1107) سوره عبس (80) آیه 21 ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ
15 ربیعالاول 1445 9/7/1402
ترجمه
آنگاه او را میراند سپس قبرش کرد؛
اختلاف قرائت
فَأَقْبَرَهُ[1]
نکات ادبی
أَماتَهُ
قبلا بیان شد که ماده «موت» را در اصل به معنای از بین رفتن قوت و توانایی چیزی دانستهاند. به لحاظ معنایی «مَوت» درست نقطه مقابل «حیات» است، و «ممات» (إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ؛ اسراء/75) هم مصدر دیگری برای این ماده است که به همین معنای «موت» میباشد.
به کسی که مرده باشد «مَیِّت» گویند (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ؛ روم/19) که جمع آن «أموات» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ؛ فاطر/22) و «موتی» (کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی؛ بقره/73) است. اما کسی که در حال مرگ است را «مائت» گویند و در مورد آیه «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» (زمر/30) هم گفتهاند این به لحاظ آینده است. و کلمه «مَیِّت» گاه به صورت مخفف هم به صورت «مَیْت» بیان میشود (أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ، انعام/122؛ بَلْدَةً مَیْتاً، زخرف/11 و زخرف/11) و زمینی را که لمیزرع باشد و حیات در آن جریان نداشته باشد «موات» یا «مَوَتان» (در مقابل «حَیَوان») گویند؛ و البته قرآن کریم تعبیر «مَیِّت» را برای سرزمین نیز به کار برده است: «فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ»(فاطر/9).
«مَیْتَة» (مردار) (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ، مائدة/3؛ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً، أنعام/145) به جانداری گویند که روحش بدون ذبح از بدنش جدا شده باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص782) یعنی به مردارِ حیوانات حلال گوشتی که اگر ذبح میشد گوشتش قابل خوردن میبود (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص283) و البته در قرآن کریم برای زمین هم به کار رفته است (وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها؛ یس/33)؛ اما «مِیتة» دلالت بر حالت خاص میکند؛ و برای مردنی خاص، خوب یا بد به کار میرود (مَات مِیتةً جاهلیَّة)؛ و «مَوته» (إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی، دخان/35؛ لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی، دخان/56) ظاهرا دلالت بر «دفعه واحده» (یکبار) دارد.
وقتی این ماده به باب افعال برود متعدی میشود و به معنای «میراندن» است (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا؛ نجم/44) اما در خصوص وزن آن در حالت ثلاثی مجرد دیدگاه معروف این است که بر وزن (فَعَلَ یَفعُلُ) «مات یموت» است؛ اما با توجه به اینکه در صیغههایی از ماضی آن که حرف عله میافتد حرف ماقبل هم به صورت مکسور «أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً» (مومنون/35) و هم به صورت مضموم «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ» (آل عمران/158) آمده است تحلیلهای متفاوتی از اهل لغت درباره این ماده بیان شده است؛ که به مناسبت اختلاف قرائات در جلسه 1014 (https://yekaye.ir/al-waqiah-56-47/) این مطلب تبیین شد.
جلسه 722 http://yekaye.ir/al-fater-35-22/
فَأَقْبَرَهُ
درباره ماده «قبر» ابن فارس بر این باور است که دلالت بر یک نحوه غموض (پیچیدگی) و تطامن (فرود آمدن) دارد، چنانکه از ابن درید نقل شده که «أرض قَبُور» به معنای زمینی است که غموض و پیچیدگی داشته باشد و «نَخْلَةٌ قَبُور» درخت خرمایی است که بارش درون ساخ و برگهایش باشد (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص47[2])؛ مرحوم مصطفوی معنای اصل این ماده را پوشاندنی میداند که از جمیع جوانب مادی و معنوی شیء مورد نظر را بپوشاند و کلمه «قبر» را به معنای آنچه میپوشاند و مخفی میکند دانسته و بر این باور است که این کلمه از زیابنهای عبری و سریانی گرفته شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص174[3]). حسن جبل هم بر این باور است که معنای محوری این ماده عبارت است از یک نحوه تجوف (توخالی بودن) دائمی یا ممتد که آنچه را در داخلش است مخفی کند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1727[4]).
