سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1112) سوره عبس (80) آیه 26 ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا

 ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا

29 ربیع‌الثانی 1445 23/8/1402

ترجمه

سپس زمین را شکافتیم، [چه] شکافتنی؛

اختلاف قرائت

الْأَرْضَ شَقًّا[1]

نکات ادبی

شَقَقْنَا / شَقًّا

قبلا بیان شد که ماده «شقق» در اصل دلالت دارد بر شکافی در چیزی و بتدریج برای خود شکاف هم به کار رفته است. در واقع به مطلق شکافتن گفته می‌شود، خواه بر اثر این شکاف جدایی و تفرقه بین اجزاء ‌حاصل شود یا نشود؛ و «شَقّ» که مصدر ثلاثی مجرد است: «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» (عبس/26) گاه به خود شکافی که در چیزی افتاده نیز گفته می‌شود.

به همین مناسبت، «شِقّ» و «شِقّة» به «نیمی از چیزی»‌، یا به عبارت دیگر، به جزء‌ جدا شده‌ای از چیزی اطلاق می‌گردد؛ و البته «شِقّ» به معنای «مشقت» هم به کار می‌رود: «لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ‏» (نحل/7)، گویی بر اثر آن انسان دو نیم می‌شود و شکستگی و انکساری است که در نفس یا بدن حاصل می‌شود. و از آن نه‌تنها افعل تفضیل ساخته شده: «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ» (رعد/34) بلکه به همین مناسبت فعل «شَقَ یَشُقُّ» به معنای مشقتی را بر کسی تحمیل کردن به کار رفته است: «وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» (قصص/27)

فعل ثلاثی مجرد این ماده «شَقَ یَشُقُّ» متعدی است: «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» (عبس/26) (همانند فعل «شکافتن» در فارسی) و برای دلالت بر معنای لازم (در فارسی: شکافته شدن) به باب انفعال و تفعل می‌رود ...

جلسه 963 https://yekaye.ir/an-nesa-4-35/

الْأَرْضَ

قبلا بیان شد که ماده «أرض» در زبان عربی در معانی متعددی به کار رفته است که برخی اینها را به سه معنا برمی‌گردانند که دوتای آنها در قرآن کریم به کار نرفته است (یکی در معنای زکام و سرماخوردگی؛ دیگری در معنای «رعشه و تزلزل»). اما معنایی که با آن سر و کار داریم به هر چیزی که در موقعیت پست و پایین قرار گرفته، نقطه مقابل سماء و عُلُو باشد.

برخی معتقدند که اصل معنای آن، همین کره زمین در مقابل آسمان بوده و به تَبَعِ آن بر هر چیز پست و پایینی در مقابل بالا اطلاق شده؛ و برخی هم توضیح داده‌اند که هرگاه این کلمه در کنار «سماء» قرار بگیرد کاملا بر همین معنای مقابل «سماء» به کار می‌رود و شامل جمیع موجودات زمینی هم می‌شود؛ اما وقتی که به صورت مطلق به کار می‌رود (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، حجر/19؛ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً، مرسلات/25) غالبا خود کره زمین مورد نظر است؛ هرچند که گاه به قسمت و منطقه معینی از زمین هم اطلاق می‌شود (یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ، مائده/21؛ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏، لقمان/34).

البته برخی هم بر این باورند که اصل این ماده دلالت دارد بر جرم متراکمی که درونش با امر لطیفی پر شده که اشیاء به آن و بر آن قائم‌اند؛ یعنی فقط دلالت بر پایین بودن، و اینکه چیزی بر روی باشد ندارد؛ بلکه هم بر تراکم آن جرم و در عین حال اینکه درونش امر لطیفی باشد دلالت دارد، و هم بر اینکه اموری نه فقط بر روی آن‌اند، بلکه بدان قائم‌اند؛ چنانکه گیاهان، نه فقط روی زمین‌اند بلکه به زمین قائم‌اند؛ و یا به پاهای اسب، در مقایسه با قسمت بالای آن «قوائمه» گویند که فقط نسبت بالا و پایین نیست، بلکه قیام اسب هم بر آن است. همچنین اینکه این ماده بر یک امر متراکم و البته با درونی لطیف دلالت دارد نیز از بسیاری از کاربردهای این ماده قابل استنباط است؛ چنانکه به زمین نرم و طیب «أرض أریضة» گویند؛ ویا «إرَاض» به معنای بساط ضخیمی است که از پشم یا بز یا پشم شتر درست شده باشد و یا «تَأَرَّضَ النَّبْت‏» یعنی گیاهی که امکان برکندن آن از زمین وجود دارد.

این کلمه، مونث مجازی است (صفات آن مونث می‌شود مانند همین تعبیر «الأرض المیتة» (یس/33) یا «الأرض المقدّسه» (مائده/21) هرچند جمع آن، علاوه بر «أراضی» به صورت «أَرَضُون‏» و «أرَضین»‌ هم به کار رفته که تبیین آن معرکه آراء شده است.

