1043) سوره واقعه (56) آیه 76 وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
1043) سوره واقعه (56) آیه 76
وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ
26-27 صفر 1441
ترجمه
و بیتردید آن سوگندی است که - ای کاش میدانستید - عظیم است.
نکات ادبی
لَقَسَمٌ
در جلسه قبل بیان شد که ماده «قسم» در اصل بر تجزیه چیزی و نصیب و سهمها را متمایز کردن دلالت میکند. به تعبیر دیگر، جزءجزء کردن چیزی است که بر اساس تدبیر و اندازهگیری انجام شده باشد و به همین مناسبت برای معانیای همچون اندازهگیری و سهم و نصیب هم به کار میرود. فعل ثلاثی مجرد آن «قَسَمَ یَقْسِمُ» است (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُم؛ زخرف/32) که مصدر آن به صورت «قَسْم» میباشد.
از این ماده است «قَسَم» به معنای سوگند خوردن، که فعل آن به صورت «أقسَمَ» میآید (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ؛ انعام/109)، برخی اصل کلمه قسم به معنای سوگند را برگرفته از کلمه «قیسما» در زبان آرامی و سریانی دانستهاند هرچند احتمال داده اند از این جهت که با سوگند خوردن، مطلبی قطعی میشود و طرفین مساله از همدیگر جدا میگردد، چهبسا با «قِسم» در عربی هم نسبتی داشته باشد؛ اما بسیاری از اهل لغت صریحا آن را کلمهای عربی دانستهاند: برخی آن را برگرفته از تعبیر «قسامة» دانستهاند که وقتی اولیای مقتول خون مقتولشان را بعهده افرادی میدانستند، «قسامه» سوگندهایی را بین آنان تقسیم میکردند [به هرکسی سهمی از سوگند خوردن میدادند] و سپس برای هر سوگند خوردنی به کار رفت؛ و برخی گفتهاند قَسَم جملهای از کلام است که موجب میشود این نکته که آن کلام در قِسم صواب (و نه در قسم خطا) باشد مورد تاکید قرار میگیرد و «أقسام» به عنوان جمع، هم برای «قِسم» به کار میرود و هم برای «قَسَم».
جلسه 1042
إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ
این عبارت جمله معترضهای است درون جمله معترضه؛ در واقع کل عبارت «إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ» جمله معترضه است بین دو عبارت که یکی سوگند است و دیگری چیزی که بدان سوگند خورده شده: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ ... إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ» و در عین حال عبارت «لَوْ تَعْلَمُونَ» جمله معترضه است بین موصوف و صف «قسم» و «عظیم» (الکشاف، ج4، ص468[1]) هر چند برخی با این تحلیل مخالفت کرده و فقط «لو تعلمون» را جمله معترضه میدانند (ابن عطیه، به نقل از البحر المحیط، ج10، ص92[2])
حدیث
1) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
روال اهل جاهلیت این بود که به ستارگان سوگند می خوردندن؛ پس خداوند فرمود من بدانها سوگند نمیخورم.
و فرمودند: عظیم است گناه کسی که بدانها سوگند بخورد؛ . همانا آن سوگند عظیمی نزد اهل جاهلیت بود.
نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج5، ص143
روی عن الصّادق جعفر بن محمّد- علیهما السّلام- أنّه قال: کان أهل الجاهلیّة یحلفون بالنّجوم، فقال سبحانه: لا أحلف بها. و قال: ما أعظم إثم من حلف بها، و إنّه لقسم عظیم عند الجاهلیّة.
ب. این روایت با تفصیل بیشتری از امام باقر ع چنین روایت شده است:
علاء می گوید: از امام باقر ع درباره این سخن خداوند سوال کردم که میفرماید: «پس سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/75)؟
فرمودند: عظیم است گناه کسی که بدان سوگند بخورد؛
و فرمودند: و اهل جاهلیت حَرَم را بزرگ میداشتند و بدان سوگند نمی خوردند که [مبادا] [شکستن] حرمت خدا را در آن جایز بشمردند و متعرض کسی که در آن بود نمیشدند و هیچ جنبندهای [اعم از انسان و حیوان] را از آن بیرون نمیکردند؛ پس خداوند فرمود: «سوگند نخورم به این سرزمین؛ و همانا تو جای گرفتهای در این سرزمین؛ و سوگند به والد [= پدر] و فرزندی که آورد» (بلد/1-2).
فرمودن: [حرمت] این سرزمین را بزرگتر از آن می دانستند که به آن سوگند بخورند و در عین حال [شکستن] حرمت رسول الله را در آن جایز شمردند!
