سفارش تبلیغ
صبا ویژن

724) سوره فاطر (35) آیه 24 إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیرا

بسم الله الرحمن الرحیم

724) سوره فاطر (35) آیه 24

إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ

ترجمه

همانا ما تو را به‌حق بشارت‌دهنده و انذاردهنده فرستادیم؛ و هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت.

نکات ادبی

بَشیراً

قبلا بیان شد که ماده «بشر»‌ را در اصل به معنای «ظهور چیزی همراه با حُسن و جمال» دانسته‌اند که از این ماده «بشرة» به معنای ظاهر پوست انسان (که نمایان است) معروف است؛ و «بشیر» هم در اصل به معنای «خوش‌سیما» بوده است، و وقتی «بشارت» در مقابل «انذار» به کار می‌رود، دلالت بر خبر خوش دادن (در مقابل بیم دادن) دارد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص251)

جلسه 534 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-45/

همچنین توضیح داده شد که از نظر برخی، اصل این ماده، همین پوست ظاهری است و «بشارت» (= مژده دادن) را هم از این جهت بشارت گفته‌اند که موجب انبساط در چهره (پوست صورت) شخص می‌شود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص125)

جلسه 165 http://yekaye.ir/sad-038-71/

نَذیراً

در جلسه قبل توضیح داده شد.

أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً

در این جمله «نا» فاعل و «ک» مفعولٌ‌به است و «بشیرا» و «نذیرا» هر دو حال هستند برای «ک» (که چه‌بسا بتوان این دو را حال برای فاعل هم دانست)؛

اما «بالحق» نقش‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد که با توجه به امکان استعمال یک لفظ در چند معنا همگی می‌تواند مد نظر بوده باشد:

حال برای مفعول باشد؛ یعنی أَرْسَلْناکَ مُحِقّاً، تو را در حالی که به حق هستی فرستادیم (الکشاف، ج3، ص608)

حال برای فاعل باشد؛ یعنی أَرْسَلْناکَ مُحِقّین، ما در حالی که به حق هستیم تو را فرستادیم (الکشاف، ج3، ص608)

صله برای مصدر محذوف (ارسال) باشد، یعنی أَرْسَلْناکَ إرسالا مصحوبا بالحق، فرستادن ما فرستادنی بحق بوده است (الکشاف، ج3، ص608)

متعلق به خود فعل «ارسلنا» و در مقام مفعول دوم باشد، یعنی ارسلناک بالدین الصحیح: تو را با دین صحیح فرستادیم (مجمع‌البیان، ج8، ص633)

صله برای «بَشِیراً وَ نَذِیراً» باشد، یعنی بشیرا بالوعد الحق و نذیرا بالوعید الحق، بشارت‌دهنده به وعده حق و انذار دهنده به وعید حق (الکشاف، ج3، ص608)

«أُمَّةً»

قبلا بیان شد که ماده «امم» در اصل به معانی «اصل» و «مرجع» به کار رفته (اُمّ به معنای «مادر» از همین ریشه است) و همچنین فعل «أمَّ» به معنای «قصد کرد» می‌باشد؛ و ظاهرا به همین جهت است که در معنای «جماعت» و «دین» هم به کار رفته است؛ در واقع، «امت» به جماعتی می‌گویند که قصد و هدف واحد و دین واحدی آنها را در کنار هم جمع کرده باشد.

تعبیر «أُمَّةً واحِدَةً» در قرآن کریم هم در مورد جماعتی که همه با جهت‌گیری الهی باشند به کار رفته (مانند همین آیه و مائده/48 و نحل/93) و هم در مورد جماعتی که همگان از خدا رویگردان شده باشند (زخرف/33) و هم در مورد وضعیت بشر ابتدایی قبل از اینکه اختلافات میان آنها بروز کند (بقره/213؛ یونس/19).

جلسه 126 http://yekaye.ir/houd-11-118/

علی بن ابراهیم قمی توضیح داده است که «أمت» در قرآن کریم در وجوه و معانی متعددی به کار رفته است:

مذهب: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً» (بقره/213) یعنی بر مذهب و دینی واحد.

