1045) سوره واقعه (56) آیه 78 فی کِتابٍ مَکْنُونٍ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
1045) سوره واقعه (56) آیه 78
فی کِتابٍ مَکْنُونٍ
13-17 ربیعالاول 1442
ترجمه
در کتابی محفوظ و نهان؛
نکات ادبی
کِتابٍ
درباره ماده «کتب» اغلب بر این باورند که اصل این ماده «جمع کردن چیزی با چیز دیگر» (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص158[1]) و به تعبیر دیگر چسباندن با دقت و قوت است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1867[2]) چنانکه دوختن پوستی به پوستی را «کَتْب» گویند و وقتی دو سر مشک را با حلقهای به هم بچسبانند میگویند «کَتَبْتُ السّقاء» و به کفاشی (که با درفش چرم را سوراخ و به هم میدوزد نیز «کُتْبَة» گویند؛ و وجه تسمیه کتابت به معنای نوشتن هم این است که کتابت چسباندن حروف به همدیگر است ویا چسباندنی که با لفظ حاصل میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص699[3]؛ معجم المقاییس اللغة، ج5، ص158) ویا چسباندن کلام است با نمادهایی بر روی یک زمینه مادی مانند سنگ و پوست؛ چسباندنی که جدا کردنش دشوار بود (چنانکه ابتدا نوشتن بر روی این امور انجام میشد و بعدا بود که کاغذ و مانند آن پیدا شد) (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1867)
در مقابل، برخی عملا همین معنای نوشتن را محور اصلی این ماده قلمداد کرده و گفتهاند اصل این ماده تقریر آنچه قصد شده و تثبیت آن در خارج با اسبابی است که با آن تناسب دارد مانند تثبیت دانشها و ادعاها و عهدها و اعتقادات قلبی با حروف و کلمات و جملات؛ و کفاش هم با دوختن عملا نقص را رفع و کفش را در موقعیت خودش تثبیت میکند؛ و به همین مناسبت به حکم و قضاء و تقدیر و واجب کردن هم این ماده اطلاق میشود زیرا در همه آنها تقریر و تثبیت چیزی که قصد شده مد نظر است؛ پس در این ماده دو قید لحاظ شده است: اظهار (آشکار کردن) و تثبیت. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص21[4])[5]
البته اینکه برای اثبات و قضاء و قدر و واجب نمودن این ماده به کار رود مورد اذعان دیگران نیز هست و آن را برخی از باب همان جمع کردن و منضم کردن چیزی به چیز دیگر دانستهاند و مثلا گفتهاند «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ» روزه را به شما چسباندیم و آن را ملازم و همراهِ شما (لازم و واجب بر شما) قرار دادیم (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص159[6]؛ المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1868)؛
و برخی اینها را به خود مفهوم کتابت به معنای نوشتن برگرداندهاند یعنی ابتدا توضیح دادهاند که کتابت به معنای نوشتن از همان معنای انضمام چیزی به چیز دیگر اخذ شده، اما این معانی عمدتا از خود معنای نوشتن اخذ شده است؛ چنانکه راغب اصفهانی در این زمینه بر این باور است که وجه استفاده از ماده «کتب» در معانی اثبات و تقدیر و واجب نمودن این است که روال این است که چیزی اراده شود، سپس گفته و سپس نوشته شود؛ یعنی شروع کار اراده است و پایان کار کتابت؛ سپس وقتی میخواهند آن اراده نخستین را با تاکید جدی بیان کنند آخرین مرحله که نوشتن است را برای اشاره به آن اراده به کار میبرند که نشان دهند این اراده تا انتها پیش خواهد رفت؛ چنانکه خداوند میفرماید «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» (مجادلة/21)، یا «قُلْ لَنْ یصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا» (توبة/51)، یا «لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیهِمُ الْقَتْلُ» ( عمران/154).
