سفارش تبلیغ
صبا ویژن

631) سوره کهف (18) آیه50 وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا

بسم الله الرحمن الرحیم

631) سوره کهف (18) آیه50

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً

ترجمه

و هنگامی که به ملائکه گفتیم که برای آدم سجده کنید؛ پس سجده کردند جز ابلیس، از جن بود، پس از امر پروردگارش بیرون رفت؛ پس آیا اولیای خود را به جای من، او و ذریه‌اش قرار می‌دهید، در حالی که آنان دشمن شمایند؟! چه بد جایگزینی است برای ظالمان!

نکات ترجمه

«للْمَلائِکَةُ»

قبلا توضیح داده شد که درباره ریشه کلمه «مَلائِکَة» اختلاف است و به ترتیب، سه ریشه «ألک» و «لأک» و «ملک» برای آن مطرح شده که نظر اول و دوم ترجیح دارد و معنای لغوی آن در دو دیدگاه نخست، به معنای «پیام‌رسان» می‌باشد.

جلسه100 http://yekaye.ir/al-qadr-097-04/

«اسْجُدُوا» «فَسَجَدُوا»

ماده «سجد» است که درباره این ماده توضیح داده شد که خلاصه‌اش این است که به معنای «ابراز خضوعی است که هیچ گونه اثری از منیّت در شخص نماند» و این حالت بدنی خاص، جزء معنای کلمه نیست.

جلسه 166 http://yekaye.ir/sad-038-71-2/ و جلسه 224 http://yekaye.ir/2-baqare-03/

«فَسَقَ»

ماده «فسق» در اصل به معنای خروج از حالت اصلی‌ای است که شیء را در معرض ضرر قرار می‌دهد، چنانکه در مورد رُطَبی که از پوستش بیرون آید، و یا موشی که از لانه‌اش بیرون آید، به کار می‌رود. (مجمع البیان، ج‏6، ص733)[1]

کلمه «فاسق» [عُرفاً] به کسی می‌گویند که اگرچه دین خدا را پذیرفته، اما مرتکب گناه می‌شود، و اگر هم در مورد کافر به کار رود از باب این است که از احکام فطرت و عقل خارج شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص636) و از بسیاری از بزرگان اهل لغت مانند ابن‌الاعرابی (به نقل معجم مقاییس اللغة، ج‏4، ص503)[2] یا ابوعبید (به نقل مجمع البیان، ج‏6، ص734)[3] نقل شده که گفته‌اند این کلمه با اینکه جزء کلمات فصیح است اما در شعر جاهلی یافت نشده و بعد از استعمال قرآن در میان عرب فراوان استفاده شده است؛ و شاید بر این اساس است که برخی اساسا معنای اصلی ماده «فسق» را «خروج از اطاعت خدا» (معجم مقاییس اللغة، ج‏4، ص503) و یا «خروج از احکام شریعت» (مفردات ألفاظ القرآن، ص636) دانسته‌اند؛

در قرآن کریم، علاوه بر اینکه بارها منافق

(مثلا: إِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ توبه/67؛ ِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ؛ توبه/84)

و گاه مرتکبان گناهان بزرگ

(مثلا: نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتی‏ کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ؛ انبیاء/74)

را «فاسق» خوانده، اما مکرر «فاسق» را نقطه مقابل «مومن» قرار داده است:

(مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ، آل‌عمران/110؛ أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ، سجده/18؛ فَآتَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ، حدید/27)،

گویی انسان مسلمان، با گناه کردن و خروجش از دستور خدا، از ایمان خارج می‌شود؛ چنانکه فسق ورزیدن منجر به این می‌شود که شخص هیچگاه ایمان نیاورد: «کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» (یونس/33)

شاید در جمع‌بندی بتوان گفت در ادبیات قرآن کریم، «فاسق» نقطه مقابل «مومنی که عمل صالح انجام می‌دهد» است؛ یعنی اعم از کافر، منافق، و مسلمانی که براحتی گناه می‌کند:

«أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ» (سجده/20)

