719) سوره فاطر (35) آیه 19 وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصی
بسم الله الرحمن الرحیم
719) سوره فاطر (35) آیه19
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ
ترجمه
و نه یکسانند کور و بینا؛
نکات ادبی
الْأَعْمی
ماده «عمی» در اصل در مورد پوشاندن و از معرض دید مخفی کردن به کار میرود، چنانکه به ابر بسیار انبوه «عَمَاء» و به تکهای از آن «عَمَاءة» گفته میشود. (معجم مقاییس اللغة، ج4، ص135) معنای بسیار رایج و پرکاربرد این کلمه «فقدان بینایی» است، و بقدری این معنا شیوع دارد که برخی گفتهاند اصل این ماده درباره عدم بینایی است، اعم از عدم بینایی چشم (بَصَر) ویا عدم بینایی دل (بصیرة) (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج8، ص280؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص588)
دو کلمه «عَمی» و «أَعْمى» به معنای کور و نابینا، و مفرد است (أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى؛ عبس/2) ؛ و جمعِ مکسر آن به صورت «عُمْی» (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ؛ بقره/18) و «عُمْیَان» (لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً؛ فرقان/73) میباشد؛ و جمع سالم آن به صورت «عمون» و «عمین» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ؛أعراف/64) (مفردات ألفاظ القرآن، ص588)
البته کلمه «عَمى» به عنوان مصدر (به معنای «کوری و نابینایی») هم به کار میرود (ْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى، فصلت/17؛ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى، فصلت/44).
چنانکه اشاره شد «عمی» هم برای فقدان «بَصَر» (چشم ظاهر) به کار میرود و هم برای فقدان «بصیرة» (چشم باطن، چشم دل)؛ و برخی خواستهاند شبیه تفاوت بین «بصر» و «بصیرة» را در مورد ماده «عمی» نیز بیابند (به صورت «عَمْی» و «أَعْمَى» و ...) اما به نظر میرسد این ماده در هر دو مورد به کار میرود و مانند «بصر» و «بصیرة» نیست که صرفاً از روی لفظ آن بتوان معنا را تفکیک کرد؛ مثلا در آیه «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (حج/46) فعل «عمی» ابتدا در مورد چشم و سپس در مورد دل به کار رفته؛ و یا در آیه «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» (إسراء/72) میتوان دید که کلمه «أعمی» ابتدا در مورد کورباطنی، و سپس درباره کوری ظاهری به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص588)
تعبیر «عَمِیَ علیه» به معنای آن است که امر بر شخص مشتبه شد چنانکه گویی در قبال آن امر، او نابیناست (فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ، ص/66؛ وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ، هود/28). (مفردات ألفاظ القرآن، ص589) و برخی این را به همان معنای اصلی «پوشیده و ملتبس شدن» امر بر شخص برگرداندهاند (معجم مقاییس اللغة، ج4، ص134)
ماده «عمی» و مشتقات آن جمعا 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
الْبَصیرُ
درباره ماده «بصر» قبلا بیان شد که برخی گفتهاند به معنای «چشم» (کتاب العین، ج7، ص117) ویا «قوه بینایی» (مفردات ألفاظ القرآن، ص127) است و برخی گفتهاند به معنای «علم به چیزی» است (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص254) و برخی هم این گونه بین این سخنان جمع کردهاند که: به معنای «علمی است که با نظر کردن (خواه نظر کردن [ظاهری] چشم و خواه نظر کردن [باطنی] قلب) حاصل میشود» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص280)، علمی که مثل دیدن، کاملا آشکار است (الفروق فی اللغة، ص75).
همچنین در تفاوت «بصر» با «عین» (= چشم) گفتهاند «چشم، ابزار دیدن است؛ اما بصر، اسم برای خود دیدن است؛ لذا به کسی نابیناست میگویند: «عین» او کور (عمیاء) است، نه اینکه «بصر» او کور است. (الفروق فی اللغة، ص75)
«بصیر» بر وزن فعیل، و به معنای فاعل است (یعنی بیننده) (کتاب الماء، ج1، ص253) و مخصوصا وقتی به صورت «بصیرة» میآید دلالتش بر نظر کردن با قلب خیلی بیشتر میشود (مفردات، ص127؛ کتاب الماء، ج1، ص253).
