سفارش تبلیغ
صبا ویژن

721) سوره فاطر (35) آیه 21 وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ

بسم الله الرحمن الرحیم

721) سوره فاطر (35) آیه 21

وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ

ترجمه

و نه سایه [سایبان] ، و نه داغی آفتاب [باد سوزان]؛

نکات ادبی

الظِّلُّ

ماده «ظلل» در اصل بر سایه افکندن و پوشاندن چیزی توسط چیز دیگر دلالت دارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص461) و نقطه مقابل روشنایی «الضُحّ»» است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص535)

در زبان عربی برای کلمه «سایه» از دو کلمه «ظِلّ» و «فیء» استفاده می‌شود که «فیء» فقط به سایه‌ای که از ظهر تا مغرب پدید می‌آید گفته می‌شود ولی «ظِل» عام تر است و درباره سایه‌ای که  در کل روز تشکیل می‌شود و حتی درباره خود شب به کار می‌رود (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص461). برخی این عام بودن را این طور توضیح داده‌اند که [در کاربرد حقیقی این واژه] اساساً به هر جایی که نور خورشید نرسد، تعبیر «ظل» را به کار می‌برند، چنانکه تعابیری مانند «ظِلُّ اللّیل: سایه شب» و «ظِلُّ الجنّة: سایه بهشت» رایج است، اما «فیء» تنها در جایی است که نور خورشید از آنجا برچیده شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص535) و به همین جهت است که فقط به سایه ظهر تا مغرب گفته می شود، چون «فیء» به معنای رجوع است و سایه از ظهر به بعد، سایه ای است که نور خورشید در حال برگشتن و برچیده شدن است (الفروق فی اللغة، ص304)

کلمه «ظِلّ» هم با بار معنایی مثبت (مثلا سایه بهشتی) و هم با بار معنایی منفی (مثلا سایه عذاب) به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص536؛ توضیح بیشتر در تدبر2) و ظاهراً برای کاربردهای استعاری غالبا از کلمه «ظِلّ» (و نه «فیء») استفاده می‌شود چنانکه برای تعابیری مانند زیر سایه کسی بودن (که به معنای تحت حمایت او بودن است) می‌گویند «أظَلّک فلانٌ» (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص461) و برخی تعابیر سایه در بهشت را (مثلا: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلالٍ‏ و عُیونٍ، مرسلات/41؛ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، رعد/35؛ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ‏ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ، یس/56) غالبا به همین معنای تحت عزت و حمایت ویژه خداوند قرار گرفتن دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص535) و البته در تمامی این آیات منافاتی ندارد که معنای سایه ظاهری هم در کار بوده باشد.

این ماده وقتی به صورت فعل به کار می‌رود می‌تواند به معنای فعل تام باشد ویا فعل ناقص:

در صورتی که فعل تام باشد  به همان معنای «سایه افکندن» است (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ‏، بقرة/57)،

اما به صورت فعل ناقص (فعل کمکی) که به کار می‌رود (ظلَّ یفعل) به معنای انجام دادن کار در روز است (لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ‏؛ روم/51)، چرا که سایه داشتن امور، وضعیتی است که مختص روز است و شب خودش سایه است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص461) و در این حالت گاه با حذف یکی از «لـ»هایش همراه است (فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ،‏واقعة/65؛ ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً؛ طه/97) (مفردات ألفاظ القرآن، ص536)

«ظُلَّة» چیزی است که به شکل سایبان باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص461) و  برخی گفته‌اند که علاوه بر این، به ابری که هم سایه افکند «ظُلَّة» گویند که البته غالبا برای وضعیت وخیم و ناگواری به کار می‌رود (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ، اعراف/171؛ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ، شعراء/189؛ وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ‏، لقمان/32) (مفردات ألفاظ القرآن، ص536)

«ظُلَل»، جمع «ظُلَّة» است، همانند «غُرْفَة» که جمع آن «غُرَف» است؛ اما «ظلال» هم می‌تواند جمع «ظِلّ» باشد (یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ‏، نحل/48) و هم جمعِ «ظُلَّة»، همانند «حُفْرَة» که جمع آن «حِفَار» است (أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ،‏ بقرة/210)

