ادامه جلسه 1041 (فسبح باسم ربک العظیم (تدبر)

 

تدبر

1) «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ»

در آیات قبل هشدارهایی داد به انسان که آیا منی‌ای که پدید می‌آورید، گیاهانی که می‌کارید، آبی که می‌نوشید، و آتشی که می‌افروزید را شما پدید آورده‌اید یا ما؟ و برای اینکه کسی ادعای بیهوده‌ای نکند بعد از هریک تذکر داد که چگونه زمام این امور به دست خداست و اگر بخواهد آن را کاملا دیگرگون می‌سازد؛ اکنون در این آیه می‌فرماید:‌ حال که چنین است و امور عالم همه به دست پروردگارت است پس نام پروردگارت که عظیم است را منزه بدان و اسم او را تسبیح گوی.

مقصود از این تعبیر چیست؟

الف. آیات قبل در مقام برشمردن شواهدی بود در دفع منکران معاد و اینکه خداوند بر هر کاری تواناست؛ و اینجا در جمع‌بندی آن آیات می‌فرماید حال که چنین است خداوند را از آنچه درباره‌اش می‌گویند و سزاوار او نیست منزه بدان. (مجمع البیان، ج‏9، ص338[1])

ب. معنایش این است که اکنون «بگو سبحان ربی العظیم» و شاهد بر این مدعا روایاتی است از پیامبر که وقتی این آیه نازل شد فرمود آن را در رکوعتان قرار دهید. (به نقل از مجمع البیان، ج‏9، ص339[2])

ج. یعنی اکنون که این شواهد ربوبیت خداوند بیان شد و آنان باز بر تکذیب آخرت اصرار می‌ورزند پس تو هم در مقابل آنها موضع بگیر و با استعانت و یاری گرفتن از اسم پروردگار عظیمت [= یاد کردن از عظمت پروردگارت] و یا همراه با ذکر نام او، او را از شرکی که آنها می‌ورزند منزه بدار. (المیزان، ج‏19، ص136[3]؛ تفسیر کنز الدقائق، ج‏13، ص50[4]) یعنی می‌فرماید:

گر جمله عالم همه کافر گردند         بر دامن کبریاش ننشیند گرد

یا به تعبیر دیگر، می‌خواهد بفرماید: خداوند آنچه را براى رفع استبعاد معاد بود ذکر کرد، خواه اثر کند یا نکند. اى پیامبر! وظیفه تو همان است که با تسبیح خداوند خودت را در مسیر خدا قرار دهی و علم و عملت در قبال پروردگارت را کامل کنی. (تفسیر نور، ج‏9، ص439؛ مفاتیح الغیب، ج‏29، ص423[5])

د. تسبیح خداوند بعد از شمردن این نعمتهای بدیع و لطف‌های او در حق انسانها، می‌تواند بنوعی بیانگر تعجب از کار این افراد کافر و مکذب است که در این نعمتها غوطه‌ورند با این حال او را تکذیب می‌کنند. (تفسیر کنز الدقائق، ج‏13، ص50) و سبحان الله گفتن در مقام تعجب امری است که در قرآن هم سابقه دارد؛ مثلا: «قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولا» (اسراء/93)

ه. امر به تسبیح خداوند بعد از شمردن این نعمتهای بدیع و لطف‌های او در حق انسانها، می‌تواند از باب شکر بر این نعمتهایی باشد که خداوند داده است (تفسیر کنز الدقائق، ج‏13، ص50) بویژه اگر توجه کنیم که در بسیاری از موارد قرآن کریم نشان داده است که یکی از مهمترین راههای حمد و سپاس گفتن، تسبیح کردن خداوند است: «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» (طه/130؛ ‌غافر/55؛‌ ق/39؛ طور/48)

و. ...

