سفارش تبلیغ
صبا ویژن

715) سوره فاطر (35) آیه 15 یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَ

بسم الله الرحمن الرحیم

715) سوره فاطر (35) آیه 15

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ

ترجمه

ای مردم! شمایید فقیران [نیازمندان] به خدا؛ و آن خداوند است که بی‌نیاز و ستوده است.

نکات ادبی

الْفُقَراءُ

قبلا بیان شد که اصل ماده «فقر» را به معنای گشودگی و شکافی که در چیزی پدید آید دانسته، و «فقار» (ستون فقرات؛ مفردِ آن: فقارة) را هم از همین باب معرفی کرده‌اند، و اغلب اهل لغت گفته‌اند وجه تسمیه شخص نیازمند و محتاج، به «فقیر»، این است که گویی ستوان فقراتش (پشتش) در برابر نیازها و احتیاجات شکسته است. کسانی که این گونه فقر را به ستون فقرات برمی‌گردانند؛ «فاقرة» (تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ؛ قیامت/25) را هم به معنای وضعیتی که ستوان فقرات آدمی را درهم بشکند (کمرشکن) دانسته‌اند.

البته مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل ماده فقر به معنای ضعفی است که موجب احتیاج شود؛ درست نقطه مقابل «غنی» که قوتی است که احتیاج را مرتفع می‌سازد؛ و «فاقره» هم از همین معنا گرفته شده و به معنای «آنچه موجب فقر و نیاز می‌شود» است و بر این باور است که «فقارة» (ستوان فقرات) کلمه‌ای است که از زبان سریانی وارد شده است (یعنی اصل آن ربطی به فقر ندارد) هرچند که چون استخوانهای آن ضعیف است می‌تواند نسبتی هم با معنای «فقر» پیدا کرده باشد.

جلسه 383 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-25/

أَنْتُمُ الْفُقَراءُ

وقتی «الـ» بر خبر وارد می‌شود دلالت بر حصر دارد. انتم الفقراء یعنی «انما انتم فقراء» که این حصر عموماً حصر خبر در مبتداست (فقیر فقط شمایید).

الْغَنِیُّ

قبلا بیان شد که ماده «غنی» در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای «کفایت» و «بی‌نیاز شدن»، و دوم در خصوص حالت خاصی از «صوت»، که برخی تذکر داده‌اند که این معنای دوم از زبان عبری وارد عربی شده است و اصلش «عناه» بوده است و در قرآن کریم تمام 73 موردی که از این ماده استفاده شده در همان معنای اول بوده است.

استفاده شایع این تعبیر در مورد مال و ثروت است؛ اما منحصر در آن نیست؛ برخلاف «جدة» که تنها در مورد مال و ثروت به کار می‌رود.

جلسه 354 http://yekaye.ir/al-alaq-96-7/

الْحَمیدُ

قبلا بیان شد که «حمد» در فارسی معادل ندارد؛ و در آن معنای «ستایش» (= مدح) و «سپاس» (= شکر) با هم جمع شده است. مدح (ستایش) عکس‌العمل در برابر مشاهده زیبایی و عظمت است که می‌تواند در امور غیراختیاری هم باشد (مثلا مدح قامت رعنا)؛ در حالی که «حمد» فقط در مواردی است که اقدامی اختیاری رخ داده باشد؛

«شکر» (سپاس) در جایی است که نعمت در کار باشد؛ اما «حمد» منحصر به این نیست؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است؛ در واقع، شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است. پس «حمد» اعم از «شکر»، و اخص از «مدح» است

جلسه 36 http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/

و جلسه 163 http://yekaye.ir/al-isra-017-019/

همچنین توضیح داده شد که «حمید» صفت مشبهه از ماده «حمد» است که اگرچه غالبا آن را در معنای مفعولی (محمود، ستوده شده، کسی که مورد حمد قرار گرفته) دانسته‌اند؛ ولی برخی احتمال این را که گاه در معنای اسم فاعل (حامد: ستاینده، حمد کننده) منتفی ندانسته‌اند.

جلسه 329 http://yekaye.ir/al-hajj-22-24/

وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ

«هو» ضمیر فصل است (که وقتی بین مبتدا و خبر می‌آید تاکیدی در جمله ایجاد می‌کند، گویی در زبان فارسی، به جای «الف ب است»‌بگوییم «این الف است که ب است») و «غنی» و «حمید» هر دو خبر برای «الله» می‌باشند که چون «الـ» بر سر آنها وارد شده، دلالت بر حصر می‌کنند: تنها خداست که غنی است و تنها خداست که حمید است.

البته می‌توان «حمید» را صفت برای «غنی» هم گرفت؛ آنگاه یعنی: تنها خداست که غنیِ حمید است.