«ظلیل» (َ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلیلاً؛ نساء/57) صفت مشبهه است و به معنای چیزی است که در اتصافش به صفت سایه افکندن ثبات و دوام داشته باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏7، ص168) و برخی چنین توضیح داده‌اند که سایه‌ای است که سایه افکندنش پر و پیمان (فائض) (مفردات ألفاظ القرآن، ص536) و دائمی باشد (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص461) و بتواند شخص را از گرمای آزاردهنده حفظ نماید (انْطَلِقُوا إِلی‏ ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍ، لا ظَلیلٍ وَ لا یُغْنی‏ مِنَ اللَّهَبِ؛ مرسلات/30-31) (مفردات ألفاظ القرآن، ص536)

ماده «ظلل» و مشتقات آن جمعا 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

الْحَرُورُ

ماده «حرر» در معانی متعددی به کار رفته است. برخی کوشیده‌اند اینها را به دو معنای نهایی برگردانند: یکی حرارت و گرما در مقابل برودت و سرما؛ و دوم حُر و آزاد و بری از عیب و نقص بودن در برابر بردگی و بنده بودن. (معجم مقاییس اللغة، ج‏2، ص6-7)

اما برخی بر این باورند که معنای اصلی این ماده همان حرارت است، و معنای آزادی را هم به آن برگردانند با این توضیح که حرارت حاصل حرکت است (همان گونه که برودت و سرما با ثبات و بی‌تحرکی همراه است، چنانکه بَرَدَ به معنای «ثَبَت» است) و حُر به معنای کسی است که متصف به حرارت و حرکت و عمل و فعالیت می‌شود و این در جایی است که شخص اخیتاردار خویش و آزاد باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص224)

هرچه باشد در قرآن کریم هر دو معنا به کار رفته است:

در معنای حرارت، علاوه بر کلمه «حَرّ» (به معنای داغ) (وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا، توبه/81؛ جَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ، نحل/81) کلمه «حرور» به کار رفته (وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ؛ فاطر/21) که غالبا آن را به معنای «باد داغ و سوزان» دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص224) و بسیاری تصریح کرده‌اند که به هر باد سوزانی که در شب یا روز بوزد «حرور» می‌گویند (معجم مقاییس اللغة، ج‏2، ص7) در مقابل «سموم» که بادهای سوزانی است که در روز و وقتی خورشید در آسمان است، می‌وزد (توضیح بیشتر این دو کلمه در تدبر3 خواهد آمد)

در معنای آزادی نیز برخی توضیح داده‌اند که بر دو قسم است: یکی به معنای کسی که تحت مالکیت دیگری نیست یعنی «حُرّ» (آزاد) است (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی‏ الْحُرُّ بِالْحُرِّ؛ بقره/178) و به آزاد کردن یک انسان «تحریر» گفته می‌شود (تَحْریرُ رَقَبَةٍ؛ نساء/92 و مائده/89 و مجادله/3) و دیگری در جایی که کسی از قید و بند گناهان و زشتی‌ها آزاد است و بنده شهوات و هواپرستی و ... نیست و ظاهرا در آنجا که مادر حضرت مریم نذر می‌کند که فرزندش را «مُحَرَّر» (آزاد شده) قرار دهد (رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّراً؛ آل‌عمران/35)، به این معناست که او را از هرگونه بهره‌وری دنیوی کنار بدارد و وقف عبادت و بندگی خداوند کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص224)

از این ماده کلمه «حریر» (به معنای پارچه‌ای بسیار لطیف و نازک) در قرآن کریم به کار رفته است (لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ؛ حج/23 و فاطر/33) که گفته‌اند هر پارچه‌ای که از ابریشم درست شده باشد «حریر»[1] گویند (فقه اللغة، ص45) برخی با توجه به اینکه این کلمه به عنوان لباس بهشتیان مطرح شده (و نیز: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً؛ انسان/12) گفته‌اند که وجه تسمیه‌اش بدین جهت است که در این ماده اشاره‌ای است به حرکت و فعالیت مطلوب و تحولاتی که انسان بدانها مایل است؛ اما چه‌بسا احتمال قویتر این است که این کلمه از زبان دیگری وارد زبان عربی شده باشد و ربطی به ماده «حرر» در دو معنای فوق نداشته باشد. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص225)

ماده «حرر» جمعا 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

1) معاذ بن جبل می‌گوید: با رسول الله ص در سفری بودیم؛ به ایشان عرض کردم که یا رسول الله! مطلبی به ما بفرما که از بهره‌ای ببریم.