در هر صورت کلمه رایج از این ماده همان کلمه «قَبْر» است که هم مصدر فعل ثلاثی مجرد از این ماده است، و هم به موضعی که شخص را در آن دفن میکنند گفته میشود (که در آیه «وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِه» (توبه/84) هر دو میتواند مد نظر بوده باشد)، که این دومی به صورت «قبور» جمع بسته میشود: «ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (فاطر/22)، «کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ» (ممتحنه/13)؛ و البته برای این موضع از کلمات «مَقْبَرَة» و «مَقْبُرَة» و گاه تسامحا «مَقْبِرَة» هم استفاده میشود (کتاب العین، ج5، ص157[5]؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص174[6]) که جمع آن «مقابر» است: «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» (تکاثر/2) که برخی آن را در این آیه کنایه از مرگ دانستهاند، چنانکه کاربرد کلمه «قبر» در آیه «إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ» (عادیات/9) را کنایه از حال بعث دانسته و گفتهاند برخی این را کنایه از کشف باطن افراد دانستهاند با این توضیح که احوال انسان مادامی که در دنیاست مخفی و پوشیده است گویی که در قبر است و چون بمیرد و محشور شود از قبرش بیرون میآید یعنی از این وضعیت مخفی و جهالت بیرون میآید چنانکه در حدیث است که انسانها در خوابند و چون بمیرند بیدار میشوند و آیه «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (فاطر/22) هم به همین معنا دلالت دارد یعنی اینان کسانیاند که در حکم مردگانند (مفردات ألفاظ القرآن، ص651[7]).
این ماده وقتی به باب افعال میرود مرحوم طبرسی بر این باور است که به معنای این است که قبری برای مردهای قرار دهند که وی را در آن دفن کنند (مجمع البیان، ج10، ص663[8]) و خلیل هم بر این باور است که به معنای این است که قبری برای کسی آماده کنند و وی را در آن فرود آورند و درباره همین آیه «ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ» هم گفتهاند یعنی او را به حالتی قرار داد که باید دفن و در قبر گذاشته شود (کتاب العین، ج5، ص157[9]). ابن فارس و راغب هم در حالی که این نظر را همراهی میکنند که به معنای این باشد که مکانی برای شخص قرار دهند که در آن قبر شود در عین حال از قول برخی از مفسران این دیدگاه را نقل کردهاند که «أقبر» در این آیه به معنای آن است که «الهام کرد که چگونه دفن شود» (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص47[10]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص651[11]). ظاهرا این نکته همان سخن فراء است که وی توضیح میدهد که فعل «قبر» در حالت ثلاثی مجرد به معنای دفن کردن است؛ اما وقتی این ماده به باب افعال میرود به معنای واداشتن دیگری به دفن کردن کسی است؛ در واقع از این جهت که خداوند نیست که وی را در قبر مینهد بلکه خداوند دستوری داده و مقدماتی را در انسانها فراهم کرده است که آنها همدیگر را در قبر میگذارند؛ و معنایش این است که خداوند کاری کرد که او را در قبر بگذارند؛ و از این جهت که هر فعلی در نهایت خویش به خداوند منسوب میشود از باب افعال استفاده کرده است، و شواهد دیگری از این کاربرد باب افعال ارائه نموده است (معانی القرآن، ج3، ص237[12]؛ مفاتیح الغیب، ج31، ص58[13])؛ و مرحوم مصطفوی هم توضیح داده که باب افعال زمانی به کار میرود که نگاه به فاعل و جهت صدور فعل از او باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص175-176[14]).
جالب اینجاست که در خصوص برانگیختن انسانها از قبر هم با تعبیر «مَن» (که دلالت بر ذوی العقول دارد) آمده است: «وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (حج/7)، هم با تعبیر «ما» (که برای اشیای بیجان است): «أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ» (عادیات/9)، و هم تعبیر «بعثر» برای خود قبر آمده است (نه چیزی که در آن است): «وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ» (انفطار/4). در تفاوت اینها گفتهاند که در تعبیر «بعث» یک نحوه اختیار و انجام وظیفه در کسی که مبعوث میشود لحاظ شده و از این رو در آیه اول از تعبیر «من» استفاده شده، اما در «بعثر» بیشتر آن دگرگونی شدیدی که در بعث است مد نظر است و این تعبیر با خود قبر و اشیایی که در آن است تناسب دارد؛ به تعبیر دیگر، آیه اول در مقام اظهار قدرت و تکوین و تقدیر است؛ آیه دوم در مقام مذمت انسان به خاطر غفلتش و آیه سوم در مقام اشاره به فنای عوالم مادی و رفع حجب (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص176-179[15]).
