933) سوره نساء (4) آیه 8 وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْق
بسم الله الرحمن الرحیم
933) سوره نساء (4) آیه 8
وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً
11 شوال 1440
ترجمه
و چون هنگام تقسیم [ارث] خویشان و یتیمان و درماندگان حضور یابند، پس به آنها [نیز] از آن [اموال] روزی دهید و با آنان به نحوی شایسته سخن بگویید.
نکات ادبی
حَضَرَ
قبلا بیان شد که ماده «حضر» از طرفی با کلمات پرکاربردی نیز «حضور»، نقطه مقابل «غیبت» (غایب بودن و در دسترس نبودن) است؛ و از طرف دیگر، با کلماتی نظیر «حَضارة» (یا «حِضارة»، معنای شهرنشینی)، نقطه مقابل «بدو» («بدوی» و بادیهنشین بودن) محسوب میشود؛ با این حال همگان تاکید دارند که اصل آن به معنای وارد شدن بر چیزی و مشاهده آن است؛ و به تعبیر دیگر، آن حالتی است که بعد از ورود و استقرار در جایی برای چیزی پدید میآید؛ و تفاوتش با کلماتی مانند «قدوم» و «ورود» در این است که این کلمات قبل از آن حالت استقرار (حضور) به کار میرود؛ و کلماتی مانند «مشاهده» و «اشراف» و «قرب» از لازمههای این حالت استقرار است. به تَبَعِ این حالت استقرار بعد از ورود، این کلمه برای اینکه چیزی یا کسی در جایی شاهد و حاضر باشد به کار رفته است، چنانکه تعبیر «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ» (بقرة/180) همانند آن است که فرمود «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ» (أنعام/61) و شاید به مناسبت همین آیه است که به کسی که مرگ نزد او حاضر شود «مُحتَضَر» گویند.
حالت ثلاثی مجرد این کلمه به صورت «حَضَرَ یَحضُرُ حُضُوراً و حِضَارَةً» است (حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ؛ بقره/180 و نساء/18 و مائده/106؛ وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی، نساء/8؛ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ، احقاف/29) که البته ماضی آن به نحو شاذ به صورت «حَضِرَ» هم به کار رفته؛ و در مورد آیه «وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» (مؤمنون/98) برخی اساساً این را کنایه از «آسیب رساندن» دانستهاند (أَنْ یَحْضُرُونِ: به من آسیب برسانند)، اما برخی این را از مواردی دانستهاند که این فعل به نحو کنایی برای جایی که جنیان نزد کسی حضور یابند به کار رود و گفتهاند به همین مناسبت به شخص مجنون (جنزده، به معنای دیوانه) و نیز به کسی که مرگ بر بالین او حضور یافته «مُحتَضَر» گفته میشود هرچند بعید نیست که شیوع کلمه «محتضر» برای کسی که در بستر مرگ است، به مناسبت آیه «إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ» (بقرة/180) باشد؛ البته کلمه «محتضر» در قرآن به این معنای خاص به کار نرفته، بلکه به همان معنای لغویاش میباشد: «[وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ] کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ» (قمر/28) یعنی [به آنان خبر بده که آب بین آنان تقسیم شده است و] هر آبی، اصحابش نزد آن حاضرند یا به تعبیر سادهتر، هر نوبتِ آب، برای صاحب نوبت که در آنجا حضور دارد، میباشد.
جلسه 825 http://yekaye.ir/ya-seen-36-75/
الْقِسْمَةَ
قبلا بیان شد که ماده «قسم» در اصل بر تجزیه چیزی و نصیب و سهمها را متمایز کردن دلالت میکند. به تعبیر دیگر، جزءجزء کردن چیزی است که بر اساس تدبیر و اندازهگیری انجام شده باشد و به همین مناسبت برای معانیای همچون اندازهگیری و سهم و نصیب هم به کار میرود.