جمع «بَصَر»، «أبصار» است؛ و جمع «بصیرت»، «بصائر» (مفردات، ص127) و هردو در قرآن کریم آمده است: (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ؛ انعام/103) و (قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُم؛ انعام/104)
ماده «بصر» و مشتقات آن جمعا 148 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
جلسه 91 http://yekaye.ir/yusuf-012-108/
حدیث
1) امام زینالعابدین در ضمن حدیثی طولانی فرمودند:
همانا خدا برای بندهاش چهار چشم قرار داده است: دو چشم که با آن نسبت به کار دین و دنیایش بصیرت یابد و دو چشم که با آن به بصیرت در امر آخرتش برسد. پس اگر خدا خیر بندهای را بخواهد، دو چشمی را که در قلبش قرار داده بر او باز میکند تا با آن نسبت به آنچه در امر آخرتش بر او نهان است بینا شود؛ و اگر برای او غیر این را خواهد قلبش را با آنچه در آن است رها میکند.
الخصال، ج1، ص240
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ یَقُولُ فِیهِ:
أَلَا إِنَّ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَ أَعْیُنٍ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ وَ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَتَحَ لَهُ الْعَیْنَیْنِ اللَّتَیْنِ فِی قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْغَیْبَ فِی أَمْرِ آخِرَتِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَیْرَ ذَلِکَ تَرَکَ الْقَلْبَ بِمَا فِیهِ.[1]
2)
الف. از رسول الله ص روایت شده است:
کورترین (یا: بدترین) کوری، کوریِ دل است.
الکافی، ج8، ص81؛ الأمالی( للصدوق)، ص488[2]
حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکِنْدِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُدَیْسٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ قَالَ: سَمِعْتُ کَلَاماً یُرْوَى عَنِ النَّبِیِّ ص وَ عَنْ عَلِیٍّ ع وَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ فَعَرَضْتُهُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ هَذَا قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَعْرِفُهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ... وَ أَعْمَى [شَرَّ] الْعَمَى عَمَى الْقَلْبِ ...
ب. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
هنگامی که چشم از شهوت پر شود، دل از [دیدنِ] عاقبت کور شود.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص305
إِذَا أَبْصَرَتِ الْعَیْنُ الشَّهْوَةَ عَمِیَ الْقَلْبُ عَنِ الْعَاقِبَةِ.
ج. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
هنگامی که شکم پر شود [ولو] از مباح، دل کور شود از [تشخیصِ راهِ] صلاح.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص360
إِذَا مُلِئَ الْبَطْنُ مِنَ الْمُبَاحِ عَمِیَ الْقَلْبُ عَنِ الصَّلَاح.
3) در جلسه 714، حدیث2 فرازی از خطبهای از امیرالمومنین ع گذشت. جملات قبلی آن خطبه بدین بیان است:
اما بعد، پس همانا مکر و خدعه جایش در جهنم است؛ پس از خداوند بترسید و از صولت و خشمش برحذر باشید؛ همانا خداوند برای بندگانش بعد از اینکه هشدارها را تمام کرد و باب بهانه ها را بست، [باز هم سریعا] برای بندگانش طرد شدن و مبتلا شدن به «سنت استدراج از آن جایی که نمی دانند» [= نعمت دادن تا اینکه تدریجا به نابودی کشانده شوند] (اعراف/182) را نمیپسندد؛ و [سنت استدراج] به این است که تلاش و کوشش بنده را به بیراهه بکشاند تا وفای به عهد* را فراموش کند و گمان کند که کار خوبی می کند (کهف/104) و همواره چنین در گمان و امید و غفلتی از آنچه از خبرهای مهم [= آخرت] است بسر ببرد و بر نفس خویش گرهها بنهد و با تمام تلاش در هلاکت خویش بکوشد در حالی که بر مهلتی از جانب خداوند است[3]، با وجود عهدی [که در این مهلت بر گردن اوست؛ اما] همراه با غافلان سقوط میکند و همراه با گناهکاران صبحش را آغاز میکند و در مورد طاعت خداوند با مومنان مجادله می نماید و فریبکاریهای رفاهزدگان را نیکو میشمرد؛
اینان کسانیاند که دلهایشان برای شبهه باز و گشوده است و با دروغ و افترا بر دیگران گردنفرازی میکنند و گمان میکنند که این کارشان برای خداست؛ و این بدان جهت است که آنان بر اساس هوا و هوس عمل کردند و کلام حکما را تغییر دادند و با جهل و کوری آن سخنان را تحریف کردند و با آن درصدد ریاکاری و جلب شهرت برآمدند [و قدم برداشتند] بدون [اینکه در] راههای هدفمند و [بر اساس] علامتهایی در مسیر و [دیدن] منارههایی آشکار [حرکت کنند] تا سرآمدشان [سر رسید] و به آبشخوری که در آن وارد میشوند [درآمدند]؛