النوادر(للأشعری)، ص171؛ الکافی، ج7، ص450[3]
وَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: ...[4] وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» قَالَ عَظُمَ إِثْمُ مَنْ یُقْسِمُ بِهَا قَالَ وَ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِیهِ وَ لَا یَعْرِضُونَ لِمَنْ کَانَ فِیهِ وَ لَا یُخْرِجُونَ مِنْهُ دَابَّةً فَقَالَ اللَّهُ «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ». قَالَ یُعَظِّمُونَ الْبَلَدَ أَنْ یَحْلِفُوا بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِیهِ.[5]
عین این حدیث تا عبارت «یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِیهِ» را با سندی دیگر در همین الکافی، ج7، ص450 از امام صادق ع روایت شده است.[6]
ج. شبیه این روایت (البته با سند و متنی متفاوت) از امام صادق ع چنین روایت شده است که ایشان در مورد این سخن خداوند عز و جل که میفرماید: «پس سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/75) فرمودند:
روال اهل جاهلیت این بود که بدان سوگند میخوردند؛ پس خداوند عز و جل فرمود «پس سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/75).
فرمودند: بزرگ است [= گناه بزرگی است] امر کسی که بدان سوگند بخورد.
و فرمودند: روال اهل جاهلیت این بود که مُحَرّم را بزرگ میداشتند و بدان سوگند نمی خوردند و نیز به ماه رجب؛ و در این دو ماه متعرض کسی که در آن در حال رفتن یا آمدن بود نمیشدند، هرچند که پدرشان را کشته باشد؛ و نیز متعرض هیچ جنبندهای یا گوسفند یا شتری ویا غیر آن که از حرم بیرون میرفت نمیشدند؛ پس خداوند فرمود: «سوگند نخورم به این سرزمین؛ و همانا تو جای گرفتهای در این سرزمین» (بلد/1-2)
فرمودند: اما جهل آنان بدان حد رسید که کشتن پیامبر ص را جایز شمردند در حالی که ایام آن ماه را بزرگ میداشتند تا حدی که وقتی بدان سوگند می خوردند به سوگندشان وفا میکردند.
الکافی، ج7، ص450
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» قَالَ: کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یَحْلِفُونَ بِهَا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» قَالَ عَظُمَ أَمْرُ مَنْ یَحْلِفُ بِهَا قَالَ وَ کَانَتِ الْجَاهِلِیَّةُ یُعَظِّمُونَ الْمُحَرَّمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ وَ لَا بِشَهْرِ رَجَبٍ وَ لَا یَعْرِضُونَ فِیهِمَا لِمَنْ کَانَ فِیهِمَا ذَاهِباً أَوْ جَائِیاً وَ إِنْ کَانَ قَدْ قَتَلَ أَبَاهُ وَ لَا لِشَیْءٍ یَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ دَابَّةً أَوْ شَاةً أَوْ بَعِیراً أَوْ غَیْرَ ذَلِکَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» قَالَ فَبَلَغَ مِنْ جَهْلِهِمْ أَنَّهُمُ اسْتَحَلُّوا قَتْلَ النَّبِیِّ ص وَ عَظَّمُوا أَیَّامَ الشَّهْرِ حَیْثُ یُقْسِمُونَ بِهِ فَیَفُونَ.
2) مفضّل بن عمر جعفى گوید:
از امام صادق علیه السّلام شنیدم که درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ که میفرماید: «اما سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان؛ و بیتردید آن سوگندی است که - اگر بدانید - عظیم است» فرمودند:
مقصود سوگند خوردن است به بیزارى جستن از ائمه علیهم السّلام؛ که شخص بدان [به اینکه از آنان بیزاری میجوید] سوگند مىخورد؛ مىفرماید همانا این نزد خداوند بسیار عظیم [گناهی بزرگ] است.
من لا یحضره الفقیه، ج3، ص377
رُوِیَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِیِّ قَالَ:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ» یَعْنِی بِهِ الْیَمِینَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع یَحْلِفُ بِهَا الرَّجُلُ یَقُولُ إِنَّ ذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ.
3) در منابع اهل سنت روایت شده است که رسول اللّه ص فرمودند:
آیا نمىبینید که پروردگارتان چه فرمود؟ فرمود: هیچ نعمتى بر بندگانم عطاء نکردم مگر اینکه عدهای بدان کافر شدند؛ مىگویند: ستارگان و به سبب ستارگان [یعنی مثلا بر اثر حوادث جوى و یا طلوع و غروب فلان ستاره، باران بارید و محصول امسال خوب شد].
أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص424
أخبرنا أبو بکر [بن محمد] بن عمر الزاهد، قال: حدَّثنا أبو عمرو محمد بن أحمد [الجیزی]، قال: أخبرنا الحسن بن سفیان، قال: حدَّثنا حَرْمَلة بن یحیى و عمرو بن سَوَّاد السّرْحی، قال: أخبرنا عبد اللَّه بن وهب، قال: أخبرنی یونس بن یزید، عن ابن شهاب، قال: أخبرنی عبید اللَّه بن عبد اللَّه بن عتبة، أن أبا هریرة قال:
قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و [آله و] سلم: أ لم تَرَوْا إلى ما قال ربکم؟! قال ما أنعمتُ على عبادی من نعمة إلا أصبح فریقٌ بها کافرین، یقولون: الکواکب و بالکواکب.
أخرجه مسلم عن حَرْمَلَة و عمرو بن سَوَّاد فی الإیمان (126/ 72) ص 84.
و أخرجه أحمد (2/ 362) من طریق ابن وهب به و أخرجه (2/ 368) من طریق یونس به.
و أخرجه البیهقی فی السنن (3/ 358) من طریق عمرو بن سواد به.
تدبر
1) «وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ»
در آیه قبل سوگندی به مواقع نجوم مطرح شد (که اشاره شد که هم میتوانست به معنای سوگند خوردن باشد و هم سوگند نخوردن) و در این آیه آن سوگند را عظیم میشمرد؛ که عظیم شمردن این قسم میتواند:
- هم به معنای منفی باشد؛ یعنی چنین سوگند خوردنی گناهی عظیم است (احادیث1 و 2) که این کاربرد عظیم در قرآن در موارد دیگر نیز سابقه دارد مانند: «وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ» (نور/15) «وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما» (احزاب/33)؛ «أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظیماً» (اسراء/40)
- هم به معنای مثبت باشد؛ یعنی این سوگند سوگندی مهم و عظیم است که خیلی باید به آن بها داد؛ چنانکه در دعایی که از امام جواد ع برای در امان ماندن از دشمنان وارد شدهحضرت سوگندهایی میخورند و در پایان همین آیه را میخوانند؛ که بوضوح در معنای مثبت مورد استناد واقع شده است. (مهج الدعوات، ص300[7]؛ المصباح للکفعمی، ص217-218[8])
که هریک از اینها با معنایی از معانیای که برای آیه قبل برشمرده شد تناسب دارد.
نکته تخصصی تفسیری
قبلا بارها اشاره شد به اینکه یک لفظ را در معانی متعدد میتوان استفاده کرد؛ و این کار بارها در قرآن کریم انجام شده است. نکتهای که در این زمینه باید بدان توجه کرد این است که وقتی یک لفظ در یک آیه به یکی از معانیای که ظرفیت آن را دارد حمل میشود بقیه عبارات آن آیه و حتی آیههای قبل و بعد باید به تناسب همین معنا مورد توجه قرار گیرد. مثلا اگر در آیه قبل، حرف «لا» در «لا اقسم» را برای تاکید گرفتیم؛ آنگاه اقتضا دارد که در این آیه، عظیم در معنای مثبتش به کار رود؛ و اگر «لا»را حرف نفی دانستیم (که خدا فرموده سوگند نمیخورم» اینجا تناسب دارد که عظیم در معنای منفیاش به کار رفته باشد.
2) «وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ»
مقصود از آوردن عبارت معترضه «لو تعلمون» چیست؟
به لحاظ نحوی و با توجه به اینکه حرف لو را حرف شرط میدانند اما جزای شرط نیامده، این تعبیر را دو گونه میتوان تحلیل کرد که بر اساس هریک، دست کم یک مقصود میتوان برشمرد. در واقع، حرف «لو» در تعبیر «لو تعلمون» میتواند:
- از آن دسته حرف «لو» هایی باشد که اصلا جواب نمیخواهد؛ یعنی در معنای نفی است؛ پس وقتی میفرماید: «آن سوگندی است که -اگر بدانید - عظیم است.» یعنی: نمیدانید؛ [اما ای کاش میدانستید].
- جواب دارد اما جوابش محذوف است؛ یعنی «این سوگندی است که اگر میدانستید عظمت و حرمتش را حفظ میکردید». (مفاتیح الغیب، ج29، ص426-427[9])
با این اوصاف درباره مقصود از این تعبیر میتوان گفت:
الف. میخواهد شدت عظیم بودن سوگند را بیشتر مورد تاکید قرار دهد؛ یعنی نهتنها آن را با تاکیدات مکرر همراه کرد؛ و فقط بر آوردن حرف تاکید بر کل جمله (إِنّ) و بر روی خبر («لَ» در «لقَسَمٌ») و توصیف کردن آن به «عظیم» بسنده نکرد، بلکه قید «لو تعلمون» را افزود تا نشان دهد بقدری عظمت این سوگند زیاد است که شما نمیتوانید تصورش را هم بکنید.