فعل ثلاثی مجرد آن «قَسَمَ یَقْسِمُ» است (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُم؛ زخرف/32) که مصدر آن به صورت «قَسْم» میباشد. اما در مورد «قِسْمَة» («قسمت» در فارسی) (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضیزى؛ نجم/22) خلیل آن را مصدر باب اقْتِسَام دانسته، و راغب اصفهانی آن را هممعنی «قَسم» و به عنوان مصدر ثلاثی مجرد قلمداد کرده است. البته هر دو کلمه «قِسم» و «قسمة» به معنای سهم و نصیب هم به کار رفته: «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکین» (نساء/8) و در این حالت آن را اسم دانستهاند؛ و بعید نیست که به معنای اسم مفعول (مقسوم) هم به کار رود، چنانکه بعید نیست معنای قسمت در آیه «وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُم» (قمر/28) شبیه معنای مقسوم در آیه «لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (حجر/44) باشد.
جلسه 865 http://yekaye.ir/al-fajr-89-05/
أُولُوا الْقُرْبی
ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی و در مقابل «بُعد» (دوری) میباشد (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص80)؛ و این تعبیر برای نزدیکی در مکان (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ بقرة/35)، زمان (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ؛ أنبیاء/1)، نسبت بین افراد (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى، نساء/8؛ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ، نساء/7)، امور معنوی (فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، بقره/186؛ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ، واقعه/11)، در صفات (هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ؛ آل عمران/167) و ... به کار میرود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص663-664؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص226-227) و فرق آن با «دُنُوّ» را هم در همین دانستهاند که «دنو» عمدتا برای حالتی به کار میرود که مسافتی بین دو چیز در کار باشد [یعنی بیشتر برای رابطه مکانی به کار میرود و در غیرمکانی حالت استعاری دارد] اما «قرب» عام است. (الفروق فی اللغة، ص303)
«قربان» مصدر از ماده «قرب» است که در معنای مفعولی به کار میرود به معنای «ما یتقرب به» (آنچه به وسیله آن تقرب میجویند) میباشد (البحر المحیط، ج3، ص458)؛ و به لحاظ معنایی به «بِرّ» (نیکوکاری)بسیار نزدیک است با این تفاوت که به نیکوکاریای گفته میشود که مایه تقرب به خدا قرار گرفته باشد (الفروق فی اللغة، ص192) و به صورت خاص، برای چیزی که طی مراسم خاصی ذبح میشود، استعمال میشود: «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» (مائدة/27)، «حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ» (آل عمران/183) و جمع آن «قرابین» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص664) و به همین مناسبت معنای «ما یتقرب به» به وزیران و همنشینان شاهان نیز قربان و قرابینِ شاه میگفتند. (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص81) و آیه «الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَة» (احقاف/28) نیز ظاهرا از همین معناست (مفردات ألفاظ القرآن، ص664) و هر کار خوبی مایه تقرب بنده به خدا شود هم به کار میرود (مجمع البیان، ج2، ص900) و کلمه «قربانی» در فارسی دقیقا برگرفته از همین کلمه است.[1]
و ظاهرا «قُربة» که مصدر است نیز شبیه «قربان» به صورت معنای مفعولی (ما یتقرب به) نیز به کار میرود: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ» (توبه/99)
برای نزدیکی به لحاظ خویشاوندی تعابیر «قُرْبة» و «قُرْبَى» و «قَرابة» به کار برده میشود و گفته میشود «فلانٌ قَرِیبی، و ذو قَرابتی» (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص80) و در قرآن کریم تعابیر «اولوا القربی» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى؛ نساء/8)، «ذو قربی» (بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى،؛ بقره/83؛ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى، فاطر/18) [و «أقربین»: «فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ» (بقره/215)، «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ» (شعراء/214)] به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص664) و عموما «ذا مقربة» (یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ بلد/15) را به نیز معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانستهاند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب میشوند (المصباح