سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1048) سوره واقعه (56) آیه 81 أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

1048) سوره واقعه (56) آیه 81

أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ

29 ربیع‌الاول 1442

ترجمه

آیا پس نسبت بدین حکایت شما مسامحه‌کار (سهل‌انگار) هستید؟!

نکات ادبی

الْحَدیثِ

درباره ماده «حدث»[1] ظاهرا دو معنای «آشکار کردن» و «پدید آمدن» لحاظ شده، چنانکه به جوان تازه پا به سن گذاشته «شاب حدث» گویند و به هر شیء جدیدی، «حدیث» گفته می‌شود و «حَدَث» هم به معنای آشکار کردن به کار رفته (کتاب العین، ج3، ص177[2]) و اغلب اهل لغت یکی از این دو را محور قرار داده و دیگری را به آن برگردانده‌اند؛ مثلا برخی گفته‌اند که این ماده در اصل به معنای پیدایش چیزی در زمانی متاخر، اعم از اینکه این تکون در ذات چیزی باشد یا در صفات و اعراض و افعال و اقوال (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص177[3]) و به تعبیر دیگر عبارت است از «بودن چیزی بعد از اینکه قبلا نبوده» (پدید آمدن) (مفردات ألفاظ القرآن، ص222[4]) و اینان حدیث به معنای «کلام» و سخن و گفتار را هم از این باب دانسته‌اند که در سخن گفتن دائما مطلبی بعد از مطلب دیگر پدید می‌آید (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص36[5]) در مقابل، برخی بر این باورند که معنای محوری این ماده پرده‌برداری (کشف) از روی چیزی و آشکار کردن آن است با تراشیدن یا کندن یا سایر اموری که به یک نحوه بریدن برمی‌گردد، چنانکه به تبر یک سر که با آن زمین را می‌شکافند «حَدَث» گفته می‌شود؛ و تعبیر «حدیث» به معنای خبر هم به مناسبت همین معنای پرده‌برداری و کشف است، چرا که خبر از درون شخص پرده برمی‌دارد؛ و از همین آشکار کردن معنای ایجاد هم آمده است و «حدث الامر» به معنای واقع شدن و رخ دادن به کار رفته و «حَدَث» به معنای امر حادث و واقع شده به کار رفته است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص390).

تعبیر «حدیث» اگرچه مطلق است و به هر خبری گفته می‌شود اما در میان مسلمانان به صورت اصطلاحی در مورد سخنان پیامبر اکرم ص و ائمه اطهار به کار برده می‌شود (چنانکه تعبیر «حادث» در مقابل «قدیم»، در میان متکلمان؛ و یا تعبیر «محدِث» به معنای کسی که از او «حَدَث» [= امر مبطل وضو]ای سرزده، در میان فقها نیز از اصطلاحاتی است که بعد از اسلام رایج شده است) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص177[6])؛‌هرچند برخی خواسته‌اند کاربرد کلمه «حدیث» در این معنای اصطلاحی را با معنای لغوی‌اش یک کاسه کنند و گفته‌اند: «حدیث» عبارت است از هر سخنی که از طریق شنیدن یا وحی در بیداری یا خواب به انسان برسد؛ و آیاتی همچون «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً» (تحریم/3) یا «هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ» (غاشیة/1) را شاهد بر این معنا دانسته و حتی تعبیر «احادیث» در آیه «وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ‏» را منحصر به آنچه در خواب به شخص گفته می‌شود دانسته و گفته‌اند به همین مناسبت خداوند به خود قرآن هم در موارد متعددی اطلاق «حدیث» کرده است؛ مانند: «فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ‏» (طور/34) یا «أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ‏» (نجم/59) یا «فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» (نساء/78) یا «حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» (أنعام/68) «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ‏» (جاثیة/6) [«فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (اعراف/185؛ مرسلات/50)] «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً» (نساء/87) (مفردات ألفاظ القرآن، ص222[7]) اما به نظر می‌رسد که صرف نظر از اینکه می‌توان در اینکه مراد از برخی از آیات لزوما خود قرآن باشد مناقشه کرد [مثلا «حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» (أنعام/68) «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ‏» (جاثیة/6)] درباره بقیه هم واقعا نمی‌توان گفت که اینها از باب معنای لفظ است بلکه به نظر می‌رسد اینها صرفا یک کاربرد است و البته کثرت کاربرد در مورد کلام پیامبر و ائمه (و نه سخن خداوند) آن را به صورت یک معنای اصطلاحی درآورده است؛ چنانکه در مورد «فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ‏» (سبأ/19) خود ایشان گفته به معنای این است که «آنان را خبرهایی قرار می‌دهیم که برای مردم مَثَل می‌شود» (مفردات ألفاظ القرآن، ص223[8]) و برخی هم ضمن توضیح این مطلب که در این مورد «حدیث» به معنای هر چیزی است که حکایتش هر از چند گاهی نو به نو نقل و روایت می‌شود، برخی موارد فوق و موارد دیگری از کاربرد قرآنی این کلمه مانند «حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِهِ» (نساء/140؛ انعام/68) و «وَ هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسى»‏ (طه/9؛ نازعات/15) و «هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْغاشِیَةِ» (غاشیه/1) [و شبیه این: «هَلْ أَتاکَ حَدیثُ ضَیْفِ إِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ» (ذاریات/24) «هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْجُنُودِ» (بروج/17)] و «إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً» (کهف/6) و «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیث» (لقمان/6) را مصداق همین نحوه کاربرد دانسته‌اند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص178[9])

