سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قسمت آخر جلسه 1055) فاما من کان من المقربین (حدیث و تدبر)

 

5) جابر بن یزید جعفی می‌گوید: در مکه دیدم سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب برای امام باقر ع تعریف می‌کرد که از پدرم (عبدالله بن عمر) شنیدم که گفته بود از رسول الله ص شنیدم که فرمود:

همانا خداى عزّ و جلّ‌ در آن شب که به معراج برده شدم به من وحى فرمود: اى محمّد! چه کسى را در زمین میان امّتت به جاى خود گذاشتى‌؟-در حالى که خدا خود بدان آگاه‌تر بود-.

عرض کردم: پروردگارا برادرم را.

فرمود: اى محمّد! علىّ‌ ابن ابی طالب را؟

عرض کردم: بلى پروردگارا!

فرمود: اى محمّد! من نظرى بر زمین افکندم و تو را از آن اختیار کردم؛ هیچ گاه یادى از من نمى‌شود مگر اینکه تو نیز با من یاد کرده شوى؛ من خود محمودم و تو محمّد. سپس نظرى دیگر بر زمین افکندم و از آن علىّ‌ بن أبى طالب را برگزیدم و او را وصىّ‌ تو قرار دادم. پس تو سرور پیامبران و علىّ‌ سرور جانشینان است. سپس از اسماء خویش نامى مشتقّ‌ ساخته بر او نهادم. پس من «أعلى‌هستم و او «علىّ‌» است. اى محمّد! من علىّ‌ و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از نور واحدی آفریدم سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان عرضه داشتم، هر که آن را پذیرفت از مقرّبین گردید و هر که آن را ردّ نمود به کافران پیوست.* اى محمّد! اگر بنده‌اى از بندگانم مرا چندان پرستش کند تا رشته حیاتش از هم بگسلد و پس از آن در حالى که منکر ولایت آنان است با من روبرو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افکند.

سپس فرمود: اى محمّد آیا مایلى آنان را ببینى‌؟

عرض کردم: بلى.

فرمود: قدمى پیش گذار، من قدمى جلو نهادم. ناگاه دیدم علىّ‌ بن أبى طالب و حسن و حسین و علىّ‌ بن الحسین و محمّد بن علىّ‌ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ‌ بن موسى و محمّد بن علىّ‌ و علىّ‌ بن محمّد و حسن بن علىّ‌ آنجا بودند و حجّت قائم همانند ستاره‌اى درخشان در میان آنان بود.

پس عرض کردم: پروردگار من اینان چه کسانى‌اند؟

فرمود: اینان امامان هستند و این یک نیز قائم است که حلال‌کننده حلال من و حرام دارنده حرام من است، و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت، اى محمّد او را دوست بدار که من او را دوست مى‌دارم و هر کس را که او را دوست بدارد نیز دوست مى‌دارم.

جابر می‌گوید وقتی سالم از کنار کعبه رفت دنبالش رفتم به او گفتم: تو را به خدا سوگند می‌دهم؛ آیا عیر از پدرت کس دیگری هم تو را از این اسمها خبری داده است؟

گفت: به عنوان حدیث از رسول الله ص خیر؛ اما یکبار با پدرم کنار کعب الاحبار [عالم معروف یهود] بودیم و از او شنیدم که می‌گفت: همانا امامان این امت بعد از پیامبرشان به تعداد نقیبان بنی‌اسرائل است؛

همان موقع علی بن ابی‌طالب ع آمد و کعب گفت: این شخصیت ممتاز اولینشان است و سپس یازده نفر از فرزندانش؛ ‌آنگاه کعب آنها را با نام‌هایشان در تورات چنین اسم برد: تقوبیث [تقوبیت]، قیذوا، دبیرا، مفسورا، مسموعا، دوموه، مشیو [مثبو/ مشبوا]، هذار، یثمو [یثموا]، بطور، نوقس؛ قیذمو [قیدمو/ ‌قیدموا].