المنیر، ج2، ص495؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص664؛ أمالی المرتضی، ج2، ص291) اما یکی از معانی «قُرْب» در زبان عربی «ناحیه کمر» و «لگن خاصره» است (کتاب العین، ج5، ص154) که وجه تسمیهاش یا بدین جهت است که نزدیک و قُرب پهلوی انسان است؛ و یا اینکه از باب تشبیه آن به «قِربة» (مُشک آب) است (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص81) و بر همین اساس، برخی این احتمال را هم مطرح کردهاند که «مَقْرَبَة» از همین معنا گرفته شده باشد و به معنای کسی است که از فرط گرسنگی، تهیگاهش بههم آمده باشد؛ که در این صورت، معنایش بیشتر شبیه تعبیر آیه بعد (مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ: مسکینی که زمینگیر شده) میگردد از این جهت که هر دو دلالت میکنند بر شدت در ضرر و مشکلات شخصی که نیازمند کمک است. (أمالی المرتضی، ج2، ص291)[2]
این ماده وقتی به باب تفعیل میرود متعدی میشود و به معنای چیزی را قریب و نزدیک کردن میباشد: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» (مریم/52) «إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» (شعراء/42) [ِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً، مائده/27؛ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفی، زمر/3] (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص227)[3]
باب افتعال برای مطاوعه و اختیار (کاری را با طوع و اختیار انجام دادن) است [کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ؛ علق/19]؛ و چهبسا استعمال آن در آیاتی مانند «قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ» (اعراف/185) «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ« (انبیاء/1) «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقّ» (انبیاء/97) میخواهد اشاره کند که گویی حساب و قیامت با طوع و اختیار و به تریج و در یک جریان طبیعی در حال نزدیک شدن به مردم است. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص227)
با توجه به اینکه «قرب» در مقابل «بعد» است، میتوان مواردی که از قرب نهی شده را به معنای توصیه به دوری و اجتناب کردن دانست (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص228) ولی برخی توضیح دادهانند که غالبا این گونه توصیهها به نحو استعاری دلالتهای ظریفی را میافزاید؛ مثلا در آیه «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ» (أنعام/152) «به مال یتیم نزدیک نشوید» بلیغتر از این است که بگویند «مال یتیم را برندارید» و ظاهرا نهی در مورد «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقرة/35) و «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى» (إسراء/32) نیز از همین باب بوده است؛ و یا در آیه «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ» (بقرة/222) نزدیک شدن کنایه از جماع است (در فارسی نیز، تعبیر «نزدیکی» برای اشاره به عمل جماع به کار میرود) (مفردات ألفاظ القرآن، ص665)
ماده «قرب» و مشتقات آن 96 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
الْیَتامی
درباره کلمه «یتیم» در آیه 2 همین سوره بحث شد (جلسه926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-2/)
الْمَساکینُ
قبلا بیان شد که ماده «سکن» نقطه مقابل «حرکت» و «اضطراب» میباشد و «سکینه» به معنای «وقار» هم از همین باب است و «سُکّان» کشتی را هم از این جهت سکان گفتهاند که کشتی را از اضطراب و حرکتهای نامتعارف حفظ میکند. در واقع، این ماده دلالت بر استقرار در مقابل حرکت دارد اعم از استقرار مادی ویا معنوی؛ و کاربرد این ماده در خصوص کسی که جایی را برای توطن و زندگی برمیگزیند بسیار رایج است و اسم مکان «مسکن» از همین باب است. همچنین به فرد بشدت نیازمند نیز «مسکین» میگویند، چرا که قدرت هر حرکتی از او سلب شده است.
جلسه 225 http://yekaye.ir/2-baqare-035/
همچنین در بحث از فعل «اسْتَکانُوا» اشاره شد که کلمه «استکان» را عموم اهل لغت به معنای «خاضع و ذلیل شد» دانستهاند، اما درباره اینکه از چه مادهای گرفته شده اختلاف نظر دارند. برخی احتمال بیشتر را در این دانستهاند که از ماده «سکن» و بر وزن افتعال باشد که حاوی یک الف زاید است و توضیح دادهاند که «سکن» به معنای سکونت و آرامش پیدا کردن در جایی است، و «مسکین» کسی است که با تکیه بر مردم سکونت مییابد (که وضعیتی شدیدتر از فقیر است) و نیز به معنای شخصی است که ذلیل شده و مورد خشم قرار گرفته، هرچند ثروتمند باشد، و بر این اساس، «استکان» به معنای «خاضع و ذلیل شد» میباشد؛ هرچند برخی این احتمال را دادهاند که «استکان» از ماده «کین» (در حالت خواری و انکسار بودن) یا ماده «کَون» (=بودن) باشد.
