ادامه جلسه 1041) فسبح باسم ربک العظیم (احادیث)

 

رَبِّکَ

قبلا بیان شد که ماده‌های «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» چنان به هم نزدیک است که در توضیح اصل ماده اینها بیان اهل لغت گاه بسیار به هم نزدیک می‌شود؛ و به تَبَعِ آن، اینکه کلمه «ربّ» و «تربیت» واقعا از دو اصل مستقلند یا هر دو از یک اصل‌اند محل اختلاف است.

ابن فارس بر این باور است که ماده «ربب» در اصل بر سه معنا دلالت دارد، که این سه معنا نیز بسیار به هم نزدیکند و چه بسا بتوان آنها را به یک معنا برگرداند:

یکی اصلاح شیء و قیام بر آن، که ربّ به معنای مالک و خالق و صاحب؛ و نیز به معنای اصلاح کننده چیزی (مصلحٌ للشیء) از همین اصل است؛ و «ربیبة» (وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ؛ نساء/23) و «رِبّی» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ؛ آل عمران/146) نیز از همین اصل است.

دوم ملازم چیزی بودن و اقامه بر آن است که با معنای اول بسیار نزدیک است، که در این معنا کلماتی «رَباب» برای ابرهای باران‌زا؛ و یا «رُبَّی» ‌برای گوسفندی که به خاطر شیرش دائما در خانه نگه داشته می‌شود گفته می‌شود.

و سوم، ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است، که این معنا نیز به دو معنای قبل نزدیک است. در این معناست کلماتی مانند «الرِّبابة» به معنای عهد، که به دو نفر که هم‌پیمان می‌شوند نیز «أَرِبَّة» گویند؛ ویا به آب فراوان از این جهت که یکجا جمع شدن «رَبَب» گویند همچنین به گله‌های گاو وحشی «رّبْرَب» گویند ظاهرا بدین جهت که با هم حرکت می‌کنند؛

وی با اینکه بین «ربب» با «ربو» و «ربی» فرق می‌گذارد اما محتمل می‌داند که «تربیة» از هریک از دو ماده «ربب» یا «ربی» باشد.

اما راغب اصفهانی ظاهرا دو ماده «ربب» و «ربی» را به یک معنا برمی‌گرداند و در مقابل، ماده «ربو» را از این دو جدا می‌کند؛ چرا که وی اصلِ «ربّ» را برگرفته از «تربیة» می‌داند و بیان می‌کند که تربیت عبارت است از اینکه چیزی را از حالی به حالت دیگر درآوردن تا اینکه به حالت نهایی خود برشد، و سه فعل «رَبَّهُ» (ثلاثی مجرد از ربب) و «ربّاهُ» (باب تفعیل از «ربی») و «رَبَّبَهُ» (باب تفعیل از «ربب») را به یک معنا می‌شمرد؛ و از سوی دیگر «بحث مستقلی درباره ماده «ربو» باز کرده و کلماتی مانند «ربوة» و «ربا» را دلالت بر معنای زیادی و علو دارد جزء آن برمی‌شمرد.

در نگاه راغب، کلمه «رَبّ» مصدری است که به نحو استعاری برای فاعل به کار می‌رود؛ و به صورت مطلق فقط در مورد خداوند متعال که متکفل مصلحت کل موجودات است به کار می‌رود: «بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» (سبأ/15) و بر این اساس، تعبیر «أرباب» در آیه «وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً» (آل عمران/80) به معنای آلهه (خدایان) دانسته است. وی توضیح می‌دهد که این کلمه به صورت مضاف هم برای خداوند (رَبِّ الْعالَمِینَ، فاتحة/1؛ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ، صافات/126) و هم برای غیرخداوند (اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ،‏ یوسف/42؛ ارْجِعْ إِلى‏ رَبِّکَ‏، یوسف/50) به کار می‌رود. «ربّانیّ» هم منسوب به «ربّان» است (شبیه عطشان) و برخی هم گفته‌اند منسوب به «ربّ» است؛ یعنی کسی که علم را ربوبیت می‌کند (همچون حکیم») ویا اینکه خود را با علم تربیت می‌نماید (لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ، مائدة/63؛ کُونُوا وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُون‏، آل عمران/72) و برخی هم گفته‌اند منسوب به «ربّ» به معنای خداست؛ و ربانی به معنای شخص الهی می‌باشد، چنانکه از امیرالمومنین ع روایت شده «أَنَا رَبَّانِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ» و زیاد شدن نون در آن شبیه زیاد شدن در کلماتی مانند جسمانیّ است؛ و برخی هم گفته‌اند اصل آن سریانی است؛ و «رِبِّیّ» نیز همانند «رَبّانیّ» است.

