سفارش تبلیغ
صبا ویژن

727) سوره فاطر (35) آیه 27 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ م

بسم الله الرحمن الرحیم

727) سوره فاطر (35) آیه 27

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ

ترجمه

آیا ندیده‌ای که خداوند از آسمان، آبی فرو فرستاد پس با آن ثمراتی به رنگهای مختلف بیرون آوردیم؛ و از کوهها، راه‌هایی سفید و سرخ به رنگهای مختلف، و [راههای] سیاهی به نهایت سیاه.

نکات ادبی

ثَمَراتٍ

قبلا بیان شد که ماده «ثمر» در اصل به معنای هر چیزی است که از چیز دیگری زاده شود و به دست آید.

برخی کلمه «ثَمَر» را به معنای «میوه، بار درخت» دانسته‌اند که واحد آن  «ثمرة» (رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً؛ بقره/25) و جمع آن «ثمرات» (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً؛ بقره/22)، و «ثِمار» است و تدریجا در مورد هر نفعی که از چیزی به دست آید اطلاق شده است، چنانکه حتی در امور معنوی (ثمره علم، ثمره ایمان و ...) هم به کار می‌رود.

جلسه 615 http://yekaye.ir/al-kahf-18-34/

ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها

معنی ظاهری این عبارت میوه‌هایی که رنگهایشان مختلف است، اما مفسران احتمال داده اند که این تعبیر کنایه از مطلقِ تنوع میوه ها از حیث طعم و رنگ و بو ... باشد، چنانکه وقتی گفته می‌شود «فلانی با طعامها و میوه‌های رنگارنگ از ما پذیرایی کرد» معنایش تنوع غذا و میوه است نه صرفا تنوع رنگهای آنها. (المیزان، ج17، ص42)

جدد

در بحث از آیه 16 همین سوره بیان شد که ماده «جدد» از الفاظی است که در معانی بسیار متعددی به کار رفته است، که یکی از آنها «راهی آشکار و نمایان» است (جُدَد، جمع جُدَّة: «وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ‏» فاطر/27) و اشاره شد در بین اهل لغت درباره اصل و ریشه این ماده اختلاف نظر است:

برخی آن را در اصل در سه معنای مختلف دانسته و کوشیده‌اند که همه را به این سه معنا برگردانند: یکی عظمت؛ دیگری حظ و بهره، و سومی «قطع» کردن، و جاده و جُدَد را هم از این جهت که پیموده و قطع می‌شود جاده نامیده‌اند.

جلسه 716 http://yekaye.ir/al-fater-35-16/

غَرابیبُ

«غُراب» به معنای کلاغ است؛ و از این کلمه، کلمه «غِرْبیب» ساخته شده به معنای «سیاه» که ظاهرا از رنگ کلاغ برگرفته شده است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏4، ص422؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص605) به تعبیر دیگر، به رنگ شدیدا سیاه، به جهت شباهتش با رنگ کلاغ، «غربیب» گفته می‌شود (مجمع‌البیان، ج8، ص635) که جمع آن، «غرابیب» می‌شود.

درباره ماده «غرب» و چگونگی اشتقاق «غُراب» از آن ان‌شاء الله در آیه‌ای دیگر بحث خواهد شد؛ اما کلمه «غرابیب» تنها همین یک بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«غَرابیبُ سُودٌ»

«غرابیب» جمع «غربیب» (به معنای «سیاه») است؛ «سود» هم جمع «أسود» (به معنای سیاه) است.

این ترکیب برای تاکید بر مفهوم سیاهی و یکدست سیاه بودن است (البحر المحیط، ج‏9، ص29)؛ از این جهت ترجمه شد به «سیاهی به نهایت سیاه». اقتضای طبیعی کلام این بود که غربیب که برای تاکید بر أسود بودن است بعد از آن بیاید و «سود غرابیب» گفته شود ولی این جابجا کردن و مقدم را موخر آوردن کلام را بلیغ‌تر می‌کند؛ و البته به لحاظ نحوی برخی «سود» را بدل یا عطف بیان برای غرابیب هم در نظر گرفته اند (مجمع البیان، ج‏8، ص635[1]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص30[2])

همچنین عبارت «غرابیب سود» را می‌توان عطف به «جدد» دانست ویا عطف به «بیض» (الکشاف، ج3، ص609) که آنگاه دو معنای متفاوت را القا می‌کند که در تدبر 2 توضیح داده بخواهد شد.

اختلاف قرائت[3]

حدیث

 1) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

از صُنع خداوند بر او استدلال می‌شود و با عقلهاست که معرفت او تثبیت می گردد و با فکر است که حجت ثابت می‌شود؛ به [کثرت] دلایل معروف، و به بینه‌های روشن مشهور است.