 

2) «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ»

در آیات قبل، خطاب بحث جمع بود (أَ فَرَأَیْتُمُ ... أَ أَنْتُم ...‏) و یکدفعه در این آیه مفرد شد؛‌ چرا؟

الف. خطاب آیات قبل با کافران و منکران بود و از آنجا که آنان همچنان تکذیب‌گر خداوند و قیامت هستند خداوند خطاب را از آنان برگرداند و متوجه پیامبر ص کرد که به طور ضمنی بفهماند که آنان سخن حق را نمی‌فهمند (المیزان، ج‏19، ص136[6])

ب. این خطاب مفرد، همانند جمع‌بندی‌ای است از یک بحث، که مخاطب معین ندارد؛ ‌همانند یک سخنران بعد از اینکه توضیحاتی برای عموم مخاطبانش داد یکدفعه لحنش را عوض می‌کند و می‌گوید «ای بیچاره عمرت را هدر دادی و ...» و منظورش هرکسی است که این بحثها شامل حالش شود و متذکر نگردد. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص424[7])

ج. شاید می‌خواهد نشان دهد که مادام که در مقام کفر و انکار هستید متفرق و متعددید؛ اما همین که از این مقام درآمدید و در مقام تسبیح خداوند قرار گرفتید این تفرقتان تمام می‌شود و یک واحد می‌شوید.

د. ...

 

3) «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ»

چرا فرمود تسبیح به [با] «اسم او»، و نه خود او؟ بویژه که در آیات دیگری سخن از «تسبیح خود رب» هم آمده است (مثلا: قُلْ سُبْحانَ رَبِّی‏؛ ‌اسراء/93)

الف. اسم همان مسمی است یعنی فانی در او و آینه مسمی است؛ و اسم اوست که یاد او را به همراه دارد؛ پس اسم او یعنی ذکر او (تفسیر کنز الدقائق، ج‏13، ص50[8]) که این مطلب را دو گونه می‌توان تفسیر کرد:

الف.1. تفاوتی با تسبیح خود رب ندارد؛‌ یعنی از ما خواسته که خداوند را منزه از هر عیب و نقصی بدانیم؛‌ یعنی او را به نحوی یاد کنیم که منزه از هر عیبی باشد؛ و چون یاد کردن او با اسم او انجام می‌شود پس مقصود از تسبیح اسم او منزه دانستن خود او از هر عیبی است (المیزان، ج‏19، ص136[9])؛ ‌و شاهد بر این هم همان روایتی است از پیامبر که وقتی این آیه نازل شد فرمود آن را در رکوعتان قرار دهید (حدیث1) با توجه به این نکته که در رکوع نمی‌گوییم «سبحان اسم ربی العظیم» ‌بلکه می‌گوییم «سبحان ربی العظیم». (النهایة (ابن اثیر؛ 606م)، ج‏2، ص406[10])

الف.2. با تسبیح خود رب این تفاوت را دارد که اینجا تاکید بر این است که تسبیح تو به نحوی باشد که ذکر پروردگارت هم بشود؛ یعنی تو با یاد کردن از پروردگارت بین مردم به تسبیح او بپرداز؛ و تفاوتش با «تسبیح رب» در این است که تسبیح رب با تسبیح قلبی و در خلوت هم میسر است؛ اما تسبیح اسم رب، خیر. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص424[11])

ب. [اسم مظهر مسمی است و] تسبیح اسم به معنای تعظیم و تکریم مظاهر روحانی و آفاقی و انفسی و لفظی اوست؛ ‌و چون تعظیم و بزرگداشت پروردگار با این ترتیب محقق می‌شود فرمود اسم او را تسبیح گوی. (اقتباس از التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏5، ص230[12])

ج. این تعبیر برای نشان دادن شدت تعظیم پروردگار با این تسبیح است؛ ‌یعنی وقتی کسی دیگری را تعظیم می‌کند و بزرگ می‌دارد هر مطلبی که درباره او یاد می‌شود و از جمله اسم وی را هم با احترام یاد می‌کند؛ (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص423[13]) بدین ترتیب وقتی می‌فرماید اسم پروردگار بلندمرتبه‌ات را تسبیح گوی؛‌ یعنی ادبت در تسبیح گفتن پروردگارت چنان متناسب با عظمت او باشد که اسم او را هم تسبیح بگویی.