حدیث

1)زرعه می‌گوید: خدمت امام صادق ع عرض کردم: برترین اعمال بعد از معرفت چیست؟

فرمود: بعد از معرفت چیزی معادل نماز نیست؛ و بعد از معرفت و نماز، چیزی معادل زکات [= صدقه و انفاق در راه خدا] نیست؛ و بعد از اینها چیزی معادل روزه نیست؛ و بعد از اینها چیزی معادل حج نیست؛

و ابتدای همه اینحا معرفت ماست، و انتهایش هم معرفت ماست؛

و بعد از اینها چیزی همانند نیکی کردن در حق برادران [ایمانی] و برادری کردن در حق آنان با بخشش درهم و دینار نیست؛ که این دو [درهم و دینار، پول نقد] دو سنگِ مسخ شده‌اند [= دو سنگ معدنی هستند که تغییر شکل داده‌اند] و خداوند با آنها خلایق را - البته بعد از آن چیزهایی که برایت برشمردم - امتحان می‌کند؛

چیزی را ندیدم که به اندازه مداومت در حج خانه خدا، ثروت و بی‌نیازی، و دور کردن فقر را شتاب بخشد؛ و یک نماز واجب [مقبول] ، نزد خداوند معادل هزار حج و هزار عمره مبرور و مقبول است؛ در حالی که یک حج، نزد خداوند از یک خانه پر از طلا، بلکه از کل دنیا پر از طلا و نقره، که در راه خدا انفاق شود، بهتر است؛ و سوگند به کسی که حضرت محمد ص را به عنوان بشارت‌دهنده و انذاردهنده فرستاد، برآوردن حاجت یک نفر مسلمان و گرهی از کار او گشودن، نزد خداوند از حج و طواف و حج و طواف - تا ده بار این را شمرد - بهتر است. سپس دستش را باز کرد و فرمود:

تقوای الهی در پیش گیرید و از انجام کار خیر ملول و کسل نشوید چرا که خداوند عز و جل و پیامبرش ص قطعا از شما و کارهایتان بی‌نیازند «و شمایید نیازمندان به خدا» (فاطر/15) و خداوند عز و جل فقط خواسته است با لطف خود راهی برای وارد کردن شما به بهشت در اختیارتان قرار دهد.

الأمالی (للطوسی)، ص694؛ إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏1، ص145-146[1]

وَ عَنْهُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ زَکَرِیَّا، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ، قَالَ:

وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى، عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ الْحَسَنِ أَخِیهِ،

عَنْ زُرْعَةَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَیُّ الْأَعْمَالِ هُوَ أَفْضَلُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ قَالَ: مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ یَعْدِلُ هَذِهِ الصَّلَاةَ، وَ لَا بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ الصَّلَاةِ شَیْ‏ءٌ یَعْدِلُ الزَّکَاةَ، وَ لَا بَعْدَ ذَلِکَ شَیْ‏ءٌ یَعْدِلُ الصَّوْمَ، وَ لَا بَعْدَ ذَلِکَ شَیْ‏ءٌ یَعْدِلُ الْحَجَّ، وَ فَاتِحُةُ ذَلِکَ کُلِّهِ مَعْرِفَتُنَا، وَ خَاتِمَتُهُ مَعْرِفَتُنَا، وَ لَا شَیْ‏ءَ بَعْدَ ذَلِکَ کَبِرِّ الْإِخْوَانِ وَ الْمُوَاسَاةِ بِبَذْلِ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ، فَإِنَّهُمَا حَجَرَانِ مَمْسُوخَانِ، بِهِمَا امْتَحَنَ اللَّهُ خَلْقَهُ بَعْدَ الَّذِی عَدَّدْتُ لَکَ، وَ مَا رَأَیْتُ شَیْئاً أَسْرَعَ غِنًى وَ لَا أَنْفَى لِلْفَقْرِ مِنْ إِدْمَانِ حِجِّ هَذَا الْبَیْتِ، وَ صَلَاةٌ فَرِیضَةٌ تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ أَلْفَ حِجَّةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ، وَ الْحِجَّةُ عِنْدَهُ خَیْرٌ مِنْ بَیْتٍ مَمْلُوءٍ ذَهَباً، لَا بَلْ خَیْرٌ مِنْ مِلْ‏ءِ الدُّنْیَا ذَهَباً وَ فِضَّةً تُنْفِقُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً لَقَضَاءُ حَاجَةِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ تَنْفِیسُ کُرْبَتِهِ، أَفْضَلُ مِنْ حِجَّةٍ وَ طَوَافٍ وَ حِجَّةٍ وَ طَوَافٍ - حَتَّى عَقَدَ عَشْراً - ثُمَّ خَلَا یَدَهُ، وَ قَالَ: اتَّقُوا اللَّهَ، وَ لَا تَمَلُّوا مِنَ الْخَیْرِ، وَ لَا تَکْسَلُوا، فَإِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) وَ رَسُولَهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) لَغَنِیَّانِ عَنْکُمْ وَ عَنْ أَعْمَالِکُمْ، وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ إِنَّمَا أَرَادَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) بِلُطْفِهِ سَبَباً یُدْخِلُکُمْ بِهِ الْجَنَّةَ.

