1114) سوره عبس (80) آیه 28 وَ عِنَباً وَ قَضْباً
وَ عِنَباً وَ قَضْباً
13 جمادیالاولی 1445 6/9/1402
ترجمه
و انگوری و چیدنیای که دوباره میروید (= سبزی، بقولات، علوفه و ...)
نکات ادبی
عِنَباً
درباره ماده «عنب» اگرچه حسن جبل خواسته معنای این ماده را صفا و خلوصی دانسته که یک فضای مدور را پر کرده و یک نحوه امتدادی داشته باشد (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1537[1])؛ و با اینکه کلمات دیگری همچون «عُنَاب» به معنای کوه کوچک سیاه؛ و «ظبی عَنَبَان» به معنای آهوی بازیگوش[2]، «عِنَبَة» به معنای «آکنه» (زخمی که به این نام شناخته میشود)، و «عُناب» (جمع آن: «أَعْنِبَة») به معنای باران (کتاب العین، ج2، ص159[3]) از این ماده به کار رفته؛ اما اغلب اهل لغت به گونهای بحث کردهاند که گویی غیر از کاربردش در خصوص انگور معنای دیگری ندارد؛ چنانکه ابن فارس میگوید اصل این ماده بر همان میوه معروف «انگور» دلالت دارد (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص149[4]) و راغب توضیح میدهد که این کلمه هم برای خود این میوه و هم برای درخت انگور به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص589) و مرحوم مصطفوی میگوید اصل این ماده برای مجموع درخت و میوه اش است هرچند گاه در خصوص یکی از این دو هم به کار میرود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص232[5]).
خود کلمه «عِنَب» (که گاهی به آن «عِنَباء») در معنای میوه انگور (نه درخت انگور) را اسم جمع دانستهاند که مفرد آن «عِنَبة» است (و گفته شده که در زبان عرب غیر از این کلمه، کلمهای بر وزن «فِعَلة» یافت نشده است)؛ و البته «عِنَب» به صورت «أعناب» جمع بسته میشود (کتاب العین، ج2، ص159[6]؛ معجم المقاییس اللغة، ج4، ص149-150[7]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص589[8]) که در قرآن کریم غیر از این آیه و آیه «أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً» (اسراء/91) همواره به صورت «أعناب» به کار رفته است: «جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْناب» (بقره/266) ، «جَنَّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ» (مومنون/19؛ یس/34) ، «وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّان» (انعام/99) ، «جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوان» (رعد/4) ، «یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْأَعْناب» (نحل/11) ، «وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَنا» (نحل/ 67) ، «جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ» (کهف/32) ، «حَدائِقَ وَ أَعْناباً» (نبأ/ 32)؛ که درباره چرایی این تفاوت (چرا در اولی به صورت مفرد و در بقیه موارد به صورت جمع آمده) گفتهاند در اولی نظر به مطلق وجود انگور در مقام اظهار قدرت و دعوی رسالت است برخلاف سایر آیات که در آنها نظر به بسط و گستره و وجود مصادق فراوان انگور است (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج12، ص70[9]).
ماده «عنب» و مشتقات آن 11 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
قَضْباً
درباره ماده «قضب» گفتهاند که در اصل دلالت میکند بر قطع کردن (بریدن، جدا کردن) چیزی (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص100[10])؛ برخی گفتهاند نه مطلق قطع کردن، بلکه قطع کردنی که ابتدا گرفتن و سپس قطع کردن و کندن آن چیز باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص282[11])؛ و برخی گفتهاند قطع کردن چیزی تر و تازه که البته یکپارچه باشد (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1081[12]). اما خود کلمه «القَضْب» را گفتهاند به معنای یونجه است (مفردات ألفاظ القرآن، ص674[13]) از این جهت که براحتی قطع میشود (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص100[14]) و به طور خاص یونجه خیس است، و نیز به معنای هر درختی که شاخههایش را پهن و گسترده باشد (کتاب العین، ج5، ص52[15]) و برخی توضیح دادهاند که «قضیب» برای شاخههای درخت به کار میرود اما «قضب» برای چیزهای علوفهمانند و بقولات؛ که البته قضیب به عنوان وصف شمشیر به معنای «برنده» هم هست؛ یعنی قضیب هم به معنای اسم فاعل (قطعکننده) به کار میرود هم به معنای اسم مفعولی، که در خصوص علوفهها و بقولات، از این جهت که براحتی قطع میشود؛ و تعبیر «ناقةٌ قَضِیبٌ» هم شتر مادینهاى است که از میان شتران جدا شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص674[16]).