* پی‌نوشت:

اینکه ولایتم را به فرشتگان عرضه کردم و هرکس از آنان نپذیرفت از کافران گشت (با توجه به روایاتی که بیان می‌کند حقیقت سجده بر آدم از باب مقام نورانیت اهل بیت ع بود که در صلب اویند) احتمالا ناظر به همان است که در قرآن فرمود فرشتگان را مامور به سجده کردیم ولی ابلیس سجده نکرد و از کافران شد.

مقتضب الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر (جوهری بصری، م401)، ص26-27

حَدَّثَنِی أَبُو الْخَیْرِ ثَوَابَةُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَوْصِلِیُّ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو عَرُوبَةَ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی مَعْشَرٍ الْحَرَّانِىُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِیسَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْإِفْرِیقِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الدَّسْتُوَائِیُّ أَبُو عَامِرٍ قَالَ: حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ سَالِمَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ یُحَدِّثُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِمَکَّةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَیَّ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی یَا مُحَمَّدُ! مَنْ خَلَّفْتَ فِی الْأَرْضِ عَلَى أُمَّتِکَ- وَ هُوَ أَعْلَمُ بِذَلِکَ-؟

قُلْتُ: یَا رَبِّ أَخِی.

قَالَ: یَا مُحَمَّدُ! عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ؟

قُلْتُ: نَعَمْ یَا رَبِّ!

قَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا، فَلَا أُذْکَرُ حَتَّى تُذْکَرَ مَعِی، أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ‏ طِّلَاعَةً أُخْرَى فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَجَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ، فَأَنْتَ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ، ثُمَّ اشْتَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی فَأَنَا الْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِیٌّ، یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ (ع) وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَایَتَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ؛ فَمَنْ قَبِلَهَا کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کانَ مِنَ الْکافِرِینَ؛ یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِی عَبَدَنِی حَتَّى یَنْقَطِعَ ثُمَّ لَقِیَنِی جَاحِداً لِوَلَایَتِهِمْ أَدْخَلْتُهُ نَارِی.

 ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ؟

قُلْتُ: نَعَمْ.

قَالَ: تَقَدَّمْ أَمَامَکَ. فَتَقَدَّمْتُ أَمَامِی فَإِذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ، وَ الْحُسَیْنُ، وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فِی وَسَطِهِمْ.

فَقُلْتُ: یَا رَبِّ! مَنْ هَؤُلَاءِ؟

فَقَالَ: هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ، وَ هَذَا الْقَائِمُ یُحِلُّ حَلَالِی وَ یُحَرِّمُ حَرَامِی وَ یَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی، یَا مُحَمَّدُ! أَحْبِبْهُ فَإِنِّی أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ،

قَالَ جَابِرٌ: فَلَمَّا انْصَرَفَ سَالِمٌ مِنَ الْکَعْبَةِ تَبِعْتُهُ، فَقُلْتُ: یَا أَبَا عُمَرَ وَ أَنْشُدُکَ اللَّهَ هَلْ أَخْبَرَکَ أَحَدٌ غَیْرَ أَبِیکَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ؟ قَالَ: اللَّهُمَّ أَمَّا الْحَدِیثُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَلَا، وَ لَکِنِّی کُنْتُ مَعَ أَبِی عِنْدَ کَعْبِ الْأَحْبَارِ؛ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِیِّهَا عَلَى عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ، وَ أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَقَالَ کَعْبٌ: هَذَا الْمُقَفِّی أَوَّلُهُمْ وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ، وَ سَمَّاهُ کَعْبٌ بِأَسْمَائِهِمْ فِی التَّوْرَاةِ تقوبیث [تقوبیت]، قیذوا، دبیرا، مفسورا، مسموعا، دوموه، مشیو [مثبو/ مشبوا]، هذار، یثمو [یثموا]، بطور، نوقس؛ قیذمو [قیدمو/ ‌قیدموا]

متن حدیث نبوی فوق به نقل از ابن عمر عینا در الغیبة للنعمانی، ص93[1] نیز آمده است؛ و به نقل از انس بن مالک (با اندک تفاوتی در عبارات) در کفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص70-73[2]؛ و با سندی دیگر به نقل مستقیم از خود امام باقر ع (که در این نقل فقط تا نام امام حسین ع ذکر شده) در تفسیر فرات الکوفی، ص73-74[3] آمده است.

