1039) سوره واقعه (56) آیه 72 أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
1039) سوره واقعه (56) آیه 72
أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ
9-11 صفر 1441
ترجمه
آیا شما درختش آن را پدید آوردید یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟!
اختلاف قرائت
أَ أَنْتُمْ [1]
أَنْشَأْتُمْ / أَنْشاتُمْ
در اغلب قرائات به صورت «أَنْشَأْتُمْ» (ادای همزه دوم) قرائت شده است؛
اما در قرائتی از ابوعمرو (بصره) و قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف، و در برخی روایات از قرائت شعبه از عاصم به صورت «أَنْشاتُمْ» (به جای همزه دوم، به صورت الف) قرائت شده است. (معجم القراءات ج9، ص315[2])
الْمُنْشِؤُنَ / الْمُنْشُونَ / المُنْشیون
در اغلب قرائات به همین صورت «الْمُنْشِؤُنَ» قرائت شده است؛
اما در برخی از قرائات عشر (ابوجعفر) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت ابن جماز؛ و یکی از دو روایت از قرائت ابن وردان) با حذف همزه و انتقال حرکت آن به ماقبل و به صورت «الْمُنْشُونَ» قرائت شده است؛
و حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف بر این کلمه به سه صورت ادا کرده است؛ یکی با همزه اما به نحو تسهیل؛ دوم شبیه قرائت فوق (الْمُنْشُونَ) و سوم با ابدال همزه به «یاء» به صورت «المُنْشِیون». (معجم القراءات ج9، ص315[3])
نکات ادبی
أَنْشَأْتُمْ / الْمُنْشِؤُنَ
در آیه 35 همین سوره بیان شد که درباره ماده «نشأ» برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن؛ چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛ هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کردهاند و گفتهاند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی مییابد [در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار میرود؛ اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل میگیرد و پدید میآید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.
این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی میشود و در تفاوت این دو گفتهاند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ؛ زخرف/18) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانستهاند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ میدهد مورد توجه است؛ و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/35؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/72) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/12) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد.
جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/
شَجَرَتَها
در بحث از آیه 52 همین سوره اشاره شد که درباره ماده «شجر» برخی گفتهاند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: یکی درهم فرو رفتن اجزای چیزی در اجزای دیگرش؛ و دیگری علو و رفعتی در چیزی؛ که در بسیاری از اوقات این دو معنا متداخلند؛ چنانکه در خصوص درخت (شجرة) هم درهم فرورفتن شاخهها در کار است و هم بلند و مرتفع بودنش.
البته برخی اصل این ماده را از همان کلمه «شجر» به معنای درخت (گیاهی که ساقه داشته باشد) دانستهاند و مشاجره (حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ؛ نساء/65) را هم بدین جهت از این ماده برگرفتهاند که نزاع بین آنها همچون فرو رفتن شاخههای درخت درهم میباشد ویا از این جهت که در هنگام مشاجره کلامشان در هم میشود.
البته با اینکه معروف است که «شجر» به درخت (گیاهی که تنه بلند داشته باشد) گویند اما به نظر میرسد که این امر عمومیت ندارد بلکه به مطلق گیاه، از جمله علفها و گیاهانی که تنه ندارند هم گفته شود؛ شاید واضحترین شواهد قرآنی این مدعا یکی گیاه کدو باشد که تنه درختی ندارد: «وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ» (صافات/146) و دیگری آیه «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمُونَ» (نحل/10) است که چراندن حیوانات عموما از گیاهانی است همچون علف و یونجه، که تنه ندارند. بدین ترتیب، شاید اینکه در برخی روایات میوه ممنوعه بهشت را گندم (حنطة) خواندهاند با اینکه قرآن از آن به «شجرة» تعبیر کرده است توجیهپذیر باشد.
در اینکه کلمه «شجرة» مفرد است (مثلا: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره/35؛ اعراف/19) نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَة» (قصص/30)) اختلافی نیست؛ اما درباره اینکه آیا «شجر» جمع است یا گاه به صورت مفرد (و به همان معنای «شجرة») نیز به کار میرود اختلاف است و به نظر میرسد گاه با قرینه میتوان آن را جمع دانست (مثلا: وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ؛ حج/18) و وقتی هم که با توجه به قرینهها مفرد است به معنای اسم جنس میباشد نه جمع مصطلح؛ چنانکه در آیاتی همچون «جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نارا» (یس/80) «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ» (الرحمن/6) «لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» (واقعه/52) «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمُونَ» (نحل/10) «ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها« (نمل/60) این معنا ظهور بیشتری دارد.
