سفارش تبلیغ
صبا ویژن

718) سوره فاطر (35) آیه 18 وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‏

بسم الله الرحمن الرحیم

718) سوره فاطر (35) آیه 18

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‏ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ

ترجمه

و هیچ باربَری بار دیگری را بر دوش نکشد؛ و اگر گرانباری به برداشتن آن دعوت کند چیزی از او آن برداشته نشود ولو خویشاوند باشد؛ تنها تو کسانی را هشدار می‌دهی که از پروردگارشان در نهان خشیت دارند و نماز برپاداشتند؛ و کسی که تزکیه کند تنها برای خودش تزکیه می‌کند؛ و بازگشت به سوی خداست.

نکات ادبی

تَزِرُ ، وازِرَةٌ ، وِزْرَ

قبلا بیان شد که ماده «وزر» دست کم بر دو معنا دلالت می‌کند: یکی «کوهی که بدان پناه می‌برند» (یا «پناهگاه») و دیگری «سنگینی در چیزی»؛ و در اینکه کدام یک از این دو معنا اصلی بوده و دیگری از آن گرفته شده اختلاف است:

برخی می‌گویند اصل آن، کلمه «وَزَر» است در معنای «پناهگاهی در کوه که بدان پناه می‌برده‌اند»؛ و کلمه «وِزر» به معنای «سنگینی» از باب شباهت آن با کوه ساخته شده؛

و در مقابل، اغلب بر این باورند که اصل این ماده همان «وِزر» (جمع آن: «أوزار») و به معنای مطلقِ «سنگینی» (ثقل) ویا «سنگینی‌ای که بر چیزی حمل شود» بوده؛ و از این جهت به «کوه» «وَزَر» گفته‌اند که بر روی زمین حمل می‌شده، و یا به گناه، «وِزر» می‌گویند چون بار سنگینی است که انسان آن را بر دوش می‌کشد (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏، انعام/164؛ وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ، انعام/31). همچنین به سلاح سنگینی که در جنگ با خود حمل می کنند «وِزر» (حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها؛ محمد/4) و به کسی که بار مشورت دادن و کمک کردن در اداره امور را بر دوش می‌کشد «وزیر» گویند (وَزِیراً مِنْ أَهْلِی‏؛ طه/20)

این ماده جمعا 27 بار در قرآن کریم به کار رفته، که غیر از یک مورد که به نحوی با معنای «کوه» و «پناهگاه» ارتباط دارد (قیامت/11)، در بقیه موارد در همان معنای بار سنگین (اعم از بار مادی، مانند سلاح؛ یا معنوی، مانند گناه و بار مسئولیت) به کار رفته است.

جلسه 370 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-11/

«تَزِرُ» فعل مضارع صیغه مفرد مونث غایب است (اصل آن «تَوْزِرُ» بوده که واو آن حذف شده است)؛

و«وازِرَةٌ» اسم فاعل از همین ماده می‌باشد. علت مونث بودنش را هم این گفته‌اند که در واقع، صفت بوده است برای کلمه «نفس» که مونث مجازی است و اصلش این بوده که وَ لا تَزِرُ نَفسٌ وازِرَةٌ وِزْرَ نَفسٍ أُخْرى‏ (إعراب القرآن (نحاس)، ج‏3، ص250)

مُثْقَلَةٌ

ماده «ثقل» در اصل بر معنای «سنگینی» و نقطه مقابل «خِفَّت» (سبکی) می‌باشد. (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص382)

این ماده ابتدا در مورد اجسام به کار می‌رفته و سپس در مورد معانی (مانند گناه ویا بدهکاری) به کار رفته است (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ، طور/40) (مفردات ألفاظ القرآن، ص174)

چنانکه استعمال کلمه «ثقیل: سنگین» در مورد امور غیرمادی در قرآن بارها انجام شده است: (و إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً، مزمل/5؛ إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقیلاً، انسان/27)

«مُثْقَل» به کسی گویند که باری بیش از حد توانش بر دوش دارد (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها؛ فاطر/18) ‌(کتاب العین، ج‏5، ص137)