این ماده وقتی به ابواب افعال و تفعیل می‌رود متعدی می‌شود؛ در تفاوت این دو گفته‌اند که وقتی به باب تفعیل می‌رود (تحدیث) تاکید بر جهت وقوع وانتساب به مفهول است: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» (ضحی/11) یا «قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ» (بقره/76) «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزله/4) و «محدِّث» به معنای کسی که حدیث می‌گوید هم از همین باب است؛

و وقتی به باب افعال می‌رود (إحداث) تاکید بر جهت صدور و انتساب به فاعل است: «فَلا تَسْئَلْنی‏ عَنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً» (کهف/70) «صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً» (طه/113) «لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً» (طلاق/1) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص177-178[10]) و اسم مفعول آن (مُحْدَثُ) هم به معنای آن چیزی است که بعد از اینکه نبود پدید آمده است؛ خواه از حیث خودش یا حیث حصولش نزد دیگران: «ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ‏» (أنبیاء/2) و «وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ» (شعراء/5) و نیز گفته شده که «محدث» هر آن چیزی است که قریب العهد باشد عملا یا قولا (مفردات ألفاظ القرآن، ص222[11])

چنانکه اشاره شد معنای «حدیث» به «خبر» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفته‌اند که در «خبر» اصل بر خبر دادن از غیر بوده (چنانکه در تعریف خبر هم گفته‌اند سخنی که می‌تواند متصف به صدق و کذب شود) ولی در «حدیث» اصل بر خبر دادن از حال خود بوده است بدون اینکه به دیگری استناد داده شود، گویی واقعه‌ای برای انسان حادث شده و انسان آن را بیان می‌کند و شاهدش هم اینکه از طرفی می‌گویند فلانی «یحدث عن نفسه» و نمی‌گویند «یخبر عن نفسه» و نیز تعبیر«حدیث نفس» داریم اما «خبر نفس» نداریم؛ و از طرف دیگر کسی که می‌خواهد خبر بگیرد می‌گوید «أخبرونی» و نمی‌گوید «أحدثونی»؛ و تفاوت دیگری که مطرح شده این است که «حدیث» در جایی است که بیش از یک مطلب و یک خبر در کار باشد و البته آن اخبار همگی به هم مرتبط باشد لذا جمله «رأیت زیدا» خبر است، اما جمله «رأیت زیدا منطلقا: دیدم زید آزاد شده» حدیث است (الفروق فی اللغة، ص32[12]).

