سفارش تبلیغ
صبا ویژن

713) سوره فاطر (35) آیه 13 یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُ

بسم الله الرحمن الرحیم

713) سوره فاطر (35) آیه 13

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ

ترجمه

شب را در دل روز درمی‌آوَرَد و روز را در دل شب؛ و خورشید و ماه را مسخر فرمود، هریک تا مدت معینی در جریان است؛ آن است خداوند، پروردگار شما، سلطنت از آنِ اوست؛ و کسانی که غیر از او می‌خوانید «قطمیر» [= پوست هسته خرما]یی را هم مالک نیستند.

نکات ادبی

یُولِجُ

ماده «ولج» در اصل دلالت بر داخل شدن در چیزی دارد (معجم المقاییس اللغة، ج‏6، ص143) برخی گفته‌اند «ولوج» داخل شدن در عرصه مضیق است (حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ؛ اعراف/42) (مفردات ألفاظ القرآن، ص882). برخی هم گفته‌اند که «ولوج» ورود در دایره چیزی است که با اتصال به آن همراه باشد؛ و تفاوتش با «ورود» و «دخول» را در این دانسته‌اند که «ورود» (که در مقابل «صدور» است) صِرف نزول در دایره چیزی است؛ و «دخول» (در مقابل «خروج») ورود در دایره چیزی است که آن چیز وی را احاطه کند و دربرگیرد؛ اما «ولوج» ورود به چیزی است به نحو کاملا متصل به آن. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص197[1])

«وَلِیجَة» به دوست بسیار صمیمی که حتی دخل و خرجشان مشترک باشد گویند (کتاب العین، ج6، ص182). برخی توضیح داده‌اند که هر چیزی است که انسان به وی اعتماد می‌کند در حالی که از خانواده و نزدیکان وی نباشد؛ و وقتی می گویند فلانی «ولیجه» در این قوم است؛ یعنی بدانها ملحق شده در حالی که از آنها نیست  (مفردات ألفاظ القرآن، ص883). درباره وجه تسمیه‌اش آن چیزی است که به ولوج و اتصال و ارتباط قلبی متصف می‌گردد و اینکه در قرآن کریم فرموده «وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً» (توبه/16) اشاره است به دوستی‌ای که کاملا در دل شخص رسوخ و نفوذ کرده است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‏13، ص198)

ماده «ولج» جمعا 14 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«أَجَل»

قبلا بیان شد که درباره ماده «أجل» گفته شده که به نحو اشتراک لفظی بر معنای مختلفی دلالت می‌کند که از این معانی تنها دوتایش در قرآن کریم (جمعا 56 بار) به کار رفته است. یکی «أجْل» است که به «صورت «مِن أجْلِ ...» به کار می‌رود واین ترکیب به معنای «به خاطر ...، از برای ...» می‌باشد؛ که در قرآن کریم تنها یکبار به کار رفته (مائده/32) و دیگری «أَجَل» به معنای «غایت وقت» و «مدت معین شده برای چیزی» است که بویژه در مورد «زمان مرگ» و «زمان پایان بدهکاری» به کار می‌رود.

جلسه 254 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/

«مُسَمًّی»

اسم مفعول برای کلمه «إسم» است؛ و قبلا بیان شد که ریشه اصلی آن را «سمو» دانسته‌اند. «سمو» به معنای «علو» و بلندی است و به هر جایی که بر فراز جای دیگر باشد «سماء» گفته می‌شود چنانکه آسمان را هم چون فوق زمین است «سماء» می‌گویند و «اسم» را هم از همین ریشه گرفته‌اند چون دلالت بر معنی دارد یعنی به وسیله اسم است که مسمّی (= چیزی که اسم بر او دلالت می‌کند) در یاد افراد بالا می‌آید و شناخته می‌شود.

جلسه 221 http://yekaye.ir/baqare-2-31/

در اینجا زمان «مسمی» به معنای زمانی است که دقیقا وقت آن معلوم است (مجمع البحرین، ج‏1، ص227) گویی آن زمان مشخصا نام برده شده است.