از کلماتی که به همین معنای قبر است و در قرآن کریم هم به کار رفته کلمه «جَدَث» است که قبلا درباره آن بحث شد و اشاره شد که در تفاوت آن با «قبر» گفتهاند که ماده «قبر» بر دفن کردن و مخفی کردن و پوشاندن دلالت دارد و از این رو از آن اسم مکان (مقبرة) و مانند آن ساخته میشود، اما «جدث» همان موضع و مکانی است که قیر و مقبره در آن است و دیگر از آن اسم مکان ساخته نمیشود. (جلسه 800 https://yekaye.ir/ya-seen-36-51/).
ماده قبر و مشتقات آن 8 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) در حدیث «2.الف» ذیل آیه 17، روایتی از امام باقر ع گذشت که انسان در این آیات را بر امیرالمومنین ع تطبیق میکرد. امام ع در ادامه آن فرمودند:
«سپس وی را میراند» همچون میراندن پیامبران؛ «سپس هرگاه بخواهد وی را برمیانگیزاند».
تفسیر القمی، ج2، ص406؛ مختصر البصائر، ص163
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ [أَبِی بَصِیرٍ] عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: ...
«ثُمَّ أَماتَهُ» مِیتَةَ الْأَنْبِیَاءِ «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ».
فرازهای بعدی این حدیث امام باقر ع ضمن آیات بعد خواهد آمد. (این حدیث با طول و تفصیل بیشتری ذیل آیه 17 و به عنوان حدیث «2.ب» گذشت)
2) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
هنگامی که شخصی کفنش را آماده کند هربار که بدان بنگرد مأجور است.
الکافی، ج3، ص253 و 254
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ [و عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ] عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِذَا أَعَدَّ الرَّجُلُ کَفَنَهُ فَهُوَ مَأْجُورٌ کُلَّمَا نَظَرَ إِلَیْهِ.
ب. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند:
کسی که کفنش همراه وی در خانهاش باشد در زمره غافلین ثبت نشود و هربار که بدان بنگرد مأجور باشد.
الکافی، ج3، ص256
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ کَانَ مَعَهُ کَفَنُهُ فِی بَیْتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَ کَانَ مَأْجُوراً کُلَّمَا نَظَرَ إِلَیْهِ.
3) از امام صادق ع سوال شد: چرا قبر را مربع درست میکنند؟
فرمود: به خاطر خانه؛ زیرا که به صورت مربع رها شد.
علل الشرائع، ج1، ص305
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ أَخْبَرَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ: لِأَیِّ عِلَّةٍ یُرَبَّعُ الْقَبْرُ؟
قَالَ: لِعِلَّةِ الْبَیْتِ لِأَنَّهُ تُرِکَ مُرَبَّعاً.
4) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
حضرت امیر ع بر سر مقبرهها ایستاد و فرمود: ای اهل خاک و ای اهل غربت! اما خانهها[یتان] عدهای در آن ساکن شدند؛ اما همسران[تان] [بعد از شما] ازدواج کردند؛ و اما اموال[تان] پس تقسیم شد. این خبری است که نزد ما بود. چه خبری نزد شماست؟
سپس رو به اصحابشان کردند و فرمودند: اگر به آنان اجازه سخن گفتن داده میشود خبر میدادند که همانا بهترین توشه تقواست.
روضة الواعظین، ج2، ص493
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع:
أَشْرَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَى الْمَقَابِرِ فَقَالَ: یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ وَ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ! أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ؛ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ؛ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ. فَهَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا؛ فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟!
ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوا أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى.
ب. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:
قبر هنگامی که مردهای را در او میگذارند به او میگوید: وای بر تو ای فرزند آدم! چه چیزی تو را در مورد من فریفت؟! آیا نمیدانستی که من سرای فتنه و سرای ظلمت و سرای تنهایی و سرای کرمهای خاکی هستم؟! چه چیزی تو را در مورد من فریفت در حالی که بارها از من گذر کردی؟!
پس اگر وی انسان صالحی باشد جوابدهندهای از جانب او به قبر پاسخ دهد: آیا ندیدی که وی از کسانی است که امر به معروف و نهی از منکر میکردند؟
پس قبر گوید: همانا من برای وی سرسبز شوم؛
و پیکرش سراسر نور گردد و روحش به سوی خداوند بالا رود.
مجموعة ورام، ج1، ص288
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
یَقُولُ الْقَبْرُ لِلْمَیِّتِ حِینَ یُوضَعُ فِی قَبْرِهِ: وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ مَا غَرَّکَ بِی أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنِّی بَیْتُ الْفِتْنَةِ وَ بَیْتُ الظُّلْمَةِ وَ بَیْتُ الْوَحْدَةِ وَ بَیْتُ الدُّودِ مَا غَرَّکَ بِی إِذْ کُنْتَ تَمُرُّ بِی مِرَاراً؟!
