سفارش تبلیغ
صبا ویژن

96) سوره مؤمنون (23) آیه 115 أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناک

بسم الله الرحمن الرحیم

96) سوره مؤمنون (23) آیه 115 

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون‏

17 رمضان 1437

ترجمه

پس آیا [چنین] حساب کردید که شما را صرفاً بیهوده آفریده‌ایم و هرگز شما به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید؟

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«حَسِبْتُمْ»: معنای «حساب کردن» معنای بسیار آشنایی است، با این حال، با رجوع به 55 ترجمه معلوم شد که هیچ‌یک از مترجمان در ترجمه این آیه، از این تعبیر استفاده نکرده و از دو تعبیر «پنداشتید» یا «گمان کردید» استفاده کرده‌اند. چرا؟

در اغلب کتب لغت اشاره شده که فعل «حسب»، علاوه بر معنای «عدّ» (حساب کردن، شمردن) به معنای «ظن» هم به کار می‌رود. در تعیین معیار تمایز، برخی گفته‌اند که هرگاه از وزن «حَسَبَ» (مصدر: حِساب) استفاده شود به معنای حساب کردن است و هرگاه از وزن «حَسِبَ» (مصدر: حُسبان) استفاده شود به معنای «ظن» است [فعل مضارع هر دو «یحسَب» است لذا در بحث ثمره‌ای ندارد] (المصباح المنیر‏2/ 134؛ مجمع البحرین‏2/ 40) برخی ضمن پذیرش این تفاوت، توضیح داده‌اند که وقتی تعبیر «حسِب» به کار می‌بریم به این جهت معنای «ظن» را می‌دهد که در واقع گفته‌ایم «حساب می‌کنم که از اموری باشد که رخ می‌دهد» (معجم المقاییس اللغة‏2/ 59) در واقع، معنای «ظن»، اذغان به وقوع یک مطلب بر اساس حساب و کتاب است، و به همین جهت است که «حسِب» را به معنای «ظن» دانسته‌اند. نکته‌ای که این برداشت را تقویت می‌کند این است که برخی در تفاوت معنای «ظن» و «حُسبان» توضیح داده‌اند که ظن، حکایتگر از نوعی اعتقاد درونی است، در حالی که در معنای حسِب،‌ عنصر اعتقاد نقشی ندارد؛ در واقع حُسبان، همان «حساب کردن وقوع یک حالت» بوده که به خاطر کثرت استفاده در امور ظنی، کم‌کم به معنای ظن کار رفته است. (الفروق فی اللغة/92).

در قرآن کریم، اگرچه این کلمه در حالت فعل ماضی، فقط به صورت «حَسِبَ» به کار رفته، و در تمام موارد، احتمال اینکه معنای «ظن» مدنظر باشد منتفی نیست؛ اما به صورت مصدری به هر دو صورت «حساب» و «حسبان» استفاده شده است. نکته مهم این است که اگرچه - همان طور که اهل لغت گفته‌اند-  در تمام کاربردهای این کلمه در حالت «حساب»، هیچ اثری از معنای «ظن» وجود ندارد؛ اما جالب این است که در هیچیک از موارد استعمال کلمه «حسبان» نیز اثری از معنای «ظن» وجود ندارد (انعام/96؛ کهف/40؛ الرحمن/5) و این بدان معناست که اگرچه طبق توضیح فوق، ممکن است استفاده از «حسِب، حسبان» در امور ظنی رایج بوده، اما لااقل تا زمان ظهور قرآن، هنوز معنای «ظن» برای حُسبان (و لذا برای فعل حَسِبَ) قطعیت پیدا نکرده است و اصطلاحا هنوز به حدی نرسیده که لفظ «منقول» شود. به همین جهت بود که در ترجمه، علی‌رغم همه ترجمه‌های موجود، همان تعبیر «حساب کردن» (که قدر متیقن این واژه است) استفاده شد.


عبارت «أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون‏» را می‌توان هم عطف به «خَلَقْناکُمْ» دانست و هم عطف به «عَبَثاً» (إعراب القرآن و بیانه‏6/ 55) که به ترتیب معنا چنین می‌شود:

الف. آیا حساب کردید که اولا شما را صرفاً بیهوده آفریده‌ایم و ثانیا هرگز شما به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید؟

ب. آیا حساب کردید که شما را صرفاً بیهوده و به نحوی که هرگز به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید، آفریده‌ایم؟

حدیث

قال امیرالمومنین ع:

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادِرُوا آجَالَکُمْ بِأَعْمَالِکُمْ

وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَى لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ

وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ

وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ

وَ کُونُوا قَوْماً صِیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى

وَ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ یَنْزِلَ بِهِ

وَ إِنَّ غَایَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِیرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ

وَ إِنَّ غَائِباً یَحْدُوهُ الْجَدِیدَانِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ لَحَرِیٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ

وَ إِنَّ قَادِماً یَقْدَمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ

فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تُحْرِزُونَ [تَجُوزُونَ‏] بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً

فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ

فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ

وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لِیَرْکَبَهَا وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَةَ لِیُسَوِّفَهَا إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ أَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا

فَیَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّیَهُ أَیَّامُهُ إِلَى الشِّقْوَةِ

نَسْأَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَجْعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تُقَصِّرُ [تَقْتَصِرُوا] بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَایَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا کَآبَةٌ.