بر این منوال وقتی که خداوند میفرماید «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» (أنفال/75) یعنی در حکم خدا؛
ویا وقتی میفرماید: «وَ کَتَبْنا عَلَیهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» (مائدة/45) یعنی واجب نمودیم؛ و نیز در آیاتی شبیه «کُتِبَ عَلَیکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ» (بقرة/180)، و «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ» (بقرة/183)، و «لِمَ کَتَبْتَ عَلَینَا الْقِتالَ» (نساء/77)، و «ما کَتَبْناها عَلَیهِمْ» (حدید/27)، یا «لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْجَلاءَ» (حشر/3)؛
ویا گاهی به همین مناسبت از قضای رانده شده به کتابت تعبیر میشود مثلا در مورد آیه «بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیهِمْ یکْتُبُونَ» (زخرف/80) گفته شده که این تعبیر شبیه تعبیر «یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ» (رعد/39) است؛
ویا وقتی در مورد عدهای میفرماید: «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (مجادلة/22) این را در مقابل کسانی است که در موردشان فرموده بود «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» (کهف/28) (معنای «أَغْفَلْنا» در اینجا از تعبیر «أغفلت الکتاب» گرفته شده که وقتی است که آن را خالی از هر گونه کتابت و نقطهگذاری قرار دهند)؛
ویا وقتی میفرماید: «فَلا کُفْرانَ لِسَعْیهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ» (أنبیاء/94) اشاره دارد که آن را برایشان تثبیت میکنیم و پاداشش را حتما میدهیم؛
یا وقتی که میفرماید «فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ» ( عمران/53) یعنی ما را در زمره آنان قرار بده که اشاره است به آیه «فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ ...» (نساء/69)؛
و یا در مورد آیه «ما لِهذَا الْکِتابِ لا یغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها» (کهف/49) گفته شده که اشاره است به ثبت اعمال بندگان؛
و یا در خصوص آیات «إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» (حدید/22) و «إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ» (حج/70)، و «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» (أنعام/59)، و «فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً» (إسراء/58)، اشاره به لوح محفوظ است؛
ویا در آیه «لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ» (أنفال/68) یعنی آنچه خداوند از حکمت مقدر کرده است که ظاهرا اشاره است به آیه «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (أنعام/54) و گفته شده که اشاره است به آیه «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ» (أنفال/33)؛
ویا از همه صریحتر آیه «لَنْ یصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا» (توبة/51) اشاره دارد به آن قضا و قدری که ما قرار دادیم (که درباره اینکه چرا گفته شد «لَنا» و نفرمود «علینا» گفتهاند تنبهی است به اینکه هر مصیبتی که بر ما وارد شود آن را نعمت میشمریم) ونیز آیه «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ» (مائدة/21)؛ که البته در مورد آیه اخیر برخی گفتهاند شاید مقصود از «کتب الله لکم» «وَهَبَها لکم: آن را به شما بخشید» باشد که و نیز گفتهاند به معنای آن است که «برای شما مقدر کرد به شرط اینکه در آن وارد شوید» و گفته اند به همان معنای «أوجبها علیکم» است و اینجا نیز بدین جهت از تعبیر «لَکُمْ» و نه «علیکم» استفاده کرد که نفع آن به خودشان برمیگردد.
همچنین در آیه «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یوْمِ الْبَعْثِ» (روم/56) به معنای در علم خدا و آنچه او مقدر و حکم کرده است؛ و آیات «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» (رعد/38)، و «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ» (توبة/36) را نیز به همین معنا دانستهاند.
همچنین برای اشاره به حجت و دلیل ثابت و استوار هم از این ماده استفاده شده است مانند «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ لا هُدی وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ» (حج/8)، یا «أَمْ آتَیناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ» (زخرف/21)، یا «فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ» (صافات/157)، «کِتابَ اللَّهِ» (نساء/24)، یا «أَمْ آتَیناهُمْ کِتاباً» (فاطر/40)، و حتی تعبیر «أُوتُوا الْکِتابَ[و إنّ الّذین أوتوا الکتاب لیعلمون]» (بقرة/144) را هم احتمال دادهاند از همین باب باشد و یا آیه «أَمْ عِندَهُمُ الْغَیبُ فَهُمْ یکْتُبُونَ» (طور/41) اشاره به این علم و اعتقاد دانستهاند.
همچنین در آیه «وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ» (بقرة/187) برای درصدد نکاح درآمدن نکته لطیفی است و آن اینکه خداوند میل به نکاح را برای بقای نسل در انسان قرار داد پس انسانی هم که در مسیری که خداوند تعیین کرده به نکاح اقدام میکند عملا درصدد آن چیزی برمیآید که خداوند مقدر کرده است.
