1116) سوره عبس (80) آیه 30 وَ حَدائِقَ غُلْباً (1)
وَ حَدائِقَ غُلْباً
29 جمادیالاولی 1445 22/9/1402
ترجمه
و باغهایی از درختان تنومند [و تودرتو]؛
اختلاف قراءات[1]
نکات ادبی
حَدائِقَ
ماده «حدق» در اصل دلالت دارد بر احاطه به چیزی (معجم مقاییس اللغه، ج2، ص33[2])؛ برخی افزودهاند احاطه به چیزی در وسط یا در عمق، و حدقه چشم را بدین جهت نامیدهاند که سیاهی عمده چشم را احاطه میکند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص391)[3] و دور چیزی گرفتن، البته برخی توضیح دادهاند که فعل این ماده لازم است و با حرف [ب] یا رفتن به بابهای تفعیل و افعال متعدی میشود (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج2، ص212).
از این ماده تنها کلمهای که در قرآن کریم به کار رفته است «حدیقه» است: «فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» (نمل/60) که جمع آن «حدائق» میباشد: «حَدائِقَ وَ أَعْناباً» (نبأ/32) «وَ حَدائِقَ غُلْباً» (عبس/30)؛ برخی گفتهاند به معنای زمینی است که درخت (معجم مقاییس اللغه، ج2، ص34[4]) یا به طور خاص درختان میوه داشته باشد (کتاب العین، ج3، ص41[5])؛ برخی ظاهرا با توجه به ماده لغت بر این باورند که حدیقه بوستانی است که به نحوی احاطه شده باشد (مجمع البیان، ج10، ص667[6]) از باب شبیه به حدقه چشم (مفردات ألفاظ القرآن، ص223[7]). برخی تاکید کردهاند که اگر این حالت حصارکشی نباشد اصلا کلمه حدیقة به کار نمیرود (معانی القرآن (فراء)، ج3، ص238[8]) و در همین راستا توضیح دادهاند که «حدیقه» چیزی است که یا دیواری که آن را احاطه کرده یا درختانی انبوه آن را محدود و معین ساخته و یا با قرار گرفتن در ارتفاع عملا احاطه شده است نه لزوما با دیوار و همین آیات فوق (بویژه تعبیر حدائق در مورد باغهای بهشتی) را شاهد بر این گرفتهاند که همان انبوهی درختان یک احاطهای را رقم میزند که برای صدق «حدیقه» کفایت میکند (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج2، ص212[9]).
ماده «حدق» همین 3 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
غُلْباً
درباره ماده «غلب» این فارس بر این باور است که این ماده دلالت دارد بر قوت و قهر و شدت، که بر دیگری غلبه کردن مصداق بارز آن است (معجم مقاییس اللغه، ج4، ص388[10])؛ راغب اصفهانی معنای آن را یک نحوه قهر و استیلاء میداند (مفردات ألفاظ القرآن، ص611[11])؛ حسن جبل معنای محوری این ماده را شدتی همراه با یک نحوه برتری و بزرگی جسمانی میداند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1601[12])، و مرحوم مصطفوی معنای اصلی آن را تفوقی همراه با قدرت یا تفوقی در قدرت میداند و بر این باور است که اموری همچون قهر و استیلاء و شدت و غلظت از لوازم این اصل است نه معنای آن (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج7، ص302[13]).
کلمه «غلبه» به قهر و قدرت نزدیک است؛ در تفاوت قهر و غلبه گفتهاند که غلبه میتواند به خاطر فزونی قدرت باشد یا فزونی علم و امثال آن (چنانکه میگویند فلانی در فلان مساله علمی بر دیگری غلبه کرد) اما قهر تنها در جایی که با فزونی قدرت غلبه حاصل شود اطلاق میگردد (الفروق فی اللغة، ص98[14]).
در تفاوت غلبه و قدرت هم گفتهاند که غلبه، فعل شخص غالب است ولی قدرت فعل شخص قادر نیست؛ و بر همین اساس غالب را در مورد خداوند صفت فعل میدانند، اما قاهر هم میتواند صفت ذات باشد هم صفت فعل؛ و از علی بن عیسی هم نقل شده که تفاوت اینها این است که غالب، کسی است که میتواند با اقتدار خویش مقاومت چیزی را درهم شکند اما قاهر کسی است که بر کارهای بسیار صعب و دشوار تواناست (الفروق فی اللغة، ص99[15]).
