سفارش تبلیغ
صبا ویژن

8) سوره شعرا (26) آیه 217 وَتَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِی

بسم الله الرحمن الرحیم

8) سوره شعرا (26) آیه 217  وَتَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ

ترجمه:

و بر آن شکست‌ناپذیر رحیم توکل کن

توکل: وکیل قرار دادن، کار را به دیگری واگذار کردن.

حدیث

 امروز دو حدیث از امام صادق علیه‌السلام را تقدیم می‌کنم: هر دو از اصول کافی، ج‏2، ص65:

1) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ‏ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الْغِنَى وَ الْعِزَّ یَجُولَانِ فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التَّوَکُّلِ أَوْطَنَا.

ثروت و عزت در گردش بودند، هنگامی که به جایگاه توکل دست‌یافتند، همانجا اطراق کردند.

2) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

أَیُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ مَا یُحِبُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَ مَا یُحِبُّ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَهُ وَ عَصَمَهُ لَمْ یُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ أَوْ کَانَتْ نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَشَمِلَتْهُمْ بَلِیَّةٌ کَانَ فِی حِزْبِ اللَّهِ بِالتَّقْوَى مِنْ کُلِّ بَلِیَّةٍ أَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ» [سوره دخان، آیه 51].

هر بنده‌ای که به جانب آنچه خدا دوست دارد روی آورد، خداوند از جانبی که او دوست دارد [به او] روی می‌آورد؛ و کسی که به خدا پناه ببرد خدا او را در پناه خود بگیرد؛ و کسی که خدا به او روی آورد و پناهش دهد، اگر آسمان بر زمین بیفتد یا عذابی بر اهل زمین نازل شود به نحوی که بلا همگان را فراگیرد، او در حزب خدا و در تقوای [= محفوظ و نگه‌داشته شده] از هر بلایی باشد؛ آیا این خداوند عز و جل نیست که [در سوره دخان، آیه 51] می‌فرماید: «همانا متقین در جایگاهی امن هستند.»؟

اصلاح در ترجمه:

توکل به معنای «واگذار کردن کار» نیست؛ بلکه به معنای «قبول کردن کار است با اعتماد بر خدا».

توضیح مطلب: وقتی به 55 ترجمه‌ای که مقابلم بود مراجعه کردم، همگی (غیر از ترجمه فیض‌الاسلام که نوشته بود: «توکل و اعتماد کن») یا توکل را بدون ترجمه رها کرده بودند یا آن را به «واگذار کن» ترجمه کرده بودند. در برخی کتب لغت مانند «لسان العرب» هم مطلب به گونه‌ای بود که همنی معنا برداشت می‌شد. من هم  همین را به عنوان معنای کلمه «توکل» نوشتم. اما یکی از خوانندگان محترم در پیامی در تلگرام برایم نوشت:

«توکل به ترجمه شهید مطهری ظاهرا یعنی کار را تماما خودم به عهده گرفتم با اعتماد بر خدا. وکیل گرفتن معنای توکیل است نه توکل. توکل که مطاوعه هست یعنی خودم وکالت کار خودم را به عهده گرفتم علی الله. در واقع معتمدا علی الله!»

به کتاب شهید مطهری و به مفردات راغب اصفهانی مراجعه کردم دیدم حق با ایشان است: «وکالت» در جایی گفته می‌شود که کسی انجام کار خود را به دیگری واگذار کند. «توکیل» یعنی وکیل گرفتن، و در جایی است که انسان به خاطر اعتماد به کفایت شخصی دیگر یا به خاطر ناتوانی خودش از انجام کار، کار را به شخص دیگر واگذار می‌کند. نقطه مقابل «توکیل»، «توکل» است؛ که اگر با حرف «لـ» بیاید به معنای «قبول وکالت» می‌باشد؛ اگر با حرف «بـ» بیاید به معنای «ضمانت کردن برای انجام کار خاصی است» (لسان العرب، ج11، ص734) و اگر با حرف «علی» بیاید به معنای «اعتماد کردن» بر دیگری است (مفردات راغب، ص569) شهید مطهری معتقد است که تعبیر «توکل علی» جز در مورد خدا (= توکلتُ علی الله) مطرح نشده است؛ و معنایش این است که من انجام کار را برعهده می‌گیرم با اعتماد بر خدا. شهید مطهری در کتاب «گفتارهایی در اخلاق اسلامی» که فصل اولش به توضیح «توکل» اختصاص دارد، توضیح می‌دهد دو معنا برای توکل پیدا شده: یکی واگذار کردن کار به خدا و خود را کنار کشیدن؛ دیگری، کار را علی‌رغم همه سختی‌ها و ضررهای ظاهری برعهده گرفتن و در این مسیر به حمایت و امید خدا اعتماد کردن؛ و با بحثهای جالب لغوی و بررسی مساله در آیات مختلف قرآن نشان می دهند که معنای دوم درست است. لذا برخلاف برخی مترجمان که «توکل» را به معنای «واگذار کردن کار به خدا» ترجمه کرده‌اند، معنای درستش این است که «من کارم را انجام می دهم با اعتماد و تکیه بر خدا».

آدرسی که می‌توانید PDF کتاب‌های شهید مطهری (از جمله این کتاب، که برای فهم معنای قرآنی «توکل» بسیار مفید است) را از آنجا دانلود کنید:

http://motahari.ir/fa/content/185


تدبر

تمام رازهای موفقیت در زندگی در این یک آیه جمع شده است:

1)     انسان‌ها در تصمیم‌های مهم و بزرگ زندگی‌شان نیازمند کسی هستند که از آنها حمایت و پشتیبانی کند. در بسیاری از مواقع، می‌دانیم که انجام کاری صحیح است اما آن را یا برخلاف منافع زودگذر خود می‌بینیم یا چنان تنها هستیم که از انجام آن می‌ترسیم و احتمال موفقیت را بسیار کم می‌بینیم. شهید مطهری مثال می‌زند به «کارمندی که اگر بخواهد راه راستی و درستی را برود می‌بیند به حسب ظاهر پول و منفعت و پیشرفتی نیست. اما اگر راه باطل و رشوه گرفتن و دزدی را پیش برود می‌بیند راه برایش باز است. با خود که فکر می کند می‌بیند در آن راه اول 80-90 درصد موفقیت است البته احتمال شکست هم هست. ولی اگر بخواهد راه درستی و راستی را برود شاید ده درصد احتمال موفقیت نباشد. اکنون آیا در عالم قدرتی هست که اگر انسان دنبال حق برود، او را تحت حمایت بگیرد؟» (گفتارهایی در اخلاق اسلامی، ص14) معنای توکل بر خدا یعنی اعتماد کن به خدا. نترس؛ کاری که درست است انجام بده و خیالت راحت باشد که خدا پشت سرت است.

2)     اگر هنگام هر کاری به خدا اعتماد و توکل کنیم، حتما دنبال کار درست می‌رویم. حتما کارهایی خواهیم کرد که روح ما را ارتقا خواهد داد. توکل کردن نه‌تنها ما را در کارمان موفق می‌کند بلکه خود به خود اهدافمان را هم تصحیح می‌کند. به قول شهید مطهری، معنی ندارد که کسی بگوید با توکل بر خدا می‌خواهم به دزدی بروم!

3)     در انجام کارمان به خدایی اعتماد می‌کنیم که عزیز است. عزیز یعنی قوی‌ای که بر همه غلبه می کند اما هیچگاه مغلوب واقع نمی‌شود. یعنی کسی را پشتوانه کارت قرار بده که مطمئن باشی کم نمی‌آورد.

4)     در انجام کارمان به خدایی اعتماد می‌کنیم که رحیم است. قبلا درباره رحیم گفته شد که رحیم یعنی کسی که رحمتش دائمی است و در قرآن کریم، این وصف خدا غالبا در مورد مومنان به کار رفته است؛ یعنی مومنان با ایمان آوردنشان، علاوه بر رحمت عمومی خدا (رحمانیت) از رحمت ویژه‌ای نیز برخوردار می‌شوند. وقتی به خدا توکل و اعتماد می‌کنیم حتما از رحمت ویژه او برخوردار می‌شویم؛ وقتی که با ما با رحمت عمومی‌اش برخورد کرده، این همه نعمت به ما داده است؛ اگر خدایی که شکست در کارش راه ندارد (عزیز است) بخواهد با رحمت ویژه‌اش با ما برخورد کند و کار ما را راه بیندازد، چه خواهد شد؟ پس کسی را پشتوانه کارت قرار بده که نه‌تنها کم نمی‌آورد، بلکه به تو مهربان است و هیچگاه تو را رها نمی‌کند.

