سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1113) سوره عبس (80) آیه 27 فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا (1)

فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا

5 جمادی‌الاولی 1445 28/8/1402

 

ترجمه

پس در آن دانه‌ای رویانیدیم،

نکات ادبی

فَأَنْبَتْنا

ماده «نبت» در مجموع دلالت بر روییدن دارد؛ ابن فارس اصل این ماده را روییدنی که در خصوص کِشتزار باشد دانسته که به استعاره در جاهای دیگر به کار رفته (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص378[1])؛ و ظاهرا خلیل هم چنین نظری دارد زیرا «نَبت» را به معنای گیاه بدون ساقه دانسته و «نبات» را فعل آن معرفی کرده است (کتاب العین، ج‏8، ص129[2])؛ و حسن جبل هم معنای محوری آن را امتداد یافتن گیاهی تر و تازه از زمین به سوی بالا معرفی کرده است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص2149[3])؛ اما مرحوم مصطفوی آن را تعمیم داده و اصل آن را خروج چیزی از محل خود بر اثر روییدن دانسته، اعم از اینکه آن محل زمین باشد یا محلی دیگر، و اعم از اینکه آن روییدنی همچون درختان تنه داشته باشد یا همچون علفها بدون تنه باشد ویا اساسا غیرگیاه و غیرمادی باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص20[4])؛ هرچند راغب تقریبا حد میانه را گرفته است، یعنی بر این باور است که «نَبْت» و «نَبَات» در اصل برای گیاهانی که از زمین بیرون می‌آید به کار می‌رود، اعم از اینکه تنه داشته باشند یا خیر، اما به نحو متعارف برای چیزی که تنه ندارد رایج شده است، بلکه نزد عامه در خصوص چیزی که حیوان آن را بخورد به کار می‌رود (شاید این آیه را هم موید خود بیاورند که: «کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ» (یونس/24)]، وگرنه اگر حقیقتش در نظر گرفته شود برای هر چیزی که رشد دارد اعم از گیاه و حیوان و انسان به کار می‌رود، چنانکه فعل انبات در قرآن کریم نه‌‌تنها برای گیاهان «فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا؛ وَ عِنَباً وَ قَضْباً؛ وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا؛ وَ حَدائِقَ غُلْباً؛ وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» (عبس/27-31)، بلکه برای انسان هم به کار رفته است، مانند «وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً» (نوح/17) ویا تعبیر «وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً» (آل عمران/37) در مورد حضرت مریم ع (مفردات ألفاظ القرآن، ص787[5]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص21[6]).

این ماده در وزنهای افعال و تفعیل به صورت متعدی به کار می‌رود؛ البته در قرآن کریم فقط وزن افعال آن به کار رفته است: «یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها» (بقره/61)، «کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِل» (بقره/261)، «فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَه» (نمل/60)، «تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ» (حج/5)، «فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا» (عبس/27)[7]؛ و در خصوص تعبیر «أنبت علی» در آیه «وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ» (صافات/146)، توضیح داده‌اند که مقصود آن است که برگهای درخت مذکور چنان بزرگ بود که بدن و اعضای بدن وی را تحت پوشش خود قرار داد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص21[8]).