به همین مناسبت تفاوت اخیر، خوب است به تفاوت «حدیث» با «قصه» هم اشاره شود؛ و آن این است که «قصه»‌ در جایی است که احادیث متعدد طولانی - غالبا درباره گذشتگان - در کار باشد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» (یوسف/3) «وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُل» (هود/120)؛ چرا که اصل ماده «قصص» به معنای این است که چیزی در پی چیز دیگری بیاید: «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ» (قصص/11) و در مجموع در «قصه» ‌پشت سر هم آمدن مطالب موضوعیت دارد؛ اما حدیث هم می‌تواند درباره گذشتگان باشد هم حاضران و هم طولانی باشد و هم کوتاه (الفروق فی اللغة، ص33[13])

ماده «حدث» و مشتقات آن  36 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

مُدْهِنُونَ

قبلا بیان شد که ماده «دهن» در اصل دلالت دارد بر نرمی و سهولت؛ و از این ماده، کلمه «الدُهن» (مومنون/20) به معنای «روغن» بسیار مشهور است؛ و البته به بارانی هم که در حدی ببارد که زمین را خیس [و لغزنده] کند «دهن» می‌گویند. «دِهان» (فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ‏؛ الرحمن/37) را برخی به معنای ته‌نشینِ (= دُردِ) روغن؛ و برخی آن را جمع «دُهن» دانسته‌اند.

فعل «أدهَنَ، إدهان» یا «داهَنَ، مداهنه» به معنای مواجهه نرم و آرام است، از برای سازشکاری ریاکارانه، گویی طرف مقابل را روغن‌مالی کرده و تسکین می‌دهند. برخی گفته‌اند «مدهن» کسی است که در باطن برخلاف ظاهر حرکت می‌کند و این حرکت را چنان به سهولت و سریع [بی‌سروصدا] انجام می‌دهد که از این جهت او را به روغن شبیه دانسته‌اند؛ و مداهن معنایی نزدیک به منافق دارد. شاید هم بتوان گفت تعبیر «مداهنه» به لحاظ بار معنایی استعاره‌ای که دارد معادل تعبیر کنایه‌ای «ماست‌مالی کردن» در زبان فارسی است؛ و «مُدهِنون» (واقعه/81) هم اسم فاعل از ماده «ادهان» است، به معنای کسانی که می‌خواهند امور را با سرهم‌بندی و ماست‌مالی کردن فیصله دهند.

جلسه 475 http://yekaye.ir/al-qalam-68-9/

حدیث

1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که در امر دین سستی ورزد پست و حقیر گردد.

تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص86

قال امیرالمومنین ع: مَنْ تَهَاوَنَ بِالدِّینِ هَانَ.

 

2)  از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

از غفلت بپرهزید که همانا کسی که غافل شود از خویش غافل شده است؛

و از سستی کردن در امر خدا بپرهیزید که کسی که امر خدا را سست و کم‌ارزش بگیرد خداوند او را روز قیامت خوار و کم‌ارزش خواهد نمود.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص203؛ المحاسن، ج‏1، ص96؛

أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِیَّاکُمْ وَ الْغَفْلَةَ فَإِنَّهُ [فانما] مَنْ غَفَلَ فَإِنَّمَا یَغْفُلُ عَنْ (علی] نَفْسِهِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّهَاوُنَ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ [فإن] مَنْ تَهَاوَنَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَهَانَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

 

3) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که سوره‌ای از قرآن را فراموش کند آن سوره در صورت [زن]ی زیبا و درجه‌ای رفیع در بهشت برای او متمثل گردد؛ چون وی را ببیند از او بپرسد تو کیسیتی؟ چقدر زیبایی؟ کاش از آن من بودی!

می‌گوید: مرا نمی‌شناسی؟ من سوره کذا و کذا هستم؛ و اگر مرا فراموش نکرده بودی تو را به این مکان رفعت می‌دادم.