جماعتی از مردم: «وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ» (قصص/23)

یک نفر از مردم، که خداوند او را یک امت نامید: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً» (نحل/120)

جنس‌های مختلف همه جانداران «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ» (فاطر/24)

خاص امت حضرت محمد: «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» (رعد/30)

وقت: «وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» (یوسف/45) یعنی بعد از وقتی؛ و نیز «إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» (هود/8)

کل خلایق: «وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا» (جاثیه/28) و نیز «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» (نحل/84) و مانند آن فراوان است. (تفسیر القمی، ج‏1، ص323)[1]

خَلا

ماده «خلو» در اصل دلالت دارد بر عاری بودن چیزی از چیزی، و از این ماده، تعابیر «خالی بودن» و «خلوت» در زبان فارسی هم رایج است. (معجم مقاییس اللغة، ج‏2، ص205)

«خَلاء» به مکانی گفته می‌شود که هیچ پوششی از حیث ساختمان و ... نداشته باشد، و بدین ترتیب «خُلُوّ» هم در مورد زمان به کار می‌رود و هم در مورد مکان، اما چون در مورد زمانِ گذشته به کار می‌رود، تعبیر «خلا الزمان» ‌به معنای «زمان گذشت و رفت» می‌باشد و این معنای «گذشتن و سپری شدن» برای این کلمه در قرآن کریم زیاد به کار رفته است: (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏، آل عمران/144؛ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ‏، رعد/6؛ تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ بقرة/141؛ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ‏، آل عمران/137؛ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ، فاطر/24؛ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ،‏بقرة/214؛ وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ، آل عمران/119) (مفردات ألفاظ القرآن، ص297)

و بدین معنا گاه به صورت اسم فاعل در وصف زمانها (الایام خالیه و القرون الخالیه و ...) به کار می‌رود (کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ؛ حاقة/24) و به معنای روزهای سپری شده است (معجم مقاییس اللغة، ج‏2، ص204)

تعبیر «خلا الی فلان» به معنای آن است که در خلوت به هم رسیدند (وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ‏، بقرة/14؛ خَلا بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْض‏، بقره/76) (مفردات ألفاظ القرآن، ص298)

این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود و مثلا گفته می‌شود «خَلَّیْتُ فلانا» یعنی او را در خلوت رها کردم؛ و به همین مناسبت به هر رها کردنی «تخلیه» گفته می‌شود؛ مثلا «فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ‏» (توبه/5) (مفردات ألفاظ القرآن، ص298)

برخی تذکر داده‌اند که این معنای بیان شده ناظر به ماده «خلو» است و این ماده با ماده «خلی» که برای کندن گیاهان به کار می‌رود و ماده «خلأ» که به معنای استقرار («خلأ فیه» یعنی همچنان در مکانش باقی ماند) است متفاوت است. (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏3، ص137)[2]

ماده «خلو» و مشتقاتش جمعا 28 بار در قرآن کریم به کار رفته است و اگر تمایز ماده‌های «خلی» و «خلأ» از «خلو» را بپذیریم، ظاهرا این دو ماده در قرآن کریم به کار نرفته است.

حدیث

1) از امام جواد ع روایت شده که فرمود:

ای جماعت شیعه! با سوره «انا انزلناه» (سوره قدر) با مخالفانتان بحث کنید تا پیروز شوید، که به خداوند سوگند آن حجتی است بر خلایق بعد از رسول خدا ص و همانا آن ملکه دین شماست و غایت علم ما*

ای جماعت شیعه! با «حم، قسم به کتاب مبین، همانا ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم، همانا ما انذاردهندگان بودیم» (دخان/1-3) با مخالفانتان بحث کنید که همانا این خاص والیان امر پس از رسول الله ص است.*

ای جماعت شیعیان: همانا خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید «و هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت.»

گفته شد: یا اباجعفر! انذاردهنده‌اش حضرت محمد ص است!

فرمود: درست گفتی؛ اما آیا او که انذاردهنده بود از زمان بعثتش در تمام نقاط زمین زنده و حاضر بود؟

سوال کننده گفت: خیر.

فرمود: آیا کسی را او که بفرستد، انذاردهنده او نیست همان گونه که خود حضرت محمد ص را که خدا فرستاده بود انذاردهنده از جانب خدا بود؟

گفت: بله.

فرمود: پس به همین ترتیب، حضرت محمد ص از دنیا نرفت مگر اینکه انذاردهنده ای را برانگیخته بود.

