سفارش تبلیغ
صبا ویژن

736) سوره فاطر (35) آیه 36 وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَ

بسم الله الرحمن الرحیم

736) سوره فاطر (35) آیه 36

وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ

ترجمه

و کسانی آنان که کفر ورزیدند آنان را آتش جهنم است؛ نه بر آنان حکم می‌شود تا بمیرند و نه از عذاب آن بر آنها تخفیف داده می‌شود؛ اینچنین هر [شخص] بسیار ناسپاسی را جزا می‌دهیم.

نکات ادبی

یُقْضی‏

قبلا بیان شد که ماده «قضی» دلالت دارد بر محکم و متقن کردن و یکسره کردن کار، و به نهایت و پایان رساندن امور. «قضاء» به معنای حکمی است که قطعیت یافته و صادر شده است و «قاضی» بدین جهت بدین نام نامیده شده که احکام را جاری می‌سازد و تفاوت «قضاء» و «حکم» در این است که در کلمه «قضاء» این نکته مطلب تمام شده و نهایت کار معلوم شده مد نظر است، اما در «حکم» به جهت محکم‌کاری و قطعیتش توجه می‌شود.

برخی معنای اصلی این ماده را «جدا کردن و فیصله دادن امور» بیان کرده‌اند که ممکن است با کلام یا با عمل، توسط خدا یا توسط بشر، انجام شود؛ مثلا «وَ قَضی‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ‏» (إسراء/23) به معنای اعلام حکم قطعی است و «فَقَضاهُنَ‏ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یوْمَینِ» (فصلت/12) اشاره به ایجاد و فراغت یافتن از آن [= تمام شدن کار آفرینش آن] است؛ که این گونه به پایان رساندن در مورد بشر هم به کار رفته است: «فَإِذا قَضَیتُمْ‏ مَناسِکَکُمْ‏» (بقرة/200)

این ماده گاه به نحو کنایه در مورد مرگ هم به کار رفته است از این جهت که کار انسان را یکسره می‌کند «وَ نادَوْا یا مالِکُ‏ لِیقْضِ‏ عَلَینا رَبُّکَ‏» (زخرف/77)؛ و از این جهت به «گزاره»ها در منطق «قضیه» می‌گفتند که سخنی بوده که انسان به طور قطعی بیان می‌کرده است دارد.

جلسه 526 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-36/

ان شاءالله در حدیث1 از امیرالمومنین ع ده معنا و کاربرد این ماده در قرآن کریم بیان خواهد شد.

کَفُور

قبلا بیان شد که ماده «کفر» در اصل دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن می‌کند؛ به کشاورز «کافر» گفته می‌شود چون دانه را در دل خاک مخفی می‌کند و «کفاره» هم کفاره است چون گناه را می‌پوشاند و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را می‌پوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است) [البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» می‌گوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست].

کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار می‌رود زیرا «حق را می‌پوشاند»، و هم در نقطه مقابل «شکر»‌ و به معنای «ناسپاسی» به کار می‌رود زیرا نعمت را می‌پوشاند. در خصوص این مطلب اخیر، راغب اصفهانی توضیح داده که در مورد ناسپاسی نعمت، غالبا تعبیر «کفران» به کار می‌رود، و در مورد انکار خدا و نبوت و شریعت (بی‌دینی) غالبا تعبیر «کُفر» (که فاعل آن، «کافر» است) به کار می‌رود.

بر اساس توضیحات ایشان اگر بخواهیم با توجه به این دو معنای ناسپاسی (کفران نعمت) و بی‌دینی، مشتقات این ماده را دسته بندی کنیم باید بگوییم:

الف. «کفران» غالبا برای ناسپاسی نعمت به کار می‌رود، و کسی که زیاد کفران نعمت می‌کند، «کَفور» است و«کَفّار» بلیغ‌تر از «کَفور» است، و غالبا برای جمع بستن کسی که کفران نعمت می‌کند از تعبیر «کَفَرَة» استفاده می‌شود.