و از ابن عباس و حسن بصری هم نقل شده است که «قضب» در این آیه علوفه مرطوب است و وجه تسمیهاش این است که این علوفه بارها برای غذای دامها قطع میشود (مجمع البیان، ج10، ص668[17]) و شبیه این معنا از امام باقر ع هم آمده که در قسمت احادیث خواهد آمد.
در واقع، به نظر میرسد کلمه «قضب» در اصل به معنای «چیده شده» بوده، که در مورد مطلق گیاهان مورد استفاده انسان و دام که تنه ندارند و براحتی چیده میشوند و باز میرویند (یعنی عموم سبزیها، بقولات، و علوفهها)؛ و حتی در مورد هر میوهای که تر و تازه چیده میشود مانند رُطَب به کار رفته است و البته کاربرد آن در خصوص یونجه (به عنوان رایجترین علوفه مورد استفاده چارپایان که البته مورد استفاده انسان هم هست) رواج بیشتری دارد: هرچند خلیل از کاربرد آن به معنای هر درختی که شاخههایش را پهن و گسترده باشد نیز سخن گفته است.
این ماده تنها همین یک بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
تمام احادیثی که ذیل آیه 27 (جلسه 1113 https://yekaye.ir/ababsa-80-27/) گذشت به این آیه نیز مربوط میشود؛ اما احادیث دیگر:
الف. عنب
1) از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
خرما و انار و انگور از مازاد گِل آدم آفریده شدند.
مکارم الأخلاق، ص174؛ طب النبی صلى الله علیه و آله و سلم، ص26[18]
وَ قَالَ رسول الله ص:
خُلِقَتِ النَّخْلَةُ وَ الرُّمَّانُ وَ الْعِنَبُ مِنْ فَضْلِ طِینَةِ آدَمَ ع.
2) از امام رضا ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
انگور هم خورش است و هم میوه است و هم نان است و هم حلوا.
مکارم الأخلاق، ص174
عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّهُ قَالَ:
الْعِنَبُ أُدْمٌ وَ فَاکِهَةٌ وَ طَعَامٌ وَ حَلْوَاءُ.
3) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند: بهترین غذای شما نان است و بهترین میوه شما انگور.
ب.و نیز فرمودند: بهار امتم انگور و هندوانه است.
مکارم الأخلاق، ص174
الف. مِنَ الْفِرْدَوْسِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
خَیْرُ طَعَامِکُمُ الْخُبْزُ وَ خَیْرُ فَاکِهَتِکُمُ الْعِنَبُ.
ب. وَ قَالَ ص: رَبِیعُ أُمَّتِی الْعِنَبُ وَ الْبِطِّیخُ.
4) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
پنج میوه بهشتی در دنیا هست: انار دشتی و سیب لبنانی و گلابی و انگور و رُطَبِ مُشان.
المحاسن، ج2، ص527؛ الخصال، ج1، ص289؛ مکارم الأخلاق، ص170
عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْکُوفِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى الطَّحَّانِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
خَمْسٌ مِنْ فَاکِهَةِ الْجَنَّةِ فِی الدُّنْیَا الرُّمَّانُ الْمَلَاسِیُّ [الْإِمْلِیسِی] وَ التُّفَّاحُ الشَّعْشَعَانِیُّ [السفسانی یُرْوَى أَنَّهُ الشَّامِی] وَ السَّفَرْجَلُ وَ الْعِنَبُ وَ الرُّطَبُ الْمُشَان.
5) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
پیامبری از پیامبران به خداوند عز و جل از غم و اندوه گلایه کرد؛ خداوند عز و جل [برای دفع غم و اندوه] به او دستور داد که انگور بخورد.
الکافی، ج6، ص351؛ المحاسن، ج2، ص547؛ مکارم الأخلاق، ص174
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:
شَکَا نَبِیٌّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْغَمَّ فَأَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَکْلِ الْعِنَبِ.
ب. هنگامی که آب از استخوان مردگان فرونشست [= آب فرونشست و استخوانهای مردگان پیدا شد] و حضرت نوح آن را دید بسیار ناراحت و غمگین شد؛ پس خداوند به او وحی کرد که این کاری بود که خودت کردی؛ خودت علیه آنها دعا کردی.
گفت: پروردگارا به پیشگاه تو استغفار و توبه میکنم.
پس خداوند عز و جل به او وحی کرد که انگور سیاه بخور تا غم و اندوهت برود.
الکافی، ج6، ص350؛ المحاسن، ج2، ص548[19]؛ مکارم الأخلاق، ص174[20]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ الزَّیَّاتِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَمَّا حَسَرَ الْمَاءُ عَنْ عِظَامِ الْمَوْتَى فَرَأَى ذَلِکَ نُوحٌ ع جَزِعَ جَزَعاً شَدِیداً وَ اغْتَمَّ لِذَلِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ هَذَا عَمَلُکَ بِنَفْسِکَ أَنْتَ دَعَوْتَ عَلَیْهِمْ.
فَقَالَ: یَا رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ.
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ: أَنْ کُلِ الْعِنَبَ الْأَسْوَدَ لِیَذْهَبَ غَمُّکَ.
6) هشام بن سالم روایت کرده است:
امام سجاد ع انگور را خیلی دوست داشت. روزی روزه بود، هنگامی که افطار کرد اوایل فصل رسیدن انگور بود؛ یکی از کنیزان ایشان خوشه انگوری آورد و مقابل ایشان گذاشت. گدایی آمد و حضرت آن را به وی بخشید. این کنیز دنبال آن گدا رفت و همان انگور را از وی خرید و دوباره آورد و پیش ایشان گذاشت. گدای دیگری آمد و حضرت آن را به گدا بخشید. دوباره آن کنیز همان کار را تکرار کرد و آورد و دوباره جلوی ایشان گذاشت. باز گدای دیگری آمد و باز حضرت آن را بخشید و باز آن کنیر همان کار را کرد. دفعه چهارم بود که دیگر حضرت انگور را خورد.
الکافی، ج6، ص350؛ المحاسن، ج2، ص547؛ مکارم الأخلاق، ص174[21]
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ:
کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یُعْجِبُهُ الْعِنَبُ. فَکَانَ یَوْماً صَائِماً فَلَمَّا أَفْطَرَ کَانَ أَوَّلُ مَا جَاءَ الْعِنَبُ، أَتَتْهُ أُمُّ وَلَدٍ لَهُ بِعُنْقُودِ عِنَبٍ فَوَضَعَتْهُ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ فَجَاءَ سَائِلٌ فَدَفَعَهُ إِلَیْهِ. فَدَسَّتْ أُمُّ وَلَدِهِ إِلَى السَّائِلِ فَاشْتَرَتْهُ مِنْهُ ثُمَّ أَتَتْهُ بِهِ فَوَضَعَتْهُ بَیْنَ یَدَیْهِ. فَجَاءَ سَائِلٌ آخَرُ فَأَعْطَاهُ إِیَّاهُ. فَفَعَلَتْ أُمُّ الْوَلَدِ کَذَلِکَ ثُمَّ أَتَتْهُ بِهِ فَوَضَعَتْهُ بَیْنَ یَدَیْهِ. فَجَاءَ سَائِلٌ آخَرُ فَأَعْطَاهُ فَفَعَلَتْ أُمُّ الْوَلَدِ مِثْلَ ذَلِکَ. فَلَمَّا کَانَ فِی الْمَرَّةِ الرَّابِعَةِ أَکَلَهُ ع.