تبصره

در اینکه ابتدا حج را از انفاق مبالغ هنگفت، برتر شمرد، و سپس رفع نیاز یک مومن را از چندین حج برتر شمرد، ظاهرا می‌خواهد تفکیک کند بین دو حالت: یکی خود انفاق کردن و غلبه بر نفس برای دل کندن از مال؛ و دیگری کمک و دستگیری از مومن و تقویت پیوند ایمانی با مومنان.

اغلب ما اهمیت انفاق را درک می‌کنیم، از این رو، ابتدا با شاخص قرار دادن آن، اهمیت حج را گوشزد کرد؛ سپس با شاخص کردن ان دو، اهمیت پیوند ایمانی بین مومنان که در گرفتاری‌ها به یاری همدیگر می‌شتابند را نشان داد.

به تعبیر دیگر، می‌خواهد بفرماید اگر صِرف انفاق را در نظر بگیریم، خرج کردن در راه حج، برتر از سایر خرج کردن‌های در راه خداست؛ اما اگر مساله را از زاویه حل مشکل یک مومنی که الان پیش روی ما قرار دارد در نظر بگیریم، این اقدام [چه با انفاق باشد یا با هر کار دیگری] از حج و ... برتر است.

 

2) دعاى سیزدهم امام سجاد علیه‌السلام صحیفه سجادیه «به هنگام طلب حاجت از خداى متعال» چنین است:

بار خدایا، اى آنکه درگاه تو آخرین مقصد حاجات است و تنها در نزد توست که به خواستها توان رسید. اى خداوندى که در برابر نعمتهایت بهایى نستانى. اى خداوندى که زلال عطایت را به منت تیره نگردانى. اى خداوندى که همگان به تو بى‏نیاز شوند و کس را از تو بى‏نیازى نیست. اى خداوندى که همگان را به تو رغبت است و کس را رخ تافتن از تو میسر نیست. اى خداوندى که هر چه خواهندگان از تو خواهند، خزاین نعمتت فنا نپذیرد. اى خداوندى که حکمتت را هیچ وسیله‏اى و سببى دگرگون نسازد. اى خداوندى که حاجت حاجتمندان از تو منقطع نشود. اى خداوندى که دعاى دعاکنندگان تو را به رنج نیفکند.

به بى‏نیازى از آفریدگانت خود را ستوده‏اى و تو سزاوارى که از آنان بى‏نیازى گزینى. آفریدگانت را به فقر و نیازمندى وصف کرده‏اى و آنان را سزاست که به تو فقیر و نیازمند باشند.

پس هر که بخواهد نیازمندى خویش را به خواهش از درگاه تو رفع کند و گرد بینوایى از چهره خود بیفشاند، حاجت خود از جایى خواسته که بایدش خواست و به دریافت مقصود از راهى رفته است که بایدش رفت.

و هر کس که حاجت به یکى از بندگان تو برد یا یکى از بندگانت را به جای تو سبب روا شدن حاجت خود قرار دهد، جز حرمان نصیبى حاصل نکند و سزاوار است که تو احسان از او بازگیرى.

بار خدایا، مرا به تو حاجتى است که کوشش من از دست یافتن به آن قاصر آمده و راههاى چاره به روى من بسته شده. نفس من مرا واداشت که برآوردن آن نیاز، از کسى خواهم که او خود به روا شدن‏ حاجت نیازمند توست و براى دست یافتن به خواستهایش از تو بى‏نیاز نیست؛ و این خود خطایى بود از خطاهاى خطاکاران و لغزشى از لغزشهاى گنهکاران. سپس به هشدار تو از خواب غفلت بیدار شدم و به توفیق تو از لغزش، برخاستم و به یاری تو در رهایی از لغزشم، برگشتم و به راه آمدن و گفتم: منزه است پروردگار من، چگونه نیازمندى دست نیاز به سوى نیازمند دیگر برد؟ و چسان ناچیزی به ناچیزی روى کند؟ پس، اى خداوند من، با رغبتى تمام آهنگ تو کردم و با اعتماد به تو روى امید به درگاهت آوردم و دریافتم که هر چه فراوان‏تر از تو خواهم باز هم در برابر توانگریت ناچیز است و بخشش را هر چه فزون‏تر خواهم در برابر گشادگى باب عطایت باز هم حقیر است و کرم تو از سؤال هیچ سائلى به تنگنا نمى‏افتد و دست عطاى تو فراتر از هر دست دیگر است.

بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و با من از کرم خود آن کن که فضل تو را در خور است، و نه اینکه با عدل خود آن کنی که استحقاق من است. من نه نخستین کسى هستم که سزاوار منع و طرد بود و اکنون به تو رغبت یافت و تو به عطاى خود او را نواختى؛ و نه نخستین کسى هستم که مستوجب حرمان از درگاه تو بود و دست طلب به سوى تو دراز کرد و تو نومیدش نساختى.

بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و دعاى مرا اجابت کن و به ندایم پاسخ گوى و به زاری‌هاى من رحمت آور و آوازم را بشنو. و مرا از خود نومید مکن، رشته پیوندم را با خود مگسل، و در این نیاز که اکنون مراست، یا هر نیاز دیگر، به درگاه دیگرم مران. خودت یاریم نماى که مطلبم برآید و حاجتم روا شود و به خواسته‏ام برسم، پیش از آنکه این مکان را ترک گویم، بدان سان که سختیها را بر من آسان سازى و در هر کار آنچه را خیر من در آن نهفته است مقدر دارى.

و بر محمد و خاندان او درود بفرست، درودى پیوسته و فزاینده که آن را نه تا ابد انقطاعی باشد و نه اندازه‌اش را نهایتی؛ و این صلوات را یاور من ساز و وسیله برآمدن حاجتم گردان، که تو فراخ نعمت و بخشنده‏اى.

اى پروردگار من، حاجت من چنین و چنان است

[در اینجا حاجت خود یاد کن سپس سر به سجده بگذار و در سجده بگوى]

فضل تو مرا مانوس [تو] ساخت و احسان تو مرا به سوى تو راه نمود،

پس تو را به تو و به محمد و آل محمد - که درود تو بر آنها باد - سوگند مى‏دهم که مرا نومید باز نگردانى.

صحیفه سجادیه ، ترجمه آیتى (با اندکی اصلاحات)، دعای سیزدهم

(13) وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ [زین‌العابدین] عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى:

اللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ وَ یَا مَنْ عِنْدَهُ نَیْلُ الطَّلِبَاتِ وَ یَا مَنْ لَا یَبِیعُ نِعَمَهُ بِالْأَثْمَانِ وَ یَا مَنْ لَا یُکَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالامْتِنَانِ وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَى بِهِ وَ لَا یُسْتَغْنَى عَنْهُ وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إِلَیْهِ وَ لَا یُرْغَبُ عَنْهُ وَ یَا مَنْ لَا تُفْنِی خَزَائِنَهُ الْمَسَائِلُ وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ وَ یَا مَنْ لَا تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ وَ یَا مَنْ لَا یُعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ.

تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَى عَنْهُمْ‏ وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَى الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیْکَ. فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِکَ، وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانِّهَا، وَ أَتَى طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا.

وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَکَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ، وَ اسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَوْتَ الْإِحْسَانِ.

اللَّهُمَّ وَ لِی إِلَیْکَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِی، وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِی، وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی رَفْعَهَا إِلَى مَنْ یَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَیْکَ، وَ لَا یَسْتَغْنِی فِی طَلِبَاتِهِ عَنْکَ، وَ هِیَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ، وَ عَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ. ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْکِیرِکَ لِی مِنْ غَفْلَتِی، وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِکَ مِنْ زَلَّتِی، وَ رَجَعْتُ وَ نَکَصْتُ بِتَسْدِیدِکَ عَنْ عَثْرَتِی. وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً وَ أَنَّى یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ؟ فَقَصَدْتُکَ، یَا إِلَهِی، بِالرَّغْبَةِ، وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَائِی بِالثِّقَةِ بِکَ وَ عَلِمْتُ أَنَّ کَثِیرَ مَا أَسْأَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ، وَ أَنَّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ، وَ أَنَّ کَرَمَکَ لَا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَ أَنَّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَى مِنْ کُلِّ یَدٍ.

اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ لَا تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَى الِاسْتِحْقَاقِ، فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ، وَ لَا بِأَوَّلِ سَائِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ کُنْ لِدُعَائِی مُجِیباً، وَ مِنْ نِدَائِی قَرِیباً، وَ لِتَضَرُّعِی رَاحِماً، وَ لِصَوْتِی سَامِعاً. وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِی عَنْکَ، وَ لَا تَبُتَّ سَبَبِی مِنْکَ، وَ لَا تُوَجِّهْنِی فِی حَاجَتِی هَذِهِ وَ غَیْرِهَا إِلَى سِوَاکَ‏ وَ تَوَلَّنِی بِنُجْحِ طَلِبَتِی وَ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ نَیْلِ سُؤْلِی قَبْلَ زَوَالِی عَنْ مَوْقِفِی هَذَا بِتَیْسِیرِکَ لِیَ الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِکَ لِی فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً دَائِمَةً نَامِیَةً لَا انْقِطَاعَ لِأَبَدِهَا وَ لَا مُنْتَهَى لِأَمَدِهَا، وَ اجْعَلْ ذَلِکَ عَوْناً لِی وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِی، إِنَّکَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ. وَ مِنْ حَاجَتِی یَا رَبِّ کَذَا وَ کَذَا

[وَ تَذْکُرُ حَاجَتَکَ ثُمَّ تَسْجُدُ وَ تَقُولُ فِی سُجُودِکَ]

فَضْلُکَ آنَسَنِی، وَ إِحْسَانُکَ دَلَّنِی، فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ، أَن لَا تَرُدَّنِی خَائِباً.

الصحیفة السجادیة، دعاء 13

 

3)

الف. از امام صادق ع روایت شده است که امیرالمومنین ع بعد از نماز ظهر می‌فرمود:

خدایا ! من به تو تقرب می‌جویم به جود و کرمت؛ و به تو تقرب می‌جویم به حضرت محمد ص که بنده و پیامبرت است؛ و به تو تقرب می‌جویم به فرشتگان مقرب و پیامبران فرستاده‌شده‌ات؛ و به خودت.

خدایا ! تو از من بی‌نیازی و مرا سراسر احتیاج است به تو؛ تو بی‌نیاز هستی من به تو فقیر و نیازمندم؛ لغزشم را نادیده گرفتی و گناهانم را پوشاندی، پس امروز حاجتم را روا دارد و مرا به خاطر زشتی‌هایی که از من سراغ داری عذاب مکن؛ بلکه عفو و جودت مرا در برگیرد!

سپس به سجده می‌افتاد و می‌فرمود:

ای اهل تقوی [کسی که سزاواری انسان در برابرت تقوا پیشه کند] و ای اهل مغفرت؛ ای نیکوکتر و ای مهربان! تو از پدر و مادرم و از جمیع خلایق نسبت به من مهربانتری؛ پس به من رو آور با روا داشتن حاجتم و اجابت کردن دعایم، در حالی که بر ندایم رحم کرده و انواع بلایا را از من مرتفع ساخته‌ای!

الکافی، ج‏2، ص545

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص یَقُولُ إِذَا فَرَغَ مِنَ الزَّوَالِ:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلَائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ وَ بِکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْغَنِیُّ عَنِّی وَ بِیَ الْفَاقَةُ إِلَیْکَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ إِلَیْکَ أَقَلْتَنِی عَثْرَتِی وَ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبِی فَاقْضِ لِیَ الْیَوْمَ حَاجَتِی وَ لَا تُعَذِّبْنِی بِقَبِیحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّی بَلْ عَفْوُکَ وَ جُودُکَ یَسَعُنِی قَالَ ثُمَّ یَخِرُّ سَاجِداً وَ یَقُولُ یَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ یَا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ یَا بَرُّ یَا رَحِیمُ أَنْتَ أَبَرُّ بِی مِنْ أَبِی وَ أُمِّی وَ مِنْ جَمِیعِ الْخَلَائِقِ اقْبَلْنِی بِقَضَاءِ حَاجَتِی مُجَاباً دُعَائِی مَرْحُوماً صَوْتِی قَدْ کَشَفْتَ أَنْوَاعَ الْبَلَایَا عَنِّی.

 

ب. همچنین در فرازی از دعاهای بعد از نماز صبح آمده است:

خدایا! بر محمد و خاندانش بهترین تحیت و سلام را ابلاغ فرما؛

صبح می‌کنم در حالی که سپاسگزار پروردگارم هستم!

صبح می‌کنم در حالی که به خدا شرک نمی‌ورزم و خدایی را در کنار او نمی‌خوانم و غیر از او ولیّ‌ و سرپرستی نمی‌گیرم!

صبح می‌کنم در حالی که در گروی عملم هستم!

صبح می‌کنم در حالی که فقیری فقیرتر از من نیست و «آن خداوند است که بی‌نیاز و ستوده است»!

به [عنایت] خدا صبح می‌کنم و به [عنایت] خدا روزم را به پایان می‌رسانم، و به [عنایت] خدا زندگی می‌کنم و به [عنایت] خدا می‌میرم و برانگیخته شدن به سوی خداست.