گفت: اگر بگویم نه، باید اذعان کنم که رسول الله حق کسانی که در صلب مردان از امتش بودند را ضایع گردانیده است! سپس گفت: آیا قرآن کفایتشان نمی کرد؟

فرمود: بله، به شرطی که مفسری برایش بیابند!

گفت: آیا پیامبر تفسیرش نکرد؟

فرمود: [کل] آن را برای یک نفر تفسیر کرد و برای امت شءن آن یک نفر را بازگو نمود و او علی بن ابی‌طالب است.

سوال‌کننده گفت: یا اباجعفر! این [نکته که فرمودید] مطلب خاصی است که عامه مردم تحملش نمی‌توانند بکنند!

فرمود: خداوند ابا دارد از اینکه تا پیش از آنکه زمانی که قرار است دینش در آن ظاهر شود [یا: دینش بر همه غلبه کند] جز در سرّ و خفا پرستیده شود، همان گونه که رسول الله ص همراه با خدیجه [دینداری‌شان به دین اسلام را] مخفی می کردند تا اینکه دستور به آشکار کردن آمد.

گفت: آیا صاحب این دین را سزد که مخفی کند؟

فرمود: آیا علی بن ابی‌طالب روزی که همراه با رسول الله ص اسلام آورد تا زمانی که [پیامبر ص] امرش را اظهار فرمود مخفی نکرد؟

گفت: بله.

فرمود: امر ما نیز چنین است تا موعدش برسد.

*پی‌نوشت:

حجت آوردن با سوره قدر به این است که سوال شود با توجه به اینکه فعل «تنزلُ الملائکه» مضارع است و هر سال در شب قدر فرشتگان نازل می‌شوند، وقتی پیامبر ص از دنیا رفت، بر چه کسی نازل می‌شوند؟!

الکافی، ج‏1، ص250

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِیشِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع قَالَ ...

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ» تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهَا لَسَیِّدَةُ دِینِکُمْ وَ إِنَّهَا لَغَایَةُ عِلْمِنَا

یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِ «حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ» فَإِنَّهَا لِوُلَاةِ الْأَمْرِ خَاصَّةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص

یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ»

قِیلَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ نَذِیرُهَا مُحَمَّدٌ ص!

قَالَ صَدَقْتَ فَهَلْ کَانَ نَذِیرٌ وَ هُوَ حَیٌّ مِنَ الْبِعْثَةِ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ؟

فَقَالَ السَّائِلُ لَا.

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ رَأَیْتَ بَعِیثَهُ أَ لَیْسَ نَذِیرَهُ کَمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص فِی بِعْثَتِهِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَذِیرٌ؟

فَقَالَ بَلَى.

قَالَ فَکَذَلِکَ لَمْ یَمُتْ مُحَمَّدٌ إِلَّا وَ لَهُ بَعِیثٌ نَذِیرٌ

قَالَ فَإِنْ قُلْتُ لَا فَقَدْ ضَیَّعَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ مِنْ أُمَّتِهِ؛ قَالَ وَ مَا یَکْفِیهِمُ الْقُرْآنُ؟

قَالَ بَلَى إِنْ وَجَدُوا لَهُ مُفَسِّراً!

قَالَ وَ مَا فَسَّرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص؟

قَالَ بَلَى قَدْ فَسَّرَهُ لِرَجُلٍ وَاحِدٍ وَ فَسَّرَ لِلْأُمَّةِ شَأْنَ ذَلِکَ الرَّجُلِ وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع.

قَالَ السَّائِلُ یَا أَبَا جَعْفَرٍ کَانَ هَذَا أَمْرٌ خَاصٌّ لَا یَحْتَمِلُهُ الْعَامَّةُ!

قَالَ أَبَى اللَّهُ أَنْ یُعْبَدَ إِلَّا سِرّاً حَتَّى یَأْتِیَ إِبَّانُ أَجَلِهِ الَّذِی یَظْهَرُ فِیهِ دِینُهُ کَمَا أَنَّهُ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ مَعَ خَدِیجَةَ مُسْتَتِراً حَتَّى أُمِرَ بِالْإِعْلَانِ.