ب. قضب
7) ذیل آیات 17 تا 22 حدیثی از امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیات سوره عبس گذشت. در ادامه آن جملاتی آمده است که اغلب مفسران روایی مانند مرحوم فیض (تفسیر الصافی، ج5، ص286)[22] و مرحوم بحرانی (البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص585[23]) و مرحوم حویزی (تفسیر نور الثقلین، ج5، ص511[24]) و مرحوم مشهدی (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج14، ص138[25]) ظاهرا آن را توضیحات مرحوم قمی قلمداد کردهاند؛ اما مرحوم مجلسی در یکجا (بحار الأنوار، ج36، ص174[26]) و نیز تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج17، ص384 آن را ادامه کلام امام باقر ع دانسته شده است. در اینجا کل آن فراز تقدیم میشود و سپس ذیل هریک از آیات بعدی، فقط بدینجا ارجاع داده میشود.
درباره آیه «وَ عِنَباً وَ قَضْباً» فرمودند: «قضب» همان «قَتّ»* است.
و «حَدَائِقَ غُلْبًا» یعنی «باغهای تودرتو و انبوه».
«وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» فرمود: «الْأَبُّ» یعنی علوفه چهارپایان.
و اینکه فرمود: «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ؛ فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»، [الصَّاخَّة] یعنی قیامت.
و اینکه فرمود: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» فرمود: مقصود مشغولیتی است که بواسطه آن از غیر آن مشغول میشود [= فرصت توجه به سایر امور و سایرین را پیدا نمیکند]
سپس خداوند عز و جل کسانی که تولای امیرالمومنین را پذیرفتند و از دشمنانش تبری جستند را یاد کرد و فرمود: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ؛ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ».
سپس دشمنان آل محمد ص را یاد کرد و فرمود: «وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ؛ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ» [قترة] یعنی فقر و نداریای از خیر و ثواب. «أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَة».
* پینوشت: در توضیح «قتّ» نوشتهاند: علوفه تر و تازه که مورد استفاده دام است.
تفسیر القمی، ج2، ص406؛ تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج17، ص384
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ [أَبِی بَصِیرٍ] عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
... «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ؛ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا» إِلَى قَوْلِهِ «وَ قَضْباً» قَالَ: الْقَضْبُ الْقَتُّ.
«وَ حَدائِقَ غُلْباً» أَیْ بَسَاتِینَ مُلْتَفَّةً مُجْتَمِعَةً.
«وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» قَالَ: الْأَبُّ الْحَشِیشُ لِلْبَهَائِمِ.
قَوْلُهُ «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ؛ فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» أَیِ الْقِیَامَةُ
قَوْلُهُ: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ» قَالَ: شُغُلٌ یَشْتَغِلُ بِهِ عَنْ غَیْرِهِ.
ثُمَّ ذَکَرَ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ تَبَرَّءُوا مِنْ أَعْدَائِهِ فَقَالَ «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ؛ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ»
ثُمَّ ذَکَرَ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ: «وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ؛ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ» أَیْ فَقْرٌ مِنَ الْخَیْرِ وَ الثَّوَابِ؛ «أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَة».