«فسوق» مصدر و به معنای «خروج» و ظاهرا در میانه کفر و عصیان است:

(حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان‏؛ حجرات/7)

و درباره معنای آن در آیه «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ‏» (حجرات/11)،گفته‌اند منظور این است که بدنام‌گذاری‌ای است که به کسی که مومن و مسلمان شده، بگویی: ای یهودی! یا ای نصرانی! و یا هر لقب دیگری که او از آن کراهت دارد به او بدهیم (لسان العرب، ج‏10، ص308) [یعنی بعد از ایمان، او را به عنوان شخصی خارج از ایمان، نام دهیم]

ماده «فسق» و مشتقات آن جمعا 54 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

توجه

درباره امر به سجده فرشتگان و سجده نکردن ابلیس قبلا در بحث از:

آیه 34 سوره بقره (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین‏)

جلسه 224 http://yekaye.ir/al-baqare-2-30/

و آیه11 سوره اعراف (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدین‏)

جلسه 231 http://yekaye.ir/al-aaraf-7-11/

و آیات 30-32 سوره حجر (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ؛ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُون‏؛ إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ‏؛ قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدین‏)

جلسات268-271، (به طور خاص جلسه 269 http://yekaye.ir/al-hegr-15-30/ و جلسه270 http://yekaye.ir/al-hegr-15-31/ )

بحث شد؛ از این رو، احادیث و نکات تدبری آن مجددا تکرار نمی‌شود.

البته آیات 72-74 سوره ص (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ؛ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ)

آیه 61 سوره اسراء (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طیناً)

و آیه116 سوره طه (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏)

نیز به همین جریان مربوط می‌باشد که از اینها فقط آیه72 سوره ص آن را بحث کردیم: http://yekaye.ir/sad-038-72/ و آن هم بحثی که به اینجا مرتبط شود ندارد.

حدیث

1) جمیل بن دراج می‌گوید: از امام صادق ع درباره ابلیس پرسیدم که آیا از فرشتگان بود و آیا از امر آسمان در او چیزی بود [= از آسمانیان به حساب می‌آمد]؟

فرمودند: نه از فرشتگان بود و نه از امر آسمان چیزی در او بود؛ از جن بود و همراه فرشتگان بود و فرشتگان چنین می‌دیدند که از آنهاست و خداوند می‌دانست که از آنها نیست؛ پس چون به سجده کردن امر شد، از او آنچه که بود، ظاهر شد.

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص328

عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ إِبْلِیسَ أَ کَانَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ هَلْ کَانَ یَلِی مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ شَیْئاً؟

قَالَ لَمْ یَکُنْ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَمْ یَکُنْ یَلِی مِنَ السَّمَاءِ شَیْئاً کَانَ مِنَ الْجِنِّ وَ کَانَ مَعَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَانَتِ الْمَلَائِکَةُ تَرَاهُ أَنَّهُ مِنْهَا وَ کَانَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَیْسَ مِنْهَا فَلَمَّا أُمِرَ بِالسُّجُودِ کَانَ مِنْهُ الَّذِی کَان‏.[4]

 

2) از امام صادق ع روایت شده است: هنگامی که خداوند آدم را آفرید و پیش از آنکه در او روح را بدمد، ابلیس بر او می‌گذشت و با پایش به او ضربه‌ای می‌زد و او تکان می خورد و ابلیس می‌گفت: برای چه آفریده شدی؟!

تفسیر العیاشی، ج‏2، ص328

عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ قَبْلَ أَنْ یَنْفُخَ فِیهِ الرُّوحَ کَانَ إِبْلِیسُ یَمُرُّ بِهِ فَیَضْرِبُهُ بِرِجْلِهِ فَیَدِبُّ فَیَقُولُ إِبْلِیسُ لِأَمْرٍ مَا خُلِقْت‏.[5]

 

3) روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هیچیک از شما نیست مگر اینکه شیطانی دارد.

گفتند: یا رسول الله! حتی شما؟

فرمود: حتی من! لیکن خداوند عز و جل مرا علیه او یاری کرده پس او تسلیم شده [اسلام آورده] و مرا جز به خوبی امر نمی‌کند.