فَإِنْ کَانَ صَالِحاً أَجَابَ عَنْهُ مُجِیبٌ لِلْقَبْرِ فَیَقُولُ: أَ رَأَیْتَ إِنْ کَانَ مِمَّنْ یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ؟!
فَیَقُولُ الْقَبْرُ: إِنِّی إِذاً أَتَحَوَّلُ عَلَیْهِ خَضْرَاءَ؛
وَ یَعُودُ جَسَدُهُ نُوراً وَ تَصْعَدُ رُوحُهُ إِلَى اللَّهِ.[16]
5) الف. روایت شده است که پیامبر همراه جنازهای بود تا به قبر رسید؛پس گریست تا حدی که لباسش از اشکهایش تر شد؛ سپس فرمود:
برادرانم! برای مثل چنین روزی آماده شوید.
روضة الواعظین، ج2، ص494
وَ رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ فِی جَنَازَةٍ فَانْتَهَى إِلَى الْقَبْرِ فَبَکَى حَتَّى بَلَّ الثَّوْبَ دُمُوعُهُ ثُمَّ قَالَ:
إِخْوَانِی! لِمِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ فَاسْتَعِدُّوا.
ب. ابوصالح عجلان روایت کرده است که یکبار امام صادق ع به من فرمود:
اباصالح! هرگاه جنازهای را بر دوش کشیدی چنان باش که انگار تو را بر دوش میکشند و گویی که از پروردگارت درخواست رجوع به دنیا کردهای و او هم قبول کرده است؛ پس بنگر که چگونه از نو آغاز میکنی؟!
سپس فرمود: عجب از قومی که اولینشان از آخرینشان محبوس مانده [کنایه از اینکه دیهاند که گذشتگانشان از دنیا رفته و بازماندگان دیگر دسترسی به آنها ندارند] سپس در میانشان بانگ رحیل میزنند ولی آنان به بازی مشغولند.
الکافی، ج3، ص258؛ الزهد، ص77[17]
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ عَجْلَانَ أَبِی صَالِحٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
یَا أَبَا صَالِحٍ إِذَا أَنْتَ حَمَلْتَ جَنَازَةً فَکُنْ کَأَنَّکَ أَنْتَ الْمَحْمُولُ وَ کَأَنَّکَ سَأَلْتَ رَبَّکَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْیَا فَفَعَلَ، فَانْظُرْ مَا ذَا تَسْتَأْنِفُ.
قَالَ: ثُمَّ قَالَ: عَجَبٌ لِقَوْمٍ حُبِسَ أَوَّلُهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ ثُمَ نُودِیَ فِیهِمُ الرَّحِیلُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ.
6) از امام باقر ع روایت شده است:
جوانانی از آقازادگان شاهان بنیاسرائیل بودند که افراد متعبدی بودند و تعبد در میان آقازادگان شاهان بنیاسرائیل رایج بود؛ آنان برای سیر در سرزمینها بیرون آمدند تا عبرت بگیرند؛ پس در راه به قبری رسیدند که خاک آن را پوشانده بود و جز نشانی از آن باقی نمانده بود. گفتند: خوب است الان از خداوند بخواهیم که صاحب این قبر را برانگیزاند تا از او بپرسیم که طعم مرگ را چگونه یافته است.
پس به درگاه خداوند دعا کردند و دعایشان این بود که: «أَنْتَ إِلَهُنَا یَا رَبَّنَا لَیْسَ لَنَا إِلَهٌ غَیْرُکَ وَ الْبَدِیعُ الدَّائِمُ غَیْرُ الْغَافِلِ وَ الْحَیُّ الَّذِی لَا یَمُوتُ لَکَ فِی کُلِّ یَوْمٍ شَأْنٌ تَعْلَمُ کُلَّ شَیْءٍ بِغَیْرِ تَعْلِیمٍ انْشُرْ لَنَا هَذَا الْمَیِّتَ بِقُدْرَتِکَ: پروردگارا! تو خدای ما هستی که ما را غیر از تو خدایی نیست؛ و تو نوپدیدآورنده همیشگی غیرغافل و زندهای هستی که هرگز نمیرد؛ تو را هر روزی شأنی است؛ همه چیز را میدانی بدون هرگونه آموختنی؛ به قدرت خویش این مرده را برای ما برانگیزان».