د. همین که اسم او را به عنوان «ربی العظیم» یاد بکنی همین یاد کردن از اسم او، ایجاد تسبیح، و مصداق منزه شمرده شدن او می‌شود. (تفسیر کنز الدقائق، ج‏13، ص50[14]؛‌ الطراز الأول، ج‏4، ص346[15])

ه. تسبیح اسم پروردگار غیر از تسبیح خود اوست؛ و با این تعبیر می‌خواهد توقیفی بودن اسماء‌ پروردگار را نشان دهد؛ یعنی از اینکه او منزه بدار از اینکه او را با غیر از اسماءی که خودش وی را بدانها خوانده بخوانی؛ پس هرکس او را به اسمائی که خودش خود را بدانها نامیده بخواند تسبیح‌گر اوست چنانکه خداوند فرمود «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی‏ أَسْمائِهِ» (اعراف/180) (ابن عرفه نفطویه، به نقل از تهذیب اللغة، ج‏4، ص198[16])

و. شاید بدین جهت باشد که پس از اینکه در آیات قبل با مشرکان محاجه کرد و مرتب سوال کرد که آیا این امور به دست ما انجام می‌شود یا شما؛ در واقع می‌خواست شرک ورزیدن آنان را زیر سوال ببرد، که اگر همه این امور به دست ماست پس چرا برای خدا شریک قائل می‌شوید؛ در این مقام بسیاری از مشرکان می‌گویند که ما در ظاهر و اسم از آلهه و خدایان سخن می‌گوییم وگرنه به لحاظ معنی توحید نهایی را قبول داریم و می‌دانیم که خداوند خالق همه چیز است و اینها را آلهه و معبودی برای تقرب به خدا قرار می‌دهیم [یعنی همان که در جایی فرمود «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا» (مریم/81) و در جای دیگر هم از قول خود آنان یاد کرد: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى»؛ (‌زمر/3)] و خداوند به آنها می‌گوید حال که در معنا ربوبیت خدا را قبول دارید، در اسم و ظاهر هم او را از هر شریکی منزه بدارید و به غیر او «اله» نگویید. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص424[17])

ز. ...

تبصره:

این سوال و حالتهای فوق همه بر این اساس است که حرف «باء» ‌زائده یا برای تعدیه باشد؛ اما اگر باء استعانت یا مصاحبت یا ملابست باشد (توضیح اینها در نکات ادبی گذشت)، دیگر معنایش با تعبیر «سبح ربک» متفاوت شده، آمدن کلمه اسم ضروری می‌گردد و بدین معناست که عمل تسبیح کردن را به وسیله گفتن اسم رب ویا همراه با اسم رب انجام بده.

 

4) «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ»

کلمه «عظیم» هم می‌تواند صفت «رب» باشد و هم صفت «اسم» (تفسیر کنز الدقائق، ج‏13، ص50[18]) و هردو معنا در احادیثی که ناظر به این آیه وارد شده مشاهده می‌شود (حدیث1و2:‌ اینکه این آیه ذکر رکوع (سبحان ربی العظیم و بحمده) را رقم زد بر این مبناست که عظیم وصف خود «رب» باشد؛ و اینکه امیرالمومنین اطلاعش بر اسم اعظم را به این آیه مرتبط نمود بر این مبناست که عظیم وصف «اسم رب» باشد)؛ و چه‌بسا بتوان آن را مضاف الیه برای اسم هم دانست:

الف. اگر «عظیم» صفت رب باشد؛ آنگاه اشاره به عظیم بودن رب در این آیات بدین جهت است که:

الف.1. این افعالی که در آیات قبل گذشت همگی دلالت بر عظمت و کبریاء‌ و انفراد او در آفرینش دارد (البحر المحیط، ج‏10، ص90[19])

الف.2. فلسفه تسبیح را بیان کند؛ ‌یعنی چون پروردگارت عظیم است تسبیح سزاوار اوست و حتی اسم او را هم باید تسبیح بگویی و منزه بداری.