وقتی کسی در شنوایی اش مشکل باشد تعبیر «فی أذنه ثِقَلٌ: گوشش سنگین است» به کار می‌رود و تعبیر «ثَقُلَ القول: آن سخن سنگین آمد» برای جایی است شخص از آنچه اظهار می‌شود خوشش نمی‌آید قبولش بر وی سنگین  است؛ و ظاهرا به همین مناسبت هم در وصف روز قیامت آمده است (ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏؛ أعراف/187) (مفردات ألفاظ القرآن، ص174)

«أثقال الأرض» به گنج‌های نهفته در زمین گفته می‌شود و در آیه «وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» (زلزلة/2) هم به معنای گنج می‌تنواند باشد و هم کنایه از بدن‌های انسان‌ها که از قبر بیرون می‌آیند (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص382؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص174)

به بارهای سنگین هم «أثقال» گفته می شود «وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى‏ بَلَدٍ» (نحل/7) و به همین مناسبت بار گناهان که بر دوش گناهکاران سنگینی می‌کند نیز به کار رفته اشت «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ»‏(عنکبوت/13)

وقتی این ماده به وزن «مِفعال» می‌رود دلالت بر اسم آلت می‌کند (مانند مفتاح: کلید)، از این جهت «مثقال» به معنای آن چیزی است که با آن سنگینیِ چیزی اندازه‌گیری می‌شود و به عنوان یکی از واحدهای سنجش وزن بوده است. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ؛ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ زلزله/7-8) (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص21)

به دو گروه جن و انس به خاطر کثرتشان «ثَقَلان» گفته می‌شود (سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ؛ الرحمن/31) (معجم المقاییس اللغة، ج‏1، ص382)

دو تعبیر سنگینی (ثقل) و سبکی (خفت) دو گونه به کار می‌رود:

گاه به صورت متضایف، یعنی به صورت مقایسه‌ای و نسبی، که در این معنا ممکن است الف را در مقایسه با ب سنگین بشمریم اما در مقایسه با ج سبک باشد؛

اما گاه در مورد اجسامی به کار می‌رود که به خاطر سنگینی به پایین متمایللند (مانند سنگ و چوب) در برابر اشیایی که به خاطر سبکی‌شان رو به بالا متمایلند (مانند آتش و دود) و ظاهرا تعبیر «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ‏» (توبة/38) بر اساس همین معنای دوم باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص175)

از کلمات نزدیک به «ثقل»، ماده «وقر» است و در تفاوت اینها قبلا توضیح داده شد که وقتی سنگینی خود شیء مد نظر باشد از کلمه «ثقل» استفاده می‌شود در حالی که «وقر» سنگینی‌ای است که بر چیزی حمل یا تحمیل می‌شود. (جلسه 523 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-33/)

ماده «تقل» و مشتقات آن جمعا 28 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«حَمْل»

قبلا بیان شد که ماده «حمل» به معنای «جابجا کردن چیزی» کلمه‌ای است که در زبان فارسی هم مانوس است. تنها نکته‌ای که باید افزود این است که در زبان عربی بین «حَمْل» و «حِمْل» تفاوت می‌گذارند. «حَمْل» (ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها؛ حج/2) در جایی است که آن شی‌ای که قرار است جابجا شود، تحت احاطه حامل ویا در درون وی باشد (مانند حمل چیزی درون دستها یا حمل جنین توسط حامله) اما «حِمْل» (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ؛ فاطر/18) در جایی است که آن شیء را انسان بر پشت خود ویا روی سر جابجا کند به طوری که محموله آشکار و ظاهر باشد، چنانکه به باری که روی حیوانات می‌گذارند نیز «حِمل» گفته می‌شود.

جلسه 307 http://yekaye.ir/al-hajj-22-2/

«حَمل» علاوه بر معنای «آن چیزی که حمل می‌شود»، به معنای «مصدری (حمل کردن) هم به کار رفته است (لسان العرب، ج11، ص175) اما «حِمل» در حدی که جستجو شد، فقط به معنای «آن چیزی که حمل می‌شود»، رفته است.