با وجود چنین خدای عزیز و رحیمی (خدایی که اگر سراغش برویم حتما هم هوای ما را دارد و هم می‌تواند کار را به نتیجه برساند)، چرا برخی از ما در کارهای درست سستی می‌کنیم و گمان می‌کنیم که موفق نمی‌شویم؟ چرا فکر می‌کنیم که تنهاییم؟ چرا از موج‌های اجتماعی مخالف می‌ترسیم؟ چرا چشممان به دهان دیگران است؟ آیا با باور داشتن به چنین خدایی و تکیه کردن به او، اندک جایی برای سستی و ناامیدی می‌ماند؟

در شگفتم که قرآن کریم این اندازه واضح و صریح راه‌های موفقیت تمام و کمال برای هدفهای مقدس و عالی با ضمانت صددرصد را به ما آموزش می‌دهد اما عده‌ای به کلاس‌های موفقیت می‌روند؛ و فکر می‌کنند راه موفقیت را یافته‌اند. واقعا جز خدا چه کسی می‌تواند تضمین قطعی برای موفقیت دهد؟ و چرا ما سخنان برخی افراد تبلیغات‌چی (show man) را باور می‌کنیم اما سخنان خدایی چنین عزیز و رحیم را باور نمی‌کنیم؟ واقعا ای انسان! چه چیزی تو را نسبت به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟ (یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟)


7) سوره مومنون (23)، آیه 78 وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَکُمُ السّ

بسم الله الرحمن الرحیم

7) سوره مومنون آیه 78  وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ

ترجمه:

و او کسی است که براى شما گوش و دیدگان و دلها بیافرید، چه اندک سپاس مى‏گزارید.

حدیث:

1)     عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:

مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَابَ شُکْرٍ فَخَزَنَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَةِ.

اصول کافی، ج2، ص94

امام صادق ع نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم ص فرمودند:

خدا بر هیچ بنده‏اى درِ شکر را نگشود، که درِ زیادتى را از او پوشیده داشته باشد.

2)     امیرالمومنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ‏ وَ یَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ یَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم‏

نهج‌البلاغه، حکمت 8

از ویژگى‏هاى این انسان در شگفتى مانید: با پیه‌ای مى‏نگرد، و با گوشتی سخن مى‏گوید، و با استخوانی مى‏شنود، و از شکافى نفس مى‏کشد!!

اصلاح در ترجمه

در عربی، «أُذُن» به معنای «گوش» است و «سمع» به معنای «شنیدن» است. با اینکه در قرآن کریم کلمه «أذن» (و جمع آن: آذان) به کار رفته است اما غیر از آیه 20 سوره هود، همواره (از جمله در همین آیه) کنار کلمه «السمع»، کلمه «ابصار» (= دیدگان، چشم‌ها) که اسم آلت، و نه مصدر، است، به کار رفته است. در واقع، در ترجمه آیه باید گفته می‌شد: «او براى شما شنیدن و دیدگان و دلها بیافرید»، نه «گوش و دیدگان و دلها». در واقع در این آیه (و سایر آیات مشابه) در مورد شنیدن، خداوند کلمه «السمع» که مصدر است و دلالت بر خود عمل شنوایی می‌کند را مطرح کرده است؛ اما در دو مورد بعدی، به جای عمل، به ابزار عمل (چشم و قلب)، آن هم به صورت جمع (چشم‌ها، دل‌ها) اشاره کرده است.

با توجه به اینکه تک‌تک کلمات قرآن از جانب خداوند نازل شده است، این تفاوت حتما نکته‌ای دارد و از صبح تاکنون درباره چرایی آن، حدس‌هایی به ذهنم خطور کرده؛ اما به نکته‌ای که بتوانم با خیال راحت نزد دیگران مطرح کنم، نرسیدم.

امروز صبح، مانند هر روز، برای نوشتن ترجمه، یازده ترجمه مشهور را نگاه کردم؛ که همگی «السمع» را «گوش» ترجمه کرده بودند. اما بعد که هنگام تدبر در آیه، متوجه این تفاوت شدم، به نرم‌افزار «جامع تفاسیر نور» مراجعه کردم که حاوی 55 ترجمه فارسی است. همگی یا «گوش و چشم» ترجمه کرده‌اند یا «شنوایی و بینایی» (یعنی سمع و ابصار را یا هردو به صورت «اسم آلت» ترجمه کرده‌اند یا هردو را به صورت مصدر). فقط دو نفر از مترجمان (ولی‌الله دهلوی، و خوشابر مسعود انصاری) عبارت را به صورت «براى شما شنوائى و دیده‏ها و دلها آفرید» ترجمه کرده بودند.

در تفاسیر هم در حدی که فرصت کردم کسی که توضیحی درباره این تفاوت ارائه کند، نیافتم. اگر کسی مطلب قابل اعتمادی دارد به وبلاگ ارسال فرماید تا در اختیار همگان قرار گیرد.

تدبر

1)‌ دیروز درباره بزرگواری پروردگار (کریم بودن رب) تامل کردیم. یکی از نمودهای مهم بزرگواریش همین نعمت‌های مهمی مانند چشم و گوش است که با آنها با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار می‌کنیم و شکرش را بجا نمی‌آوریم و با این حال آ نرا از ما نمی‌گیرد. چشم و گوش دم‌دست‌ترین ابزارهای ارتباطی ما با جهان است و دل عمیق‌ترین ابزار ارتباطی ما با عالم. با اینها واقعیات مختلف را می‌یابیم و می‌فهمیم و با این فهم، خودمان را متحول می‌کنیم:

ای برادر تو همه اندیشه‌ای

مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

آیا عجیب نیست: با چند تکه پیه و استخوان و ریشه، می‌بینیم و می‌شنویم و درک می‌کنیم؛ و در واقع با همین ابزارهای مادی، معنوی‌ترین کار عالم (ادراک و فهم واقعیت و ارتباط واقعی برقرار کردن با حقایق عالم) را انجام می‌دهیم. و چقدر کم شکر این نعمت را ادا می‌کنیم!!!

2)‌ شکر نعمت، صرف گفتن «متشکرم» نیست؛ که خداوند هیچ نیازی به «متشکرم» گفتن ما ندارد. ما ایرانیان، به انسان سپاس‌گزار، انسان حق‌شناس می‌گوییم و چه تعبیر خوبی! سپاس‌گزاری یعنی حق‌شناسی؛ یعنی اگر هر نعمتی به ما دادند، حق آن را بشناسیم و آن را در جایی که شاید و باید استفاده کنیم. آیا به ما گوش داده‌اند که سخنان حق و راست و صدای زیبای طبیعت و صوت ملکوتی قرآن را بشنویم یا دروغ و غیبت و تهمت و ناسزا و موسیقی‌های آشفته کننده‌ی روح را؟ چشم داده‌اند که به جلوه‌های جمال خدا بنگریم یا آن را خرج شهوت‌رانی و چشم‌چرانی و سرک کشیدن در کار دیگران و ... کنیم؟ و از همه مهمتر، دل داده‌اند که آن را حرم یار کنیم یا آن را انبانی کنیم از محتواهای بیهوده و لذت‌های زودگذری که نهایتا تعالی روح لطیف ما را زایل کرده، باطن ما را آشفته می‌سازد؟ به چه کسی دل می‌دهیم؟ چرا فیلم‌های آنچنانی چند ساعت دل ما را می‌برد و با تمام حضور قبل، یک مسابقه فوتبال را نگاه می‌کنیم، اما حاضر نیستیم دقایقی کوتاه خودمان دلمان را به محضر خدا ببریم و اگر نماز هم می‌خوانیم، به خدا دل نمی‌دهیم؟

واقعا چرا شکرگزاران اندک‌اند؟ آیا جز سوءاستفاده ما از بزرگواری خدا دلیل دیگری هم دارد؟