الف.3. ...

ب. اگر «عظیم» ناظر به «اسم رب» باشد؛ آنگاه عظیم بودن برای اسم رب:

ب.1. می‌تواند صفت توضیحی باشد؛ یعنی اساسا خداوند هر اسمی دارد، آن اسم هم به تبعِ عظمت خداوند، عظیم و شایسته تعظیم است؛

ب.2. می‌تواند صفت احترازی باشد؛ یعنی خداوند اسماء ‌مختلفی دارد که در میان آنها، اسمی هست که عظیم است؛

که با توجه به اینکه تعبیر تسبیح اسم خداوند در قرآن کریم فقط به دو صورتِ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ» (واقعه/74 و 96؛‌حاقه/52) و «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى» (اعلی/1) آمده است؛ دو احتمال به ذهن می‌رسد:

ب.2.1. در میان اسماء الله، خداوند اسمی دارد که عظیم است و اسم دیگری دارد که از این هم برتر است (اعلی صفت تفضیلی است اما عظیم خیر)

ب.2.2. خداوند یک اسم اعظم دارد که در این آیه با تعبیر عظیم و در آیه دیگر با تعبیر اعلی از آن یاد شده است. (موید این برداشت حدیث2 است که با این آیه اشاره به اسم اعظم می‌کند)

ج. اگر «عظیم» مضاف الیه «اسم» باشد؛ ؛ یعنی خود «العظیم» یکی از اسماء الله است؛ و آیه می‌فرماید: اسم «العظیم» که اسم پروردگارت است را تسبیح گوی و منزه بدار؛ که اینجا اسم خدا همان وصف خدا می‌تواند باشد و معنایش این می‌شود که عظمت پروردگارت را چنان جدی بگیر که هیچ گونه گردی بر غبار عظمت او ننشانی.

د. ...

 

5) «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ»

فرمود تسبیح پروردگار را انجام بده! علی‌القاعده این تسبیح را باید در تمامی مراتب خویش جدی گرفت؛ ‌یعنی:

الف. در مرتبه ذهن و قلب: بعارت است از فهمیدن و رسیدن به این باور قلبی که ربوبیت همه امور به دست پروردگار است و او در ربوبیت عالم هیچ شریکی ندارد و از هیچ کاری که سزاوار بوده فروگذار نکرده است؛

ب. در مرتبه زبان؛ مداومت در گفتن ذکر سبحان الله و هر تعبیر دیگری که بر تنزیه خداوند دلالت داشته باشد؛ که ما حداقل در نمازهایمان در ذکر رکوع و سجود و رکعات سوم و چهارم بر این ذکر مداومت داریم.

ج. مرحله عمل: زندگی را بر اساس این باور تنظیم کردن؛ یعنی در هیچ کاری و برای به ثمر رسیدن هیچ هدفی جز به خداوند تکیه نکنیم؛ و هرجا که سراغ هرکس و هر چیزی که می‌رویم بدانیم که او صرفا یک ابزاری است که خداوند در مسیر ما قرار داده؛ و تنها و تنها اگر خدا بخواهد او می‌تواند کاری برای ما انجام دهد.

 

6) «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ»

اشاره شد که تعبیر تسبیح اسم خداوند در قرآن کریم فقط به دو صورتِ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ» (واقعه/74 و 96؛‌حاقه/52) و «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى» (اعلی/1) آمده است؛ فرق این دو در چیست؟

الف. «عظیم» صرفا اشاره به عظمت دارد؛ و ناظر به عظمت خود اوست؛ اما «اعلی» صفت تفضیلی است و برتری مطلق او بر هر چیزی دلالت دارد.