الکافی، ج‏2، ص607-608؛ المحاسن، ج‏1، ص96[14]

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَنْ نَسِیَ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ مُثِّلَتْ لَهُ فِی صُورَةٍ حَسَنَةٍ وَ دَرَجَةٍ رَفِیعَةٍ فِی الْجَنَّةِ فَإِذَا رَآهَا قَالَ مَا أَنْت؟ مَا أَحْسَنَکِ لَیْتَکِ لِی! فَیَقُولُ أَ مَا تَعْرِفُنِی أَنَا سُورَةُ کَذَا وَ کَذَا وَ لَوْ لَمْ تَنْسَنِی رَفَعْتُکَ إِلَى هَذَا [لَرَفَعْتُکَ إِلَى هَذَا الْمَکَانِ].

 

4) از امام رضا ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که شنیدم که رسول اله ص می‌فرمودند:

من بر شما در خصوص خوار و خفیف شمردن دین و فروش حُکم [= رشوه گرفتن و حکم را عوض کردن] و قطع کردن رَحِم می ترسم؛ و نیز اینکه قرآن را همچون سرودها* قرار دهید و کسی را بر خود مقدم کنید [= حکومت را به دست کسی بدهید] که در دین برترین شما نباشد.

* احتمالا مقصود این است که به جای توجه و جدی گرفتن محتوای آن و عمل به آن، صرفا به نیکو خواندن آن و چهچهه زدن با آن و ... مشغول شوید.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص42

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِیهُ الْمَرْوَزِیُّ بِمَرْوَرُودَ فِی‏ دَارِهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الطَّائِیُّ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی فِی سَنَةِ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ وَ حَدَّثَنَا أَبُو مَنْصُورٍ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْفَقِیهُ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى ع؛ وَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی‏ ٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ:

إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّینِ وَ بَیْعَ الْحُکْمِ وَ قَطِیعَةَ الرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا الْقُرْآنَ مَزَامِیرَ وَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَکُمْ وَ لَیْسَ بِأَفْضَلِکُمْ فِی الدِّینِ.

تدبر

1) «أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»

مقصود از «هذا الحدیث»‌ و به تبع آن «مدهن» بودن چیست؟

الف. اغلب مفسران «هذا الحدیث را اشاره به «قرآن کریم» دانسته‌اند؛ و «مدهن» بودن را هم گفته‌اند مقصود سست گرفتن امر قرآن و اعتنا نکردن به آن و جدی نگرفتن آن است (المیزان، ج1، ص)؛ اما در خصوص اینکه مشخصا مقصود از «مدهنون» کیست:

الف.1. به معنای «مکذبون» (تکذیب‌کنندگان) ‌است؛ و مخاطب مشرکان مکه‌اند (ابن‌عباس؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص342[15] و الدر المنثور، ج‏6، ص162[16]) ظاهرا از این جهت که قرآن را جدی نمی‌گرفتند؛ و این مبتنی بر آن است که قرآن را از جانب خدا ندانند و آن را دروغ بشمارند. موید این دیدگاه، آیه بعدی است که از تکذیب‌گری آنان سخن می‌گوید.

الف.2. مقصود «متمایلان به کفار» است؛ یعنی در مواجهه با کفار مانند کفار به سمت کفر ورزیدن به قرآن می‌روید (مجاهد؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص342[17] و الدر المنثور، ج‏6، ص162[18])

الف.3. مقصود «منافقان» است؛ از این جهت که در مواجهه با قرآن از سویی در ظاهر آن را تصدیق می‌کنند و می‌گویند بدان ایمان آوردیم اما در عین حال در روابط با مشرکان همچنان مداهنه و سستی می‌ورزند و در خلوت به آنها می‌گویند ما با شماییم؛ در واقع، «مدهن» کسی است که یک نحوه نرمی از خود نشان می دهد تا کفرش را مخفی کند (مؤرج؛ به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص342[19])

الف.4. چه‌بسا اشاره به هر کسی باشد که محتواها و توصیه‌های قرآن را جدی نمی گیرد؛ یعنی چه‌بسا این تعبیر دیگری باشد از همان گلایه رسول الله ص که قرآن کریم در این باره در جای دیگر فرمود: «وَ قالَ الرَّسُول‏ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا» (فرقان/30)

الف.5. ...