مصباح المتهجد، ج‏1، ص205؛ إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج‏1، ص419

فإذا صلیت الفجر عقبت بما تقدم ذکره عقیب الفرائض ثم تقول ما یختص هذا الموضع‏

... اللَّهُمَّ بَلِّغْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ تَحِیَّةً وَ أَفْضَلَ السَّلَامِ أَصْبَحْتُ لِرَبِّی حَامِداً أَصْبَحْتُ لَا أُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لَا أَدْعُو مَعَ اللَّهِ إِلَهاً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیّاً أَصْبَحْتُ مُرْتَهَناً بِعَمَلِی وَ أَصْبَحْتُ لَا فَقِیرَ أَفْقَرُ مِنِّی وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ بِاللَّهِ أُصْبِحُ وَ بِاللَّهِ أُمْسِی وَ بِاللَّهِ نَحْیَا وَ بِاللَّهِ نَمُوتُ وَ إِلَى اللَّهِ النُّشُور

 

 

تدبر

1) «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

چنانکه اشاره شد وقتی «الـ» بر خبر وارد می‌شود دلالت بر حصر دارد.یعنی شما تنها و تنها فقیر و نیازمند به درگاه خدایید و جز فقر و نیاز به درگاه خدا هیچ ندارید. در مقابل، آن خداوند کسی است که مطلقاً بی‌نیاز است؛ آن هم بی‌نیازی ستودنی.

نکته تخصصی خداشناسی

یکی از براهین رایج در فلسفه اسلامی در اثبات خداوند برهان وجوب و امکان است. این برهان اثبات می‌کند که خداوند تنها موجود مستقل و خودبسنده عالم و بی‌نیاز از همگان است و همه موجودات دیگر، ممکن‌الوجود و در همه چیزش سراسر نیازمند خداوند است. به نظر می‌رسد این برهان فلاسفه، الهام‌گرفته از همین آیه شریفه باشد.

توضیح برهان وجوب و امکان

مقدمه1. هر موجودی را در نظر بگیریم به حصر عقلی از دو حالت خارج نیست: یا «می‌توانست موجود نباشد» (ممکن‌الوجود) و یا «نمی‌توانست موجود نباشد [= حتما موجود است].» (واجب‌الوجود)

(توضیح معنای «ممکن‌الوجود» : مثلا در این اتاق، یک اتومبیل می‌تواند وجود داشته باشد، یک صندلی هم می‌تواند وجود داشته باشد؛ پس هر دوی اینها ممکن‌الوجودند هرچند که الان صندلی موجود است، ولی اتومبیل موجود نیست.)

مقدمه 2. می‌دانیم که «ممکن‌الوجود»ی در عالم موجود است.

(هر کسی این را دست کم، در مورد خودش می‌یابد: من «ممکن‌الوجود» هستم؛ زیرا اگرچه الان «موجود» هستم، اما «امکان دارد که موجود نباشم» همانند اینکه در هزار سال قبل «من» موجود نبودم.)

مقدمه3: تَرَجُّح بدون مُرَجِّح محال است.

(اگر دو چیز کاملا مساوی باشند، محال است بدون اینکه چیزی به یکی از دو طرف اضافه شود، یکی بر دیگری برتری یابد.)

نتیجه: اگر «ممکن‌الوجود»ی موجود باشد، حتما «واجب‌الوجود»ی باید موجود باشد.

(توضیح: ممکن‌الوجود یعنی حقیقتش به گونه‌ای است که وجود و عدم برای او یکسان است: می‌تواند باشد و می‌تواند نباشد؛ و اگر الان موجود است، نشان می‌دهد که امر دیگری بوده که کفه وی را از تساوی وجود و عدم درآورده و کفه وجود را برتری داده است. آن امر نهایتا نمی‌تواند یک ممکن‌الوجود باشد زیرا همه ممکن‌الوجود‌ها کفه وجود و عدمشان مساوی است؛ بلکه باید موجودی باشد که در ذات خود وجودش بر عدمش چربیده باشد و آن نیست مگر واجب‌الوجود.