قَالَ السَّائِلُ یَنْبَغِی لِصَاحِبِ هَذَا الدِّینِ أَنْ یَکْتُمَ؟

قَالَ أَ وَ مَا کَتَمَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یَوْمَ أَسْلَمَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى ظَهَرَ أَمْرُهُ؟

قَالَ بَلَى.

قَالَ فَکَذَلِکَ أَمْرُنَا حَتَّى یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ.


2) زندیقی خدمت امام صادق ع می‌رسد و سوالاتی از ایشان می‌پرسند که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[3] در فرازی می‌گوید:

به من خبر بدهید از مجوسیان [زرتشتیان] که آیا خداوند برایشان پیامبری مبعوث فرمود؟ چون من در آنها مکتوبات حکیمانه و موعظه‌هایی رسا و مَثَل‌هایی شفابخش دیده‌ام؛ آنان به ثواب و عقاب اقرار دارند و احکام شرعی‌ای دارند که بدان عمل می‌کنند.

امام صادق ع فرمود: «هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت.» و خداوند پیامبری را با کتابی از نزد خداوند به سویشان مبعوث فرمود، اما او را انکار کردند و با کتابش مخالفت ورزیدند. ...

الإحتجاج (للطبرسی)، ج‏2، ص346

وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ کَثِیرَة ...

قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْمَجُوسِ أَ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ نَبِیّاً فَإِنِّی أَجِدُ لَهُمْ کُتُباً مُحْکَمَةً وَ مَوَاعِظَ بَلِیغَةً وَ أَمْثَالًا شَافِیَةً یُقِرُّونَ بِالثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ لَهُمْ شَرَائِعُ یَعْمَلُونَ بِهَا قَالَ ع مَا «مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ» وَ قَدْ بُعِثَ إِلَیْهِمْ نَبِیٌّ بِکِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَأَنْکَرُوهُ وَ جَحَدُوا کِتَابَه‏ ...


3) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند تبارک و تعالی بندگان را از راههای هدایت باخبر نمود و در آن راهها برایشان مناره‌هایی وضع نمود و بدانان خبر داد که چگونه آن راه را بپیمایند و فرمود «و حقّا که من بسیار آمرزنده‏ام کسى را که توبه کند و ایمان آورد و عمل‏هاى شایسته کند، سپس هدایت یابد» (طه/82) و فرمود : «خدا فقط از تقواپیشگان مى‏پذیرد.» (مائده/27) پس هرکه تقوای الهی را در آنچه به او امر کرده در پیش گیرد در حالی به ملاقات خدا نائل شود که بدانچه حضرت محمد ص آورده است مومن باشد،

اما هیهات هیهات که قومی از دست رفتند و مردند پیش از آنکه هدایت یابند و گمان کردند که ایمان آورده اند در حالی که از حیثی که نمی دانند شرک ورزیدند.

همانا کسی که از در وارد خانه شود هدایت یافته است و کسی که راه دیگری در پیش گیرد راه هلاکت را پیموده است.

خداوند طاعت ولیّ امر خود را به طاعت رسولش گره شد و طاعت رسولش را به طاعت خویش؛ پس هرکه طاعت آنان که ولی امرند را ترک کند نه خدا را اطاعت کرده است و نه رسولش را، و این همان اقرار است بدانچه از نزد خداوند عز و جل نازل شده است که «نزد هر مسجدی زینتتان را برگیرید» (اعراف/31) و به دنبال خانه‌هایی باشید که «خدا رخصت داده که رفعت یابند و نامش در آنها یاد شود» (نور/36) ‌و او به شما خبر داد که آنان «مردانى که هیچ تجارت و خرید و فروشى آنها را از یاد خدا و برپا کردن نماز و پرداختن زکات مشغول نمى‏کند، از روزى مى‏ترسند که دل‏ها و دیده‏ها در آن دگرگون شود» (نور/37)

همانا خداوند پیامبرانی را برای امر خویش، خالص و ممتاز بین خلق گرداند؛ سپس آنان را در تصدیق به این امر خود در انذاراتی که فرموده ، خالص و ممتاز گرداند و فرمود « هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت.» (فاطر/24)

سرگردان شد کسی که جاهل ماند و هدایت یافت کسی که بصیرت یافت و تعقل کرد، که همانا خداوند عز و جل می‌فرماید «در حقیقت، چشمها کور نیست لیکن دلهایى که در سینه‏هاست کور است.» (حج/46) و چگونه هدایت یابد کسی که بصیرت ندارد و چگونه بصیرت داشته باشد کسی که تدبر نمی‌کند.