ب. چه‌بسا مقصود از «هذا الحدیث» جملات قبلی باشد؛ که در این صورت می‌تواند مقصود:

ب.1. جملات قبلی کفار در همین سوره باشد (هذا الحدیث = ما تحدثوا به من قبل) یعنی آنجا که «وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ: و دائم می‌گفتند آیا هنگامی که بمیریم و خاکی و استخوانی شویم، آیا واقعا ما باز هم برانگیخته می‌شویم؟ و آیا پدران اولین ما نیز؟!» (واقعة/47-48). آنگاه مقصود این است که خداوند در آیات قبل با دلایلی که برشمرد این دیدگاه آنان را به چالش کشید و نهایتا سوگند خورد که این قرآن از جانب خداست؛ اکنون دوباره به سراغ سخنان آنان رفت و فرمود: آیا با آن سخنانی که گفتید قصد ماست‌مالی کردن مطلب را دارید؛‌یعنی طبق این دلایلی که ما توضیح دادیم خودتان هم می‌دانید که قیامت در کار است اما برای فریب دادن پیروانتان با آن تعابیر می‌خواهید افرادی که دور و بر شما را گرفته‌اند همچنان پیرامون خود نگه دارید. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص434[20])

ب.2. شاید ناظر به خود سوالات و هشدارهایی باشد که خداوند در آیات قبل مطرح کرد؛ ‌یعنی شواهدی که بر قدرت خداوند در همین دنیا ارائه کرد (زمینی که می‌کارید؛ آب باران که می نوشید؛ آتشی که برمی‌افروزید؛ که اینها واقعا به دست شما بود یا خدا)؛ و الان می‌فرماید اگر اینها را فهمیدید چرا باز مساله را ماست‌مالی می‌کنید و نمی‌خواهید به قطعی بودن معاد اذعان کنید؟

ب.3. چه‌بسا ناظر به محتوای خود آیه قبل باشد؛‌ یعنی این مطلب را که قرآن نازل شده از جانب رب العالمین است جدی نمی‌گیرید و باور نمی‌کنید؛ که در این صورت شاید کسانی که اشتمال قرآن بر همه حقایق را - به خاطر اینکه بعید می‌دانند در یک کتاب بتوان همه حقایق عالم را جمع کرد - منکرند مخاطب قرار می‌دهد؛ و به آنها می‌گوید اگر این کتاب را همچون کتابهای دیگر نمی دانستید و کاملا جدی می‌گرفتید که این کتابی بسیار ارجمند (کریم) و مستقیما از جانب رب العالمین است اینچنین استبعادی را روا نمی‌شمردید.

ب.4. ..

 ج. با توجه به اینکه تعبیر «حدیث» بسیاری از اوقات به معنای یک مطلب خاص و یک حکایت به کار رفته (مثلا: حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِهِ، نساء/140 و انعام/68؛ ‌وَ هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسى‏، طه/9) این احتمال منتفی نیست که این تعبیر برای اشاره به یک مطلب و حکایتی باشد که در بین پیامبر و آنان رد و بدل شده باشد (مثلا ولایت امیرالمومنین ع یا چیز دیگری شبیه این) (موید این دیدگاه که «هذا الحدیث» اشاره به یک واقعه بیرون از متن باشد - شان نزولی است که برای این مجموعه آیات، بویژه آیه بعد مطرح شده و قبلا در ذیل آیه 75 (جلسه 1042 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-75/ ) ‌مطرح شد)

د. ...

یادآوری: با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا اینکه همه اینها هم مد نظر بوده باشد بعید نیست؛ و هرچه باشد از صرف اینکه برای یکی از این اقوال شواهد بیشتری هست منطقا نمی‌توان نادرستی سایر اقوال را نتیجه گرفت.