قِطْمیرٍ

وقتی هسته خرما را از درون خرما بیرون می‌آوریم، یک پوسته نازکی روی هسته خرما کشیده شده است که در زبان عربی به آن «قطمیر» گویند (کتاب العین، ج5، ص259) و برخی احتمال این را که به خود هسته خرما هم گفته شود مطرح کرده‌اند (مجمع‌البیان، ج8، ص632؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏5، ص119) و هر چه باشد این کلمه در زبان عربی، ضرب‌المثل شده برای اشاره به مقدار بسیار کم و ناچیز. (مفردات ألفاظ القرآن، ص678)

این کلمه را از ماده «قطمر» دانسته‌اند و تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

اختلاف قرائت

عموما کلمه «تَدْعُونَ» را به همین صورت (مخاطب) قرائت کرده‌اند، اما در برخی روایات از کسائی [یکی از قراء سبعه اهل کوفه) و روایتی از ابوعمرو (قاری بصره) و طریقی از حفص (راوی عاصم، یکی از قراء اهل کوفه) و روایتی از یعقوب (از قراء عشره) و نیز در برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت عیسی و سلام) به صورت «یَدْعُونَ» (غایب) قرائت شده است. (مجمع البیان، ج‏8، ص630[2]؛ البحر المحیط، ج‏9، ص22[3])

حدیث

1) مفضل بن عمر از شاگردان امام صادق ع است که یکبار با زندیقی به نام ابن ابی‌العوجاء بحث می‌کند و از عهده بحث با او برنمی‌آید و خدمت امام صادق ع می‌رسد و امام صادق ع در چند جلسه برای او درس توحید می‌گذارند و با استفاده از مخلوقات مختلف خداوند راههایی به خداشناسی برای وی می‌گشایند. فرازهایی از این روایت قبلا گذشت[4] و  امروز فراز مربوط به ثمرات خورشید و ماه و شب و روز را بر اساس ترجمه علامه مجلسى (توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی، ص159-163) تقدیم می‌شود.

با توجه به اینکه ترجمه مرحوم مجلسی مربوط به حدود 4 قرن قبل است، مواردی را برای توضیح ترجمه در داخل کروشه قرار داده‌ایم، همچنین مواردی که داخل پرانتز گذاشته‌ایم توضیحات اضافه‌ای از مرحوم مجلسی است که در متن حدیث وجود ندارد:

[طلوع خورشید]

تفکّر نما اى مفضّل! در طلوع و غروب آفتاب براى قیام لیل و نهار، اگر طلوع آفتاب نمى‏بود جمیع امور دنیا باطل مى‏شد و نمى‏توانستند مردم سعى نمایند و تصرف کنند در امور معاش خود، و دنیا همیشه بر ایشان تار بود، و عیش ایشان بدون لذّت و روح و روشنائى و نورر، گوارا نبود، و مصالح طلوع خورشید، از آفتاب روشن‏تر است و احتیاج به بیان ندارد؛

[غروب خورشید]

بلکه تأمل کن در منافع غروب آفتاب، که اگر آن نبود مردم را قرار و سکون میسّر نبود با شدّت احتیاجى که دارند به نوم [= خواب] و استراحت تا آن که ابدان ایشان از کلال [= خستگی] بر آید، و حواس ایشان قوّت یابد، و قوّت هاضمه بر انگیخته شود براى هضم طعام و رسانیدن غذا به سوى اعضاء و اگر همیشه روز مى‏بود، حرص مردم را بر آن مى‏داشت تا آن که پیوسته کار کنند و بدنهاى خود را بکاهند به درستى که بسیارى از مردم آن مقدار حرص بر جمع و کسب و ذخیره کردن اموال دارند که اگر تاریکى شب مانع نمى‏شد ایشان را، هر آینه قرار نمى‏گرفتند و چندان کار مى‏کردند که خود را از کار مى‏افکندند. و ایضاً اگر شب در نمى‏آمد، زمین از حرارت آفتاب به مرتبه‏اى تفتیده مى‏شد که حیوانات و نباتات ضایع مى‏شدند.

پس قادر خبیر به حکمت و تقدیر خود چنین مقدّر کرده که آفتاب گاهى طلوع کند و گاهى غروب کند به مانند چراغى که گاهى براى اهل خانه برافروزند که حوائج خود را به آن تمشیت دهند و گاهى برگیرند که ایشان قرار گیرند و استراحت نمایند، پس نور و ظلمت که ضد یک دیگرند هر دو را براى نظام عالم و انتظام احوال بنى آدم آفریده.

