سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1110) سوره عبس (80) آیه 24 فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِ

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ

 7 ربیع‌الثانی 1445 1/8/1402

ترجمه

پس انسان به طعامش بنگرد؛

اختلاف قرائت

فَلْیَنظُر/ فَلَیَنْظُر

در عموم قراءات حرف لام ساکن و به صورت «فَلْیَنظُر» قرائت شده است؛

اما در روایتی غیرمعروف از قرائت اهل بصره (ابوعمرو) حرف لام مفتوح و به صورت «فَلَیَنظُر» قرائت شده است؛ و ظاهرا تفاوتی محسوس در معنا ایجاد نمی‌کند چنانکه درباره وجه این قرائت از ابوزید نقل شد که برخی از عرب هر لامی را غیر از لام الحمدلله مفتوح تلفظ می‌کنند.

معجم القراءات ج 10، ص310[1]

نکات ادبی

فَلْیَنْظُرِ

قبلا بیان شد که ماده «نظر» در اصل دلالت دارد بر تأمل کردن و نگریستن در چیزی و سپس به نحو استعاری در معانی دیگر نیز توسعه داده شده است، از جمله در معنای مهلت دادن.

برخی توضیح داده‌اند که «نظر» به معنای برگرداندن (تقلیب) بصر (= چشم) ویا بصیرت به منظور ادراک و دیدن چیزی است و لذا گاه به معنای تامل کردن به کار می‌رود؛ و این کلمه در نزد عامه عموما در مورد بصر (دیدن با چشم)، و در نزد خواص غالبا در مورد «بصیرت» به کار می‌رود؛ در واقع، نظر ادراکی است که با اقبالی از جانب دیده ویا با فکر حاصل می‌شود: نظر با چشم، اقبال با دیدگان و گرداندن حدقه چشم به سوی شیء مورد نظر است؛ و نظر با فکر، اقبال ذهن به جانب امری است که مورد تامل قرار گرفته و نظر کردن سلطان در کار رعیت، اقبال به جانب ایشان با حُسن سیاست است. «نظیر» هم ‌به معنای «مثل و مانند» است گویی دو چیز که نظیر همدیگرند در کار هم نظر می‌کنند ویا در کارشان یکسان نظر شده است؛ و تفاوت «نظر» با تأمل در این است که تأمل، نظری است که امید می‌رود به معرفت آن چیزی که در آن نظر شده، برسد و غالبا نیازمند زمان است.

با این اوصاف معنای مهلت دادن در کلمه «انظار» ناشی از این است که گویی می‌خواهند در کار شخصی که به او مهلت می‌دهند تاملی ‌کنند و «أَنْظِرْنی‏» یعنی در وضعیت من تاملی فرما.

از نظر علامه طباطبایی، «نظر» وقتی بدون حرف اضافه متعدی شود، معنای «انتظار» و «مهلت دادن» را می‌رساند؛ وقتی با حرف اضافه «الی» بیاید به معنای «نگاه انداختن به جانب چیزی» است، و وقتی با حرف اضافه «فی» بیاید به معنای «تامل کردن» است. البته ظاهرا این سخن به معنای اغلب موارد است نه صددرصد؛ و مواردی هست که «نظر» بدون حرف اضافه، به معنای «نگاه کردن» یا «تامل کردن» باشد؛ مانند: «انْظُرُوا ماذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏‏» (یونس/101).

جلسه 743 http://yekaye.ir/al-fater-35-43/

الْإِنْسانُ

درباره کلمه «انسان» ذیل آیه 17 همین سوره توضیح داده شد. جلسه 1103 https://yekaye.ir/ababsa-80-17/