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص20؛ جامع الأخبار(للشعیری)، ص4[4]

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع

 بِصُنْعِ اللَّهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ تُثْبَتُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِکْرِ تُثْبَتُ حُجَّتُهُ مَعْرُوفٌ بِالدَّلَالاتِ مَشْهُورٌ بِالْبَیِّنَات‏.[5]

2) از امام صادق ع در روایت معروف توحید مفضل آمده است:

ای مفضل! به این کوه‌های انباشته شده از گل و سنگ بنگر، همان که غافلان آن را اموری زیادی که نیازی بدان نیست می‌پندارند؛ و ببین چه اندازه منافع فراوانی دارند. از جمله اینکه برف بر آنها می‌بارد و در درهایش می‌ماند برای کسانی که بدان نیاز دارند و این برف کم‌کم آب می‌شود و چشمه‌هایی به راه می‌افتد که از آنها رودهای بزرگ سرچشمه می‌گیرند و در این کوهها انواعی از گیاهان و دواها می‌روید که شبیه آن در صحرا نمی روید؛ و در آن غارها و پناهگاه‌هایی هست که حیوانات از درندگان به آنجا پناه می برند؛ و آنها [کوههای صع‌العبور] به عنوان دژ و قلعه‌هایی در برابر دشمنان مورد استفاده قرار می گیرد؛ و از آنها سنگهایی برای ساختمان و آسیاب و غیره تراشیده می‌شود و در آنها معدن‌هایی از جواهرات هست و کاربردهای دیگری که جز آن که در علم خویش از پیش اینها را مقدر فرموده از آن خبر ندارد.

توحید المفضل، ص151؛ بحار الأنوار، ج‏3، ص127 و ج57 ص148

رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَر قال قَالَ الصَّادِقُ ع:

... انْظُرْ یَا مُفَضَّلُ إِلَى هَذِهِ الْجِبَالِ الْمَرْکُومَةِ مِنَ الطِّینِ وَ الْحِجَارَةِ الَّتِی یَحْسَبُهَا الْغَافِلُونَ فَضْلًا لَا حَاجَةَ إِلَیْهَا وَ الْمَنَافِعُ فِیهَا کَثِیرَةٌ فَمِنْ ذَلِکَ أَنْ تَسْقُطَ عَلَیْهَا الثُّلُوجُ فَتَبْقَى فِی قِلَالِهَا لِمَنْ یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ یَذُوبُ مَا ذَابَ مِنْهُ فَتَجْرِی مِنْهُ الْعُیُونُ الْغَزِیرَةُ الَّتِی تَجْتَمِعُ مِنْهَا الْأَنْهَارُ الْعِظَامُ وَ یَنْبُتُ [تَنْبُتُ] فِیهَا ضُرُوبٌ مِنَ النَّبَاتِ وَ الْعَقَاقِیرِ الَّتِی لَا یَنْبُتُ مِثْلُهَا فِی السَّهْلِ وَ یَکُونَ [تَکُونُ] فِیهَا کُهُوفٌ وَ مَعَاقِلُ [مَقَائِلُ] لِلْوُحُوشِ مِنَ السِّبَاعِ الْعَادِیَةِ وَ یُتَّخَذَ مِنْهَا الْحُصُونُ وَ الْقِلَاعُ الْمَنِیعَةُ لِلتَّحَرُّزِ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یُنْحَتَ مِنْهَا الْحِجَارَةُ لِلْبِنَاءِ وَ الْأَرْحَاءِ وَ یُوجَدَ فِیهَا مَعَادِنُ لِضَرْبٍ مِنَ الْجَوَاهِرِ وَ فِیهَا خِلَالٌ أُخَرُ لَا یَعْرِفُهَا إِلَّا الْمُقَدِّرُ لَهَا فِی سَابِقِ عِلْمِه‏... .


3) از ابن‌عباس روایت شده است: شخصی خدمت پیامبر اکرم ص رسید و گفت: آیا پروردگارت رنگرزی می‌کند؟!

فرمود: بله، رنگی که هیچگاه رنگ و رویش نرود: سرخ و زرد و سفید.

مسند البزار، ج11، ص342

حَدَّثنا الفضل بن سَهْل، قَال: حَدَّثنا عَبد اللَّهِ بْنُ عُمَر بْنِ أَبَان بْنِ صالح، قَال: حَدَّثنا زِیَادُ بْنُ عَبد اللَّهِ الْعَطَّارُ، عَن عَطاء بْنِ السَّائِبِ، عَن سَعِید بْنِ جُبَیر، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ:

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیه وَ آله وسَلَّم قَالَ: أَیَصْبِغُ رَبُّکَ؟

قَالَ: نَعَمْ صَبْغًا لا یَنْفَضُّ أَحْمَرُ وَأَصْفَرُ وَأَبْیَضُ.