فرمود: اگر زندگانی خوشبختان و مرگ شهدا و نجات در روز حشر و سایه در روز سوزان و هدایت در روز گمراهی می‌خواهید، قرآن بیاموزید که همانا آن کلام خداوند رحمان و حرز [= دفع‌کننده بلا] در برابر شیطان و سنگین‌کننده کفه ترازو [در قیامت] است.

روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن (ابوالفتوح رازی)، ج‏1، ص21 ؛جامع الأخبار(للشعیری)، ص41

وَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی سَفَرٍ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ حَدِّثْنَا بِمَا لَنَا فِیهِ نَفْعٌ فَقَالَ ص:

إِنْ أَرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاةَ یَوْمَ الْحَشْرِ [الْحَسْرَةِ] وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَی یَوْمَ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ کَلَامُ الرَّحْمَنِ وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَان‏.


2) خطبه‌ای توحیدی از امیرالمومنین ع روایت شده که با اندک تفاوتی از امام رضا ع همان مضامین روایت شده است.

این دو به ترتیب بدین بیان‌اند:

الف. ... و به ضدیتی که بین امور انداخت، معلوم می‌شود که او ضدی ندارد؛

و به اینکه اشیاء را مقارن هم قرار داد معلوم می‌شود که قرینی ندارد.

ضدیت انداخت بین نور با ظلمت، و وضوح با ابهام، و خشکی با تَری، و داغی با سردی؛

درهم‌گردآورنده‌ی بین ناسازگاری‌هایشان است، و نزدیک‌سازنده‌ی دوری‌هایشان ، و جداگرداننده‏ نزدیکیهایشان ..

نهج البلاغة، خطبه 186

وَ بِمُضَادَّتِهِ بَیْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَیْنَ الْأَشْیَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِینَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ وَ الْحَرُورَ بِالصَّرَدِ [بِالصَّرْدِ] مُؤَلِّفٌ بَیْنَ مُتَعَادِیَاتِهَا مُقَارِنٌ بَیْنَ مُتَبَایِنَاتِهَا مُقَرِّبٌ بَیْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا


ب. به شباهت برقرار کردنش بین اشیاء معلوم می‌شود که شبیهی ندارد؛

و به ضدیتی که بین امور انداخت، معلوم می‌شود که او ضدی ندارد؛

و به اینکه اشیاء را مقارن هم قرار داد معلوم می‌شود که قرینی ندارد.

ضدیت انداخت بین نور با ظلمت، و سایبان با باد سوزان [یا: سایه با آفتاب داغ]

درهم‌گردآورنده‌ی نزدیکیهایشان است، و جداگرداننده دوری‌هایشان، ‏...

أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص70

و من کلام الإمام علی بن موسی الرضا ع فی التوحید رَوَاهُ عَنْهُ مُحَمَّدُ بْنُ زَیْدٍ الطَّبَرِیُّ قَالَ: کُنْتُ قَائِماً عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع بِخُرَاسَانَ وَ حَوْلَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ غَیْرِهِمْ وَ هُوَ یَتَکَلَّمُ فِی تَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَی فَقَال‏ ...

بِمُشَابَهَتِهِ بَیْنَ الْأَشْیَاءِ عُلِمَ أَنْ لَا شِبْهَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَیْنَ الْأَضْدَادِ عُلِمَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَیْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِینَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الظِّلَّ بِالْحَرُورِ مُؤَلِّفٌ بَیْنَ مُتَدَانِیَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَیْنَ مُتَبَایِنَاتِهَا ...

تدبر

1) «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ»

ظل هم به معنای سایه است و هم سایبان، و حرور، هم به معنای باد سوزان است، هم شدت حرارت آفتاب، و هم هر چیز بسیار پرحرارتی. اما اینکه اینها کنایه از چیست، دیدگاههای متفاوتی بیان شده است، که البته همگی آنها می‌تواند مد نظر باشد.