اما درباره اینکه فعل ثلاثی مجرد آن لازم است یا متعدی، اختلاف است، مرحوم مصطفوی «نَبْت» و «نَبَات» را دو مصدر ثلاثی مجرد دانسته که لازم‌اند؛ و بر این باور است که برای متعدی شدن یا به باب افعال و تفعیل می‌رود ویا با حرف «ب» متعدی می‌شود، مانند: «وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلینَ» (مومنون/20) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص20[9])؛ اما راغب بر این باور است که در حالت ثلاثی مجرد هم متعدی است و در خصوص آیه فوق هم تحلیلش این است که حرف «ب» نه برای تعدیه، بلکه برای حال آمده است و تقدیر کلام این است که «تَنْبُتُ حاملةً للدُّهْن» یعنی می‌روید در حالی که دهن در آن بالقوه موجود است؛ و بر همین اساس هم احتمال اولی که برای کلمه «نبات» در آیه «وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً» (نوح/17) ذکر کرده این است که «نبات» مفعول مطلق و دقیقا به جای «انبات» به کار رفته باشد[10]؛ هرچند که به عنوان احتمال دوم این را هم مطرح می‌کند که که در اینجا نبات، حال باشد نه مصدر، یعنی می‌خواهد تنبه دهد که انسان از این وجه که اصل او از خاک آفریده شده و از خاک بیرون آمده همانند نبات است هرچند که وصفی زاید بر نباتات و گیاهان هم دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص787[11]). البته به نظر می‌رسد حق با مرحم مصطفوی باشد که واقعا «نبت» (روییدن) فعل لازم است؛ و در خصوص اینکه چرا در دو آیه «وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً» (نوح/17) ویا تعبیر «وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً» (آل عمران/37) برای فعل «أنبت» از مصدر نبات استفاده شد مرحوم مصطفوی به نکته جالبی اشاره می‌کنند که: «إنبات» بر وزن افعال دلالت بر جهت نسبت فعل به فاعل دارد و این مقدار از معنا، با خود فعل «أنبت» در آیه حاصل می‌شود؛ از این رو اگر «إنباتا» می‌فرمود جز مفعول مطلقی برای تأکید نمی‌بود؛ اما «نبات» که مصدر ثلاثی مجرد است دلالت بر استمرار و امتداد در مفهوم رشد و نمو فی نفسه دارد و الف آن دلالت بر استمرار دارد، پس در ترکیب «أنبَت نباتا» هم لحاظ قیام فعل به فاعل (اینکه خداوند چینن کرد) وجود دارد و هم دلالت بر استمرار رشد و نمو (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص22[12]).

البته کلمه «نبات» علاوه بر معنای مصدری، به معنای اسمی (خود گیاه) هم به کار می‌رود: «فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى» (طه/53) و گفته‌اند به اعتبار اینکه مصداق نبت و روییدن است چنین اطلاق می‌شود و حرف «ا» هم موید این اطلاق است گویی این معنای نبت و روییدن در «نبات» استمرار دارد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص20[13]).

از توضیحات فوق معلوم می‌شود که ماده «نبت» به ماده «نمو» خیلی نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفته‌اند که در «نبات» نظر به این ماده است از جهت خروجش از محل با روییدن؛ اما در «نمو» نگاه به حصول زیاده و رشد بعد از خروج است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏12، ص20[14]).

ماده «نبت» و مشتقات آن 26 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حَبًّا

قبلا بیان شد که ماده «حبب» در معانی متعددی به کار رفته است؛ دو معنای رایجتر آن، که در قرآن کریم به کار رفته، یکی «دوست داشتن» است و دیگری «دانه».

برخی اساساً به سه اصل و ریشه مستقل برای این ماده باور دارند: یکی همین معنای «دانه»، دیگری لزوم و ثبات (که محبت و دوست داشتن را به این معنا برمی‌گردانند) و سوم کوتاه بودن (قِصَر) است. اما دیگران همان دو معنا را اساسی دانسته‌اند؛ و در این میان، برخی همچون مرحوم مصطفوی همه این معانی را به «دوست داشتن» برمی‌گردانند و می‌گویند «دانه» هم از این جهت که محبوب کشاورز است، «حبّ» نامیده شده و برخی هم همچون راغب اصفهانی «دوست داشتن» را به «دانه» برمی‌گردانند با این توضیح که اصل این کلمه برای گندم و جو و سایر دانه‌های خوردنی به کار می‌رفته، سپس تعبیر «حَبَّةُ القلب» از باب تشبیه قلب به شکل دانه به کار رفته؛ و از اینجا تعبیر «حَبَبْتُ فلانا» در اصل به این معنا بوده که «حبه‌ی قلبم به تو اصابت کرد» و بتدریج برای دوست داشتن به کار رفته است.