جلسه 214 http://yekaye.ir/al-muminoon-023-076/
ارْزُقُوهُمْ ... وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً
هم عبارت «ارْزُقُوهُمْ» و هم عبارت «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» در آیه 5 همین سوره (جلسه 930 http://yekaye.ir/an-nesa-4-5/) گذشت. از این رو، برای نکات مربوط به این عبارات (اعم از بحثهای ادبی و ...) به همانجا مراجعه شود.
حدیث
1) الف. ابوبصیر هم از امام باقر ع و هم از امام صادق ع روایت کرده است که آیه «و چون هنگام تقسیم [ارث] خویشان و یتیمان و درماندگان حضور یابند، پس به آنها [نیز] از آن [اموال] روزی دهید» (نساء/8) توسط آیه فرائض [آیه 11 سوره نساء که سهم واجب وارثان را معلوم کرده] نسخ شده است. (تفسیر العیاشی، ج1، ص222-223)
ب. و نیز ابوبصیر میگوید: از امام باقر ع درباره آیه «و چون هنگام تقسیم [ارث] خویشان و یتیمان و درماندگان حضور یابند، پس به آنها [نیز] از آن [اموال] روزی دهید» سوال کردم که آیا نسخ شده یا خیر؟
فرمودند: خیر؛ هنگامی که نزد تو حاضر بودند پس به آنان عطا کن! (تفسیر العیاشی، ج1، ص222-223)
ج. گفتهاند که این آیه منسوخ نیست؛ و این کسانی را که خداوند از آنان در این آیه یاد کرده است، به عنوان مستحب، و اینکه بهرهای به آنان رسیده باشد، [از اموال ارث] مورد عطا قرار دهید؛ و این مضمون را از امام باقر ع نیز روایت کردهاند. (نهج البیان، ج1، ص83، نسخه خطی؛ به نقل از: البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص29)
الف. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ». قَالَ: نَسَخَتْهَا آیَةُ الْفَرَائِضِ.
و فی روایة أخرى َ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى» قَالَ نَسَخَتْهَا آیَةُ الْفَرَائِضِ. (تفسیر العیاشی، ج1، ص222-223)
ب. و فی روایة أخرى عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً» قُلْتُ أَ مَنْسُوخَةٌ هِیَ؟ قَالَ: لَا إِذَا حَضَرَکَ فَأَعْطِهِمْ. (تفسیر العیاشی، ج1، ص222-223)
ج. و قال محمد الشیبانی فی نهج البیان: و قال قوم: إنها لیست منسوخة یعطى من ذکرهم الله على سبیل الندب و الطعمة. قال: و هو المروی عن الباقر و الصادق (علیهما السلام). (نهج البیان، ج1، ص83، نسخه خطی؛ به نقل از: البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص29)
تبصره
1. روایت منسوخ شدن را فضل بن عبدالملک هاشمی از امام صادق ع نیز روایت کرده است (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج2، ص233)[4] و روایت منسوخ نشدن در مجمع البیان، ج3، ص19[5] نیز از امام باقرع روایت شده است.
2. در نگاه اول به نظر میآید حدیث اول و دوم با هم منافات دارند؛ اما همان گونه که در حدیث سوم از امام باقر ع و امام صادق ع نقل شده و اغلب علمای حدیث گوشزد کردهاند اینها با هم منافاتی ندارند: در حدیث اول، اشاره دارد که وجوب چنین بخششی نسخ شده است؛ اما در حدیث دوم اشاره میکند که این نسخ، به معنای کنار گذاشتن مضمون آیه نیست؛ بلکه استحباب این کار همچنان برقرار است. (تفسیر الصافی، ج1، ص425؛ وسائل الشیعة، ج26، ص71؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص28؛ تفسیر کنز الدقائق، ج3، ص336)
2) از پیامبر اکرم ص روایت شده است که: مسکین کسی نیست که او را با یک لقمه و دو لقمه، و یا یک خرما و دو خرما رد کنند؛ ولیکن مسکین کسی است که نه ثروتمندی یافته که بینیازش کند و نه از مردم سوال و گدایی میکند و نه به حال و روزش [بسادگی] تفطن پیدا میکنند تا بر او صدقه دهند.