نکته: ابوعامر دستوانی که یکی از راویان در سلسله سند فوق است؛ بعد از اینکه این روایت را با سند خود روایت کرده حکایتی را نقل می‌کند که در قسمت تدبر خواهد آمد.

تدبر

1) «فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ»

در آیات قبل درباره وضعیت شخصی که جانش به لب رسیده و در شرف مرگ قرار گرفته بود سخن می‌گفت و اینکه شما هیچ کاری برای او نمی توانید بکنید. از این آیه به بعد، به تبع تقسیم‌بندی‌ای که در ابتدای سوره انجام شد، بحث ناظر به این می‌شود که این شخص محتضر مربوط به کدام دسته باشد و در کدام جایگاه قرار خواهد گرفت.

جالب اینجاست که برخلاف ابتدای سوره، که اول از اصحاب یمین و اصحاب شمال سخن به میان آمد؛ و سپس اشاره‌ای به مقربان شد (و البته شبیه آنکه تفصیل حال و روز مقربان را بر بقیه مقدم داشت)، در این فراز پایانی سوره، بحث را از همان مقربان آغاز می‌کند.

شاید یکی از وجوه آن این باشد که این آیات به نحوی ناظر است به شخص محتضر، و ناراحتی‌ای که اطرافیان محتضر از رفتن او احساس می‌کنند. بسیاری از ما گمان می‌کنیم که این ناراحتی فراق فقط مخصوص ما آدمهای عادی است؛ و در خصوص اولیاء الله چنین ناراحتی‌ای نیست؛ آنگاه شروع  دسته‌بندی افراد محتضر با مقربان، جای هیچ تردیدی نمی‌گذارد که اطرافیان مقربان هم از فراق آنان ناراحت می‌شوند و دلشان می‌خواهد که ای کاش مانع رفتن آنها می‌شدند و آنها را نزد خود برمی‌گرداندند.

تاملی درباره گریه‌های حضرت زهرا س در فراق پیامبر اکرم ص

اگر کسی بگوید با توجه به مقامات بالای اهل بیت، و اینکه عملا مرده و زنده برایشان تفاوتی نداشته و براحتی در حالی که در دنیا بودند می‌توانستند در عوالم مافوق حضور پیدا کنند این بی‌تابی‌ها و گریه‌های حضرت زهرا س در فراق پیامبر ص چه توجیهی دارد، به نظر می‌رسد توضیح فوق شاید بتواند تا حدودی اصل غم فراق پیامبر ص را در افق تحلیل اذهان عادی توجیه کند. یعنی نشان دهد که این ناراحتی، برای فراق مقربان هم امری طبیعی است.

اما به نظر می‌رسد این گریه‌ها توجیه دیگری هم داشته باشد؛ و آن همان درکی که حضرت زهرا س از انحراف شدیدی داشتند که با شهادت پیامبر اکرم دامن‌گیر جهان اسلام شد. در واقع، این گریه‌ها صرفا اشک فراق نبود چرا که در یک افق بالاتر -یعنی در ساحت حقیقت نورانی آنان که «کلهم نور واحد»- فراقی بین آنها و پیامبر اکرم حاصل نشده بود؛ بلکه بیش از هر چیز غم و اندوه گمراهی‌ای بود که بعد از شهادت پیامبر اکرم فراگیر شد و ظلمتی بود که با شهادت ایشان بر جهان مستولی گردید؛ و آن‌وقت این گریه‌ها بیش از آنکه ابراز ناراحتی شخصی از فراق پدر باشد، فریادی بود در سکوت و خفقان بعد از شهادت پیامبر ص که نمی‌گذاشت مردم مدینه - و بلکه مردمی که در جریان سقیفه سکوت کرده بودند - راحت بخوابند. در واقع، این گریه‌ها فریادی بود که نور حقیقت در ظلمات بعد از شهادت رسول الله گم نشود ونوری بیفکند برای روشن کردن مسیر حقیقت برای آیندگانی که می‌خواهند درباره آنچه بعد از پیامبر ص گذشت تحقیق منصفانه‌ای انجام دهند. این مطلب را قبلا در جایی به تفصیل شرح داده‌ام: https://www.souzanchi.ir/fatemeh/