تدبر

1) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها»

خداوند از آب بى‌رنگ و زمین یک‌رنگ، میوه‏هاى رنگارنگ مى‏آفریند (تفسیر نور، ج7، ص493).[6]

تدبیر و یکپارچگی و به‌هم‌پیوستگی نظام عالم به نحوی است که اموری بسیار متنوع در معرض یک واقعیت (باران) ‌قرار می‌گیرند و هریک شکوفایی خاص خود را پیدا می‌کند.


2) «مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ»

خطوط و رگه‏هاى رنگارنگ در کوه‏ها تصادفى نیست. (تفسیر نور، ج‏7، ص493)


3) «مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ»

تعبیر «غرابیب سود»، می‌تواند عطف به «جدد» باشد یا عطف به «بیض»:

الف. اگر عطف به «بیض و حمر» باشد، یعنی برشمردن رنگ سیاه پررنگ در کنار رنگ سفید و سرخ؛ آنگاه منظور از کل این عبارت، عبارت است از:

الف.1 راه‌هایی که به صورت طبیعی با رنگهای مختلف سفید و سرخ و سیاه در کوهها پدید آمده است (المیزان، ج17، ص42)

الف.2. خود کوه‌ها که همچون خطوطی رنگارنگ روی زمین تصویر شده‌اند (المیزان، ج17، ص42)‌

الف.3. رگه‌ها و لایه‌هایی که در اثر رسوبات در دوره‌های مختلف زمین‌شناسی، رنگهای متفاوتی را در متن کوه‌ها پدید آورده‌اند.

الف.4. ...

ب. اگر عطف به «جدد ...» باشد یعنی کوههای «جدد بیض و حمر» در برابر کوههای «غرابیب سود»؛ آنگاه منظور از آن:

ب.1. کوههایی است که در آنها راهها و رگه‌های رنگارنگی نیست بلکه به طور یکدست سیاه هستند (مجمع‌البیان، ج8، ص635)

ب.2. ... [7]


4) «ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ ... أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ...»

در آیه قبل از موضع متکلم وحده (گرفتم) سخن گفت، سپس موضع غایب (خداوند نازل کرد) و سپس متکلم مع‌الغیر (بیرون آوردیم). از این دو تغییر موضع چه نکته‌ای را مد نظر دارد؟

الف. تغییر اول: (من- خدا)

الف.1. در آیه قبل می‌خواست تاکید کند که خود خداوند آنان را می‌گیرد و هیچکس نمی‌تواند شفیع یا یاور آنان شود؛ و اقتضای کلام، متکلم وحده بود؛ اما در اینجا می‌خواهد به جلوه‌ای از آفرینش خدا اشاره کند از این رو نام خدا را می‌برد.

الف.2. ...

ب. تغییر دوم: (خدا - ما)

ب.1. به خاطر کمال اعتنا به فعل است به خاطر آفرینش بدیعی که خبردهنده از قدرت و حکمت است. (المیزان، ج17، ص42)[8]

ب.2. از تعبیر «الله: خدا» به تعبیر «ما» تغییر لحن داد و این اصطلاحا «متکلم معظم لنفسه» است [شبیه تعبیری که شاهان می گویند: ما چنین و چنان کردیم] و دلالت بر فخیم و عظیم‌الشان بودن گوینده دارد چون نعمت بیرون آوردن این گیاهان عظیم‌تر است از نعمت نزول باران؛ لذا این را با ضمیر متکلم بیان کرد و آن را با ضمیر غایب. (البحر المحیط، ج‏9، ص28-29)[9]

ب.3. ...


5) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ ... إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»

نگاه توحیدی، در عین اینکه روابط علّی بین اشیاء را قبول دارد، همه امور را از خدا می‌بیند.

اگر آنچه می‌بینی این باشد که خداوند آب را از آسمان فروفرستاد و میوه‌ها را بیرون آورد و ...؛

آنگاه عالِمی خواهی شد که از خدا خشیت دارد؛

اما اگر آنچه دیدی صرفا بارش باران بود و روییدن ثمرات؛ معلوم نیست که این علم خشیت بیاورد.

در بحث از آیه 9 همین سوره اشاره شد که این نوع نگاه، یکی از عناصری است که می‌تواند «علم» را رنگ و بوی دینی ببخشد.