تا وقتی که خداوند از ثمره معصیتهایشان پرده برداشت و آنان را از سراپردههای غفلت بیرون آورد، در حالی که پشت کرده بودند، جلو آمدند؛ و در حالی که رو کرده بودند، عقب رفتند؛ و از آن آرزوهایی که در سر میپروراندند و خواستههایی که دنبالش بودند و مهلتی که گذرانده بودند، بهرهای نبردند، و آن وبال گردنشان شد؛ پس شروع کردند به فرار از آنچه درصددش بودند؛
و من شما را از اینچنین لغزشی بیم میدهم و شما را به تقوای الهیای فرامیخوانم که غیر از آن سودی نیست. پس هرکس اگر درباره آنچه در ضمیر خود مخفی کرده [که دلش میخواهد از هر کارش سودی ببرد] راست می گوید، بیاید [و تقوا پیشه کند تا] سودی برای خود ببرد؛
که همانا شخص بابصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد و بنگرد و از آنچه مایه عبرت است نفعی بَرَد و راههای واضح را بپیماید و در آن از زمین خوردن در پرتگاهها اجتناب کند و از راه کوری فاصله بگیرد و سرکشان را در فساد خویشتن یاری نکند با گیج کردن در مورد مطلب حقی و یا تحریف در سخنی ویا تغییر دادن مطلب راستی؛ و لا قوة الا بالله ...
* پی نوشت
مقصود از فراموشی «وفای به عهد» ظاهرا عهد و میثاق «الست بربکم» است که قبل از ورود در دنیا از همگان گرفته شده است.
تحف العقول، ص154-155؛ خطبه 153[4]
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمَکْرَ وَ الْخَدِیعَةَ فِی النَّارِ فَکُونُوا مِنَ اللَّهِ عَلَى وَجَلٍ وَ مِنْ صَوْلَتِهِ عَلَى حَذَرٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یَرْضَى لِعِبَادِهِ بَعْدَ إِعْذَارِهِ وَ إِنْذَارِهِ اسْتِطْرَاداً وَ اسْتِدْرَاجاً «مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» وَ لِهَذَا یَضِلُّ سَعْیُ الْعَبْدِ حَتَّى یَنْسَى الْوَفَاءَ بِالْعَهْدِ وَ یَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ أَحْسَنَ صُنْعاً وَ لَا یَزَالُ کَذَلِکَ فِی ظَنٍّ وَ رَجَاءٍ وَ غَفْلَةٍ عَمَّا جَاءَهُ مِنَ النَّبَإِ یَعْقِدُ عَلَى نَفْسِهِ الْعُقَدَ وَ یُهْلِکُهُا بِکُلِّ جَهْدٍ وَ هُوَ فِی مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ عَلَى عَهْدٍ یَهْوِی مَعَ الْغَافِلِینَ وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِینَ وَ یُجَادِلُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَسْتَحْسِنُ تَمْوِیهَ الْمُتْرَفِینَ فَهَؤُلَاءِ قَوْمٌ شَرَحَتْ قُلُوبُهُمْ بِالشُّبْهَةِ وَ تَطَاوَلُوا عَلَى غَیْرِهِمْ بِالْفِرْیَةِ وَ حَسِبُوا أَنَّهَا لِلَّهِ قُرْبَةٌ وَ ذَلِکَ لِأَنَّهُمْ عَمِلُوا بِالْهَوَى وَ غَیَّرُوا کَلَامَ الْحُکَمَاءِ وَ حَرَّفُوهُ بِجَهْلٍ وَ عَمًى وَ طَلَبُوا بِهِ السُّمْعَةَ وَ الرِّیَاءَ بِلَا سُبُلٍ قَاصِدَةٍ وَ لَا أَعْلَامٍ جَارِیَةٍ وَ لَا مَنَارٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَمَدِهِمْ وَ إِلَى مَنْهَلٍ هُمْ وَارِدُوهُ حَتَّى إِذَا کَشَفَ اللَّهُ لَهُمْ عَنْ ثَوَابِ سِیَاسَتِهِمْ [جَزَاءِ مَعْصِیَتِهِمْ] وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِیبِ غَفْلَتِهِمْ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ یَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَکُوا مِنْ أُمْنِیَّتِهِمْ وَ لَا بِمَا نَالُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا مَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ وَ صَارَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَبَالًا فَصَارُوا یَهْرُبُونَ مِمَّا کَانُوا یَطْلُبُونَ وَ إِنِّی أُحَذِّرُکُمْ هَذِهِ الْمَزَلَّةَ [الْمَنْزِلَةَ] وَ آمُرُکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی لَا یَنْفَعُ غَیْرُهُ فَلْیَنْتَفِعْ بِنَفْسِهِ إِنْ کَانَ صَادِقاً عَلَى مَا یَجُنُّ ضَمِیرُهُ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ وَ تَفَکَّرَ وَ نَظَرَ وَ أَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ وَ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهْوَى وَ یَتَنَکَّبُ طَرِیقَ الْعَمَى وَ لَا یُعِینُ عَلَى فَسَادِ نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ أَوْ تَغْیِیرٍ فِی صِدْقٍ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ...[5]
تدبر
1) «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ»
کور و بینا با هم یکسان نیستند.