مرحوم مصطفوی نیز اگرچه معتقد است که در اشتقاق اکبر همه این ماده‌ها را به هم برمی‌گردند، اما به لحاظ معنایی بین سه حالت «ربب» و «ربو» و «ربأ» تفاوت می‌گذارد و بر این باور است که ماده «ربب» بر سوق دادن چیزی به سمت کمال و رفع نقایص آن دلالت دارد، و بدین جهت است که در خصوص اصلاح، انعام و تفضل، تدبیر، به تمام رساندن و ... به کار می‌رود و مالکیت و صاحب بودن و سروری و زیادت و نمو و علو و ... از لازمه‌های این معناست؛ و از نظر او، کلمه «رَبّ» هم برای دلالت بر مصدر و هم برای دلالت بر وصف به کار می‌رود (شبیه ضرب و صعب) و بر مبالغه در اتصاف و ثبوت ربوبیت دلالت دارد؛ ربّ کسی است که تربیت شأن اوست و این صفت در او همواره برقرار است؛ که البته تربیت هر چیزی به فراخور خودش است. وی همچون راغب اصفهانی بر این باور است که تربیت، نه از ماده «ربو» به معنای زیادت و نمو، بلکه از همین ماده «ربب» است و مطلب را این گونه توضیح می‌دهد این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود به خاطر تضاعف مکرر (که سه تا حرف ب پشت سر هم قرار می‌گیرد) تخفیف داده می‌شود و حرف باء آخر به صورت «ی» تسهیل می‌شود چنانکه در کلماتی مانند «تصدیة» و «دسّاها» و «أملیت» چین حالتی رخ داده و اصل این کلمات «تصدید» و «دسّسها» و «أمللت» بوده است؛ و با این توضیحات واضح است که ایشان «رِبّی» را هم منسوب به «ربّ» می داند.

برخی از اهل لغت، مبنایشان این است که به لحاظ اشتقاقی با نظر دقیق، کلمه دو حرف اصلی، و نه سه حرف دارد؛ و حرف سوم فقط رنگ و بوی خاصی به کلمه می‌دهد؛ اما حتی اگر به نحو کلی این سخن قابل قبول نباشد، ‌دست کم در جایی که حرف عله، همزه ویا تکرار یکی از دو حرف در کار است، چنین اشتقاقی بسیار محتمل به نظر می‌رسد و قرابت معناییِ ماده‌ها «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» می‌تواند موید این مطلب باشد.

جلسه 926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/

الْعَظیمِ

در آیه 47 همین سوره بیان شد که ماده «عظم» در اصل بر بزرگی (کبر) و قوت دلالت می‌کند، و استخوان را هم به خاطر شدت و قوتش «عَظْم‏» گویند. و «الْعِظام» هم جمعِ «عَظْم‏» می‌باشد. به تعبیر دیگر، «عظیم» نقطه مقابل «حقیر» می‌باشد و در بدن حیوانات، استخوان را به خاطر این قوت و شدتش در مقایسه با گوشت «عَظْم‏» گفته‌اند و «عظیم» را هم از این جهت عظیم می‌گویند که فوق دیگران است و بر سایرین قدرت دارد.

البته برخی بر این باورند که اصل این معنا از همین کلمه «عَظْم‏» (= استخوان) گرفته شده و تعبیر «عَظُمَ الشی‏ء» در اصل به معنای این بوده که «استخوانش بزرگ شد»، سپس در خصوص هر امر بزرگی به کار گرفته شده است.

همچنین اگرچه در کلمه «عظمت» مفهوم «بزرگی» (کبیر) نهفته است؛ اما درجه و مرتبه «عظیم» قویتر و بالاتر از «کبیر» است؛ کبیر (بزرگ) ‌صرفا در مقابل صغیر (کوچک) است؛ اما در کلمه عظیم بهره‌مندی از یک مرتبه رفیع هم مد نظر است، که کسی که آن را ندارد نه‌تنها کوچک است بلکه حقیر است.

جلسه http://yekaye.ir/al-waqiah-56-47/

حدیث

1) الف. از عقبه بن عامر روایت شده است:

هنگامى که آیه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» نازل شد، پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: این ذکر را در رکوع خود قرار دهید؛ و چون آیه «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى» نازل شد، رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: این ذکر را در سجود خود قرار دهید.