 

2) «فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ»

حکایت

اگر به سند حدیث 5 نگاه کنیم می‌بینیم که جابر این حدیث را برای عمرو بن شمر، و وی این را برای ابوعامر دستوانی نقل کرده است؛ و از طریق ابوعامر این حدیث به دست ما رسیده است. خود ابوعامر با مشاهده این حدیث پیگیر مطلبی شده و حکایتی دارد که ارزش خواندن دارد. وی می‌گوید:

در منطقه حیره به یهودی‌ای برخوردم به نام عتو بن اوسوا، که عالم و بزرگ یهودیان بود؛ و از او در مورد این اسمها سوال کردم. وی گفت: این اوصاف را از کجا شناخته‌ای؟

گفتم: اینها وصف نیست؛ اسم است.

گفت: اینها اسم نیست؛ وصف است؛ اگر اسم بود زینت اسمها قرار می گرفت*؛ لیکن اینها اوصاف یک گروهی است و اینها وصفهایی درست به زبان عبری است که ما این را در تورات یافته‌ایم؛ و اگر از غیرمن این را می‌پرسیدی از شناخت آن یا نابینا بود ویا خود را به کوری می‌زد!

گفتم: چرا؟

گفت: نابینایی از این جهت که بدان آگاه نبوده؛ ما به کوری زدن از این بابت که علیه دین وی می‌بود در حالی که او بدان آگاه بوده؛ و همانا علت اینکه من به این اوصاف نزد تو اقرار کردم این است که مم مردی از فرزندان حضرت هارون بن عمران هستم که به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان دارم؛ اما این را از نزدیکان یهودیم که اسلام را برایشان آشکار نکرده‌ام مخفی می‌دارم و بعد از تو هم هرگز هم تا زمانی که بمیرم این را آشکار نخواهم کرد.

گفتم: چرا؟

گفت: برای اینکه من در کتابهای پدران درگذشته‌ام که از فرزندان هارون بوده‌اند خوانده‌ام که به این پیامبری که اسمش محمد است در ظاهر ایمان نیاوریم ولی در باطن به او ایمان آوریم تا اینکه مهدیِ قائم که از فرزندان اوست ظهور کند؛ پس هرکس از ما که او را درک کرد باید به وی ایمان آورد؛ و به همین مطلب آخرین اسم توصیف شده است؟

گفتم:‌به چه چیزی توصیف شده؟

گفت: به اینکه او بر هر دینی غلبه می‌کند؛ و مسیح هم نزد او به نزد او بیرون آید و به دین او متدین گردد و همراه وی باشد.

گفتم: پس این اوصاف را برایم بیان کن تا من هم بدانها آگاه شوم.

گفت: باشد این را از من فراگیر ولی آن را جز برای کسی که اهل آن و جایگاه [مناسبی برای] آن است ان شاء الله تعالی حفظ کن! اما تقومیث او اولین جانشین و وصی آخرین پیامبر است؛ اما قیذوا او دومین جانشین و اولین فرد از عترت برگزیده است و ما دبیرا پس از دومین عترت و سیدالشهداست؛ و اما مفسورا سرور همه کسانی است که بندگی خدا را در میان بندگانش به جا آورند؛ و اما مسموعا پس وارث علم اولین و آخرین است؛ اما دوموه زبان صادق و ناطق از جانب خداست؛ اما مشیو او برترین زندانی‌شدگان در زندان ظالمان است؛ اما هذار او رانده شده از حقش و دور داشته شده و منع شده از وطنش است؛ اما یثمو او کسی است که عمری کوتاه ولی اثری جاودان دارد؛ اما بطور پس او کسی است که اسمش چهارمین است [ظاهرا اشاره است به اینکه چهارمین «علی» است]؛ اما نوقا پس او هم‌نام عمویش است [ظاهرا اشاره به امام حسن مجتبی است که عموی همه امامان بعد از امام حسین ع است]؛ اما قیذمو او کسی است که پدر و مادرش هم او را نمی‌یابند؛ همان که به امر خداوند و به علم او غایب گردیده و به حکم او قیام کند.