[فصول چهارگانه سال‏]

و ایضاً تفکّر نما در بلند و پست شدن آفتاب، براى آن که در هر سال چهار فصل مختلف پدید آید و تدبیر در مصلحت حکیم قدیر ظاهر گردد، پس در زمستان حرارت در باطن درخت و نبات پنهان مى‏گردد که مادّه‏هاى میوه در آنها متولد گردد و در هوا کثافتى [= تراکمی] پدید آید که از آن ابر و باران در هوا متولد شود و ابدان حیوانات محکم شود و قوّت یابد.

و در بهار موادّى که در زمستان اشجار و نباتات متولّد شده به حرکت آیند، و گیاه‏ها و گل‏ها و شکوفه‏ها برویند و حیوانات براى فرزند به هم رسانیدن به حرکت آیند.

و در تابستان به سبب شدت حرارت هوا میوه‏ها پخته مى‏شوند و رطوبات فاضله و اخلاط فاسده ابدان حیوانات به تحلیل روند و رطوبت روى زمین کم شود که اعمال و عمارات و غیره به آسمانى میسّر گردد.

و در پائیز هوا صاف گردد و بیمارى‏ها مرتفع گردد و بدن‏ها صحیح شود و شب‏ها دراز شود که اعمالى که در شب باید به عمل آید میسّر گردد، و اگر مصالح این فصول را استقصا نمائیم سخن به طول مى‏انجامد.

[ماه‌های دوازده‌گانه]

اکنون تفکّر کن در گردیدن آفتاب به حرکت خاصه خود در بروج دوازده‏گانه (یعنى حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و میزان‏ و عقرب و قوس و جدى و دلو و حوت) و تدبیر صانع قدیر در آن، به درستى که به این دور تمام مى‏شود سال، و به عمل مى‏آید فصول چهارگانه، یعنى بهار و تابستان و پائیز و زمستان، و در این مقدار از حرکت آفتاب غلّه‏ها و میوه‏ها مى‏رسد و کارشان تمام مى‏شود و باز در سال دیگر نشو و نما از سر مى‏گیرند. نمى‏بینى که سال شمسى مقدارش حرکت آفتاب است از اول حمل تا اول حمل؛ و به این سال و امثال آن پیمایند [= محاسبه کنند] زمان‏ها را از زمانى که حق تعالى عالم را آفریده تا هر عصر و زمانى که خواهد. و به این‏ها حساب مى‏کنند مردم عمرهاى خود را و وقت‏هاى قرض‏ها و اجارات و معاملات و سایر امور خود را و به یک دوره آفتاب، یک سال تمام مى‏شود و به این حساب مضبوط مى‏گردد.

[حرکت زمین و خورشید نسبت به هم]

نظر کن در چگونگى تابیدن آفتاب که به چه نحو تدبیر کرده است حکیم وهّاب، به درستى که اگر در یک موضع آسمان ایستاده بود و تجاوز از آن نمى‏نمود هر آینه بسیارى از جهات از نور آن بهره‏ور نمى‏گردیدند و کوه‏ها و دیوارها و سقفها مانع مى‏گردید تابش آن را و چون مى‏خواست فیضش عام و نفعش تمام باشد چنان مقدّر ساخته که در اول روز از مشرق بر آید و بر آنچه مقابل آن است از جهت مغرب بتابد و پیوسته حرکت کند و بگردد به جاهاى مختلف الاوضاع از نور خود بهره رساند تا به مغرب منتهى گردد و به جانب مشرق که در اول روز نتابیده بتابد، پس هیچ موضعى از مواضع نمى‏ماند که بهره خود را از نور خورشید نیابد؛ (زهى منعمى که در خوان احسانش گرده خورشید را به ذرات بر جمیع ساکنان معموره امکان از جماد و نبات و انسان و حیوان قسمت کرده و هیچ یک را بى‏بهره نگذاشته.پس فرمود که) اگر آفتاب یک سال یا کمتر تخلف مى‏ورزید و بر اهل جهان نمى‏تابید حال ایشان ابتر مى‏بود، بلکه ایشان را در آن حال ثبات و بقا محال مى‏نمود، پس [آیا] مردم نمى‏بینند که این قسم امور جلیله که نزد ایشان در تحصیل آنها چاره و حیله نیست چگونه بر مجارى خویش جارى گردیده‏اند و جهت صلاح عالم و بقاى نوع بنى آدم از اوقات خود تخلّف نورزیده‏اند.