مرآة العقول، ج‏9، ص384؛ الدر المنثور، ج‏6، ص17-18[6]

قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: ما منکم من أحد إلا و له شیطان قالوا: و لا أنت یا رسول الله؟ قال: و لا أنا إلا أن الله عز و جل أعاننی علیه فأسلم فلم یأمرنی إلا بخیر.

 

4) گفتگویی طولانی بین هارون‌الرشید و امام موسی کاظم ع روایت شده است. در فرازی از این گفتگو آمده:

هارون گفت: به من خبر بده از اولین کسی که الحاد ورزید و زندیق شد!

فرمود: اولین کسی که الحاد ورزید و در آسمان زندیق شد ابلیس لعین بود استکبار ورزید و بر برگزیده و انتخاب‌شدة الهی، حضرت آدم ع، فخرفروشی کرد و گفت «من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی»‌ () پس، از دستور پروردگارش سرپیچی کرد و الحاد ورزید و الحاد را در ذریه‌اش به ارث گذاشت تا روزی که آن ساعت برپا شود.

گفت: آیا ابلیس ذریه هم دارد؟

فرمود: بله؛ مگر این سخن خداوند عز و جل را نشنیده‌ای که فرمود «جز ابلیس، از جن بود، پس از امر پروردگارش سرپیچید؛ پس آیا اولیای خود را به جای من، او و ذریه‌اش قرار می‌دهید، در حالی که آنان دشمن شمایند؟! چه بد جایگزینی است برای ظالمان! آنان را نه بر خلقت آسمانها و زمین، و نه بر خلقت خودشان شاهد نگرفتم و هرگز گمراه‌کنندگان را یار نمی‌گیرم» (کهف/50-51) چرا که آنان ذریه آدم را گمراه می‌کنند با آراستن‌‌هایشان و دروغ‌شان و شعادت می دهند که خدایی جز الله نیست آن گونه که خداوند در این کلامش آنان را وصف فرمود «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفرید، با قاطعیت می‌گویند الله! بگو الحمدلله! بلکه اکثرشان نمی‌دانند» () یعنی آنان این را نمی گویند مگر از باب تلقین و خودنمایی و لفاظی.

تحف العقول، ص406

و من کلامه ع مع الرشید فی خبر طویل ذکرنا موضع الحاجة إلیه‏

... فَقَالَ هَارُونُ أَخْبِرْنِی عَنْ أَوَّلِ مَنْ أَلْحَدَ وَ تَزَنْدَقَ فَقَالَ مُوسَى ع أَوَّلُ مَنْ أَلْحَدَ وَ تَزَنْدَقَ فِی السَّمَاءِ إِبْلِیسُ اللَّعِینُ فَاسْتَکْبَرَ وَ افْتَخَرَ عَلَى صَفِیِّ اللَّهِ وَ نَجِیِّهِ آدَمَ ع فَقَالَ اللَّعِینُ‏ «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»‏ فَعَتَا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ وَ أَلْحَدَ فَتَوَارَثَ الْإِلْحَادَ ذُرِّیَّتُهُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ فَقَالَ وَ لِإِبْلِیسَ ذُرِّیَّةٌ فَقَالَ ع نَعَمْ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِ اللَّهِ «إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا؛ ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً» لِأَنَّهُمْ یُضِلُّونَ ذُرِّیَّةَ آدَمَ بِزَخَارِفِهِمْ وَ کَذِبِهِمْ وَ یَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَمَا وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی قَوْلِهِ «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏» أَیْ إِنَّهُمْ لَا یَقُولُونَ ذَلِکَ إِلَّا تَلْقِیناً وَ تَأْدِیباً وَ تَسْمِیَةً ...[7]

تدبر

1) «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً»

خداوند به فرشتگان دستور داد بر آدم سجده کنند و بدین‌سان مطیع بودن خود نسبت به انسان را نشان دهند. در این میان همه سجده کردند، غیر از ابلیس، که او از جن بود، اما بر اثر عبادت‌هایش توانسته بود هم‌افق با فرشتگان قرار گیرد.