جلسه 1019
حدیث
تذکر: حدیث 1 جلسه قبل به این آیه نیز مرتبط میباشد
1) اسحاق بن حریز میگوید:
امام صادق ع به من فرمود: دوستانت درباره سخن ابلیس که [به خدا] گفت «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی» (ص/76) چه میگویند؟
گفتم: فدایت شوم! این مطلبی است که او گفته و خداوند هم در کتابش آن را ذکر کرده است.
فرمود: اما ابلیس - لعنه الله - دروغ گفت! اسحاق! خداوند او را هم قطعا از گِل آفریده بود.
سپس فرمود: خداوند میفرماید: «همان که براى شما از آن درخت سرسبز آتشى پدید آورد، پس شما از آن به ناگاه آتش مىافروزید» (یس/80) خداوند وی را از آن آتش، و آتش را از آن درخت آفرید؛ و درخت اصلش از گِل است.
تفسیر القمی، ج2، ص245
حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَرِیزٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیَّ شَیْءٍ یَقُولُ أَصْحَابُکَ فِی قَوْلِ إِبْلِیسَ «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»؟
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَالَ ذَلِکَ وَ ذَکَرَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ.
قَالَ کَذَبَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ یَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِینٍ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ تِلْکَ النَّارِ وَ النَّارُ مِنْ تِلْکَ الشَّجَرَةِ؛ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِین.
2) ابوذر غفاری روایت کرده است:
در یکی از غزوات [در زمستان] همراه با رسول الله بودیم. چون شب شد باد سردی وزیدن گرفت و ابرهایی هم پیاپی بر ما باریدند. چون نیمههای شب شد عمر بن خطاب آمد و جلوی رسول الله ص ایستاد و گفت: مردم سردشان است و از سنگهای آتشزنه و کبریتها هم شعلهای بیرون نمیجهد و از شدت سرما چیزی نمانده که هلاک شوند.
پس رسول الله ص رو به حضرت علی ع کرد و گفت: علی! بلند شو و آتش برایشان فراهم کن.
پس او برخاست و به سوی درخت سبزی رفت و شاخهای از شاخههایش گرفت و از آن آتشی فراهم کرد و در همه جا برافروخت و همه با آن آتش برافروختند و خداوند متعال را شکر کردند و رسول الله ص و حضرت علی ع را ستودند.
عیون المعجزات، ص47؛ نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة ع، ص154؛ مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر ع، ج1، ص507
روی عن ابی ذر جندب بن جنادة الغفاری انه قال: کنا مع رسول اللّه (ص) فی بعض غزواته [فی زمان الشتاء] فلمّا أمسینا هبّت ریح باردة، و علتنا غمامة هطلت غیثا (متفجّرا). فلمّا انتصف اللیل جاء عمر بن الخطّاب و وقف بین یدی رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- و قال: إنّ [الناس] قد أخذهم البرد، و قد ابتلّت المقادح و الزناد فلم توقد، و قد أشرفوا على الهلکة لشدّة البرد، فالتفت- صلّى اللّه علیه و آله- إلى علیّ- علیه السلام- و قال له: قم یا علیّ و اجعل لهم نارا، فقام (ع) و عمد إلى شجر أخضر، فقطع غصنا من أغصانه و جعل لهم منه نارا، و أوقد منها فی کلّ مکان و اصطلوا بها، و شکروا اللّه تعالى، و أثنوا على رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- و على أمیر المؤمنین- علیه السلام.
3) در ضمن روایت مفصلی مفضل میگوید از امام صادق ع درباره انواع آتشها پرسیدم.
فرمودند: آتشها چهار گونهاند: آتشی که میخورد و مینوشد؛ آتشی که میخورد و نمینوشد؛ آتشی که مینوشد و نمیخورد؛ و آتشی که نمیخورد و نمینوشد. اما آتشی که میخورد و مینوشد؛ آتش [= حرارت داخل بدن] انسانها و حیوانات است؛ و آتشی که میخورد و نمینوشد، آتش هیزم است؛ آتشی که مینوشد و نمیخورد، آتش درخت است؛ و آتشی که نمیخورد و نمینوشد؛ آتش سنگ چخماق و جرقهزنهاست.
الخصال، ج1، ص227
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: ... وَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّیرَانِ.