[تابش ماه‏]

استدلال کن به ماه که در آن دلایلى است نمایان بر وجود خداوند عالمیان، که عامّه ناس [= مردم] در معرفت ماه‏ها به کار مى‏فرمایند، و سال قمرى را به آن مى‏شناسند اما با سال شمسى که مبنى بر حرکت آفتاب است موافق نیست زیرا که سال قمرى جمیع چهار فصل را فرا نمى‏گیرد و نشو و نماى ثمار و اشجار در آن مدت تمام نمى‏شود و به این سبب ماه‏ها و سال‏هاى قمرى از ماه‏ها و سال‏ها شمسى تخلّف مى‏ورزند و ماهى از ماه‏هاى قمرى (مانند ماه مبارک رمضان) گاه در زمستان گاه در تابستان مى‏باشد.

تفکّر کن در روشنى و تابش ماه در ظلمت شب سیاه، و منفعت آن؛ زیرا که به آن، بر [رغم] مصلحتى که گفتیم که در تاریکى شب هست از براى‏ استراحت حیوانات و سردى هوا براى صلاح ایشان و نباتات، باز مصلحت در آن نبود که همیشه در نهایت ظلمت باشد که هیچ روشنى در آن نباشد و هیچ عمل از اعمال در آن متمشّى نگردد [= امکان انجام شدن نداشته باشد]، زیرا که بسیار است که مردم محتاج مى‏شوند که در شب کار کنند براى تنگى وقت بر ایشان به جهت اتمام اعمال در روز، یا براى شدّت گرمى هوا در روز؛ پس شب، از جهت نور ماه، بسیارى از اعمال را به عمل مى‏آورند، مانند شخم کردن زمین و خشت مالیدن در شب و چوب بریدن و اشباه این اعمال، پس (مدبّر لیل و نهار و خالق ظلمت و انوار) نور ماه را یاورى گردانیده است براى مردم در معاش ایشان در هنگامى که محتاج به آن گردند و انسى گردانید براى مسافران که در شب‏ها حرکت کنند؛

[تنوع حالات ماه]

و باز چنان مقرر گردانیده که در بعضى از شب‏ها در تمام شب باشد و در بعضى مطلقا نباشد؛ و نورش را کمتر از نور آفتاب گردانیده که اگر مانند آفتاب مى‏بود منفعت شب برطرف مى‏شد، و مردم مانند روز در معاش خود به حرکت خواهند بود و سکون و راحت بر ایشان حرام مى‏شد و موجب هلاک ایشان مى‏گردید.

و در تغییر احوال ماه که گاه بدر است و گاه هلال، و گاه در بوته محاق (و گاه در عقده خسوف و وبال)، و در حینى زاید و در زمانى ناقص، تنبیهى است بندگان را بر قدرت خداوندى که خالق و مقدر وى است و بر وفق مصالح عباد به هر نحو که مى‏خواهد او را مى‏گرداند.

توحید المفضل، ص128-132؛ بحار الأنوار، ج‏55، ص175-177

رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ‏  قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ قَالَ ....[5]

تدبر

1) «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ»

در آیات قبل هشدار داد به انسان‌ها که مبادا برای رسیدن به اهدافشان مسیری غیر از مسیری که خدا تعیین فرموده بپیمایند.

در این آیه نیز سراغ بیان مورد دیگری می‌رود از عرصه‌هایی که هم کاملا تحت ید قدرت خدا بودن و هیچ‌کاره بودن ما در آن معلوم است؛ و هم هر روز پیش چشم ماست و تحولات عظیمی است که تمام زندگی ما را تحت‌الشعاع خود قرار داده است: یعنی شب و روز و تسخیر خورشید و ماه در راستای تدبیر عالم؛ و بلافاصله هشدار می‌دهد که آیا هر آنچه غیر خدا که سراغش می‌روید، آیا مالک حقیقیِ کوچکترین و کم‌ارزش‌ترین چیزها هست؟!