پس از آن قبر مردی برخاست که موهای سر و صورتش سفید بود و خاک را از سرش تکاند و چشمانش از ترس به آسمان خیره بود؛ بدانها گفت: چه چیزی شما را بر سر قبر من ایستادهاست؟
گفتند: ما برایت دعا کردیم تا از تو بپرسیم که طعم مرگ را چگونه یافتی؟
گفت: من نود و نه سال در قبرم بودم و نه درد و سختی مرگ از من زایل شد و نه تلخی طعم مرگ از حلقومم بیرون آمد.
گفتند: آیا وقتی مردی همین طور که الان تو را با موهای سفید در سر و صورتت میبینیم بودی؟
گفت: خیر؛ ولیکن وقتی آن صیحه را شنیدم که بیرون آی، خاک استخوانهایم نزد روحم جمع شد و من در آن [=قبر] قرار گرفتم و چنان ترسان و نگران و خیره به سوی صدایی که مرا میخواند بیرون آمدم که موهای سر و صورتم سفید شد.
الکافی، ج3، ص260-261
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ یَزِیدَ الْکُنَاسِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
إِنَّ فِتْیَةً مِنْ أَوْلَادِ مُلُوکِ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانُوا مُتَعَبِّدِینَ وَ کَانَتِ الْعِبَادَةُ فِی أَوْلَادِ مُلُوکِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ إِنَّهُمْ خَرَجُوا یَسِیرُونَ فِی الْبِلَادِ لِیَعْتَبِرُوا فَمَرُّوا بِقَبْرٍ عَلَى ظَهْرِ الطَّرِیقِ قَدْ سَفَى عَلَیْهِ السَّافِی لَیْسَ یُبَیَّنُ مِنْهُ إِلَّا رَسْمُهُ. فَقَالُوا: لَوْ دَعَوْنَا اللَّهَ السَّاعَةَ فَیَنْشُرَ لَنَا صَاحِبَ هَذَا الْقَبْرِ فَسَاءَلْنَاهُ کَیْفَ وَجَدَ طَعْمَ الْمَوْتِ؟!
فَدَعَوُا اللَّهَ وَ کَانَ دُعَاؤُهُمُ الَّذِی دَعَوُا اللَّهَ بِهِ: «أَنْتَ إِلَهُنَا یَا رَبَّنَا لَیْسَ لَنَا إِلَهٌ غَیْرُکَ وَ الْبَدِیعُ الدَّائِمُ غَیْرُ الْغَافِلِ وَ الْحَیُّ الَّذِی لَا یَمُوتُ لَکَ فِی کُلِّ یَوْمٍ شَأْنٌ تَعْلَمُ کُلَّ شَیْءٍ بِغَیْرِ تَعْلِیمٍ انْشُرْ لَنَا هَذَا الْمَیِّتَ بِقُدْرَتِکَ».
قَالَ: فَخَرَجَ مِنْ ذَلِکَ الْقَبْرِ رَجُلٌ أَبْیَضُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْیَةِ یَنْفُضُ رَأْسَهُ مِنَ التُّرَابِ فَزِعاً شَاخِصاً بَصَرَهُ إِلَى السَّمَاءِ؛ فَقَالَ لَهُمْ: مَا یُوقِفُکُمْ عَلَى قَبْرِی؟
فَقَالُوا: دَعَوْنَاکَ لِنَسْأَلَکَ کَیْفَ وَجَدْتَ طَعْمَ الْمَوْتِ؟
فَقَالَ لَهُمْ: لَقَدْ سَکَنْتُ فِی قَبْرِی تِسْعاً وَ تِسْعِینَ سَنَةً مَا ذَهَبَ عَنِّی أَلَمُ الْمَوْتِ وَ کَرْبُهُ وَ لَا خَرَجَ مَرَارَةُ طَعْمِ الْمَوْتِ مِنْ حَلْقِی.
فَقَالُوا لَهُ: مِتَّ یَوْمَ مِتَّ وَ أَنْتَ عَلَى مَا نَرَى أَبْیَضُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْیَةِ؟!
قَالَ: لَا وَ لَکِنْ لَمَّا سَمِعْتُ الصَّیْحَةَ اخْرُجْ اجْتَمَعَتْ تُرْبَةُ عِظَامِی إِلَى رُوحِی فَبَقِیَتْ فِیهِ فَخَرَجْتُ فَزِعاً شَاخِصاً بَصَرِی مُهْطِعاً إِلَى صَوْتِ الدَّاعِی فَابْیَضَّ لِذَلِکَ رَأْسِی وَ لِحْیَتِی.