او به خاطر سجده نکردن بر ما، از امر خدا بیرون شد؛ و خدا هم به خاطر اینکه او بر ما سجده نکرد، او را از آن مقامی که داشت برای همیشه بیرون راند.

با این حال، بسیاری از ما، به جای بندگی خدا، به ولایت او تن می دهیم؛ و به جای شریعت الهی، دستورات او را برنامه زندگی خود قرار می‌دهیم؛ و به جای وعده‌های پروردگار، به وعده‌های توخالی او دل می‌بندیم؛ و به جای پیروی از حق و عدالت، به پیروی از او، به ظلم و خارج کردن امور از جایگاه اصلی‌شان رو می‌آوریم؛ با اینکه او دشمن ماست؛ آن هم دشمنی قسم‌خورده.

در یک کلام،

خدایی که ما را آفرید و او را به خاطر اینکه مطیع ما نشد، از بارگاه قدس خود بیرون کرد، کنار می‌گذاریم؛ و اطاعت اویی را که همه برنامه‌اش به زمین زدن ماست، سرلوجه زندگی خود قرار می دهیم!

واقعا چه معامله بدی است که می‌کنیم!

راستی چرا چنین می‌کنیم؟!

آیا خدا را واقعا باور نداریم؟ یا شیطنت شیطان را؟ یا ...؟

 

2) «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»

خدا دستور سجده داد، فرشتگان سجده کردند اما شیطان سجده نکرد، او از جن بود، پس از امر پروردگارت سرپیچی کرد.

نتیجه:

الف. «او از جن بود»؛ پس، فرشتگان، از جن نیستند؛[8]

ب. «او از جن بود، پس از امر خدا سرپیچی کرد»، پس، فرشتگان هیچگاه از امر خدا سرپیچی نمی‌کنند: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون‏: خدا را عصیان نکنند و انجام دهند آنچه را که بدان امر شوند» (تحریم/6)

 

3) «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ»

شروع عبارت با تعبیر «أ فـ» (آیا پس) نشان دهنده توبیخی بودن این جمله است: مقصود از قبول ولایت او، که موجب شده خداوند انسانها را توبیخ کند، چیست؟

الف. مقصود ولایت در اطاعت است، یعنی اینکه انسان، به جای اطاعت از خداوند، به اطاعت او که انسان را به دنیادوستی  و غفلت و می‌خواند روی آورد. وقتی او با انسان دشمن است، چرا انسان فریب او را می‌خورد و او را اطاعت می‌کند؟! (المیزان، ج13، ص325)

ب. ممکن است مقصود ولایت در تدبیر باشد، و مخاطب آن دسته از مشرکانی باشند که خدا را قبول دارند؛ اما چون برای شیطان استقلال قائلند، برای اینکه از شر بدی‌های شیطان در امان بمانند، به پرستش و اطاعت وی رو می‌آورند (چنانکه همین امروز هم مبنای عده‌ای از شیطان‌پرستان، همین تلقی است که او را بپرستیم تا ما را اذیت نکند). آنگاه معنای این توبیخ آن است که واقعا آیا انسان عاقل، در حالی که می‌داند کسی دشمن اوست، صرفا به خاطر اینکه دشمنش او را اذیت نکند، از او اطاعت می‌کند؟ (المیزان، ج13، ص325) به تعبیر دیگر، اگر او واقعا دشمن است، آیا این احتمال جدی تر نیست که تبعیت از او، او را بر شخص مسلط‌تر کند و او توان اذیت‌کردن بیشتری پیدا کند؟!

ج. ...

 

4) «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً»

چرا با اینکه شروع کلام با تعبیر «قلنا» («ما» گفتیم) بود، در مورد سرپیچی شیطان فرمود «عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» و نفرمود «عن امرنا» و در توبیخ مخاطب هم فرمود «أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی» و نفرمود «من دوننا»؟

الف. برای اینکه قبح و زشتی اقدام‌های مذکور (اقدام شیطان، اقدام کسانی که او را به جای خدا ولیّ می‌گیرند)‌ بهتر معلوم شود (المیزان، ج13، ص325) (شیطان امر «پروردگار خودش» را زیر پا نهاد؛ «شما» هم غیر از «من» سراغ کس دیگر می‌روید؟!)

