602) سوره کهف (18) آیه21 وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَع
بسم الله الرحمن الرحیم
602) سوره کهف (18) آیه21
وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً
ترجمه
و این چنین [خودشان و دیگران را] بر [حال و وضع] آنان آگاه ساختیم تا بدانند که قطعا وعده خداوند حق است و قطعا آن ساعتی است که تردیدی در آن نیست، در آن هنگام که بینشان در کارشان با هم نزاع میکردند، پس گفتند بر آنان بنایی [دیواری] بنا کنیم، پروردگارشان بدانها داناتر است، آنان که بر کارشان غلبه یافتند گفتند قطعا بر آنان مسجدی برخواهیم گرفت.
نکات ترجمه
«أَعْثَرْنا»
وقتی چیزی به پای اسب برخورد کند و او را به زمین بزند تعبیر «عثر الفرس» به کار میرود (کتاب العین، ج2، ص105) و «عاثور» گودالی است که برای به دام انداختن شیر حفر میکنند (مجمع البیان، ج6، ص707)
برخی گفتهاند اصل این ماده دلالت دارد بر «ورود در جایی به طور ناگهانی و بدون توجه» (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج8، ص32)؛ و برخی نظرشان این است که ماده «عثر» در اصل به معنای «سقوط و افتادن» میباشد و کاربرد آن در خصوص «اطلاع یافتن بر چیزی، بویژه در موردی که دیگران از آن آگاه نیستند» به نحو مجازی بوده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص546) اما برخی همین را معنای اصلی این ماده دانستهاند (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص228).
در قرآن کریم این ماده تنها 2 بار در قرآن کریم به کار رفته است (مورد دیگر: فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْما، مائده/107) که در هر دو بار در همین معنای اخیر به کار رفته است.
«ابْنُوا» «بُنْیاناً»
ماده «بنی» در اصل به معنای «چیزی را به چیزی منضم کردن» است (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص303) به منظور اینکه بنایی با شکل و هیئت خاصی حاصل شود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص344) که عموما در معنای بنا کردن و ساختمانسازی به کار میرود.
هم «بِناء» و هم «بُنْیَان» مصدر هستند که به صورت اسم هم به کار میروند؛ و در این صورت اسم هستند برای چیزی که بنا میشود (الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءًا، بقره/22؛ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِد، نحل/26) (أساس البلاغة، ص52).
درباره «بنیان» برخی گفتهاند که واحدی است که جمع ندارد [یعنی واحد و جمعش یکسان است] (کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ، صف/4؛ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّه، توبه/109) (مفردات ألفاظ القرآن، ص147) و برخی گفتهاند این کلمه «جمع» است و مفردش «بنیانة» است [همانند تمر و تمره] (المحیط فی اللغة، ج10، ص405)
لازم به ذکر است که «بنیان» گاه به طور خاص معنای «دیوار» (الحائط؛ الجدار) هم به کار میرود (کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ؛ مجمع البحرین، ج1، ص63) و بعید نیست که در این آیه هم به همین معنا باشد.
«مَبنیّ» اسم مفعول از «بنی» است [= بنا شده] که وقتی در وصف ساختمانی به کار میرود منظور ساختمان برافراشته و چشمنواز است (تاج العروس، ج19، ص221) و مونث آن «مَبْنِیَّة» میشود (لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ؛ زمر/20)
ماده «بنی» و مشتقات آن جمعاً 20 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
(لازم به ذکر است که این ماده غیر از ماده «بنو» است که «ابن: فرزند» از آن ساخته میشود)
اختلاف قرائت[1]
حدیث
1) [در ادامه حدیث1 جلسه599] از امام باقر ع درباره این آیات روایت شده است:
«وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ» یعنی [این چنین آنان را] بر آن جوانان [= اصحاب کهف] مطلع ساختیم «تا بدانند که قطعا وعده خداوند حق است» در مورد برانگیختن [قیامت] «و قطعا آن ساعتی است که تردیدی در آن نیست» یعنی هیچ شکی نیست که آن حتما واقع میشود.