جلسه 709، تدبر3 http://yekaye.ir/al-fater-35-9/

 


[1] . «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ» أی و من الجبال غرابیب سود على لون واحد لا خطط فیها قال الفراء و هذا على التقدیم و التأخیر تقدیره و سود غرابیب لأنه یقال أسود غربیب و أسود حالک و أقول ینبغی أن یکون سود عطف بیان یبین غرابیب به و الأجود أن یکون تأکیدا إذ الغرابیب لا تکون إلا سودا فیکون کقولک رأیت زیدا زیدا و هذا أولى من أن یحمل على التقدیم و التأخیر

[2] . أسود حلکوک، و أسود غربیب، و من حق الواضح الغایة فی ذلک اللون أن یکون تابعا. فقال ابن عطیة: قدم الوصف الأبلغ، و کان حقه أن یتأخر، و کذلک هو فی المعنى، لکن کلام العرب الفصیح یأتی کثیرا على هذا. و قال الزمخشری: الغربیب تأکید للاسود، و من حق التوکید أن یتبع المؤکد، کقولک: أصفر فاقع، و أبیض یقق، و ما أشبه ذلک و وجهه أن یظهر المؤکد قبله، فیکون الذی بعده تفسیرا لما أضمر، کقول النابغة:و المؤمن العائذات الطیر و إنما یفعل لزیادة التوکید، حیث یدل على المعنى الواحد من طریق الإظهار و الإضمار جمیعا. انتهى. و هذا لا یصح إلا على مذهب من یجیز حذف المؤکد. و من النحاة من منع ذلک، و هو اختیار ابن مالک. و قیل: هو على التقدیم و التأخیر، أی سود غرابیب. و قیل: سود بدل من غرابیب، و هذا أحسن، و یحسنه کون غرابیب لم یلزم فیه أن یستعمل تأکیدا، و منه ما جاء فی الحدیث: «أن اللّه یبغض الشیخ الغریب»، یعنی الذی یخضب بالسواد، و قال الشاعر: (العین طامحة و الید سابحة  /  و الرجل لائحة و الوجه غربیب‏) و قال آخر: (و من تعاجیب خلق اللّه غالیة / البعض منها ملاحیّ و غربیب‏)

[3] . مُخْتَلِفاً / مُخْتَلِفةً  ؛  جُدَد / جُدُد / جَدَد

قرأ الجمهور: مُخْتَلِفاً أَلْوانُها، على حد اختلف ألوانها. و قرأ زید بن علی: مختلفة ألوانها، على حد اختلفت ألوانها، و جمع التکسیر یجوز فیه أن تلحق التاء، و أن لا تلحق.

و قرأ الجمهور: جُدَدٌ، بضم الجیم و فتح الدال، جمع جدة. قال ابن بحر: قطع من قولک: جددت الشی‏ء: قطعته. و قرأ الزهری: کقراءة الجمهور. قال صاحب اللوامح: جمع جدة، و هی ما تخالف من الطریق فی الجبال لون ما یلیها. و عنه أیضا، بضم الجیم و الدال [جُدُد]: جمع جدیدة و جدد و جدائد، کما یقال فی الاسم: سفینة و سفن و سفائن. قال أبو ذؤیب: جون السراة أم جدائد أربع و عنه أیضا [جَدَد]: بفتح الجیم و الدال، و لم یجزه أبو حاتم فی المعنى، و لا صححه أثرا. و قال غیره: هو الطریق الواضح المبین، وضعه موضع الطرائق و الخطوط الواضحة المنفصل بعضها من بعض. و قال أبو عبیدة: یقال جدد فی جمع جدید، و لا مدخل لمعنى الجدید فی هذه الآیة. و قال صاحب اللوامح: جدد جمع جدید بمعنى: آثار جدیدة واضحة الألوان. انتهى. (البحر المحیط، ج‏9، ص29)

[4] در جامع الاخبار چنین آمده است: عن أَمِیر الْمُؤْمِنِین ع قَالَ ع بِصُنْعِ اللَّهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالتَّفَکُّرِ تَثْبُتُ حُجَّتُهُ مَعْرُوفٌ بِالدَّلَالاتِ مَشْهُودٌ بِالْبَیِّنَاتِ.