از رسول خدا ص و اهل بیتش پیروی کنید و بدانچه از نزد خداوند نازل شده اقرار نمایید و نشانه‌های هدایت را تعقیب کنید که همانا آنان علامتهای امانت و تقوایند و بدانید که اگر کسی حضرت عیسی بن مریم ع را انکار کند و نبوت بقیه پیامبران را اقرار نماید واقعا ایمان نیاورده است؛

راه را با جستجو کردن از مناره‌ها بیابید و از پشت حجابها در پی نشانه‌ها و ردپاها باشید تا دینتان را کامل کنید و به خداوند که پروردگارتان است ایمان آورید.

الکافی، ج‏1، ص181-182 و ج‏2، ص47-48

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ...[4]

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَ الْعِبَادَ بِطُرُقِ الْهُدَى وَ شَرَعَ لَهُمْ فِیهَا الْمَنَارَ وَ أَخْبَرَهُمْ کَیْفَ یَسْلُکُونَ فَقَالَ‏ «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ‏ وَ آمَنَ‏ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى» وَ قَالَ‏ «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»‏ فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ فِیمَا أَمَرَهُ لَقِیَ اللَّهَ مُؤْمِناً بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ فَاتَ قَوْمٌ وَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ یَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَکُوا مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّهُ مَنْ أَتَى الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا اهْتَدَى وَ مَنْ أَخَذَ فِی غَیْرِهَا سَلَکَ طَرِیقَ الرَّدَى وَصَلَ اللَّهُ طَاعَةَ وَلِیِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِهِ فَمَنْ تَرَکَ طَاعَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ لَمْ یُطِعِ اللَّهَ وَ لَا رَسُولَهُ وَ هُوَ الْإِقْرَارُ بِمَا أُنْزِلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ «خُذُوا زِینَتَکُمْ‏ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» وَ الْتَمِسُوا الْبُیُوتَ الَّتِی‏ «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»‏ فَإِنَّهُ أَخْبَرَکُمْ أَنَّهُمْ‏ «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» إِنَّ اللَّهَ قَدِ اسْتَخْلَصَ الرُّسُلَ لِأَمْرِهِ ثُمَّ اسْتَخْلَصَهُمْ مُصَدِّقِینَ بِذَلِکَ فِی نُذُرِهِ فَقَالَ‏ «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ» تَاهَ مَنْ جَهِلَ وَ اهْتَدَى مَنْ أَبْصَرَ وَ عَقَلَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‏ «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» وَ کَیْفَ یَهْتَدِی مَنْ لَمْ یُبْصِرْ وَ کَیْفَ یُبْصِرُ مَنْ لَمْ یَتَدَبَّرْ اتَّبِعُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ أَقِرُّوا بِمَا نَزَلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اتَّبِعُوا آثَارَ الْهُدَى فَإِنَّهُمْ عَلَامَاتُ الْأَمَانَةِ وَ التُّقَى وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ع وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِنْ اقْتَصُّوا الطَّرِیقَ بِالْتِمَاسِ الْمَنَارِ وَ الْتَمِسُوا مِنْ وَرَاءِ الْحُجُبِ الْآثَارَ تَسْتَکْمِلُوا أَمْرَ دِینِکُمْ وَ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ.

تدبر

1) «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ»

خداوند در مورد پیامبر ص می‌فرماید که ما به حق تو را به‌حق بشارت‌دهنده و انذاردهنده فرستادیم؛

چرا که هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت.

اگر این مطلب را به خاتم پیامبران بودن پیامبر ص گره بزنیم نتیجه می‌شود که پیامبر و دین او (احادیث 1 و 3)‌ برای انذار تمامی امتها تا قیامت کافی است.

تاملی با خویش

آیا این مطلب را ما باور داریم؟

یا غلبه ظاهری دنیای غرب از سویی،

و کم‌کاری‌مان در شناخت و ارائه معارف اسلام از سوی دیگر،

کاری کرده که گمان می‌کنیم که ...!

