردویه و البیهقی فی شعب الایمان و الخطیب و الحاکم و صححه عن أنس: أن عمر قرأ على المنبر «فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً» إلى قوله «وَ أَبًّا». قال: کل هذا قد عرفناه فما الأب؟! ثم رفض عصا کانت فی یده، فقال: هذا لعمر الله هو التکلف. فما علیک ان لا ندری ما الأب؟ اتبعوا ما بین لکم هداه من الکتاب، فاعملوا به، و ما لم تعرفوه، فکلوه إلى ربه.

د. أخرج عبد بن حمید عن عبد الرحمن بن یزید: أن رجلا سأل عمر عن قوله «وَ أَبًّا». فلما رآهم یقولون، أقبل علیهم بالدرة.

ه. أخرج عبد بن حمید و ابن الأنباری فی المصاحف عن أنس قال قرأ عمر «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا»؛ فقال: هذه الفاکهة قد عرفناها؛ فما الأب؟ ثم قال: نهینا عن التکلف.

و. أخرج ابن مردویه عن أبى وائل: أن عمر سئل عن قوله «وَ أَبًّا» ما الأب؟ ثم قال: ما کلفنا هذا. أو ما أمرنا بهذا.

 

2) الف. از امام صادق ع روایت شده است:

میوه، صد و بیست رنگ (گونه) است، که سروری آن‎ها انار است.

الکافی، ج‏6، ص352؛ المحاسن، ج‏2، ص539

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْفَاکِهَةُ مِائَةٌ وَ عِشْرُونَ لَوْناً سَیِّدُهَا الرُّمَّانُ.

ب. از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که خداوند عز و جل حضرت آدم را از بهشت هبوط داد همراهش صد و بیست شاخه (نهال) از آن [= میوه های بهشتی] فرستاد؛ چهل تا از آنها درون و بیرونش خورده می‌شود؛ چهل تا درونش خورده می‌شود وبیرونش را دور می‌اندازند و چهل تا بیرونش خورده می‌شود و داخلش را دور می‌اندازند و جوال‌هایی که در آن است بذر هر چیزی است.

الخصال، ج‏2، ص601

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَمَّا أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ ع مِنَ الْجَنَّةِ أَهْبَطَ مَعَهُ عِشْرِینَ وَ مِائَةَ قَضِیبٍ مِنْهَا أَرْبَعُونَ مَا یُؤْکَلُ دَاخِلُهَا وَ خَارِجُهَا وَ أَرْبَعُونَ مِنْهَا مَا یُؤْکَلُ دَاخِلُهَا وَ یُرْمَى بِخَارِجِهَا وَ أَرْبَعُونَ مِنْهَا مَا یُؤْکَلُ خَارِجُهَا وَ یُرْمَى بِدَاخِلِهَا وَ غِرَارَةٌ فِیهَا بَزْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ.[17]

حدیث فوق از احادیثی است که قبلا در جلسه 987 گذشت. درباره میوه‌هایی که اصل آنها بهشتی بوده است به جلسه 987 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-20/ (بویژه حدیث2) مراجعه کنید.

 

3) از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که فرمودند:

رسول الله ص این گونه بودند که وقتی میوه تازه‌ای می‌دیدند آن را می‌بوسیدند و بر چشمان و بر دهان خود می‌گذاشتنند و می‌فرمودند:

خدایا همان طور که اول این را در عافیت به ما نشان دادی، پایانش را هم در عافیت به ما نشان بدهد.

الأمالی( للصدوق)، ص265

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَى الْفَاکِهَةَ الْجَدِیدَةَ قَبَّلَهَا وَ وَضَعَهَا عَلَى‏ عَیْنَیْهِ وَ فَمِهِ؛ ثُمَّ قَالَ:

اللَّهُمَّ کَمَا أَرَیْتَنَا أَوَّلَهَا فِی عَافِیَةٍ فَأَرِنَا آخِرَهَا فِی عَافِیَةٍ.

 

4) قبلا فرازهای متعددی از حدیث معروف توحید مفضل که از امام صادق ع روایت شده تقدیم شد.[18] در فراز دیگری از این حدیث آمده است:

اى مفضّل! در این گیاه و انواع منافعی که در آن قرار داده شده، بنگر! میوه براى تغذیه، کاه براى خوراک حیوانات، هیزم براى سوختن، چوب براى بسیارى از صنایع و حرفه‌ها، و پوست برگ، ریشه، ساقه، شاخه و صمغ درختان براى منافع مختلف.

آیا مى‌دانى که اگر میوه‌ها را به صورت آماده و گرد آمده بر روى زمین مى‌یافتیم و بر شاخه‌هایی که آنها را در بردارند نبود، چه خللهایی در معیشتمان به ما می‌سید مى‌رسید؟ [در این حالت] اگر چه غذا وجود داشت، امّا از فواید بسیار چوب، هیزم، کاه و دیگر چیزهایى ارزشمند و مهمى که برشمردیم محروم بودیم؛ به علاوه که دیدن منظره نیکو و دل‌انگیز این گیاهان لذتی را رقم می‌زند که هیچ منظره‌اى از منظره‌ها و تفریح‌گاههای دنیا قابل مقایسه با آن نیست...

توحید المفضل، ص154

رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَر عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: ...

فَکِّرْ یَا مُفَضَّلُ فِی هَذَا النَّبَاتِ وَ مَا فِیهِ مِنْ ضُرُوبِ الْمَآرِبِ فَالثِّمَارُ لِلْغِذَاءِ وَ الْأَتْبَانُ‏ لِلْعَلَفِ وَ الْحَطَبُ لِلْوُقُودِ وَ الْخَشَبُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مِنْ أَنْوَاعِ النِّجَارَةِ وَ غَیْرِهَا وَ اللِّحَاءُ وَ الْوَرَقُ وَ الْأُصُولُ وَ الْعُرُوقُ وَ الصُّمُوغُ لِضُرُوبٍ مِنَ الْمَنَافِعِ.

أَ رَأَیْتَ لَوْ کُنَّا نَجِدُ الثِّمَارَ الَّتِی نَغْتَذِی بِهَا مَجْمُوعَةً عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَ لَمْ تَکُنْ تَنْبُتُ عَلَى هَذِهِ الْأَغْصَانِ الْحَامِلَةِ لَهَا کَمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَیْنَا مِنَ الْخَلَلِ فِی مَعَاشِنَا وَ إِنْ کَانَ الْغِذَاءُ مَوْجُوداً فَإِنَّ الْمَنَافِعَ بِالْخَشَبِ وَ الْحَطَبِ وَ الْأَتْبَانِ وَ سَائِرِ مَا عَدَدْنَاهُ کَثِیرَةٌ عَظِیمٌ قَدْرُهَا جَلِیلٌ مَوْقِعُهَا هَذَا مَعَ مَا فِی النَّبَاتِ مِنَ التَّلَذُّذِ بِحُسْنِ مَنْظَرِهِ وَ نَضَارَتِهِ الَّتِی لَا یَعْدِلُهَا شَیْ‏ءٌ مِنْ مَنَاظِرِ الْعَالَمِ وَ مَلَاهِیه‏...

 

تدبر

1) «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا»

غالبا مقصود از «فاکِهَة» را میوه‌هایی که انسان می‌خورد دانسته‌اند و مقصود از «أَبًّا» را چراگاه و مراتعی که چارپایان در آنها می‌چرند؛ و گفته شده که «أَبّ» برای حیوان همانند «فاکهه» برای انسان است (مثلا: مجمع البیان، ج‏10، ص668[19]؛ البحر المحیط، ج‏10، ص410[20])؛ که بر این اساس در واقع خداوند دارد به دو دسته مهم گیاهانی که به ترتیب مورد استفاده انسان و حیوان‌اند اشاره می‌کند، با این توجه که غالبا میوه محصول درختانی است که انسان در پرورش آن نقش دارد و چراگاه غالبا گیاهانی هستند که خودرو هستند؛ که خداوند با بارش باران این دو را برای این دو گروه مهیا کرده است، چنانکه در آیه بعد می‌فرماید: «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص19[21]).