ب. «کُفر» غالبا برای بی‌دینی به کار می‌رود، و کسی که منکر خدا یا نبوت یا شریعت است «کافر» است که جمع آن «کُفّار» است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص714-716)

و توجه شود که اینها معانی پراستعمال است وگرنه چنانکه اشاره شد برای «زارع» و کشاورز هم تعبیر «کافر» به کار می‌رود و لذا «کُفّار» که جمع «کافر» است در آیه 20 سوره حدید، می‌تواند به معنای «زُرّاع» (کشاورزان)‌ باشد و می‌تواند به همان معنای مخالفان اسلام باشد.

لازم به ذکر است که اگرچه در فرهنگ دینی غالبا کلمه «کافر» فقط به معنای منکر خدا و نبوت و شریعت به کار می‌رود اما در ادبیات قرآنی در مورد منکر ولایت و امامت الهی هم این تعبیر به کار می‌رود چنانکه کسانی که به جای ولایت الله، ولایت طاغوت را پذیرفته باشند کارشان «کفر» معرفی شده (بقره/256) و حتی منافق هم (که ظاهرا مسلمان است و خدا و نبوت و شریعت را قبول دارد) کافر خوانده شده است (نساء/137-138؛ منافقون/1-3).

جلسه 205 http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/

همچنین قبلا حدیثی گذشت که توضیح داده بود که کفر در قرآن به پنج معنا به کار رفته: کفر حجود (انکار) [که دو قسم می‌شد: انکار از روی ظن و گمان، ویا کاملا آگاهانه در برابر حقیقت ایستادن]، ترک آنچه خدا دستور داده، کفر برائت و کفر نعمت

جلسه159، حدیث1 http://yekaye.ir/al-jathiyah-45-24/

«نَجْزِی» 

قبلا بیان شد که ماده «جزی» در اصل به معنای آن است که چیزی در جای چیز دیگری قرار گیرد و کار آن را انجام دهد (یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئا؛ بقره/48) و در معنای کفایت کردن و جبران کردن (خوبی با خوبی و بدی با بدی) رایج شده؛ و از همین ماده است کلمه «جزیة» (= مالیاتی که از اهل کتاب می‌گیرند) (توبه/29)، چرا که در عوض امکاناتی (مانند امنیت و ...) است که در جامعه اسلامی از آن بهره‌مند می‌شوند.

تفاوت «جزا» با «شکر» در این است که شکر همواره در برابر نعمت به کار می‌رود؛ اما جزا هم در مقابل کار خوب و هم در مقابل کار بد به کار می‌رود.

جلسه 404 http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-7/

اختلاف قرائت[1]

قرائت عبارت «نَجْزی کُلَّ» در اغلب قرائات به همین صورت مفعل معلوم به همراه مفعول رایج است؛

اما در قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و روایت ابوحاتم از نافع (قاری اهل مدینه) و نیز قرائت خلف (از قراء عشره) به صورت «یُجزَی کُلُّ» (فعل مجهول به همراه نایب فاعل) قرائت شده است. (مجمع البیان، ج‏8، ص641[2]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص36[3])

حدیث

1) روایت شده است که از امیرالمومنین ع درباره کلمه «قضاء» که به صورت متشابه [با معانی گوناگون) در قرآن کریم آمده سوال شد؛ فرمودند:

این کلمه بر ده وجه با معانی مختلف به کار رفته است که عبارتند از:

قضاء فراغ (فارغ شدن از کار)، قضاء عهد (عهدی را به اتمام رساندن)، قضاء اعلام (مطلب را به طور قطعی اعلام کردن)، قضاء فعل (کاری را انجام دادن)، قضاء ایجاب (امری را واجب کردن)، قضاء کتاب (امری را مکتوب و معین کردن)، قضاء اتمام (امری را به پایان رساندن)، قضاء حکم (قضاوت کردن بین افراد)، قضاء خلق (آفریدن)، قضاء نزول موت (مرگ را نازل کردن)؛

  • اما تفسیر قضاء فراغ شدن از چیزی، آن است که فرمود: «هنگامی که گروهی از جنّ را به سوی تو متوجه کردیم که قرآن را گوش می‏دادند پس چون در نزد آن حاضر شدند، گفتند: ساکت گوش فرا دهید و چون فارغ شد به سوی قوم خود بازگشتند در حالی که انذارکننده بودند. (احقاف/29) ؛ و نیز اینکه می‌فرماید «و هنگامی که از مناسک خویش فارغ شدید پس خدا را ذکر کنید» (بقره/200)
  • اما قضاء عهد (عهدی را به اتمام رساندن) ، آن است که فرمود: «پروردگارت چنین عهد کرد که جز او را نپرستید» (اسراء/23) و شبیه آن است آنچه در سوره قصص آمده که «و تو در طرف غربی [وادی مقدس] نبودی هنگامی که ما امر رسالت را به موسی عهد بستیم» (قصص/44)
  • اما قضاء اعلام (مطلب را به طور قطعی اعلام کردن)، آن است که فرمود: «و ما این امر را به او اعلام کردیم که ریشه اینان هنگامی که وارد صبح می‏شوند، بریده خواهد بود» (حجر/66) و نیز اینکه فرمود «و ما به بنی اسرائیل در کتاب اعلان حتمی کردیم که شما بی‏تردید دو بار در زمین فساد خواهید کرد.» (اسراء/4)
  • اما قضاء فعل (کاری را انجام دادن) ، آن است که فرمود: «پس قضا کن آنچه قضا کننده‌ای» (طه/72) یعنی انجام بده آنچه را که انجام دهنده‌‌ای» و نیز آنکه خداوند در سوره انفال فرمود «تا خداوند انجام دهد آنچه را که انجام شدنی بوده است» (انفال/42) یعنی آنچه را که در علم سابقش بود را انجام دهد؛ و مانند این در قرآن فراوان است؛
  • اما قضاء ایجاب در مورد عذاب (عذاب را واجب کردن) ، همانند آن است که فرمود: «و شیطان هنگامی که قضا رانده شد، گفت» (ابراهیم/22) و شبیه آن است مطلبی که در سوره یوسف آمده که «قضایش رانده شد آنچه که در موردش سوال کردید» (یوسف/41) یعنی امری که در مورد آن سوال می‌کردید واجب [واجب التحقق، حتمی] شد.
  • اما قضاء کتاب و حتم (امری را مکتوب و معین کردن) ، آن است که در داستان حضرت مریم فرمود: «و این امری حتمی بود» (مریم/21) یعنی معلوم و معین‌شده بود؛
  • اما قضاء اتمام (امری را به پایان رساندن) ، آن است که خداوند در سوره قصص فرمود: «پس هنگامی که موسی آن مدت را به پایان رساند» (قصص/29) یعنی آن شرطی را که با وی شرط شده بود را به اتمام رساند؛ و نیز شبیه سخن حضرت موسی ع که «هر یک از این دو موعد را به قضا کنم، تحمیلی بر من نخواهد بود» (قصص/28) یعنی هنگامی که به اتمام رسانم.
  • اما قضاء حکم (حکم و قضاوت کردن بین افراد) ، آن است که فرمود: «بین آنها به حق قضاوت شد و گفته شد که حمد خدای را که پروردگار جهانهاست» (زمر/75) یعنی بینشان حُکم [= قضاوت] شد؛ و نیز اینکه فرمود «و خداست که به حق قضاوت می‏کند و کسانی که به جای خدا می‏خوانند هیچ حکمی صادر نتوانند کرد، همانا خداوند است که شنوا و بیناست.» (غافر/20) و نیز اینکه فرمود «و خداوند به حق قضاوت می‌کند و او بهترین جداکنندگان است» (انعام/57) [توجه شود که قرائت این آیه به صورت «یقضی» مربوط به قرائات غیر عاصم و ابن‌کثیر است؛ وگرنه عاصم (که قرآن‌های کنونی غالبا بر اساس قرائت وی تنظیم شده، به صورت «یَقُصُّ: حکایت می‌کند» است] و نیز این که در سوره یونس فرمود «و بین آنان به عدل و داد قضاوتشد»
  • اما قضاء خلق (آفریدن) ، آن است که فرمود: «پس هفت آسمان را در دو روز آفرید» (فصلت/12)
  • اما قضاء نزول موت (مرگ را نازل کردن)؛ ، همانند سخن جهنمیان است در سوره زخرف: «و ندا دادند ای مالک! پروردگارت کار ما را یکسره کند؛ گفت: شما درنگ‌کنندگانید» (زخرف/77) یعنی گفتند که مرگ بر آنان نازل شود تا راحت شوند؛ و مانند آن است اینکه «نه بر آنان حتم می‌شود تا بمیرند و نه از عذاب بر آنها تخفیف داده می‌شود» (فاطر/36) در قصه حضرت سلیمان آمده است که «پس چون مرگ را بر او حتم کردیم جز جنبنده زمین [موریانه] که عصای او را می‏خورد آنها را از مرگش آگاه نساخت» (سبأ/14) که منظور خداوند این است که هنگامی که مرگ را بر او نازل کردیم»

بحار الأنوار، ج‏90، ص18-20

ورد عن أمیر المؤمنین صلوات الله علیه فی أصناف آیات القرآن و أنواعها و تفسیر بعض آیاتها بروایة النعمانی و هی رسالة مفردة مدونة...

سَأَلُوهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنِ الْمُتَشَابِهِ فِی الْقَضَاءِ فَقَالَ هُوَ عَشَرَةُ أَوْجَهٍ مُخْتَلِفَةُ الْمَعْنَی فَمِنْهُ قَضَاءُ فَرَاغٍ وَ قَضَاءُ عَهْدٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِعْلَامٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ فِعْلٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِیجَابٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ کِتَابٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ إِتْمَامٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ حُکْمٍ وَ فَصْلٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ خَلْقٍ وَ مِنْهُ قَضَاءُ نُزُولِ الْمَوْتِ؛

أَمَّا تَفْسِیرُ قَضَاءِ الْفَرَاغِ مِنَ الشَّیْ‏ءِ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلی‏ قَوْمِهِمْ» مَعْنَی فَلَمَّا قُضِیَ أَیْ فَلَمَّا فَرَغَ وَ کَقَوْلِهِ «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ»؛

أَمَّا قَضَاءُ الْعَهْدِ فَقَوْلُهُ تَعَالَی «وَ قَضی‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» أَیْ عَهد وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ الْقَصَصِ «وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی‏ مُوسَی الْأَمْرَ» أَیْ عَهِدْنَا إِلَیْهِ؛

أَمَّا قَضَاءُ الْإِعْلَامِ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی «وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ» وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ «وَ قَضَیْنا إِلی‏ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ» أَیْ أَعْلَمْنَاهُمْ فِی التَّوْرَاةِ مَا هُمْ عَامِلُونَ؛

أَمَّا قَضَاءُ الْفِعْلِ فَقَوْلُهُ تَعَالَی فِی سُورَةِ طه «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ» أَیِ افْعَلْ مَا أَنْتَ فَاعِلٌ وَ مِنْهُ فِی سُورَةِ الْأَنْفَالِ «لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا» أَیْ یَفْعَلُ مَا کَانَ فِی عِلْمِهِ السَّابِقِ وَ مِثْلُ هَذَا فِی الْقُرْآنِ کَثِیرٌ؛

أَمَّا قَضَاءُ الْإِیجَابِ لِلْعَذَابِ کَقَوْلِهِ تَعَالَی فِی سُورَةِ إِبْرَاهِیمَ ع «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ» أَیْ لَمَّا وَجَبَ الْعَذَابُ وَ مِثْلُهُ فِی سُورَةِ یُوسُفَ ع «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ» مَعْنَاهُ أَیْ وَجَبَ الْأَمْرُ الَّذِی عَنْهُ تَسَاءَلَانِ؛

أَمَّا قَضَاءُ الْکِتَابِ وَ الْحَتْمِ فَقَوْلُهُ تَعَالَی فِی قِصَّةِ مَرْیَمَ «وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا» أَیْ مَعْلُوماً؛

وَ أَمَّا قَضَاءُ الْإِتْمَامِ فَقَوْلُهُ تَعَالَی فِی سُورَةِ الْقَصَصِ «فَلَمَّا قَضی‏ مُوسَی الْأَجَلَ» أَیْ فَلَمَّا أَتَمَّ شَرْطَهُ الَّذِی شَارَطَهُ عَلَیْهِ وَ کَقَوْلِ مُوسَی ع «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ» مَعْنَاهُ إِذَا أَتْمَمْتُ؛

وَ أَمَّا قَضَاءُ الْحُکْمِ فَقَوْلُهُ تَعَالَی «قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» أَیْ حُکِمَ بَیْنَهُمْ وَ قَوْلُهُ تَعَالَی «وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ‏ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ «وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ» وَ قَوْلُهُ تَعَالَی فِی سُورَةِ یُونُسَ «وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ بِالْقِسْطِ»؛

وَ أَمَّا قَضَاءُ الْخَلْقِ فَقَوْلُهُ سُبْحَانَهُ «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ» أَیْ خَلَقَهُنَّ؛

وَ أَمَّا قَضَاءُ إِنْزَالِ الْمَوْتِ فَکَقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ فِی سُورَةِ الزُّخْرُفِ «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ» أَیْ لِیَنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَوْتَ وَ مِثْلُهُ «لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها» أَیْ لَا یَنْزِلُ عَلَیْهِمُ الْمَوْتُ فَیَسْتَرِیحُوا وَ مِثْلُهُ فِی قِصَّةِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ «فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی‏ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ» یَعْنِی تَعَالَی لَمَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْهِ الْمَوْت‏.

 

2) عمرو بن ثابت روایت کرده است که امام باقر ع فرمودند:

همانا جهنمیان از دردناکی عذابی که می‌چشند زوزه‌ای سر می‌دهند همانند عوعوی سگان و گرگان؛

ای عمرو! پس چه گمان می‌کنی درباره کسانی که «نه کارشان یکسره می‌شود تا بمیرند و نه از عذابشان بدانها تخفیف داده می‌شود» (فاطر/36)

در آنجا تشنگانی‌اند گرسنه؛ از فرط گریه چشمانشان ناتوان، کر و لال و کور، صورتهایشان سیاه، طردشدگانند در آنجا و پشیمان، مورد غضب واقع شده‌اند و بر آنان رحم نشود؛ و در عذابشان تخفیف ندهند؛

در آتش شعله‌ور می‌شوند و از آب جوشان می‌نوشند و از زقوم می‌خورند و با قلاب‌های آتشین درهم می‌شکنند و با گرزها کوبیده می‌شوند؛

فرشتگان غِلاظ و شِداد بر آنان رحم نمی‌کنند در حالی که آنان در آتش به روافتاده، کشیده می‌شوند، و با شیاطین در بند می‌شوند، و با زنجیرهای گران غل و زنجیر می‌شوند؛

اگر دعا کنند برایشان مستجاب نشود و اگر حاجتب بخواهد حاجتشان برآورده نشود؛

این است حال کسی که وارد جهنم شود.

الأمالی( للصدوق)، ص557

ابْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ دِینَارٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ:

إِنَّ أَهْلَ النَّارِ یَتَعَاوَوْنَ فِیهَا کَمَا یَتَعَاوَی الْکِلَابُ وَ الذِّئَابُ مِمَّا یَلْقَوْنَ مِنْ أَلَمِ [أَلِیمِ‏] الْعَذَابِ مَا ظَنُّکَ یَا عَمْرُو بِقَوْمٍ لَا یُقْضَی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لَا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا عِطَاشٍ فِیهَا جِیَاعٍ کَلِیلَةٍ أَبْصَارُهُمْ صُمٍّ بُکْمٍ عُمْیٍ مُسْوَدَّةٍ وُجُوهُهُمْ خَاسِئِینَ فِیهَا نَادِمِینَ مَغْضُوبٍ عَلَیْهِمْ فَلَا یُرْحَمُونَ وَ مِنَ الْعَذَابِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ وَ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ وَ مِنَ الْحَمِیمِ یَشْرَبُونَ وَ مِنَ الزَّقُّومِ یَأْکُلُونَ وَ بِکَلَائِبِ النَّارِ یُحْطَمُونَ وَ بِالْمَقَامِعِ یُضْرَبُونَ وَ الْمَلَائِکَةُ الْغِلَاظُ الشِّدَادُ لَا یَرْحَمُونَ وَ هُمْ [فَهُمْ‏] فِی النَّارِ یُسْحَبُونَ عَلی‏ وُجُوهِهِمْ وَ مَعَ الشَّیَاطِینِ یُقَرَّنُونَ وَ فِی الْأَنْکَالِ وَ الْأَغْلَالِ یُصَفَّدُونَ إِنْ دَعَوْا لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُمْ وَ إِنْ سَأَلُوا حَاجَةً لَمْ تُقْضَ لَهُمْ هَذِهِ حَالُ مَنْ دَخَلَ النَّارَ.


3) از امام صادق ع درباره زیارت امیرالمومنین ع روایتی نقل شده است که در فرازی از آن شخص دست به دعا برمی‌دارد و می‌گوید:

خدایا ! قاتلان پیامبرانت و قاتلان جانشینان پیامبرانانت را با همه لعنتهایت لعنت کن؛ و گرمای آتش را به آنان بچشان؛

خدایا لعنت کن جِبت‌ها و طاغوت‌ها و فرعون‌ها و لات و عزی و جِبت و هر مدعی‌ای که افراد را به جای خدا به خود می‌خواند؛ و هر دروغگوی حدیث‌سازی را

خدایا آنان را لعنت کن و شیعیانشان و پیروانشان و اولیایشان و یاورانشان و دوستدارانشان را لعنتی فراوان؛

خدایا قاتلان امیرالمومنین ع را لعنت کن (سه بار)

خدایا قتلان امام حسن ع و امام حسین ع را لعنت کن (سه بار)

خدایا قاتلان ائمه ع را لعنت کن (سه بار)

حدایا آنان را عذاب کن به عذابی که احدی از جهانیان را آن گونه عذاب نکنی؛ و بر عذابشان بیفزا به خاطر آنکه با والیان امر تو درگیر شدند؛ و برایشان عذابی مهیا فرما که برای احدی از مخلوقاتت روا نداری!

خدایا لعنت کن بر قاتلان یاران پیامبرت را، و قاتلان یاران امیرالمومنین ع را، و قاتلان یاران امام حسن ع و امام حسین ع را، و قاتلان همه کسانی را که در مسیر ولایت آل محمد ص به قتل رسیدند، عذابی دوچندان در پایین‌ترین مرتبه جهنم که در مورد عذابشان بر آنها تخفیف داده نشود در حالی که در آنجا گرفتار و رانده‌شده‌اند؛ در پیشگاه خداوند سر به زیر افکنده‌اند و با پشیمانی و خواری‌ای که به چشم خود می‌بینند به خاطر کشتن عترت پیامبران و رسولانت و پیروان آنها در میان بندگان صالح تو؛

خدایا آنان را لعنت کن در نهانی‌ترین نهانشان و در آشکارترین آشکاری‌ای در آسمانت و در زمینت.

فضائل أمیر المؤمنین ع (ابن‌عقده، م332)، ص142-143؛ من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص589-590؛ فرحة الغری (سید بن طاووس، ترجمه علامه مجلسی)، ص97؛ المزار الکبیر (ابن المشهدی)، ص234

ابن عقدة، قال: أخبرنا أحمد بن الحسین بن عبد الملک الأودی البزاز قال: حدّثنا ذبیان بن حکیم، قال: حدّثنی یونس بن ظبیان، عن أبی عبد اللّه، قال: إذا أردت زیارة قبر أمیر المؤمنین علیه السّلام فتوضّأ و اغتسل و امشی علی هنک، و قل:...

اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِیَائِکَ وَ قَتَلَةَ أَوْصِیَاءِ أَنْبِیَائِکَ بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِکَ

اللَّهُمَّ الْعَنِ الْجَوَابِیتَ وَ الطَّوَاغِیتَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ الْجِبْتَ وَ کُلَّ نِدٍّ یُدْعَی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ کُلَّ [محدث/ مُلْحِدٍ] مُفْتَرٍ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ أَوْلِیَاءَهُمْ وَ أَعْوَانَهُمْ وَ مُحِبِّیهِمْ لَعْناً کَثِیراً- اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ثَلَاثاً- اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ثَلَاثاً- اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْأَئِمَّةِ ثَلَاثاً- اللَّهُمَّ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً لَا تُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ وَ ضَاعِفْ عَلَیْهِمْ عَذَابَکَ کَمَا [بما] شَاقُّوا وُلَاةَ أَمْرِکَ وَ أَعِدَّ لَهُمْ عَذَاباً لَمْ تُحِلَّهُ بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ

اللَّهُمَّ وَ أَدْخِلْ عَلَی قَتَلَةِ أَنْصَارِ رَسُولِکَ وَ قَتَلَةِ أَنْصَارِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَلَی قَتَلَةِ أَنْصَارِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی قَتَلَةِ مَنْ قُتِلَ فِی وَلَایَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَجْمَعِینَ[4] عَذَاباً مُضَاعَفاً فِی أَسْفَلِ دَرْکٍ مِنَ الْجَحِیمِ لَا یُخَفَّفُ‏ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا وَ هُمْ فِیهَا مُبْلِسُونَ مَلْعُونُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَدْ عَایَنُوا النَّدَامَةَ وَ الْخِزْیَ الطَّوِیلَ لِقَتْلِهِمْ عِتْرَةَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ أَتْبَاعَهُمْ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ فِی مُسْتَسِرِّ السِّرِّ وَ ظَاهِرِ الْعَلَانِیَةِ فِی سَمَائِکَ وَ أَرْضِک‏.[5]

تدبر

1) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ»

عذاب جهنم بقدری شدید است که جهنمیان آرزوی مرگ دارند؛ اما مرگی در کار نخواهد بود؛ چون مرگ در آنجا بی‌معنی است.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

بالاترین و ارزشمندترین مطلب برای هرکس، حیات و ادامه بقا و زندگی‌اش است.

در یک نگاه عمیق، حتی کسی که خودکشی می‌کند از «این زندگی» خسته شده؛ و می‌خواهد «راحت شود»‌؛ یعنی «خودش» را در نظر می‌گیرد که بدون «این زندگی» راحت‌تر است؛ و در ناخودآگاه خویش، می‌خواهد ادامه بقایش بدون این زندگی و با راحتی باشد!

با اینکه آنجا بسیاری از حقایق بر همگان مکشوف شده و ناخودآگاه‌ها عیان گردیده، اما ببینید که چه اندازه در آنجا تحت فشارند که باز تقاضای نیست و نابود شدن می‌کنند!


2) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ»

عذاب جهنم انسان را کاملا مستأصل و درمانده می‌کند: نه مردن و نیست و نابود شدنی در کار است، و نه کم شدن عذاب؛

این «جزای» آنان است؛ یعنی ما به ازای کارهایی است که در دنیا کرده‌اند؛

یعنی انسان می‌تواند در دنیا کارهایی بکند که جزای آن، این اندازه شدید باشد!


3) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ ... کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ»

کفر، نوعی کفران نعمت است (تفسیر نور، ج‏9، ص505)

آنان که کفر ورزیدند همان کسانی‌اند که بسیار ناسپاس‌اند.

نکته تفسیری

در آیه ابتدا از کیفر کفرپیشگان سخن می‌گوید و در پایانش می‌فرماید افراد بسیار کفران‌کننده را چنین کیفر می‌دهیم.

این آیه نشان می‌دهد که حتی اگر به لحاظ معنایی، کلمه «کفر» در دو معنای مختلف به کار رود (یکی در مقابل ایمان؛ و دیگری در مقابل شکرگزاری)، اما در منطق قرآن کریم، به لحاظ مصداقی این دو معنا بر هم منطبق می‌شود؛

یعنی هر کافری بسیار ناسپاس است و هر بسیار ناسپاسی کافر است.


4) «وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها»

کسی که کافر شد و تمام درهای سعادت را به روی خود بست، تمام درهای نجات نیز به روی او بسته خواهد شد؛ در آن جا نه مرگ است و نه تخفیف. (تفسیر نور، ج‏9، ص504)


5) «کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ»

در مجازات، فرد مهم نیست، خصلت مهم است. (تفسیر نور، ج‏9، ص505)

 


[1] . در البحر المحیط، ج‏9، ص35 دو مورد دیگر اختلاف قرائت در این آیه گزارش شده است:

قرأ الجمهور: فَیَمُوتُوا، بحذف النون منصوبا فی جواب النفی، و هو علی أحد معنیی النصب فالمعنی انتفی القضاء علیهم، فانتفی مسببه، ... و قرأ عیسی، و الحسن: فیموتون، بالنون، وجهها أن تکون معطوفة علی لا یقضی.

قال ابن عطیة: قرأ عبد الوارث عن أبی عمرو: و لا یخفف بإسکان الفاء شبه المنفصل بالمتصل، کقوله: فالیوم أشرب غیر مستحقب.

[2] . قرأ أبو عمر و خلف وحده «یُجزَی کلُ کفور» علی ما لم یسم فاعله و الباقون «نَجْزِی» بالنون کلَ بالنصب ... من قرأ «نَجْزِی» بالنون فإنه علی وجه الإخبار من الله تعالی عن نفسه و من قرأ علی بناء الفعل للمفعول به فحجته أن ما قبله «لا یُقْضی‏ عَلَیْهِمْ» و «لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ»

[3] . و قرأ الجمهور: نَجْزِی کُلَّ، مبنیا للفاعل، و نصب کل و أبو عمرو، و أبو حاتم عن نافع: بالیاء مبنیا للمفعول، کل بالرفع.

[4] . در المزار، این فراز اخیر به این صورت آمده است:

اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَی قَتَلَةِ رَسُولِکَ وَ أَوْلَادِ رَسُولِکَ وَ عَلَی قَتَلَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَتَلَةِ أَنْصَارِهِ وَ قَتَلَةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَنْصَارِهِمَا، وَ مَنْ نَصَبَ لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ شِیعَتِهِمْ حَرْباً مِنَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ،

[5] در یکی از زیارات جامعه‌ای که از امام هادی ع روایت شده، فرازی مشابه این عبارات هست:

وَ أَنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوهُ وَ خَالَفُوا عَلَیْهِ وَ جَحَدُوا حَقَّهُ وَ أَنْکَرُوا فَضْلَهُ وَ اتَّهَمُوهُ وَ ظَلَمُوا وَصِیَّهُ وَ حَلُّوا عَقْدَهُ وَ نَکَثُوا بَیْعَتَهُ وَ اعْتَدَوْا عَلَیْهِ وَ غَصَبُوهُ خِلَافَتَهُ وَ نَبَذُوا أَمْرَهُ وَ أَسَّسُوا الْجَوْرَ وَ الْعُدْوَانَ عَلَی أَهْلِ النَّبِیِّ ص وَ قَتَلُوهُمْ وَ تَوَلَّوْا غَیْرَهُمْ ذَائِقُو الْعَذَابِ فِی أَسْفَلِ دَرْکٍ مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ- لَا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ مَلْعُونُونَ متبعون [مُتْعَبُونَ‏] نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ یُعَایِنُونَ النَّدَامَةَ وَ الْخِزْیَ الطَّوِیلَ مَعَ الْأَذَلِّینَ الْأَشْرَارِ قَدْ کُبُّوا عَلَی وُجُوهِهِمْ فِی النَّار (البلد الأمین و الدرع الحصین، ص298)