مجمع البیان، ج5، ص64
روی عن النبی ص أنه قال لیس المسکین الذی یرده الأکلة و الأکلتان و التمرة و التمرتان و لکن المسکین الذی لا یجد غنیا فیغنیه و لا یسأل الناس شیئا و لا یفطن به فیتصدق علیه
شبیه به این مضمون را شیخ طوسی در التبیان، ج5، ص243[6] و سیوطی در الدر المنثور، ج6، ص114[7] روایت کردهاند.
تدبر
1) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
در تقسیم ارث، علاوه بر افرادى که سهم مشخّص دارند، به فکر فقرا و محرومان و یتیمان نیز باشید. (تفسیر نور، ج2، ص25)
در واقع، اگرچه سهم الارث افراد معلوم است؛ اما اگر خویشاوندان نیازمندی که ارث به آنان تعلق نمی گیرد و یا یتیمان و مسکینانی هنگام تقسیم ارث حاضر بودند، مناسب است که به آنان نیز بهرهای داده شود و با سخن نیک، و نه با مواجههای کاملا خشک و قانونی با آنان برخورد شود.
ثمره اخلاقی-اجتماعی
اسلام در حالی که بر تعیین حقوق و حد و مرزها و رعایت عدالت اصرار دارد؛ اما این گونه نیست که رعایت عدالت را در افق نوعی قانونگرایی خشک و بوروکراتیک تعقیب کند. در حالی که سهمالارث افراد دقیقا معلوم است؛ اما نباید رویه چنین باشد که اگر نیازمند واقعیای نیز در محل تقسیم ارث حضور داشت، کاملا مورد بیاعتنایی قرار گیرد.
2) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ»
به نگاهها، حضورها وتوقّعات طبیعى محرومان توجّه کنید. (تفسیر نور، ج2، ص25)
3) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ»
اموال ارثى را مخفیانه تقسیم نکنید، تا امکان حضور دیگران هم باشد. (تفسیر نور، ج2، ص25)
4) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ»
با توجه به اینکه سهم الارث افراد در آیه 11 (معروف به آیه فرائض) معلوم شده است، از قدیم بین مفسران اختلاف بوده که آیا این آیه نسخ شده است یا خیر؟ برخی (مانند سعید بن مسیب و أبی مالک و ضحاک، به نقل از مجمع البیان، ج3، ص19) مدعی بودهاند که این آیه نسخ شده است؛ اما اکثر مفسران (مثلا: ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن و إبراهیم و مجاهد و شعبی و زهری و سدی و بلخی و جبائی و زجاج؛ به نقل از مجمع البیان، ج3، ص19) بر این باورند که این حکم باقی است و نسخ نشده است؛ بویژه که برخی توضیح داده اند که اساساً مفاد این دو با هم تنافی ندارد که یکی را مستلزم نسخ دیگری بدانیم، زیرا آیه فرایض درباره سهم الارث های کاملا تعیین شده برخی از افراد است؛ و این آیه درباره حکم وجوبی یا استحبابی سهم الارث برای دیگران است بدون اینکه تعیین دقیق شود (المیزان، ج4، ص200) که البته اینها بر دو قسماند: مجاهد بر این باور بوده که حکم وجوبی است، و پرداخت آن در حدی که ورثه با طیب خاطر پرداخت کنند، لازم است؛ اغلب حکم این آیه را مستحبی دانستهاند (مجمع البیان، ج3، ص19) و یک شاهد مهم بر اینکه حکم غیروجوبی بوده این است که اگر واجب بود آنگاه اینان هم حق معینی داشتند و در این صورت طبیعی بود که آن را تعیین کنند و با توجه به اینکه موضوع بشدت محل ابتلا بوده، انگیزه ها برای نقل چنین مطلبی بسیار زیاد است و طبیعی بود که اخبار متواتری درباره این مساله نقل شود، و همین که الان خبری از چنین روایاتی نیست، پس مساله به صورت وجوب نبوده است. (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج9، ص504)
5) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
درباره اینکه مراد از «القسمه» و به تبع آن، مخاطب «فارزقوهم ...» کیست، سه دیدگاه مطرح شده است:
الف. مراد هنگام تقسیم ارث است؛ و خطاب «فارزقوهم» به وارثان متوفی هستند که بدانها دستور داده شده برای آن نیازمندانی از خویشاوندان و ... که سهم الارث معینی به آنان تعلق نمی گیرد، سهمی قرار دهند. (مجمع البیان، ج3، ص19؛ مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
ب. مراد از قسمت، وصیت کردن است، و مخاطب، شخصی است که در بستر وفات قرار گرفته؛ و در این آیه به او دستور داده شده که در وصیت در خصوص میراثی که از وی میماند، سهمی را هم برای این افراد قرار دهد. (مجمع البیان، ج3، ص19؛ مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
ج. مراد هنگام تقسیم ارث است، و اولوا القربی خویشاوندانی است که ارث می برند و الیتامی و المساکین کسانی اند که ارث نمی برند؛ آنگاه »فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ» مربوط است به این خویشاوندانی که ارث می برند و «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» ناظر است به مساکین. (منسوب به سعید بن جبیر، به نقل از مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، هیچ منافاتی بین این دو نیست و بعید نیست هردو مد نظر باشد، بویژه که از ابن عباس هر دو قول اول روایت شده است. (مجمع البیان، ج3، ص19)
6) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
با توجه به اینکه خطابِ «فارزقوهم» به چه کسی باشد، منظور از «قول معروف» نیز میتواند متعدد باشد:
الف. خطاب به ولیّ وارث یتیم است:
الف.1. که با توجه به اینکه وارث صغیر است، به نیازمندان با روی خوش بگوید درست است که توصیه شده که به شما از اموال ارث بدهیم؛ اما چون این ارث مال خود ما نیست و مال یتیم است ما حق نداریم از اموال یتیم چیزی به دیگران بدهیم. (سعید بن جبیر، به نقل از فقه القرآن، ج2، ص347 و مجمع البیان، ج3، ص19)
الف.2. توصیه شده در عین حال که فعلا نباید مال را در اختیار یتیم قرار دهد، اما به وی با روی خوش بفهماند که این مال را برای او نگه خواهد داشت.
ب. خطاب به مطلق وارثان است در قبال این اقشار، یعنی اگر دیگرانی که نیازمندند و سهم معین شدهای از ارث ندارند، و در عین حال انتظار کمک دارند، شما اگر سهم اندکی به آنها دادید در عین حال، با روی خوش با آنان برخورد کنید؛ و این گونه نباشد که منت بگذارید (مفاتیح الغیب، ج9، ص504)؛ و یا از همان ابتدا آنان را از خود برانید.
ج. خطاب به متوفی و در مقام وصیت کردن است:
ج.1. یعنی اگر شخصی که میخواهد وصیت کند وصیت خود برای بازماندگان را با دعای اینکه خدا به شما روزی دهد و ... همراه سازد. (به نقل از مجمع البیان، ج3، ص19)
ج.2. شخصی که وصیت میکند برای کسانی که سهمی تعیین نکرده سخن شایسته بگوید [یعنی این گونه نباشد که اگر برای برخی توصیهای نکرد، آنان را با مذمت و ... یاد کند] (ابن عباس و سعید بن مسیب، به نقل از مجمع البیان، ج3، ص19) و عذرخواهی کند که برای آنان چیزی قرار نداده است. (مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
ج.3. شخصی که وصیت می کند که مقداری را به افرادی که سهم الارث ندارند بدهد، به گونه ای نباشد که بر آنان منت گذارد. (مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
7) «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی ... فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
با هدایاى مالى و زبان شیرین، از کینهها و حسادتها، پیشگیرى و پیوندهاى خانوادگى را مستحکمتر کنید. (تفسیر نور، ج2، ص25)
8) «فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
هدایاى مادّى، همراه با محبّت و عواطف معنوى باشد. (تفسیر نور، ج2، ص25)
[1] . این توضیح درباره «قربان» در جلسه 906 http://yekaye.ir/ale-imran-3-183/ گذشت.