8) قبلا فرازهای متعددی از حدیث معروف توحید مفضل که از امام صادق ع روایت شده تقدیم شد.[27] در فراز دیگری از این حدیث آمده است:
در گیاهان دارویى و اینکه هر کدام در تهیه دارویى خاص به کار مىروند بیندیش: یکى مانند «شاه تره» در عروق، اعماق و مفاصل بدن فرو مىرود و مواد زاید و سنگین را دفع مىکند، یکى دیگر چون «أفتیمون» مواد سودایى را از بدن مىکشد، دیگرى چون «سکبینه» باد [معده] را دفع میکند و آن یکی ورمها را تحلیل میبرد و مانند این کارها. چه کسى این قوا را در اینها آفریده است غیر از کسی که یاینها را برای این منفعت خلق کرده است؟ و چه کسى مردم را نسبت به آنها آگاه کرد جز آنکه این خواص را در آنها نهاد؟ و کجا مىتوان تصادفى و اتفاقى به این ویژگیها پى برد، چنان که برخى پنداشتهاند؟ فرض کنیم که انسان با ذکاوت و تجربهآموزى دقیقش بدینها پی برده، حیوانات چگونه از برخى از ویژگیهاى درمانى گیاهان آگاهند چنانکه برخى از درندگان، زخم خود را با مالیدن خود به برخی از این گیاهى دارویى درمان مىکنند و پرندهاى با حقنه کردن، یبوست خود را درمان مىنماید و مانند اینها فراوان است.
چه بسا در گیاهانى که در دشت و صحرا مىروید تردید کنى و بگویى در این مناطق که انسانى زندگى نمىکند اینها زایدند و به کار نمىآیند. در حالى که چنین نیست، بلکه آنها غذاى حیوانات، دانههایشان براى پرندگان، و چوبها و تنههایشان مورد استفاده انسانها قرار میگیرد و علاوه بر اینها در آنها چیزهایی است که برای معالجه بدنها مورد استفاده قرار میگیرد و از برخی از آنها براى دباغى پوستها، از بعضى براى رنگ آمیزى اشیاء و مانند اینها استفاده مىشود.
توحید المفضل، ص164
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَر عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: ...
...فَکِّرْ فِی هَذِهِ اَلْعَقَاقِیرِ وَ مَا خُصَّ بِهَا کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهَا مِنَ اَلْعَمَلِ فِی بَعْضِ اَلْأَدْوَاءِ فَهَذَا یَغُورُ فِی اَلْمَفَاصِلِ فَیَسْتَخْرِجُ اَلْفُضُولَ اَلْغَلِیظَةَ مِثْلَ اَلشَّیْطَرَجِ وَ هَذَا یَنْزِفُ اَلْمِرَّةَ اَلسَّوْدَاءَ مِثْلَ اَلْأَفْتِیمُونِ وَ هَذَا یَنْفِی اَلرِّیَاحَ مِثْلَ اَلسَّکْبِینَجِ وَ هَذَا یُحَلِّلُ اَلْأَوْرَامَ وَ أَشْبَاهَ هَذَا مِنْ أَفْعَالِهَا فَمَنْ جَعَلَ هَذِهِ اَلْقُوَى فِیهَا إِلاَّ مَنْ خَلَقَهَا لِلْمَنْفَعَةِ وَ مَنْ فَطَّنَ اَلنَّاسَ لَهَا إِلاَّ مَنْ جَعَلَ هَذَا فِیهَا وَ مَتَى کَانَ یُوقَفُ عَلَى هَذَا مِنْهَا بِالْعَرَضِ وَ اَلاِتِّفَاقِ - کَمَا قَالَ اَلْقَائِلُونَ-. وَ هَبِ الْإِنْسَانُ فَطَنَ لِهَذِهِ الْأَشْیَاءِ بِذِهْنِهِ وَ لَطِیفِ رَوِیَّتِهِ وَ تَجَارِبِهِ فَالْبَهَائِمُ کَیْفَ فَطَنَتْ لَهَا حَتَّى صَارَ بَعْضُ السِّبَاعِ یَتَدَاوَى مِنْ جِرَاحَةٍ إِنْ أَصَابَتْهُ بِبَعْضِ الْعَقَاقِیرِ فَیَبْرَأُ وَ بَعْضُ الطَّیْرِ یَحْتَقِنُ مِنَ الْحُصْرِ یُصِیبُهُ بِمَاءِ الْبَحْرِ فَیَسْلَمُ وَ أَشْبَاهُ هَذَا کَثِیرٌ.