پس همه موجودات مخلوق (که عدم در موردشان ممکن است؛ و از این رو ممکن‌الوجودند) سراسر نیازند؛ و این خداوندِ واجب‌الوجود است که بی‌نیاز واقعی است.[2]

 

2) «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

اشاره شد که آمدن «الـ» بر خبر دلالت بر حصر خبر در مبتدا دارد؛ یعنی فقیر جز شما نیست و غنی هم جز خدا نیست؛

اما این چه معنایی دارد؟ یعنی حتی اگر غنی را فقط خدا بدانیم، یعنی چه که فقیر را منحصر در انسانها بشماریم؟

الف. اینجا در مقام تقابل است و ناظر به امور دیگر نیست؛ یعنی هر فقری تنها در شماست و هر بی‌نیازی‌ای تنها در خداست؛ یعنی در شما چیزی جز فقر نیست؛ و در خداوند چیزی جز بی‌نیازی نیست. بویژه با توجه به آیه بعد (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ) می‌خواهد بگوید شما مخلوق و تحت تدبیر خدا، و سراسر محتاج اویید؛ وجود شما سراسر فقر و نیاز است و وجود خداوند سراسر بی‌نیازی و غنی. بدین‌سان مقصودش از شما، هر مخلوقی است که آفریده و تحت تدبیر خداست؛ نه صرفا انسانهایی که بالفعل مخاطب آیه شده‌اند. (المیزان، ج17، ص33-34)

ب. برخی گفته‌اند با این تعبیر می‌خواهد صرفا شدت فقر و نیاز آنان را برساند، نه اینکه فقیر بودن را از دیگران نفی کند. (به نقل از المیزان، ج17، ص34).

ج. منظور انسانها و غیر آنهایند از باب تغلیب [= غلبه دادن] موجود باشعور بر غیر آن (به نقل از المیزان، ج17، ص34). یعنی با توجه به اینکه در منطق قرآن کریم همه آفریده‌ها درک و تسبیح دارند (وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ؛ اسراء/44) چه‌بسا این خطاب قرار دادن، خطابی به کل موجودات عالم باشد؛ که برترین آنان را ابتدا خطاب قرار داده، بعد مطلب را ناظر به تمامی آنها بیان فرموده باشد.

د. همه‏ى موجودات فقیرند، لکن چون انسان ادّعا و سرکشى مى‏کند باید مهار شود. (تفسیر نور، ج9، ص487)

ه.

 

3) «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

چرا علاوه بر بی‌نیاز بودن، بر ستوده بودن خدا هم تاکید کرد؟

الف. همه نیازمند اویند و او بی‌نیازی است که نیاز همه را برآورده می‌کند؛ و کاری [= رفع نیاز از کسی] را انجام نمی‌دهد مگر به نحوی که شایسته مدح و ستایش است. (مجمع البیان، ج‏8، ص632)

ب. همه نیازمند اویند و او بی‌نیازی است که نیاز همه را فقط او می‌تواند برآورده کند؛ و چه بدهد [= نیازی را رفع کند] یا ندهد، در هر صورت کارش ستودنی و بهترین کار ممکن است. (المیزان، ج17، ص34)[3]

ج. شما اساساً فقیر بودید و او تماما بی‌نیاز، با این حال شما را رها نکرد و با نعمتهایش نیازهای شما را رفع نمود و از این رو او سزاوار ستایش و سپاس است. (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج‏26، ص230)[4] به زبان ساده‌تر، خداوند غناى خود را در راه رفع نیاز و نفع مخلوقات به کار مى‏برد و لذا مورد ستایش است. (تفسیر نور، ج9، ص487)

د. معمولًا اغنیا، محبوب نیستند و در تیررس جسارت‏ها، حسادت‏ها، رقابت‏ها و سرقت‏ها هستند امّا خداوند، غنى حمید است. (تفسیر نور، ج9، ص487)

ه. هر غنی‌ای مورد ستایش نیست؛ بلکه غنی‌ای که با غنای خود نیاز نیازمندان را مرتفع می‌کند مورد حمد و ستایش واقع می‌شود؛ پس در مقابل فقر موجودات، هم غنی بودن خدا مطرح می‌شود و هم اینکه غنی بودنش به نحوی است که مورد ستایش قرار می‌گیرد. (الکشاف، ج3، ص606)

و. بی‌نیاز بودن بر دو قسم است: گاه از شدت ضعف، بی‌نیاز است و گاه از شدت کمال. مثلا یک سنگ نیاز به غذا ندارد، اما این بی‌نیازی‌اش از ضعف وجودی اوست. شاید با آوردن تعبیر «حمید» می‌خواهد نشان دهد که بی‌نیازی خدا از این قسم نیست؛ بلکه از فرط کمال و ستوده بودن چنین است.

ز. ...

 

4) «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

نقش واسطه‏ها و وسایل و علل را قبول داریم، امّا تمام اسباب و علل نیز در تأثیرگذارى به او محتاجند و غنیّ واقعى و مطلق و کامل، تنها اوست. (تفسیر نور، ج9، ص487)

 

5) «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

هیچکس از خدا بی‌نیاز نیست. (تفسیر نور، ج9، ص487)

ثمره در تحلیل اجتماعی

هرکس در عالم هر کاری می‌کند تنها و تنها تحت مشیت خداست. اگر ظالمان ظلم هم می‌کنند، گناهکاران معصیت اورا می‌کنند و هر کسی علیه او طغیان می‌کند باز در انجام همین کارهایشان هم محتاج اویند.