تُنْذِرُ

قبلا بیان شد که «انذار» به معنای ابلاغ و بیانی است که با ترساندن توأم باشد (در فارسی: هشدار دادن) چنانکه «تبشیر» هم خبری است که مشتمل بر امر مسرت‌بخش باشد؛ و گفته شده که «نَذْر» هم از همین معناست، چون مطلبی است که شخص می‌ترسد که با آن مخالفت کند.

در تفاوت «انذار» با «ترساندن» (تخویف)، گفته شده که انذار، نه هرگونه ترساندن، بلکه ترساندنی است که موضع ترس، و چرایی ترسناک بودن را برای مخاطب آشکار می‌کند و ناشی از نوعی احسان و خیرخواهی از جانب انذاردهنده است و هرچه آن امری که سزاوار ترسیدن است عظیم‌تر باشد، این احسان بیشتر است.

جلسه 113 http://yekaye.ir/ash-shuara-026-194/

تَزَکَّی ، یَتَزَکَّی

قبلا بیان شد که ماده «زکو» یا «زکی» در اصل دلالت می‌کند بر نمو و زیادتی که توأم با نوعی طهارت ویا برکت باشد. و از این ریشه، کلمه «تزکیه» معروف است که در قرآن کریم هم در معنای ممدوح (تطهیر نفس از آلودگی: فاطر/18، شمس/9) و هم در معنای مذموم (خودستایی و خود را از آلودگی‌ها منزه دیدن: نساء/49، نجم/32) به کار رفته است.

در اصطلاح، «زکات» به آنچه از حق الله که انسان [از اموال خود] برای فقرا بیرون می‌آورد، گفته می‌شود و بدین جهت نامیده شده زیرا با این اقدام امید برکت ویا امید تزکیه نفس دارد (توبه/103)

در تفاوت تطهیر و تزکیه و تهذیب گفته‌اند: تطهیر ناظر به حصول طهارت (در مقابل پلیدی) است، تزکیه ناظر به پاک کردن و خارج کردن آنچه پاک کردنش لازم است، و تهذیب ناظر به جهت صلاح و خلوصی است که حاصل می‌شود.

جلسه 84 http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/

الْمَصیرُ

اصل ماده «صیر» دلالت بر مآل و مرجع دارد و صیرورت به معنای «شدن» است. (معجم المقاییس اللغة، ج‏3، ص325) چنانکه فعل «صار یصیر» را به معنای از حالی به حال دیگر منتقل شدن (أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ؛ شوری/53) دانسته اند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص499)

«مصیر» را هم به معنای مصدر (= صَیر و صیرورت: شدن) (اساس البلاغه، ص368) و هم به معنای اسم مکان (محل رجوع و منزلگاه [= محل و مقصدِ «شدن»] (النهایة، ج3، ص67) به کار می‌رود. (لسان‌ العرب، ج7، ص477)

این ماده در قرآن کریم جمعا 29 بار به کار رفته است که یکبار آن به صورت فعل و بقیه موارد آن به صورت «مصیر» بوده است.

برخی این احتمال را هم مطرح کرده اند که بین «صورة» و «صیرورة» اشتقاقی رخ داده باشد (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏6، ص299) که درباره ماده «صور» قبلا در جلسه 231 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-11/ توضیح داده شد.[1]

حدیث

1) از پیامبر اکرم ص روایت شده که فرمودند:

هنگامی که خلایق قیامت و دقت در حسابرسی و عذاب دردناک را مشاهده کنند، پدر سراغ پسرش می‌رود و می‌گوید: پسرم! آیا من در دنیا خودم را وقت تو نکردم؟ آیا چنین نبود که من تو را بزرگ کردم و از دسترنج خود غذا و طعامت دادم و لباس بر تو پوشاندم و حکمتها و آداب و به تو آموختم و آیات قرآن را به تو درس دادم و دختر خوبی را به ازدواج تو درآوردم و در مدتی که زنده بود برخی از مخارج تو و همسرت را هم می‌دادم و بعد از مرگم هم در مورد اموالم تو را بر خویش برتری دادم؟

او می‌گوید: بله، پدرجان. اینها که گفتی درست است. حالا چه می‌خواهی؟

او می گوید: پسرم! ترازوی عملم سبک مانده و بدی‌هایم بر خوبی‌هایم می‌چربد و فرشتگان گفته‌اند کفه خوبی‌هایت یک حَسَنه دیگر نیاز دارد تا به حد لازم برسد و من از تو می‌خواهم فقط یک حسنه‌ات را به من ببخشی تا در این روزی که خطرش عظیم است ترازویم را بدان سنگین کنم.