در هر صورت، معنای «دانه» یکی از معانی پرکاربرد این ماده است. این کلمه، علاوه بر به دو صورت «حَبّ» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی‏، أنعام/95؛ فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ، ق/9) و «حَبّة» (کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، بقرة/261؛ وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ‏، أنعام/59) در زبان عربی به صورت «حِبّة» (جمعِ «حِبّ») نیز به کار رفته است؛ ابن فارس بر این باور است که با فتحه برای دانه‌هایی که خودشان خوراکی‌اند (بویژه گندم و جو) به کار می‌رود، اما با کسره برای اشاره به دانه‌هایی که «بذر» گیاهان هستند، می‌باشد؛ و این نیز گفته شده که به دانه‌ی هر چیز دانه‌داری (یعنی حتی عدس و لوبیا و ...) «حِبّ» گفته می‌شود و تنها به دانه‌های گندم و جو «حَبّ» اطلاق می‌گردد.

جلسه 781 http://yekaye.ir/ya-seen-36-33/

حدیث

1) در فرازی از یکی از ادعیه روایت شده از پیامبر اکرم ص که به دعای اسماء الحسنی معروف است آمده است:

و از تو درخواست می‌کنم به حق آن اسمت که بدان زمین را شکافتی، [چه] شکافتنی؛ پس در آن رویانیدی «دانه‌ای؛ و [درخت] انگوری و سبزیجاتى؛ [درخت] زیتونی و [درخت] خرمایى؛ و باغ‏هایى انبوه؛ و میوه‏اى و مراتعی» (عبس/26-31)؛ ای خداوند!

و از تو درخواست می‌کنم به حق آن اسمت که بدان دانه‌ها را از زمین بیرون آوردی و بدانها زمین را زینت دادی، تا به نعمتت یاد شوی ای خداوند! ...

البلد الأمین، ص413

الأسماء الحسنى‏، وَ هِیَ مَرْوِیَّةٌ عَنِ النَّبِیِّ ص وَ لَهَا شَرْحٌ عَظِیمٌ وَ لَا تَقْرَأُهَا إِلَّا وَ أَنْتَ طَاهِرٌ وَ هِیَ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ یَا اللَّهُ آهِیاً هُوَ اللَّهُ شَرَاهِیاً یَا اللَّه‏ ...

وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی شَقَقْتَ بِهِ الْأَرْضَ شَقًّا وَ أَنْبَتَّ «فِیها حَبًّا؛ وَ عِنَباً وَ قَضْباً؛ وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا؛ وَ حَدائِقَ غُلْباً؛ وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» یَا اللَّهُ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی تُخْرِجُ بِهِ الْحُبُوبَ مِنَ الْأَرْضِ فَتَزَیَّنُ بِهَا الْأَرْضَ فَتُذْکَرُ بِنِعْمَتِکَ یَا اللَّه‏ ...

 

2) مفضل بن عمر به امام صادق ع نامه‌ای می‌نویسد وبه ایشان عرض می‌کند که عده‌ای هستند که به انکار ربوبیت خداوند می‌پردازند و از ایشان راهنمایی می‌خواهد که استدلالهایی به وی بیاموزد که بتواند با آنها بحث کند. امام صادق ع در پاسخ مطلبی طولانی می‌نویسند که به رساله اهلیلجه معروف است. در فرازی از این رساله حضرت بعد از اینکه درباره کار باد در پراکندن ابرها و نقش ابرهای در انتقال آب توضیحاتی می‌دهند می‌فرمایند:

و اگر [ابرها] از زمامشان و وقتشان رها شوند [ظاهرا یعنی در آن محدوده‌ و زمانی که در تدبیر الهی نهفته که در آنجا و آن زمان باران ببارند، نبارند] مخلوقات به هلاکت افتند و باغها خشک شوند؛ پس خداوند باران را در زمان و وقتش بر زمینی فروفرستاد که برای بنی آدم آن را آفریده و بستر و گهواره او قرار داده و از اینکه مستقیم بر خود آنها فرود آید باز داشت و کوهها را میخی برای آن [= زمین] قرار داد و در آن چشمه‌هایی قرار داد که در زمین جاری می‌شوند و بواسطه رویشی رخ می‌دهد که اگر نبود باغها و مخلوقات پابرجا نمی‌ماندند و جز بدان کارشان راست نمی‌آمد به اضافه دریاهایی که بر آن سوار می‌شوند و از آن بیرون می‌آورند زیورآلاتی که می‌پوشند و گوشت تازه‌ و سایر چیزیهایی که می‌خورند؛ پس معلوم می‌شود که خداوند خشکی و دریا و آسمان و زمین و آنچه بین این دو است یکی است همان زنده پابرجای مدبر حکیم، که اگر غیر از اویی [به عنوان خدا ودر عرض او] در کار بود اشیاء دگرگون می‌شد؛ و همچنین است آسمان شبیه این زمینی است که خداوند از آن بیرون آورد «دانه‌ای؛ و [درخت] انگوری و سبزیجاتى؛ [درخت] زیتونی و [درخت] خرمایى؛ و باغ‏هایى انبوه؛ و میوه‏اى و مراتعی» (عبس/26-31) با تدبیری درهم‌تنیده و تصویرگری شکوفه و میوه، که مایه حیات بنی‌آدم ‌شده است و زمینه‌ساز معیشیتی که بدنهایشان بدان پابرجاست، و چارپایانشان هم بدان زنده‌اند، ...

بحار الأنوار، ج‏3، ص191-192

الخبر المروی عن المفضل بن عمر فی التوحید المشتهر بالإهلیلجة

حَدَّثَنِی مُحْرِزُ بْنُ سَعِیدٍ النَّحْوِیُّ بِدِمَشْقَ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی مُسْهِرٍ بِالرَّمْلَةِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ:

کَتَبَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ الْجُعْفِیُّ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع یُعْلِمُهُ أَنَّ أَقْوَاماً ظَهَرُوا مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْمِلَّةِ یَجْحَدُونَ الرُّبُوبِیَّةَ وَ یُجَادِلُونَ عَلَى ذَلِکَ وَ یَسْأَلُهُ أَنْ یَرُدَّ عَلَیْهِمْ قَوْلَهُمْ وَ یَحْتَجَّ عَلَیْهِمْ فِیمَا ادَّعَوْا بِحَسَبِ مَا احْتَجَّ بِهِ عَلَى غَیْرِهِمْ فَکَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ ...

 ... أَقُولُ: ذَکَرَ السَّیِّدُ ابْنُ طَاوُسٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فِی کِتَابِ النُّجُومِ مِنْ هَذِهِ الرِّسَالَةِ جُمْلَةً لَیْسَتْ فِیمَا عِنْدَنَا مِنَ النُّسَخِ فَلْنَذْکُرْهَا

 ... وَ لَوِ احْتُبِسَ عَنْ أَزْمِنَتِهِ وَ وَقْتِهِ هَلَکَتِ الْخَلِیقَةُ وَ یَبِسَتِ الْحَدِیقَةُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ الْمَطَرَ فِی أَیَّامِهِ وَ وَقْتِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی خَلَقَهَا لِبَنِی آدَمَ وَ جَعَلَهَا فَرْشاً وَ مِهَاداً وَ حَبَسَهَا أَنْ تَزُولَ بِهِمْ وَ جَعَلَ الْجِبَالَ لَهَا أَوْتَاداً وَ جَعَلَ فِیهَا یَنَابِیعَ تَجْرِی فِی الْأَرْضِ بِمَا تَنْبُتُ فِیهَا لَا تَقُومُ الْحَدِیقَةُ وَ الْخَلِیقَةُ إِلَّا بِهَا وَ لَا یُصْلِحُونَ إِلَّا عَلَیْهَا مَعَ الْبِحَارِ الَّتِی یَرْکَبُونَهَا وَ یَسْتَخْرِجُونَ مِنْهَا حِلْیَةً یَلْبَسُونَهَا وَ لَحْماً طَرِیّاً وَ غَیْرَهُ یَأْکُلُونَهُ فَعُلِمَ أَنَّ إِلَهَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَاحِدٌ حَیٌّ قَیُّومٌ مُدَبِّرٌ حَکِیمٌ وَ أَنَّهُ لَوْ کَانَ غَیْرَهُ لَاخْتَلَفَتِ الْأَشْیَاءُ وَ کَذَلِکَ السَّمَاءُ نَظِیرُ الْأَرْضِ الَّتِی أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا «حَبًّا؛ وَ عِنَباً وَ قَضْباً؛ وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا؛ وَ حَدائِقَ غُلْباً؛ وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا» بِتَدْبِیرٍ مُؤَلَّفٍ مُبَیَّنٍ بِتَصْوِیرِ الزَّهْرَةِ وَ الثَّمَرَةِ حَیَاةً لِبَنِی آدَمَ وَ مَعَاشاً یَقُومُ بِهِ أَجْسَادُهُمْ وَ تَعِیشُ بِهَا أَنْعَامُهُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ فِی «أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ» وَ الِانْتِفَاعِ بِهَا وَ الْبَلَاغِ عَلَى ظُهُورِهَا مَعَاشاً لَهُمْ لَا یَحْیَوْنَ إِلَّا بِهِ وَ صَلَاحاً لَا یَقُومُونَ إِلَّا عَلَیْه‏ ...