پس ظلم ظالمان و عناد کافران، به معنای آن نیست که آنان بر خداوند غلبه کرده‌اند؛ بلکه خداوند خواسته به انسان اراده دهد و اراده دادنش یعنی آنان بتوانند خلاف دستورات او هم عمل کنند.

اگر این را درست درک کنیم هیچگاه از غلبه باطل‌اندیشان و باطل‌مداران دلسرد نمی‌شویم؛ زیرا همه آنها هم در همه کارهایشان محتاج اویند و او نظام عالم را به دست دارد و در جهانی که خداوند بی‌نیاز ستوده نظامش را به دست دارد جای هیچ نگرانی و ناامیدی نیست.

 

 


[1] . نقل ارشاد القلوب تفاوتهای مختصری با نقل امالی دارد:

[2] . درباره این برهان در جلسه 356 تدبر 4 نیز توضیح داده شد: http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-38/ به بیان زیر:

الف. هر چیزی که فرض کنید، منطقاً از دو حال خارج نیست:

یا «ممکن است موجود باشد»

یا «ممکن نیست موجود باشد».

چیزی که ممکن نیست موجود باشد، پس حتما نیست؛ پس با او کاری نداریم (اصطلاحا «ممتنع‌الوجود» است)

ب. چیزی که «ممکن است موجود باشد» منطقاً از دو حال خارج نیست:

یا علاوه بر این، ممکن هم هست که موجود نباشد، یعنی «ممکن است موجود باشد یا موجود نباشد» (اصطلاحا «ممکن‌الوجود» است)،

یا «ممکن نیست موجود نباشد» یعنی «ممکن است که موجود باشد و ممکن نیست که موجود نباشد»؛ پس «حتما موجود است» (اصطلاحاً «واجب‌الوجود» است).

ج. «ممکن‌الوجود»ی موجود است.

دلیل: موجود (یا موجودات)ی را می‌شناسیم که وجود دارد (دارند) و می‌دانیم که «ممکن‌الوجود» می‌باشد (می‌باشند). دست کم، «خودم»! می‌دانم که الان هستم (پس ممتنع‌الوجود نیستم) و لااقل زمانی بوده که من نبوده‌ام (پس واجب‌الوجود نیستم)؛ و چون حالت چهارمی فرض ندارد، پس هستم و «ممکن‌الوجود» هستم.

نتیجه:

اگر «ممکن‌الوجود»ی موجود است، حتما باید واجب‌الوجودی باشد که او را آفریده باشد؛ زیرا «ممکن‌الوجود» به‌خودی خود، نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم؛ می‌تواند باشد، و می‌تواند نباشد؛ یعنی دو کفه وجود و عدم برای او مساوی است؛ پس اگر «هست»، غیرِ او این کفه وجودش را سنگین‌تر کرده است. آن موجودی که این کفه وجودش را سنگین‌تر کرده، نمی‌شود که خودش صرفا ممکن‌الوجود باشد؛ چون او هم مثل این دو کفه وجود و عدمش یکسان است.

پس اگر ممکن‌الوجودی در عالم هست (که هست)؛ پس حتما واجب‌الوجودی هست که او را آفریده (به عرصه وجود آورده) است.

[3] . تذییل الآیة بصفة الحمید للإشارة إلى أنه غنی محمود الأفعال إن أعطى و إن منع لأنه إذا أعطى لم یعطه لبدل لغناه عن الجزاء و الشکر و کل بدل مفروض و إن منع لم یتوجه إلیه لائمة إذ لا حق لأحد علیه و لا یملک منه شی‏ء.

[4] . المسألة الثالثة: فی قوله: الْحَمِیدُ لما زاد فی الخبر الأول و هو قوله: أَنْتُمُ الْفُقَراءُ زیادة و هو قوله: إِلَى اللَّهِ إشارة لوجوب حصر العبادة فی عبادته زاد فی وصفه بالغنی زیادة و هو کونه حمیدا إشارة إلى کونکم فقراء و فی مقابلته اللّه غنی و فقرکم إلیه فی مقابلة نعمه علیکم لکونه حمیدا واجب الشکر، فلستم أنتم فقراء و اللّه مثلکم فی الفقر بل هو غنی على الإطلاق و لستم أنتم لما افتقرتم إلیه ترککم غیر مقضی الحاجات بل قضى فی الدنیا حوائجکم، و إن آمنتم یقضی فی الآخرة حوائجکم فهو حمید.