مولف کتاب (احمد بن عبدالعزیز جوهری بصری؛ م401) گفته است که این مطلبی است که اهل سنت هم این را از حسن بن ابوالحسن بصری نقل کرده‌اند.

* پی‌نوشت: ظاهرا مقصودش این است که در این صورت افراد بچه‌های خود را با این نامها می‌نامیدند و از زیباترین و معروفترین اسمها در مقام اسم‌گذاری قرار می‌گرفت.

مقتضب الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص28-29

قَالَ أَبُو عَامِرٍ هِشَامٌ الدَّسْتُوَانِیُّ: لَقِیتُ یَهُودِیّاً بِالْحِیرَةِ یُقَالُ لَهُ عتو بن اوسوا، وَ کَانَ حِبْرَ الْیَهُودِ وَ عَالِمَهُمْ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ تَلَوْتُهَا عَلَیْهِ؛ فَقَالَ لِی: مِنْ أَیْنَ عَرَفْتَ هَذِهِ النُّعُوتَ؟

قُلْتُ: هِیَ أَسْمَاءٌ.

قَالَ: لَیْسَتْ أَسْمَاءً لَوْ کَانَتْ أَسْمَاءً لَتَطَرَّزَتْ فِی تَوَاطِی الْأَسْمَاءِ، وَ لَکِنَّهَا نُعُوتٌ لِأَقْوَامٍ وَ أَوْصَافٌ بِالْعِبْرَانِیَّةِ صَحِیحَةٌ نَجِدُهَا عِنْدَنَا فِی التَّوْرَاةِ، وَ لَوْ سَأَلْتَ عَنْهَا غَیْرِی لَعَمِیَ عَنْ مَعْرِفَتِهَا أَوْ تَعَامَى.

قُلْتُ: وَ لِمَ ذَلِکَ؟

قَالَ: أَمَّا الْعَمَى فَلِلْجَهْلِ بِهَا، وَ أَمَّا التَّعَامِی لِئَلَّا تَکُونَ عَلَى دِینِهِ ظَهِیراً وَ بِهِ خَبِیراً، وَ إِنَّمَا أَقْرَرْتُ لَکَ بِهَذِهِ النُّعُوتِ لِأَنِّی رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ هَارُونَ بْنِ عِمْرَانَ مُؤْمِنٌ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، أُسِرَّ ذَلِکَ عَنْ بِطَانَتِی مِنَ الْیَهُودِ الَّذِینَ لَمْ أُظْهِرْ لَهُمُ الْإِسْلَامَ وَ لَنْ أُظْهِرَهُ بَعْدَکَ لِأَحَدٍ حَتَّى أَمُوتَ.

قُلْتُ: وَ لِمَ ذَاکَ؟

قَالَ: لِأَنِّی أَجِدُ فِی کُتُبِ آبَائِیَ الْمَاضِینَ مِنْ وُلْدِ هَارُونَ أَلَّا نُؤْمِنَ لِهَذَا النَّبِیِّ الَّذِی اسْمُهُ مُحَمَّدٌ ظَاهِراً، وَ نُؤْمِنُ بِهِ بَاطِناً حَتَّى یَظْهَرَ الْمَهْدِیُّ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِهِ؛ فَمَنْ أَدْرَکَهُ مِنَّا فَلْیُؤْمِنْ بِهِ، وَ بِهِ نُعِتَ الْأَخِیرِ مِنَ الْأَسْمَاءِ.

قُلْتُ: وَ بِمَا نُعِتَ بِهِ؟

قَالَ: بِأَنَّهُ ی«َظْهَرُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» وَ یَخْرُجُ إِلَیْهِ الْمَسِیحُ فَیَدِینُ بِهِ وَ یَکُونُ لَهُ صَاحِباً.

قُلْتُ: فَانْعَتْ لِی هَذِهِ النُّعُوتَ لِأَعْلَمَ عِلْمَهَا.