ب. در دومی، برای اینکه بد بودن این جایگزینی (بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً) بهتر معلوم گردد (المیزان، ج13، ص325).

ج. ...

 

5) «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً»

آیات قبل و بعد همگی درباره قیامت است. یکدفعه چرا این دو آیه (این آیه و آیه بعد) بحث را به ابتدای خلقت برد؟

تا فردا در این سوال بیندیشیم.

 

این را در کانال نگذاشتم

6) «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»

یک معنای ساده این عبارت آن است که تعبیر «فسق» را به معنای سرپیچی کردن بگیریم و «امر» را هم «دستور»، و اشاره به دستور سجده؛ که در این صورت، معنای آیه کاملا شبیه آیه‌ای می‌شود که فرمود «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏: سجده کردند جز ابلیس که سرپیچی کرد» (بقره/34)

در عین حال که معنای فوق درست است، اما به نظر می‌رسد که معنای دیگری هم می‌توان از این آیه استنباط کرد که آن هم کاملا درست باشد (و بارها بیان شد که طبق قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، نیازی نیست که تنها یکی از این معانی را، به عنوان مراد واقعی خداوند قلمداد کنیم)

کلمه فسق، چنانکه در نکات ترجمه اشاره شد، در اصل به معنای خروج است؛ کلمه «امر» هم چنانکه از بسیاری از آیات برمی‌آید، در قرآن کریم معنای خاصی هم دارد و آن اشاره به «عالم امر»، در قبال «عالم خَلق» است (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر؛ اعراف/54)؛ یعنی مرتبه بالاتری از عالَم که اموری که در اینجا بتدریج در جریانند در آنجا یکجا حاضرند و سنخ آنجا از سنخ «کن فیکون» می‌باشد. (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛ یس/82) (تفصیل این معنا از «امر» در المیزان، ج8، ص150-153) یعنی می‌خواهد اشاره کند که شیطان با این کارش «از مرتبه عالَم امر خداوند خارج شد». یکی از مویدات این معنا آمدن حرف «فـ» است که نشان می‌دهد فسق پس از سجده نکردن رخ داد، در حالی که اگر تنها معنای اول مد نظر بود باید این فسق را همان سجده نکردن معرفی می‌کرد و حرف «و» می‌آورد.

 

7)‌ «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی‏ وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً»

آنان که به جاى خدا پیرو شیطان مى‏شوند، ستمگرند. (تفسیر نور، ج‏7، ص185)

 

 

 


[1] . الفسق الخروج إلى حال تضر یقال فسقت الرطبة إذا خرجت من قشرها و فسقت الفأرة إذا خرجت من حجرها

[2] . الفِسْق، و هو الخُروج عن الطَّاعة. تقول العرب: فَسقَتِ الرُّطَبَةُ عن قِشْرها: إذا خرجَتْ، حکاه الفَرَّاء. و یقولون: إنّ الفأرة فُوَیْسِقة، و جاء هذا فى الحدیث. قال ابنُ الأعرابىِّ: لم یُسْمع قَطُّ فى کلامِ الجاهلیَّة فى شعرٍ و لا کلامٍ: فاسق. قال: و هذا عجبٌ، هو کلامٌ عربىٌّ و لم یأتِ فى شعرٍ جاهلىٍّ

[3] . قال أبو عبیدة: هذه التسمیة لم نسمعها فی شی‏ء من أشعار الجاهلیة و لا أحادیثها و إنما تکلم بها العرب بعد نزول القرآن و قال المبرد: الأمر على ما ذکره أبو عبیدة و هی کلمة فصیحة على ألسنة العرب.

[4] . شبیه این روایتی دیگر در ج1 ص33 دارد که در جلسه224 حدیث2 گذشت http://yekaye.ir/al-baqare-2-30/ .