[2] . این نکته در جلسه 344 http://yekaye.ir/al-balad-90-15/ گذشت.
[3] . در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص192 «مقاربه» و تفاوت برخی از کلمات مشابه آن با آن چنین بیان شده است:
المصاحبه: إن کانت العشرة من الطرفین فیعبّر فیها بصیغة المصاحبة الدالّة على الاستدامة، و قریبة منها لغات اخر، نشیر الى خصوصیّاتها اجمالا:
المُعَاشَرَةُ: هو الاختلاط و کثرة التماسّ فی جریان إدامة الحیاة.
المُخَالَطَةُ: یلاحظ فیها جهة الاختلاط فی امور، و مداخلة بینهما.
المُلَازَمَةُ: یلاحظ فیها التلازم فی المؤانسة و المرافقة.
المُرَافَقَةُ: یلاحظ فیها الرفق و الملاءمة فی المعاشرة.
المُجَالَسَةُ: یلاحظ فیها جهة الجلوس مع آخر فی محلّ.
المُؤَانَسَةُ: یلاحظ فیها لحاظ الانس و التمایل بینهما.
المُقَارَبَةُ: یلاحظ فیها القرب من الآخر ظاهرا أو معنى.
المُقَارَنَةُ: یلاحظ فیها جریان کلّ منهما على طریقة الآخر.
المُجَاوَرَةُ: یلاحظ فیها جهة قرب السکنى و التمایل الیه.
المُلَاقَاةُ: یلاحظ فیها المداناة من قدّام و بالمقابلة.
المُدَانَاةُ: یلاحظ فیها القرب على سبیل التسفّل.
المُصَادَفَةُ: یلاحظ فیها الملاقاة و اتصال فی الجانب.
المُوَافَقَةُ: یلاحظ فیها التوافق فی قبال التخالف.
و در الفروق فی اللغة، ص302-303 هم آمده است:
(الفرق) بین المقاربة و الملاقاة: أن الشیئین یتقاربان و بینهما حاجز یقال التقى الحدان و الفارسان، و الملاقاة أیضا أصلها أن تکون من قدام ألا ترى أنه لا یقال لقیته من خلفه و قیل اللقاء اجتماع الشیء مع الشیء على طریق المقاربة و کذلک یصح اجتماع عرضین فی المحل و لا یصح التقاؤهما، و قیل اللقاء یقتضی الحجاب یقال احتجب عنه ثم لقیه و أما المصادقة فأصلها أن تکون من جانب و الصدفان جانبا الوادی و منه قوله تعالى (إِذا ساوى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ).
[4] . قوله سبحانه «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً» روى الفضل بن عبد الملک الهاشمی عن أبی عبد الله ع أنه منسوخ بقوله یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ.
[5] . اختلف الناس فی هذه الآیة على قولین (أحدهما) أنها محکمة غیر منسوخة عن ابنعباس و سعید بن جبیر و الحسن و إبراهیم و مجاهد و الشعبی و الزهری و السدی و هو المروی عن الباقر ع.
[6] . روى أبو هریرة عن النبی صلى الله علیه و آله أنه قال لیس المسکین الذی تردّه الاکلة و الاکلتان و التمرة و التمرتان و لکن المسکین الذی لا یجد غنى فیغنیه و لا یسأل الناس إلحافاً.
[7] . و أخرج ابن جریر و ابن حبان و ابن مردویه عن أبى هریرة قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم لیس المسکین الذی ترده التمرة و التمرتان و لا الاکلة و الأکلتان قالوا فمن المسکین قال الذی لیس له ما یغنیه و لا یعلم مکانه فیتصدق علیه فذلک المحروم.