این ماده در حالت ثلاثی مجرد در دو وزن به کار میرود یکی وزن «غَلَب یَغْلِبُ» [و ظاهرا[16] تمام مواردی که در قرآن کریم به صورت فعل به کار رفته بر این وزن است مانند «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَة» (بقره/249) یا «وَ مَنْ یُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ» (نساء/74)] که مصدر آن به صورت «غَلَب» و «غَلْب» و «غَلَبة» میباشد [و در قرآن کریم فقط اولی آمده است: «وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ» (روم/3) و از آن هم اسم فاعل (وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ؛ یوسف/21) و هم اسم مفعول (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ؛ قمر/ 10) به کار رفته است]؛ و دیگری در وزن «غَلِبَ یَغْلَبُ» که مصدر آن «غَلَب» است؛ و از این معنا کلمه «أغلَب» به معنای گردنکلفت رایج است (معجم مقاییس اللغه، ج4، ص388[17]) و برخی توضیح دادهاند که این کلمه به معنای شیء غلیظ شدید کوتاه است و کاربرد آن در مورد شیر رایج است (أسدٌ أَغْلَبُ) (کتاب العین، ج4، ص420[18]) و برخی گفتهاند این کلفت بودن گردن تشبیه به گردن شیر است که دلالت بر یک نحوه غلظت و عدم نرمخویی دارد که علامت تفوق و تکبر و اقتدار است (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج7، ص303[19]). راغب نیز با اینکه معنای قهر و استیلاء را برای این ماده ترجیح میدهد اما این قول را هم نقل کرده که چهبسا اصل ماده «غلب» به معنای چیزی را در اختیار گرفتن و بر گردن آن سوار شدن باشد و به همین جهت که «أغلب» به معنای گردن کلفت است [یعنی گردنش براحتی در اختیار دیگران قرار نمیگیرد]؛ و هرچه باشد، جمع «أغلب»، «غُلْب» است که در قرآن کریم به کار رفته است: «قال وَ حَدائِقَ غُلْباً» (عبس/30) (مفردات ألفاظ القرآن، ص612[20]). معنای «غُلْب» در این آیه را همان شداد و غلاظ بودن دانسته و گفتهاند به درخت تنومند و محکم «شجرة غلباء» گفته میشود (مجمع البیان، ج10، ص667[21]). برخی هم گفتهاند که چهبسا این باغها اشاره به مقامات روحانی و ملکوتی است و مقصود از «أغلب» و «غُلْب» در اینجا آن حالت تفوق و قوت و قدرتی است که این مقام بر سایر مقامات دارد (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج7، ص303[22]).
ماده «غلب» و مشتقات آن 31 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
[1] . و أخرج عبد بن حمید عن مجاهد انه قرأ غلبا مشقة (الدر المنثور، ج6، ص317)
[2] . الحاء و الدال و القاف أصلٌ واحدٌ، [و هو الشىء] یحیط بشىء. یقال حَدَقَ القومُ بالرّجُل و أحدقوا به. قال: «المطعِمون بَنُو حَرْبٍ و قَدْ حَدَقَتْ / بى المنیّةُ و استبطأتُ أنصارِى» و حَدَقَة العین مِن هذا، و هى السَّواد، لأنها تحیط بالصَّبِىّ؛ و الجمع حِداق.قال: «فالعینُ بَعْدَهُم کأنَّ حِداقَها / سُمِلَتْ بشَوْکٍ فَهْىَ عُورٌ تَدْمَعُ» و التّحدیق: شِدّة النّظر.
[3] . الإحاطة بشیء فی الوسط أو العمق
[4] . و الحدیقة: الأرضُ ذاتُ الشجَر. و الحِنْدِیقة: الحَدَقَة.
[5] . حَدَقَة العین فی الظاهر هی سواد العین، و فی الباطن خرزتها، و تجمع [على] حَدَق و حِدَاق أیضا، قال أبو ذؤیب: «فالعین بعدهم کأن حِدَاقَها سملت / بشوک فهی عور تدمع» و الحَدِیقة: أرض ذات شجر مثمر، و الجمیع: الحَدَائِق. و الحَدِیقة من الریاض: ما أَحْدَقَ بها حاجز أو أرض مرتفعة، قال عنترة: «فترکن کل حَدِیقة کالدرهم»یعنی فی بیاضه و استدارته. و التَّحْدِیق: شدة النظر. و کل شیء استدار بشیء فقد أَحْدَقَ به.