3) راستی چرا چشم ما به عالم باطن باز نیست؟ چرا گوش ما صدای ملکوتیان را نمی‌شنود؟ چرا دل ما با یاد خدا آرام نگرفته است؟ اگر شکرگزاری باعث افزایش نعمت است، شکر چشم و گوش و دل، توان بهره‌وری از آنها را بالا می‌برد و این ابزارهای ارتباطی، ارتباط ما با کل عوالم (نه فقط عالم دنیا) را موجب خواهد شد. مگر نشنیده‌اید که پیامبر اکرم (ص) یکبار در کنار قبرستان بقیع درباره فریاد یکی از مردگان توضیحی داد و در جواب اصحابش که این صدا را نشنیدند، فرمود: « وَلَوْلا تَمْرِیجٌ فِی قُلُوبِکُمْ وَتَزَیُّدُکُمْ فِی الْحَدِیثِ لَسَمِعْتُمْ مَا أَسْمَعُ» (صریح السنه، ابن‌جریر طبری، ج1، ص29؛ و شرح اصول کافی ملاصدرا، ج1، ص331) (اگر نبود که دل‌هایتان چراگاه شده است و در سخن‌گفتن حد نگه نمی‌دارید، آنچه من می‌شنوم را می‌شنیدید). مگر حضرت علی (ع) در خطبه قاصعه (خطبه 192 نهج‌البلاغه) نفرمود که «من هنگام نزول وحی بر پیامبر صدای ناله شیطان را شنیدم و از پیامبر (ص) سوال کردم که این چه ناله‌ای بود؟ فرمود: ای علی! تو هرچه من می‌شنوم می‌شنوی و هرچه من می‌بینم می‌بینی، ‌غیر از اینکه تو پیامبر نیستی» وقتی ما این ابزارها را در همین عالم دنیا درست استفاده نمی‌کنیم، چه انتظاری داریم که این ابزارها را برای ما ارتقا دهند؟ البته برخی با ریاضت‌های غیرشرعی و عرفان‌های من‌درآوردی می‌کوشند اندکی به عوالم دیگر وارد شوند و به تعبیر قرآن کریم با شیاطین ارتباط برقرار می‌کنند و برخی اطلاعات هم به دست می‌آورند؛ که امروزه دکان این عرفان‌های دروغین فراوان شده است والبته سوءاستفاده‌ها هم فراوان. به قول سنایی غزنوی:

چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب             چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا

پس بیایید بیش از آنکه با کارهای عجیب و غریب، به دنبال دیدن و شنیدن و ارتباط با عوالم بالا باشیم، همین ابزارها را در همین‌جا، آن گونه که خداپسند است، استفاده کنیم که خدا خودش وعده داده است که «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم» (سوره ابراهیم، آیه 7). اگر شکر این نعمت را بجا آوردیم حتما چشم و گوش و دل معنوی‌مان هم باز خواهد شد و آنگاه چون در مسیر شکر جلو رفته‌ایم علمی هم که از آن طریق به دست آوریم ان‌شاءالله مایه غفلت و سوءاستفاده نخواهد بود.

از خدا بخواهیم توفیق شکر واقعی این نعمت‌ها، و بلکه همه نعمت‌هایش را، به همه ما عنایت فرماید.


6) سوره انفطار (82) آیه 6 یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ

بسم الله الرحمن الرحیم

6) سوره انفطار (82) آیه 6  یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ

ترجمه:

 ای انسان! چه چیزی تو را نسبت به پروردگار کریمت مغرور کرد؟

غرور: فریب

مغرور کرد: فریفت

نکته تدبری:

در جایی که سوالی پرسیده می شود، تدبر فقط تامل درباره اصل سوال نیست، بلکه درباره پاسخش اندیشیدن هم تدبر است.

حدیث:

امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند:

کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه‏  نهج‌البلاغه، حکمت 116 و 260 (این حدیث در نهج‌البلاغه دوبار آمده است)

چه بسا کسى که با نعمت‏هایى که به او رسیده، به دام افتد؛ و به خاطر اینکه گناهش را پرده‏پوشى کرده‌اند، مغرور شود؛ و با ستایش شدن، مورد فتنه و آزمایش قرار گیرد؛ و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، نیازمود. (= اینکه خدا به انسان‌ها مهلت می‌دهد شدیدترین ابتلا و آزمون الهی است)

تدبر

1)     آیت الله جوادی آملی می‌فرمودند: پاسخ سوالی که در این آیه مطرح شده این است: «کَرَمِ تو». شاید بهترین معادل «کریم» در فارسی، «بزرگوار» باشد. یکی از بزرگترین مشکلات اغلب ما انسان‌ها این است که غالبا با افراد ناآشنا، مودب و خوش‌برخورد هستیم، مراعاتشان را می‌کنیم، و ...؛ اما هرچه افراد به ما نزدیک‌تر می‌شوند و بیشتر در حق ما بزرگواری می‌کنند، بیشتر در حقشان ناسپاسی می‌کنیم؛ گویی وظیفه‌شان است که چنین کنند؛ نه‌تنها از آنها متشکر نمی‌شویم؛ بلکه با کوچکترین بهانه‌ای در مقابلشان ترشرویی می‌کنیم.

شاید مثال پدر و مادر بهترین مثال باشد. یک نفر هنگام وقوع یک مشکل مثلا اداری به ما کمک می‌کند و هیچ پولی هم از ما نمی‌گیرد، هربار او را می‌بینیم از او تشکر می‌کنیم؛ اما پدر و مادری که برای بزرگ شدن ما این همه رنج کشیده‌اند و سالهای ناتوانی‌مان بدون هیچ چشم‌داشتی در حق ما چقدر احسان کردند، شب‌ها نخوابیدند تا ما بخوابیم؛ جوانی خود را صرف کنند تا در حد توانشان زندگی خوبی داشته باشیم؛ آنگاه کافی است یکبار خواسته ما را برآورده نکنند، چه می‌کنیم؟! گویی چون مدتها در حق ما بزرگواری کرده‌اند دیگر وظیفه‌شان است.

در مورد خدا هم همین‌طور. همه آنچه داریم از کَرَم اوست؛ حتی اینکه می‌توانیم علیه او اعتراض کنیم، باز به خاطر توانایی‌ای است که او به ما داده است. لحظه‌ای نعمت‌های خدا را بشمارید: چشم، گوش، دست، پا، دهان، دندان، گلو، انگشت، ....،‌پدر، مادر، دوست، ...، امکانات زندگی، هوا، بهار، گل، سبزه، ...، محبت، عشق، احساسات پاک، دلی به وسعت دریا، ...، و ... . با این حال چقدر به یاد او هستیم؟ چقدر او را در زندگی خود جدی می‌گیریم؟ چقدر برنامه‌های زندگی او را مطابق تعالیم او تنظیم می‌کنیم؟ .... و اگر کوچکترین مشکلی در زندگی‌مان پیش آید، چقدر ناسپاسی می‌کنیم؟

2)     واقعا چرا به خدا چنین مغرور شده‌ایم؟ چرا هرکس با ما بزرگواری می‌کند، مغرور می‌شویم و ناسپاسی می‌کنیم؟ چرا هرچه بزرگواری افراد بیشتر می‌شود ناسپاسی ما هم بیشتر می‌شود؟ آیا همه اینها دلیل بر این نیست که خود حقیقی‌مان را فراموش کرده‌ایم؟ خودمان را اشتباه گرفته‌ایم؟ مراقب خودمان نیستیم؟

تدبر امیرالمومنین در این آیه

حضرت علی علیه‌السلام یکبار این آیه را تلاوت کردند و درباره‌اش خطبه‌ای ایراد فرمودند (خطبه 223 نهج‌البلاغه) شاید این خطبه بهترین نمونه تدبر در این آیه باشد. خطبه شاید اندکی طولانی باشد؛ و من بنا نداشتم مطالب طولانی بیاورم. اما گمان کنم برخی افراد علاقه داشته باشند؛ لذا متن خطبه و ترجمه آن را آوردم. بیایید به سخنان ایشان گوش دهیم تا با نمونه‌ای از تدبری که شخصیت عظیمی همچون حضرت علی علیه‌السلام انجام داده است، آشنا شویم: ضمنا بر اساس تصحیح‌های مختلفی که از نهج‌البلاغه انجام شده، شماره خطبه‌ها و حکمت‌ها متفاوت است. من غالبا از نهج‌البلاغه «تصحیح دشتی» استفاده می‌کنم که نهج‌البلاغه «ترجمه شهیدی» نیز بر همان اساس است. اغلب استفاده کنندگان از گوشی همراه، نرم‌افزار باد صبا را دارند. این نرم افزار چند ضمیمه دارد که یکی از آنها «نهج‌البلاغه کیمیا» است. که آن هم بر اساس همین نسخه است. بنابراین هر آدرسی از نهج‌البلاغه عرض شد می‌توانید در گوشی خود آن را مشاهده کنید.

خطبه 223 و من کلام له ع قاله عند تلاوته‏ «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»

 أَدْحَضُ‏ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً لَقَدْ أَبْرَحَ‏ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ!

 یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَکَ عَلَى ذَنْبِکَ وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ؟ وَ مَا أَنَّسَکَ بِهَلَکَةِ نَفْسِکَ؟ أَ مَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ؟ أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ [نَوْمِکَ‏] یَقَظَةٌ؟ أَ مَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ؟ فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِیَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ، فَتُظِلُّهُ؛ أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ یُمِضُّ جَسَدَهُ، فَتَبْکِی رَحْمَةً لَهُ؛ فَمَا صَبَّرَکَ عَلَى دَائِکَ وَ جَلَّدَکَ عَلَى مُصَابِکَ وَ عَزَّاکَ عَنِ الْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِکَ وَ هِیَ أَعَزُّ الْأَنْفُسِ عَلَیْکَ؟ وَ کَیْفَ لَا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیَاتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِیهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ؟

فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِکَ بِعَزِیمَةٍ وَ مِنْ کَرَى الْغَفْلَةِ فِی نَاظِرِکَ بِیَقَظَةٍ وَ کُنْ لِلَّهِ مُطِیعاً وَ بِذِکْرِهِ آنِساً وَ تَمَثَّلْ فِی حَالِ تَوَلِّیکَ‏ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَیْکَ یَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ وَ یَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَیْرِهِ

فَتَعَالَى مِنْ قَوِیٍّ مَا أَکْرَمَهُ وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیفٍ مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِیَتِهِ وَ أَنْتَ فِی کَنَفِ سِتْرِهِ‏ مُقِیمٌ وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ فَلَمْ یَمْنَعْکَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَیْنٍ‏ فِی نِعْمَةٍ یُحْدِثُهَا لَکَ أَوْ سَیِّئَةٍ یَسْتُرُهَا عَلَیْکَ أَوْ بَلِیَّةٍ یَصْرِفُهَا عَنْکَ فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ

وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ هَذِهِ الصِّفَةَ کَانَتْ فِی مُتَّفِقَیْنِ فِی الْقُوَّةِ مُتَوَازِیَیْنِ فِی الْقُدْرَةِ لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِمٍ عَلَى نَفْسِکَ بِذَمِیمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَسَاوِئِ الْأَعْمَالِ

وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ وَ لَقَدْ کَاشَفَتْکَ الْعِظَاتِ‏ وَ آذَنَتْکَ‏ عَلَى سَوَاءٍ وَ لَهِیَ بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِکَ وَ [النَّقْضِ‏] النَّقْصِ فِی قُوَّتِکَ أَصْدَقُ وَ أَوْفَى مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ أَوْ تَغُرَّکَ وَ لَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَکَ مُتَّهَمٌ‏ وَ صَادِقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُکَذَّبٌ

وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِی الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِیَةِ لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْکِیرِکَ وَ بَلَاغِ مَوْعِظَتِکَ بِمَحَلَّةِ الشَّفِیقِ عَلَیْکَ وَ الشَّحِیحِ‏ بِکَ

وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِهَا دَاراً وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ یُوَطِّنْهَا مَحَلًّا وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْیَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْیَوْمَ

إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ وَ حَقَّتْ‏ بِجَلَائِلِهَا الْقِیَامَةُ وَ لَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَکٍ أَهْلُهُ وَ بِکُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ وَ بِکُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ فَلَمْ [یَجْرِ] یُجْزَ فِی عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ یَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِی الْهَوَاءِ وَ لَا هَمْسُ قَدَمٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا بِحَقِّهِ فَکَمْ حُجَّةٍ یَوْمَ ذَاکَ دَاحِضَةٌ وَ عَلَائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِکَ مَا یَقُومُ بِهِ عُذْرُکَ وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُکَ وَ خُذْ مَا یَبْقَى لَکَ مِمَّا لَا تَبْقَى لَهُ وَ تَیَسَّرْ لِسَفَرِکَ وَ شِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ وَ ارْحَلْ‏ مَطَایَا التَّشْمِیر


عبارات خطبه دشوار بود. دیدم در میان ترجمه‌ها ترجمه مرحوم فیض الاسلام توضیحات اضافی هم دارد که به فهم خطبه کمک می‌کند. آن را انتخاب کردم . مطالب داخل پرانتز غالبا توضیحات ایشان است. البته در مواردی برای روان شدن ترجمه، اصلاحاتی انجام دادم و برخی از توضیحات اضافه را حذف کردم. شماره این خطبه در نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام، خطبه 214 است. (ترجمه و شرح نهج البلاغة (فیض الإسلام)، ج‏4، ص 710- 712)

214- از سخنان آن حضرت علیه السّلام است که آنرا هنگام خواندن «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» فرموده است:

دلیل و برهان گناهکار مخاطب به آیه «ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» نادرستترین برهانها است (زیرا اگر بگوید غَرَّنِی کَرَمُکَ یعنى کرم تو مرا مغرور ساخت، درست نیست چون مقتضى کرم کوشش نمودن در اطاعت و سپاسگزارى است نه معصیت و کفران، و اگر بگوید: غَرَّنِی الشَّیّطانُ یعنى شیطان مرا مغرور گردانید، باو پاسخ داده میشود: آیا ما در قرآن کریم نگفتیم از شیطان پیروى ننمائید که او دشمن آشکار شما است، و اگر بگوید: غَرَّنى جَهْلِى یعنى نادانى مرا مغرور کرد، در جواب گفته میشود: مگر پیغمبران را نفرستادیم تا احکام ما را بشما یاد دهند، خلاصه راه عذر بسته است) و فریب خورده‏اى است که عذر او ناپذیرفته‏ترین عذرها است، بتحقیق براى نادان ماندن خود اصرار نموده است (به این جهت لذّت و خوشى دنیاى فانى را بر سعادت همیشگى و بهشت جاوید اختیار کرده است).

 اى انسان، چه چیز ترا بر گناه کردنت گستاخ گردانیده، و چه چیز ترا به پروردگارت بغرور آورده، و چه چیز ترا به تباه کردن خویش مأنوس ساخته؟ آیا درد ترا بهبودى یا خواب ترا بیدارى نیست؟ آیا در مورد آنچه به غیر خویش رحم میکنى، به جان خود رحم نمى‏کنى؟ بسا شخص را در آفتاب دیده‏، بر او سایه مى‏افکنى، یا کسی را به دردى گرفتار مى‏بینى که درد تن او را مى‏سوزاند و از راه مهربانى بر او گریه می‌کنى، پس چه چیز ترا به درد (گناهان) خود شکیبا ساخته و بر مصیبت‌هایت توانا نموده، و از گریستن بر جان خویش باز داشته و تسلیت داده، در حالی‌که جانت نزد تو عزیزتر و ارجمندترین جانها است؟ و چگونه ترس از کیفری که شبانگاه بر تو بتازد بیدارت نمى‏کند و حال آنکه به نافرمانی‌هاى از او در مسیرهاى قهر و غضب او افتاده‏اى؟

پس مداوا کن رنج سستى دل خود را با تصمیمی جدی؛ و خواب غفلت دیده‏ات را به بیدارى؛ و خدا را فرمان‌ بر! و به ذکر او أنس بگی!، و در خاطره‌ات تجسم کن که چگونه در حالی که تو از رو می‌گردانی، او به تو توجه می‌کرد و تو را به عفو و بخشش خود می‌خواند و با فضل و کرمش مى‏پوشاند، در همان حالی که تو از او رو گردانیده و به دیگرى توجّه کرده‏ بودى!

 پس چه بسیار بلندمرتبه است آن توانایی که این اندازه  کریم و بزرگوار است! و تو چه پست و ناتوانى و چه بسیار بر نافرمانى او گستاخى! و حال آنکه تو در پناه پوشش (عفو و بخشش) او اقامت گزیده‏اى، و در پهنه فضل و احسانش مى‏خرامى، و با این حال فضلش را از تو باز نداشته، و پرده (بخشش) خود را از (جلو گناهان) تو ندریده است؛ بلکه حتی به اندازه یک چشم برهم زدن بی‌احسان او بسر نبرده‌ای: (همواره) یا نعمتی براى تو پدید آورده یا گناهی از تو را پوشانده یا بلائى را از تو دور گردانده (با اینکه در نافرمانى او مى‏کوشى) پس اگر (دستور) او را پیروى کنى، به نظرت با تو چه خواهد کرد؟

و سوگند بخدا اگر این صفت (این گونه روی آوردن خدا به تو و دورى نمودن تو از او) در دو شخصى بود که در توانگرى مساوى و در توانائى برابر بودند (و یکى از آنها تو بودى که از دیگرى هم‌شأن خود که به تو رو آورده بود دورى مى‏جستى)، خودت اوّل کسى بودى که حکم مى‏دادى که خوهایت ناپسند و رفتارهایت نکوهیده است.

و بحقّ و درستى مى‏گویم (که در واقع) دنیا تو را فریب نداده، بلکه تو خود به آن فریفته شده‏اى، دنیا براى تو پندها هویدا ساخته و در این آگاه‌سازی میان تو و دیگری فرقی نگذاشت، و قطعا که او با بلاهایی که به جسم تو می‌رساند و نقصی که در توانایی تو می‌افکند، راستگوتر و وفادارتر است از آن که (بخواهد) به تو دروغ گفته یا تو را بفریبد، و چه‌بسیار پنددهنده‌ی خیرخواهی که نزد تو متهم است (از عبرتهاى آن پند نمى‏گیرى و چون‏ بر خلاف خواهش نفس تو است بآن اهمیّت نمى‏دهى)؛ و بسا خبرهای راست آن را که آن را دروغ پنداشتى.