تفسیر القمی، ج2، ص34
وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ ... وَ قَوْلُهُ «وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ» یَعْنِی أَطْلَعْنَا عَلَى الْفِتْیَةِ «لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» فِی الْبَعْثِ «وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها» یَعْنِی لَا شَکَّ فِیهَا بِأَنَّهَا کَائِنَةٌ.[2]
2) از امام باقر ع روایت شده است که در میان آنچه لقمان به فرزندش نصیحت کرد آمده است:
فرزندم! اگر در مورد مرگ شک داری از خویش خواب را دور کن، و هرگز نخواهی توانست؛
و اگر در برانگیخته شدن شک داری، از خودت بیدار شدن را دور کن، و هرگز نخواهی توانست؛
پس اگر بیندیشی خواهی دانست که خویشتنت به دست غیر خودت است؛
و همانا خواب به منزله مرگ است و بیداری بعد از خواب به منزله برانگیخته شدن پس از مرگ.
قصص الأنبیاء ع (للراوندی)، ص191
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٍ مِنْهُمْ الْأَخَوَانِ الشَّیْخُ مُحَمَّدِ وَ عَلِیِّ ابْناً عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ السَّیِّدِ أَبِی الْبَرَکَاتِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْحُسَیْنِی عَنْ ابْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ النَّخَعِیِّ عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: کَانَ فِیمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ ع ابْنِهِ أَنْ قَالَ:
یَا بُنَیَّ إِنْ تَکُ فِی شَکٍّ مِنْ الْمَوْتِ فَارْفَعْ عَنْ نَفْسِکَ النَّوْمِ وَ لَنْ تَسْتَطِیعُ ذَلِکَ وَ إِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِنْ الْبَعْثَ فَادْفَعْ عَنْ نَفْسِکَ الِانْتِبَاهِ وَ لَنْ تَسْتَطِیعُ ذَلِکَ فَإِنَّکَ إِذَا فَکَّرْتَ عَلِمْتَ أَنْ نَفْسِکَ بِیَدِ غَیْرُکَ وَ إِنَّمَا النَّوْمِ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا الْیَقَظَةِ بَعْدَ النَّوْمِ بِمَنْزِلَةِ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ.[3]
3) در معتبرترین منابع اهل سنت روایت شده است:
پیامبر خدا ص به اصحابش آموزش داده بود که به زیارت قبور بروند و بگویند سلام بر اهل این دیار از مومنان و مسلمانان؛ و همانا ما انشاء الله به شما ملحق میشویم، و از خداوند برای خودمان و برای شما درخواست عافیت داریم.
صحیح مسلم، ج3، ص671
حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، وَزُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْأَسَدِیُّ، عَنْ سُفْیَانَ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مَرْثَدٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ:
کَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ یُعَلِّمُهُمْ إِذَا خَرَجُوا إِلَى الْمَقَابِرِ، فَکَانَ قَائِلُهُمْ یَقُولُ - فِی رِوَایَةِ أَبِی بَکْرٍ -: السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ الدِّیَارِ، - وَفِی رِوَایَةِ زُهَیْرٍ-: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الدِّیَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُسْلِمِینَ، وَإِنَّا، إِنْ شَاءَ اللهُ لَلَاحِقُونَ، أَسْأَلُ اللهَ لَنَا وَلَکُمُ الْعَافِیَةَ.[4]
و همچنین از عمر روایت کردهاند که پیامبر ص فرمود: کسی که قبر مرا زیارت کند یا مرا زیارت کند من شفیع او خواهم بود ویا بر این کارش شهادت خواهم داد.
(در منابع شیعه این سخن پیامبر ص از طریق امام صادق ع و امام باقر ع روایت شده است: قرب الإسناد، ص65)[5]
مسند ابیداود الطیالسی، ج1، ص66؛ السنن الکبری (بیهقی) ج5، ص403؛ مسند الفاروق (ابنکثیر)، ص327-328
حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا سَوَّارُ بْنُ مَیْمُونٍ أَبُو الْجَرَّاحِ الْعَبْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی رَجُلٌ مِنْ آلِ عُمَرَ، عَنْ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ زَارَ قَبْرِی» أَوْ قَالَ: «مَنْ زَارَنِی کُنْتُ لَهُ شَفِیعًا أَوْ شَهِیدًا»
و همچنین از رسول الله ص روایت کردهاند که فرمودند:
کسی که مرا بعد از مرگم زیارت کند همانند کسی است که مرا در زندگیام زیارت کرده باشد.
