726) سوره فاطر (35) آیه 26 ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَ
بسم الله الرحمن الرحیم
726) سوره فاطر (35) آیه 26
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ
ترجمه
سپس کسانی را که کفر ورزیده بودند [به قهر] گرفتم، پس سختگیریِ من چگونه بود؟!
نکات ادبی
نَکیرِ
از ماده «نکر»[1] است که این ماده درست نقطه مقابل ماده «عرف» است. «عرف» وضعیتی است که انسان میشناسد و دلش با آن آرام میگیرد؛ و «نکر» آن است که عقل بدان اعتراف نمیکند بلکه به بدی و انکار آن حکم می کند (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص476؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج12، ص265)
«نَکِرَ» به معنای آن است که نشناخت و چیزی را ناشناخته قلمداد کرد (فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُم؛ هود/70) (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج12، ص265)
«نُکُر» (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَیْءٍ نُکُر) را امر دشواری که ناشناخته است معرفی کرده (مفردات ألفاظ القرآن، ص824) و آن را صفت مشبهه معرفی کردهاند: چیزی که بشدت ناشناخته و مورد انکار میباشد (التحقیق، ج12، ص266)
«انکار» در اصل چیزی است که دل انسان آن را تصور نکرده و زیر بار آن نمیرود و نوعی جهل بوده، و کمکم در مورد هر چیزی که با زبان مورد انکار و مخالفت قرار می گیرد به کار رفته، چون سبب این انکار این بوده که قلب انسان بدان اذعان نمیکرده است (وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَه؛ رعد/36)؛ هرچند گاه در مورد چیزی که انسان در باطن میداند اما با زبان انکار میکند هم به کار میرود. (یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُون؛ نحل/83) (مفردات ألفاظ القرآن، ص823؛ التحقیق، ج12، ص266) و اسم فاعل آن «مُنکِر» (قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ؛ نحل/22؛ َ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ، یوسف/58) و اسم مفعول آن «مُنکَر» (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ؛ نحل/62) میباشد
«منکَر» علاوه بر این، به معنای هر کاری است عقل سالم به زشتی و قباحت آن حکم میکند ویا در حسن و قبحش متوقف مانده اما شریعت به قبح آن حکم کرده باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص823)
«نُکْر» نیز صفت، و به معنای «مُنکَر» است (لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً؛ کهف/74). (مجمع البیان، ج6، ص745)
این ماده به صورت افعل تفضیل (أنکر) هم در قرآن کریم به کار رفته است «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیر» (لقمان/19) که میخواهد بگوید با اینکه صدای الاغ بسیار بلند است وسریع به گوش میرسد اما نزد عقل و عقلاء صدایی مُنکَر است و کسی آن را به حسن و خوبی نمیشناسد. (التحقیق، ج12، ص268)
«تَنْکِیر» به معنای آن است که چیزی را به صورتی درآوریم که شناخته نشود (نَکِّرُوا لَها عَرْشَها؛ نمل/41) همان طور که «تعریف» به معنای انجام کاری است برای شناساندن چیزی. (مفردات ألفاظ القرآن، ص823)
«انکار» و «تنکیر» وقتی با حرف «علی» بیاید نوعی معنای ممانعت کردن دارد و به معنای آن است که کاری در مورد او انجام دادم که مانع او شود و او را از انجام کاری بازدارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص823)
«نکیر» هم میتواند به صورت مصدر به کار رود «فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ» (حج/44 و سبأ/45 و فاطر/35 و ملک/18) که یعنی ببینید «انکار» من درباره او چگونه بوده است (التحقیق، ج12، ص267) و دیگران توضیح دادهاند که این «انکار» در همان معنای «انکار علی» میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص824) یعنی ببین که ممانعت و سختگیری من در قبال کافران چگونه بوده است؟!
و هم میتواند به معنای صفت (شبیه منکِر) به کار رود «ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیر» یعنی آن روز هیچ منکِری که مانع عذاب من شود نخواهید داشت؛ و البته در همین آیه هم میتواند به معنای مصدری باشد، یعنی در آن روز راهی برای انکار آن نخواهید داشت. (التحقیق، ج12، ص267)
ماده «نکر» 37 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
نکته نحوی
کسره پایانی کلمه «نکیرِ» در این آیه، جایگزین حرف «ی» متکلم وحده است؛ در اصل «نکیری» بوده است، یعنی انکار و ممانعت و سختگیریِ «من».
حدیث
1) از امام حسن عسکری ع روایت شده است:
هیچ عزتمندی حق را ترک نکرد مگر اینکه ذلیل شد و هیچ ذلیلی حق را نگرفت مگر اینکه عزیز شد.