و اگر با دیدن شهرهاى ویران و خانه‏هاى خالى او را می‌شناختی از خوبی تذکرات و رساییِ موعظه‌هایش، درمی‌یافتی که او با تو در جایگاه یاری مهربان که سخت نگران توست، برخورد می‌کند (پس از اینرو نباید بگوئى دنیا مرا بفریفت، زیرا اگر دنیا ترا مى‏فریفت عبرتهایش را از تو پنهان مى‏ساخت) و دنیا خانه خوبى است براى کسی که به عنوان خانه (همیشگی‌اش) به آن راضی نشده، و خوب جایى است براى کسی که آنرا وطن (و محل اقامت همیشگى خویش) قرار نداده است، و کسانى که با دنیا به خوشبختی می‌رسند کسانی هستند که امروز از دنیا مى‏گریزند (و شیفته کالاى آن نمى‏شوند).

چون زمین سخت بلرزد و با هول‌ها و سختی‌هاى آن قیامت محقّق گردد؛ و به هرآیینى، اهل آن؛ و به هر معبودى، پرستندگان آن؛ و به هر پیشوایى، پیروانش ملحق شوند (در یک جا گرد آیند تا گفتار و کردارشان را وارسى نمایند) آن کمترین نگاه به آسمان و کمترین قدمی در زمین واقع نشده باشد مگر اینکه بر اساس عدل و قسط خداوند آن گونه که سزاوار است به جزای خود برسد.

پس چه بسیار حجّت و دلیلى که آنروز باطل و نادرست شناخته شود، و دستاویزهای عذرى که بریده گردد. پس در کار خویش چنان بکوش که عذرت را بپذیرند و حجّت تو ثابت بماند (طبق دستور خدا و رسول رفتار کن تا از سختیهاى رستاخیز رهائى یابى) و از آنچه تو براى آن باقى نمى‏مانى (دنیا) بگیر آن چیزی را که براى تو باقى مى‏ماند (ایمان و عمل صالح) و براى سفر خود آماده باش، و به بارقه‌های نجات و رهائى (از سختیها) نظر افکن (که از کجا زده و به کجا مى‏رود) و بار بر مرکب‌های چست و چالاک ببند (براى سفر آخرت توشه و مرکب تهیه نما تا در راه نمانده بسختى بر نخورى).


5) سوره ق (50) آِیه 8 مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَی

بسم الله الرحمن الرحیم

5) سوره ق (50)، آیه 18       مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ

ترجمه:

 هیچ گفته ای تلفظ نمیشود مگر اینکه نزد آن مراقبی حاضر است

رقیب: مراقب

عتید: حاضر و آماده

حدیث

حدیث امروز مطلبی است که امام کاظم از پدرانش از امام حسین ع روایت کرده‌اند:

 حدثنا علی بن أحمد الدقاق (رحمه الله)، قال: حدثنا محمد بن هارون الصوفی، عن عبید الله بن موسى الرویانی، عن عبد العظیم بن عبد الحسنی، عن سلیمان بن جعفر الجعفری، قال: سمعت موسى بن جعفر (علیهما السلام) یقول: حدثنی أبی، عن أبیه، عن سید العابدین علی بن الحسین، عن سید الشهداء الحسین بن علی ابن أبی طالب (علیهم السلام)، قال:

 مر أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) برجل یتکلم بفضول الکلام، فوقف علیه، ثم قال: إنک تملی على حافظیک کتابا إلى ربک، فتکلم بما یعنیک ودع ما لا یعنیک.

امالی صدوق ص 85

امیرالمومنین در مسیری به شخصی برخورد که سخنان اضافی می گفت (درباره مطالبی اظهارنظر می کرد که ربطی به او نداشت) ایستاد و به او فرمود:

همانا تو بر دو [فرشته] نگهبانت کتابی را [که روز قیامت] نزد پروردگارت [گشوده خواهد شد] املاء می کنی. پس درباره چیزهایی سخن بگو که به تو مربوط است؛ و چیزهایی که به تو ربطی ندارد را رها کن.

تدبر

1)     ما هرجا هستیم اطرافمان فرشته (یا فرشتگانی) وجود دارد که نه‌تنها تک‌تک اعمال ما را مشاهده و ثبت می‌کنند، بلکه تک‌تک کلماتی را که از دهانمان بیرون می‌آید نیز ثبت و ضبط می‌کنند. حضرت علی ع می‌فرمایند «سخن در بند توست مادام که از دهانت بیرون نیامده باشد، پس هر گاه گفتى در بند آنی» (نهج البلاغه، حکمت 381) ما غالبا این سخن را فقط در مورد دنیا می‌بینیم؛ اما فقط دنیا نیست. حتی اگر در اینجا کسی متوجه خطا و گناه ما نشود، سخن ما در عالم گم نمی‌شود.

2)     در میان اعمال ما، آنچه بیش از همه باید مراقبش باشیم کلام است. چرا که در خصوص مراقبت فرشتگان بر اعمال ما، به نحو خاص در مورد سخن گفتن تاکید شده است. ظاهرا سخن گفتن (نسبت به هر کار دیگر) با کمترین انرژی، بیشترین اثر (خوب یا بد) را دارد. با زبان می‌توانیم در شناخت و گسترش و تقویت خوبی‌ها به مردم راهنمایی کنیم؛ بین افرادی که اختلاف دارند صلح و صمیمیت برقرار کنیم و ...؛ و می توانیم غیبت و سخن‌چینی و عیب‌جویی کنیم و میانه مردم را به هم بزنیم.

ان شاء الله خدا کمک کند قبل از هر سخنی در حد چند ثانیه به یاد آرویم که فرشتگانی هرچیزی که می گوییم ثبت می‌کنند و به فرموده حضرت علی، هر سخن ما املایی است که آنها می‌نویسند. اگر این را به یاد داشته باشیم، آیا ممکن است دهانمان به دروغ، غیبت، تهمت ویا حتی سخن بیهوده باز شود؟


نکته تفسیری (برای کسانی که دنبال بحثهای بیشتر تفسیری هستند):

در فضای روایات اینکه دو فرشته همراه انسان‌اند که اعمال انسان را ثبت می‌کنند فراوان آمده است. در آیه 21 می‌فرماید همراه هر انسانی «سائق» و «شهید» هست که شاید اشاره به این دو فرشته باشد. اما آیا دو کلمه رقیب و عتید هم دو نام برای دو فرشته است؟ برخی تفاسیر (مثلا انوار درخشان، ج15، ص439) رقیب و عتید را نام دو فرشته دانسته‌اند. اما آیه نفرمود «رقیب و عتید» بلکه فرمود: «رقیب عتید». ظاهرش این است که این یک فرشته باشد و کلام علامه طباطبایی در این زمینه ابهام دارد. در متن اصلی (عربی) تفسیر المیزان (ج18 ص348) به گونه‌ای است که به نظر می‌رسد علامه درباره دوتا بودن آنها نکته‌ای نگفته است؛ اما مترجم تفسیر المیزان (ج18 ص521) مطلب را به گونه‌ای ترجمه کرده است که گویی نظر علامه صریحا این است که اینها دو فرشته‌اند. نکته‌اش این است که علامه نسبت این آیه به آیه قبلی (یعنی آیه 17 سوره ق) که می‌فرماید «دو متلقی از چپ و راست می‌آیند» را نسبت خاص به عام معرفی کرده است و ظاهرا مترجم محترم از همین‌جا نتیجه گرفته که رقیب و عتید هم باید نام همان دو فرشته باشد.

 


4) سوره ضحی (93)، آیه 11 وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث

بسم الله الرحمن الرحیم

4)  سوره ضحی (93) آیه 11  وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث

ترجمه:

و اما (فقط) درباره نعمت پروردگارت سخن بگوی

حدیث:

امروز دو حدیث که هر دو را امام صادق (ع) از امیرالمومنین روایت کرده‌اند می‌آورم، چون هر کدام یک زاویه از آیه را باز می‌کند.

1)     أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ:

أَحْسِنُوا صُحْبَةَ النِّعَمِ قَبْلَ فِرَاقِهَا فَإِنَّهَا تَزُولُ وَ تَشْهَدُ عَلَى صَاحِبِهَا بِمَا عَمِلَ فِیهَا.

همنشین خوبی برای نعمتها باشید؛ زیرا که به هر حال نعمت زایل می‌شود و [روز قیامت] شهادت می‌دهد که همنشین‌ش با او چه کار کرد.