مقصود از ظل و حرور، به ترتیب، عبارت است از:

الف. بهشت و جهنم (کلبی، به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634؛ سدی، به نقل از الدر المنثور، ج5، ص249)

ب. برخی گفته‌اند در این موارد، خود این امور، از این جهت که با هم ضدیت دارند مورد توجه‌اند، یعنی خداوند خواسته مثالهایی از امور متضاد بیاورد تا توجه دهد که همان طور که این امور مساوی نیستند عبودیت خداوند - که دعوت به آن، هدف اصلی این آیات است- نیز با ضد آن (مانند شرک ورزیدن و ..) برابر نیست. (به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634)

ج. سایه شب و تندبادهای داغ روز (به نقل از مجمع‌البیان، ج8، ص634)

د. مردم و چارپایان (تفسیر قمی، ج2، ص208)

ه. ثواب و عقاب (تفسیر الصافی، ج4، ص236) و یا به تعبیر دیگر، تمثیلی است از حق و باطل؛ و ثواب و عقابی که بر پیروی از آنها مترتب می‌شود (البحر المحیط، ج‏9، ص25)

و. مومن و کافر (تفسیر نور، ج‏9، ص491)

ز. ...


برای تامل بیشتر

2) «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ»

کلمه «حرور» در قرآن کریم تنها همین یکبار آمده است؛

اما کلمه «ظل» به همین صورت اسمی هم با بار معنایی مثبت و مثلا در وصف بهشتیان آمده است (نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلیلاً، نساء/57؛ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ، الواقعه/30؛ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، رعد/32) و هم با بار معنایی منفی و مثلا در وصف جهنمیان (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ، الواقعه/43؛ انْطَلِقُوا إِلی‏ ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍ، مرسلات/30؛ لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ، زمر/16) و هم کاملا با بار معنایی خنثی و اشاره به سایه‌های متعارف (مثلا: أَ لَمْ تَرَ إِلی‏ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً؛ فرقان/45).

از این رو، صرفا با توجه به کاربردهای قرآنی این دو کلمه نمی‌توان معلوم کرد که «ظل» در اینجا با بار معنایی منفی به کار رفته یا مثبت؛ اما چنانکه در تدبر 1 دیده شد، عموم مفسران «ظل» را با بار معنایی مثبت، و «حرور» را با بار معنایی منفی قلمداد کرده‌اند.

آما آیا احتمال ندارد که وضعیت بالعکس باشد؟

توجه: در تمامی موارد قبل، ابتدا کلمه دارای بار معنایی منفی آمده (اعمی، ظلمات) آمده و سپس کلمه دارای بار منفی (بصیر، نور)؛ اما در مورد بعدی، ابتدا کلمه دارای بار معنایی مثبت آمده (احیاء) و سپس کلمه دارای بار معنایی منفی (اموات).

شاید با توجه به اینکه اینکه توازن فوق در آیات رعایت شود و نیز اینکه غالبا «حرور» به معنای باد داغ و سوزان به کار رفته، همین برداشت اغلب مفسران موجه‌تر باشد، هرچند احتمال آن معنا نیز کاملا منتفی نیست و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست هر دو - در دو مقام مختلف و برای افاده دو منظور متفاوت - مورد نظر بوده باشد.


3) «وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ»

اصل کلمه «حرور» اگر چه به لحاظ لغوی به معنای حرارت شدید است و می‌تواند بر داغی آفتاب هم اطلاق شود (المیزان، ج‏17، ص376)[2]، اما در زبان عربی غالبا برای اشاره به «بادهای سوزان» به کار می‌رود، آن هم در مقابل «سموم»، که از نظر فراء و نحاس «سموم» بادهای سوزان در روز است، «حرور» برای اشاره به بادهای داغی است که خواه در شب بوزد یا در روز (به نقل از الجامع لأحکام القرآن (قرطبی)، ج‏14، ص339)؛ و اغلب مفسران نیز همین نظر را پدیرفته‌اند (مثلا: التبیان، ج8، ص432؛ مجمع‌البیان، ج8، ص632؛ انوار التنزیل (بیضاوی)، ج4، ص267؛ الکشاف، ج3، ص608؛ البحر المحیط، ج‏9، ص25)

تقابل بین سایه با داغی آفتاب کاملا واضح است؛ اما اگر «حرور» به معنای «باد سوزان» باشد، آنگاه این سوال در برابر آنان پیش می‌آید که واقعا آیا بین سایه (یا سایبان) و «باد داغ» تقابلی هست (چرا که وقتی باد داغ می‌وزد، مهم نیست که در سایه باشیم یا خیر)؟!