سنن الدار القطنی، ص332؛ المجالسه و جواهر العلم، ص444[6]؛ شعبالایمان، ج6، ص46
حَدَّثَنَا أَبُو عُبَیْدٍ , وَالْقَاضِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ , وَابْنُ مَخْلَدٍ , قَالُوا: نا مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِیدِ الْبُسْرِیُّ , نا وَکِیعٌ , نا خَالِدُ بْنُ أَبِی خَالِدٍ , وَأَبُو عَوْنٍ , عَنِ الشَّعْبِیِّ , وَالْأَسْوَدِ بْنِ مَیْمُونٍ , عَنْ هَارُونَ بْنِ أَبِی قَزَعَةَ , عَنْ رَجُلٍ مِنْ آلِ حَاطِبٍ , عَنْ حَاطِبٍ , قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ زَارَنِی بَعْدَ مَوْتِی فَکَأَنَّمَا زَارَنِی فِی حَیَاتِی.[7]
تدبر
1) «وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»
این آیه از آیاتی است که با توجه به اینکه فرازی از داستان اصحاب کهف را حذف کرده و نیز به خاطر وضعیت نحویاش (ضمایر و ...) معانی بسیار متعددی از آن برداشت شده است. در اینجا فقط به مشهورترین برداشت اشاره میکنیم:
ظاهرا داستان محذوف چنین است که یکی از اصحاب کهف برای تهیه غذا به شهر میرود ولی با توجه به اینکه سکهای که برای خرید غذا میدهد از رونق افتاده بود، توجه افراد را به خود جلب میکند و راز آنها برملا میشود و همراه با حاکم این زمان - که موحد بوده - و عدهای از مردم به سراغ بقیه دوستانش در غار میآیند؛ و البته موقعیتی بوده که عدهای از مردم درباره قیامت هم دچار تردید بودهاند و در واقع نزاعی بین موحدان آخرتباور و کسانی که در آخرت تردید واشتهاند در مردم وجود داشته است.
اکنون آیه میفرماید:
"و این چنین بود که [آن مردم] را از احوال اینان [= اصحاب کهف] مطلع ساختیم تا [همه آن مردم] بدانند که وعده خداوند حق است و در آن ساعت [وقوع قیامت] هم تردیدی نیست؛ در هنگامی که بین آنها [مردمی که سراغ اصحاب کهف آمده بودند] نزاعی [بر سر وقوع یا عدم وقوع قیامت] واقع شده بود."
دوباره آیه قسمتی از واقعه را حذف کرده (اینکه آن شخصی که به شهر رفته بود به بقیه گفت شما وارد نشوید که دوستانم هراسان نشوند و من بروم به آنها اطلاع دهم و وقتی اطلاع داد نهایتا آنان از خدا خواستند که آنها را دیگر بار بمیراند و سپس درباره اینکه اکنون با آنها چه کنند بین مردمی که آمده بودند اختلاف افتاد) و سپس ادامه میدهد:
"[عدهای، که ظاهرا همانهایند که قیامت را انکار میکردند و وقوع این واقعه به ضررشان تمام شده بود] گفتند دیواری بر آنان بنا کنید [تا دیگر کسی بدانان دسترسی نداشته باشد، چرا که] پروردگارشان به وضع و حال آنان آگاهتر است [و اگر میخواست اینها مطرح باشند آنها را دوباره بلافاصله نمیمیراند؛] و کسانی که برای [به دست گرفتن] امورشان [= امور اصحاب کهف] تسلط یافتند گفتند حتما ما بر سر مزار اینان مسجدی خواهیم ساخت [تا یاد آنها زنده بماند و همواره نشانهای باشند برای موحدانِ آخرتباور]."