ب. نشان دهد که اگر این سوگند را خیلی جدی نمیگیرید به خاطر این است که جایگاه و اهمیت آن را نمی دانید.
ج. ابراز تاسف کند از نادانی آنها و بیاعتنایی شان به این سوگند؛ یعنی: نمیدانید این سوگند چقدر عظیم است؛ اما ای کاش میدانستید.
د. ...
[1] . و قوله وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ اعتراض فی اعتراض، لأنه اعترض به بین المقسم و المقسم علیه، و هو قوله إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ و اعترض ب لَوْ تَعْلَمُونَ بین الموصوف و صفته.
[2] . و فی إقسامه تعالى بمواقع النجوم سر فی تعظیم ذلک لا نعلمه نحن، و قد أعظم ذلک تعالى فقال: وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ. و الجملة المقسم علیها قوله: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ، و فصل بین القسم و جوابه فالظاهر أنه اعتراض بینهما، و فیه اعتراض بین الصفة و الموصوف بقوله: لَوْ تَعْلَمُونَ. و قال ابن عطیة: وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ تأکید للأمر و تنبیه من المقسم به، و لیس هذا باعتراض بین الکلامین، بل هذا معنى قصد التهمم به، و إنما الاعتراض قوله: لَوْ تَعْلَمُونَ. انتهى.
[3] . سند کافی بدین صورت است: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ ...
[4] . لَا یُسْتَحْلَفُ الْعَبْدُ إِلَّا عَلَى عِلْمِهِ قَالَ فِی قَوْلِهِ وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ قَالَ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّهِ.
[5] . در نوادر در ادامه این مطلب را هم آورده که در کافی نیاورده است:
وَ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا بَلْ شَانِئُکَ فَإِنَّ ذَلِکَ قَسَمُ أَهْلِ الْجَاهِلِیَّةِ فَلَوْ حَلَفَ بِهِ الرَّجُلُ وَ هُوَ یُرِیدُ اللَّهَ کَانَ قَسَماً وَ أَمَّا قَوْلُهُ لَعَمْرُ اللَّهِ وَ وَ ایْمُ اللَّهِ فَإِنَّمَا هُوَ بِاللَّهِ وَ قَوْلُهُمْ یَا هَنَاهْ وَ یَا هَمَّاهْ فَإِنَّ ذَلِکَ طَلَبُ الِاسْمِ.
البته این فراز مستقلا در من لا یحضره الفقیه، ج3، ص364 و تهذیب الأحکام، ج8، ص278 به نقل از امام صادق ع آمده است.
[6] . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»؟ قَالَ أُعَظِّمُ إِثْمَ مَنْ یَحْلِفُ بِهَا قَالَ وَ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِیهِ وَ لَا یَعْرِضُونَ لِمَنْ کَانَ فِیهِ وَ لَا یُخْرِجُونَ مِنْهُ دَابَّةً فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» قَالَ یُعَظِّمُونَ الْبَلَدَ أَنْ یَحْلِفُوا بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ فِیهِ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص.
[7] . ذکر ما نختاره فی الحجب المرویة عن النبی و الأئمة ع التی احتجبوا بها ممن أراد الإساءة إلیهم: ...حجاب محمد بن علی (الجواد) ع
الْخَالِقُ أَعْظَمُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ الرَّازِقُ أَبْسَطُ یَداً مِنَ الْمَرْزُوقِینَ وَ نَارُ اللَّهِ الْمُؤْصَدَةُ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ تَکِیدُ أَفْئِدَةَ الْمَرَدَةِ وَ تَرُدُّ کَیْدَ الْحَسَدَةِ بِالْأَقْسَامِ بِالْأَحْکَامِ بِاللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ وَ الْحِجَابِ الْمَضْرُوبِ بَعَرْشِ رَبِّنَا الْعَظِیمِ احْتَجَبْتُ وَ اسْتَتَرْتُ وَ اسْتَجَرْتُ وَ اعْتَصَمْتُ وَ تَحَصَّنْتُ بِ الم وَ بِ کهیعص وَ بِ طه وَ بِ طسم وَ بِ حم وَ بِ حم عسق وَ ن وَ بِ طس وَ بِ ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ- وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ وَ اللَّهُ وَلِیِّی وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ.