علل الشرائع، ج‏2، ص333؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص315؛ تهذیب الأحکام، ج‏2، ص313

أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یُوسُفَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ الْمُقْرِی عَنْ مُوسَى بْنِ أَیُّوبَ الْغَافِقِیِّ [عَنْ عَمِّهِ إِیَاسِ بْنِ عَامِرٍ الْغَافِقِیِّ] عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ الْجُهَنِیِّ أَنَّهُ قَالَ:

لَمَّا نَزَلَتْ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص: اجْعَلُوهَا فِی رُکُوعِکُمْ؛

وَ لَمَّا نَزَلَتْ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص: اجْعَلُوهَا فِی سُجُودِکُمْ.

ب. مضمون فوق از ابن مسعود این گونه روایت شده است که:

حضرت علی ع گفت:‌یا رسول الله ص در سجده نماز چه بگویم؟ پس «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى» نازل شد؛

و گفت: و در رکوع چه بگویم؟ پس «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» نازل شد؛ و او اولین کسی بود که این را گفت.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص15

تَفْسِیرِ الْقَطَّانِ قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ:

قَالَ عَلِیٌّ« یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَقُولُ فِی السُّجُودِ فِی الصَّلَاةِ؟ فَنَزَلَ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى.

قَالَ فَمَا أَقُولُ فِی الرُّکُوعِ؟ فَنَزَلَ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ. فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ قَالَ ذَلِکَ.

 

2) محمد بن فضیل درباره تفسیر برخی از آیات از امام کاظم ع سوال می‌کند؛ از جمله درباره آیات 40 به بعد سوره حاقه؛ و امام ع آنها را نازل شده در شأن امیرالمومنین معرفی می‌کند. در پایان روایت آمده است:

و همانا آن - ولایت علی ع- حق الیقین است؛ (حاقه/51) پس ای محمد! «به نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی!» (حاقه/52) می‌فرماید:‌ شکر پروردگار عظیمت را به جای آورد که چنین فضلی به تو عطا فرمود.

الکافی، ج‏1، ص433

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...

قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ»

قَالَ یَعْنِی جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ ع.

قَالَ قُلْتُ «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ»

قَالَ قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً کَذَّابٌ عَلَى رَبِّهِ وَ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ بِهَذَا فِی عَلِیٍّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ بِذَلِکَ قُرْآناً فَقَالَ إِنَّ وَلَایَةَ عَلِیٍّ «تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا» مُحَمَّدٌ «بَعْضَ الْأَقاوِیلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ» ثُمَّ عَطَفَ الْقَوْلَ فَقَالَ إِنَّ وَلَایَةَ عَلِیٍّ «لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ» لِلْعَالَمِینَ «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ» وَ إِنَّ عَلِیّاً «لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکافِرِینَ» وَ إِنَّ وَلَایَتَهُ «لَحَقُّ الْیَقِینِ» «فَسَبِّحْ» یَا مُحَمَّدُ «بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» یَقُولُ اشْکُرْ رَبَّکَ الْعَظِیمَ الَّذِی أَعْطَاکَ هَذَا الْفَضْل‏.[1]

 

3) از جویریة بن مسهر روایت شده که گفت:

ما به همراه امیر المؤمنین علیه السلام از جنگ خوارج باز مى‏آمدیم تا اینکه به سرزمین بابل رسیدیم [محلّى نزدیک حلّه امروزى در عراق] و وقت نماز عصر فرا رسید و امیر المؤمنین علیه السّلام در آن زمین فرود آمده بود و لشکریان نیز فرود آمده بودند. آن حضرت فرمود: اى مردم، این سرزمین مورد لعن و غضب خداوند است و در طىّ روزگار سه بار به عذاب الهى دچار شده است و این یکى از سرزمینهاى مؤتفکه (= زیر و رو شده؛ اشاره به آیات توبه/70؛‌نجم/53؛‌حاقه/9) است و نخستین سرزمینى است که در آن بت مورد پرستش قرار گرفته است. همانا برای هیچ پیامبر و وصىّ پیامبرى جایز نیست که در آن نماز گزارد؛ حال هر کس از شما می‌خواهد مى‏تواند اینجا نمازش را بخواند. پس مردم به دو سوى جاده متمایل شده، نمازشان را خواندد ولی آن حضرت بر استر رسول خدا (ص) سوار و روانه گشت،

جویریه می‌گوید: [با خود] گفتم به خدا قسم من دنبال امیر المؤمنین ع می‌روم‏ و در نمازم از او تقلید می‌کنم. پس به دنبال آن حضرت روان شدم. به خدا سوگند هنوز از پل سوراء [نام شهرى در سرزمین بابل] نگذشته بودیم که خورشید غروب کرد و من می‌خواستم - یا کم مانده بود - به ایشان [در دل] بد و بیراه بگویم. حضرت به من فرمود: اذان بگو!