 

3) نعمانی رساله‌ای نوشته است مشتمل بر احادیثی از امیرالمومنین ع در توضیح و تفسیر آیات، که ظاهرا سند را انداخته است؛ مرحوم مجلسی آن را بتمامه در بحار الانوار آورده است و در پایان آن رساله سند دیگری بر آن احادیث از ابن قولویه ارائه کرده است. در فرازی از آن از امیرالمومنین ع روایت شده است:

و اما آن سببی که بقای خلق بخاطر آن است؛ پس خداوند متعال در کتابش بیان کرد که بقای خلق از چهار* وجه است: طعام و نوشیدنی، و لباس، و خانه، و آمیزشهای مربوط به بقای نسل، که در هریک نیاز به امر و نهی دارد. اما غذاها اصنافی از روییدنی‌ها [=گیاهان] و چارپایان است که خداوند خوردنشان را حلال‌ کرد؛ که خداوند متعال در خصوص روییدنی‌ها می‌فرماید: «همانا ما آب را ریختیم، [چه] ریختنی؛ سپس زمین را شکافتیم، [چه] شکافتنی؛ پس در آن رویانیدیم دانه‌ای؛ و [درخت] انگوری و سبزیجاتى؛ [درخت] زیتونی و [درخت] خرمایى؛ و باغ‏هایى انبوه؛ و میوه‏اى و مراتعی؛ براى برخوردارى شما و چهارپایانتان» (عبس/26-31).

*پی‌نوشت: اینکه «چهار وجه» فرمود ولی پنج مورد برشمرد از باب این است که خوردنی و نوشیدنی را یک محور قلمداد کرده‌است؛ چنانکه در ادامه حدیث اینها را با هم توضیح می‌دهد و سپس سراغ سه موضوع لباس و خانه و نکاح می‌رود؛ و این طور نیست که بحث مستقلی برای نوشیدنی‌ها باز کند.

بحار الأنوار، ج‏90، ص39

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدٌ الْأَشْعَرِیُّ الْقُمِّیُّ أَبُو الْقَاسِمِ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ هُوَ مُصَنِّفُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ ذِی النَّعْمَاءِ وَ الْآلَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْعِزِّ وَ الْکِبْرِیَاءِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ عَلَى آلِهِ الْبَرَرَةِ الْأَتْقِیَاءِ رَوَى مَشَایِخُنَا عَنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْه‏ ...

 ... وَ أَمَّا السَّبَبُ الَّذِی بِهِ بَقَاءُ الْخَلْقِ فَقَدْ بَیَّنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ أَنَّ بَقَاءَ الْخَلْقِ مِنْ أَرْبَعِ وُجُوهٍ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ الْکِنِّ وَ الْمَنَاکِحِ لِلتَّنَاسُلِ مَعَ الْحَاجَةِ فِی ذَلِکَ کُلِّهِ إِلَى الْأَمْرِ وَ النَّهْی‏ فَأَمَّا الْأَغْذِیَةُ فَمِنْ أَصْنَافِ النَّبَاتِ وَ الْأَنْعَامِ الْمُحَلَّلِ أَکْلُهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِی النَّبَاتِ «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا؛ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا؛ فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا؛ وَ عِنَباً وَ قَضْباً؛ وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا؛ وَ حَدائِقَ غُلْباً؛ وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا؛ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ» ...