2) «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ»

تحول روز و شب از عظیم‌ترین پدیده‌های پیرامون ماست که چون بسیار شاهد آن بوده‌ایم برایمان عادی شده است:

همه‌جا روشن است اما یکدفعه روز در دل شب فرو می‌رود و ظرف چند دقیقه همه‌جا کاملا تاریک می‌شود تا حدی که روشن کردن هزاران پروژکتور تنها اندکی از پیرامون ما روشن می‌کند اما عمده فضا و محیط همچنان تاریک است.

در پایان شب هم، همه‌جا تاریک است اما یکدفعه شب در دل روز فرو می‌رود و ظرف چند دقیقه، از وضعیتی که چشم چشم را نمی‌دیدی به وضعیتی منتقل می‌شویم که همه چیز براحتی دیده می‌شود و چراغهایی که تا چند دقیقه قبل برای دیدن بسیار ضروری می‌نمود، چنان بی‌اثر می‌شود که تفاوتی در روشنایی بین محل نزدیک و دور از چراغ نمی‌ماند.

اینها همه ناشی از آن است که خداوند خورشید را در نسبت با زمین چنان مسخر فرموده که این تحولات عظیم با نظمی حیرت‌آور رخ می‌دهد.

در عین حال، برای آن که آن ظلمات زندگی ما را کاملا مختل نکند ماه را قرار داده، که آن هم در نظمی دقیق، در نسبت با زمین و خورشید در حرکت است (حدیث1)

این است خدایی که ربوبیت ما را برعهده‌ گرفته است.

آنگاه عاقلانه است که او را وامی‌گذاریم و برای انجام کارهایمان به اموری دل می‌بندیم که حقیقتا مالک هیچ چیزی نیستند و خودشان کاملا در ید قدرت الهی‌اند؟!


3) «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ»

مقصود از اینکه «شب را در روز داخل می‌کند و روز را در شب» چیست؟

الف. شب را در روز داخل می‌کند یعنی از مقدار روز کم می‌کند و بر مقدار شب می‌افزاید؛ و روز را در شب داخل می‌کند یعنی برعکس حالت فوق؛ و این اشاره به بلند و کوتاه شدن روز و شب‌هاست که در ایام مختلف سال تفاوت می‌کند [اغلب مفسران، از قدیم مانند ابن‌عباس و حسن و مجاهد و ... (به نقل از مجمع‌البیان، ج2،‌ص728)، تا خود مرحوم طبرسی (مجمع‌البیان، ج8، ص631) تا معاصرین (مانند: المیزان، ج17، ص29) این دیدگاه را داشته‌اند.]

ب. اینکه هر یک از شب و روز در جای دیگری وارد شود (جبائی، به نقل از مجمع‌البیان، ج2،‌ص728؛ و ماوردی، به نقل از البحر المحیط، ج3، ص88) در واقع می‌خواهد بگوید تغییر وضعیت روز به شب و بالعکس، یک امر دفعی نیست، بلکه گویی کم‌کم شب وارد روز می‌شود و تاریکی‌اش کم‌کم بر روشنایی روز غلبه می‌کند از آن طرف هم کم‌کم روز وارد شب می‌شود و روشنایی‌اش کم‌کم درون تاریکی شب نفوذ می‌کند.

ج. منظور صِرف پشت سر هم آمدن روز و شب است (ابن‌عطیه، به نقل از البحر المحیط، ج3، ص88)

د. ...

نکته:

این تعبیر به همین صورت (فعل غایب: یولج) در سه جای دیگر قرآن (حج/61؛ لقمان/29؛ حدید/6) ؛ و با فعل مخاطب (تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ) در یک مورد (آل‌عمران/27) آمده است.


4) «سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی»

نظام دنیا تحت تسخیر الهی است و زمان حیات در زمین، محدود و پایان‌پذیر است؛ چرا که خورشید و ماه اجل و مهلتی دارند که به سوی آن رهسپارند.