المیزان، ج13، ص263-267؛ مجمع البیان، ج6، ص710-711؛ البحر المحیط، ج7، ص157-159
تمامی مواردی که داخل کروشه گذاشته شده، مواردی است که برای اینکه این معنای خاص از آیه فهمیده شود به متن افزوده شد و با عوض کردن این افزودهها، گزینههای دیگری هم برای معنای این آیه میتوان در نظر گرفت که در تفاسیر فوق هم به آنها به عنوان اقوال دیگر اشاره شده است؛ اما این معنا مشهورترین و پرطرفدارترین معنایی است که در روایات، و نیز در اغلب تفاسیر شیعه و سنی برای این آیه مطرح شده است.
مجددا یادآوری میشود که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست بسیاری از معانی محتمل دیگری که برای این آیه وجود دارد واقعا مد نظر بوده باشد و خداوند با این آیه نکات مختلف متعددی را بیان کرده باشد.
2) «وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ + لِـ + یَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فیها»
با اینکه همین که خداوند وعده دهد کافی است که آن مطلب حق باشد؛ با این حال، خداوند گاه کارهایی انجام میدهد تا حقانیت وعدهاش بر همگان کاملا آشکار شود.
3) «فیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»
حتی معجزهای مثل واقعه اصحاب کهف هم میتواند بهانه باشد برای نزاع در درون جامعه!
جالب اینجاست که آنان که میخواهند این واقعه فراموش شود مساله را به خدا و اینکه خدا به کار اینها آگاهتر است ارجاع میدهند؛ اما کسانی که موضع حق را دارند، با این بهانهها دست از موضع خویش برنمیدارند.
ثمره جامعهشناسی دینی
صرف اینکه امری مایه سوءاستفاده و نزاع و ... میشود بتنهایی دلیل نمیشود که آن امر را کنار بگذاریم. هر حقیقتی ظرفیت سوءاستفاده هم دارد و وقتی دل بیمار شد هر معجزهای را هم بهانه میکند تا در جامعه نزاع بیندازد.
پس به صرف اینکه عدهای نزاع انداختند نباید موحدان کنار بکشند و کار را به کسانی واگذار کنند که قصد سوءاستفاده دارند. [تعبیر «غلبوا علی امرهم» چهبسا نشانگر این است که چه اندازه قاطعانه بر موضع خود اصرار کردهاند که خداوند از غلبه آنان سخن میگویند]
4) «وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فیها ... قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»
تجدید بنا و بزرگداشت قبور اولیاء و صالحان که یاد آنها انسان را به یاد خدا میاندازد، و بنا کردن مسجدی بر مزار آنان که محل مراجعه عمومی شود، در امتهای گذشته رایج بوده و قرآن مجید هم با تجلیل از این اقدام در مورد کسانی که مسجدی را در کنار قبر اصحاب کهف بنا کردند یاد میکند؛ پس تجلیل و تعظیم قبور پیامبر ص و اهل بیت ایشان هم امری لازم است. (المزار (للشهید الاول)، ص2)[8]
و به طور خلاصه، ساختن مسجد بر مزار اولیاى خدا، ریشهى قرآنى دارد. (تفسیر نور، ج7، ص156)
نکته تخصصی دینشناسی
متاسفانه وهابیت تبلیغاتی راه انداخته است در مذمت زیارت بزرگان دین؛ و این را شرک معرفی میکند! و با همین توجیه نابخردانه بارگاه ائمه بقیع ع را تخریب کردند!
عدهای از افرادی که هم با قرآن ناآشنایند و هم از سنت نبوی ص به دورند، با چنین تبلیغاتی همراه میشوند. این آیه بخوبی نشان میدهد که بنا کردن مسجد و عبادتگاهی در کنار مزار صالحان و اولیاءالله یک سنت حسنه بوده است و در روایات نبوی (از جمله روایات معتبر نزد اهل سنت) نیز بر چنین کاری اصرار شده است. (حدیث3)
چون از پاسخهای زیر چندان مطمئن نبودم این را در کانال نگذاشتم.