ب. در مفهوم عظیم نوعی مفهوم ایجابی و معنای نزدیکی نهفته است؛‌ زیرا چیزی که عظمت دارد از نزدیک درک شده و عظمتش درک گردیده است؛ ‌اما در مفهوم علو و اعلی معنای سلبی و دوری نهفته است؛ ‌یعنی برتری‌ای که هیچ گونه دست‌یافتنی نیست. (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص424[20])

ج. ...

 

 

 


[1] . «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» أی فبرى‏ء الله تعالى مما یقولونه فی وصفه و نزهه عما لا یلیق بصفاته

[2] . و قیل معناه قل‏ «سبحان ربی العظیم‏» فقد صح عن النبی ص أنه لما نزلت هذه الآیة قال اجعلوها فی رکوعکم.

[3] . قوله تعالى: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» خطاب للنبی ص. لما ذکر سبحانه شواهد ربوبیته لهم و أنه الذی یخلقهم و یدبر أمرهم و من تدبیره أنه سیبعثهم و یجزیهم بأعمالهم و هم مکذبون بذلک أعرض عن خطابهم و التفت إلى خطاب النبی ص إشعارا بأنهم لا یفقهون القول فأمر النبی ص أن ینزهه تعالى عن إشراکهم به و إنکارهم البعث و الجزاء. فقوله: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ» إلخ، الفاء لتفریع التسبیح على ما تقدم من البیان، و الباء للاستعانة أو الملابسة، و المعنى: فإذا کان کذلک فسبح مستعینا بذکر اسم ربک، أو المراد بالاسم الذکر لأن إطلاق اسم الشی‏ء ذکر له کما قیل أو الباء للتعدیة لأن تنزیه اسم الشی‏ء تنزیه له، و المعنى: نزه اسم ربک من أن تذکر له شریکا أو تنفی عنه البعث و الجزاء، و العظیم صفة الرب أو الاسم.

[4]. تعقیب الأمر بالتّسبیح لما عدّد من بدائع صنعه و إنعامه، إمّا لتنزیهه عمّا یقوله الجاحدون بواحدانیّته الکافرون بنعمته، أو للتّعجّب من أمرهم فی غمط نعمه، أو للشّکر على ما عدّها من النّعم.

[5] . المسألة الأولى: فی وجه تعلقه بما قبله؟ نقول: لما ذکر اللَّه تعالى حال المکذبین بالحشر و الوحدانیة ذکر الدلیل علیهما بالخلق و الرزق و لم یفدهم الإیمان قال لنبیه صلى اللَّه علیه [وآله] و سلم: أن وظیفتک أن تکمل فی نفسک و هو علمک بربک و عملک لربک: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ و قد ذکرنا ذلک فی قوله تعالى: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ [طه: 130] و فی موضع آخر.

[6] . قوله تعالى: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» خطاب للنبی ص. لما ذکر سبحانه شواهد ربوبیته لهم و أنه الذی یخلقهم و یدبر أمرهم و من تدبیره أنه سیبعثهم و یجزیهم بأعمالهم و هم مکذبون بذلک أعرض عن خطابهم و التفت إلى خطاب النبی ص إشعارا بأنهم لا یفقهون القول فأمر النبی ص أن ینزهه تعالى عن إشراکهم به و إنکارهم البعث و الجزاء. فقوله: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ» إلخ، الفاء لتفریع التسبیح على ما تقدم من البیان، و الباء للاستعانة أو الملابسة، و المعنى: فإذا کان کذلک فسبح مستعینا بذکر اسم ربک، أو المراد بالاسم الذکر لأن إطلاق اسم الشی‏ء ذکر له کما قیل أو الباء للتعدیة لأن تنزیه اسم الشی‏ء تنزیه له، و المعنى: نزه اسم ربک من أن تذکر له شریکا أو تنفی عنه البعث و الجزاء، و العظیم صفة الرب أو الاسم.