7) ابوبصیر میگوید: به امام صادق ع از وسواس گلایه کردم. فرمود:
ای ابامحمد! به یاد آور تکهتکه شدن پیوندهای بدنت در قبرت را و اینکه کسانی که دوستشان داری هنگامی که تو را در قبر گذاشتند از نزد تو برگردند؛ و بیرون آمدن کرمهای ریزی که در بینیات جای خوش کردهاند و نیز این را کرمهایی گوشتت را میخورند؛ که همانا اینها تسلیبخش توست در خصوص این وضعیت [دشواری] که [در دنیا] هستی!
ابوبصیر میگوید: هیچگاه نشد که این را به یاد آورم مگر اینکه تسلی خاطری بود برایم در قبال هم و غم دنیویای که بدان گرفتار شده بودم.
الکافی، ج3، ص255
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَن ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ:
شَکَوْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْوَسْوَاسَ.
فَقَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ اذْکُرْ تَقَطُّعَ أَوْصَالِکَ فِی قَبْرِکَ وَ رُجُوعَ أَحْبَابِکَ عَنْکَ إِذَا دَفَنُوکَ فِی حُفْرَتِکَ وَ خُرُوجَ بَنَاتِ الْمَاءِ مِنْ مَنْخِرَیْکَ وَ أَکْلَ الدُّودِ لَحْمَکَ فَإِنَّ ذَلِکَ یُسَلِّی عَنْکَ مَا أَنْتَ فِیهِ!
قَالَ أَبُو بَصِیرٍ: فَوَ اللَّهِ مَا ذَکَرْتُهُ إِلَّا سَلَّى عَنِّی مَا أَنَا فِیهِ مِنْ هَمِّ الدُّنْیَا.[18]
تدبر
1) «ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»
این آیه در ادامه آیات قبل است. ذیل آیه 17 (جلسه1103 تدبر1) بیان شد که این آیات دست کم دو معنای مثبت و منفی دارد. بر اساس معنای مثبت آن، این آیات درباره انسانی خاص (امیرالمومنین ع) است و کسانی که ایشان را به کفر متهم کردند مورد مواخذه قرار میگیرند؛ و در این معنا نحوه میراندن و قبر کردن ایشان، ادامه مدحها درباره شخصیت ایشان است؛ چنانکه در حدیث 1 گذشت میخواهد بفرماید شما کسی را متهم به کفر کردید که او را به سبک انبیاء میراندیم و در قبر نهادیم.
اما بر اساس معنای منفی آن، این آیات مواخذه انسانی است که کفر میورزد و دارد برخی نعمتها را مطرح میکند که با وجود این نعمتها چرا وی کفر میورزد. و ذیل آیه 18 (جلسه 1104، تدبر2) اشاره شد که هر پدیدهای در متن آفرینش خویش، سه مرحله دارد: ابتدا، مسیر و انتها؛ که این مرحله آخر در این آیه و آیه بعد مورد توجه قرار گرفته است؛ که خودش سه مرتبه دارد: میراندن، در قبر نهادن، و برانگیختن (مفاتیح الغیب، ج31، ص58[19]).
2) «ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»
بر اساس اینکه این آیات مواخذه انسانی است که کفر میورزد، میراندن و در قبر قرار دادن هم دو نعمتی است که خداوند برای انسان قرار داده است؛ این نعمت را از سه زاویه میتوان مورد توجه قرار داد:
الف. تاکید روی «أَماتَهُ» باشد: یعنی از این جهت که میراندن نعمت است؛ و نعمت بودنش بدین خاطر است که:
الف.1. میراندن زمینه اتصال به ابدیت و لذات خالص است (تفسیر الصافی، ج5، ص286[20]) [و در مورد شخص کافر هم میراندن از این جهت برایش نعمت است که مانع ادامه دادن گناهان و سنگینتر شدن بار اخرویاش میشود.
الف.2. وقتی عمر انسان فزونی مییابد از زمانی به بعد قوای او تحلیل میرود و ماندنش جز زحمت برای خود و دیگران ثمرهای ندارد؛ لذا هم برای خودش و هم برای دیگران نعمت است.
