804 ) سوره یس (36) آیه 55 إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیوْمَ فی
بسم الله الرحمن الرحیم
804 ) سوره یس (36) آیه 55
إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ
9 ذیالقعده 1439
ترجمه
براستی اصحاب بهشت آن روز سرگرماند، خوش و خندان.
اختلاف قرائت
شغل
این کلمه در قراءات سبع به صورت «شُغُل» (قرائت اهل کوفه و شام) و «شُغْل» (قرائت اهل مکه و مدینه و بصره) قرائت شده و در قرائات غیرمشهور به صورت «شَغَل» (قرائت مجاهد و ابوسمال، و ابنهبیره به روایت ابنخالویه) و «شَغْل» (یزید نحوی، و ابنهبیره به روایت ابوالفضل رازی) نیزقرائت شده است.
مجمع البیان، ج8، ص668[1]؛ البحر المحیط، ج9، ص75[2]
فاکهون
در اغلب قرائات این کلمه به صورت «فاکِهُونَ» قرائت شده است و در قرائت ابوجعفر (از قراء عشره) و برخی قراءات غیرمشهور به صورت «فَکِهونَ» قرائت شده و در قرائات غیرمشهور به صورت «فَکِهِینَ» و «فَکُهونَ» هم قرائت شده است.
تفاوتشان در این است که اگر «فاکهون» باشد، منسوب است به «فاکهه» (میوه) (یعنی اصحاب فاکههاند، در میان میوهها خوشاند) چنانکه به خرمافروش «تامر» و به ماستفروش «لابن» میگویند؛
اگر «فَکِهونَ» گرفته شده از «فکاهه» (در فارسی: فکاهی) و مزاح است شبیه «فَرِحون»؛ یعنی مشغول شوخی و خوش و بش کردن میباشند و «فَکُهونَ» نیز به همین معنا نزدیک است.
اگر «فَکِهِینَ» باشد منصوب و حال است؛ یعنی آنان در سرگرمیاند، در حالی که در حال شوخیاند.
مجمع البیان، ج8، ص668-669[3]؛ البحر المحیط، ج9، ص75[4]
نکات ادبی
«أَصْحاب»
قبلا توضیح داده شد که ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک هم قرار گرفتن و مقارن همدیگر شدن؛ و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته میشود و البته در عرف غالبا در مواردی اطلاق میشود که این همراهی زیاد باشد و از همین جهت به مالک یک چیز هم صاحب آن گفته میشود؛ و تفاوت «صاحب» با «قرین» در این است که در مفهوم مصاحبت، یک بده بستان و رابطه متقابل وجود دارد اما در قرین لزوما چنین چیزی وجود ندارد.
جلسه229 http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/
شُغُلٍ
ماده «شغل» در مورد هر چیزی به کار میرود که بر انسان عارض شود و انسان را به خود مشغول کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص457) و نقطه مقابل «فراغت» و «توجه داشتن به چیزی» است (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص195)
شاید کلمه «سرگرمی» در زبان فارسی - به معنای چیزی که انسان را به خود مشغول میکند و از توجه به امور دیگر باز میدارد- معادل مناسبی برای این ماده باشد.
توجه شود که کلمات «شُغُل» و «شُغْل» و «شَغْل» و «شَغَل» همگی به یک معنا و مفرد هستند و جمع آن «أَشْغَال» و «شُغُول» میباشد. (لسان العرب، ج11، ص355)
این ماده تنها دوبار در قرآن کریم به کار رفته است؛ یکی در همین آیه و دیگری در آیه11 سوره فتح: «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا»
فاکِهُونَ
ماده «فکه» در اصل بر طیب خاطر و دلپسندی (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص446) و یا خوش طبع بودن (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص131) دلالت میکند.
«فاکهه» (لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ؛ یس/57) - که جمع آن «فواکه» است (لَکُمْ فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ؛ مومنون/19) - به میوه گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص644) از آن جهت که انسان از آن احساس طیب خاطر میکند و یا اینکه چون طبیعتش دلپسند است (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص446؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص131)
«مُفاکَهة» و «ْفُکَاهَة» به معنای مزاح کردن و هر سخنی است که بر انسان شیرین و دلپسند باشد (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص446) ویا هر سخنی که بین افرادی که با هم انس دارند رد و بدل میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص644)
درباره «تفکّه» (فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ؛ واقعه/65)[5] و نیز «فاکه» (فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ؛ طور/18) هم به معنای «برخورد مزاحآلود با همدیگر» دانستهاند و هم به معنای «تناول کردن میوه». (مفردات ألفاظ القرآن، ص644)
ماده «فکه» و مشتقات آن جمعا 19 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) از امام صادق ع در توضیح مشغولیت و سرگرمیای که در این آیه آمده روایت شده است:
به برداشتن بکارت نوعروسان خویش سرگرماند.
مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص670
عن الصادق (ع): شغلوا بافتضاض العذارى.
2) از امام باقر ع روایت شده است:
سرگرمی مومن در سه چیز است: لذت بردن از همسر، شوخی کردن با برادران [دینی] و نماز شب.
الخصال، ج1، ص161
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی حَمَّادُ بْنُ یَعْلَى بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى الْجُهَنِیِّ عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَهْوُ الْمُؤْمِنِ فِی ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ التَّمَتُّعِ بِالنِّسَاءِ وَ مُفَاکَهَةِ الْإِخْوَانِ وَ الصَّلَاةِ بِاللَّیْلِ.
2) ابن ابیقره میگوید:
امام صادق ع فرمود: هیچ مومنی نیست مگر اینکه در او «دُعابه» [شوخطبعی] هست.
گفتم: دعابه چیست؟
فرمود: مزاح.
الکافی، ج2، ص663
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِیهِ دُعَابَةٌ قُلْتُ وَ مَا الدُّعَابَةُ قَالَ الْمِزَاحُ.
تدبر
1) «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ»
تا آیه قبل بحث از کافران بود و هول و هراسی که از ورود در عرصه قیامت بدانان دست داده بود.
از این آیه به سراغ مومنان میرود که درگیر این اضطرابها نیستند؛ و این فارغالبالی مومنان را با تعابیر مختلف مورد تاکید قرار داد.
الف. کل این مطلب را با آوردن حرف «إنّ» و استفاده از جمله اسمیه مورد تاکید قرار داد،
ب. کلمه «الیوم» (= همان روز) را هم افزود؛ یعنی همان روز قیامتی که کافران آن چنان در هول و هراساند بهشتیان کاملا سرگرم لذتهای خویش و فارغالبال از آن دغدغههایند!
ج. کلمه «شغل» را با تنوین و به صورت نکره آورد، یعنی «سرگرمیای»، که این ابهام در سرگرمیِ آنان نشاندهنده عظمت بهجت و لذتی است که بدانان دست داده و هشداری است به اینکه این سرگرمی فراتر از درک عمومی انسانها در این دنیاست. (کنز الدقائق، ج11، ص86)
د. از تعبیر «فاکهون» که به معنای «بسر بردن در وضعیت مزاح و شوخی» است، استفاده کرد؛ یعنی بقدری نسبت به وضعیت بحرانی قیامت بیدغدغهاند که مشغول شوخی و مزاح میباشند.
2) «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ»
منظور از «شغل» چیست؟
الف. نعمتها و سروری است که آنان را دربرگرفته است در قبال وضعیت عذابی که جهنمیان بدان گرفتارند، به طوری که اصلا به یاد آنان نمیافتند و اهتمامی بدانان ندارند. (حسن و کلبی، به نقل از مجمعالبیان، ج8، ص670)
ب. مشغول لذت بردن از همسران بهشتی خویشاند. (حدیث1؛ و نیز: ابنعباس و ابنمسعود، به نقل از مجمعالبیان، ج8، ص670) یعنی لذتی که از کاملا بیدغدغه بودن آنان حکایت دارد.
ج. با توجه به اعضای هفتگانه بدن، هفت گونه پاداش مشغولند (یعنی تمام حواس آنان درگیر نعمتهای بهشتی است) :
پاداش پایشان: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ: به سلامت و ایمن وارد [بهشت] شوید» (حجر/46)
پاداش دستشان: «یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثیم: جامها را از دست هم میربایند بدون اینکه لغوی در کار باشد» (طور/23)
پاداش اندام جنسی: «حُورٌ عِینٌ: حوریان سیه چشم» (واقعه/22)
پاداش شکم: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً: بخورید و بیاشامید که بر شما گوارا باد» (طور/19)
پاداش زبان: «آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین: آخرین دعا و درخواستشان این است که حمد خدایی راست که پروردگار جهانهاست» (یونس/10)
پاداش گوش: «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثیما» نه سخن لغوی میشنوند و نه گناهی» (واقعه/25)
پاداش چشم «وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ: و آنچه چشمها از آن لذت ببرد» (زخرف/71) (به نقل از مجمعالبیان، ج8، ص671)
د. آن مشغولیت، زیارت همدیگر است (ابنکیسان، به نقل از البحر المحیط، ج9، ص75)
ه. در بهشت، [کسی] بیکار نیست. («شغل» که با تنوین و به اصطلاح نکره آمده به معناى مشغلهاى است که کنه و عمق آن ناشناخته و وصفناپذیر است.) (تفسیر نور، ج9، ص550)
و. ...
3) «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ»
مقصود از «فاکِهُونَ» چیست؟
الف. خوشحال و شاد بودن (ابنعباس، به نقل از مجمعالبیان، ج8، ص671)
ب. در نعمتها غوطهور بودن و تعجب همراه با خوشحالی از این وضعیتی که دارند(به نقل از مجمعالبیان، ج8، ص671)
ج. از «فکاهه» است به معنای در حال شوخی و مزاح بودن با همدیگر (ابومسلم، به نقل از مجمعالبیان، ج8، ص671)
د. منسوب به «فاکهه» است یعنی در حال پذیرایی شدن با میوههای مختلفاند (به نقل از مجمعالبیان، ج8، ص671)
ه. در بهشت، غم و اندوه نیست؛ آنجا زندگى بدون مرگ، سلامتى بى مرض، جوانى بى پیرى، عزّت بىذلّت، نعمت بى محنت، بقا بىفنا، خشنودى بى خشم و انس بى وحشت است. (تفسیر نور، ج9، ص550)
و. ...
[1] . قرأ نافع و ابن کثیر و أبو عمرو و روح فی شغل ساکنة الغین و الباقون «فِی شُغُلٍ» بضم الغین
[2] . و قرأ الحرمیان، و أبو عمرو: بضم الشین و سکون الغین و باقی السبعة بضمها و مجاهد، و أبو السمال، و ابن هبیرة فیما نقل ابن خالویه عنه: بفتحتین و یزید النحوی، و ابن هبیرة، فیما نقل أبو الفضل الرازی: بفتح الشین و إسکان الغین.
[3] . و قرأ أبو جعفر فکهون بغیر ألف حیث وقع و وافقه حفص فی المطففین انْقَلَبُوا فَکِهِینَ و قرأ الآخرون بالألف کل القرآن
[4] . قرأ الجمهور: فاکِهُونَ، بالألف و الحسن، و أبو جعفر، و قتادة، و أبو حیوة، و مجاهد، و شیبة، و أبو رجاء، و یحیى بن صبیح، و نافع فی روایة: بغیر ألف و طلحة، و الأعمش: فاکهین، بالألف و بالیاء نصبا على الحال، و فی شغل هو الخبر. فبالألف أصحاب فاکهة، کما یقال لابن و تامر و شاحم و لاحم، و بغیر ألف معناه: فرحون طربون، مأخوذ من الفکاهة و هی المزحة، و قرىء: فکهین، بغیر ألف و بالیاء. و قرىء: فکهون، بضم الکاف. یقال: رجل فکه و فکه، نحو: یدس و یدس.
[5] . البته برخی این را از ماده «فکن: دانستهاند که ابدال در آن رخ داده است: فأمَّا التَّفَکُّه فى قوله تعالى: فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ فلیس من هذا، و هو من باب الإبدال، و الأصل تَفَکَّنون، و هو من التندُّم، و قد مضى ذِکرُه. (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص446) اما عموم اهل لغت آن را از همان ماده «فکه» دانستهاند.