الف. معدودی از قدما مانند اخفش و رؤبة بن عجاج برعکس این مطلب را در مورد «حرور» و «سموم» گفته‌اند، یعنی گفته‌اند «حرور: بادهای سوزان در روز است و با تاکید بر این خورشید در آسمان باشد [یعنی مثلا هوا ابری نباشد] ولی «سموم» بادهای سوزان در شب است. (الجامع لأحکام القرآن، ج‏14، ص339)[3] و طبری هم با اینکه به طور کلی همان نظر فراء را قبول دارد، اما بر این باور است که در این آیه، منظور از «حرور» باد سوزان در روز است که این است که در مقابل سایه قرار می‌گیرد (جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏22، ص85)[4]

البته به نظر می‌رسد باز هم اشکال تا حدودی باقی است، بالاخره «حرور» حتی اگر باد سوزان در روز باشد، کاملا محتمل است که انسان موقع وزش این باد در سایه باشد و باز از حرارت آن اذیت شود.

ب. شاید ناتمام بودن این تقابل، نه محل سوال، بلکه محل تاکید و مورد عنایت باشد؛ یعنی این نه برای اشاره به خود مومن و کافر، یا خود بهشت و جهنم، و ...، بلکه برای اشاره به حال و روز مومن و کافر است در دنیا:

مومن در سایه رحمت الهی هست، در عین حال، آزار بادهای سوزان شیاطین در دنیا او را هم می‌آزارد؛

اما کافر فقط در معرض این بادهای سوزان است بدون اینکه حتی در سایه‌ای باشد.

ج. ...

 


[1] . البته اغلب اهل لغت گفته‌اند که به مرد و زنی که دچار غیظ شده و برافروخته باشد «حریر» و «حریرة» گفته می‌شود اما ظاهرا این معنا ربطی به پارچه حریر ندارد.

[2] . الحرور شدة حر الشمس على ما قیل و قیل: هو السموم و قیل: السموم یهب نهارا و الحرور یهب لیلا و نهارا.

[3] . قال الأخفش: و الحرور لا یکون إلا مع شمس النهار، و السموم یکون باللیل، و قیل بالعکس. و قال رؤبة ابن العجاج: الحرور تکون بالنهار خاصة، و السموم یکون باللیل خاصة، حکاه المهدوی. و قال الفراء: السموم لا یکون إلا بالنهار، و الحرور یکون فیهما. النحاس: و هذا أصح، لان الحرور فعول من الحر، وفیة معنى التکثیر، أی الحر المؤذی. قلت: وفی صحیح مسلم عن أبی هریرة عن رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم قال: «قالت النار رب أکل بعضی بعضا فأذن لی أتنفس فأذن لها بنفسین نفس فی الشتاء و نفس فی الصیف فما وجدتم من برد أو زمهریر فمن نفس جهنم و ما وجدتم من حر أو حرور فمن نفس جهنم» و روی من حدیث الزهری عن سعید عن أبی هریرة: «فما تجدون من الحر فمن سمومها و شدة ما تجدون من البرد فمن زمهریرها» و هذا یجمع تلک الأقوال، وأن السموم و الحرور یکون باللیل و النهار، فتأمله

[4] . و الحرور بمنزلة السموم، و هی الریاح الحارة. و ذکر أبو عبیدة معمر بن المثنى، عن روایة بن العجاج، أنه کان یقول: الحرور باللیل، و السموم بالنهار. و أما أبو عبیدة فإنه قال: الحرور فی هذا الموضع و النهار مع الشمس. و أما الفراء فإنه کان یقول: الحرور یکون باللیل و النهار، و السموم لا یکون باللیل إنما یکون بالنهار. و القول فی ذلک عندى، أن الحرور یکون باللیل و النهار، غیر أنه فی هذا الموضع بأن یکون کما قال أبو عبیدة: أشبه مع الشمس، لأن الظل إنما یکون فی یوم شمس، فذلک یدل على أنه أرید بالحرور: الذی یوجد فی حال وجود الظل‏