این توضیح بر اساس قول مشهور در تفسیر این دو کلمه است؛ چنانکه از اغلب قدمای مفسران همچون ابن عباس و مجاهد و سدی و عبد بن حمید و ضحاک و عکرمه و حسن و سعید بن جبیر (الدر المنثور، ج‏6، ص316-317[22]) و ابوحنیفه و بیضاوی و نیز اغلب اهل لغت همچون ابن یزیدی و هروی و زمخشری و زجاج و فراء و زبیدی (تاج العروس، ج‏1، ص293[23]) همین توضیح آمده است؛ اما در خصوص این دو کلمه تفاسیر دیگری هم بیان شده است؛ از جمله:

الف. از ابن عباس این قول هم نقل شده که «أَبًّا» میوه تر و تازه است (الدر المنثور، ج‏6، ص316[24]).

ب. از کلبی نقل شده که «فاکهه» گیاهان تر و تازه است و «أب» گیاهان خشک (البحر المحیط، ج‏10، ص410[25])؛ برخی این مطلب را این گونه نقل کرده‌اند که «فاکهه» میوه تر و تازه است؛ اما «أب» میوه‌هایی که خشک می‌کنند که در زمستان مصرف کنند (مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج‏31، ص60[26]).

ج. از ضحاک و جلال نقل شده که «أب» خصوص کاه است (البحر المحیط، ج‏10، ص410[27]؛ الدر المنثور، ج‏6، ص317[28]؛ تاج العروس، ج‏1، ص293[29]).

د. از ابورزین نقل شده که «أب» مطلق گیاه است؛ و از عطاء و ثعلب هم نقل شده که «أب» هر چیزی است که از زمین بروید (الدر المنثور، ج‏6، ص317[30]؛ تاج العروس، ج‏1، ص293[31]).

ه. فخر رازی به این قول متمایل شده که «فاکهه» همه میوه‌هاست غیر از انگور و زیتون و خرما، زیرا که در این آیه بعد از این سه آمده و معطوف باید غیر از معطوف علیه باشد (مفاتیح الغیب، ج‏31، ص60[32])؛ در حالی که این دلیل قانع‌کننده نیست، زیرا می‌تواند آنها از باب اعتنای خاصی که بدانها هست مقدم آمده باشد و بعد کل میوه‌ها اشاره شده باشد (المیزان، ج‏20، ص210[33]).

 

2) «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا»

کلمه «أَبًّا» از کلمات خاص و کم‌کاربرد قرآنی است که چنانکه بیان شد به معنای چراگاه است و معانی دیگری هم برایش گفته‌اند.

چنانکه در حدیث 1 اشاره شد از وقایعی که در کتب اهل سنت با سندهای گوناگون آمده است و در بسیاری از کتب تفسیری اهل سنت ذیل همین آیه آمده است این واقعه است که دو خلیفه اول، زمانی که بر مصدر امور بودند، در خصوص معنای این کلمه اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند و دیدیم عمر حتی با تازیانه مانع می‌شد از اینکه کس دیگری هم بخواهد پاسخ سوال مردم در خصوص این آیه را بدهد!

بسیاری از اهل سنت هم این را جزء محاسن آن دو می‌شمرند چنانکه در مقدمه بسیاری از کتاب‌های تفسیری اهل سنت، وقتی در مقام ضرورت پرهیز از تفسیر به رأی سخن گفته می‌شود به این جملات ابوبکر و عمر اشاره می‌کنند (مثلا ر.ک: تفسیر القرطبی، ج1، ص34[34]؛ بحر العلوم (تفسیر السمرقندی) ج1، ص12[35]؛ تفسیر الراغب الأصفهانی، ج1، ص37[36]؛ تفسیر البغوی، ج1، ص17[37]؛ تفسیر الخازن (لباب التأویل فی معانی التنزیل) ج1، ص6[38]؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص11[39]؛ تفسیر القاسمی (محاسن التأویل) ج1، ص54[40] و 99[41]).