پسر می‌گوید: نه پدرجان، به خدا سوگند که من هم از همین چیزی که تو می‌ترسی ترسانم و نمی‌توانم چیزی از حسناتم را به تو ببخشم.

و آن پدر گریان و پشیمان از زحماتی که برای او در سرای دنیا متحمل شده بود، از نزد او می‌رود.

و همینچنین مادری فرزندش را در آن روز می‌بیند و به او می‌گوید: فرزندم! آیا شکم من مدتها جایگاه تو نبود؟

می‌گوید: بله، مادر!

می‌گوید: آیا مدتها از سینه‌هایم ننوشیدی؟

می‌گوید: بله، مادر!

می‌گوید: گناهانم بار مرا خیلی سنگین کرده است. از تو می‌خواهی فقط بار یکی از آنها را برعهده بگیری!

فرزند می‌گوید: مادرجان دست از سرم بردار که من امروز خودم گرفتارم.

و او هم گریان از نزد او برمی‌گردد.

و این تاویل این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید « [دیگر] آن روز میانشان نسبت خویشاوندى وجود ندارد، و از [حال‏] یکدیگر نمى‏پرسند.» (مومنون/101)

و فرمود: و در آن روز شخصی سراغ همسرش می‌رود و می‌گوید: من چگونه همسری برایت بودم؟ وی او را مدح و ثنا می‌گوید. سپس می‌گوید: اگر من چنین همسری برایت بودم از تو فقط یک حَسَنه می‌خواهم تا از آنچه که از دقت حسابرسی و سبکی ترازوی اعمال و عبور از صراط می‌بینی رهایی یابم.

همسرش می‌گوید: به خدا سوگند که من چنین کاری را نمی‌توانم برایت انجام دهم و من هم همانند تو که می ترسی از آنچه در پیش است می‌ترسم؛

و او هم با دلی غمگین و حیران برمی گردد.

و این مطلب در تاویل این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید «و اگر گرانباری به برداشتن آن دعوت کند چیزی از او آن برداشته نشود ولو خویشاوند باشد» (فاطر/18) یعنی همانا شخصی که از بار گناهان گران‌بار شده است از خانواده و خویشاوندانش درخواست می‌کند که چیزی از بار او و از گناهان او را برعهده بگیرند ولی آنان باری برندارند بلکه حال روز همه‌شان در روز قیامت «خودم، خودم» است همان گونه که خداوند متعال می فرماید «روزی که شخص فرار می‌کند از برادرش؛ و مادر و پدرش؛ و همسر و فرزندش؛ برای هرکس کاری است که او را به خود مشغول می‌دارد» (عبس/34-37)

(توجه: برای جلوگیری از سوءبرداشت در فهم این حدیث، به تدبر2 دقت شود)

إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏1، ص57

فَفِی الْخَبَرِ الصَّحِیحِ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّ الْخَلَائِقَ إِذَا عَایَنُوا الْقِیَامَةَ وَ دِقَّةَ الْحِسَابِ وَ أَلِیمَ الْعَذَابِ فَإِنَّ الْأَبَ یَوْمَئِذٍ یَتَعَلَّقُ بِوَلَدِهِ فَیَقُولُ أَیْ بُنَیَّ کُنْتُ لَکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَ لَمْ أُرَبِّکَ وَ أُغَذِّیکَ وَ أُطْعِمُکَ مِنْ کَدِّی وَ أُکْسِیکَ وَ أُعَلِّمُکَ الْحِکَمَ وَ الْآدَابَ وَ أُدَرِّسُکَ آیَاتِ الْکِتَابِ وَ أُزَوِّجُکَ کَرِیمَةً مِنْ قَوْمِی وَ أَنْفَقْتُ عَلَیْکَ وَ عَلَى زَوْجَتِکَ فِی حَیَاتِی وَ آثَرْتُکَ عَلَى نَفْسِی بِمَالِی بَعْدَ وَفَاتِی فَیَقُولُ صَدَقْتَ فِیمَا قُلْتَ یَا أَبِی فَمَا حَاجَتُکَ فَیَقُولُ یَا بُنَیَّ إِنَّ مِیزَانِی قَدْ خَفَّتْ وَ رَجَحَتْ سَیِّئَاتِی عَلَى حَسَنَاتِی وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَحْتَاجُ کِفَّةُ حَسَنَاتِکَ إِلَى حَسَنَةٍ وَاحِدَةٍ حَتَّى ترجع [تَرْجِحَ‏] بِهَا وَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَهَبَ لِی حَسَنَةً وَاحِدَةً أُثَقِّلُ بِهَا مِیزَانِی فِی هَذَا الْیَوْمِ الْعَظِیمِ خَطَرُهُ قَالَ فَیَقُولُ الْوَلَدُ لَا وَ اللَّهِ یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ مِمَّا خِفْتَهُ أَنْتَ وَ لَا أُطِیقُ أُعْطِیکَ مِنْ حَسَنَاتِی شَیْئاً قَالَ فَیَذْهَبُ عَنْهُ الْأَبُ بَاکِیاً نَادِماً عَلَى مَا کَانَ أَسْدَى إِلَیْهِ فِی‏ دَارِ الدُّنْیَا وَ کَذَلِکَ قِیلَ الْأُمُّ تَلْقَى وَلَدَهَا فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ فَتَقُولُ یَا بُنَیَّ أَ لَمْ یَکُنْ بَطْنِی لَکَ وِعَاءً فَیَقُولُ بَلَى یَا أُمَّاهْ فَتَقُولُ أَ لَمْ یَکُنْ ثَدْیَیَّ لَکَ سِقَاءً فَیَقُولُ بَلَى یَا أُمَّاهْ فَتَقُولُ لَهُ إِنَّ ذُنُوبِی أَثْقَلَتْنِی فَأُرِیدُ أَنْ تَحْمِلَ عَنِّی ذَنْباً وَاحِداً فَیَقُولُ إِلَیْکَ عَنِّی یَا أُمَّاهْ فَإِنِّی مَشْغُولٌ بِنَفْسِی فَتَرْجِعُ عَنْهُ بَاکِیَةً وَ ذَلِکَ تَأْوِیلُ قَوْلِهِ تَعَالَى «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ» قَالَ وَ یَتَعَلَّقُ الزَّوْجُ بِزَوْجَتِهِ فَیَقُولُ یَا فُلَانَةُ أَیَّ زَوْجٍ کُنْتُ لَکِ فِی الدُّنْیَا فَتُثْنِی عَلَیْهِ خَیْراً وَ تَقُولُ نِعْمَ الزَّوْجُ کُنْتَ لِی فَیَقُولُ لَهَا أَطْلُبُ مِنْکِ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَعَلِّی أَنْجُو بِهَا مِمَّا تَرَیْنَ مِنْ دِقَّةِ الْحِسَابِ وَ خِفَّةِ الْمِیزَانِ وَ الْجَوَازِ عَلَى الصِّرَاطِ فَتَقُولُ لَهُ لَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَا أُطِیقُ ذَلِکَ وَ إِنِّی لَأَخَافُ مِثْلَ مَا تَخَافُهُ أَنْتَ فَیَذْهَبُ عَنْهَا بِقَلْبٍ حَزِینٍ حَیْرَانَ وَ ذَلِکَ وَرَدَ فِی تَأْوِیلِ قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى»‏ یَعْنِی أَنَّ النَّفْسَ الْمُثْقَلَةَ بِالذُّنُوبِ تَسْأَلُ أَهْلَهَا وَ قَرَابَتَهَا أَنْ یَحْمِلُوا عَنْهَا شَیْئاً مِنْ حَمْلِهَا وَ ذُنُوبِهَا فَإِنَّهُمْ لَا یَحْمِلُونَهُ بَلْ یَکُونُ حَالُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ نَفْسِی نَفْسِی کَمَا قَالَ تَعَالَى «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ. لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ».