 

2) «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً»

همانا ما تو را به‌حق بشارت‌دهنده و انذاردهنده فرستادیم؛

با توجه به ظرفیت نحوی «بالحق» در این جمله، چنانکه در نکات ادبی گذشت از این تعبیر می‌توان نتیجه گرفت:

هم خدا بحق بود پیامبرش را فرستاد؛

هم پیامبرش بحق بود که خدا او را فرستاد؛

هم خود این فرستادن امر حقی بود؛ و

هم بشارت و انذاری که آورد بشارت و انذار به حق بود.

یعنی هم فرستنده، هم پیام‌آور، هم محتوای پیام، و هم خود ارسال پیام حق است؛

یعنی اساسا سر و کار مخاطبان دین فقط با حقی است که از جانب حقی توسط حقی به شیوه حقی آمده است.

چقدر جان و روح انسان باید آلوده به باطل و دور از حق و حقیقت دور باشد که در برابر چنین حقی تسلیم نباشد!

 

3) «إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ»

سوال

خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید «وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی‏ کُلِّ قَرْیَةٍ نَذیرا و اگر فرضاً می خواستیم، حتما در هر قریه‌ای انذاردهنده ای می‌فرستادیم» این تعبیر ظهورش در این است که چنین نیست که حتما هر قریه‌ای انذاردهنده ای داشته باشد.

این مطلب چگونه جمع می‌شود با این آیه که می‌فرماید «هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت»؟

 پاسخ

الف. در نکات ترجمه گذشت که امت جماعتی را می‌گویند که قصد و هدف واحد و دین واحدی آنها را در کنار هم جمع کرده باشد. این آیه ضابطه فرستادن انذاردهنده را همین دانسته که یک وحدت رویه ای در جامعه‌ای باشد؛ و مقیاس را شهر و منطقه جغرافیایی قرار نداده است. پس اگر صدها شهر و بلکه چند کشور یک وحدت رویه‌ای داشته باشند، یک انذاردهنده برایشان کافی است.

ب. ...

 

4) «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ»

هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت.

اما این بدان معنا نیست که:

حتما آن انذاردهنده از خودشان برخاسته باشد (نفرمود «منها» بلکه فرمود «فیها») (المیزان، ج17، ص38)

حتما به هر فردی هم انذاردهنده‌ای مستقیما برسد (فرمود «أمت» و نفرمود «فرد، رجل، انسان، یا ...»)البته هر فردی از این جهت که در امتی هست و همانند آن امت بر شیوه و آیینی است (تدبر3)، حتما کسی هست که نسبت بدان شیوه و آیین هشدار داده باشد؛ یعنی منظقا حجت بر همه تمام می‌شود هرچند معنایش این نیست که لزوما انذاردهنده‌ای سراغ تک‌تک افراد برود.

ثمره دین‌شناختی

از مطلب فوق چه‌بسا بتوان نتیجه گرفت که خداوند خبر داده که هرکس در هر جامعه‌اش شروع به تحقیق در دین کند، حتما در مسیر تحقیقش انذار و هشدارهایی وجود خواهد داشت که شخص بتواند مسیر درست را بیابد.

شاید بدین جهت است که در اسلام و بویژه در شیعه، برخلاف اغلب دین‌ها و آیین‌های رایج در جهان، بر تحقیقی بودن اصول دین اصرار می‌شود. کسی که حق است و می‌داند که خداوند راه حق را برای جوینده‌اش حتما نمایان می‌سازد، از اینکه مورد تحقیق قرار بگیرد نه‌تنها پروا ندارد، بلکه استقبال هم می‌کند.

 

5) «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ»

چرا با اینکه پیامبر را هم به عنوان بشارت‌دهنده و هم به عنوان انذاردهنده فرستاد، اما فقط بر این تاکید کرد که هر جامعه‌ای انذاردهنده دارد؟

الف. چون این دو را در عبارت اول با هم آورد، آوردن یکی برای مخاطب کفایت می‌کند که هر دو را در نظر بگیرد (الکشاف، ج3، ص608[5]؛ البحر المحیط، ج9، ص28)[6]

ب. با این که وظیفه‏ى انبیا بشارت و انذار است، امّا به دلیل غفلت مردم، هشدار انبیا بیش‏تر بوده است. (تفسیر نور، ج‏9، ص492)

ج. مفهوم انذار به نحوی است که شامل بشارت، و بلکه شامل سایر مسئولیتهای پیامبر هم می‌شود. (جلسه قبل، تدبر3)

د. ...