[7] . [وی در ادامه مطلبی که در دو پاورقی قبلتر از او نقل کردیم می‌گوید] و على هذا فالخطاب لا یکون مع النبی صلى اللَّه علیه [و آله] و سلم بل یکون کما یقول الواعظ: یا مسکین أفنیت عمرک و ما أصلحت عملک، و لا یرید أحدا بعینه، و تقدیره یا أیها المسکین السامع.

[8] . فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ: فأحدث التّسبیح بذکر اسمه. أو بذکره، فإنّ إطلاق اسم الشّی‏ء ذکره.

[9]. فقوله: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ» إلخ، الفاء لتفریع التسبیح على ما تقدم من البیان، و الباء للاستعانة أو الملابسة، و المعنى: فإذا کان کذلک فسبح مستعینا بذکر اسم ربک، أو المراد بالاسم الذکر لأن إطلاق اسم الشی‏ء ذکر له کما قیل أو الباء للتعدیة لأن تنزیه اسم الشی‏ء تنزیه له، و المعنى: نزه اسم ربک من أن تذکر له شریکا أو تنفی عنه البعث و الجزاء، و العظیم صفة الرب أو الاسم.

[10] . «إنه لمّا نزل: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ‏ قال: اجعلوها فى رکوعکم» الِاسْمُ هاهنا صلة و زیادة، بدلیل أنه کان یقول فى رکوعه سبحان ربّى العظیم و بحمده، فحذف الاسم. و هذا على قول من زعم أن الِاسْمَ هو المسمّى. و من قال إنه غیره لم یجعله صلة.

[11] . المسألة الثانیة: التسبیح التنزیه عما لا یلیق به فما فائدة ذکر الاسم و لم یقل: فسبح بربک العظیم؟ فنقول الجواب عنه من وجهین ... ثانیهما: أن یکون المراد بذکر ربک، أی إذا قلت: و تولوا، فسبح ربک بذکر اسمه بین قومک و اشتغل بالتبلیغ، و المعنى اذکره باللسان و القلب و بین وصفه لهم و إن لم یقبلوا فإنک مقبل على شغلک الذی هو التبلیغ، و لو قال: فسبح ربک، ما أفاد الذکر لهم، و کان ینبئ عن التسبیح بالقلب، و لما قال: فسبح باسم ربک، و الاسم هو الذی یذکر لفظا دل على أنه مأمور بالذکر اللسانی و لیس له أن یقتصر على الذکر القلبی.

[12] . تسبیح الاسم: تنزیه اسمه و تجلیل عنوانه و تعظیم وجهته و تکریم مظاهره الروحانیّة و الأنفسیّة و الآفاقیّة و اللفظیّة، فانّ تعظیم الربّ جلّ جلاله إنّما یتحقّق بهذه الصورة و بهذا الطریق و بهذا النحو المتداول عرفا.

[13] . المسألة الثانیة: التسبیح التنزیه عما لا یلیق به فما فائدة ذکر الاسم و لم یقل: فسبح بربک العظیم؟ فنقول الجواب عنه من وجهین أحدهما: هو المشهور و هو أن الاسم مقحم، و على هذا الجواب فنقول: فیه فائدة زیادة التعظیم، لأن من عظم عظیما و بالغ فی تعظیمه لم یذکر اسمه إلا و عظمه، فلا یذکر اسمه فی موضع وضیع و لا على وجه الاتفاق کیفما اتفق، و ذلک لأن من یعظم شخصا عند حضوره ربما لا یعظمه عند غیبته فیذکره باسم علمه، فإن کان بمحضر منه لا یقول ذلک، فإذا عظم عنده لا یذکره فی حضوره و غیبته إلا بأوصاف العظمة.

[14]. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ: فأحدث التّسبیح بذکر اسمه...

[15]. فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» أَحدثِ التَّسْبِیحَ و التَّنزیهَ له عن السّوءِ بذکر اسمِهِ، أَو قل: سُبْحَانَ ربِّی العظیمِ، فقد صحَّ عن النّبیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلیه و اله أَنَّه لمَّا نزلت قال: (اجعَلُوها فی رُکُوعکُم).