این نکته که وقتی آنان معنای این کلمه را ندانستند از خودشان معنایی برای این کلمه نساختند جای قدردانی دارد، اما مساله این است که چرا افراد را به کسانی که این معنا را می‌دانند ارجاع ندادند؟ و چرا عمر اگر کس دیگری می‌خواست آنچه اینها نمی‌دانند را به مردم بگوید با تازیانه سراغش می‌رفت؟ مساله زمانی جالب‌تر می‌شود که به یاد آوریم که عمر همان کسی است که وقتی پیامبر اکرم در بستر بیماری افتادند و در شرف رحلت بودند با گفتن جمله «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ: کتاب خدا برای ما کفایت می‌کند» مانع وصیت رسول الله شد که می‌خواست مسیر بعد از خویش را چنان معلوم کند که کسی به گمراهی نیفتد (قبلا در بحث از آیه اول سوره حجرات در جلسه 1066 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/ ذیل عنوان «مصداق فاجعه‌آمیز صدا بلند کردن بر سر پیامبر در تاریخ» سندهای متعدد وقوع این سخن توسط عمر ارائه شد در زمانی که رسول الله ص قصد داشت مطلبی بنویسید که مردم بعد از وی گمراه نشوند؛ و نشان دادیم این واقعه در معتبرترین کتابهای اهل سنت مثل صحیح بخاری و مسلم آمده و اصلا قابل انکار نیست).

شک نداریم که پرهیز از سخن گفتن بدون علم، بویژه در خصوص کتاب خدا، کار قابل تقدیری است، اما سوال ما این است که چگونه عمر بین «کتاب خدا کافی است» و «بی‌اطلاعی حتی در حد برخی معانی ظاهری کلمات این کتاب» جمع می‌کرد و کسی که خودش می‌داند خودش و دیگران علم کافی به کتاب خدا ندارند (وقتی دیگران که اظهارنظر می‌کنند را تازیانه می‌زند در خوش بینانه‌ترین حالت که برخی علمای اهل سنت توضیح داده‌اند مقصودش این است که شما هم بلد نیستید و در چیزی که بلد نیستید اظهارنظر نکنید)، چرا با ادعای کتاب خدا کافی است مانع ابلاغ وصیت پیامبر اکرم ص، در خصوص نشان دادن مسیری که هیچکس دچار انحراف نخواهد شد، می‌شود؟!

 

 

 


 

[10] . فُتْیَا الْجَاحِظِ وَ تَفْسِیرِ الثَّعْلَبِیِّ أَنَّهُ سُئِلَ أَبُو بَکْرٍ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا فَقَالَ أَیُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی أَوْ أَیَّةُ أَرْضٍ تُقِلُّنِی أَمْ أَیْنَ أَذْهَبُ أَمْ کَیْفَ أَصْنَعُ إِذَا قُلْتُ فِی کِتَابِ‏ اللَّهِ بِمَا لَمْ أَعْلَمْ أَمَّا الْفَاکِهَةُ فَأَعْرِفُهَا وَ أَمَّا الْأَبُّ فَاللَّهُ أَعْلَمُ وَ فِی رِوَایَاتِ أَهْلِ الْبَیْتِ ع أَنَّهُ بَلَغَ ذَلِکَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ إِنَّ الْأَبَّ هُوَ الْکَلَاءُ وَ الْمَرْعَى وَ إِنَّ قَوْلَهُ وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا اعْتِدَادٌ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فَمَا غَذَّاهُمْ بِهِ وَ خَلَقَهُ لَهُمْ وَ لِأَنْعَامِهِمْ مِمَّا یَحْیَا بِهِ أَنْفُسُهُمْ.

[11] . وَ مِنْهَا أَنَّ أَبَا بَکْرٍ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» مَا مَعْنَى الْأَبِّ فَقَالَ أَیُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی أَمْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِی إِنْ قُلْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ بِمَا لَا أَعْلَمُ أَمَّا الْفَاکِهَةُ فَنَعْرِفُهَا وَ أَمَّا الأَبُّ فَاللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ فَبَلَغَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مَقَالَتُهُ فَقَالَ ع یَا سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ الْأَبَّ هُوَ الْکَلَأُ وَ الْمَرْعَى وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذَکَرَ ذَلِکَ تَعْرِیفاً لِعِبَادِهِ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى أَنْعَامِهِمْ مِمَّا یَحْیَا بِهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَقُومُ بِهِ أَجْسَادُهُمْ

