سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1077) سوره حجرات (49)، آیه 12 (3. شان نزول)

 

شأن نزول

طبق توضیحی که علامه طباطبایی می‌دهند (المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏18، ص332-333[1]) در الدر المنثور (از منابع مهم اهل سنت) برای این آیه دو شأن نزول آمده که در یک نقل فقط به اسم کسی [یا کسانی] که مورد غیبت واقع شده (سلمان و اسامه) اشاره شده و در نقل دیگری اسم دو نفری که غیبت کردند (ابوبکر و عمر) آمده؛ که ظاهرا این دو نقل ناظر به یک واقعه است؛ چنانکه در برخی منابع شیعه به کل آن یکجا اشاره شده است؛ که در اینجا هر سه نقل تقدیم می‌شود:

1) گفته‌ شده که این آیه در باره دو نفر از اصحاب نازل شده است که غیبت دوست خود سلمان را کرده بودند؛ حکایت از این قرار است که این دو نفر سلمان را فرستاده بودند که برود از خدمت رسول الله (ص) برای آنان غذایی بگیرد. حضرت نیز سلمان را نزد اسامة بن زید که خرانه‌دار رسول الله ص بود فرستاد و اسامه گفت چیزی پیش من نیست.

سلمان دست خالی برگشت. آن دو نفر گفتند: اسامه بخل ورزیده است، و در مورد سلمان هم گفتند: اگر او را سر چاه پر آبی بفرستیم خشک خواهد شد. آن گاه خودشان سراغ اسامه رفتند که آنچه پیامبر ص فرموده بود را نزد وی جستجو کنند.

در راه حضرت به آنان فرمود: چه شده است که می‏بینم دهانتان آلوده به گوشت است؟!

گفتند: یا رسول الله ما امروز گوشتی نخورده‌ایم.

فرمود: مدتی است که دارید گوشت سلمان و اسامه را می‌خورید! و این آیه نازل شد.

الدر المنثور، ج‏6، ص94[2]؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ثعلبی)، ج‏9، ص82[3]؛ أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج‏5، ص137[4]؛ الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج‏16، ص331؛ مجمع البیان، ج‏9، ص203[5]

 

2) الف. از انس نقل شده که عرب این گونه که بود که در سفر افراد به همدیگر خدمت می‌کردند. یکبار با ابوبکر و عمر همسفری بود که به آنها خدمت می‌کرد. یکبار آن دو خوابیدند و بیدار شدند و وی غذایی برایشان آماده نکرده بود. گفتند این که فقط اهل خواب است! پس بیدارش کردند و گفتند: سراغ رسول الله ص برو و بگو ابوبکر و عمر به شما سلام می‌رسانند و از شما اجازه می‌خواهند [که از غدای بیت‌المال به آنها داده شود].

رسول الله ص فرمود: آنان غذا خورده‌اند!

پس آن دو آمدند و گفتند ما چه غذایی خورده‌ایم؟!

فرمود: گوشت برادرتان را؛ و به کسی که جانم به دست اوست که من گوشت او را بین دندانهایتان می‌بینم.

پس آن دو گفتند: ای رسول الله ص! برای ما استغفار کن!

فرمود: آن شخص باید برای شما طلب مغفرت کند! [یعنی او باید شما را ببخشد واگر او نبخشد استغفار من فایده‌ای برای شما ندارد].

2) ب. یحیی بن أبی‌کثیر روایت کرده است که پیامبر ص به سفر رفته بود و ابوبکر و عمر هم با وی بودند. پس شخصی را خدمت رسول الله ص فرستادند و از ایشان گوشتی [به عنوان غذا] خواستند.

حضرت فرمود: مگر نه این است که یک شکم سیر گوشت خورده‌اید؟!

گفتند؟ کجا؟ به خدا سوگند که چند روز است گوشت نخورده‌ایم.

فرمود: گوشت همان رفیقتان که از او یاد کردید.

گفتند: یا رسول الله ص! ما فقط گفتیم که او آدم ضعیفی است و هیچ کمکی به ما نکرد.

فرمود: همین را هم نباید می‌گفتید.

پس آن مرد نزد آنها رفت و آنان را از پاسخ پیامبر ص را به آنان گفت. و آن دو نزد پیامبر آمدند و از ایشان خوساتند که برایشان استغفار کند.

الدر المنثور، ج‏6، ص95[6]

 

3) روایت شده است که ابوبکر و عمر سلمان را نزد رسول الله ص فرستادند که برایشان غذایی بیاورد. حضرت وی را نزد اسامه بن زید فرستاد که وی خزانه‌دار رسول الله ص بر زاد و توشه حضرت بود. وی گفت: چیزی نزد من نیست.

سلمان نزد آن دو برگشت. آنان گفت: اسامه بخل ورزید؛ و اگر ما سلمان را سر چاه پر آبی بفرستیم خشک خواهد شد.

سپس نزد رسول الله ص رفتند. حضرت به آنان فرمود: چه شده است که می‏بینم دهانتان آلوده به گوشت است؟!