همچنین از ایجاد هم به «کتابت» یاد شده است «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» (رعد/38)، چنانکه از زایل و محو کردن هم به «محو» (پاک کردن) تعبیر شده است: «یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ» (رعد/39) در این معنا آیه «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» (رعد/38) بر همان مضمونی دلالت دارد که آیات «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (رحمن/29) بر آن «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» (رعد/39) دلالت دارند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص699-701[7])
اما خود کلمه «کتاب» (که به صورت «کتب» جمع بسته میشود: وَ ما آتَیناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یدْرُسُونَها؛ سبأ/44) را گفتهاند که در اصل مصدر بوده است (به معنای نوشتن) که از باب مبالغه بر آنچه در آن نوشته میشده (یعنی به خود نوشتهها) اطلاق شده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص23)؛ به تعبیر دیگر اصل در مورد کلمه «کتاب» صحیفهای است به همراه نوشتهای که در آن هست؛ چنانکه این معنا در آیاتی مثل «یسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ» (نساء/153) یا «وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ الآیة» (أنعام/7) کاملا واضح است (مفردات ألفاظ القرآن، ص699[8]) در واقع، وزن «فعال» یا برای مصدر (نوشتن) به کار میرود مانند حساب و قیام؛ گاه در معنای اسم برای چیزی که فعل بر آن واقع میشود (نوشته شده) مانند لباس و لثام (= نقاب)؛ اما به مناسبت اینکه امر نوشته شده همواره در جایی نوشته میشده به خود آن لوح و نوشتهاش روی هم اطلاق «کتاب» میشده؛ وگرنه اگر کتاب را صرفا به معنای «نوشتن» یا «چیز نوشته شده» بدانیم؛ آیه «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ؛ فی کِتابٍ مَکْنُونٍ» (واقعه/77-78) معنای محصلی نخواهد داشت. (مفاتیح الغیب، ج29، ص430[9]) و اطلاقش بر قرآن را هم از همین باب و نیز از باب اینکه احکام و مفاهیم و محتویاتش تثبیت شده به طوری که تردیدی در آن نمیتوان روا داشت، دانستهاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص23[10]).
اتفاقا تفاوت «کتاب» با «دفتر» و «صحیفه» (یا «مصحف») و «لوح»[11] را در همین دانستهاند که در کتاب وجود نوشته مورد لحاظ است؛ اما در لوح و دفتر و صحیفه اینکه چیزی در آن نوشته شده باشد یا خیر موضوعیت ندارد؛ و البته تفاوت دیگر «کتاب» با «مصحف» در این است که مصحف حتما باید چند برگ باشد اما اگر متنی تنها در یک برگه نوشته شود کلمه «کتاب» باز بر آن اطلاق میشود: [مانند: «قالَتْ یا أَیهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِی إِلَی کِتابٌ کَریمٌ إِنَّهُ مِن سُلَیمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلَّا تَعْلُواْ عَلی وَ أْتُونی مُسْلِمِینَ» (نمل/29-31)] هرچند در مورد کلمه «صحیفه» (نه «مصحف») گفته شده که بر یک برگه نیز اطلاق میشود و نیز گفته شده که اگر به صورت «صُحُف»به کار برود به معنای برگه (یا برگهها)یی است که در آن نوشتهای موجود است مانند «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (تکویر/10) یا «رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً» (بینه/2) (الفروق فی اللغة، ص287[12])
به همین مناسبت خوب است به تفاوت کلمه «کتاب» و ماده «کتب» با برخی از کلمات مشابه دیگر نیز اشاره شود:
در تفاوت « «کتابت» و «نسخ» گفتهاند که نسخ انتقال معانی کتاب است؛ و اصل آن از ازاله کردن است؛ گویی وقتی معانی کتابی و نوشتهای را به کتاب دیگری منتقل میکنیم آ» را از اولی ساقط و باطل کردهایم؛ در حالی که کتابت اعم از این است که نقلی از جایی رخ داده باشد یا خیر. (الفروق فی اللغة، ص286[13])
در تفاوت ماده «زبر» و «کتب» هم گفتهاند که «زبور» در اصل کتابتی است که روی سنگ انجاممیشد و کم کم با کثرت کتابتها به هر کتابتی گفته شد؛زیرا اصل این کلمه بر فخامت و غلظت دلالت دارد چنانکه به تکه آهن «زبرة» گفته میشود و به همین مناسبت به کتابت روی سنگ که با غلظت و سختی همراه است اطلاق میشد و این احتمال هم مطرح است که «زبور» کتابی باشد که عمدهاش راندن و دور کردن از مخالفت با حق باشد و به خاطر همین شدت و غلظتی که در محتوای آن برای بازدارندگی هست زبور نامیده شده باشد چنانکه گفتهاند زبور حضرت داوود عمدتا شامل مطالب برحذر دارنده بوده است؛ و از زجاج هم نقل شده که هر نوشته مشتمل بر حکمتی را زبور گویند (الفروق فی اللغة، ص286[14])
در تفاوت «منشور» و «کتاب» هم گفتهاند که وقتی گفته میشود نزد فلانی منشوری هست یعنی نوشتهای هست که او را تقویت و تایید میکند؛ و در اصل «منشور» وصفی برای کتاب بوده چنانکه در قرآن هم به همین صورت به کار رفته است «کِتاباً یلْقاهُ مَنْشُورا»ً (اسراء/13) و بعدا برای چنین کتابهایی رایج شده است. (الفروق فی اللغة، ص287[15])
در تفاوت «سفر» با «کتاب» هم گفتهاند «سفر» (مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً؛ جمعه/5) به کتابهای بزرگ (نه هر کتابی) گفته میشود؛ و نیز گفته شده «سفر» کتابی است که ناظر به محتویات دینی باشد؛ و به لحاظ لغوی هم سفر به معنای امر واضحی است که بخوبی معانیاش را ابراز میدارد چنانکه «اسفر الصبح» به وقت نمایان شدن قطعی صبح گویند ویا وقتی زنی نقابش را از صورتش کنار بزند میگویند «سفرت المرأة». (الفروق فی اللغة، ص287[16])
همچنین در تفاوت «کتاب» و «مجله» هم گفتهاند مجله کتابی است که محتواهای جلیلالقدری از حکمتها و غیره داشته باشد و به کتابی که حاوی مطالب سخیف و هرزه باشد «مجله» گفته نمیشود ( الفروق فی اللغة، ص288[17]) [ولو که امروزه و بعد از پیدایش صنعت چاپ، مساله بالعکس شده است!]
کلمه «کتاب» در قرآن کریم با کاربردهای بسیار متنوعی مشاهده میشود. معانی الزام و وجوب و قضا و قدر و تثبیت که قبلا اشاره شد. اما به آنها منحصر نیست؛ مثلا در آیه «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ» (آل عمران/78) کتاب اول به معنای آن چیزی است که به دست خود مینوشتند و در آیه «فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدِیهِمْ» (بقرة/79) بدان اشاره شده است؛ کتاب دوم به معنای تورات است؛ و کتاب سوم به معنای مطلق کتابهای آسمانی و هر چیزی از جنس کتاب الله است.
یا در آیه «وَ إِذْ آتَینا مُوسَی الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ» (بقرة/53) گفتهاند هردو اشاره به تورات است که از جهت احکامی که تثبیت میکرد، کتاب؛ و از این جهت که حق را از باطل متمایز مینمود، فرقان نامیده شده؛
و هرجا تعبیر «اهل الکتاب» به کار رفته غالبا منظور اهل انجیل و تورات است؛
یا در آیه «وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ» ( عمران/119) به معنای مطلق کتاب آسمانیای است و اینجا کتاب به معنای اسم جنس به کار رفته و مفادش شبیه مفاد آیه «یؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» (بقرة/4) و در مقابل مفاد «وَ یقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء/150) میباشد.