[6] . الحدیقة البستان المحوط و جمعه حدائق و منه قولهم أحدق به القوم إذا أحاطوا به
[7] . حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ [النمل/ 60]، جمع حَدِیقَةٍ، و هی قطعة من الأرض ذات ماء، سمّیت تشبیها بحدقة العین فی الهیئة و حصول الماء فیها، و جمع الْحَدَقَةِ حِدَاقٌ و أَحْدَاقٌ، و حَدَّقَ تَحْدِیقاً: شدّد النظر، و حَدَقُوا به و أَحْدَقُوا: أحاطوا به، تشبیها بإدارة الحدقة.
[8] . و الحدائق: کل بستان کان علیه حائط فهو حدیقة. و ما لم یکن علیه حائط لم یقل: حدیقة.
[9] . أنّ الحَدَقَ مجرّدا لازم بمعنى الاستدارة لازما، و تعدیته بالحرف أو بالهمزة و التضعیف، و الحدیقة فعیلة من ذلک المعنى، أی ما ثبت له الاستدارة بحائط یحیط به أو بأشجار ملتفّة أو بارتفاع أو غیر ذلک، و لا حاجة الى کونها بمعنى المفعول، مع أنّها لیست بمتعدّیة. و الحدقة کالثمرة اسم لداخل العین بمناسبة استدارتها فی نفسها أو باحاطة العظم المستدیر بها. و أمّا التَّحْدِیقُ فهو إمّا اشتقاق انتزاعیّ من الحدقة، أو باعتبار إحاطة البصر و توجهه الکامل و نظره التامّ المحدق. . فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ- 27/ 60.. وَ حَدائِقَ غُلْباً- 80/ 30.. إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً حَدائِقَ وَ أَعْناباً- 78/ 32.و یستفاد من هذه التعبیرات أنّ قوام الحدیقة لیس بالحائط و لا بشجر مخصوص. بل هی عبارة عن روضة ذات بهجة مستدیرة. و الأغلب متکاثف الأشجار. فیلاحظ فی الحَدِیقَةِ الاستدارة، و فی الجنّة الاستتار بالأشجار.
[10] . الغین و اللام و الباء أصلٌ صحیح یدلُّ على قوّةٍ و قَهرٍ و شدَّة.
[11] . الْغَلَبَةُ القهر یقال: غَلَبْتُهُ غَلْباً و غَلَبَةً و غَلَباً، فأنا غَالِبٌ. قال تعالى: الم* غُلِبَتِ الرُّومُ* فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ [الروم/ 1- 2- 3]، کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً [البقرة/ 249]، یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ، [الأنفال/ 65]، یَغْلِبُوا أَلْفاً [الأنفال/ 65]، لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی [المجادلة/ 21]، لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ [الأنفال/ 48]، إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ [الأعراف/ 113]، إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ [الشعراء/ 44]، فَغُلِبُوا هُنالِکَ [الأعراف/ 119]، أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ [الأنبیاء/ 44]، سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ [آل عمران/ 12]، ثُمَّ یُغْلَبُونَ [الأنفال/ 36]، و غَلَبَ علیه کذا أی: استولى.غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا [المؤمنون/ 106].
[12] . شدة مع علوٍّ ما و عِظَم جرم.
[13] . أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو التفوّق مع القدرة، أو تفوّق فی قدرة. و أمّا القهر و الاستیلاء و الشدّة و الغلظة و غیرها: فهی من لوازم الأصل... وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ- 12/ 21.یراد تفوّقه ذاتا على جمیع الموجودات و على ما یأمره و یریده مع وجود القدرة، و هذا أعلى مرتبة التفوّق و أسنى مقام القدرة الروحانیّة.
کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً- 2/ 249.و إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ- 8/ 65.غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ- 30/ 2.إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ- 3/ 160.یراد التفوّق مع وجود قدرة.کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی- 58/ 21.فانّه تعالى المتفوِّق المطلق و له القدرة التامّة، یفعل ما یشاء بما یشاء على اقتضاء حکمته.