 

4) قبلا فرازهای متعددی از حدیث معروف توحید مفضل که از امام صادق ع روایت شده تقدیم شد.[15] در فراز دیگری از این حدیث آمده است:

اى مفضّل! در خصلت زیادشدنی که در محصولات زراعی قرار داده شده اندیشه کن. یک دانه کما بیش صد دانه مى‌دهد. مى‌شد که یک دانه تنها یک دانه بدهد؛ ولى چرا این افزونى در آن نهاده شد؟ آیا جز براى آن است که غلات و حبوبات فزونى یابند، قوت و روزى کشاورزان تأمین گردد و بذر سال آینده نیز به دست آید؟ نمى‌بینى که اگر پادشاهى بخواهد سرزمینى را آباد کند، راهش این است که بذر و دانه در اختیار مردم قرار دهد تا کشت را به عمل آورند؟ بنگر که چگونه این امر حکیمانه و مدبّرانه پدید آمده و کشتزار این گونه بذر و دانه فراوان مى‌دهد تا هم روزیشان حاصل آید و هم بذر کشت پدید آید؟ و همچنین درخت، گیاه و نخل نیز فزونی فراوانی دارند. از این رو از یک ریشه و تنه، پاجوش‌های [= نهال‌های کوچکی که می‌توان آنها را جدا کرد و مستقل کاشت] فراوان مى‌بینى. چرا چنین است‌؟ آیا جز براى آن است که مردم از آن ببرند و در کارهای مختلفشان استفاده کنند و باز در زمین بکارند؟! اگر هر اصله‌ای فقط خودش بود و افزایش نمى‌یافت و تنها مى‌ماند کجا ممکن بود که مردم از آن برای استفاده‌هایشان و برای کشت جدید بکَنند و در آن صورت اگر آفتی به آن می‌رسید اصل آن نابود می‌شد و دیگر جایگزینی هم نداشت.

در شکل بوت? حبوباتى؛ چون: عدس، ماش، باقلا و جز آنها اندیشه کن. دانه‌هاى آنها در کیسه‌ها و ظروفى نهاده شده تا نگاهدارى شوند، رشد و استحکام یابند و از آفات در امان بمانند چنان که جفت و بچه‌دان جنین نیز دقیقا به همین خاطر است. گندم و همانند آن نیز به صورت خوشه، در پوستهایى سخت نهاده شده‌اند. نیز بر سر هر دانه چیزى چون نیزه قرار گرفته که پرندگان را از خوردن آنها باز مى‌دارد تا به کارندگان و کشاورزان زیان نرسد. اگر کسى بگوید: آیا پرندگان از گندم و حبوبات نمى‌خورند؟ گفته مى‌شود: بله تقدیر چنین است. پرنده نیز از آنجا که آفریده‌اى از آفریدگان است از زمین خداى جلّ‌ و علا نصیب و سهمى دارد، ولى این حبوبات نیز این گونه محافظت مى‌شوند تا پرندگان، یکسره ویرانش نکنند و زیان بسیار به‌بار نیاورند. اگر پرندگان دانه‌ها را عیان و ناپوشیده بنگرند هیچ منعى ندارند که به آن حمله کنند و بوته را نابود سازند واى بسا این عمل باعث عدم تعادل تغذی? پرندگان، سوء هاضمه و مرگ آنها گردد و کشتزار را هم به نابودى کشاند در نتیجه، این موانع پیشگیرنده براى آن است که دانه‌ها نگاهدارى شوند و پرندگان به قدر روزى و نیاز از آنها برگیرند و بیشتر آن براى آدمى بماند؛ زیرا او از پرندگان مهمتر و نیازمندتر است و هم او زحمت و مشقت بارورى آن را بر دوش کشیده است.