یا در آیات «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا» ( عمران/145) و «لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ» (أنفال/68)، و «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ» (توبة/36) به معنای حکم خداست؛
و نیز قبلا اشاره شد که گاه این کلمه برای آن کتابی است که در لوح محفوظ است و در مورد آیه « وَ مَا کاَنَ هذَا الْقُرْءَانُ أَن یفْتَری مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتَابِ لَا رَیبَ فِیهِ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ» (یونس/37) هم همین احتمال مطرح شده چون گفته که قرآن تفصیل آن کتاب است؛ هرچند که برخی آن را همان قرآن و برخی آن را قرآن به اضافه سایر حجتها و عقل و علم دانستهاند؛ و شبیه این بحثها در مورد «فَالَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یؤْمِنُونَ بِهِ» (عنکبوت/47)، و «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» (نمل/40) مطرح شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص701-702[18])
از کاربردهای دیگر قرآنی این کلمه وقتی است که به باب افتعال وارد شود «وَ قَالُواْ أَسَطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِی تُمْلی عَلَیهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» (فرقان/5) که «اکتتاب» را به معنای اختلاق (متنی که ساختگی و دروغین باشد) دانستهاند؛ و این مضمون با تعبیر دیگری در آیه «فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدِیهِمْ» (بقرة/79)و یا «ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ» (توبة/30) آمده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص701[19])
از کاربردهای دیگر این ماده کاربرد آن در خصوص یک نحوه آزاد کردن برده بوده است؛ «کتابت عبد» به این معنا بوده که بردهای خود را [غالبا به صورت قسطی] از صاحبش میخرید که از مسیرهایی بوده که در اسلام برای آزاد کردن بردگان قرار داده و توصیه شده: «وَ الَّذِینَ یبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ» (نور/33)؛ یعنی برده با ارباب خود قراردادی تنظیم میکرد که وی کسب و کاری انجام دهد و در ازای پرداخت هزینه معینی وی آزاد شود؛ و وجه تسمیهاش را برخی همین دانستهاند که چون این شرط بین آنها مکتوب میشد چنین نامیده شده (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص159[20]) و برخی هم احتمال دادهاند که از باب کتابت به معنای الزام و وجوب (که با این قرارداد ارباب ملزم به آزاد کردن برده میشده) یا از باب کَتبی که به معنای نظم و رویه ثابت و مستقر است باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص702[21])
همچنین کاربرد این ماده به صورت اسم فاعل (کاتب: نویسنده) (مثلا: وَ لْیکْتُبْ بَینَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یأْبَ کاتِبٌ أَنْ یکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّه، بقره/282؛ کِراماً کاتِبینَ، انفطار/11) ویا اسم مفعول (مکتوب: نوشته) (مثلا: الَّذی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ؛ اعراف/157) نیز در قرآن کریم رایج است.
ماده «کتب» و مشتقات آن 319 بار در قرآن کریم به کار رفته است که 255 مورد آن به صورت کلمه «کتاب» (که اگر 6 مورد کلمه «کُتُب» را هم به آن اضافه کنیم 261 مورد خواهد شد) میباشد.
مَکْنُونٍ
ماده «کنن»[22] در اصل دلالت دارد بر پوشش ویا مصونیت؛ وقتی گفته میشود «کنَنْتُ الشیءَ فی کِنِّهٍ» یعنی آن را در آن قرار دادم و حفظ کردم (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص123[23]) به تعبیر دیگر، این ماده دلالت دارد بر پوششی که از شیء پوشیده شده حفاظت کند یعنی دو مفهوم پوشش و حفاظت در آن نهفته است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص122[24])
برخی توضیح بیشتری داده و گفتهاند معنای محوری این ماده «پوشاندن در یک فضای توخالیِ محکمی است که شیء مورد نظر را بپوشاند یا مورد حمایت قرار دهد»[25]؛ چنانکه به جعبه تیردان که از پوست درست شده «کنانة» ویا به غار ویا خانه و هر ساختمانی که انسان را از سرما و گرما بپوشاند «کِنّ» گفته شود که جمع آن «أکنان» است: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً» (نحل/81) (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1927)
در واقع، «کِنّ» هر آن چیزی است که چیزی در آن حفظ شود؛ و «مکنون» آن چیزی است که در این «کن» (ستر و حفاظ) قرار داده و حفظ شده است: «کَأَنَّهُنَّ بَیضٌ مَکْنُونٌ» (صافات/49)[26] یا «وَ یطُوفُ عَلَیهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ» (طور/24) یا «کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ (واقعه/22-23)؛ و «کِنان» به معنای غطاء و پوششی است که چیزی برای حفاظت در درون آن قرار می گیرد و جمع آن «أَکِنَّة» میباشد شبیه «غطاء» و «أغطیة»: «وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ» (أنعام/25؛ اسراء/46) «وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ» (فصلت/5) که در این دو آیه گفته شده که مقصود آن پوشش و مانعی است که مانع فهم آنان میشود؛ و مضمضونش شبیه آیه «یا شُعَیبُ ما نَفْقَهُ ُ کَثیراً مِمَّا تَقُولُ» (هود/91) میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص727[27]) هرچند برخی «أَکِنَّة» را جمع هم برای «کِنّ» و هم برای «کِنَان» دانستهاند و البته تفاوت این دو را در این دانستهاند که در کنان یک تداوم در پوشش هم لحاظ میشود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص122[28]).