[12] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدٍ، عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِیِّ، أَنَّ أَبَا بَکْرٍ سُئِلَ عَنْ {فَاکِهَةً وَأَبًّا} [عبس: 31]، فَقَالَ: «أَیُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی، وَأَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِی إِذَا قُلْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ»

[13] . وأخبرنا عبد الله بن حامد قال: أخبرنا محمد بن خالد قال: حدّثنا داود بن سلیمان قال: حدّثنا عبد بن حمید قال: حدّثنا محمد بن عبید عن العوام بن حوشب عن إبراهیم التیمی إن أبا بکر سئل عن قوله وَفاکِهَةً وَأَبًّا فقال: أی سماء تظلّنی وأی أرض تقلّنی إذا قلت فی کتاب الله ما لا أعلم.

[14] . وَقَالَ إِبْرَاهِیمُ التَّیْمِیُّ: سُئِلَ أَبُو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ تَفْسِیرِ الْفَاکِهَةِ وَالْأَبِّ فَقَالَ: أَیُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی وَأَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِی إِذَا قُلْتُ: فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ.

[15] . وأخبرنا ابن حمدون قال: أخبرنا ابن الشرقی قال: حدّثنا محمد بن یحیى قال: حدّثنا یعقوب بن إبراهیم بن سعد قال: أخبرنا أبی عن صالح عن ابن شاب عن أنس بن مالک أخبره أنه سمع هذه الآیة ثم قال: کلّ هذا قد عرّفنا فما الأب ثم رفض عصا کانت بیده وقال: هذا لعمر الله التکلیف وما علیک یا ابن أم عمر أن لا تدری ما الأب ثم قال: اتبعوا ما تبیّن لکم من هذا الکتاب وما لا فدعوه.

[16] . وَقَالَ أَنَسٌ: سَمِعْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ ثُمَّ قَالَ: کُلُّ هَذَا قَدْ عَرَفْنَاهُ، فَمَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ رَفَعَ عَصًا کَانَتْ بِیَدِهِ وَقَالَ: هَذَا لَعَمْرُ اللَّهِ التَّکَلُّفُ، وَمَا عَلَیْکَ یَا بْنَ أُمِّ عُمَرَ أَلَّا تَدْرِیَ مَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ قَالَ: اتَّبِعُوا مَا بُیِّنَ لَکُمْ مِنْ هَذَا الْکِتَابِ، وَمَا لَا فَدَعُوهُ.

[17] . این حدیث قبلا در جلسه 987 (حدیث2.ه) گذشت: https://yekaye.ir/al-waqiah-56-20/

[18]. ذیل آیه 25 همین سوره (حدیث 1 جلسه 1111 https://yekaye.ir/ababsa-80-25/) مواردی که قبلا آمده بود اشاره شده است. البته آنچه در آنجا و نیز در آیات 26 و 27 و 28 و 29 و 30 آمده را هم باید به آن فهرست اضافه کرد.

 