به نظر می‌رسد که همین در مقابل «سماء» ‌بودن ظرفیتی را در این کلمه قرار داده که استعمال آن در قرآن لزوما منحصر به اشاره به زمین جسمانی نباشد؛ چنانکه حتی برخی در توضیح آیه «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ» (طلاق/12) و نیز روایاتی که از هفت زمین در قبال هفت آسمان سخن می‌گوید این احتمال را مطرح کرده‌اند که مقصود از هر زمینی، آسمانِ تحت آسمان بالاتر است؛ و بدین ترتیب، هفت آسمان و یک زمین داریم که شش آسمانِ آن، هریک زمینی برای آسمان بالاتر از خود است.

در احادیث، این توسعه معنایی «أرض» جدی گرفته شده و تعابیر زمین دل، زمین جان و ... - دست کم به طور استعاری - رایج است؛ و برخی روایات، برخی از تعابیر «أرض» در قرآن را بر همین معانی توسعه‌یافته نیز اطلاق کرده‌اند.

جلسه 781 http://yekaye.ir/ya-seen-36-33/

حدیث

1) از امام حسن عسکری از پدرانشان از امام حسین ع روایت شده است که در مورد این سخن خداوند عز و جل «همان خدایى که زمین را براى شما گستراند» (بقره/22) فرمودند:

آن را ملایم براى سرشتهاى شما و موافق تن‌هاى شما قرار داد.آن را نه بسیار گرم و باحرارت شدید کرد، که شما را بسوزاند؛ ونه شدیدا سرد، که شما را منجمد کند؛ نه بشدت خوشبو، که سرهایتان را به درد آورد و نه چنان بدبو که شما را به هلاکت اندازد؛ نه شدیدا نرم همچون آب، که شما را در خود فروبرد؛ و نه چنان سفت و سخت که مانع شما از کشت و ساختن خانه بر روی آن شود و نتوانید مردگانتان را در آن دفن کنید. و لیکن خداوند را به اندازه‌اى از استوارى در آن قرار داد تا از آن بهره ببرید و خود را نگاهدارید و بدن‌ها و بنیادهاى شما بر روى آن قرار گیرد و در عین حال به لحاظ نرمی آن را به گونه‌اى قرار داد که برای زراعت و خانه‌سازی و حفر قبرها و بسیارى از منفعت‌هاى دیگر به کارتان آید؛ و بدین ترتیب بود که زمین را فرشى گسترده براى شما گردانید ...

التوحید (للصدوق)، ص404؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص137؛ التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص142[2]؛ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص456

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع:

فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» قَالَ: جَعَلَهَا مُلَائِمَةً لِطَبَائِعِکُمْ، مُوَافِقَةً لِأَجْسَادِکُمْ، لَمْ یَجْعَلْهَا شَدِیدَةَ الْحُمَّى وَ الْحَرَارَةِ فَتُحْرِقَکُمْ، وَ لَا شَدِیدَةَ الْبَرْدِ [/الْبُرُودَةِ] فَتُجْمِدَکُمْ، وَ لَا شَدِیدَةَ طِیبِ الرِّیحِ فَتُصَدَّعَ هَامَاتُکُمْ، وَ لَا شَدِیدَةَ النَّتْنِ فَتُعْطِبَکُمْ، وَ لَا شَدِیدَةَ اللِّینِ کَالْمَاءِ فَتُغْرِقَکُمْ، وَ لَا شَدِیدَةَ الصَّلَابَةِ فَتَمْتَنِعَ عَلَیْکُمْ فِی دُورِکُمْ [/حَرْثِکُمْ] وَ أَبْنِیَتِکُمْ، وَ قُبُورِ [/ دَفْنِ] مَوْتَاکُمْ، وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ فِیهَا مِنَ الْمَتَانَةِ مَا تَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ تَتَمَاسَکُونَ، وَ تَتَمَاسَکُ عَلَیْهَا أَبْدَانُکُمْ وَ بُنْیَانُکُمْ، وَ جَعَلَ فِیهَا [مِنَ اللِّینِ] مَا تَنْقَادُ بِهِ لِدُورِکُمْ [لِحَرْثِکُمْ] وَ قُبُورِکُمْ وَ کَثِیرٍ مِنْ مَنَافِعِکُمْ. فَلِذَلِکَ جَعَلَ الْأَرْضَ فِرَاشاً لَکُمْ ... .