[5] . این مضمون از امام رضا ع نیز روایت شده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو الْکَاتِبُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْقُلْزُمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی زِیَادٍ الْجُدِّیِّ صَاحِبِ الصَّلَاةِ بِجُدَّةَ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَتَکَلَّمُ بِهَذَا الْکَلَامِ عِنْدَ الْمَأْمُونِ فِی التَّوْحِیدِ ... بِصُنْعِ اللَّهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ یُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِطْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُه‏ ... (التوحید (للصدوق)، ص35)

[6] . علامه طباطبایی این فراز را برهانی بر توحید دانسته‌اند بدین بیان که:

باریدن باران مهمترین عامل رویش گیاهان است و اگر این رویش صرفا ناشی از آن بارش بود اقتضای یک علت واحد معلول واحد است؛ اینکه از آبی واحد چنین تنوعی حاصل می‌شود خبر از تدبیری ورای اینها دارد.

ضمنا اگر هم کسی بگوید این اختلاف به خاطر اختلاف موادی است که در اینها هست، پاسخش این است که با اینکه ریشه همه امور به امری واحد برمی گردد و دوباره همین مطلب فوق تکرار می‌شود که این تنوع چگونه از دل آن واحد بیرون آمد. (المیزان، ج17، ص41-42: قوله تعالى: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها» إلخ. حجة أخرى على التوحید و هو أن الله سبحانه ینزل الماء من السماء بالأمطار و هو أقوى العوامل المعینة لخروج الثمرات، و لو کان خروجها عن مقتضى طباع هذا العامل و هو واحد لکان جمیعها ذا لون واحد فاختلاف الألوان یدل على وقوع التدبیر الإلهی. و القول بأن اختلافها منوط باختلاف العوامل المؤثرة فیها و منها اختلاف العناصر الموجودة فیها نوعا و قدرا و خصوصیة التألیف، مدفوع بأن الکلام منقول حینئذ إلى اختلاف نفس العناصر و هی منتهیة إلى المادة المشترکة التی لا اختلاف فیها فاختلاف العناصر المکونة منها یدل على عامل آخر وراء المادة یدبر أمرها و یسوقها إلى غایات مختلفة)

شاید اشکال شود که این قدما بودند که ریشه همه امور جسمانی را «مادة المواد» یا «هیولای اولی» می‌دانستند ولی امروزه ابتدا آن را اتم، سپس الکترون و پروتون و نوترون، و سپس کوارک دانسته‌اند و ... . اما به نظر می‌رسد هرکدام از اینها را ریشه بدانیم، باز این سوال مطرح است. یعنی اگر همه امور مثلا به الکترون و نوترون و پروتون برگردد، چگونه این همه خواص متعارض از دل همین اجزای یکسان درمی‌آید؟ که البته ممکن است چنین پاسخ دهند که خود تنوع اینها و چینش متفاوت اینها موجب این تفاوت در خاصیت می‌شود؛ از این رو به نظر می‌رسد این تقریر از برهان، برهان تامی بر توحید نیست؛ و شاید آنچه در متن آمد تقریر مناسب‌تری باشد

[7] . ابوحیان مطلب را این گونه توضیح می‌دهد که مقصود «جدد بیض» و «جدد حمر» و «جدد غرابیب سود» بوده است که دوتای اول با وصف «مختلفا الوانه» بیان شده و دومی بدون این وصف؛ آنگاه منظور از این عبارت آن است که کوههایی که در آنها راه‌ها یا رگه‌های سفید و یا سرخ هستند، خود رنگهای سفید و یا سرخ طیفی از رنگها را شامل می‌شوند اما رنگ سیاه طیف و اختلاف رنگ ندارد (البحر المحیط، ج‏9، ص29: و الظاهر أنه لما ذکر الغرابیب، و هو الشدید السواد، لم یذکر فیه مختلف ألوانه، لأنه من حیث جعله شدید السواد، و هو المبالغ فی غایة السواد، لم یکن له ألوان، بل هذا لون واحد، بخلاف البیض و الحمر، فإنها مختلفة. و الظاهر أن قوله: بِیضٌ وَ حُمْرٌ لیسا مجموعین بجدة واحدة، بل المعنى: جدد بیض، و جدد حمر، و جدد غرابیب.) اما چون این معنا خیلی دور از ذهن به نظر می‌رسید در متن نیاوردم.

[8] . التفات من الغیبة إلى التکلم. قیل: إن ذلک لکمال الاعتناء بالفعل لما فیه من الصنع البدیع المنبئ عن کمال القدرة و الحکمة

[9] . و خرج من ضمیر الغیبة إلى ضمیر المتکلم فی قوله: فَأَخْرَجْنا، لما فی ذلک من الفخامة، إذ هو مسند للمعظم المتکلم. و لأن نعمة الإخراج أتم من نعمة الإنزال لفائدة الإخراج، فأسند الأتم إلى ذاته بضمیر المتکلم، و ما دونه بضمیر الغائب.