طَعامِهِ

درباره ماده «طعم» برخی محور معنای آن را ناظر به خوردن می‌دانند؛ چنانکه راغب آن را به معنای تناول غذا دانسته (مفردات ألفاظ القرآن، ص519[2]) و حسن جبل معنای محوری این ماده را «آنچه در به عنوان غذای مورد نیاز بدن به دهان وارد شود و به داخل شکم برود و انسان را سیر کند»[3] معرفی کرده و این جمله خلیل را که «طعام اسم جامعی است برای هرچه خورده شود، همان گونه که شراب اسم جامعی است برای هر چه نوشیده شود، اگر چه برخی آن را خاص نان گندم می‌دانند» (کتاب العین، ج‏2، ص26[4]) نیز موید نظر خویش آورده‌ است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1329)؛ ودر مقابل برخی همچون ابن فارس اگرچه قبول دارند که طعام به آن چیزی گفته می‌شود خوردنی باشد اما اصل این ماده را ناظر به چشیدن چیزی می‌دانند و بر این باورند که به نحو استعاری در جایی که لزوما تذوق هم موضوعیتی ندارد به کار رفته است (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص410[5])؛ اما به نظر می‌رسد حق با مرحوم مصطفوی باشد که اصل این ماده را خوردن یا نوشیدن همراه با اشتها و چشیدن می‌داند و بر این تاکید دارد که هر دو مولفه «أکل: خوردن» و «ذوق:‌ چشیدن» در آن مدخلیت دارد و تفاوتش با «أکل» و «شرب» و «ذوق» در همین است که «أکل» صرف خوردنی است که شکل و صورت شیء مورد نظر را کاملا زایل کند و به هاضمه بفرستد چه چشیدن در آن مدخلیت داشته باشد یا خیر، و «شرب» مخصوص مایعات است؛ و «ذوق: چشیدن» هم احساس خاصی است که ذائقه انسان آن را در مواجهه با اشیاء ‌درک می‌کند؛ و به عنوان شاهد بر اینکه «طعم» غیر از «أکل» و غیر از «ذوق» است (یعنی هر دو معنا در آن دخیل است، به ترتیب آیات «وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُه‏» (محمد/15) و «الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» (قریش/4) و «فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیرَ» (حج/28) را می‌آورد که در اولی بوضوح حاوی معنای ذوق است و «أکل» تنها بر‌آن صادق نیست؛ و در دومی و سومی بوضوح حاوی معنای «أکل» است و «ذوق» تنها بر آن صادق نیست (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص78[6])؛ و علی‌رغم آن جمله‌ای که از خلیل نقل شد به نظر می‌رسد که خود خلیل هم به این رای متمایل باشد چرا که در ابتدای توضیح این ماده، و پیش از جمله‌ای که حسن جبل از او ذکر کرد، گفته است: «طعم هر چیزی چشیدن اوست و طعم همان خوردن است» (کتاب العین، ج‏2، ص25[7]).

اشاره شد برخی بر این باورند که «طعام» به خصوص گندم دلالت دارد و اصلا اسم خاص است برای گندم و نان گندم؛ و سایر خوردنیها را به مناسبت شباهت با آن «طعام» گفته‌اند؛ اما اگر هم در اصل این طور باشد اما مسلم است که تا زمان قرآن دیگر کلمه «طعام» برای مطلق خوردنیهایی که سد جوع کند به کار می‌رفته است چنانکه در قرآن کریم صریحا برای صیدی که از دریا گرفته می‌شود تعبیر طعام را به کار برده است: «أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ‏ مَتاعاً لَکُمْ» (مائده/96) (کتاب العین، ج‏2، ص25[8]).