نکته:

تعبیر «سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» در 6 آیه دیگر قرآن کریم (به همین صورت، یا به اضافه «لکم») آمده است (ابراهیم/33؛‌ نحل/12؛ عنکبوت/61؛ رعد/2؛ لقمان/29؛ زمر/5) آمده است؛

و این تعبیر همراه با تعبیر «کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی» در سه مورد آخر نیز تکرار شده است.


5) «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ»

تقابلی که در این آیه بین مُلک خداوند و مِلکِ غیر او برقرار شده، قابل توجه است:

از طرفی با تقدیم خبر بر مبتدا، و نیز معرفه آوردن مبتدا، مُلک و سلطنت را تنها و تنها از آنِ خداوند معرفی نمود؛

و از طرف دیگر، در مورد اینکه آنان مالک چیزی نیستند، نگفت «یک خرما» - که حداقلی از اثر سیرکنندگی را دارد - و حتی نگفت «یک هسته خرما» - که حداقل بتوان آن را کاشت و بعدا محصولی از آن به دست آورد - بلکه فرمود «حتی به اندازه یک پوست روی هسته خرما»!


6) «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»

کوتاه و بلند شدن شب و روز و یا انتقال تدریجى هر یک به دیگرى تصادفى نیست. چرا که نظام طبیعت مسخّر خداست. (تفسیر نور، ج‏9، ص484)


7) «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ»

از توجّه به آفرینش منظّم و هدفدار و زمان بندى شده، توحید خود را تقویت کنید. (تفسیر نور، ج‏9، ص485)

 


[1] . أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو الورود فی محیط شی‏ء متّصلا به. و سبق فی ورد: أنّ الورود نزول الى محیط شی‏ء و یقابله الصدور. و الدخول ورود الى محیط یحویه و یحیطه و یقابله الخروج. و الْوُلُوجُ هو الورود ملاصقا بالشی‏ء و هذا المعنى فیما بین الورود و الدخول، و هو مرتبة بعد الورود بتحقّق اللصوق.

[2] . و قرأ قتیبة عن الکسائی «و الذین یدعون» بالیاء و الباقون بالتاء.

[3] . . و قرأ الجمهور: تدعون، بتاء الخطاب، و عیسى، و سلام، و یعقوب: بیاء الغیبة. و قال صاحب الکامل أبو القاسم بن جبارة: یدعون بالیاء، اللؤلؤی عن أبی عمرو و سلام، و النهاوندی عن قتیبة، و ابن الجلاء عن نصیر، و ابن حبیب و ابن یونس عن الکسائی، و أبو عمارة عن حفص.

[4] . درباره نطق و کتابت در جلسه 43، حدیث2 http://yekaye.ir/al-alaq-96-4/

درباره درخت خرما در جلسه 46، حدیث1 http://yekaye.ir/32-42-ash-shura/

درباره ماه در جلسه 179، حدیث1 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-08/ که البته در آنجا خودم ترجمه کرده بودم و در اینجا ترجمه مرحوم مجلسی قرار داده شده است.

درباره آلات صوت و کلام در جلسه338 پاورقی9  http://yekaye.ir/al-balad-90-9/

و جمع‌بندی نهایی روایت در جلسه 651 پاورقی 10 http://yekaye.ir/al-kahf-18-70/

[5] ناظر به آفرینش ماه و خورشید و شب و روز این دو روایت نیز قابل توجه‌اند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَیَّزَ بَیْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً، وَ أَمَداً مَمْدُوداً یُولِجُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی صَاحِبِهِ، وَ یُولِجُ صَاحِبَهُ فِیهِ بِتَقْدِیرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِیمَا یَغْذُوهُمْ بِهِ، وَ یُنْشِئُهُمْ عَلَیْهِ فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ مِنْ حَرَکَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِیَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَیَکُونَ ذَلِکَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَ لِیَنَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً وَ خَلَقَ لَهُمُ النَّهارَ مُبْصِراً لِیَبْتَغُوا فِیهِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ لِیَتَسَبَّبُوا إِلَى رِزْقِهِ، وَ یَسْرَحُوا فِی أَرْضِهِ، طَلَباً لِمَا فِیهِ نَیْلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْیَاهُمْ، وَ دَرَکُ الْآجِلِ فِی أُخْرَاهُمْ بِکُلِّ ذَلِکَ یُصْلِحُ شَأْنَهُمْ، وَ یَبْلُو أَخْبَارَهُمْ، وَ یَنْظُرُ کَیْفَ هُمْ فِی أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ، وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ، وَ مَوَاقِعِ أَحْکَامِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى. (؛ وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عِنْدَ الصَّبَاحِ وَ الْمَسَاءِ:، دعاء6)