در دنیا بسیاری از اوقات وضعیت ظاهری هدایتیافتگان و گمراهان شبیه همدیگر است و حتی گاه افراد گمراه، در ظاهر زندگی بهتر و خوشایندتری دارند.
اما حقیقت این است که واقعا هدایتیافتهها و گمراهها یکسان نیستند.
2) «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ»
این آیه ناظر به کدام مطلب قبل است؟
الف. عطف به آخرین جمله آیه قبل «وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ: و بازگشت به سوی خداست» میباشد، یعنی در آنجا فرمود هر کس تزکیه کند برای خویش تزکیه کرده است؛ و اکنون میفرماید وقتی همه نزد خداوند برمیگردند شخص بصیری که تزکیه کرده با شخص کوری که تزکیه نکرده است یکسان نیستند. (المیزان، ج17، ص36)
ب. میتواند عطف به آیه 12 (وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ ...: دو دریا یکسان نیستند ...) باشد (المیزان، ج17، ص36) و در واقع میخواهد بفهماند آن دو دریای شیرین و شور همچنین استعاره است برای اهل بصیرت و کوردلان.
ج. شرحی است بر این مطلب در آیه قبل که «هیچکس بار دیگری را بر دوش نکشد» که توضیح می دهد تفاوت انسانها را در قیامت، که هرکس بر اساس بینایی و کوریای که در دنیا داشته عمل کرده و هرکس باری متناسب با خویش را بر دوش دارد.
د. ...
3) «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ»
در مورد چشم ظاهری، برای ما بسیار واضح است که زندگی برای شخص کور و زندگی برای شخص بینا چه اندازه متفاوت است و شخص بینا هم چقدر بیشتر لذت میبرد و هم چقدر فعالیتهای متنوع تری را می تواند انجام دهد.
اگر توجه کنیم که حقیقت اصلی ما دل و روح ماست تا جسم و بدن ما، و اثرات جان و روان ما بسیار شدیدتر و عمیقتر است تا اثرات جسممان؛ آنگاه درمییابیم که چقدر برخورداری از بصیرت دل زندگی را شیرینتر و امکان فعالیتهای متنوع تری را برای انسان مهیا میسازد.
اگر این مطلب واضح شود وقوع کرامات عجیب از اولیای خدا و نیز ادعای لذت عظیمی که - با همه سختیهای ظاهریای که غالبا اولیای خدا را احاطه کرده - از زندگیشان میبرند برای ما غیرمنتظره نخواهد بود.
تاملی با خویش
از دست دادن چشم و بینایی جسمانی برای هریک از ما بقدری دلخراش است که اگر اندک مشکلی برای بیناییمان پیش آید حاضریم عمده و چهبسا تمام دارایی خود را خرج کنیم تا چشممان سلامت یابد.
آیا مراقب چشم باطنمان هم هستیم؟
آیا اصول حفظ سلامتی را در مورد چشم باطنمان رعایت میکنیم؟
یکبار دیگر احادیث 2 و 3 را مرور کنید.