[16] . و قال ابن عَرَفَة المُلَقَّب بِنِفْطَوَیْه فی قول اللَّه: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ [الواقِعَة:74] أی سبِّحه بأسمائه و نزِّهه عن التَّسمِیَة بغیْرِ ما سَمّى به نفسه.قال: و مَنْ سَمّى اللَّه بغیر ما سَمّى به نفسه فهو مُلْحِد فی أسمائه، و کلّ من دعاه بأسمائه فمسبِّح له بها إذْ کانت أسماؤه مدائحَ له و أوْصافاً. قال اللَّه جلّ و عزّ: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها [الأعرَاف: 180] و هی صفاته التی وصف بها نفسه، فکل من دعا اللَّه بأسمائه فقد أطاعه و مدحه و لَحِقَه ثوابُه.

[17] . أنه لما ذکر الأمور و قال: نحن أم أنتم، فاعترف الکل بأن الأمور من اللَّه، و إذا طولبوا بالوحدانیة قالوا: نحن لا نشرک فی المعنى و إنما نتخذ أصناما آلهة فی الاسم و نسمیها آلهة و الذی خلقها و خلق السموات هو اللَّه فنحن ننزهه فی الحقیقة فقال: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ و کما أنک أیها العاقل اعترفت بعدم اشتراکهما فی الحقیقة اعترف بعدم اشتراکهما فی الاسم، و لا تقل لغیره إله، فإن الاسم یتبع المعنى و الحقیقة.

[18] . «و العظیم» صفة للاسم، أو الرّبّ.

[19] . وصف تعالى نفسه بالعظیم، إذ من هذه أفعاله تدل على عظمته و کبریائه و انفراده بالخلق و الإنشاء.

[20] . المسألة الرابعة: ما الفرق بین الْعَظِیمِ و بین الْأَعْلَى، و هل فی ذکر الْعَظِیمِ هنا بدل الْأَعْلَى و ذکر الأعلى فی قوله: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى [الأعلى: 1] بدل الْعَظِیمِ فائدة؟ نقول: أما الفرق بین العظیم و الأعلى فهو أن العظیم یدل على القرب، و الأعلى یدل على البعد، بیانه هو أن ما عظم من الأشیاء المدرکة بالحس قریب من کل ممکن، لأنه لو بعد عنه لخلا عنه موضعه، فلو کان فیه أجزاء أخر لکان أعظم مما هو علیه فالعظیم بالنسبة إلى الکل هو الذی یقرب من الکل، و أما الصغیر إذا قرب من جهة فقد بعد عن أخرى، و أما العلی فهو البعید عن کل شی‏ء لأن ما قرب من شی‏ء من جهة فوق یکون أبعد منه و کان أعلى فالعلی المطلق بالنسبة إلى کل شی‏ء هو الذی فی غایة البعد عن کل شی‏ء، إذا عرفت هذا فالأشیاء المدرکة تسبح اللَّه، و إذا علمنا من اللَّه معنى سلبیا فصح أن نقول: هو أعلى من أن یحیط به إدراکنا و إذا علمنا منه وصفا ثبوتیا من علم و قدرة یزید تعظیمه أکثر مما وصل إلیه علمنا، فنقول: هو أعظم و أعلى من أن یحیط به علمنا، و قولنا: أعظم معناه عظیم لا عظیم مثله، ففیه مفهوم سلبی و مفهوم ثبوتی و قوله: أعلى، معناه هو علی و لا علی مثله، و العلی إشارة إلى مفهوم سلبی و الأعلى مثله بسبب آخر، فالأعلى مستعمل على حقیقته لفظا و معنى، و الأعظم مستعمل على حقیقته لفظا، و فیه معنى سلبی، و کأن الأصل فی العظیم مفهوم ثبوتی لا سلب فیه فالأعلى أحسن استعمالا من الأعظم هذا هو الفرق.