فَقَالَ: النِّیرَانُ أَرْبَعَةٌ؛ نَارٌ تَأْکُلُ وَ تَشْرَبُ، وَ نَارٌ تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ، وَ نَارٌ تَشْرَبُ وَ لَا تَأْکُلُ، وَ نَارٌ لَا تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ. فَالنَّارُ الَّتِی تَأْکُلُ وَ تَشْرَبُ فَنَارُ ابْنِ آدَمَ وَ جَمِیعِ الْحَیَوَانِ؛ وَ الَّتِی تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْوَقُودِ؛ وَ الَّتِی تَشْرَبُ وَ لَا تَأْکُلُ فَنَارُ الشَّجَرَةِ؛ وَ الَّتِی لَا تَأْکُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْقَدَّاحَةِ وَ الْحُبَاحِب.
تدبر
1) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
در تدبر قبل اشاره شد انسان موجودی است که زندگیاش بشدت با آتش گره خورده و تنها موجود روی زمین است که خودش آتش روشن میکند و از آن استفاده میکند. این مساله بقدری اهمیت دارد که بسیاری از انسانشناسان، که تلقی داروینی از انسان را باور دارند و انسان را صرفا یک حیوان پیشرفته میدانند نیز معتقدند که همین تفاوت بهرهبرداری از آتش بود که موجب تفوق انسان بر سایر حیوانات گردید. اما این سوال همچنان در پیش روی آنان نیز باز است: شما تفاوت اصلی ما انسانها با حیوانات را در توان استفاده ما از آتش میدانید؛ اما خود همین پدید آوردن آتش و امکان استفاده از آن را چه کسی در ما قرار داده است؟ واقعا آیا این ماییم که درختی که ظرفیت آتش گرفتن دارد را پدید میآوریم یا خداوند است که پدیدآورنده این امور است؟
2) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
مقصود از «شجرتها» چیست؟
الف. به معنای «درخت آتش» است؛ بر همین اساس، برخی از مفسران مصداق این آیه را دو درخت «مَرْخ» و «عَفار» معرفی کردهاند، دو درختی که وقتی شاخههایی از اینها چیده و بر روی هم کشیده شود (بدون اینکه نیاز باشد صبر کنیم تا شاخهها خشک شود) آتش میگیرد (مثلا: قرطبی در الجامع لأحکام القرآن، ج18، ص221[4])؛ و برخی مفسران درختان آتشزای دیگری همچون «عُشَر» و «کَلْخ» را هم بدان اضافه کردهاند (مثلا: التحریر و التنویر، ج27، ص298[5])
ب. درخت آتش تعبیری است همچون «هیزم آتش» یعنی اشاره است به همین که آتش از درخت بیرون میآید؛ و جالب اینجاست که عموم آنچه که بشر برای تولید آتش سراغ دارد، برگرفته از درختان است؛ خواه هیزم باشد که مستقیما از درختان است یا ذغال سنگ (که فسیل درختهای سرخس بوده) یا نفت و گاز طبیعی (که آنها را هم بقایای گیاهان و موجودات آلی موجود در اقیانوسها میدانند؛ ویکیپدیا؛ مدخل «نفت») و مشتقاتی که از اینها درست میشود.
ج. نقل شده که برخی گفتهاند که مقصود از «شجره» خود آتش است؛ گویی نوع آتش و جنس آتش مد نظر بوده و شجره برای آن استعاره گرفته شده است؛ هرچند این قول را متکلفانه دانستهاند. (البحر المحیط، ج10، ص90[6])
د. ...
3) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
نهتنها خود آتش -چنانکه در تدبرهای آیه قبل اشاره شد - خودش یکی از عجایب خلقت است، بلکه خود همین مطلب که آتش (که حرارت و سوزندگی و میراندن ویژگی بارز آن است) از درخت (که لطافت و پاکیزگی و حیات ویژگی بارزش است) بیرون میآید نیز امری بس عجیبتر است.
اگر اضافه کنیم که:
ابلیس هم از آتش آفریده شده، به نحوی آفرینشش به «شجره» گره خورده است (حدیث 1)؛
و هم خود بهشت پر از «شجره» است و حتی اسم بهشت «جنت» است، یعنی باغ انبوه از درختان؛
و هم در جهنم «شجره»ای هست (زقوم) که غذای (= عامل بقای) جهنمیان از آن است؛
و آدم هم از «شجره» خورد که از بهشت رانده شد؛
مطلب جالب تر میشود.