گفتند: یا رسول اللَّه ما امروز گوشتی نخورده‌ایم.

فرمود: مدتی است که دارید گوشت سلمان و اسامه را می‌خورید! و این آیه نازل شد.

تفسیر جوامع الجامع، ج‏4، ص158[7]

 

 


[1] . و فی الدر المنثور، أخرج ابن أبی حاتم عن السدی": أن سلمان الفارسی کان مع رجلین فی سفر- یخدمهما و ینال من طعامهما- و أن سلمان نام نوما فطلبه صاحباه فلم یجداه- فضربا الخباء و قالا ما یرید سلمان شیئا غیر هذا- أن یجی‏ء إلى طعام معدود و خباء مضروب- فلما جاء سلمان أرسلاه إلى رسول الله ص- یطلب لهما إداما فانطلق فأتاه- فقال: یا رسول الله بعثنی أصحابی لتؤدمهم إن کان عندک. قال: ما یصنع أصحابک بالأدم؟ قد ائتدموا. فرجع سلمان فخبرهما فانطلقا فأتیا رسول الله ص- فقالا: و الذی بعثک بالحق ما أصبنا طعاما منذ نزلنا. قال: إنکما قد ائتدمتما سلمان بقولکما. فنزلت «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً».

و فیه، أخرج الضیاء المقدسی عن أنس قال: کانت العرب یخدم بعضها بعضا فی الأسفار- و کان مع أبی بکر و عمر رجل یخدمهما- فناما و استیقظا و لم یهیئ لهما طعاما- فقالا: إن هذا لنئوم فأیقظاه فقالا: ائت رسول الله ص فقل له: إن أبا بکر و عمر یقرئانک السلام و یستأدمانک، فقال: إنهما ائتدما، فجاءاه- فقالا یا رسول الله بأی شی‏ء ائتدمنا؟ قال: بلحم أخیکما، و الذی نفسی بیده إنی لأرى لحمه بین ثنایاکما، فقالا: استغفر لنا یا رسول الله. قال: مراه فلیستغفر لکما.

أقول: الظاهر أن القصة الموردة فی الروایتین واحدة و الرجلان المذکوران فی الروایة الأولى أبو بکر و عمر و الرجل المذکور فی الثانیة هو سلمان، و یؤید هذا ما عن‏ جوامع الجامع، قال: و روی: أن أبا بکر و عمر بعثا سلمان إلى رسول الله ص- لیأتی لهما بطعام فبعثه إلى أسامة بن زید- و کان خازن رسول الله ص على رحله- فقال: ما عندی شی‏ء فعاد إلیهما فقالا: بخل أسامة- و لو بعثنا سلمان إلى بئر سمیحة لغار ماؤها. ثم انطلقا إلى رسول الله ص فقال لهما: ما لی أرى خضرة اللحم فی أفواهکما- قالا: یا رسول الله ما تناولنا الیوم لحما. قال: ظلمتم تأکلون لحم سلمان و أسامة فنزلت.

[2] . و أخرج ابن المنذر عن ابن جریج فی قوله وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً الآیة قال زعموا انها نزلت فی سلمان الفارسی أکل ثم رقد فنفخ فذکر رجلان أکله و رقاده فنزلت‏

و أخرج ابن أبى حاتم عن السدى ان سلمان الفارسی کان مع رجلین فی سفر یخدمهما و ینال من طعامهما و ان سلمان نام یوما فطلبه صاحباه فلم یجداه فضربا الخباء و قالا ما یرید سلمان شیا غیر هذا ان یجئ إلى طعام معدود و خباء مضروب فلما جاء سلمان أرسلاه إلى رسول الله صلى الله علیه [و آله] و سلم یطلب لهما إداما فانطلق فأتاه فقال یا رسول الله بعثنی أصحابی لتؤدمهم ان کان عندک قال ما یصنع أصحابک بالأدم قد ائتدموا فرجع سلمان فخبرهما فانطلقا فأتیا رسول الله صلى الله علیه [و آله] و سلم فقالا و الذی بعتک بالحق ما أصبنا طعاما منذ نزلنا قال انکما قد ائتدمتما سلمان بقولکما فنزلت أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً

و أخرج ابن أبى حاتم عن مقاتل فی قوله وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً الآیة قال نزلت هذه الآیة فی رجل کان یخدم النبی صلى الله علیه [و آله] و سلم أرسل بعض الصحابة الیه یطلب منه إداما فمنع فقالوا له انه لبخیل وخیم فنزلت فی ذلک‏.