الف.3. ما برای سعادت اخروی آفریده شدهایم و دنیا ظرفیت بهرهمندی از آن سعادت را ندارد؛ لذا مرگ داشتن از این جهت نعمت است که به ما یادآوری میکند که ما از جنس این دنیا نیستیم و برای دنیا آفریده نشدهایم؛ و موجب میشود که خود را آماده آن دنیا کنیم. (یعنی میراندن دیگران، نعمتی است برای ما که شاهد مرگ آنهاییم)
الف.4. ...
ب. تاکید روی «فَأَقْبَرَهُ» باشد: یعنی از این جهت که در قبر نهادن نعمت است؛ و نعمت بودنش بدین جهت است که:
ب.1. خداوند است که انسان را به اینکه همدیگر را قبر کنند هدایت کرد [یعنی این مسالهای است که در جانداران دیگر دیده نمیشود] (المیزان، ج20، ص207[21]). در واقع، در میان انواع برخوردهایى که با مردگان مىشود، دفن آنها در گور، شیوهاى است که خداوند به انسان آموخته است. (در آیه 31 سوره مائده مىخوانیم: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ» آنگاه که قابیل در فکر چارهجویى و پنهان کردن جسد بىجان برادرش هابیل بود، خداوند با فرستادن کلاغى، دفن در خاک را به او آموخت.) (تفسیر نور، ج10، ص386).
ب.2. نوعی تکریم انسان است، چرا که با در قبر نهادن بدنش از تعرض حیوانات درنده و ... در امان میماند (معانى القرآن، ج3، ص237[22]؛ مجمع البیان، ج10، ص666[23]؛ الکشاف، ج4، ص703[24]؛ البحر المحیط، ج10، ص409[25]؛ مفاتیح الغیب، ج31، ص58[26]؛ تفسیر کنز الدقائق، ج14، ص136).
ب.3. ...
ج. تاکید روی حرف «ف»، و کل عبارت «أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ» باشد: یعنی اینکه ابتدا میراند و سپس این رویه را در انسانها قرار داد که مرده را دفن کنند نعمت است؛ بدین جهت که:
ج.1. وقنی انسان مرد، بوی بد جنازهاش منتشر نمیگردد که مورد تنفر انسانها واقع گردد (المیزان، ج20، ص208[27]).
ج.2. ...
3) «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ ... ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»
انسان که مرگ و قبر را مىبیند، چرا سرسختى مىکند؟ (تفسیر نور، ج10، ص387)
4) «أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»
تمام کارها در حقیقت منسوب به خداوند است؛ حتی میراندن و در قبر نهادن (تفسیر نور، ج10، ص387).
5) «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ؛ ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ؛ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»
خدا انسان را از نطفهای آفرید و قد و قواره زندگی اش را رقم زد؛ سپس راه پیمودنش را آسان کرد؛ سپس او را میمیراند و در قبر میکند. اگر انسان این سیر را جدی بگیرد، مرگ و در قبر رفتنش را خیلی جدی میگیرد؛ و میفهمد که دنیا فقط مسیری است که باید بپیماید تا به مرگ و قبر برسد؛ و اصل کار و همه تلاشهایش برای بعد از آن است. همه مشکلات زندگی ما در این است که این مسیر و مسافرخانه را با خانه اشتباه گرفتهایم.
حکایت
ابونصر از ابوجید قمی از علی بن احمد دلال قمی حکایت کرده است که:
سراغ ابوجعفر محمد بن عثمان (دومین نائب از نواب اربعه امام زمان ع) رفتم که احوالش را بپرسم، در مقابلش تخته چوبی دیدم که حککنندهای در حال حک کردن بر آن بود و آیاتی از قرآن و اسماء ائمه ع را در حواشی آن مینوشت. گفتم: سرورم! این تخته چیست؟
فرمود: این برای قبرم است که در آن گذاشته شود و من را بر آن بگذارند - یا گفت: مرا بدان تکیه دهند. و امروز کارش تمام شد و من هر روز در این قبر میروم و مقداری قرآن میخوانم و بیرون میآیم. - [ابوجید ادامه میدهد:] و به گمانم علی بن احمد گفت که ابوجعفر دستم را گرفت و آن [قبر] را هم به من نشان داد - و گفت که در روز فلان و ماه فلان و سال فلان من به نزد خدایم میشتابم و در آن قبر دفن میشوم و این تخته همراهش گذاشته شد.
پس چون از نزد وی بیرون آمدم آنچه را گفته بود نوشتم و همواره مترقب آن بودم تا اینکه وی بیمار شد و درهمان روز از همان ماه از همان سالی که گفته بود رحلت کرد و در آن دفن شد.