گفتم: چشم یا امیر المؤمنین.

سپس حضرت در گوشه‏اى فرود آمد و وضو ساخت و برخاست و با کلامى سخن گفت که فکر میکنم به زبان عبرانى بود. آنگاه بانگ نماز برداشت، در این هنگام به خدا سوگند نگاهم به خورشید افتاد که با صداى عظیمى از پشت دو کوه بیرون آمد؛ پس آن حضرت نماز عصر را بجا آورد و من با او نماز گزاردم. هنگامى که از نمازش فارغ شدیم شب همچنان که قبلا فرا رسیده بود دوباره همه جا را فرا گرفت.

آن حضرت رو به من کرده فرمود: اى جویریة بن مسهر! همانا خداوند عزّ و جلّ می‌فرماید:« فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» و من خداوند را به اسم عظیمش [= اسم اعظمش] خواندم و از او درخواست کردم و او خورشید را بر من باز گردانید!

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 217؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص204؛ الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص224[2]

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَحْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ [بْنِ‏] مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جُوَیْرِیَةَ بْنِ مُسْهِرٍ قَالَ:

أَقْبَلْنَا مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنْ قَتْلِ الْخَوَارِجِ حَتَّى إِذَا قَطَعْنَا فِی أَرْضِ بَابِلَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ قَالَ فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ نَزَلَ النَّاسُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ مَلْعُونَةٌ وَ قَدْ عُذِّبَتْ مِنَ الدَّهْرِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ هِیَ إِحْدَى الْمُؤْتَفِکَاتِ وَ هِیَ أَوَّلُ أَرْضٍ عُبِدَ فِیهَا وَثَنٌ إِنَّهُ لَا یَحِلُّ لِنَبِیٍّ وَ لِوَصِیِّ نَبِیٍّ أَنْ یُصَلِّیَ فِیهَا فَأَمَرَ النَّاسَ فَمَالُوا [أَنْ یُصَلِّیَ فِیهَا فَمَنْ أَرَادَ مِنْکُمْ أَنْ یُصَلِّیَ فَلْیُصَلِّ فَمَالَ النَّاسُ] عَنْ جَنْبَیِ الطَّرِیقِ یُصَلُّونَ وَ رَکِبَ [هُوَ] بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَضَى عَلَیْهَا.

قَالَ جُوَیْرِیَةُ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَتْبَعَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَأُقَلِّدَنَّهُ صَلَاةَ الْیَوْمِ قَالَ فَمَضَیْتُ خَلْفَهُ فَوَ اللَّهِ مَا صرنا [جُزْنَا] جِسْرَ سُورَا حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ.

قَالَ فَسَبَبْتُهُ أَوْ هَمَمْتُ أَنْ أَسُبَّهُ!

قَالَ فَقَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ أَذِّنْ! [3]

قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.

قَالَ فَنَزَلَ نَاحِیَةً فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَامَ فَنَطَقَ بِکَلَامٍ لَا أَحْسَبُهُ إِلَّا بِالْعِبْرَانِیَّةِ [کَأَنَّهُ بِالْعِبْرَانِیِّ] ثُمَّ نَادَى بِالصَّلَاةِ [الصَّلَاةَ] فَنَظَرْتُ وَ اللَّهِ إِلَى الشَّمْسِ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ بَیْنِ جَبَلَیْنِ لَهَا صَرِیرٌ فَصَلَّى الْعَصْرَ وَ صَلَّیْتُ مَعَهُ قَالَ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنْ صَلَاتِهِ عَادَ اللَّیْلُ کَمَا کَانَ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا جُوَیْرِیَةَ بْنَ مُسْهِرٍ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ بِاسْمِهِ الْعَظِیمِ فَرَدَّ عَلَیَّ الشَّمْسَ.