[3] . الآیة نزلت فی رجلین من أصحاب رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم اغتابا رفیقیهما، و ذلک أنّ رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم کان إذا غزا أو سافر، ضمّ الرجل المحتاج إلى رجلین موسورین یخدمهما، و یحقب حوائجهما، و یتقدّم لهما إلى المنزل، فیهیّئ لهما ما یصلحهما من الطعام، و الشراب، فضم سلمان الفارسی رضی اللّه عنه إلى رجلین فی بعض أسفاره، فتقدّم سلمان، فغلبته عیناه، فلم یهیّئ لهما شیئا، فلمّا قدما، قالا له: ما صنعت شیئا؟ قال: لا. قالا: و لم؟ قال: غلبتنی عینای، فقالا له: انطلق إلى رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم، و اطلب لنا منه طعاما و إداما، فجاء سلمان إلى رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم و سأله طعاما، فقال رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم: «انطلق إلى أسامة بن زید و قل له: إن کان عنده فضل من طعام، و إدام، فلیعطک». و کان أسامة خازن رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم و على رحله، فأتاه، فقال: ما عندی شی‏ء، فرجع سلمان إلیهما، و أخبرهما بذلک، فقالا: کان عند أسامة، و لکن بخل، فبعثا سلمان إلى طائفة من الصحابة، فلم یجد عندهم شیئا، فلمّا رجع سلمان، قالا: لو بعثناه إلى بئر سمیحة لغار ماؤها، ثمّ انطلقا یتجسّسان هل عند أسامة ما أمر لهما به رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم. فلمّا جاءا إلى رسول الله صلّى اللّه علیه و سلّم قال لهما: «ما لی أرى خضرة اللحم فی أفواهکما» قالا: یا رسول الله، و الله ما تناولنا یومنا هذا لحما، فقال: «ظللتم تأکلون لحم سلمان، و أسامة

[4] . روی: أن رجلین من الصحابة بعثا سلمان إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم یبغی لهما إداما، و کان أسامة علی طعامه فقال: ما عندی شی‏ء فأخبرهما سلمان فقالا: لو بعثناه إلی بئر سمیحة لغار ماؤها، فلما راحا إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم قال: لهما: «ما لی أری حضرة اللحم فی أفواهکما»، فقالا: ما تناولنا لحما، فقال: «إنکما قد اغتبتما» فنزلت.

[5] . و قوله «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» نزل فی رجلین من أصحاب رسول الله ص اغتابا رفیقهما و هو سلمان، بعثاه إلی رسول الله ص لیأتی لهما بطعام، فبعثه إلی أسامة بن زید، و کان خازن رسول الله ص علی رحله. فقال: ما عندی شی‏ء. فعاد إلیهما. فقالا: بخل أسامة. و قالا لسلمان: لو بعثناه إلی بئر سمیحة لغار ماؤها. ثم انطلقا یتجسسان عند أسامة ما أمر لهما به رسول الله. فقال لهما رسول الله صما لی أری خضرة اللحم فی أفواهکما؟! قالا یا رسول الله ما تناولنا یومنا هذا لحما. قال: ظللتم تأکلون لحم سلمان و أسامة. فنزلت الآیة.

[6] . الف. و أخرج الضیاء المقدسی فی المختارة عن أنس قال: کانت العرب یخدم بعضها بعضا فی الاسفار و کان مع أبى بکر و عمر رجل یخدمهما فناما فاستیقظا و لم یهیئ لهما طعاما فقالا: ان هذا النوم فایقظاه فقالا: أئت رسول الله صلى الله علیه [و آله] و سلم فقل له ان أبا بکر و عمر یقرئانک السلام و یستأذنک فقال: انهما ائتدما فجاءاه فقالا: یا رسول الله بای شی ائتدمنا؟ قال: بلحم أخیکما و الذی نفسی بیده انى لأرى لحمه بین ثنایاکما فقالا: استغفر لنا یا رسول الله قال: مرأة فلیستغفر لکما.

ب. و أخرج الحکیم الترمذی فی نوادر الأصول عن یحیى بن أبى کثیر ان نبى الله صلى الله علیه [و آله] و سلم کان فی سفر و معه أبو بکر و عمر فأرسلوا إلى رسول الله صلى الله علیه [و آله] و سلم یسألوه لحما فقال: أ و لیس قد ظللتم من اللحم شباعا قالوا من أین فو الله ما لنا باللحم عهد منذ أیام فقال: من لحم صاحبکم الذی ذکرتم. قالوا یا نبى الله انما قلنا انه لضعیف ما یعیننا على شی. قال: ذلک فلا تقولوا. فرجع إلیهم الرجل فأخبرهم بالذی قال: فجاء أبو بکر فقال: یا نبى الله طا على صماخى و استغفر لی ففعل و جاء عمر فقال: یا نبى الله طا على صماخى و استغفر لی ففعل‏

[7] . و روی أن أبا بکر و عمر بعثا سلمان إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لیأتی لهما بطعام فبعثه إلی أسامة بن زید و کان خازن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله علی رحله، فقال: ما عندی شی‏ء. فعاد إلیهما. فقالا: بخل أسامة و لو بعثنا سلمان إلی بئر سمیحة لغار ماؤها. ثم انطلقا إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فقال لهما: ما لی أری خضرة اللّحم فی أفواهکما؟ قالا: یا رسول اللّه (ص) ما تناولنا الیوم لحما. قال: ظللتم تأکلون لحم سلمان و أسامة، فنزلت.