[39] . وَقَالَ ابْنُ جَرِیرٍ: حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْعَظِیمِ العَنْبَرِی، حَدَّثَنَا حَبَّان بْنُ هِلَالٍ، حَدَّثَنَا سُهَیْلٌ أَخُو حَزْمٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عِمْرَانَ الجَوْنی، عَنْ جُنْدب؛ أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قَالَ: " مَنْ قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ فَقَدْ أَخْطَأَ ". وَقَدْ رَوَى هَذَا الْحَدِیثَ أَبُو دَاوُدَ، والترمذی، والنسائی من حدیث سهیل بن أبی حَزْمٍ القُطعی، وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: غَرِیبٌ، وَقَدْ تَکَلَّمَ بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ فِی سُهَیْلٍ. وَفِی لَفْظٍ لَهُمْ: "مَنْ قَالَ فِی کِتَابِ اللَّهِ بِرَأْیِهِ، فَأَصَابَ، فَقَدْ أَخْطَأَ" أَیْ: لِأَنَّهُ قَدْ تَکَلَّفَ مَا لَا عِلْمَ لَهُ بِهِ، وَسَلَکَ غَیْرَ مَا أُمِرَ بِهِ، فَلَوْ أَنَّهُ أَصَابَ الْمَعْنَى فِی نَفْسِ الْأَمْرِ لَکَانَ قَدْ أَخْطَأَ؛ لِأَنَّهُ لَمْ یَأْتِ الْأَمْرَ مِنْ بَابِهِ، کَمَنْ حَکَمَ بَیْنَ النَّاسِ عَلَى جَهْلٍ فَهُوَ فِی النَّارِ، وَإِنْ وَافَقَ حُکْمُهُ الصَّوَابَ فِی نَفْسِ الْأَمْرِ، لَکِنْ یَکُونُ أَخَفَّ جُرْمًا مِمَّنْ أَخْطَأَ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ، وَهَکَذَا سَمَّى اللَّهُ القَذَفة کَاذِبِینَ، فَقَالَ: {فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ} [النُّورِ: 13] ، فَالْقَاذِفُ کَاذِبٌ، وَلَوْ کَانَ قَدْ قَذَفَ مَنْ زَنَى فِی نَفْسِ الْأَمْرِ؛ لِأَنَّهُ أَخْبَرَ بِمَا لَا یَحِلُّ لَهُ الْإِخْبَارُ بِهِ، وَلَوْ کَانَ أَخْبَرَ بِمَا یَعْلَمُ؛ لِأَنَّهُ تَکَلَّفَ مَا لَا عِلْمَ لَهُ بِهِ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ.

وَلِهَذَا تَحَرَّج جَمَاعَةٌ مِنَ السَّلَفِ عَنْ تَفْسِیرِ مَا لَا عِلْمَ لَهُمْ بِهِ، کَمَا رَوَى شُعْبَةُ، عَنْ سُلَیْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُرَّةَ، عَنْ أَبِی مَعْمَر، قَالَ: قَالَ أَبُو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِی وَأَیُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی؟ إِذَا قُلْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ.

وَقَالَ أَبُو عُبَیْدٍ الْقَاسِمُ بْنُ سَلَّامٍ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَزِیدَ، عَنِ العَوَّام بْنِ حَوْشَب، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِی؛ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ الصَّدِیقَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ: {وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} [عَبَسَ: 31] ، فَقَالَ: أَیُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی، وَأَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِی؟ إِذَا أَنَا قُلْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ. مُنْقَطِعٌ.

وَقَالَ أَبُو عُبَیْدٍ أَیْضًا: حَدَّثَنَا یَزِیدُ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ أَنَسٍ؛ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الخطاب قرأ على المنبر: {وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} [عَبَسَ: 31] ، فَقَالَ: هَذِهِ الْفَاکِهَةُ قَدْ عَرَفْنَاهَا، فَمَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ فَقَالَ: إِنَّ هَذَا لَهُوَ التَّکَلُّفُ یَا عُمَرُ.

وَقَالَ عَبْد بْنُ حُمَیْد: حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَفِی ظَهْرِ قَمِیصِهِ أَرْبَعُ رِقَاعٍ، فَقَرَأَ: {وَفَاکِهَةً وَأَبًّا} فَقَالَ: مَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ هَذَا لَهُوَ التَّکَلُّفُ فَمَا عَلَیْکَ أَلَّا تَدْرِیَهُ.

[40] . ولقد قال الصدیق: «أیّ سماء تظلنی، وأیّ أرض تقلنی، إذا قلت فی کتاب الله ما لا أعلم» وفی الخبر: من قال فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ. وما أشبه ذلک من التحذیرات.

[41] . قال الشاطبیّ: إعمال الرأی فی القرآن جاء ذمه وجاء أیضا ما یقتضی إعماله. وحسبک من ذلک ما نقل عن الصدّیق. فإنه نقل عنه أنه قال، وقد سئل فی شیء من القرآن: أیّ سماء تظلنی وأیّ أرض تقلنی إن أنا قلت فی کتاب الله ما لا أعلم؟ وربما روى فیه: إذا قلت فی کتاب الله برأیی. ثم سئل عن الکلالة المذکورة فی القرآن فقال: أقول فیها برأیی. فإن کان صوابا فمن الله، وإن کان خطأ فمنی ومن الشیطان: الکلالة کذا وکذا.