برخی گفته‌اند که ماده «طعم» برای نوشیدن هم به کار می‌رود و آیه «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ‏ یَطْعَمْهُ‏ فَإِنَّهُ مِنِّی‏» (بقرة/ 249) را شاهد بر این مدعا آورده و سخن پیامبر ص را که درباره آب زمزم فرموده‌اند «إِنَّهُ‏ طَعَامُ‏ طُعْمٍ‏ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ: آن طعامی است که چشیده می‌شود و شفای درد است» نیز از این باب دانسته‌اند (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص411[9])؛ اما دیگران در این ادعا مناقشه کرده‌اند که در آیه مذکور چون معنای چشیدن مورد تاکید بوده است از این ماده استفاده شده، چون قرار بوده فقط به اندازه یک مشت آب بردارند و همین یک مشت آب هم به خاطر ولعی که داشته‌اند گویی به جای اینکه آن را بنوشند آن را می‌خورده و می‌جویده‌اند؛ و سخن پیامبر ص که درباره آب زمزم را هم از این باب دانسته‌اند که مقصود حضرت این بوده که این آب برخلاف سایر آبها خاصیت غذایی دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص519[10]؛ کتاب العین، ج‏2، ص26[11]). و چیزی که شاید بتواند موید نظر آنها باشد تقابل آن با شرب است در آیه «فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِک‏» (بقره/259)؛ و تقابل آن با «سقی» است در آیه «وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی‏ وَ یَسْقینِ» (شعراء/79)[12]. اما به نظر می‌رسد حق با امثال مرحوم طبرسی باشد که بر این باورند که این ماده هم برای خوردن به کار می‌رود هم برای نوشیدن، زیرا [علاوه بر آیه 249 سوره بقره؛ و نیز علاوه بر اینکه برای برخی دیگر از نوشیدنی‌ها هم وقتی تاکید بر مزه‌اش بوده از تعبیر «طعم» استفاده شده است: «أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ» (محمد/15)] آیات متعددی هست که مخاطب بخوبی متوجه می‌شود که در اینها این ماده برای اعم از خوردن و نوشیدن به کار رفته است و اصلا دلالت اولیه‌اش انصرافی به خوردن ندارد؛ مانند آیه «لَیْسَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» که اساسا شأن نزولش را شراب خوردنی که مسلمانان قبل از تحریم شراب انجام می‌دادند دانسته‌اند (مجمع البیان، ج‏3، ص372[13])، ویا در آیات « قُلْ لا أَجِدُ فی‏ ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِه‏» (انعام/145) و «وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلینٍ» (حاقه/36) براحتی برای نوشیدن خون یا چرابه‌ها از تعبیر یطعم و طعام یاد کرد؛ و در آیاتی همچون «الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ» (مائده/5) «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی‏ فِی الْأَسْواقِ» (فرقان/7) «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» (عبس/24) هیچ کس احتمال نمی‌دهد که فقط ناظر به خوردنیها باشد و نوشیدنیها را شامل نشود.

از این ماده غیر از کاربردهایش در ثلاثی مجرد، مانند: «لا أَجِدُ فی‏ ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلا» (انعام/145) و «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» (احزاب/53)، در دو باب ثلاثی مزید هم در قرآن به کار رفته است:

یکی باب افعال، که به معنای طعام دادن است: «وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ» (حج/36)، «وَ یُطْعِمُونَ‏ الطَّعامَ‏» (إنسان/8)، «أَ نُطْعِمُ‏ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ‏ أَطْعَمَهُ‏» (یس/47)، «الَّذِی‏ أَطْعَمَهُمْ‏ مِنْ جُوعٍ‏» (قریش/4)، «وَ هُوَ یُطْعِمُ‏ وَ لا یُطْعَمُ‏» (أنعام/14)، «وَ ما أُرِیدُ أَنْ‏ یُطْعِمُونِ‏» (ذاریات/57)؛

و دیگری باب استفعال که به معنای طلب طعام کردن از دیگری است: «إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» (کهف/77)

ماده «طعم» و مشتقات آن 48 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

 

 

 

 


[1]. قراءة الجماعة «فَلْیَنْظُرْ» بسکون اللام.

. وروى عبد الوارث عن أبی عمرو «فَلَیَنْظُرْ» بفتح اللام.

قال ابن خالویه : حکى أبو زید : أن من العرب من یفتح کل لام إلا قولهم «الحمد لله».

[2]. الطَّعْمُ‏: تناول الغذاء، و یسمّى ما یتناول منه‏ طَعْمٌ‏ و طَعَامٌ‏. قال تعالى: وَ طَعامُهُ‏ مَتاعاً لَکُمْ‏ [المائدة/ 96]، قال: و قد اختصّ بالبرّ فیما رَوَى أَبُو سَعِیدٍ «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ أَمَرَ بِصَدَقَةِ الْفِطْرِ صَاعاً مِنْ‏ طَعَامٍ‏ أَوْ صَاعاً مِنْ شَعِیرٍ». قال تعالى: وَ لا طَعامٌ‏ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ‏ [الحاقة/ 36]، طَعاماً ذا غُصَّةٍ [المزمل/ 13]، طَعامُ‏ الْأَثِیمِ‏ [الدخان/ 44]، وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ‏ الْمِسْکِینِ [الماعون/ 3]، أی: إِطْعَامِهِ‏ الطَّعَامَ، فَإِذا طَعِمْتُمْ‏ فَانْتَشِرُوا [الأحزاب/ 53]، و قال تعالى: لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا [المائدة/ 93]،

[3]. ما یدخل من الفم الی الجوف غذاءا للبدن فیشبعه.