[5] . این روایت هم در همانجا قابل توجه است: عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ إِبْلِیسَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ مُشَافَهَةً فَقَالَ وَ عِزَّتِکَ لَئِنْ أَعْفَیْتَنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ لَأَعْبُدَنَّکَ عِبَادَةً مَا عَبَدَهَا خَلْقٌ مِنْ خَلْقِکَ. (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص328)

[6] . این روایات را سیوطی آورده است که در جایی که کلمه شیطان را دارد تتمه را ندارد و در جای که تتمه را دارد از کلمه جن استفاده شده:

و أخرج ابن حبان و البغوی و ابن قانع و الطبرانی و ابن مردویه عن شریک بن طارق رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم لیس منکم أحد الا و معه شیطان قالوا و معک یا رسول الله قال و معى الا أن الله أعاننی علیه فاسلم

و أخرج مسلم و ابن مردویه عن عائشة رضى الله عنها أن رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم خرج من عندها لیلا قالت فغرت علیه فجاء فرأى ما اصنع فقال ما لک یا عائشة أغرت فقلت و ما لی لا یغار مثلی على مثلک فقال أقد جاء شیطانک قلت یا رسول الله أ معى شیطان قال نعم و مع کل انسان قلت و معک قال نعم و لکن ربى أعاننی علیه حتى أسلم

و أخرج مسلم و ابن مردویه عن عبد الله بن مسعود رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم ما منکم من أحد الا و قد وکل الله به قرینه من الجن قالوا و إیاک یا رسول الله قال و إیای الا ان الله أعاننی علیه فاسلم فلا یأمرنی الا بخبر

و أخرج ابن مردویه عن ابن عباس رضى الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله علیه و [آله و] سلم ما منکم من أحد الا و قد وکل الله به قرینه من الجن قالوا و إیاک یا رسول الله قال و إیای الا ان الله أعاننی علیه فاسلم

[7] . وَ مَنْ لَمْ یَعْلَمْ وَ إِنْ شَهِدَ کَانَ شَاکّاً حَاسِداً مُعَانِداً وَ لِذَلِکَ قَالَتِ الْعَرَبُ مَنْ جَهِلَ أَمْراً عَادَاهُ وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْهُ عَابَهُ وَ أَلْحَدَ فِیهِ لِأَنَّهُ جَاهِلٌ غَیْرُ عَالِمٍ وَ کَانَ لَهُ ع مَعَ أَبِی یُوسُفَ الْقَاضِی کَلَامٌ طَوِیلٌ لَیْسَ هُنَا مَوْضِعُه‏.

[8] . البته اینکه از جن بود لزوما به این معناست که به هیچ عنوان از فرشتگان نبود و روایات در این زمینه متفاوتند که ابتدا دو دسته روایت اشاره می‌شود:

الف. روایاتی که ظاهرا جن بودن وی انکار می‌شود مانند حدیث2 که گذشت و اینها قبلا هم گذشت و نمونه دیگرش این روایت:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَسَنِ الْجُرْجَانِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد ... ثُمَّ قَالَ ع أَ وَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُخَلِّ الدُّنْیَا مِنْ نَبِیٍّ قَطُّ أَوْ إِمَامٍ مِنَ الْبَشَرِ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ جَلَّ یَقُولُ‏ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ‏ مِنْ رَسُولٍ یَعْنِی إِلَى الْخَلْقِ‏ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَأَخْبَرَ أَنَّهُ لَمْ یَبْعَثِ الْمَلَائِکَةَ إِلَى الْأَرْضِ لِیَکُونُوا أَئِمَّةً وَ حُکَّاماً وَ إِنَّمَا کَانُوا أُرْسِلُوا إِلَى أَنْبِیَاءِ اللَّهِ قَالا فَقُلْنَا لَهُ‏ فَعَلَى هَذَا أَیْضاً لَمْ یَکُنْ إِبْلِیسُ أَیْضاً مَلَکاً فَقَالَ لَا بَلْ کَانَ مِنَ الْجِنِّ أَ مَا تَسْمَعَانِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‏ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِ‏ فَأَخْبَرَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْجِنِّ وَ هُوَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ‏ ... (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص270)