4) «وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ»
حکایت
از ابنعباس - که سالها در تفسیر شاگردی امیرالمومنین ع را کرده - در تاویل این آیات روایت شده است:
خداوند میفرماید «و نه یکسانند کور» یعنی ابوجهل «و بینا» یعنی علی بن ابیطالب ع
سپس می فرماید «ونه ظلمتها» یعنی ابوجهل که دلش بر اثر شرک سراسر ظلمت است؛« و نه نور» یعنی دل علی ع که مملو از نور است؛
سپس فرمود « ونه سایه» یعنی جایگاه حضرت علی ع در بهشت «و نه حرارت» یعنی جایگاه ابوجهل در جهنم؛
سپس همه را یکجا جمع کرد و فرمود« و نه یکسانند زندگان» یعنی علی ع و حمزه و جعفر و حسن ع و حسین ع و فاطمه س و خدیجه س، «و نه مردگان» یعنی کفار مکه.
شواهد التنزیل، ج2، ص154
أَخْبَرَنَا عَقِیلُ بْنُ الْحُسَیْنِ، أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ عَلِیٍّ أَبُو عُمَرَ، حَدَّثَنَا أَبُو مُسْلِمٍ الْکَشِّیُّ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ مَالِکٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ الزُّهْرِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ
فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى قَالَ: أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ «وَ الْبَصِیرُ» قَالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، ثُمَّ قَالَ: «وَ لَا الظُّلُماتُ» یَعْنِی أبو [أَبَا] جَهْلٍ الْمُظْلِمَ قَلْبُهُ بِالشِّرْکِ «وَ لَا النُّورُ» یَعْنِی قَلْبَ عَلِیٍّ الْمَمْلُوءَ مِنَ النُّورِ، ثُمَّ قَالَ: «وَ لَا الظِّلُّ» یَعْنِی بِذَلِکَ مُسْتَقَرَّ عَلِیٍّ [فِی] الْجَنَّةِ «وَ لَا الْحَرُورُ» یَعْنِی [بِهِ] مُسْتَقَرَّ أَبِی جَهْلٍ [فِی] جَهَنَّمَ، ثُمَّ جَمَعَهُمْ فَقَالَ: «وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ» عَلِیٌّ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ حَسَنٌ وَ حُسَیْنٌ وَ فَاطِمَةُ وَ خَدِیجَةُ «وَ لَا الْأَمْواتُ» کُفَّارُ مَکَّةَ.
[1] . این حدیث هم در همین راستا قابل توجه است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ جَوْهَراً وَ جَوْهَرُ وُلْدِ آدَمَ مُحَمَّدٌ ص وَ نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا بَعْدَنَا حَبَّذَا شِیعَتُنَا مَا أَقْرَبَهُمْ مِنْ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَحْسَنَ صُنْعَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنْ یَتَعَاظَمَ النَّاسُ ذَلِکَ أَوْ یَدْخُلَهُمْ زَهْوٌ لَسَلَّمَتْ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ قُبُلًا وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یَتْلُو الْقُرْآنَ فِی صَلَاتِهِ قَائِماً إِلَّا وَ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَةٍ وَ لَا قَرَأَ فِی صَلَوَاتِهِ جَالِساً إِلَّا وَ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ خَمْسُونَ حَسَنَةً وَ لَا فِی غَیْرِ صَلَاةٍ إِلَّا وَ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ إِنَّ لِلصَّامِتِ مِنْ شِیعَتِنَا لَأَجْرُ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ مِمَّنْ خَالَفَهُ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ عَلَى فُرُشِکُمْ نِیَامٌ لَکُمْ أَجْرُ الْمُجَاهِدِینَ وَ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ فِی صَلَاتِکُمْ لَکُمْ أَجْرُ الصَّافِّینَ فِی سَبِیلِهِ.
أَنْتُمْ وَ اللَّهِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» إِنَّمَا شِیعَتُنَا أَصْحَابُ الْأَرْبَعَةِ الْأَعْیُنِ عَیْنَانِ فِی الرَّأْسِ وَ عَیْنَانِ فِی الْقَلْبِ أَلَا وَ الْخَلَائِقُ کُلُّهُمْ کَذَلِکَ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَتَحَ أَبْصَارَکُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ. (الکافی، ج8، ص215-216؛ که این فراز آخرش در تفسیر العیاشی، ج2، ص244 هم آمده است.)