[4]. و الطَّعَام‏ اسم جامع لکل ما یؤکل، و کذلک الشراب لکل ما یشرب. و العالی فی کلام العرب: أن‏ الطَّعَام‏ هو البر خاصة. و یقال: اسم له و للخبز المخبوز، ثم یسمى‏ بالطَّعَام‏ ما قرب منه، و صار فی حده، و کل‏ ما یسد جوعا فهو طَعَامٌ‏.

[5]. الطاء و العین و المیم أصل مطَّرد منقاسٌ فى تذوُّقِ الشّى‏ء. یقال‏ طَعِمْت‏ الشى‏ء طَعْما. و الطَّعام‏ هو المأکول. و کان بعضُ أهلِ اللُّغة یقول: الطَّعام‏ هو البُرُّ خاصّة، و ذکر حدیث أبى سعید : «کُنّا نُخرِج صدقةَ الفِطر على عهد رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، صاعاً مِن‏ طعامٍ‏ أو صاعا من کذا ». ثم یُحمَل على باب‏ الطعام‏ استعارةً ما لیس من باب التذوُّق، فیقال: استطعَمَنِى فلانٌ‏ الحدیثَ، إذا أرادکَ على أن تحدِّثه. و فى الحدیث‏: «إذا استطعَمَکم‏ الإمامُ‏ فأطعِمُوه‏». یقول: إذا أُرْتِجَ علیه و استَفْتَح فافتحُوا علیه.

[6]. أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو أکل شی‏ء أو شربه مع اشتهاء و ذوق، قلیلا کان أو کثیرا. و هذا هو الفارق بینها و بین الأکل و الذوق و الشرب: فانّ الأکل هو تناول شی‏ء بازالة الصورة منه بالمضغ سواء کان بذوق أم لا. و الشرب یختصّ بالمائعات. و الذوق احساس شی‏ء من خصوصیّات شی‏ء بالذائقة أو بالحاسّة الباطنة. فالأکل أعمّ من أن یکون فی مطعوم و بالمضغ الحیوانی أو فی غیر مطعوم و بغیر المضغ المتداول، فیقال- أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ، ... ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ، و أکلت النار الحطب. و یعتبر فی الطَّعْمِ القیدان: الأکل فی الجملة و التذوّق، و فالتذوّق إذا لم ینضم الى الأکل لا یقال انّه طعم. فإطلاق المادّة فی مفاهیم الأکل المطلق، و الذوق المطلق، و مطلق الشرب: مجاز، کاطلاقها فی مطلق الحبّ و البرّ.

ثمّ انّ المادّة قد أطلقت فی القرآن الکریم: على الطعام ممّا وراء المادّة فی عوالم الآخرة-. وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ‏ ...،. إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ‏:. لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ‏- 88/ 6 فتشمل المادّة على ما یکون مادّیّا و على ما ورائه.

و سبق فی السقی: إنّه فی مقابل الإطعام، کما أنّ الشرب فی مقابل الأکل:. وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ‏- 26/ 79. کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ- 2/ 60 و ممّا یدلّ على أنّ الطَّعْمَ غیر الأکل: قوله تعالى:. وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ‏- 47/ 15 و قولهم اسْتَطْعَمْتُهُ: ذقته لأعرف طعمه. و ممّا یدلّ على انّه لیس بتذوّق صرف: قوله تعالى:. الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ‏ ...،. وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ ...،. یَأْکُلانِ الطَّعامَ. و بهذا یظهر أنّ الأکل فی الآیات الکریمة انّما استعمل فی موارد یراد فیها مطلق مضغ شی‏ء و محو صورته فی الفم فی مورد التغذّى. و هذا بخلاف الطعم: فیستعمل فی موارد یراد فیها الأکل مع التذوّق.

[7]. الطَّعْمُ‏، طَعْم‏ کل شی‏ء و هو ذوقه. و الطَّعْم‏: الأکل. إنه‏ لیَطْعَمُ‏ طَعْماً حسنا. و هو حسن‏ المَطْعَم‏، کما تقول: حسن الملبس، أی: طَعَامُهُ‏ طیب، و لباسه جمیل. و فلان حسن‏ الطِّعْمَة کسرت کالجلسة، لأنه ضرب من الفعل، و لیس بفعلة واحدة. و کل فعل واقع‏ لا یحرک مصدره نحو الطَّعْم‏، لأنک تقول: طَعِمْتُ‏ الطَّعَامَ‏، و ما لم یقع یحرک مصدره مثل ندم، لأنک لا تقول: ندمت الشی‏ء. و الطَّعَام‏ اسم جامع لکل ما یؤکل، و کذلک الشراب لکل ما یشرب.