علل الشرایع، ج4، ص 464

2)     مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:

 إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ یُحِبُّ أَنْ یَرَى أَثَرَ النِّعْمَةِ عَلَى عَبْدِهِ

خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست دارد که اثر نعمت(ی که به بنده‌اش داده است) را در بنده‌اش ببیند.

کافی، ج‏6، ص 438

تدبر:

مهمترین نکته‌ای که در این آیه به ذهن می‌رسد این است که سعی کنیم با تکیه بر باور به خدا، نگاه مثبت به زندگی را هم برای خود و هم برای اطرافیانمان جدی کنیم. اینکه انسان فقط نعمت‌های خدا را بازگو کند یعنی:

1)     اگر خدا، خداست پس هر چیزی [از خدا] به ما می‌رسد نعمت است، حتی اگر سختی باشد؛ زیرا خدا برای ما بد نمی‌خواهد، پس در هر سختی نعمت و گشایشی هست. (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا؛ سوره انشراح، آیات 5-6).

2)     هر نعمتی به ما می‌رسد از جانب خدا ببینیم. (وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه‏، سوره نحل، آیه 53) پس خدا به ما توجه دارد و ما را در عالم رها نکرده است.

3)     گاهی ما به خاطر مزیت‌هایی که داریم فخرفروشی می‌کنیم؛ اما اگر هر نعمتی به من می‌رسد از جانب خدا بدانم، پس جایی برای مغرور شدن و فخرفروشی و منت گذاشتن بر این و آن نمی‌ماند.

4)     بیان اینکه این وضعیت خوبی که برای من رخ داده، نعمت خداست، خودش نوعی شکرگذاری و قدردانی از نعمت است.

5)     هر واقعه‌ای که برای من رخ می‌دهد، حتی اگر ناخوشایند باشد، من فقط نعمت بودنش را می‌بینم و فقط همین را نزد این و آن مطرح می‌کنم؛ پس یاد می‌گیرم فقط خوبی‌ها را ببینم و خوبی‌ها را در جهان بگسترم. به قول حافظ:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست


برخی از نکاتی که دیگران فرستادند:

1)     پر شدی پر کن.

2)     بازگو کردن نعمتهای خدا از سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) است.

3)     کلمه «فحدث» اشاره داره به ولایت امیر المومنین... نعمت بهت دادم پس نعمت را بروز بده (اشاره به پیامبر)


3) سوره بقره (2) آیه 2 ذلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدً

بسم الله الرحمن الرحیم

3) سوره بقره، آیه 2    ذلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِین

ترجمه:

آن کتاب، شک و تزلزلی در آن نیست، هدایتی برای متقین است.

نکته: ترجمه تقوا به پرهیزگاری ترجمه خوبی نیست. تقوی از ریشه‌ی (وقی) به معنای نگه داشتن و حفظ کردن است و شهید مطهری آن را به (خودنگهداری) ترجمه کرده است.

حدیث:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلَاثَةٌ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوکَ‏  وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَى النَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَیَّعَ حُدُودَهُ وَ أَقَامَهُ إِقَامَةَ الْقِدْحِ- فَلَا کَثَّرَ اللَّهُ هَؤُلَاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ‏  وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلَى دَاءِ قَلْبِهِ فَأَسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِی مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَى بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ فَبِأُولَئِکَ یَدْفَعُ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْبَلَاءَ وَ بِأُولَئِکَ یُدِیلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْأَعْدَاءِ  وَ بِأُولَئِکَ یُنَزِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْغَیْثَ مِنَ السَّمَاءِ فَوَ اللَّهِ لَهَؤُلَاءِ فِی قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأَحْمَرِ. اصول کافی، ج‏2، ص627

امام محمد باقر علیه السلام فرمود:

قاریان قرآن سه قسم‏اند:

1) کسی که قرآن را خوانده، پس آن را سرمایه کسب و کار خود می‌کند و با آن سراغ حاکمان می‌رود و آنان را می‌دوشد و با آن بر مردمان فخرفروشی می‌کند؛

2) کسی که قرآن را خوانده، پس حروف‏ و تلفظ آن را رعایت می‌کند، اما حدود و احکامش را ضایع ساخته، و آن را همچون قدح [آب] برپا داشته است. پس خدا این جماعت از حاملان قرآن را زیاد نکند. [ظاهرا عبارت «همچون قدح برپا داشته»، کنایه است از اینکه فقط در حد نوشیدن و استفاده همان لحظه به درد می‌خورد، نه برای استفاده دائمی که در آخرت هم به درد انسان بخورد].

3) کسی که قرآن را خوانده، پس آن را مرهم قلب خود قرار داده، و شبش را به آن بیدار داشته، و روزش را به آن تشنه ساخته، و در مساجد خویش با آن قیام می‌کند، و به خاطر بستر خواب را رها می‌کند. پس خداوند عزیز جبّار به برکت این گروه، بلا را دفع مى‏نماید، و به این جماعت، مسلمانان را بر دشمنان ظفر و غلبه مى‏دهد، و به این جماعت، خداوند باران را از آسمان فرو مى‏فرستد. پس به خدا سوگند که این گروه، در میان قاریان قرآن از اکسیر ناب کمترند». تحفة الأولیاء (ترجمه أصول کافى)، ج‏4، ص671 (با اندکی اصلاح در ترجمه)

تدبر

1)     آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر خود می‌فرمودند بسیاری از اوقات وقتی تعبیر «ذلک (= «آن» ، و نه «این») در مورد قرآن کریم به کار می‌رود احتمالا اشاره به مقام حقیقت قرآن در لوح محفوظ عند الله دارد. شاید در همین آیه هم بتوان گفت آن قرآن است که در آن شک و تردید و تزلزلی وجود ندارد وگرنه در قرآنی که در دست ماست («این» ‌قرآن) خیلی از افراد دچار شک می‌شوند. پس اگر می‌خواهیم به قرآنی برسیم که شک و تزلزلی در آن نباشد باید به سمت «آن کتاب» حرکت کنیم.

2)     راهش چیست؟ ادامه آیه می‌فرماید: هدایت برای متقین است. همه می‌دانیم که قرآن برای هدایت همه انسانها آمده است (هُدیً للناس) پس چرا در اینجا فقط متقین را ذکر کرد؟ زیرا اگرچه قرآن برای همه مردم آمده است اما فقط متقین هستند که از هدایتش بهره‌مند می‌شوند. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص118) پس اگر می‌خواهیم به سمت آن قرآنی که تزلزلی در آن راه ندارد حرکت کنیم و از هدایتش بهره‌مند شویم باید متقی باشیم.

3)     متقی یعنی کسی که مواظب خودش هست و خودش را از خطرات نگه می‌دارد. برای متقی بودن فقط باید خودمان را جدی بگیریم و خودمان را با دیگری عوضی نگیریم. خود حقیقیِ ما آن است که بعد از مرگ جسممان همچنان باقی می‌ماند. به قول ملای رومی:

در زمین مردمان خانه مکن               کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه تن خاکی                  توکز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی    جوهر خود را نبینی فربهی

(مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات 263-265)

متقی بودن، یعنی به قول حافظ، «پاسبان حرم دل» شدن (دیوان حافظ، غزل 324). متقی بودن جانماز آب کشیدن نیست. متقی بودن همان دسته سومی است که در حدیث امام باقر علیه‌السلام مطرح شد. بکوشیم که خود واقعی‌مان را بشناسیم و از او مراقبت کنیم که آنگاه با خدا هم‌سخن ‌می‌شویم و دریچه دل ما به فهم سخن خدا باز می‌شود.

‌ان‌شاءالله این بحث قرآنی که شروع کرده‌ایم به ما کمک کند که به حقیقت قرآن برسیم، جایی که در آنجا هیچ شک و تردیدی و هیچ تزلزل و اضطرابی راه ندارد. هشدار امام باقر ع را جدی بگیریم: مبادا این بحثها را برای منافع دنیوی و کلاس گذاشتن برای این و آن انجام دهیم؛ مبادا فقط حروف قرآن را تلفظ کنیم و حدود آن را ضایع کنیم؛ بلکه به یاری خدا سخن خدا را مرهم قلب خود قرار دهیم و از هر درد و غمی رها، و مملو از عشق خدا شویم. ان‌شاءالله

 


2) سوره انبیاء (21) آیه 10 لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتابا

بسم الله الرحمن الرحیم

2) سوره انبیاء آیه 10   لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُون‏

ترجمه:

به تحقیق کتابی به شما نازل کردیم که در آن یاد شماست، پس آیا نمی‌اندیشید؟

حدیث:

عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِیهِ خَبَرُکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَکُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ عَنْ ذَلِکَ لَتَعَجَّبْتُمْ.