تدبر

1) «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‏ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ»

این آیه چه ارتباطی با آیات قبل دارد؟

الف. گویی پاسخ به سوال مفروضی است که در پی آیه قبل مطرح می‌شود. یعنی در آیات قبل کافران را به هلاکت و نابودی تهدید کرد؛ حال سوال می‌شود که این تکذیب کنندگان بار عملشان را بر دوش کشیدند، وضع و حال مومنان چه می‌شود؟ و این آیه پاسخ می دهد که هیچکس قرار نیست بار کس دیگری را بر دوش کشد هرچند خویشاوند هم باشند. (المیزان، ج‏17، ص36) موید این معنا هم آیات بعدی است که همگی درباره عدم تساوی خوبان وبدان سخن می‌گوید.

ب. ...


2) «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‏»

چرا در قیامت هیچکس حاضر نیست بار کس دیگری را برعهده بگیرد و به او کمک کند، هرچند از نزدیکترین خویشان و دوستانش باشد؟

آیا قیامت محل خودپسندی است؟!

آیا واقعا انسان ها در قیامت این اندازه خودخواه می‌شوند که حتی به کسانی که در حقشان خوبی کرده‌اند هم کمکی نمی‌کنند؟ (حدیث1)

در پاسخ این سوال، دو نکته را باید مورد توجه قرار داد:

یکی اینکه معنای اینکه هرکس به فکر خویش است، چیست؛

دوم اینکه آیا واقعا به خوبی‌هایی که دیگران در حق ما کرده‌اند بی اعتنا خواهیم بود؟

اما توضیح مطلب:

الف. هرکس چنان دلمشغول و نگران عاقبت خویش است که اهمیتی به دیگران نمی‌دهد.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

در نگاه ابتدایی بسیاری از افراد گمان می‌کنند که فرق نیکی و ظلم به دیگران در این است که در اولی «خود»مان را در نظر نمی‌گیریم و در دومی همه چیز را برای خود می‌خواهیم و دیگران را فدای خود می‌کنیم.

در حالی که در نگاه عمیق، ما هر کاری انجام می‌دهیم تنها و تنها برای خودمان است؛ و تفاوت کار نیک و کار بد در این است که در اولی به خود اصیل و حقیقیِ خویش توجه کرده‌ایم و در دومی، خود حقیقیِ خویش را فراموش کرده، و «خود» را موجودی در افق دنیا و مادیات قلمداد نموده‌ایم. ما هر نیکی‌ای که در حق دیگران انجام می دهیم و از آن قصد ریا و منت و ... نداریم، در واقع می‌کوشیم به هدفی متعالی دست یابیم، یعنی «خود» را از این وضعیت مادی و دنیوی ارتقا بخشیم و به حقیقتِ ملکوتی خود برسیم.

پس برای هر انسانی «خودِ» حقیقی‌اش از همه چیز و همه کس محبوبتر است؛ و تمام کارهای خوبی که انسان در دنیا انجام می‌دهد برای «خودش» است. در روز قیامت، این خود حقیقی ظهور می‌کند؛ و دیگر در آن عرصه کمک به دیگران، معنایی ندارد. انسان زمانی به دیگران کمک می‌کند که این کمک یک ارتقاء و معنویت و پیشرفتی در حقیقت برای او به همراه داشته باشد. و اینها همگی اموری است که جایش در دنیاست؛ در قیامت ما صرفا با نتایج اعمالمان سر و کار داریم و از این رو، این گونه نیست که اگر در آنجا به کسی کمک کنیم، به همان معنایی که در دنیا کمک کرده ایم این کمک ارتقا و معنویت افزوده‌ای در ما ایجاد کند.

این مطلبی است که در ادامه آیه هم بر آن تاکید می‌شود: «وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ»

ب. هر آنچه کسی در حق دیگری انجام می‌دهد در محاسبات خداوند حساب می‌شود و دیگر نوبت به اینکه از خود شخص بگیرد نمی‌ماند.