قَالَ: نَعَمْ فَعِهِ عَنِّی وَ صُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ وَ مَوْضِعِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى. أَمَّا تقومیث فَهُوَ أَوَّلُ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَصِیُّ آخِرِ الْأَنْبِیَاءِ، وَ أَمَّا قیذوا فَهُوَ ثَانِی الْأَوْصِیَاءِ وَ أَوَّلُ الْعِتْرَةِ الْأَصْفِیَاءِ، وَ أَمَّا دبیرا فَهُوَ ثَانِی الْعِتْرَةِ وَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ، وَ أَمَّا مفسورا فَهُوَ سَیِّدُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ، وَ أَمَّا مسموعا فَهُوَ وَارِثُ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، وَ أَمَّا دوموه فَهُوَ الْمِدْرَةُ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ الصَّادِقُ، وَ أَمَّا مشیو فَهُوَ خَیْرُ الْمَسْجُونِینَ فِی سِجْنِ الظَّالِمِینَ، وَ أَمَّا هذار فَهُوَ الْمَنْخُوعُ بِحَقِّهِ النَّازِحُ الْأَوْطَانِ الْمَمْنُوعُ وَ أَمَّا یثمو فَهُوَ الْقَصِیرُ الْعُمُرِ الطَّوِیلُ الْأَثَرِ، وَ أَمَّا بطور فَهُوَ رَابِعٌ اسْمُهُ؛ وَ أَمَّا نوقس فَهُوَ سَمِیُ‏ عَمِّهِ، وَ أَمَّا قیذمو فَهُوَ الْمَفْقُودُ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ، الْغَائِبُ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ عِلْمِهِ وَ الْقَائِمُ بِحُکْمِهِ.

(قال و مما روته العامة عن الحسن بن أبى الحسن البصرى فى ذلک.)

 


[1] . شروع سندش چنین است: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَارِثِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ سَهْلٍ الطَّبَرَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الرَّقِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِیسَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَن‏...