در حبوباتی همچون عدس، ماش، باقلا و مانند آنها تأمل کن، که آنها از ظروفى همچون چوب خراطی شده بیرون می‌آیند تا آن ظرفها اینها را حفظ کنند و تا زمانی که رشد و استحکام یابند آنان را از آفات در امان بدارند، چنان که جفت و رَحِم برای جنین نیز دقیقا به همین خاطر است. گندم و همانند آن نیز به صورت خوشه، در پوستهایى سخت نهاده شده‌اند و بر سر هر دانه چیزى چون نیزه قرار گرفته که پرندگان را از خوردن آنها باز مى‌دارد تا به کشاورزان زیان نرسد. اگر کسى بگوید: آیا پرندگان از گندم و حبوبات نمى‌خورند؟ گفته مى‌شود: بله تقدیر برایش چنین رقم خورده است. پرنده نیز از آنجا که آفریده‌اى از آفریدگان است از آنچه از زمین بیرون می‌آید سهمى دارد، ولى این حبوبات نیز این گونه محافظت مى‌شوند تا پرندگان، یکسره ویرانش نکنند و زیان بسیار به‌بار نیاورند. اگر پرندگان دانه‌ها را عیان و ناپوشیده بنگرند  که هیچ چیزی آنان را در نگرفته باشد به آن حمله کنند و بوته را یکسره نابود سازند؛ واى بسا این عمل باعث پرخوری پرندگان و مرگ آنها گردد و کشاورز نیز از کشت خود دست خالی برگردد؛ در نتیجه، این موانع پیشگیرنده براى آن است که دانه‌ها نگاهدارى شوند و پرندگان هم اندکی به قدر روزى و نیاز از آنها برگیرند و بیشتر آن براى آدمى بماند؛ زیرا انسانی که برای آماده سازی آن زحمت کشیده و رنج برده است برای خوردن و بهره‌مند شدن از آن سزاوارتر است و نیازی که وی بدانها دارد بیش از نیازی است که پرندگان دارند.

توحید المفضل، ص154-156

رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَر عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: ...

فَکِّرْ یَا مُفَضَّلُ فِی هَذَا الرَّیْعِ الَّذِی جُعِلَ فِی الزَّرْعِ فَصَارَتِ الْحَبَّةُ الْوَاحِدَةُ تُخَلِّفُ مِائَةَ حَبَّةٍ وَ أَکْثَرَ وَ أَقَلَّ وَ کَانَ یَجُوزُ لِلْحَبَّةِ أَنْ تَأْتِیَ بِمِثْلِهَا؛ فَلِمَ صَارَتْ تَرِیعُ هَذَا الرَّیْعَ إِلَّا لِیَکُونَ فِی الْغَلَّةِ مُتَّسَعٌ لِمَا یَرِدُ فِی‏ الْأَرْضِ مِنَ الْبَذْرِ وَ مَا یَتَقَوَّتُ الزُّرَّاعُ إِلَى إِدْرَاکِ زَرْعِهَا الْمُسْتَقْبَلِ؟ أَ لَا تَرَى أَنَّ الْمَلِکَ لَوْ أَرَادَ عِمَارَةَ بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ کَانَ السَّبِیلُ فِی ذَلِکَ أَنْ یُعْطِیَ أَهْلَهُ مَا یَبْذُرُونَهُ فِی أَرْضِهِمْ وَ مَا یَقُوتُهُمْ إِلَى إِدْرَاکِ زَرْعِهِمْ؟! فَانْظُرْ کَیْفَ تَجِدُ هَذَا الْمِثَالَ قَدْ تَقَدَّمَ فِی تَدْبِیرِ الْحَکِیمِ: فَصَارَ الزَّرْعُ یَرِیعُ هَذَا الرَّیْعَ لِیَفِیَ بِمَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ لِلْقُوتِ وَ الزِّرَاعَةِ وَ کَذَلِکَ الشَّجَرُ وَ النَّبْتُ وَ النَّخْلُ یَرِیعُ الرَّیْعَ الْکَثِیرَ فَإِنَّکَ تَرَى الْأَصْلَ الْوَاحِدَ حَوْلَهُ مِنْ فِرَاخِهِ أَمْراً عَظِیماً فَلِمَ کَانَ کَذَلِکَ إِلَّا لِیَکُونَ فِیهِ مَا یَقْطَعُهُ النَّاسُ وَ یَسْتَعْمِلُونَهُ فِی مَآرِبِهِمْ وَ مَا یُرَدُّ فَیُغْرَسُ فِی الْأَرْضِ وَ لَوْ کَانَ الْأَصْلُ مِنْهُ یَبْقَى مُنْفَرِداً لَا یُفْرِخُ وَ لَا یَرِیعُ لَمَا أَمْکَنَ أَنْ یُقْطَعَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ لِعَمَلٍ وَ لَا لِغَرْسٍ ثُمَّ کَانَ إِنْ أَصَابَتْهُ آفَةٌ انْقَطَعَ أَصْلُهُ فَلَمْ یَکُنْ مِنْهُ خَلَفٌ‏.