نهج البلاغه، خطبه 64

امیرالمومنین ع فرمودند:

بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید و پیش از رسیدن اجل به کار برخیزید؛

بدانچه از دستتان مى‏رود، آنچه را براى شما مى‏ماند، بخرید؛

بار بربندید که شما را به رفتن از آن واداشته‌اند، و آماده مرگ باشید که سایه خود بر شما افکنده است.

چون مردمى باشید که بانگ بر آنان زدند، پس بیدار گشتند و دانستند که دنیا برایشان خانه نمی‌شود، پس آن را [با بهتر از آن] معامله کردند؛

چرا که خداى سبحان شما را بیهوده نیافریده، و به حال خود رهایتان نکرده است.

میان شما تا بهشت یا دوزخ، فاصله‌ای نیست جز مرگی که به هر حال سرمی‌رسد.

مدّت زمانى را که چشم بر هم زدنى کوتاهش سازد، و [گذر] ساعات آن را از بیخ و بن براندازد، واقعا بسیار کوتاه است؛

و غایبى [= مرگ] که گذشت شب و روز در پی اوست، سزاوار است که بسرعت سر رسد؛

 و پیکى که مژده رستگارى یا پیام نگونبختى همراه دارد، شایسته بهترین انتظار است.

پس، در دنیا از دنیا چندان توشه بردارید که فردا خود را بدان نگاه دارید.

پس، بنده باید تقوای الهی پیشه کند، خیرخواه خود باشد، توبه‌اش را از پیش فرستد و بر شهوتش غلبه کند؛

چرا که مهلت و اجلش از او پوشیده است و آرزوى دراز وى را فریبنده،

و شیطانی بر او گماشته شده که گناه را در دیده او مى‏آراید، تا خویش را بدان بیالاید، که: بکن و از آن توبه نما! و اگر امروز نشد فردا؛ که وقتی که مرگ او سر رسد، وی در غفلت محض از او باشد.

ای حسرت بر آن غفلت‌زده‌ای که عمرش حجتی علیه او باشد و روزگارانش وی را به نگون‌بختی بسپارد.

از خداى سبحان خواهانیم که ما و شما را از کسانى بدارد که نعمت، آنان را به راه سرکشى در نیارد، و هیچ چیز آنها را از اطاعت پروردگارشان بازندارد، و پس از مرگ اندوه و پشیمانى به آنان روى نیارد.[1]

با اقتباس از ترجمه شهیدى، ص49-50


تدبر

1) «أَ فَحَسِبْتُمْ ...»: در قرآن تمامی مواردی که ماده «حسب» به صورت فعل به کار رفته (که صرفا در وز‌نهای حسِب، یحسَب، و یحتسب می‌باشد) ناظر به نوعی اشتباه در حساب و کتابهای انسانهاست؛ به طوری که در همگی می‌توان کلمه «ظن» و «زعم» (گمان و پندار) با بار معنایی منفی را به کار برد. یعنی گویی یکی از مهمترین نکته‌های دینداری این است که پی ببریم که بسیاری از حساب و کتاب‌های ما و پیش‌بینی‌هایی که بر اساس این حساب و کتاب‌ها انجام می‌دهیم درست نیست؛ و یکبار جدی باید در مدل محاسباتی‌مان در زندگی تجدید نظر کنیم.

شب قدر را در پیش رو داریم. شاید اینکه اصرار شده که در شب قدر: 1>30,000 (یک شب بزرگتر از هزار ماه است)، می‌خواهد مدل محاسباتی ما را بشکند و ما را متوجه مدل محاسباتی عظیمتری در عالم کند که تنها در آن مدل:

با اینکه فاصله محدود از نامحدود بی‌نهایت است، اما یک موجود محدود (انسان) می‌تواند خلیفه‌ی آن حقیقت نامحدود (خدا) شود.

برای اینکه مدل محاسباتی‌مان تغییر کند، ابتدا باید خودمان را جدی بگیریم (خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟!)و آنگاه مقصد نهایی (که بی‌نهایت است) را باور کنیم (أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون؟!) و آنگاه آماده حرکت شویم (حدیث1)

2) «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»

آیا ما آفرینشِ [و در نتیجه: هستیِ] خودمان را عبث نمی‌پنداریم؟

چیزی که عبث و بیهوده نباشد، حکیمانه است؛ هیچ مسخره‌بازی و لهو و لَعِبی در آن نیست (انبیاء/16-17) و کاملا خیلی جدی و حق است (دخان/38-39)

اگر کسی خودش را جدی بگیرد، چگونه زندگی می‌کند؟

آیا وقت «فراغت»ی برایش می‌ماند؟ (انشراح/7)

چرا این اندازه دنبال سرگرمی (چیزی که سرمان را گرم و ما را از خود غافل کند) هستیم؟

چرا گاه حوصله خودمان را هم نداریم؟ (طه/124)

آیا اینها علامتی نیست که راه را اشتباه رفته‌ایم؟ آیا دیگری را به جای خودمان نگرفته‌ایم؟

واقعا اگر ما را عبث نیافریدند، برای چه آفریدند؟ اگر بیهوده در عالم نیامده‌ایم، آمده‌ایم که چه کنیم؟

آیا زندگی کسی که در طول هفته زمانش را صرف می‌کند تا پول درآورد، و آخر هفته پولش را صرف می‌کند که زمان بگذراند، زندگی بیهود‌ای نیست؟ آیا ما در این چرخه باطل گرفتار نشده‌ایم؟

این ماه مبارک رمضان، فرصت مناسبی است که از دغدغه خوراک جسم به‌درآییم و به خوراک «جان»مان بیندیشم؛ بیندیشیم که واقعا:

آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می‌روم آخر؟

چه بودست مراد وی از این ساختنم؟

چقدر بدبخت و حقیر است انسانی که آخر عمر، سخنش این باشد:

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود

وز هیچ‌کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟!

آیا واقعا هیچکس به ما در این زمینه چیزی نگفت؟ آیا خدا در این زمینه دو کلمه با ما حرف نزد و پیامی نفرستاد؟

واقعا کسی که «أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون» را جدی نگرفته، گوشش چگونه کر می‌شود؟! (بقره/171؛ انعام/32؛ انبیاء/45؛ نمل/80 و ...) و با این کر شدن، از همه جنبندگان عالم بدتر می‌شود (انفال/22) و واقعا از وجودش هیچ سودی به گردون نمی‌رسد!

آقای قرائتی کل این بحث را در یک جمله آورده: «زندگی بی‌آخرت، عبث و لغو است» (تفسیر نور8/ 137)

3) «أَ فَحَسِبْتُمْ ... أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»: «ترجعون» فعل مجهول است. نه اینکه حتما خودتان بر‌گردید بلکه در هر صورت شما را برمی‌گردانند! بنای حکیمانه بودن به این برگشت است؛ آن که می‌گوید «من دلم نمی‌خواهد»، یا در بیهودگی غوطه‌ور است، یا چنان خود را خراب کرده که اگر به محل حق برگردد، حالش از خودش به هم می‌خورد و دائم در عذاب خواهد بود.

اما چه بخواهیم، چه نخواهیم، به او برمی‌گردیم؛ پس چه بهتر که خودمان برگردیم، نه اینکه به زور ما را برگردانند: موتوا قبل ان تموتوا (بمیرید پیش از اینکه بمیرید).

4) فلسفه آفرینش

سوال از «فلسفه خلقت» سوال بسیار رایجی است.

واضح است که این سوال منطقا زمانی موجه است که خلقت، فلسفه‌ای داشته باشد؛ یعنی عبث نباشد.

عبث نبودن خلقت، در گروی این است که «إِلَیْنا تُرْجَعُون» (انبیاء/35، بحث دیروز، بویژه تدبر 4)، نه اینکه «أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»

پس، پاسخگویی به سوال از فلسفه خلقت، در گروی تامل در این است که «به سوی خدا برمی‌گردیم»؛ و اگر کسی این گزینه را نداشته باشد، به پوچی می‌رسد.

یکبار دیگر آیه را بخوانید و ببینید چگونه کل جریان نهیلیسم (پوچ‌گرایی) را شرح داده و راه علاجش را بیان کرده است:

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون

آیا پس [چنین] حساب کردید که شما را صرفاً بیهوده آفریده‌ایم و هرگز شما به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید؟



[1] . این احادیث هم با موضوع آیه مرتبط بود که برای رعایت اختصار در کانال نیاوردم:

1) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‏...

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تُلْهِیَنَّکَ الدُّنْیَا وَ شَهَوَاتُهَا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ ...

مکارم الأخلاق، ص: 453

2) وَ رُوِیَ أَنَّهُ ع قَلَّمَا اعْتَدَلَ بِهِ الْمِنْبَرُ إِلَّا قَالَ أَمَامَ خُطْبَتِهِ:

أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَیَلْهُوَ وَ لَا تُرِکَ سُدًى فَیَلْغُوَ وَ مَا دُنْیَاهُ الَّتِی تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الآْخِرَةِ الَّتِی قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الدُّنْیَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ کَالآْخَرِ الَّذِی ظَفِرَ مِنَ الآْخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ.

نهج البلاغه، حکمت 370

3) و روی عن الإمام الراشد الصابر أبی الحسن علی بن محمد ع‏

إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً وَ لَا أَهْمَلَهُمْ سُدًى وَ لَا أَظْهَرَ حِکْمَتَهُ لَعِباً وَ بِذَلِکَ أَخْبَرَ فِی قَوْلِهِ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثا

تحف العقول، ص474