امام صادق ع فرمودند: خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل کرد و او راستگوی نیکوکار است؛ در قرآن خبر شما هست و خبر کسانی که قبل از شما بودند و خبر کسانی که بعد از شما خواهند بود و خبر آسمان و زمین؛ و اگر کسی که شما را از آن مطالب خبردار کند نزد شما بیاید قطعا تعجب خواهید کرد.

اصول کافی، ج2، ص599 (کتاب فضل القران، حدیث3)

تدبر:

1)     آیه با دو حرف ل+قد شروع شده یعنی مطلب بسیار مهم و مورد تاکید است. به این لام، اصطلاحا لام قسم می‌گویند یعنی گویی قسم خورده است؛ یعنی باور مطلب برای مخاطب بقدری سخت است که خدا قسم می‌خورد. به «قد»، قدِ تحقیق می‌گویند: به معنای «قطعا، محققا، به‌تحقیق»


2)     انزلنا الیکم. قرآن کریم بر پیامبر نازل شده است یا بر ما؟ خدا در قرآن غالبا می‌فرماید «ما قرآن را بر پیامبر نازل کردیم» اما در برخی از موارد مانند اینجا ( ونیز: نساء/174؛ نور/34) فرموده «بر شما نازل کردیم» شهاب الدین سهروردی، می نویسد: «قرآن را باید با وجد و طرب و فکر لطیف بخوانی. قرآن را چنان بخوان که گویی در شأن تو نازل شده است. این صفات را در جان خویش جمع بیاور و آنگاه از رستگاران خواهی بود»(مجموعه مصنفات، ج4، ص 139) از اقبال لاهوری هم نقل شده که «یکبار پدرم به من توصیه کرده است که هر گاه قرآن می خوانی، چنان بخوان که گویی خداوند آن را به تو نازل کرده است؛ و از آن به بعد شروع به این کار کردم  تا این که احساس کردم که آدم دیگری شده ام. فهم و درکم از زندگی غیر از آنچه بود که قبلاً درک کرده بودم....»


3)     فیه ذکرکم. در قرآن مطالبی که آمده همگی درباره ماست، حکایت ماست، خدا دائما از ما یاد کرده است؛ باید خودمان را در قرآن پیدا کنیم. حدیثی که از امام صادق ع نقل کردم هم همین را می‌گفت. در قرآن خبرهای مربوط به ما هست؛ اما چون تا به حال دقت نکرده‌ایم نمی توانیم آنها را پیدا کنیم؛ اما اگر امام زمان ع بیاید و به ما نشان دهد، تعجب خواهیم کرد. انسان زمانی تعجب می‌کند که انتظار واقعه‌ای را نداشته باشد. یعنی وقتی به ما نشان بدهند که خبر ما در آن هست، تعجب می‌کنیم چون می‌بینیم که واقعا خبر مربوط به شخص ماست اما تاکنون بدان توجه نکرده بودیم. از امروز سعی کنیم خودمان را مخاطب کلام خدا ببینیم و خود را بر قرآن عرضه کنیم در قرآن کریم خبرهای مربوط به خودمان را پیدا کنیم. ابتدایش سخت است اما حتما به نتیجه خواهیم رسید. اقبال وقتی متوجه این شد کم‌کم فهم و درکش از زندگی خودش عوض شد. من این حکایت اقبال را سالها قبل شنیده بودم. اما وقتی به این آیه رسیدم تازه فهمیدم اقبال چه می‌گفت. قرآن را خود خدا به خود ما نازل کرده است؛ پیامبر واسطه‌ای بوده که سخن خدا درباره ما را به ما برساند؛ مطالبش همگی درباره ماست؛ اگر قرآن بخوانیم و درکمان از خودمان و زندگی‌مان عوض نشود آیا واقعا قرآن خوانده‌ایم؟ مشکل کجاست؟


4)     افلا تعقلون؟ ادامه آیه پاسخ ما را داد. چون وقتی قرآن می‌خوانیم نمی‌اندیشیم. انتظار داریم «هلو برو تو گلو» باشد. خدا به ما عقل داده است؛ اما حال نداریم از آن استفاده کنیم. خداوند متعال با همه علم بی‌نهایتش، آنچه مورد نیاز ما بوده در این قرآن قرار داده است اما کلید ورود به آن را تعقل قرار داد. تعقل غیر از خیالبافی است؛ تعقل غیر از تفسیر به رای است (تفسیر به رای یعنی آنچه دلم می‌خواهد و نظر شخصی خودم است بر قرآن تحمیل کنم). قدم اول تعقل، گوش کردن، آغوش را در برابر حقیقت باز کردن، توجه کردن و جدی گرفتن مطلب است. یادمان باشد خدا دارد با ما حرف می‌زند. ان‌شاءالله درباره تعقل هم بیشتر تامل کنیم.

یک خاطره

دیده‌اید بعضی از افراد که استخاره می‌کنند با مراجعه به قرآن کریم، دقیقا آنچه نیاز داریم و مربوط به ماست می‌گویند؟! یکی از اقوام می‌خواست با دختری ازدواج کند، بعد از تحقیقات باز شک داشتند. به من گفتند که برای استخاره سراغ فلانی برو. رفتم. بعد از نماز عده زیادی برای استخاره آمده بودند. نوبت من شد. بدون اینکه من چیزی بگویم نگاهی به قرآن کرد و گفت: «موردی که برای خواستگاریش رفته‌اند خودش خوب است اما خانواده بدی دارد که مشکلاتی ایجاد خواهد کرد.» او از کجا می‌دانست؟ آیا غیر از این است که خدا در 1400 سال پیش خبر مربوط به ما را در قرآن قرار داده است؟! توجه کنید. این معجزه‌ای است که بارها و بارها می‌بینیم که خدا خبر همه ما را در قرآن قرار داده است؛ اما باور نمی‌کنیم. اگر خدا خداست می‌تواند در کلامش با همه سخن بگوید و نیاز هرکس را جداگانه در آن سخن مد نظر قرار دهد.

یک پیشنهاد

هرکسی تدبر خودش را برای خودش یادداشت کند. نترسید؛ اگر گوشمان را برای شنیدن سخن قرآن باز کنیم، تفسیر به رای نمی شود. گاهی اشتباه می‌فهمیم، اما اگر خودبین نباشیم و بر اشتباهتمان اصرار نورزیم خود خدا بتدریج با آیات دیگرش ما را متوجه اشتباهمان خواهد کرد. من اوایل که می‌خواستم به سراغ فهم قرآن بروم نگران تفسیر به رای بودم. از یکی از اساتید سوال کردم گفت «هرچه رسیدی را سریع به عنوان تفسیر آیه در جایی نگو؛ با تفاسیر معتبر چک کن؛ و هر گاه بقدری بررسی کردی که مطمئن شدی (به تعبیر ما طلبه‌ها نزد خدا حجت داشتی) آنگاه بیان کن و هرگاه متوجه شدی اشتباه کردی سریع اشتباهت را بپذیر و بر آن اصرار نکن.» مهمترین عرصه‌ای که در آن احتمال تفسیر به رای هست، عرصه احکام شرعی است که افراد چون ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه را نمی‌دانند و با روایات آشنا نیستند با دیدن یک آیه سریع حکم شرعی می‌دهند (مانند کسی که با دیدن آیه 43 سوره نساء می‌گفت شرابخواری فقط هنگام نماز خواندن حرام است!!!) لذا ما لااقل تا مدتها سراغ این عرصه نمی‌رویم. یادمان باشد قرآن برای همه ما نازل شده است. درست است که باید به متخصص مراجعه کرد، اما هرکسی در حد خود هم مطالبی می‌فهمد. مهم این است که حد خود را بشناسیم، و به افراط و تفریط نیفتیم. عده‌ای دچار افراط می‌شوند؛ یعنی مطالبی که واقعا ابعاد مختلفش را بررسی نکرده‌ایم و در گفتنش نزد خدا حجت ندارند و صرفا چون به ذهنشان رسیده، می‌گویند و بدون حجت شرعی، بر سخن خود اصرار می‌کنند؛ و عده‌ای هم دچار تفریط می‌شوند و از ترس تفسیر به رای اصلا در قرآن تدبر و تامل نمی‌کنند. البته صراط مستقیم از مو باریکتر است اما بالاخره باید حرکت کرد و البته با دقت و مراقبت تمام.