[8]. و العالی فی کلام العرب: أن‏ الطَّعَام‏ هو البر خاصة. و یقال: اسم له و للخبز المخبوز، ثم یسمى‏ بالطَّعَام‏ ما قرب منه، و صار فی حده، و کل‏ ما یسد جوعا فهو طَعَامٌ‏. قال [تعالى: أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ] وَ طَعامُهُ‏ مَتاعاً لَکُمْ‏ فسمى الصید طَعَاماً، لأنه یسد الجوع.

[9]. و الإطعام‏ یقع فى کلِّ ما یُطعَم‏، حتَّى الماء. قال اللَّه تعالى: وَ مَنْ لَمْ‏ یَطْعَمْهُ‏ فَإِنَّهُ مِنِّی‏. و قال علیه السلام فى زمزم‏: «إنّها طَعامُ‏ طُعْم‏، و شِفاء سُقْم». و عِیب خالدُ بن عبد اللَّه القسرىّ بقوله: «أطعِمُونى‏ ماءً»، و قال [بعضهم‏] فى عیبه بذلک شعراً ، و ذلک عندنا لیس بعیب؛ لما ذکرناه.

[10]. قیل: و قد یستعمل‏ طَعِمْتُ‏ فی الشّراب کقوله: فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ‏ یَطْعَمْهُ‏ فَإِنَّهُ مِنِّی‏ [البقرة/ 249]، و قال بعضهم: إنّما قال: وَ مَنْ لَمْ‏ یَطْعَمْهُ‏ تنبیها أنه محظور أن یتناول إلّا غرفة مع طَعَامٍ، کما أنه محظور علیه أن یشربه إلّا غرفة، فإنّ الماء قد یُطْعَمُ إذا کان مع شی‏ء یمضغ، و لو قال: و من لم یشربه لکان یقتضی أن یجوز تناوله إذا کان فی طَعَامٍ، فلما قال: وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ‏ بَیَّنَ أنه لا یجوز تناوله على کلّ حال إلّا قدر المستثنى، و هو الغرفة بالید، و قَوْلُ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ فِی زَمْزَمَ‏: «إِنَّهُ‏ طَعَامُ‏ طُعْمٍ‏ وَ شِفَاءُ سُقْمٍ». فتنبیه منه أنه یغذّی بخلاف سائر المیاه.

[11]. و قول العرب: مر الطَّعْم‏ و حلو الطَّعْم‏ معناه الذوق، لأنک تقول: اطْعَمْه‏، أی: ذقه، و لا ترید به امضغه کما یمضغ الخبز، و هکذا فی القرآن: وَ مَنْ لَمْ‏ یَطْعَمْهُ‏ فَإِنَّهُ مِنِّی» فجعل ذوق الشراب‏ طَعْماً. نهاهم أن یأخذوا منه إلا غرفة و کان فیها ری الرجل و ری دابته.

[12]. برخی با توجه به این آیه اخیر ادعا کرده‌اند که اساسا طعم در مقابل سقی است و أکل در مقابل شرب: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّه‏» (بقره/60) «کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً» (طور/19؛ حاقه/24؛ مرسلات/43) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص79). اما با توجه به آیه‌ای که قبل از آن ذکر شد که طعام را در قبال شراب مطرح کرده است نه لزوما در قبال سقی، این ادعا قابل مناقشه است.

[13]. لما نزل تحریم الخمر و المیسر قالت الصحابة یا رسول الله ما تقول فی إخواننا الذین مضوا و هم یشربون الخمر و یأکلون المیسر فأنزل الله هذه الآیة عن ابن عباس و أنس بن مالک و البراء بن عازب و مجاهد و قتادة و الضحاک و قیل إنها نزلت فی القوم الذین حرموا على أنفسهم اللحوم و سلکوا طریق الترهیب کعثمان بن مظعون و غیره فبین الله لهم أنه لا جناح فی تناول المباح مع اجتناب المحرمات.

المعنى: «لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ» أی إثم و حرج «فِیما طَعِمُوا» من الخمر و المیسر قبل نزول التحریم وفی تفسیر أهل البیت (ع) فیما طعموا من الحلال‏ و هذه اللفظة صالحة للأکل و الشرب جمیعا.