[2] . در کافی به صورت «اعمی العمی» آمده و در امالی با سند ذیل به صورت «شر العمی»:
حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْقَوْلِ قَوْلُ مَنْ هُوَ: ... وَ شَرَّ الْعَمَى عَمَى الْقَلْبِ ... َ فَقَالَ لِیَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع هَذَا قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص
[3] . احتمال دارد یک حرف «الا» در متن افتاده باشد و مراد از عبارات بدین صورت بوده باشد:
همانا خداوند برای بندگانش بعد از آنکه هشدارها را تمام کرد و باب بهانه ها را بست، [جز] به طرد کردن و مبتلا نمودن به «سنت استدراج از آن جایی که نمی دانند» [= نعمت دادن تا اینکه تدریجا به نابودی کشانده شوند] (اعراف/182) رضایت نمیدهد؛ و بدین جهت است که تلاش و کوشش بنده را به بیراهه میکشاند تا وفای به عهد را فراموش کند و گمان کند که کار خوبی می کند (کهف/104) و همواره چنین در گمان و امید و غفلتی از آنچه از خبرهای مهم [= آخرت] است بسر میبرد و بر نفس خویش گرهها می نهد و با تمام تلاش در هلاکت خویش میکوشد در حالی که بر مهلتی از جانب خداوند است،
[4] . در نهجالبلاغه فقط این عبارات از آن را آورده است:
صفة الضال: وَ هُوَ فِی مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ یَهْوِی مَعَ الْغَافِلِینَ وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِینَ بِلَا سَبِیلٍ قَاصِدٍ وَ لَا إِمَامٍ قَائِدٍ
صفات الغافلین: حَتَّى إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِیَتِهِمْ وَ اسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِیبِ غَفْلَتِهِمُ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا فَلَمْ یَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَکُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ وَ لَا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ إِنِّی أُحَذِّرُکُمْ وَ نَفْسِی هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی وَ الضَّلَالَ فِی الْمَغَاوِی وَ لَا یُعِینُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِی حَقٍّ أَوْ تَحْرِیفٍ فِی نُطْقٍ أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْق
[5] . قُولُوا مَا قِیلَ لَکُمْ وَ سَلِّمُوا لِمَا رُوِیَ لَکُمْ وَ لَا تَکَلَّفُوا مَا لَمْ تُکَلَّفُوا فَإِنَّمَا تَبِعَتُهُ عَلَیْکُمْ فِیمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ لَفَظَتْ أَلْسِنَتُکُمْ أَوْ سَبَقَتْ إِلَیْهِ غَایَتُکُمْ وَ احْذَرُوا الشُّبْهَةَ فَإِنَّهَا وُضِعَتْ لِلْفِتْنَةِ وَ اقْصِدُوا السُّهُولَةَ وَ اعْمَلُوا فِیمَا بَیْنَکُمْ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ وَ اسْتَعْمِلُوا الْخُضُوعَ وَ اسْتَشْعِرُوا الْخَوْفَ وَ الِاسْتِکَانَةَ لِلَّهِ وَ اعْمَلُوا فِیمَا بَیْنَکُمْ بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّنَاصُفِ وَ التَّبَاذُلِ وَ کَظْمِ الْغَیْظِ فَإِنَّهَا وَصِیَّةُ اللَّهِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّحَاسُدَ وَ الْأَحْقَادَ فَإِنَّهُمَا مِنْ فِعْلِ الْجَاهِلِیَّةِ- وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا عِلْماً یَقِیناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْعَبْدِ وَ إِنِ اشْتَدَّ جَهْدُهُ وَ عَظُمَتْ حِیلَتُهُ وَ کَثُرَتْ نِکَایَتُهُ أَکْثَرَ مِمَّا قَدَّرَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ وَ لَمْ یَحُلْ بَیْنَ الْمَرْءِ عَلَى ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِیلَتِهِ وَ بَیْنَ مَا کُتِبَ لَهُ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَنْ یَزْدَادَ امْرُؤٌ نَقِیراً بِحِذْقِهِ وَ لَنْ یَنْتَقِصَ نَقِیراً بِحُمْقِهِ فَالْعَالِمُ بِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِی مَنْفَعَةٍ وَ التَّارِکُ لَهُ أَکْثَرُ النَّاسِ شُغُلًا فِی مَضَرَّةٍ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَیْهِ فِی نَفْسِهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ رُبَّ مُبْتَلًى عِنْدَ النَّاسِ مَصْنُوعٌ لَه (از اینجا به بعد در جلسه 714 آمد)