ابونصر میگوید: این مطلب را از افراد دیگری، از جمله ام کلثوم دختر ابوجعفر هم شنیدم.
الغیبة (للطوسی)، ص365؛ فلاح السائل، ص74[28]
[1] . قراءة حمزة فی الوقف ) بتسهیل الهمزة بَیْنَ بَیْنَ (معجم القراءات ج 10، ص309).
[17] . حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا فَضَالَةُ بْنُ أَیُّوبَ عَنْ سَعْدَانَ الْوَاسِطِیِّ عَنْ عَجْلَانَ أَبِی صَالِحٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا أَبَا صَالِحٍ إِذَا حَمَلْتَ جَنَازَةً فَکُنْ کَأَنَّکَ أَنْتَ الْمَحْمُولُ أَوْ کَأَنَّکَ سَأَلْتَ رَبَّکَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْیَا لِتَعْمَلَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَسْتَأْنِفُ قَالَ ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِقَوْمٍ حُبِسَ أَوَّلُهُمْ عَلَى آخِرِهِمْ ثُمَّ نَادَى مُنَادٍ فِیهِمْ بِالرَّحِیلِ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ.
[18] . این سه حدیث را هم شاید به نحوی بتوان ناظر به همین آیه در نظر گرفت:
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَوَّلُ عَدْلِ الْآخِرَةِ الْقُبُورُ لَا یُعْرَفُ شَرِیفٌ مِنْ وَضِیعٍ (الجعفریات (الأشعثیات)، ص202).
وَ قَالَ النَّبِیُّ ص إِنَّ الْقَبْرَ أَوَّلُ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَیْسَرُ وَ إِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَشَدُّ مِنْهُ (روضة الواعظین، ج2، ص494).
و قال النبی ص القبر روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج2، ص99).
[28] . قَالَ ابْنُ نُوحٍ أَخْبَرَنِی أَبُو نَصْرٍ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی [أَبُو] عَلِیِّ بْنُ أَبِی جِیدٍ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الدَّلَّالُ الْقُمِّیُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَوْماً لِأُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَوَجَدْتُهُ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ سَاجَةٌ وَ نَقَّاشٌ یَنْقُشُ عَلَیْهَا وَ یَکْتُبُ آیاً مِنَ الْقُرْآنِ وَ أَسْمَاءَ الْأَئِمَّةِ ع عَلَى حَوَاشِیهَا. فَقُلْتُ لَهُ: یَا سَیِّدِی مَا هَذِهِ السَّاجَةُ؟
فَقَالَ لِی: هَذِهِ لِقَبْرِی تَکُونُ فِیهِ أُوضَعُ عَلَیْهَا أَوْ قَالَ أُسْنَدُ إِلَیْهَا. وَ قَدْ عَرَفْتَ [فَرَغْتُ] مِنْهُ وَ أَنَا فِی کُلِّ یَوْمٍ أَنْزِلُ فِیهِ فَأَقْرَأُ جُزْءاً [أَجْزَاءً] مِنَ الْقُرْآنِ [فِیهِ] فَأَصْعَدُ. وَ أَظُنُّهُ قَالَ: فَأَخَذَ بِیَدِی وَ أَرَانِیهِ فَإِذَا کَانَ یَوْمَ کَذَا وَ کَذَا مِنْ شَهْرِ کَذَا وَ کَذَا مِنْ سَنَةِ کَذَا وَ کَذَا صِرْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ دُفِنْتُ فِیهِ وَ هَذِهِ السَّاجَةُ مَعه.
فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ أَثْبَتُّ مَا ذَکَرَهُ وَ لَمْ أَزَلْ مُتَرَقِّباً بِهِ ذَلِکَ فَمَا تَأَخَّرَ الْأَمْرُ حَتَّى اعْتَلَّ أَبُو جَعْفَرٍ فَمَاتَ فِی الْیَوْمِ الَّذِی ذَکَرَهُ مِنَ الشَّهْرِ الَّذِی قَالَهُ مِنَ السَّنَةِ الَّتِی ذَکَرَهَا وَ دُفِنَ فِیهِ.
قَالَ أَبُو نَصْرٍ هِبَةُ اللَّهِ: وَ قَدْ سَمِعْتُ هَذَا الْحَدِیثَ مِنْ غَیْرِ [أَبِی] عَلِیٍّ وَ حَدَّثَتْنِی بِهِ أَیْضاً أُمُّ کُلْثُومٍ بِنْتُ أَبِی جَعْفَرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُمَا.