سفارش تبلیغ
صبا ویژن

728) سوره فاطر (35) آیه 28 وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ ال

بسم الله الرحمن الرحیم

728) سوره فاطر (35) آیه 28

وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ

ترجمه

و از مردمان و جنبندگان و چارپایان به رنگهای مختلف، همچنین، جز این نیست که از بندگانش تنها عالمان از خداوند خشیت دارند؛ همانا خداوند شکست‌ناپذیری خطاپوش است.

نکات ادبی

الدَّوَابِّ

ماده «دبب» در اصل بر حرکت و راه رفتن بسیار آرام دلالت می‌کند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص263) و معادل «جنبیدن» در فارسی است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص172)

استعمال کلمه «دابّة» برای «اسب» و «حشرات» بیشتر معروف است (مفردات ألفاظ القرآن، ص306) اما در واقع، برای هر جنبده‌ای که روی زمین راه می‌رود این کلمه به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص263)

«دابّة» کلمه‌ای است که هم برای مذکر و هم برای مونث به کار می‌رود و جمع آن «دَوابّ» است (المصباح المنیر، ج‏2، ص188)

 این کلمه وقتی مطلق می‌آید به معنای مطلق جانوران و جنبدگان روی زمین به کار می‌رود (وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ، نور/45؛ وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ، بقره/164) اما از آنجا که در معنای آن حرکت روی زمین نهفته است (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص263)، گاهی در مقابل «پرندگان» به کار می‌رود (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ‏؛ انعام/38).

همچنین اگرچه این کلمه در مورد مطلق جانداران روی زمین به کار می‌رود اما کلمه گاهی در مقابل انسان (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ‏؛ حج/18) و گاهی در مقابل انسان و چارپایان (وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ‏؛ فاطر/28) به کار می‌رود.

ماده «دبب» در قرآن کریم به صورت «دابّة» و «دوابّ» و جمعا 18 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

الْأَنْعامِ

ماده «نعم» در اصل دلالت بر برخورداری از رفاه (ترفّه) و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و «بر وفق مراد بودن» امور دارد و از این ماده مشتقات فراوانی ساخته شده است که قبلا به تفصیل بیان شد.

یکی از معانی «نَعَم» را شتر دانسته‌اند، از این جهت که برخورداری از آن برای عرب نعمت بزرگی بوده؛ و گفته‌اند که جمع آن را که «أنعام» است، درباره چهارپایان اهلی (مشخصا شتر و گاو و گوسفند) به کار می‌برند «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً» (أنعام/142) و تاکید کرده‌اند زمانی این برای چارپایان اهلی به کار می‌رود که حتما در میانشان شتر وجود داشته باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص815) ؛ اما به نظر می‌رسد که اگرچه احتمالا اصل این کلمه را ابتدا برای «شتر» استفاده کرده باشند، اما تدریجا حتی مفرد آن (نَعَم) را برای مطلق چارپایان اهلی به کار برده باشند چنانکه اغلب، آیه «مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده/95) را مختص شتر ندانسته‌اند؛ و دیگران هم این کلمه را شامل حال همه بهائم دانسته‌اند. (معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص446)

جلسه 458 http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/

یَخْشَی

ماده «خشی»[1] در اصل دلالت بر نوعی خوف و ترس می‌کند (معجم المقاییس اللغة، ج‏2، ص184) و البته با توجه به اینکه در برخی آیات در کنار «خوف» مطرح شده (لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشى‏؛ طه/77) به هر گونه ترسی گفته نمی‌شود.

برخی «خشیت» را خوفی دانسته‌اند که همراه با نوعی تعظیم نسبت به امر مورد نظر باشد، و شاید بدین جهت است که در آیه قرآن آن را خاص علماء دانسته است (إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ؛ فاطر/28) (مفردات ألفاظ القرآن، ص283)

اما دیگران با توجه به برخی از کاربردهای قرآنی این واژه مانند «فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً» (کهف/80) «تَخْشَوْنَ کَسادَها» (توبه/24) «ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ‏ منکم» (نساء/25) «خَشْیَةَ إِمْلاقٍ‏» (اسراء/31) و «خَشْیَةَ الْإِنْفاق» (اسراء/100)‏ با این تحلیل مخالفت کرده، و گفته‌اند که معنای این ماده «مراقبت و محافظت کردنی است که همراه با خوف باشد» و به لحاظ معنایی به ماده «خشع» نیز نزدیک است (خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه‏؛ حشر/21) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص64-65)

اگرچه مرحوم مصطفوی با توجه به نکات فوق، محور معنای خشیت را «مراقبت» قرار داده که البته همراه با ترس باشد، اما به نظر می‌رسد که این معنا، معنای «اتقاء» است (الفروق فی اللغة، ص238[2]) و به نظر می‌رسد تعبیر بهتر این است که بگوییم محور معنای «خشیت» خوف است، و البته خوفی است که شخص را به مراقبت وادارد. در واقع در هر دو کلمه «خشیت» و «اتقاء» دو معنای خوف و مراقبت وجود دارد اما در خشیت محور اصلی خوف است و در اتقاء محور اصلی مراقبت است.

ماده «خشی» 48 بار در قرآن کریم به کار رفته است که تمامی کاربردهای آن یا به صورت فعل ثلاثی مجرد است و یا مصدر آن (خشیت).

عَزیزٌ

قبلا بیان شد که ماده «عزز» به معنای شدت و قوت و قهر و غلبه می‌باشد و «عزت» حالتی در شخص است که مانع از آن می‌شود که مغلوب واقع شود؛ بنابراین «عزیز» یعنی کسی که همواره غالب است و هیچگاه مغلوب نمی‌شود؛ و به چیزی هم که نایاب است عزیز گفته می‌شود، چون دسترسی [= غلبه] به آن سخت و دشوار است.

تفاوت «عزیز» با «قاهر» (غلبه‌کننده) در این است که عزیز از این جهت گفته می‌شود که کسی توان غلبه و اذیت و آزار او را ندارد، اما قاهر از این جهت گفته می‌شود که او بر دیگران غلبه می‌کند، و تعبیر «عزیزی» (همان «عزیزم» در فارسی) را در مورد محبوبی به کار می‌رود که جدایی از او بر انسان سخت و دشوار است

جلسه122 http://yekaye.ir/al-hajj-022-74/

درباره عزیز بودن خداوند در جلسه 8 (شعراء/217) و جلسه 28 (شعراء/9) نیز نکاتی گذشت که در اینجا تکرار نمی‌شود.

غَفُورٌ

قبلا بیان شد که ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» ویا «محو کردن اثر شیء» است؛ و در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف می‌شود، و لذا در مورد انسان‌های عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده می‌شود؛ اما در مغفرت، گناه شخص را می‌پوشاند و آبروی او را نمی‌برد و در واقع، نحوه‌ای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار می‌رود.

جلسه 183  http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/

اختلاف قرائت[3]

حدیث

1)

الف. مکتوبی از امام سجاد ع درباره زهد ورزیدن به دست ابوحمزه ثمالی می‌رسد. وی آن را بر امام عرضه می‌کنند و ایشان آن را تایید می‌فرمایند. در فرازی از آن آمده است:

پس هشدار هشدار پیش از ندامت و حسرت و وارد شدن بر خداوند و ایستادن در پیشگاه او!

به خدا سوگند هیچ گروهی کارشان را از معصیت خدا آغاز نکردند مگر اینکه به عذابش ختم شد؛ و هیچ قومی دنیا را بر آخرت ترجیح ندادند مگر اینکه بازگشتگاه و مآلشان بد شد.

و «علم به خدا» و «عمل» چیزی نیستند جز دو دوست همراه و جدایی‌ناپذیر؛ پس هر که خدا را شناخت از او ترسید و این ترس او را به عمل به طاعت خدا وادار نمود؛ و همانا صاحبان علم و پیروانشان کسانی‌اند که خدا را شناختند و برای او عمل کردند و بدو رغبت نمودند و خداوند می فرماید «جز این نیست که از بندگانش تنها عالمان از خداوند خشیت دارند» (فاطر/28)

پس چیزی از این دنیا را با معصیت خدا طلب نکنید و در این دنیا به طاعت خدا مشغول باشید و ایامش را غنیمت شمارید و برای چیزی تلاش کنید که فردا مایه نجات شما از عذاب خداوند شود ...

الکافی، ج‏8، ص15-16

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: مَا سَمِعْتُ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ کَانَ أَزْهَدَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع إِلَّا مَا بَلَغَنِی مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ أَبُو حَمْزَةَ کَانَ الْإِمَامُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِذَا تَکَلَّمَ فِی الزُّهْدِ وَ وَعَظَ أَبْکَى مَنْ بِحَضْرَتِهِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قَرَأْتُ صَحِیفَةً فِیهَا کَلَامُ زُهْدٍ مِنْ کَلَامِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع وَ کَتَبْتُ مَا فِیهَا ثُمَّ أَتَیْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ص فَعَرَضْتُ مَا فِیهَا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُ وَ صَحَّحَهُ وَ کَانَ مَا فِیهَا: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ...

فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ قَبْلِ النَّدَامَةِ وَ الْحَسْرَةِ وَ الْقُدُومِ عَلَى اللَّهِ وَ الْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَاللَّهِ مَا صَدَرَ قَوْمٌ قَطُّ عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَّا إِلَى عَذَابِهِ وَ مَا آثَرَ قَوْمٌ قَطُّ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ إِلَّا سَاءَ مُنْقَلَبُهُمْ وَ سَاءَ مَصِیرُهُمْ

وَ مَا الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَ الْعَمَلُ إِلَّا إِلْفَانِ مُؤْتَلِفَانِ‏ فَمَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَهُ وَ حَثَّهُ الْخَوْفُ عَلَى الْعَمَلِ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ إِنَّ أَرْبَابَ الْعِلْمِ وَ أَتْبَاعَهُمُ الَّذِینَ عَرَفُوا اللَّهَ فَعَمِلُوا لَهُ وَ رَغِبُوا إِلَیْهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»

فَلَا تَلْتَمِسُوا شَیْئاً مِمَّا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ وَ اشْتَغِلُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ اغْتَنِمُوا أَیَّامَهَا وَ اسْعَوْا لِمَا فِیهِ نَجَاتُکُمْ غَداً مِنْ عَذَابِ اللَّهِ ...[4]

 

ب. و در فرازی از دعای 52 صحیفه سجادیه نیز از ایشان روایت شده است:

خدایا، چه منزهی! همانا خاشع‌ترین خلایقت نسبت به تو، عالمترین ایشان است به تو؛ و خاضعترین آنان نسبت به تو، عاملترین آنان است به طاعات تو؛ و خوارترین آنان نزد تو کسی است که تو روزیش می‌دهی و او غیر تو را می‌پرستد ....

الصحیفة السجادیة، دعای52

 سُبْحَانَکَ! أَخْشَى خَلْقِکَ لَکَ أَعْلَمُهُمْ بِکَ، وَ أَخْضَعُهُمْ لَکَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِکَ، وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیْکَ مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یَعْبُدُ غَیْرَکَ ...[5]

 

2) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید «جز این نیست که از بندگانش تنها عالمان از خداوند خشیت دارند» روایت شده است که فرمودند:

منظور از عالمان، کسانی‌اند که عملشان سخنشان را تصدیق نماید؛ و کسی که عملش سخنش را تایید نکند عالم نیست.

الکافی، ج‏1، ص36؛ مجمع البیان، ج‏8، ص636

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ النَّصْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» قَالَ

یَعْنِی بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ.[6]

 

3) از امام صادق ع روایت شده است

از زمره عبادتها، شدت خوف از خداوند عز و جل است که خداوند می فرماید «جز این نیست که از بندگانش تنها عالمان از خداوند خشیت دارند» (فاطر/28) و نیز می‌فرماید «پس، از مردم نترسید و از من بترسید» (مائده/44) و فرموده است «و کسی که تقوا پیشه کند خداوند برایش راه خروجی قرار می‌دهد» (طلاق/2)

و باز امام صادق ع فرمود: محبت و علاقه به مشهور شدن و روی زبانها افتادن، در دل انسان خداترس راه ندارد.

الکافی، ج‏2، ص69

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ مِنَ الْعِبَادَةِ شِدَّةَ الْخَوْفِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ اللَّهُ «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» وَ قَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ‏» وَ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ حُبَّ الشَّرَفِ وَ الذِّکْرِ لَا یَکُونَانِ فِی قَلْبِ الْخَائِفِ الرَّاهِبِ.

 

3) از امام صادق ع روایت شده است:

خشیت میراث علم، و میزانِ آن است؛

و علم شعاع و پرتوی معرفت و قلبِ ایمان است؛

و کسی که از خشیت محروم باشد عالم نیست هرچند در متشابهات علم موشکافی کند که خداوند متعال می‌فرماید «جز این نیست که از بندگانش تنها عالمان از خداوند خشیت دارند» (فاطر/28)

مصباح الشریعة، ص20

قَالَ الصَّادِقُ ع

الْخَشْیَةُ مِیرَاثُ الْعِلْمِ وَ مِیزَانُهُ وَ الْعِلْمُ شُعَاعُ الْمَعْرِفَةِ وَ قَلْبُ الْإِیمَانِ وَ مَنْ حُرِمَ الْخَشْیَةَ لَا یَکُونُ عَالِماً وَ إِنْ شَقَّ الشَّعْرَ بِمُتَشَابِهَاتِ الْعِلْمِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.[7]

4)

الف. امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

راهى است که مسیرش روشن و چراغش نورانى است. با ایمان اعمال صالح را توان شناخت و با اعمال صالح ایمان را. به ایمان، علم آباد ‌شود؛ و به علم، از مرگ ترسیده ‌شود؛ و با مرگ، دنیا پایان یابد؛ و با دنیا، آخرت حاصل شود؛ و با قیامت، بهشت نزدیک گردد و جهنم بر گمراهان خودی نمایاند.

نهج البلاغة، خطبه156؛ الکافی، ج2، ص50[8]

سَبِیلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ یُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِیمَانِ وَ بِالْإِیمَانِ یُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ یُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیَا وَ بِالدُّنْیَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ بِالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِین‏.

 

ب. روایت شده که کمیل در شبی خلوت امیرالمومنین ع را در نخلستان یافت و ایشان سخنانی به وی فرمود از جمله اینکه:

شناخت علم [یا: همنشینی با علم؛ یا: دوست داشتن عالم] راه و روشی است که باید بدان ملتزم بود؛ بدین وسیله است که انسان در زندگیش طاعت، و بعد از مرگش نام نیک به دست می‌آورد.

نهج‌البلاغه، حکمت147؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج‏1، ص290[9]

یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ [صُحْبَةُ الْعِلْمِ / مَحَبَّةُ الْعَالِمِ] دِینٌ یُدَانُ بِهِ بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ.

 

5) در کتاب تفسیر نعمانی روایتی طولانی از امیرالمومنین ع درباره ایمان و کفر و فلسفه احکام شریعت آمده است. در فرازی از این روایت می‌فرمایند:

سپس خداوند بر امت اطاعت از والیان امر که قوام‌بخش دین‌اند را واجب فرمود همان گونه که اطاعت از رسول الله ص را واجب کرد؛ و فرمود «و خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولی‌الامر از خودتان را اطاعت کنید» (نساء/59) سپس جایگاه والیان امر در میان اهل علم را با تاویل کتابش بیان کرد و فرمود «و اگر آن را به رسول الله و اولی الامرشان بازمى‏گرداندند به یقین کسانى از آنان که اهل استنباط‏اند، بدان علم داشتند» (نساء/83) و تمامی مردم از شناخت تاویل کتابش عاجز ماندند جز آنان؛ چرا که آنان راسخان در علم اند و مورد وثوق در تاویل آنچه نازل شده است که خداوند متعال می فرماید «و تاویل آن را نداند جز خداوند و راسخان در علم» تا آخر آیه (آل عمران/7)؛ و باز خداوند سبحان فرمود «بلکه آن آیاتی روشنگر است در سینه آنان که بدانان علم داده شد» (عنکبوت/49) و طلب علم برتر از عبادت است که خداوند عز و جل می فرماید «جز این نیست که از بندگانش تنها عالمان از خداوند خشیت دارند» (فاطر/28) و به خاطر علم است که نزد خداوند سزاوار اسم «صدق: راستگویی» شدند و خداوند آنان را «صادقان: راستگویان» نامید و اطاعتشان را بر جمیع بندگان واجب فرمود با این سخن خود که «ای کسانی که ایمان آوردید، تقوای الهی در پیش گیرید و با صادقان باشید» (توبه/119) پس آنان را اولیای خود قرار داد و ولایتشان را ولایت خود و حزبشان را حزب خود و فرمود «و کسی که ولایت خدا و رسولش و آن کسانی که ایمان آوردند را بپذیرد پس همانا حزب الله است که پیروزمندانند» (مائده/56) و فرمود «همانا ولیّ شما تنها خداوند است و رسولش و کسانی که ایمان آوردند همان کسانی که نماز بپا می دارند و زکات می دهند در حالی که در رکوع‌اند.» (مائده/55)

بحار الأنوار، ج‏66، ص80 و ج‏90، ص56

تَفْسِیرُ النُّعْمَانِیِّ، بِالْإِسْنَادِ الْآتِی فِی کِتَابِ الْقُرْآنِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ:

... ثُمَّ فَرَضَ عَلَى الْأُمَّةِ طَاعَةَ وُلَاةِ أَمْرِهِ الْقُوَّامِ بِدِینِهِ کَمَا فَرَضَ عَلَیْهِمْ طَاعَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ‏ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»‏ ثُمَّ بَیَّنَ مَحَلَّ وُلَاةِ أَمْرِهِ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِتَأْوِیلِ کِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ‏» وَ عَجَزَ کُلُّ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ عَنْ مَعْرِفَةِ تَأْوِیلِ کِتَابِهِ غَیْرَهُمْ لِأَنَّهُمْ هُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ الْمَأْمُونُونَ عَلَى تَأْوِیلِ التَّنْزِیلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»‏ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ‏ «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»‏ وَ طَلَبُ الْعِلْمِ أَفْضَلُ مِنَ الْعِبَادَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» وَ بِالْعِلْمِ اسْتَحَقُّوا عِنْدَ اللَّهِ اسْمَ الصِّدْقِ وَ سَمَّاهُمْ بِهِ صَادِقِینَ وَ فَرَضَ طَاعَتَهُمْ عَلَى جَمِیعِ الْعِبَادِ بِقَوْلِهِ‏ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‏» فَجَعَلَهُمْ أَوْلِیَاءَهُ وَ جَعَلَ وَلَایَتَهُمْ وَلَایَتَهُ وَ حِزْبَهُمْ حِزْبَهُ فَقَالَ‏ «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ‏» وَ قَالَ‏ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏» ...

تدبر

1) «وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ»

خداوند نه‌تنها گیاهان و کوه‌ها را رنگارنگ و متفاوت آفریده، بلکه مردمان و جنبندگان و چارپایان را نیز رنگارنگ و متفاوت آفریده است؛ و بر همه اینها نیز با چنین تنوع عظیمی بشدت به هم مرتبطند و از این رو تدبیر واحدی بر همگی حکمفرماست.

چنین تدبیری حکایت از برنامه‌ای واحد برای نظام عالم دارد و نشان می‌دهد که آفرینش موجودات در جهان عبث نیست و حکیمانه است.

و در نکات ادبی اشاره شد که «خشیت» ترسی است همراه با مراقبت؛ پس کسی که به این عظمت و حکمت نهفته در آن توجه کند و بدان عالم شود، طبیعتا در برابر خداوند دچار خشیت می‌شود: یعنی هم مبهوت این عظمت می‌شود و هم از غفلت بیرون می‌آید و ترس و هراسی وجود وی را فرامی‌گیرد که وی را به مراقبت از خویش و دقت در وظایفی که خدا برعهده او نهاده می‌کشاند.

و البته خداوند هم شکست‌ناپذیر است و هم بسیار آمرزنده؛ یعنی کسی که عالم شد و به مقام خشیت رسید، از طرفی می‌داند که در کار و برنامه خدا شکست راهی ندارد و حتما نظام عالم آن گونه که او طراحی نموده و او می‌خواهد پیش می‌رود؛ و از طرف دیگر، می‌داند که با خدایی بسیار آمرزنده مواجه است، یعنی اگر بنا را بر این گذاشت که زندگی‌اش را نه بر اساس هواهای نفسانی و دلخواه‌های حزبی و جناحی، بلکه بر اساس انجام وظیفه‌ای که خداوند بر دوش او گذاشته سپری کند و در این راه تلاش خود را مبذول داشت، خداوند قصور و تقصیرهای او را بر او می‌بخشد.

 

2) «وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ»

اینکه خداوند هم شکست‌ناپذیر است و هم بسیار آمرزنده، چه ربطی به جملات قبل دارد؟

الف. بیان علت خشیت عالمان است؛ یعنی از این جهت که او عزیز و شکست‌ناپذیر است و به هیچ وجه مغلوب نمی‌شود عارفان از او خشیت دارند و چون غفور است و از خطاها و گناهان درمی‌گذرد به او مشتاقند (المیزان، ج17، ص43)[10]

ب. این تعبیری است که یکی خوف و دیگری رجا را در مخاطب پدید می‌آورد که اقتضای خشیت این است. (اقتباس از مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج26، ص236)[11]

ج. می تواند ناظر به فراز نخست آیه، بلکه این آیه و آیه قبل باشد؛ یعنی اوست که چنان تدبیری در عالم قرار داده که گیاهان و کوهها و مردمان و جنبدگان و چارپایانی چنین متفاوت با هم زندگی کنند و در عین حال زندگی‌شان به هم مرتبط باشد، و کسی نمی‌تواند بر این تدبیرش بر او غلبه نماید؛ و در عین حال، غفران و ستر الهی است که شامل حال افراد شده و موجب می‌گردد کارهایی انجام دهند که به خیال خود در برابر خداوند بایستند و خداوند هنوز به آنها مهلت داده است.

د. می‌تواند ناظر به کل عبارات قبل در این آیه و آیه قبل باشد؛ یعنی بنده‌ای که به کار خدا عالم شود و زندگی‌اش را بر اساس خشیت از خدا (مراقبت توام با نگرانی در قبال انجام وظایفی که خدا بر دوش او نهاده) سامان دهد، هم با توجه به چنین تدبیر عظیمی که خداوند قرار داده، از به ثمر رسیدن کارهایش در دنیا خاطر جمع خواهد بود (زیرا که خداوند شکست‌ناپذیر است و امکان ندارد کسی واقعا در راهی که خدا فرموده قدم بردارد و به مقصد نرسد) و هم از اینکه خداوند با او چه خواهد کرد آسوده‌خاطر است (یعنی اگر واقعا در مسیر بود اما در طی مسیر قصور و تقصیرهایی هم از او سر زد، غفاریت خداوند همه آنها را می‌پوشاند و جبران می کند.)

ه. ...

 

3) «وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ»

در امور جسمى و مادّى، انسان در ردیف دیگر موجودات است. (تفسیر نور، ج7، ص494)

 

4) «إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»

جز این نیست که از بندگانش تنها عالمان از خداوند خشیت دارند!

پس،

اگر کسی در عبادت خدا به جای اینکه بر خشیتش افزوده شود، دچار عجب و غرور و ... شد معلوم می‌شود که عبادتش بر اساس جهل بوده است؛

اگر کسی ظاهرا در مسیر علم پیش رفت و تحلیلهای موشکافانه‌ای در عرصه دانش خود ارائه داد، اما انسان خداترسی نبود، علمش حقیقتا علم نیست (حدیث3) و در قیامت که باطن امور آشکار می‌شود به جای اینکه نوری فراروی او باشد، صرفا وبال گردنش خواهد بود؛

اگر کسی واقعا اهل خشیت از خدا بود، معلوم می‌شود از علم حقیقی بهره برده است هرچند در ظاهر بیسواد هم باشد؛

اگر ...

 

5) «وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»

عبارت «کذلک: این چنین است» ناظر به کدام مطلب است؟

الف. ناظر به کل عبارات قبل، و تاکید و تقریری بر اختلافی است که خداوند در ثمرات و کوهها و مردمان و جنبدگان و چارپایان قرار داده است. (المیزان، ج17، ص43)

ب. ناظر به شباهت برقرار کردن بین عبارات قبل در این آیه با عبارات آیه قبل است؛ یعنی اختلاف رنگهای مردمان و جنبدگان و چارپایان همان گونه است که در ثمرات و کوهها نیز رنگهای گوناگون بود. (مجمع‌البیان، ج8، ص635)

ج. چه‌بسا ناظر به عبارت بعد (متعلق به «یخشی») باشد؛ یعنی تنها بندگان عالم خدا هستند که با این چنین عبرت گرفتن از این آیات الهی به خشیت از خدا می‌رسند. (به نقل از المیزان، ج17، ص43)

د. ...

 

6) «إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ»

خداوند هم عزیز و شکست‌ناپذیر و همواره غالب و پیروز است؛ و هم غفور و بسیار آمرزنده و خطاپوش.

اگر گناهان را می‌بخشد از سر ضعف و ناچاری نیست؛ و اگر هم عقوبت می‌کند از سر کینه‌جویی و سنگدلی نیست.

 

برای تامل بیشتر

7) «وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ»

چرا ثمرات و جبال را در آیه قبل آورد و ناس و دواب و انعام را در این آیه؛ و همه را در یک آیه نیاورد؟

چرا در آنجا ثمرات را مقدم کرد و سپس جبال را؛ و در اینجا ابتدا از ناس سخن گفت سپس از دواب و سپس از انعام؟

چرا در آیه قبل در هر دو مورد «الوانها» آورد اما در این آیه «الوانه»؟[12]

برخی از پاسخهایی که پاره‌ای از مفسران به پرسش‌های فوق داده‌اند؛ اما چندان قانع‌کننده نیست:

الف. مخلوقات زمینی به دو دسته جانوران و غیرجانوران تقسیم می‌شوند و چه‌بسا از این جهت در دو آیه مستقل آورد. در میان غیرجانوران، گیاهان و جمادات را داریم که اولی اشرف از دومی است و از این جهت آن را در آیه قبل مقدم آورد. در مورد جانوران هم اشرفِ آنها انسان است، از این رو، آن را اول آورد. (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج26، ص236)[13]

ب. «أنعام» جمع «نعم» به معناى شتر است ولى به گاو و گوسفند نیز گفته مى‏شود. «دواب» به معناى جنبنده است شامل آنها مى‏شود ولى به دلیل اهمیّت و نیاز شدید انسان به این سه حیوان نامشان جدا آمده است (تفسیر نور، ج7، ص494).

ج. ...

 


[1] . قبلا در جلسه 18 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-39/ توضیح مختصری درباره این ماده ارائه شده بود که چون ناقص بود اینجا تکمیل شد.

[2] . أن فی الاتقاء معنى الاحتراس مما یخاف و لیس ذلک فی الخشیة.

[3] . قرأ ابن السمیفع: ألوانها. (البحر المحیط، ج‏9، ص29؛ الکشاف، ج‏3، ص610)

قرئ «و الدواب» مخففا و نظیر هذا التخفیف قراءة من قرأ «و لا الضألین» لأنّ کل واحد منهما فرار من التقاء الساکنین، فحرک ذاک أوّ لهما، و حذف هذا آخرهما (الکشاف، ج‏3، ص610)

و قرأ الجمهور: وَ الدَّوَابِّ، مشدد الباء و الزهری: بتخفیفها، کراهیة التضعیف، إذ فیه التقاء الساکنین. کما همز بعضهم وَ لَا الضَّالِّینَ، فرارا من التقاء الساکنین، فحذف هنا آخر المضعفین و حرک أول الساکنین. (البحر المحیط، ج‏9، ص30)

[4]

این صفحه وبلاگ ظرفیت بیش از این نداشت

بقیه پاورقیها را در سایت ملاحظه کنید

http://yekaye.ir/al-fater-35-28/