نکته تخصصی آخرت‌شناسی

کارهای خیر ما از دو حال خارج نیست. یا در انجام آنها رضایت خدا را مد نظر داشته‌ایم که حقیقتا کار خوب است و در آخرت همه کارهای خوبی که هرکسی در حق دیگری انجام داده باشد، در نامه عمل خودش ثبت شده و در سرنوشت او موثر خواهد بود. اما گاه هدف ما از انجام آن کار، غیر خدا بوده است: خواه برای ریا و کسب شهرت و ..، و یا صرفا تحت تاثیر احساسات و جوّ زدگی و ... . این گونه امور، اگرچه در ظاهر کارهای خوب‌اند، اما روز قیامت هیچ ارزشی نخواهند داشت. اینکه در آیات و روایات، بر اینکه هیچکس حتی به نزدیکترین کسانش که در حق او نیکی کرده‌اند هم اعتنایی نمی‌کند، از این جهت است که اگر او واقعا کارش را برای خدا انجام داده باشد، خداوند اجر او را در نامه عملش ثبت فرموده و دیگر طلبی از این شخص ندارد؛ اگر هم که آن کار برای خدا نبوده، واقعا کار خوبی نبوده است که وی بخواهد بابت آن طلبکار شود. آن شخص به خاطر شهرت و تشفّی خاطر و جوزدگی و... آن کار را انجام داده و بهره‌اش هم همان شهرت و ... در دنیا بوده است؛ و دیگر طلبی از این شخص ندارد.


3) «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‏‏»

سؤال: آیا مى‏توان به استناد این آیه که در قیامت بار هر کس به دوش خود اوست و ضربه‏اى به دیگرى نمى‏زند، بگوئیم پس ما کارى به گناهکاران نداشته باشیم زیرا بار گناهشان به دوش خودشان است و به ما کارى ندارد؟

پاسخ: این آیه، توجیه سکوت در برابر منکرات نیست زیرا خود سکوت، گناهى است بر گردن افراد ساکت. یکی از وظیفه‌های ما امر به معروف و نهى از منکر است [که اگر آن را انجام ندهیم، گناهی بر دوشمان می‌آید] ولى اگر گوش ندادند گناهشان به دوش ما نیست. (تفسیر نور، ج‏7، ص488)


4) «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی‏ حِمْلِها...»

گناه، باری است که بر دوش انسان سنگینی می‌کند. (اقتباس از تفسیر نور، ج‏7، ص489)

نکته تخصصی انسان‌شناسی

هر عملی که انسان انجام می‌دهد وزن و سنگینی‌ای دارد. اما بسته به اینکه چه اندازه این وزن و سنگینی به حقیقت وجودی انسان مرتبط شود، متفاوت می‌شود:

برخی از چیزها (اعمال خوب) به گونه‌ای است که با حقیقت انسان درمی‌آمیزد و انسان را وزین و سنگین و باوقار می‌کند؛ و در قیامت هم که حقیقت انسان را می‌سنجند، ترازوی عملش بدین لحاظ باید سنگین باشد و بیچاره کسی است که ترازوی عملش سبک باشد: «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ؛ فَهُوَ فی‏ عیشَةٍ راضِیَةٍ؛ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ؛ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ» (قارعه/6-9) ؛

اما برخی چیزها (اعمال بد، گناهان) به گونه‌ای است که به انسان چسبیده و متصل شده، اما از حقیقت انسان بیگانه است؛ از این رو، صرفاً بر دوش انسان سنگینی می‌کند و نه‌تنها به او وقار و طمأنینه نمی‌دهد، بلکه انسان را از پای درمی‌آورد؛ این اعمال، انسان را گران‌بار می‌کند؛ اما سنگین و باوقار نمی‌سازد.

ثمره اخلاقی

انسان هرچه حقیقت خود را جلا دهد، انجام کارهای بد و گناهان بر او سخت و سنگین می‌آید؛ و هرچه از حقیقت اصیل خود فاصله بگیرد، انجام تکالیف الهی بر او سنگین و دشوار می‌آید.

این شاخصی است برای اینکه بفهمیم در زندگی‌مان چه اندازه در مسیر صحیح گام برمی‌داریم.

 

با توجه به کثرت نکات این آیه فردا ادامه مطالب مربوط به این آیه را بحث خواهیم کرد


[1] . قبلا در جلسه 78، تدبر6 http://yekaye.ir/al-hadeed-057-15/ توضیح مختصری درباره این کلمه داده شده بود، که چون خیلی ناقص بود این جلسه کامل شد.