 

6) «إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ»

اگر هیچ امتی نیست مگر اینکه نذیری در آن هست؛

پس معلوم می‌شود که هرگز زمین از حجّت الهى خالى نبوده است. (تفسیر نور، ج‏9، ص492)

 


[1] . قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ الْأُمَّةُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَى وُجُوهٍ کَثِیرَةٍ فَمِنْهُ الْمَذْهَبُ وَ هُوَ قَوْلُهُ «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً» أَیْ عَلَى مَذْهَبٍ وَاحِدٍ وَ مِنْهُ الْجَمَاعَةُ مِنَ النَّاسِ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ» أَیْ جَمَاعَةً وَ مِنْهُ الْوَاحِدُ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ أُمَّةً وَ هُوَ قَوْلُهُ «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً» وَ مِنْهُ أَجْنَاسُ جَمِیعِ الْحَیَوَانِ وَ هُوَ قَوْلُهُ‏ «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ» وَ مِنْهُ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ قَوْلُهُ «کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» وَ هِیَ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ ص وَ مِنْهُ الْوَقْتُ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» أَیْ بَعْدَ وَقْتٍ وَ قَوْلُهُ «إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» یَعْنِی الْوَقْتَ وَ مِنْهُ یَعْنِی بِهِ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا» وَ قَوْلُهُ «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» وَ مِثْلُهُ کَثِیرٌ.

[2] . و لیعلم أنّ المعنى المذکورة للمادّة المعتلّة بالواو، و قد خلطوا بین هذه المادّة و بین المعتلّة بالیاء، و المهموزة فانّ الخلى یائیّا بمعنى الجزّ، و منه المخلاة بمعنى ما یجعل فیه الخلى اى النبات و العشب المجزوز و یعلق على عنق الدابّة. و الخلأ مهموزا بمعنى الاستقرار فیقال خلأ فیه أى لم یبرح مکانه.

[3] . فرازهای دیگری از این پرسش و پاسخ در جلسات زیر گذشت:

چلسه42، حدیث1 http://yekaye.ir/67-27-an-naml/

جلسه86، پی‌نوشت5 http://yekaye.ir/al-araf-007-008/

جلسه137، حدیث2 http://yekaye.ir/ad-dukhan-044-38/

جلسه170، حدیث2 http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/

جلسه203، حدیث3 http://yekaye.ir/al-furqan-025-48/

جلسه398، حدیث2 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-40/

جلسه 481، پی‌نوشت2 http://yekaye.ir/al-qalam-68-15/

جلسه600، حدیث4 http://yekaye.ir/al-kahf-18-19/

جلسه629، حدیث3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-48/

جلسه 630، حدیث3 http://yekaye.ir/al-kahf-18-49/

[4] . إِنَّکُمْ لَا تَکُونُونَ صَالِحِینَ حَتَّى تَعْرِفُوا وَ لَا تَعْرِفُوا حَتَّى تُصَدِّقُوا وَ لَا تُصَدِّقُوا حَتَّى تُسَلِّمُوا أَبْوَاباً أَرْبَعَةً لَا یَصْلُحُ أَوَّلُهَا إِلَّا بِآخِرِهَا ضَلَّ أَصْحَابُ الثَّلَاثَةِ وَ تَاهُوا تَیْهاً بَعِیداً إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَقْبَلُ إِلَّا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ إِلَّا الْوَفَاءَ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ فَمَنْ وَفَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَرْطِهِ وَ اسْتَعْمَلَ مَا وَصَفَ فِی عَهْدِهِ نَالَ مَا عِنْدَهُ وَ اسْتَکْمَلَ مَا وَعَدَهُ

[5] . فإن قلت: کیف اکتفى بذکر النذیر عن البشیر فی آخر الآیة بعد ذکرهما؟ قلت لما کانت النذارة مشفوعة بالبشارة لا محالة، دلّ ذکرها على ذکرها، لا سیما قد اشتملت الآیة على ذکرهما.

[6] . و اکتفى بذکر نذیر عن بشیر، لأنها مشفوعة بها فی قوله: بَشِیراً وَ نَذِیراً، فدل ذلک على أنه مراد، و حذف للدلالة علیه.