 

2) «أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»

اگر مقصود از «هذا الحدیث» قرآن باشد (بنا بر قول مشهور مفسران در تدبر1.الف) چرا در مقام مواخذه کسانی که قرآن را جدی نمی‌گیرند از تعبیر «هذا الحدیث» استفاده کرد؟

الف. حدیث کلامی است که با آن با دیگران محادثه و گفتگو می‌کنند و وصفی است برای چیزی که نو می‌باشد و سخن نو دارد؛ و قرآن کریم همواره محتواهای نو و جدید برای انسانها دارد (اقتباس از مفاتیح الغیب، ج‏29، ص434[21])

ب. شاید عملا می‌خواهد تذکر دهد به وجه بی اعتنایی افراد به قرآن؛ یعنی قرآن کتابی است که همواره حقایق نو دارد و به تعبیر حضرت امیر ع «لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» (نهج‌البلاغه، خطبه18) اما شما نسبت به این مساله بی‌اعتنایید و همین که یک مطلب اولی و تکراری از آیه‌ای برداشت کردید گذر می‌کنید و دنبال حقایق نو از قرآن نیستید.

ج. ...

 

3) «أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»

هر چه قداست و عظمت بیشتر باشد، سهل انگارى خطرناک‏تر و توبیخ بیشتر است. (تفسیر نور، ج‏9، ص444)

 

4) «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ... أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»

مداهنه و سازشکارى در برابر اصول مسلّم دین، پذیرفته نیست. (تفسیر نور، ج‏9، ص444)

 

 

 

 


[1] . این ماده قبلا در جلسه 168 http://yekaye.ir/an-nisa-4-87/ بحث شد که اکنون تکمیل می‌شود.

[2] . یقال: صار فلان أُحْدُوثة أی کثَّروا فیه الأَحَادیث. و شاب حَدَث، و شابة حَدَثَة: [فتیة] فی السن. و الحَدَث من أَحْدَاث الدهر شبه النازلة، و الأُحْدُوثة: الحَدِیث نفسه. و الحَدِیث: الجدید من الأشیاء. و رجل حِدْث: کثیر الحَدِیث. و الحَدَث: الإبداء.

[3] . أنّ مفهوم هذه المادّة: هو تکوّن شی‏ء فی زمان متأخّر، و هذا التکوّن و التجدّد أعمّ من أن یکون فی الجواهر و الذوات أو فی الأعراض و الأفعال و الأقوال، و لیس فی مفهومها نظر الى کونه فی مقابل القدیم أو التکوّن من العدم، و إن کانت المخلوقات و الْمُحْدَثَاتُ کلّها متکوّنة حَادِثَةٌ موجودة بعد العدم.

[4] . الْحُدُوثُ: کون الشی‏ء بعد أن لم یکن، عرضا کان ذلک أو جوهرا، و إِحْدَاثُهُ: إیجاده. و إحداث الجواهر لیس إلا للّه تعالى.

[5] . الحاء و الدال و الثاء أصلٌ واحد، و هو کونُ الشى‏ء لم یکُنْ. یقال حدثَ أمرٌ بَعْد أن لم یکُن. و الرجُل الحَدَثُ: الطرىُّ السّن. و الحدیثُ مِنْ هذا؛ لأنّه کلامٌ یحْدُثُ منه الشى‏ءُ بعدَ الشى‏ء. و رجلٌ حدثٌ: حَسَن الحدیث. و رجل حِدْثُ نساءٍ، إِذا کانَ یتحدَّث إِلیهنّ. و یقال هذه حِدِّیثَى حَسَنَةٌ، کخِطِّیبَى، یراد به الحدیثُ.

[6] . فظهر أنّ مفهوم المادّة مطلق، و إن کان الحدیث فی اصطلاح أهل الدرایة و الروایة عبارة عمّا ینقل عن النبیّ (ص) أو أحد من الأئمّة (ع)، و المحدّث من یروی الحدیث، و الحَادِثُ فی اصطلاح أهل الحکمة و الکلام عبارة عمّا یقابل القدیم. و المُحدِثُ فی اصطلاح الفقهاء من صدر عنه حدث یبطل حالة طهارته. و هذه کلّها معانی مُسْتَحْدَثَةٌ.