«أکننتُ الشّیءَ» را برخی به معنای «آن را مخفی کردم» دانستهاند (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص123[29]) و برخی آن را به معنای مخفی کردن در خویش «أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ» (بقرة/235) (مفردات ألفاظ القرآن، ص727) و همین که در قرآن این تعبیر را در مقابل عرضه داشتن و اعلان کردن قرار داده: «وَ لا جُناحَ عَلَیکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ« (بقرة/235) «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یعْلِنُونَ» (نمل/74؛ قصص/69) و نشان میدهد که یک نحوه مخفی کردن و در سر نگه داشتن در این ماده لحاظ شده است؛ یعنی آننان این مطلب را در دل خویش محفوظ و باقی نگه میدارند. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص123[30])[31]
از توضیحات فوق معلوم شد شد ماده «کنن» به ماده «ستر» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفتهاند «کنن» ستر و پوششی است که برای حفظ و صیانت از چیزی باشد؛ و لذا اگر جایی یک موضع مصون و محفوظ باشد ولو مخفی نباشد تعبیر «مکنون» و «کنین»را میتان برایش به کار برد چنانکه «در مکنون» یعنی مرواریدی که سزاوار است مصون و محفوظ نگه داشته شود ویا «جاریه مکنونه» زنی است که با حجاب مصونیت پیدا کرده؛ نه اینکه لزوما مخفی و نهان باشند؛ و اکنان چیزی در نفس هم به معنای آن است که آن را ابراز نکرده و از ادا کردن آن را مصون داشته است. (الفروق فی اللغة، ص281[32])
در تفاوت «کِنّ» با «سرّ» هم گفتهاند که «سر» مخفی کردن چیزی است که خود شیءاقتضای مخفی بودن دارد؛ اما «اکنان» سِرّ را حفظ و صیانت کردن و به هیچ عنوان افشا نکردن است که دو آیه «أَکْنَنْتُمْ فی أَنْفُسِکُم» (بقره/235) و «یعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یعْلِنُونَ» (نمل/69) موید این تحلیل است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص212)
این ماده و مشتقات آن جمعا 12 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
[1] . الکاف و التاء و الباء أصلٌ صحیح واحد یدلُّ على جمع شیء إلى شیءٍ. من ذلک الکِتابُ و الکتابة. یقال: کتبت الکتابَ أکتُبه کَتْبًا.و یقولون: کتبتُ البَغلَة، إذا جمعتُ شُفرَی رَحِمها بحَلْقة. قال: لا تأمنَنَّ فَزارِیا حَلَلْتَ به / على قَلُوصِک و اکتُبْهَا بأسیار»
و الکُتْبَةُ: الخُرْزَة، و إِنما سمِّیت بذلک لجمعها المخروز. و الکُتَب: الخُرَز. قال ذو الرُّمَّة: «وَفْرَاءَ غَرْفِیةٍ أثْأَى خوارِزَها / مُشَلشَلٌ ضَیعَتْهُ بینَها الکُتَبُ»
[2] . الصاق بدقة و قوة کالصاق جانبی شق القربة و الحیاء و فتحة المَنخر بالخزر و الخزم
[3] . ایشان در ادامه میگوید: به همین مناسبت است که هریک از این دو برای دیگری استعاره گرفته میشود یعنی گاه به سخن کتاب - مثلا «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِی الْکِتابَ» (مریم/30) -، و یا به کتاب سخن گفته میشود؛ که البته این استشهاد محل مناقشه میتواند قرار گیرد؛ یعنی سخن حضرت عیسی در گهواره ناظر به کتاب انجیل باشد که خداوند قرار است بعدا به او بدهد. عبارت راغب چنین است:
الْکَتْبُ: ضمّ أدیم إلى أدیم بالخیاطة، یقال: کَتَبْتُ السّقاء، و کَتَبْتُ البغلة: جمعت بین شفریها بحلقة، و فی التّعارف ضمّ الحروف بعضها إلى بعض بالخطّ، و قد یقال ذلک للمضموم بعضها إلى بعض باللّفظ، فالأصل فی الْکِتَابَةِ: النّظم بالخطّ لکن یستعار کلّ واحد للآخر، و لهذا سمّی کلام اللّه- و إن لم یکْتَبْ- کِتَاباً کقوله: «الم ذلِکَ الْکِتابُ» (بقرة/1- 2)، و قوله: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِی الْکِتابَ» (مریم/30).