وَ لَعَلَّکَ تُشَکِّکُ فِی هَذَا النَّبَاتِ النَّابِتِ فِی الصَّحَارِی وَ الْبَرَارِی حَیْثُ لَا أُنْسَ وَ لَا أَنِیسَ فَتَظُنُّ أَنَّهُ فَضْلٌ لَا حَاجَةَ إِلَیْهِ وَ لَیْسَ کَذَلِکَ بَلْ هُوَ طُعْمٌ لِهَذِهِ الْوُحُوشِ وَ حَبُّهُ عَلَفٌ لِلطَّیْرِ وَ عُودُهُ وَ أَفْنَانُهُ حَطَبٌ فَیَسْتَعْمِلُهُ النَّاسُ وَ فِیهِ بَعْدُ أَشْیَاءُ تُعَالَجُ بِهَا الْأَبْدَانُ وَ أُخْرَى تُدْبَغُ بِهَا الْجُلُودُ وَ أُخْرَى تُصْبَغُ [بِهِ] الْأَمْتِعَةُ وَ أَشْبَاهُ هَذَا مِنَ الْمَصَالِح.
تدبر
1) «وَ عِنَباً»
بعد از «حب» اولین گیاهی را که به طور خاص اسم برد انگور (یا درخت انگور[28]) است. چرا؟
الف. به خاطر کثرت منافعی که در انگور هست (مجمع البیان، ج10، ص668[29])؛ چنانکه از وقتی که نارس است (غ
ب. به خاطر اینکه هم به عنوان غذا استفاده میشود وهم به عنوان میوه (مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج31، ص60[30]).
ج ... .
درباره انگور
انگور میوهای است بهشتی که شامل ویتامینهای A , B، C میباشد هچنین دارای مقداری منیزیم، کلسیم، آهن، فسفر، پتاسیم و آلبومین است. انگور یکی از میوههای ضد سرطان شناخته شده است و این به خاطر خواص ضد عفونی کنندگی آن است. همچنین از نظر ارزش غذایی و خواص بهداشتی، دارای سودمندیهای بسیاری است. از مهمترین مواد قندی موجود در حبههای انگور تازه، ساکارز، گلوکز و دکستروز میباشد. از اسیدهای آلی اسید فرمیک، اسید مالیک، اسید سیتریک و اسید تارتاریک را میتوان نام برد. نمکهای کانی مانند آهک، منیزیم، آهن، منگنز، سیلیس وجود دارد. مقدار انرژی موجود در هر 100 گرم انگور تازه 67 کیلوکالری است.
انگور میوه بسیار مفیدی است که خاصیت قلیایی دارد و باعث قلیایی شدن خون میشود. و از این لحاظ هر کیلوی آن معادل یک لیتر آب معدنی است. به علت وجود مواد قندی زیاد انرژیزا است و حرارت بدن را تامین میکند. به علت داشتن پتاسیم مقوی قلب و یک داروی موثر برای کم خونی است زیرا دارای آهن، منگنز و منیزیم است. آب انگور در رژیم غذایی افراد چاق که بخواهند لاغر شوند زیاد مصرف میشود و به علت کم داشتن مواد چربی مانع افزایش وزن میشود. (دایره المعارف رشد)
انگور از میوههایی است که در تمامی حالتهایش قابل استفاده است؛ از زمان نارس بودن (غوره) تا حالت خشک شده آن (کشمش و مویز). حتی برگ درخت انگور (برگ مو) نیز خاصیت غذایی دارد و در برخی غذاها مورد استفاده قرار میگیرد. دانههای انگور از لحاظ رنگ حبهها به چهار دسته تقسیم میشوند 1- انگورهای سبز 2- انگورهای قرمز 3- انگورهای سیاه 4- انگورهای زرد.