[7] . و کلّ کلام یبلغ الإنسان من جهة السمع أو الوحی فی یقظته أو منامه یقال له:حَدِیثٌ، قال عزّ و جلّ: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً» (تحریم/3) و قال تعالى: «هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ» (غاشیة/1) و قال عزّ و جلّ: «وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ‏» (یوسف/101) أی: ما یحدّث به الإنسان فی نومه، و سمّى تعالى کتابه حَدِیثاً فقال: «فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ‏» (طور/34) و قال تعالى: «أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ‏» (نجم/59) و قال: «فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» (نساء/78) و قال تعالى: «حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» (أنعام/68) «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ‏» (جاثیة/6) و قال تعالى: «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً» (نساء/87).

[8] . و قوله عزّ و جل: «فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ‏» (سبأ/19) أی: أخبارا یتمثّل بهم، و الْحَدِیثُ: الطّریّ من الثمار، و رجل حَدُثٌ:حسن الحدیث، و هو حِدْثُ النساء، أی:محادثهنّ، و حَادَثْتُهُ و حَدَّثْتُهُ و تَحَادَثُوا، و صار أُحْدُوثَةً، و رجل حَدَثٌ و حَدِیثُ السن بمعنى، و الْحَادِثَةُ: النازلة العارضة، و جمعها حَوَادِثُ.

[9] . حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ‏، ... إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ، ... مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ‏، ... هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى‏، ... هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ، ... لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً، ... وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ‏. فالحدیث کلّ ما یتجدّد بالذکر و یروى و ینقل من أیّ مقولة کان، فالنظر فی الحدیث الى جهة التجدّد و نقل ما وقع، و فی الروایة الى جهة النقل، و فی الخبر الى جهة الإخبار فقط.

[10] . ثمّ إنّ النظر فی صیغة الإِحْدَاثِ الى جهة الصدور و النسبة الى الفاعل، و فی صیغة التَّحْدِیثِ الى جهة الوقوع و النسبة الى المفعول، فعلى هذا یکون معنى المحدث من صدر عنه حدث، و معنى المُحَدِّثِ من یروی حدیثا. ... حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً، ... لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً، ... ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ‏.فالنظر فیها الى جهة صدور الفعل من الفاعل. وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ‏، ... أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ‏.فالنظر الى جهة الوقوع، و الغرض مذاکرة الأحادیث المربوطة و تجدیدها بالذکر فی قبال الناس.

[11] . و الْمُحْدَثُ: ما أوجد بعد أن لم یکن، و ذلک إمّا فی ذاته، أو إحداثه عند من حصل عنده، نحو:أحدثت ملکا، قال تعالى: «ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ‏» (أنبیاء/2) و یقال لکلّ ما قرب عهده مُحْدَثٌ، فعلا کان أو مقالا. قال تعالى: «حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً» (کهف/70) و قال: «لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً» (طلاق/1).

[12] . (الفرق) بین الخبر و بین الحدیث‏: أن الخبر هو القول الذی یصح وصفه بالصدق و الکذب و یکون الاخبار به عن نفسک و عن غیرک، و أصله أن یکون الاخبار به عن غیرک و ما به صار الخبر خبرا هو معنى غیر صیغته لأنه یکون على صیغة ما لیس بخبر کقولک رحم اللّه زیدا و المعنى اللهم ارحم زیدا. و الحدیث فی الأصل هو ما تخبر به عن نفسک من غیر أن تسنده الى غیرک و سمی حدیثا لأنه لا تقدم له و انما هو شی‏ء حدث لک فحدثت به ثم کثر استعمال اللفظین حتى سمی کل واحد منهما باسم الآخر فقیل للحدیث خبر و للخبر حدیث، و یدل على صحة ما قلنا انه یقال فلان یحدث عن نفسه بکذا و هو حدیث النفس، و لا یقال یخبر عن نفسه و لا هو خبر النفس، و اختار مشایخنا قولهم إن سأل سائل فقال أخبرونی و لم یختاروا حدثونی لأن السؤال استخبار و المجیب مخبر، و یجوز أن یقال إن الحدیث ما کان خبرین فصاعدا اذا کان کل واحد منهما متعلقا بالآخر فقولنا رأیت زیدا خبر، و رأیت زیدا منطلقا حدیث، و کذلک قولک رأیت زیدا و عمرا حدیث مع کونه خبرا.