ب. روایاتی که ظاهرا جن را از فرشتگان می‌دانند:

قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیْبِیٌّ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّانِ عَنْ أَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ سَیِّدِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ:... قَالَ الْمُفَضَّلُ نَعَمْ یَا مَوْلَایَ: فَالْجَانُّ قَالَ الصَّادِقُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَسْکَنَ خَلْقَ الْمَاءِ فِی الْبِحَارِ وَ الْأَنْهَارِ وَ الْیَنَابِیعِ وَ مَنَاقِعِ الْمَاءِ حَیْثُ کَانَتْ مِنَ الْأَرْضِ وَ أَسْکَنَ الْجَانَّ الَّذِی خَلَقَهُ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ فَقَامَتْ فِیهِمُ النُّذُرُ وَ الرُّسُلُ وَ نَطَقُوا بِأَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ لُغَةً وَ أَمَرَ إِبْلِیسَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ وَ السُّجُودُ هُوَ الطَّاعَةُ لَا الصَّلَاةُ فَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ قَالَ لَا أَسْجُدُ لِبَشَرٍ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ* فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ وَ عَصَى اللَّهَ وَ قَاسَ وَیْلَهُ النَّارَ بِالنُّورِ وَ ظَنَّ أَنَّ النَّارَ أَفْضَلُ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ النُّورَ الَّذِی فِی آدَمَ وَ هُوَ الرُّوحُ الَّتِی نَفَخَهَا اللَّهُ فِیهِ کَانَ أَفْضَلَ مِنَ النَّارِ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا إِبْلِیسُ لَفَسَدَ قِیَاسُهُ. قَالَ الْمُفَضَّلُ یَا مَوْلَایَ: أَ وَ لَیْسَ یُقَالُ إِنَّ إِبْلِیسَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، قَالَ بَلَى یَا مُفَضَّلُ هُوَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، لَا الرُّوحَانِیَّةِ وَ لَا النُّورَانِیَّةِ، وَ لَا سُکَّانِ السَّمَاوَاتِ، وَ مَعْنَى مَلَائِکَةٍ هُوَ اسْمٌ وَاحِدٌ فَیُصْرَفُ فَهُوَ مَلَکٌ وَ مَالِکٌ وَ مَمْلُوکٌ هَذَا کُلُّهُ اسْمٌ وَاحِدٌ وَ کَانَ أَمْلَاکَ الْأَرْضِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ وَ قَوْلَهُ تَعَالَى: وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ وَ قَالَ: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ وَ قَوْلَهُ: قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَدا (الهدایة الکبرى، ص437)

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هَاشِمٍ الدُّورِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ [ع‏] قَالَ: هَبَطَ جَبْرَئِیلُ ع عَلَى النَّبِیِّ ص وَ هُوَ فِی بَیْتِ [مَنْزِلِ‏] أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ مَلَأً مِنْ مَلَائِکَةِ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ یُجَادِلُونَ فِی شَیْ‏ءٍ حَتَّى کَثُرَ بَیْنَهُمُ الْجِدَالُ فِیهِ وَ هُمْ مِنَ الْجِنِّ مِنْ قَوْمِ إِبْلِیسَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ« فَأَوْحَى اللَّهُ [تَعَالَى‏] إِلَى الْمَلَائِکَةِ قَدْ کَثُرَ جِدَالُکُمْ فَتَرَاضَوْا بِحَکَمٍ مِنَ الْآدَمِیِّینَ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ قَالُوا قَدْ رَضِینَا بِحَکَمٍ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ [ص‏] فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِمْ بِمَنْ [فَمَنْ‏] تَرْضَوْنَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ] قَالُوا [قَدْ] رَضِینَا بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ [ع‏] فَأَهْبَطَ [فهبط] اللَّهُ مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَةِ سَمَاءِ الدُّنْیَا بِبِسَاطٍ وَ أَرِیکَتَیْنِ فَهَبَطَ [فأهبط] عَلَى [إِلَى‏] النَّبِیِّ [ص‏] فَأَخْبَرَهُ بِالَّذِی جَاءَ فِیهِ فَدَعَا النَّبِیُّ [ص‏] بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ [ع‏] وَ أَقْعَدَهُ عَلَى الْبِسَاطِ وَ وَسَّدَهُ [وسداه‏] بِالْأَرِیکَتَیْنِ ثُمَّ تَفَلَ فِی فِیهِ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ ثَبَّتَ [ثَبَّتَکَ‏] اللَّهُ قَلْبَکَ وَ صَیَّرَ حُجَّتَکَ بَیْنَ عَیْنَیْکَ ثُمَّ عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ [فَإِذَا نَزَلَ‏] قَالَ [فَقَالَ‏] یَا مُحَمَّدُ [إِنَ‏] اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ. (تفسیر فرات الکوفی، ص199)