[4] . أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو تقریر ما ینوى و تثبیته فی الخارج بأسباب یناسبه. کتثبیت العلوم و الدعاوى و العهود و الاعتقادات القلبیة بواسطة الحروف و الکلمات و الجملات، و هذا المعنى هو المتداول المتفاهم من المادّة. و هکذا تثبیت المزادة و غیرها على وضعها و حالتها الصحیحة المسالمة برفع النقص بسبب الخرزة. و من ذلک الحکم و القضاء و التقدیر و الفرض و الإیجاب: فإنّ فی کلّ منها تقریرا و تثبیتا لما ینوى و یقصد، فکلّ منها إذا أرید به التثبیت و یلاحظ بهذه الجهة: فهو کتابة. ففی الکتابة دلالة أکیدة على التثبیت أقوى من الحکم و القضاء و التقدیر و الفرض و الإیجاب- راجع الموادّ. و على هذا یعبّر بالمادّة فی موارد یکون النظر فیها الى التثبیت اللازم، فیقال: هذا مکتوب، و هذا کتاب، و قد کتب هذا. فیلاحظ فی الأصل قیدان: الإظهار، التثبیت.
[5] . ایشان خیلی از آیاتی که تعبیر کتب یا کتاب شده را به همین معنا تاویل کردهاند که مخصوصا در مواردی که تعبیر «کتاب» آمده این توضیح ایشان واقعا تکلفآمیز به نظر میرسد. عبارات ایشان در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص22 چنین است:
فالتثبیت بکتابة الکلمات: کما فی:. وَ لْیکْتُبْ بَینَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ- 2/ 282. فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- 2/ 79. وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ- 2/ 283
و التثبیت بالحکم: کما فی-. کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى 2/ 178. کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ- 2/ 183
و التثبیت بالتقدیر: کما فی-. ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ- 5/ 21. وَ لا یقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ- 9/ 121
و التثبیت بالطبع و بالذات: کما فی-. کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ- 6/ 12. اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیوْمَ عَلَیکَ حَسِیباً- 17/ 14 یراد الکتابة على النفس و التثبیت علیه بکتابة طبیعیة فی ذاته و باقتضاء الذات.
و التثبیت بالضبط و الجمع و النظم بأىّ نحو کان: کما فی:. وَ یعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ- 11/ 6. وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکِیمٌ- 43/ 4. وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ- 50/ 4 یراد اللوح النورانىّ المحفوظ المضبوط فیه کلّ أمر یجرى و یتحقّق.. کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً- 33/ 6. فظهر أنّ الکتاب أعمّ من المادّىّ و المعنوىّ، و هو کلّ ما یضبط و یجمع و یحفظ فیه امور، مادّیا أو معنویا.
[6] . و من الباب الکِتَابُ و هو الفَرْضُ. قال اللَّه تعالى: کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ، و یقال للحُکْم: الکِتَاب. قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و [آله و] سلم: «أَمَا لَأَقْضِینَّ بینکما بکِتَاب اللَّه تعالى».أراد بحُکْمِه. و قال تعالى: «یتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً. فِیها کُتُبٌ قَیمَةٌ» أی أحکامٌ مستقیمة. و یقال للقَدَر: الکِتاب.قال الجعدىّ: «یا ابنةَ عمِّی کتابُ اللَّه أخرَجَنِی / عنکم و هل أَمنعَنَّ اللَّه ما فَعَلا» و من الباب کَتَائِب الخیل، یقال: تکتَّبُوا. قال: « بألفٍ تکتَّبَ أو مِقْنَبِ» قال ابنُ الأعرابىّ: الکاتب عند العرب: العالم، و احتجَّ بقوله تعالى: «أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیبُ فَهُمْ یکْتُبُونَ».
[22] بعد از اتمام تحقیق درباره این ماده متوجه شدم که قبلا در جلسه 638 http://yekaye.ir/al-kahf-18-57/ نیز این ماده مورد بررسی قرار گرفته و در آیه 23 همین سوره (جلسه 990) بدان اشاره شده بود. بحث اینجا اندکی کاملتر از آن بحث سابق شده است.
[26] . البته راغب اصفهانی در ذیل ماده «مکن» گفته که «مَکن» به تخم مرغ شترمرغ گفته میشود و سپس به همین آیه استشهاد جسته است: (و مَکَنَاتُ الطّیرِ و مَکُنَاتُهَا: مقارّه، و الْمَکْنُ: بیض الضّبّ، و بَیضٌ مَکْنُونٌ [الصافات/49]. مفردات ألفاظ القرآن، ص773)