علت این که همان اول صبح، تاملات خودم را نمی‌گذارم این است که نمی‌خواهم مطلبم را بر شما تحمیل کنم. می‌خواهم هرکدام ما بیندیشیم، تامل کنیم، تدبر کنیم. بعد من برداشت خودم را، به عنوان یک برداشت عرضه می‌کنم. من معصوم نیستم و ممکن است اشتباه کنم، اما سعی می‌کنم تا علاوه بر تدبر شخصی، تا حد امکان به تفاسیر معتبر هم نگاه کنم و بنا را بر این گذاشته‌ام که مطالبم به گونه‌ای باشد که از ظاهر خود آیه درآید. امیدوارم شما هم فقط خواننده نباشید. این کانال صرفا بهانه‌ای است که هر روز در یک آیه تدبر کنیم. قرار نیست یک نفر بگوید و دیگران یاد بگیرند. برخی دوستان پیغام داده‌اند که بهتر بود «گروه» باشد نه کانال. شاید بعدا گروه هم راه بیندازم؛ اما تجربه نشان داده، در گروه بحثهای دوسه نفره‌ای مطرح می‌شود که اغلب حال و حوصله‌اش را ندارند و این بحثها بقدری زیاد می‌شود که اغلب افراد خسته می‌شوند و کار را رها می‌کنند و اصل کار هدر می‌رود. شاید اگر بازخوردهای زیادی بود بعدا یک گروه مکمل راه بیندازیم که فقط کسانی که می‌خواهند بحث کنند آنجا بیایند. تا خدا چه خواهد. به قول ملای رومی:

درفکن تدبیر خود را پیش دوست      گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست

التماس دعا

 


1) آیه 1 سوره حمد: بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

1) سوره حمد (1) آیه1  بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث:

پیامبر اکرم ص فرمودند: هر کاری که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نشود ابتر است.[1]

 لذا مناسب است اولین تدبر را تدبر در همین آیه قرار دهیم.

تدبر

1)     هرکاری (حتی قرآن خواندن) را با نام خدا شروع می‌کنم و از او کمک می‌گیرم که اولا کارم رنگ و بوی الهی بگیرد و روز قیامت مایه حسرت من نشود، و ثانیا خدا کمک کند که به انتها برسد.

2)     اسم از ریشه وسم است به معنای علامت‌گذاری. پس هنگام هر کاری علامت خدا را بر روی خودم می‌گذارم که در طول کار یادم نرود خدایی دارم مهربان و بخشنده. او مرا فراموش نکرده، من هم او را فراموش نکنم.

3)     رحمن، صیغه مبالغه است، یعنی کسی که رحمتش فراگیر است؛ رحیم، صفت مشبهه است یعنی کسی که رحمتش دائمی و همیشگی است؛ پس من به نام خدایی تبرک می‌جویم که رحمتش فراگیر و همیشگی است بدین امید که کار مرا هم مشمول رحمت خود کند. پس وقتی پشتوانه آن کار را خدای توانایی که رحمتش فراگیر و همیشگی است قرار دادم خیالم راحت است که آن کار حتما به بهترین ثمر خواهد رسید، حتی اگر در ظاهر گمان کنم که به ثمر نرسیده است. پس هیچگاه از انجام آن کار پشیمان نخواهم شد.

4)     وقتی با نام چنین خدایی کارم را آغاز کنم نمی‌توانم جز رحمت برای خودم و دیگران چیزی بخواهم. پس هر سخنی که می‌گویم و هر کاری که می‌کنم باید مراقب باشم که رحمت خدا قرار است در آن جلوه‌گر شود؛ پس هرکاری را که می‌خواهم انجام دهم، وقتی با بسم الله الرحمن الرحیم آغازش کنم، قبل از شروع مطمئن می‌شوم که آن کار، کار بد و گناه نخواهد بود؛ آن کار مایه رنجش و آزار بندگان خدا نخواهد شد؛ آن کار در روز قیامت مایه حسرت من نخواهد بود؛ و در یک کلام، مطمئنا آن کار خداپسند خواهد بود. (ظاهرا اگر فقط همین بسم الله را جدی بگیریم کل زندگی‌مان اصلاح می‌شود و از اولیاء الله خواهیم شد!)

5)     درباره اینکه گفته شد «آن کار مایه رنجش و آزار بندگان خدا نخواهد شد» باید بین رنجش واقعی و رنجش ظاهری فرق بگذاریم. هر کاری که مطابق دستورات خدا باشد، حتما به نفع انسان‌هاست هرچند ممکن است چون ما پشت پرده مطالب را نمی‌دانیم آن کار را ناراحت‌کننده بیابیم. بدین ترتیب، حتی عذاب خدا هم در حالی که عذاب و دردناک است، اما ناشی از رحمانیت خداست؛ هرچند فردی که در عذاب معذب است متوجه این رحمت نشود. (رجوع کنید به آیه 45 سوره مریم که حضرت ابراهیم در حالی که پدرخوانده اش را از عذاب خدا بیم می‌دهد همین عذاب را ناشی از رحمانیت خدا معرفی می‌کند «یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا» که ان‌شاء الله روزی در این آیه تدبر خواهیم کرد).

 


[1] . قَالَ الصَّادِقُ ع قال أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَدَّثَنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ لَمْ یُذْکَرْ «بِسْمِ اللَّهِ» فِیهِ فَهُوَ أَبْتَر.  (التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص25)

امام صادق ع در ضمن حدیثی طولانی از امیرالمومنین ع نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم ص فرمودند که خداوند به من فرمود:

هر کاری که در آن «بسم الله الرحمن الرحیم» گفته نشود ابتر است.


مدخل

بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن کریم  (بر اساس قرائت حفص از عاصم در مصحف عثمانی) 6277 آیه دارد.

اگر روزی حداقل در یک آیه قرآن بیندیشیم حداکثر یک 17 سال و چهار 17 روز (72 روز) به طول خواهد انجامید.

اغلب ما تاکنون یک یا دو 17 سال از عمرمان سپری شده است و انشاءالله 17 سالهای دیگری از عمرمان سپری خواهد شد. اما در میان مسلمانانی که از صدر اسلام تاکنون زیسته اند آیا می توان ادعا کرد که حتی یک دهم درصد از آنها درباره تمام آیات قرآن کریم در طول عمرشان لااقل یکبار تامل و تدبر کرده اند؟!

و آیا بعدی ها هم درباره ما همین را نخواهند گفت؟

و آیا پیامبر ص حق ندارد که در روز قیامت از ما به درگاه خداوند متعال گله کند که:

یا رب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا

پروردگارا! همانا مردم من، این قرآن را مهجور قرار دادند

در سال جدید که ابتدا و انتهایش مزین به ولادت باسعادت کسی است که ولادتش کوثر، و وجودش مانع ابتر ماندن پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم- و دینش بود تصمیم گرفتم به یاری خدا راهی را آغاز کنم که اگر حدود 17 سال دیگر زنده ماندم به پیامبرم عرض کنم که من لااقل یکبار در تمام سخنانی که از جانب خدا برایم آوردی تامل و تدبر کردم.

اگر شما هم مایل به همراهی هستید بسم الله

چند نکته درباره این وبلاگ:

1.    قرار نیست به ترتیب قرآن جلو برویم.

2.     چون قرار است هرکسی خودش تدبر کند در ابتدای روز آیه را در این کانال قرار می دهم تا هرکسی خودش درباره آن تاملی کند سپس در اواسط یا اواخر روز برخی نکات درباره آن آیه تقدیم می‌شود.

3.     گاه آیه چنان به قبل و بعدش گره خورده که نمیشود جداگانه بدان پرداخت لذا ممکن است گاه در یک روز بیش از یک آیه مطرح شود

4.     از آنجا که اولین مفسر قرآن پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان اند انشاءالله در هر آیه سعی می شود حداقل یک حدیث از ایشان نقل شود.

5.     اگر از منبعی استفاده شد حتما ذکر خواهد شد

6.     طرح اولیه این کار در قالب ایجاد یک کانال در نرم‌افزار تلگرام انجام دادم که از طریق لینک زیر می‌توانید عضو این کانال بشوید:

https://telegram.me/YekAyehQuranDarRooz
در واقع، بنا بر این است که در ابتدای صبح آیه مورد نظر در این کانال قرار داده می‌شود و حدیثی مرتبط با آیه هم قرار داده می‌شود و به همگان فرصت تدبر داده می‌شود و بعد از ظهر نکات تدبری تقدیم می‌شود. ان‌شاءالله تلاش خواهد شد هرشب در اینجا کل محتوای آن روز قرار داده شود.

 اگر درباره آیه هر روز یا نکات مطرح شده نکته‌ای انتقادی یا پیشنهادی داشتید در ذیل همان صفحه وبلاگ ارسال فرمایید تا ان شاءالله از آن استفاده شود.

مسئولیت تمام مطالب این وبلاگ برعهده حقیر (حسین سوزنچی) است. اطلاعات بیشتر درباره این جانب را می‌توانید در ویب‌سایت حسین سوزنچی که لینک آن در کنار صفحه نیز قرار داده شده است بیابید.

و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب

1394/1/3

12 جمادی الثانی 1437