[14] . (الفرق) بین القهر و الغلبة: أن الغلبة تکون بفضل القدرة و بفضل العلم یقال قاتله فغلبه و صارعه فغلبه و ذلک لفضل قدرته و تقول حاجه فغلبه و لاعبه بالشطرنج فغلبه بفضل علمه و فطنته، و لا یکون القهر الا بفضل القدرة ألا ترى أنک تقول ناوأه فقهره و لا تقول حاجه فقهره و لا تقول قهره بفضل علمه کما تقول غلبه بفضل علمه.
[15] . (الفرق) بین الغلبة و القدرة: أن الغلبة من فعل الغالب و لیست القدرة من فعل القادر یقال غلب خصمه غلبا کما تقول طلب طلبا و فی القرآن (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ) و قولهم اللَّهُ غالِبٌ من صفات الفعل و قولنا له قاهر من صفات الذات و قد یکون من صفات الفعل و ذلک أنه یفعل ما یصیر به العدو مقهورا، و قال علی بن عیسى: الغالب القادر على کسر حد الشیء عند مقاومته باقتداره، و القاهر القادر على المستعصی من الأمور.
[16] . «ظاهرا» بدین دلیل که برخی از کاربردهای فعلی این ماده فعل مجهول است که در حالت مجهول معلوم نیست کدام وزن ثلاثی مجرد بوده است؛ هرچند به لحاظ معنایی به احتمال زیاد همین وزن بوده باشد. موارد مذکور عبارتند از:
قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّم (آل عمران/12)
فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ (اعراف/119)
ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ (انفال/36)
غُلِبَتِ الرُّومُ (روم/2)
[17] . من ذلک: غَلَب الرّجلُ غَلْباً و غَلَباً و غَلَبة. قال اللَّه تعالى: وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ. و الغِلَاب: المغالَبة.
و الأغلَبُ: الغَلیظ الرّقَبَة. یقال: غَلِبَ یَغْلَبُ غَلَباً. و هضْبةٌ غَلباءُ، و عِزَّةٌ غلباء. و کانت تغلِبُ تسمَّى الغلباء. قال: «و أورثَنِى بنو الغَلباءِ مَجْداً / حدیثاً بعدَ مَجدِهمُ القدیمِ» و اغلولَبَ العُشْب: بلَغَ کلَّ مَبلغ. و المُغلَّب من الشُّعراء: المغلوب مِراراً. و المُغَلَّب أیضاً: الذى غَلب خَصْمَه أو قِرْنَه، کأنَّه غلِّب على خَصْمِه، أى جُعِلت له الغَلَبة.
[18] . غَلَبَ یَغْلِبُ غَلَباً و غَلَبَةً. و الغِلَابُ: النزاع. و المُغَلَّبُ: الذی یغلبه أقرانه فیما یمارس. و المُغَلَّبُ قد یکون المفضل على غیره. و الأَغْلَبُ: الغلیظ الشدید القصرة، و أسد أَغْلَبُ. و قد غَلِبَ غَلَباً، یکون من داء أیضا. و هضبة غَلْبَاءُ، و عزة غَلْبَاءُ، و تَغْلِبُ کانت تسمى الغَلْبَاءَ. و اغْلَوْلَبَ العشبُ [فی] الأرض إذا بلغ کل مبلغ.
[19] . و أمّا الأَغْلَبُ بمعنى الرقبة الغلیظة کعنق الأسد: فانّ غلظة العنق و عدم لینتها و فقدان الضعة فیها، علامة التفوق و التکبّر و الاقتدار.
[20] . قیل: و أصل غَلَبَتْ أن تناول و تصیب غَلَبَ رقبته، و الْأَغْلَبُ: الغلیظ الرّقبة، یقال: رجل أَغْلَبُ، و امرأة غَلْبَاءُ، و هضبة غَلْبَاءُ، کقولک: هضبة عَنْقَاءُ و رَقْبَاءُ، أی: عظیمة العنق و الرّقبة، و الجمع: غُلْبٌ، قال وَ حَدائِقَ غُلْباً [عبس/ 30].
[21] . الغلب الغلاظ شجرة غلباء غلیظة قال الفرزدق: عوى فأثار أغلب ضیغمیا فویل ابن المراغة ما استثارا
[22] . وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً- 80/ 30.الحدق بمعنى الاستدارة، أى المقامات المستدیرة من الجنّات الملموسة، أو الروحانیّة و الاستدارة أحسن الأشکال و أتمّها و أسدّها.و الأغلب من المقام: ما یکون متفوّقا و متعالیا و فیه قدرة و قوّة فی ذاته یعلو على سائر المقامات و یتظاهر علیها.