در بصائر الدرجات، ج‏1، ص218-219 بابی با عنوان «باب فی الإمام ع أن عنده اسم الله الأعظم الذی إذا سأله به أجیب‏» باز شده است که علاوه بر نقل فوق، این حدیث با دوسند دیگر (و تفاوتهای مختصری در تعبیر) از همین جویریه روایت شده است؛ که سومین روایتش را شیخ صدوق در علل الشرائع، ج‏2، ص352 و سید رضی در خصائص الأئمة علیهم السلام (در خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام)، ص57 نیز آورده‌اند.[4]

 


[1] . این را که این آیات در وصف امیرالمومنین ع است ابن حیون در حدیثی دیگر چنین روایت کرده است:

معاویة بن وهب، قال: سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمد علیه السّلام، یقول: لما کان یوم غدیر خم و قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فی علی علیه السّلام ما قال، قال أحد الرجلین لصاحبه: و اللّه، ما أمره اللّه بهذا، و لا هو إلا شی‏ء تقوّله. فأنزل اللّه تعالى: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ، فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ، وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ» یعنی علیا علیه السّلام، «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ» یعنی بولایته «وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکافِرِینَ، وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ، فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» (شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏1، ص241)

[2] . عبارات وی اندکی متفاوت است:

مَا رَوَى جُوَیْرِیَةُ بْنُ مُسْهِرٍ قَالَ: أَقْبَلْتُ مَعَ عَلِیٍّ ع مِنَ النَّهْرَوَانِ فَلَمَّا صِرْنَا فِی أَرْضِ بَابِلَ حَضَرَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ أَرْضٌ مَلْعُونَةٌ قَدْ خُسِفَ بِهَا مَرَّتَیْنِ مِنَ الدَّهْرِ وَ هِیَ إِحْدَى الْمُؤْتَفِکَاتِ وَ هِیَ أَوَّلُ أَرْضٍ عُبِدَ فِیهَا وَثَنٌ وَ لَا یَنْبَغِی لِنَبِیٍّ وَ لَا لِوَصِیٍّ أَنْ یُصَلِّیَ فِیهَا وَ ضَرَبَ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ سَارَ قَالَ فَتَبِعْتُهُ فَوَ اللَّهِ مَا عَبَرَ سُوراً حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ وَ ظَهَرَ اللَّیْلُ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ صَلَّیْتَ قُلْتُ نَعَمْ. فَنَزَلَ وَ أَذَّنَ وَ تَنَحَّى عَنِّی فَأَحْسَبُهُ تَوَضَّأَ ثُمَّ دَعَا بِکَلَامٍ حَسِبْتُهُ بِالْعِبْرَانِیَّةِ أَوْ مِنَ التَّوْرَاةِ فَإِذَا الشَّمْسُ قَدْ بَدَتْ رَاجِعَةً حَتَّى اسْتَقَرَّتْ فِی مَوْضِعِهَا مِنَ الزَّوَالِ فَقَامَ یُصَلِّی وَ صَلَّیْتُ مَعَهُ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَتَیْنِ فَلَمَّا قَضَیْنَا صَلَاةَ الْعَصْرِ هَوَتِ الشَّمْسُ وَ صِرْنَا فِی اللَّیْلِ. ثُمَّ قَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ» وَ إِنِّی دَعَوْتُ‏ اللَّهَ بِاسْمِهِ الْعَظِیمِ فَرَدَّ لِیَ الشَّمْسَ کَمَا رَأَیْت‏.

[3]. از عبارت «حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ» تا اینجا در نقل من لایحضر بدین صورت است: فَشَکَکْتُ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ وَ قَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ أَ شَکَکْتَ؟

[4]. متن دو نقل دیگر بدین صورت است:

- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ جُوَیْرِیَةَ یَقُولُ أَسْرَى عَلِیٌّ ع بِنَا مِنْ کَرْبَلَاءَ إِلَى الْفُرَاتِ فَلَمَّا صِرْنَا بِبَابِلَ قَالَ لِی أَیُّ مَوْضِعٍ یُسَمَّى هَذَا یَا جُوَیْرِیَةُ قُلْتُ هَذِهِ بَابِلُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَا یَحِلُّ لِنَبِیٍّ وَ لَا وَصِیِّ نَبِیٍّ أَنْ یُصَلِّیَ بِأَرْضٍ قَدْ عُذِّبَتْ مَرَّتَیْنِ قَالَ قُلْتُ هَذِهِ الْعَصْرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَدْ وَجَبَتِ الصَّلَاةُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ قَدْ أَخْبَرْتُکَ أَنَّهُ لَا یَحِلُّ لِنَبِیٍّ وَ لَا وَصِیِّ نَبِیٍ‏ أَنْ یُصَلِّیَ بِأَرْضٍ قَدْ عُذِّبَتْ مَرَّتَیْنِ وَ هِیَ تَتَوَقَّعُ الثَّالِثَةَ إِذَا طَلَعَ کَوْکَبُ الذَّنَبِ وَ عُقِدَ جِسْرُ بَابِلَ قَتَلُوا عَلَیْهِ مِائَةَ أَلْفٍ تَخُوضُهُ الْخَیْلُ إِلَى السَّنَابِکِ. قَالَ جُوَیْرِیَةُ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَأُقَلِّدَنَّ صَلَاتِیَ الْیَوْمَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَطَفَ عَلِیٌّ ع بِرَأْسِ بَغْلَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص الدُّلْدُلِ حَتَّى جَازَ سُورَا قَالَ لِی أَذِّنْ بِالْعَصْرِ یَا جُوَیْرِیَةُ فَأَذَّنْتُ وَ خَلَا عَلَى نَاحِیَةٍ فَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ لَهُ سُرْیَانِیٍّ أَوْ عِبْرَانِیٍّ فَرَأَیْتُ لِلشَّمْسِ صَرِیراً وَ انْقِضَاضاً حَتَّى عَادَتْ بَیْضَاءَ نَقِیَّةً قَالَ ثُمَّ قَالَ أَقِمْ فَأَقَمْتُ ثُمَّ صَلَّى بِنَا فَصَلَّیْنَا مَعَهُ فَلَمَّا سَلَّمَ اشْتَبَکَتِ النُّجُومُ فَقُلْتُ وَصِیُّ نَبِیٍّ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص218-219)

- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أُمِّ الْمِقْدَامِ الثَّقَفِیَّةِ قَالَتْ قَالَ جُوَیْرِیَةُ بْنُ مُسْهِرٍ قَطَعْنَا عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع جِسْرَ الصِّرَاطِ فِی وَقْتِ الْعَصْرِ فَقَالَ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ مُعَذَّبَةٌ لَا یَنْبَغِی لِنَبِیٍّ وَ لَا وَصِیِّ نَبِیٍّ أَنْ یُصَلِّیَ فِیهَا فَمَنْ أَرَادَ مِنْکُمْ أَنْ یُصَلِّیَ فَلْیُصَلِّ قَالَ فَتَفَرَّقَ النَّاسُ یَمْنَةً وَ یَسْرَةً یُصَلُّونَ قَالَ قُلْتُ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُقَلِّدَنَّ هَذَا الرَّجُلَ صَلَاتِیَ الْیَوْمَ وَ لَا أُصَلِّی حَتَّى یُصَلِّیَ قَالَ فَسِرْنَا وَ جَعَلَتِ الشَّمْسُ تَسْفُلُ قَالَ وَ جَعَلَ یَدْخُلُنِی مِنْ ذَلِکَ أَمْرٌ عَظِیمٌ حَتَّى وَجَبَ الشَّمْسُ وَ قَطَعْنَا الْأَرْضَ قَالَ فَقَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ أَذِّنْ فَقُلْتُ تَقُولُ لِی أَذِّنْ وَ قَدْ غَابَتِ الشَّمْسُ قَالَ أَذِّنْ فَأَذَّنْتُ ثُمَّ قَالَ لِی أَقِمْ فَأَقَمْتُ فَلَمَّا قُلْتُ قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ رَأَیْتُ شَفَتَیْهِ یَتَحَرَّکَانِ وَ سَمِعْتُ کَلَاماً کَأَنَّهُ کَلَامُ عبرانیة [الْعِبْرَانِیَّةِ] قَالَ فَارْتَفَعَتِ الشَّمْسُ حَتَّى صَارَتْ فِی مِثْلِ وَقْتِهَا فِی الْعَصْرِ فَلَمَّا انْصَرَفَ هَوَتْ إِلَى مَکَانِهَا وَ اشْتَبَکَتِ النُّجُومُ.  قَالَ فَقُلْتُ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَقَالَ لِی یَا جُوَیْرِیَةُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ یَقُولُ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ فَإِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی بِاسْمِهِ الْعَظِیمِ فَرَدَّهَا اللَّهُ عَلَیَّ. (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص219؛ علل الشرائع، ج‏2، ص352؛ خصائص الأئمة علیهم السلام، ص57)