درباره درخت انگور (مو)
درخت انگور گیاهی بسیار قدیمی است که مصریها پنج هزار سال قبل از میلاد آن را میشناختند. موطن اصلی انگور آسیای صغیر و ایران بوده و هم اکنون نیز به صورت وحشی و نیمه وحشی در این مناطق دیده میشود. انگور درختچهای است بالارونده که به کمک پیچکهای خود به سهولت از موانع و درختان مجاور بالا میرود و درازای آن به 10 الی 15 متر میرسد ساقه آن گرهدار و برگهایش متناوب دارای دمبرگ دراز، شامل 5 لوب دندانهدار به رنگ سبز تیره در سطح فوقانی پهنک کرکدار و مایل به سفید در سطح تحتانی پهنک است. گلهایی کوچک و مجتمع به صورت خوشه مرکب دارد کاسه گل آن 5 دندانه، جام آن مرکب از 5 گلبرگ آزاد و 5 پرچم میباشد. (دایره المعارف رشد)
از پدیدههای جالب درخت انگور، اشک مو است که فرایندی است که نحوه عمل آن، کاملا شناخته نشده است. این فرایند غالبا بر براثر دیر هرس کردن در اوایل بهار روی میدهد. ریزش اشک مو تا چندین ادامه مییابد. در اشک مو، هورمونهای گیاهی مانند سیتوکینین، جیبرلین و به میزان اندکی قند و مواد کانی دیده میشود. ریزش اشک مو به دلیل فعالیت شدید ریشه میباشد.
درباره انگور و درخت انگور قبلا نکات بیشتری در جلسه 782 گذشت: https://yekaye.ir/ya-seen-36-34/
2) «وَ قَضْباً»
کلمه «قضب» (و بلکه ماده آن) تنها در همین آیه به کار رفته است. درباره اینکه مقصود از کلمه «قضب» چیست؛ در نکات ادبی اشاره شد که این کلمه:
الف. هم برای اشاره به مطلق گیاهان مورد استفاده انسان و دام که تنه ندارند و براحتی چیده میشوند و باز میرویند (یعنی عموم سبزیها، بقولات، و علوفهها) به کار میرود است و البته کاربرد آن در خصوص یونجه (به عنوان رایجترین علوفه مورد استفاده چارپایان که البته مورد استفاده انسان هم هست) رواج بیشتری دارد؛
ب. هم برای هر میوهای که تر و تازه چیده میشود.
ج. و هم برای هر درختی که شاخههایش را پهن و گسترده باشد.
در میان مترجمان و مفسران قرآن هم تقریبا هر سه مورد فوق مشاهده میشود؛ که به مواردی اشاره میکنیم:
1- مقصود یونجه و علوفههای تازه است که پیاپی چیده میشود و علوفهی چهارپایان میگردد (ابن عباس[31] و حسن، به نقل مجمع البیان، ج10، ص668[32]؛ مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج31، ص60[33])؛ هرچند برخی اینکه مقصود از آن، یونجه باشد را بدین جهت قبول ندارند که میگویند یونجه داخل در «أب» است که در آیات بعد میآید (البحر المحیط، ج10، ص410[34]).
2- نباتاتى که هر چه بدروند باز بروید (ترجمه الهی قمشهای، تفسیر آسان[35]). به تعبیر دیگر، حبوبات تر و تازهای است که انسان آنها را قضب میکند یعنی بارها و بارها میچیند (المیزان، ج20، ص209[36])؛ به تعبیر دیگر، گیاهانی است مانند حبوبات و مارچوبه که انسان آنها را برای خوردن تر و تازه میچیند (به نقل البحر المحیط، ج10، ص410[37]).