[8] . الْخَالِقُ أَعْظَمُ وَ أَکْبَرُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ الرَّازِقُ أَبْسَطُ یَداً مِنَ الْمَرْزُوقِینَ نَارُ اللَّهِ الْمُؤْصَدَةُ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ تَکِیدُ أَفْئِدَةَ الْمَرَدَةِ وَ تَرُدُّ کَیْدَ الْحَسَدَةِ بِالْأَقْسَامِ بِالْأَحْکَامِ بِاللَّوْح الْمَحْفُوظِ بِالْحِجَابِ [وَ الْحِجَابِ] الْمَضْرُوبِ بِعَرْشِ رَبِّنَا الْعَظِیمِ احْتَجَبْتُ وَ اسْتَتَرْتُ وَ اسْتَجَرْتُ وَ اعْتَصَمْتُ وَ تَحَصَّنْتُ بِ الم وَ بِ کهیعص وَ بِ طه وَ بِ طسم وَ بِ طس وَ بِ حم وَ بِ حم عسق وَ بِ ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ وَ اللَّهُ وَلِیِّی وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ.
[9] . فالمسألة الأولى: هو أن یقال: جواب لَوْ تَعْلَمُونَ ما ذا؟ و ربما یقول بعض من لا یعلم: إن جوابه ما تقدم و هو فاسد فی جمیع المواضع، لأن جواب الشرط لا یتقدم، و ذلک لأن عمل الحروف فی معمولاتها لا یکون قبل وجودها، فلا یقال: زیدا إن قام و لا غیره من الحروف و السر فیه أن عمل الحروف مشبه بعمل المعانی، و یمیز بین الفاعل و المفعول و غیرهما، فإذا کان العامل معنى لا موضع له فی الحس فیعلم تقدمه و تأخر مدرک بالحس، جاز أن یقال: قائما ضربت زید، أو ضربا شدیدا ضربته، و أما الحروف فلها تقدم و تأخر مدرک بالحس فلم یمکن بعد علمنا بتأخرها فرض وجودها متقدمة بخلاف المعانی، إذا ثبت هذا فنقول: عمل حرف الشرط فی المعنى إخراج کل واحدة من الجملتین عن کونها جملة مستقلة، فإذا قلت: من، و أن، لا یمکن إخراج الجملة الأولى عن کونها جملة بعد وقوعها جمل، لیعلم أن حرفها أضعف من عمل المعنى لتوقفه على/ عمله مع أن المعنى أمکن فرضه متقدما و متأخرا، و عمل الأفعال عمل معنوی، و عمل الحروف عمل مشبه بالمعنى، إذا ثبت هذا فنقول فی قوله تعالى: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى [یوسف: 24] قال بعض الوعاظ متعلق بلولا، فلا یکون الهم وقع منه، و هو باطل لما ذکرنا، و هنا أدخل فی البطلان، لأن المتقدم لا یصلح جزاء للمتأخر، فإن من قال: لو تعلمون إن زیدا لقائم، لم یأت بالعربیة، إذا تبین هذا فالقول یحتمل وجهین أحدهما: أن یقال: الجواب محذوف بالکلیة لم یقصد بذلک جواب، و إنما یراد نفی ما دخلت علیه لو، و کأنه قال: و إنه لقسم لا تعلمون، و تحقیقه أن لو تذکر لامتناع الشیء لامتناع غیره، فلا بد من انتفاء الأول، فإدخال لو على تعلمون أفادنا أن علمهم منتف، سواء علمنا الجواب أو لم نعلم، و هو کقولهم فی الفعل المتعدی فلان یعطى و یمنع، حیث لا یقصد به مفعول، و إنما یراد إثبات القدرة، و على هذا إن قیل: فما فائدة العدول إلى غیر الحقیقة، و ترک قوله: إنه لقسم و لا تعلمون؟ فنقول: فائدته تأکید النفی، لأن من قال: لو تعلمون کان ذلک دعوى منه، فإذا طولب و قیل: لم قلت إنا لا نعلم یقول: لو تعلمون لفعلتم کذا، فإذا قال فی ابتداء الأمر: لا تعلمون کان مریدا للنفی، فکأنه قال: أقول: إنکم لا تعلمون قولا من غیر تعلق بدلیل و سبب و ثانیهما: أن یکون له جواب تقدیره: لو تعلمون لعظمتموه لکنکم ما عظمتموه، فعلم أنکم لا تعلمون، إذ لو تعلمون لعظم فی أعینکم، و لا تعظیم فلا تعلمون.