 

2) قبلا فرازهای متعددی از حدیث معروف توحید مفضل که از امام صادق ع روایت شده تقدیم شد.[3] در فراز دیگری از این حدیث آمده است:

سپس زمین از حیث آن طبیعتی که خداوند در او قرار داده سرد و خشک است، سنگ نیز این گونه است؛ ولی فرق بین زمین و سنگ آن است که خشکى بیشتر سنگ است. براستى اگر این خشکی مقداری در خصوص زمین زیادتر می‌شد که زمین مانند سنگی سخت مى‌گشت، آیا این گیاهانی که غذای حیوانات هستند بر روی آن مى‌رویید و آیا شخم زدن و بنا کردن خانه در آن ممکن مى‌گشت‌؟ آیا نمى‌بینى که از خشکى و سختى سنگ، کاسته شده و جاى جاى زمین [به صورت خاک] سست و نرم گشته تا بتوان با آن تکیه کرد و از آن بهره برد؟

توحید المفضل، ص144؛ بحار الأنوار، ج‏57، ص87

قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع‏:

 ... ثُمَّ إِنَّ الْأَرْضَ فِی طِبَاعِهَا الَّذِی طَبَعَهَا اللَّهُ عَلَیْهِ بَارِدَةٌ یَابِسَةٌ وَ کَذَلِکَ الْحِجَارَةُ وَ إِنَّمَا الْفَرْقُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ الْحِجَارَةِ فَضْلُ یُبْسٍ فِی الْحِجَارَةِ. أَ فَرَأَیْتَ لَوْ أَنَّ الْیُبْسَ أَفْرَطَ عَلَى الْأَرْضِ قَلِیلًا حَتَّى تَکُونَ حَجَراً صَلْداً أَ کَانَتْ تُنْبِتُ هَذَا النَّبَاتَ الَّذِی بِهِ حَیَاةُ الْحَیَوَانِ وَ کَانَ یُمْکِنُ بِهَا حَرْثٌ أَوْ بِنَاءٌ؟ أَ فَلَا تَرَى کَیْفَ نَقَصَتْ عَنْ یُبْسِ الْحِجَارَةِ وَ جُعِلَتْ عَلَى مَا هِیَ عَلَیْهِ مِنَ اللِّینِ وَ الرَّخَاوَةِ وَ لِیَتَهَیَّأَ لِلِاعْتِمَادِ.

احادیث 1 و 3 که ذیل آیه 27 (جلسه 1113) خواهد آمد به این آیه نیز مربوط می‌شود.

تدبر

درباره «زمین» در قرآن کریم، با توجه به تمامی کاربردهای این کلمه در قرآن در جلسه 971 تدبر 2 https://yekaye.ir/al-waqiah-56-4/ توضیحاتی گذشت؛ که در اینجا دیگر تکرار نمی‌شود.

1) «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا»

تعبیر «شق أرض»[4] در قرآن در موارد دیگر تنها در مورد قیامت آمده است: «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا» (مریم/90) «یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ» (ق/44)؛ اما در اینجا درباره زندگی دنیوی است؛ آنگاه در خصوص مقصود از آن:

الف. برداشت اغلب مفسران این بوده است که مقصود از آن شکافتن زمین به وسیله جوانه گیاهان است که براى سربرآوردن از خاک، آن را مى‏شکافند و به رشد خود ادامه مى‏دهند (مجمع البیان، ج‏10، ص668[5]؛ مفاتیح الغیب (للفخر الرازی)، ج‏31، ص59[6]؛ تفسیر نور، ج‏10، ص388)؛ و برخی همین عطف این آیه با «ثم» به آیه قبل (أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا)، و سپس عطف آیه بعد (فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا) با حرف «ف» بدین آیه را شاهدی بر این برداشت گرفته‌اند (المیزان، ج‏20، ص209[7]).

البته اقوال دیگری در اینجا نیز مطرح است از جمله:

ب. مقصود شکافته شدن زمین توسط کشاورزان است که زمین را برای کشت گیاهان آماده می‌کند (البحر المحیط، ج‏10، ص410[8])؛ و چه‌بسا بتوان گفت تعبیر «ف» در آیه بعد، احتمال این قول را بیش از قول قبل می‌گرداند، زیرا روییدن گیاه را متفرع بر این شکافتن کرد، در حالی که اگر مقصود شکافتن توسط خود گیاه بود، مناسب بود یا آیه بعد، قبل از این آیه بیاید ویا لااقل با حرف «و» آیه بعد به این آیه عطف شود.

ج. بر اساس اینکه مقصود از «طعام» در آیه 24، علم باشد (جلسه 1110، حدیث1 https://yekaye.ir/ababsa-80-24/)، آنگاه مقصود از زمین:

ج.1. قلب و روح آدمی است (بحار الأنوار، ج‏2، ص96[9])، که بذر علم در آن کاشته می‌شود.

ج.2. بدن انسان، و مقصود از شکافته شدن آن، احتمالا قبول علم در روح است که در عمق وجودیِ بدن جای دارد؛ به تعبیر دیگر، شکافته شدن زمینِ بدن است که عرصه را برای قبول علم به عنوان یک حقیقت مجرد توسط نفس آدمی میسر می‌کند.