و حتی در نقل قول از مفسرانی همچون ابن‌عباس هر دو قول روایت شده است:

رُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ الْمَلَائِکَةَ کَانَتْ تُقَاتِلُ الْجِنَّ فَسُبِیَ إِبْلِیسُ وَ کَانَ صَغِیراً وَ کَانَ مَعَ الْمَلَائِکَةِ فَتُعُبِّدَ مَعَهَا بِالْأَمْرِ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ فَسَجَدُوا وَ أَبَى إِبْلِیسُ فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ. (بحار الأنوار، ج‏11، ص131)

و روى مجاهد و طاوس عن ابن‌عباس أیضا أنه کان إبلیس قبل أن یرتکب المعصیة ملکا من الملائکة اسمه عزازیل و کان من سکان الأرض و کان سکان الأرض من الملائکة یسمون الجن و لم یکن من الملائکة أشد اجتهادا و أکثر علما منه فلما تکبر على الله و أبى‏ للسجود لآدم و عصاه لعنه و جعله شیطانا و سماه إبلیس و کان من الکافرین أی کان کافرا فی الأصل أو کان فی علمه تعالى منهم أو صار منهم. (بحار الأنوار، ج‏11، ص131)

در هر صورت، در این آیه هم ابتدای خطاب، خطاب به فرشتگان است و شیطان هم از این میان استثنا شده است. اما بلافاصله او از جنیان معرفی شده است. بالاخره آیا شیطان فرشته بود یا جن؟

بسیاری از مفسران، و نیز ظاهر بسیاری از روایات، این است که این آیه نشان می‌دهد که شیطان واقعا از جن بوده که توانسته سرپیچی کند؛ و بودنش در میان فرشتگان، صرفا از باب عبادتهایش بوده، نه اینکه ذاتش از آنها باشد. با این حال برخی بر این باورند که او از فرشتگان بوده و آنگاه این آیه را دو گونه تفسیر کرده‌اند: برخی گفته‌اند ـجن» به معنای لغویش مد نظر است، یعنی او از کسانی بود که مستور از دیدگانند؛ و دوم اینکه جنیان هم در اصل یک گروهی از فرشتگان‌اند (به نقل مجمع‌البیان، ج6، ص735)؛ و دیدیم که  برخی از روایات هم این را تایید می‌کنند.

شاید وجه جمع این دو دسته روایات این باشد که سوال «آیا شیطان فرشته بود یا جن؟» سوالی است که بد طراحی شده، و از این رو، پاسخهایش گیج‌کننده است. در این سوال، فرض بر این گذاشته شده که این دو لزوماً در برابر همدیگرند. در حالی که گزینه سومی هم ممکن است و آن اینکه اساساً جنیان گروهی از موجودات از جنس فرشتگان بوده باشند که امکان عصیان برای آنها هم وجود داشته باشد؛ و با آفریده شدن حضرت آدم ع تمایز بین آنان پدید آمده باشد؛ آنان که امکان عصیان (اختیار به همان معنایی که در مورد انسان هم هست) دارند جن نامیده شدند و آنان که چنین امکانی در موردشان منتفی است، ملائکه.