3- بسیاری از مترجمان و مفسران آن را به سبزی یا سبزیجات ترجمه کردهاند (مانند ترجمههای آیتی، ارفع، انصاری، انصاریان، پاینده، پورجوادی، تشکری، حلبی، خواجوی، رضایی، رهنما، صفارزاده، جلالالدین فارسی، فولادوند، فیضالاسلام، گرمارودی، مجتبوی، مشکینی، مکارم، نوبری، و کشف الأسرار، ج10، ص379؛ ترجمه المیزان، ج20، ص335؛ تفسیر روشن، ج16، ص226) و به نظر میرسد در همین راستاست ترجمه آن به سبزه (ترجمه طاهری) و ترهبار (ترجمه عاملی). برخی توضیح دادهاند «قضب» به سبزیجاتى گفته مىشود که تر و تازه چیده و خورده شود و شامل علف و یونجه حیوانات نیز مىگردد (تفسیر نور، ج10، ص388) که ظاهرا به آن «سپست» یا «اسپست» (تفسیر روان جاوید، ج5، ص346؛ روض الجنان، ج20، ص145؛ ترجمه تفسیر طبرى، ج7، ص1987؛ تفسیر نسفى، ج2، ص1138) یا اسفست (تفسیر صفی علیشاه، ص812) یا اسپرش (ترجمه خسروی[38]) میگویند.
4- درختان بلند که شاخه آویخته باشد (ترجمه یاسری) و به تعبیر دیگر، درخت سایه افکن همچون کاج و سرو و بید و غیرها (حجة التفاسیر، ج7، ص174).
5- برخی مترجمان این را به «خرما» (خرما نوعی) یا «رطب» ترجمه کردهاند (ترجمههای شعرانی، اشرفی؛ مصبحزاده، معزی، و مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج15، ص4) و شاید موید نظر آنها نسبتی است ابوحیان به ابن عباس میدهد که گویا نظر وی این است که مقصود رُطَب است از این جهت که اولا از درخت خرما چیده میشود [یعنی چون «چیدنی» است و ماده «قضب» به معنای چیدن است] و ثانیا چون قبل از آن از انگور سخن گفت [ظاهرا بدین جهت که تناسب در این است بعد از انگور به خرما اشاره شود تا به علوفه و یونجه] (البحر المحیط، ج10، ص410[39]). البته با توجه به اینکه در آیه بعد به کلمه «نخل» اشاره شده این احتمال ضعیف است و با توجه به گزارشی که فخر رازی از نظر ابنعباس داده، بعید نیست که در گزارش ابوحیان از نظر ابن عباس اشتباهی رخ داده باشد (مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج31، ص60[40]).
6- میوهها (ترجمه بروجردی) ظاهرا چون میوهها چیدنی هستند وی آن را شامل همه میوهها دانسته است.
7- سیب (ترجمه دهلوى، ص1338).
3) «وَ قَضْباً»
چرا بعد از اشاره به حب و عنب، به قضب پرداخت؟
الف. اگر قضب را در معنای ناظر به یونجه و علوفههای مورد استفاده حیوانات بدانیم چهبسا این کلمه میخواهد در کنار گیاهانی که مورد استفاده انسان است به گیاهانی که مورد استفاده حیوانات است نیز اشاره کند.
ب. اگر قضب را ناظر به سبزی و سبزیجات و یا بقولات مورد استفاده بشر بدانیم به عرصه دیگری از گیاهان اشاره دارد که بویژه گیاهان فیبردار هستند و برخی نیازهای ویژه انسانی را تامین میکنند.
ج. اگر اشاره به سبزیجات و علوفهها باشد از این جهت که مرتب میرویند و چیده میشوند اشاره به نوع خاصی از متاع بودنی است که مورد تاکید در آخر این دسته آیات است و در سایر گیاهان دیده نمیشود.
د. اگر اشاره به درختان بلند و سایهگستر باشد ذکر آن در کنار درخت مو (که درختی کوتاه است و تنها در صورتی که روی داربست قرار گیرد میشود از سایهاش استفاده کرد) دوگانه جالبی از درختها را مطرح میکند: درختی که برگش کارکرد غذایی دارد (درخت مو) و درختی که برگش کارکرد آرامشبخشی و استراحتدهی دارد.
ه ... .