ج.3. زمینِ علم است که قرار است با شکافته شدن آن، عرصه‌های جدید معرفتی برای انسان رقم بخورد، چنانکه امام پنجم شیعیان را به همین مناسبت باقرالعلوم (شکافنده دانشها) می‌خوانند.

د ... .

 

2) ‌«ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا»

چرا در این آیه و به گفتن «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ» بسنده نکرد، مفعول مطلق (شَقًّا) آورد؟ و با آوردن آن بر چه نکته‌ای می‌خواهد تأکید کند؟

مترجمان و مفسران با توجه به ذهنیتی که در برابر این پرسش داشته‌اند، ترجمه‌های مختلفی از آیه ارائه داده‌اند. بسیاری فقط به این اشاره کرده‌اند که می‌خواهد بر نحوه خاص بودن آن تأکید کند؛ ولی برخی سعی کرده‌اند این خاص بودن را هم توضیح دهند؛ و آن را عبارت دانسته‌اند از:

الف. به صورتى سودمند (ترجمه انصاریان) و به نیکى (ترجمه انصاری، ترجمه بیان السعادة، ج‏14، ص440)

ب. شکافتنى لازم (ترجمه فولادوند) که می‌تواند همان «به حدّ لازم» (ترجمه برزی) ویا «کاملاً» (ترجمه رضایی) باشد.

ج. و شایسته (ترجمه فیض الاسلام) و به‌درستى (ترجمه گرمارودی؛ تفسیر عاملی، ج‏8، ص480) و به اندازه (ترجمه یاسری)

و متناسب حال گیاهان و درختان و چشمه‏ها (ترجمه مشکینی)

ه. شکافتنى دیدنى‏ (ترجمه پاینده)

و. به کیفیتى ناگفتنى و به وسیله دانه‏ها (ترجمه المیزان، ج20، ص335)

ز. بشدت (حجة التفاسیر، ج‏7، ص174[10])

ح. به گونه‏اى شگفت‌انگیز (ترجمه طاهری)؛ یعنی شکافتنى عجیب و بدیع (بوسیله گیاه) (تفسیر خسروی، ج‏8، ص489)

ط ... .

 

 

 


[1]. جاء فی النشر: «انفرد القاضی أبو العلاء عن ابن حبش عن السوسی بإدغامه وتابعه الأدمی عن صاحبیه فخالفا سائر الرواة والعمل ماعلیه الجمهور والله أعلم». وفی الإتحاف: «وأما إدغام الأرض شقاً فغیر مقروء به لانفراد القاضی أبی العلاء به عن ابن حبش (انظر: النشر، 293/1، والاتحاف، 24) (معجم القراءات ج 10، ص311-312).

[2]. در این تفسیر مطلب مستقیما از قول خود امام حسن عسکری نقل شده است. (قَالَ الْإِمَامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» ...) همچنین مواردی که داخل گیومه است بر اساس متن تفسیر الامام است که البته تقریبا در همه موارد نسخه بدلی دارد که شبیه متن توحید صدوق و ... است.

[3]. ذیل آیه 25 همین سوره (حدیث 1 جلسه 1111 https://yekaye.ir/ababsa-80-25/ مواردی که قبلا آمده بود اشاره شده است.

[4]. البته برای شکافتن زیمن تعابیر دیگری مانند «خرق الارض» به کار رفته است: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولا» (اسراء/37) و بحث فوق دقیقا ناظر به عبارت شق الأرض است.

[5]. «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» بالنبات.

[6]. قوله تعالى: ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا: و المراد شق الأرض بالنبات.

[7]. و قوله: «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» ظاهره شق الأرض بالنبات الخارج منها و لذا عطف على صب الماء بثم و عطف علیه إنبات الحب بالفاء.

[8]. و أسند تعالى الصب و الشق إلى نفسه إسناد الفعل إلى السبب، و صب الماء هو المطر. و الظاهر أن الشق کنایة عن شق الفلاح بما جرت العادة أن یشق به. و قیل: شق الأرض هو بالنبات.

[9]. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ مِمَّنْ یَأْخُذُهُ. بیان هذا أحد بطون الآیة الکریمة و على هذا التأویل المراد بالماء العلوم الفائضة منه تعالى فإنها سبب لحیاة القلوب و عمارتها و بالأرض القلوب و الأرواح و بتلک الثمرات ثمرات تلک العلوم.

[10]. سپس، (با تحولاتى که در باره آن دانه انجام دادیم، آن دانه مرده را زنده ساختیم و) زمین را (که قبر آن دانه بود) بشدت شکافتیم (تا جوانه دانه و نهال اشجار از زیر خاک و داخل قبر سر بیرون بیاورد).