خلاصه اینکه «شجره» هم خودش مایه ادامه حیات و سرزندگی در دنیا و آخرت (بهشت) است؛ و هم اصل و اساس آتش است؛ آتشی که هم زندگی انسان در دنیا را کاملا متفاوت کرده؛ و هم مهمترین ابزار برای عذاب در آخرت است.
آیا تا به حال «شجره» و اینکه ایجادش به دست خداوند است را جدی گرفتهایم؟
4) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
نفرمود «أَمْ نَحْنُ مُنْشِؤُنَها: یا ما پدیدآورندگان آنیم؟» بلکه فرمود «أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ: یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟!» چرا؟
چهبسا با این تعبیر میخواهد اشاره کند که:
الف. اینکه ما انسانها در پدید آمدن درختانی که از آنها آتش تهیه میشود برای خود مدخلیتی میبینیم؛ اما خداوند تذکر می دهد که تنها و تنها ماییم که پدیدآورندهایم و اگر به نقش ما در پیدایش آن توجه کنید میبینید که در عرض ما شما هیچ نقشی در پیدایش آن ندارید؛
ب. و همین نکته فوق که شما هیچ مدخلیتی در پیدایش آن ندارید بدین جهت است که اساسا ما پدیدآورندهایم؛ یعنی در نظام عالم تنها و تنها پدیدآورنده واقعی ماییم؛
ج. و اگر ماییم که تنها و تنها پدیدآورنده واقعی هستیم؛ پس میتوانیم شما را هم در آخرت پدید آوریم؛ و این استبعاد شما به خاطر این است که کار ما (که واقعا پدیدآورنده ایم) را با کار خودتان (که واقعا در همینجا هم هیچ نقشی ندارید) قیاس کردهاید.
[1] . تقدمت القراءات فی الهمزتین فی الآیة 59 (معجم القراءات ج9، ص314)
[2] . . قرأ أبو عمرو بخلاف عنه وأبو جعفر والأزرق وورش والأصبهانی ومحمد بن حبیب الشمونی عن الأعشى عن أبی بکر عن عاصم بإبدال الهمزة ألفا «أنشاتم». وهی قراءة حمزة فی الوقف. والباقون بتحقیق الهمز «أنشأتم».
[3] . . قراءة الجماعة بالهمز « الْمُنْشِئونَ» ، وهو الوجه الثانی لابن وردان
. وقرأ أبو جعفر، وبخلف عن ابن وردان وابن جماز بحذف الهمزة مع ضم الشین فی الحالین «الْمُنْشُونَ»
. ولحمزة وقفا ثلاثة أوجه: 1. التسهیل بین بین. 2. الحذف مع ضم الشین کأبی جعفر. 3- الإبدال یاء «المُنْشِیون».
[4] . قوله تعالى: (أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ) أی أخبرونی عن النار التی تظهرونها بالقدح من الشجر الرطب (أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها) یعنی التی تکون منها الزناد وهى المرخ و العفار، و منه قولهم: فی کل شجر نار، و استمجد المرخ و العفار، أی استکثر منها، کأنهما أخذا من النار ما هو حسبهما. و یقال: لأنهما یسرعان الوری. یقال: أوریت النار إذا قدحتها. ووری الزند یری إذا انقدح منه النار. وفیة لغة أخرى: ووری الزند یری بالکسر فیهما.
[5] . و فی قوله: الَّتِی تُورُونَ إدماج للامتنان فی الاستدلال بما تقدم فی قوله:أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ [الواقعة: 68].و هو أیضا وصف للمقصود من الدلیل و هو النار التی تقتدح من الزند لا النار الملتهبة. و ضمیر شجرتها عائد إلى النار. و شجرة النار: هی جنس الشجر الذی فیه حرّاق، أی ما یقتدح منه النار و هو شجر الزّند أو الزّناد و أشجار النار کثیرة منها المرخ (بفتح فسکون) و العفار (بفتح العین) و العشر (بضم ففتح) و الکلخ (بفتح فسکون) و من الأمثال «فی کل شجر نار، و استمجد المرخ و العفار» أی أکثر من النار.
[6] . و الظاهر أن شَجَرَتَها، المراد منه الشجر الذی یقدح منه النار. و قیل: المراد بالشجرة نفس النار، کأنه یقول: نوعها أو جنسها، فاستعار الشجرة لذلک، و هذا قول متکلف.