أخرج ابن مردویه عن عبد الله بن مغفل قال قال رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم‏ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ع قَالَ یَا مَعْشَرَ الْحَوَارِیِّینَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَخَرَجَ الْحَوَارِیُّونَ فِی هَیْئَةِ الْعِبَادَةِ قَدْ تَضَمَّرَتِ الْبُطُونُ وَ غَارَتِ الْعُیُونُ وَ اصْفَرَّتِ الْأَلْوَانُ فَسَارَ بِهِمْ عِیسَى ع إِلَى فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ فَقَامَ عَلَى رَأْسِ جُرْثُومَةٍ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ أَنْشَأَ یَتْلُو عَلَیْهِمْ مِنْ‏  آیَاتِ اللَّهِ وَ حِکْمَتِهِ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ الْحَوَارِیِّینَ اسْمَعُوا مَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی لَأَجِدُ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ الَّذِی أَنْزَلَهُ‏  اللَّهُ فِی الْإِنْجِیلِ أَشْیَاءَ مَعْلُومَةً فَاعْمَلُوا بِهَا قَالُوا یَا رُوحَ اللَّهِ وَ مَا هِیَ قَالَ خَلَقَ اللَّیْلَ لِثَلَاثِ خِصَالٍ وَ خَلَقَ النَّهَارَ لِسَبْعِ خِصَالٍ فَمَنْ مَضَى عَلَیْهِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ هُوَ فِی غَیْرِ هَذِهِ الْخِصَالِ خَاصَمَهُ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَخَصَمَاهُ خَلَقَ اللَّیْلَ لِتَسْکُنَ فِیهِ الْعُرُوقُ الْفَاتِرَةُ الَّتِی أَتْعَبْتَهَا فِی نَهَارِکَ وَ تَسْتَغْفِرَ لِذَنْبِکَ الَّذِی کَسَبْتَهُ بِالنَّهَارِ  ثُمَّ لَا تَعُودُ فِیهِ وَ تَقْنُتَ فِیهِ قُنُوتَ الصَّابِرِینَ فَثُلُثٌ تَنَامُ وَ ثُلُثٌ تَقُومُ وَ ثُلُثٌ تَضَرَّعُ‏  إِلَى رَبِّکَ فَهَذَا مَا خَلَقَ لَهُ اللَّیْلَ وَ خَلَقَ النَّهَارَ لِتُؤَدِّیَ فِیهِ الصَّلَاةَ الْمَفْرُوضَةَ الَّتِی عَنْهَا تُسْأَلُ وَ بِهَا تُخَاطَبُ‏  وَ تَبِرَّ وَالِدَیْکَ وَ أَنْ تَضْرِبَ فِی الْأَرْضِ تَبْتَغِی الْمَعِیشَةَ مَعِیشَةَ یَوْمِکَ وَ أَنْ تَعُودُوا فِیهِ وَلِیّاً لِلَّهِ کَیْمَا یَتَغَمَّدَکُمُ اللَّهِ بِرَحْمَتِهِ وَ أَنْ تُشَیِّعُوا فِیهِ جَنَازَةً کَیْمَا تَنْقَلِبُوا مَغْفُوراً لَکُمْ وَ أَنْ تَأْمُرُوا بِمَعْرُوفٍ وَ أَنْ تَنْهَوْا عَنْ مُنْکَرٍ فَهُوَ ذِرْوَةُ الْإِیمَانِ وَ قِوَامُ الدِّینِ وَ أَنْ تُجَاهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تُزَاحِمُوا إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَ الرَّحْمَنِ فِی قُبَّتِهِ وَ مَنْ مَضَى عَلَیْهِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ هُوَ فِی غَیْرِ هَذِهِ الْخِصَالِ خَاصَمَهُ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَخَصَمَاهُ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. (الدر المنثور، ج5، ص357)