تَأَمَّلْ نَبَاتَ هَذِهِ الْحُبُوبِ مِنَ الْعَدَسِ وَ الْمَاشِ وَ الْبَاقِلَاءِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ فَإِنَّهَا تَخْرُجُ فِی أَوْعِیَةٍ مِثْلِ الْخَرَائِطِ لِتَصُونَهَا وَ تَحْجُبَهَا مِنَ الْآفَاتِ إِلَى أَنْ تَشْتَدَّ وَ تَسْتَحْکِمَ کَمَا قَدْ تَکُونُ الْمَشِیمَةُ عَلَى الْجَنِینِ لِهَذَا الْمَعْنَى بِعَیْنِهِ وَ أَمَّا الْبُرُّ وَ مَا أَشْبَهَهُ فَإِنَّهُ یَخْرُجُ مُدْرَجاً فِی قُشُورٍ صِلَابٍ عَلَى رُءُوسِهَا أَمْثَالُ الْأَسِنَّةِ مِنَ السُّنْبُلِ لِیُمْنَعَ الطَّیْرُ مِنْهُ لِیَتَوَفَّرَ عَلَى الزُّرَّاعِ. فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: أَ وَ لَیْسَ قَدْ یَنَالُ الطَّیْرُ مِنَ الْبُرِّ وَ الْحُبُوبِ؟ قِیلَ لَهُ: بَلَى عَلَى هَذَا قُدِّرَ الْأَمْرُ فِیهَا؛ لِأَنَّ الطَّیْرَ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُ فِی مَا تُخْرِجُ الْأَرْضُ حَظّاً وَ لَکِنْ حُصِنَتِ الْحُبُوبُ بِهَذِهِ الْحُجُبِ لِئَلَّا یَتَمَکَّنَ الطَّیْرُ مِنْهَا کُلَّ التَّمَکُّنِ فَیَعْبَثَ بِهَا وَ یُفْسِدَ الْفَسَادَ الْفَاحِشَ فَإِنَّ الطَّیْرَ لَوْ صَادَفَ الْحَبَّ بَارِزاً لَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ یَحُولُ دُونَهُ لَأَکَبَّ عَلَیْهِ حَتَّى یَنْسِفَهُ أَصْلًا فَکَانَ یَعْرِضُ مِنْ ذَلِکَ أَنْ یَبْشَمَ‏ الطَّیْرُ فَیَمُوتَ وَ یَخْرُجَ الزَّارِعُ مِنْ زَرْعِهِ صِفْراً فَجُعِلَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْوَقَایَاتُ لِتَصُونَهُ فَیَنَالَ الطَّائِرُ مِنْهُ شَیْئاً یَسِیراً یَتَقَوَّتُ بِهِ وَ یَبْقَى أَکْثَرُهُ لِلْإِنْسَانِ فَإِنَّهُ أَوْلَى بِهِ إِذْ کَانَ هُوَ الَّذِی کَدَحَ فِیهِ وَ شَقِیَ بِهِ وَ کَانَ الَّذِی یَحْتَاجُ إِلَیْهِ أَکْثَرَ مِمَّا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الطَّیْر.

 

 

[15]. ذیل آیه 25 همین سوره (حدیث 1 جلسه 1111 https://yekaye.ir/ababsa-80-25/) مواردی که قبلا آمده بود اشاره شده است. البته آنچه در آنجا و نیز در آیه 26 آمده را هم باید به آن فهرست اضافه کرد.