تحف العقول، ص489
عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ ع قَالَ: مَا تَرَکَ الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَزَّ.
2) از رسول اکرم ص روایت شده است:
همانا خداوند به ظالم مهلت می دهد؛ اما به محض اینکه او را میگیرد هیچ راه گریزی برایش نمیگذارد؛
سپس این آیه را تلاوت کردند: «و این گونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت، وقتى شهرها را در حالى که ستمگر بودند [به قهر] مىگرفت. آرى [به قهر] گرفتن او دردناک و سخت است.» (هود/102)
صحیح بخاری، ج6، ص74؛ صحیح مسلم، ج4، ص1997؛ مجمع البیان، ج5، ص292
حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ الفَضْلِ، أَخْبَرَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ، حَدَّثَنَا بُرَیْدُ بْنُ أَبِی بُرْدَةَ، عَنْ أَبِی بُرْدَةَ، عَنْ أَبِی مُوسَى، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ:
إِنَّ اللَّهَ لَیُمْلِی لِلظَّالِمِ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ یُفْلِتْهُ؛
قَالَ: ثُمَّ قَرَأَ: «وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ القُرَى وَهِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ»[2]
تدبر
1) «ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ»
خداوند به کافران مهلت میدهد و حتی به آنان اجازه میدهد که پیامبرانش را تکذیب کنند؛
اما این بدان معنی نیست که کاری به کار آنان نخواهد داشت:
چوب خدا صدا نداره؛
وقتی بخوره دوا نداره!
2) «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ ... ثُمَّ أَخَذْتُ»
قهر خداوند، بعد از اتمام حجت است. (تفسیر نور، ج9، ص493)
3) «وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ ... ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ»
بیان قهر و قدرت خداوند در کیفر کفّار، مایهى تسلّى پیروان حقّ است. (تفسیر نور، ج9، ص493)
4) «ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ»
چرا به جای اینکه بفرماید سپس کافران را مجازات می کنم و ببینید که مجازات من چه سخت است؛ فرمود: سپس کافران را میگیرم؛ ...؟
الف. این تعبیر کنایه از مجازات کردن است (المیزان، ج17، ص38) و شاید این کنایه را بدین جهت به کار برده که بر اینکه کافران هماینک هم در ید قدرت خداوند هستند اشاره کند.
ب. شاید میخواهد اشاره کند که تاکنون بدانها اختیار داده و آنها را رها گذاشته بود؛ اکنون دیگر آنها را رها نمی گذارد و میگیردشان.
ج. ...
5) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ»
مانور قدرت، لازم است:
عذاب کافران،چقدر سخت و هراسانگیز است؟! (تفسیر نور، ج9، ص493)
6) «فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ»
از سرنوشت جوامع کفرپیشه عبرت بگیرید. (تفسیر نور، ج9، ص493)
در کانال نگذاشتم
7) «إِنَّا أَرْسَلْناکَ ... ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا ...»
چرا سیاق بحث، به ضمیر متکلم وحده (گرفتم) تغییر کرد؟
الف. شاید میخواهد نشان دهد که خداوند چنان عهده دار عذاب آنان می شود که هیچکس بین آنان و خدا نمیماند تا بخواهد آنان را شفاعت یا یاری کند. (المیزان، ج17، ص42)[3]
ب. ...
[1] . درباره این ماده بحثی در جلسه 210 بیان شده بود http://yekaye.ir/al-ankabut-029-45/ و در برخی جلسات گذشته هم بدان اشاره شد. اما چون ناقص بود این بار به طور کاملتر بدان پرداختیم.
[2] . این حدیث در صحیح ابنحبان، ج11، ص578 و برخی دیگر از مجامع روایی اهل سنت بدین صورت آمده است:
أَخْبَرَنَا أَبُو یَعْلَى، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیدٍ الْجَوْهَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا بُرَیْدٌ، عَنْ أَبِی بُرْدَةَ عَنْ أَبِی مُوسَى، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: "إِنَّ اللَّهَ یُمْهِلُ الظَّالِمَ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ یَنْفَلِتْ" ثُمَّ تَلَا «وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ القُرَى وَهِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ» (هود/102)
شبیه این مضمون هم در کنز الفوائد، ج1، ص135 بدین صورت آمده است:
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُمْهِلُ الظَّالِمَ حَتَّى یَقُولَ أَهْمَلَنِی ثُمَّ إِذَا أَخَذَهُ أَخَذَهُ أَخْذَةً رَابِیَةً.
[3] . فلعل الوجه فیه أن أمرهم إلى الله لا یتخلل بینه و بینهم أحد حتى یشفع لهم أو ینصرهم فینجوا من العذاب.