[2] . حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ إِحْدَى وَ ثَمَانِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَامِرُ بْنُ کَثِیرٍ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی شُعَیْبٍ الْحَرَّانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مِسْکِینُ بْنُ بُکَیْرٍ أَبُو بِسْطَامَ عَنْ‏ سَعْدِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ هِشَامِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ هَارُونُ وَ حَدَّثَنَا حَیْدَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَعِیمٍ السَّمَرْقَنْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو النَّصْرِ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ عَنْ یُوسُفَ بْنِ المشحت [السُّخْتِ‏] الْبَصْرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْبَشَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ هِشَامِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ زَیْدُ بْنُ ثَابِتٍ وَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ عِنْدَ النَّبِیِّ ص إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع فَقَبَّلَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَامَ أَبُو ذَرٍّ فَانْکَبَّ عَلَیْهِمَا وَ قَبَّلَ أَیْدِیَهُمَا ثُمَّ رَجَعَ فَقَعَدَ مَعَنَا فَقُلْنَا لَهُ سِرّاً رَأَیْتَ رَجُلًا شَیْخاً مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص یَقُومُ إِلَى صَبِیَّیْنِ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَیَنْکَبُّ عَلَیْهِمَا وَ یُقَبِّلُ أَیْدِیَهُمَا فَقَالَ نَعَمْ لَوْ سَمِعْتُمْ مَا سَمِعْتُ فِیهِمَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ لَفَعَلْتُمْ بِهِمَا أَکْثَرَ مِمَّا فَعَلْتُ قُلْنَا وَ مَا ذَا سَمِعْتَ یَا أَبَا ذَرٍّ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِعَلِیٍّ وَ لَهُمَا یَا عَلِیُّ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَلَّى وَ صَامَ حَتَّى یَصِیرَ کَالشِّنِ الْبَالِی إِذًا مَا نَفَعَ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ إِلَّا بِحُبِّکُمْ یَا عَلِیُّ مَنْ تَوَسَّلَ إِلَى اللَّهِ بِحُبِّکُمْ فَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا یَرُدَّهُ یَا عَلِیُّ مَنْ أَحَبَّکُمْ وَ تَمَسَّکَ بِکُمْ فَقَدْ تَمَسَّکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى قَالَ ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَ خَرَجَ وَ تَقَدَّمْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبَرَنَا أَبُو ذَرٍّ عَنْکَ بِکَیْتَ وَ کَیْتَ قَالَ صَدَقَ أَبُو ذَرٍّ صَدَقَ وَ اللَّهِ مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ ثُمَّ قَالَ ع خَلَقَنِیَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَهْلَ بَیْتِی مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِسَبْعَةِ آلَافِ عَامٍ ثُمَّ نَقَلَنَا إِلَى صُلْبِ آدَمَ ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِهِ فِی أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ إِلَى أَرْحَامِ‏ الطَّاهِرَاتِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَیْنَ کُنْتُمْ وَ عَلَى أَیِّ مِثَالٍ کُنْتُمْ قَالَ کُنَّا أَشْبَاحاً مِنْ نُورٍ تَحْتَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى وَ نُمَجِّدُهُ ثُمَّ قَالَ ع لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ وَ بَلَغَتُ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى وَدَّعَنِی جَبْرَئِیلُ ع فَقُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ أَ فِی هَذَا الْمَقَامِ تُفَارِقُنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی لَا أَجُوزُ هَذَا الْمَوْضِعَ فَتَحْتَرِقَ أَجْنِحَتِی ثُمَّ زُجَّ [زُخَ‏] بِی فِی النُّورِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیَّ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَجَعَلْتُکَ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلَعْتُ ثَانِیاً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً فَجَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ وَ وَارِثَ عِلْمِکَ وَ الْإِمَامَ بَعْدَکَ وَ أُخْرِجُ مِنْ أَصْلَابِکُمَا الذُّرِّیَّةَ الطَّاهِرَةَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی فَلَوْلَاکُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ لَا الْآخِرَةَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ یَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَنُودِیَتُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ‏ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّةِ یَتَلَأْلَأُ مِنْ بَیْنِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فَقُلْتُ یَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ وَ مَنْ هَذَا قَالَ یَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ الْمُطَهَّرُونَ مِنْ صُلْبِکَ وَ هُوَ الْحُجَّةُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ یَشْفِی صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ قُلْنَا بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ قُلْتَ عَجَباً فَقَالَ ع وَ أَعْجَبُ مِنْ هَذَا أَنَّ قَوْماً یَسْمَعُونَ مِنِّی هَذَا ثُمَّ یَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی.

[3] . فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَیْدِ قَالَ حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ یَعْلَى عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لِیَ الْعَزِیزُ آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ قُلْتُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ عَلَیْکَ السَّلَامُ مَنْ خَلَّفْتَ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ قُلْتُ خَیْرَهَا لِأَهْلِهَا قَالَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا وَ اشْتَقَقْتُ لَکَ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی لَا أُذْکَرُ فِی مَکَانٍ إِلَّا ذُکِرْتَ مَعِی فَأَنَا الْمَحْمُودُ [مَحْمُودٌ] وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیَةَ [اطِّلَاعَةً] فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً وَ اشْتَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی فَأَنَا [أَنَا] الْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِیٌّ یَا مُحَمَّدُ خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ نُورِی وَ عَرَضْتُ وَلَایَتَکُمْ [وَلَایَتَکَ‏] عَلَى السَّمَاوَاتِ [السَّمَاءِ] وَ أَهْلِهَا وَ عَلَى الْأَرَضِینَ وَ مَنْ‏ فِیهِنَّ فَمَنْ قَبِلَ وَلَایَتَکُمْ کَانَ عِنْدِی مِنَ الْأَظْفَرِینَ [الْمُؤْمِنِینَ الْمُقَرَّبِینَ‏] وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ الْکُفَّارِ [الضَّالِّینَ‏] یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِی حَتَّى یَنْقَطِعَ أَوْ یَصِیرَ کَالشَّنِّ الْبَالِی ثُمَّ أَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِکُمْ مَا غَفَرْتُ لَهُ حَتَّى [یُقِرَّ] بِوَلَایَتِکُمْ.