5) «فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»
چرا سخن اول را با تعبیر خطاب «ابنو علیهم بنیانا: بر آنان بنیانی بنا کنید» آورد ولی سخن دوم را با تعبیر متکلم «ما بر آنان مسجدی برخواهیم گرفت»؟
الف. میخواهد نشان دهد که واقعا دو گروه شدند و اختلافی پیش آمد و در این میان جریان امور در دست موحدان بود. در واقع، اصحاب کهف در زمانهای بیدار شدند که حکومت در دست موحدان بود و آن کسانی که باقی ماندن یاد اینان را خوش نداشتند عملا قدرت را هم در اختیار نداشتند بلکه فقط در حد پیشنهاد سخنی را خطاب به موحدان مطرح کردند؛ اما موحدان که قدرت را هم در اختیار داشتند گفتند ما آنچه خود صلاح بدانیم انجام میدهیم.
ب. اغلب افراد سطحى و سادهاندیش، حال کار ندارند و به دیگران مىگویند کار کنند، ولى افراد نیرومند مىگویند ما خودمان انجام مىدهیم. (تفسیر نور، ج7، ص156)
[1] . و قرأ الحسن و عیسى الثقفی: غلبوا بضم الغین و کسر اللام (البحر المحیط، ج7، ص159)
[2] . روایتی طولانی از امیرالمومنین ع در محاجه با عالم یهودی در پاورقی جلسه مطرح شد. فراز مربوط به آیه حاضر (بر اساس دو نقل مختلف آن روایت) تقدیم میشود:
... فَقَالُوا یَا تملیخا أَ تُرِیدُ أَنْ نَکُونَ عِبْرَةً لِلْخَلْقِ؟ قَالَ لَا. فَقَالُوا یَا تملیخا ارْفَعْ یَدَیْکَ وَ نَرْفَعُ أَیْدِیَنَا وَ نَدْعُو أَنْ یَسْتُرَنَا رَبَّنَا وَ لَا یَفْضَحْنَا فَفَعَلُوا ذَلِکَ وَ قَالُوا رَبَّنَا بِحَقِّ الَّذِی أَرَیْتَنَا مِنَ الْعَجَائِبِ وَ أَحْیَیْتَنَا بَعْدَ أَنْ أَمَتَّنَا أَنْ تَقْبِضَ أَرْوَاحَنَا وَ تُعَجِّلَ عِنْدَکَ فِی الْجَنَّةِ. قَالَ فَمَا تَمَّ کَلَامُهُمْ حَتَّى قُبِضَتْ أَرْوَاحُهُمْ. قَالَ فَوَقَفَ الْمَلِکُ سَاعَةً طَوِیلَةً فَمَا رَأَى مِنْهُمْ أَحَداً قَالَ لِأَصْحَابِهِ: اذْهَبُوا فَاطْلُبُوا الْقَوْمَ قَالَ فَطَلَبُوهُمْ فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ أَثَراً إِلَّا عَلَامَةَ الْغَارِ وَ قَدْ طَمَسَ اللَّهُ عَلَى بَابِ الْغَارِ. فَقَالَ الْمَلِکُ هَذِهِ عِبْرَةٌ أَرَاکُمُ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ الْمَلِکُ ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً یَعْنِی مَسْجِداً. فَکَانَ عَلَى الْمَدِینَةِ مَلِکٌ آخَرُ کَافِرٌ فَقَالَ الْکَافِرُ مَاتُوا عَلَى دِینِنَا أَبْنِی عَلَى بَابِ الْکَهْفِ کَنِیسَةً. فَتَقَاتَلَ الْمُسْلِمُونَ وَ الْکُفَّارُ فَهُزِمَ الْکُفَّارُ وَ تَحَکَّمَ الْمُسْلِمُونَ وَ انْقَلَبَ الْکُفَّارُ وَ بَنَى عَلَیْهِمْ مَسْجِداً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً. (التحصین لأسرار ما زاد من کتاب الیقین، ص655)
... فَقَالُوا یَا تملیخا تُرِیدُ أَنْ تُصَیِّرَنَا فِتْنَةً لِلْعَالَمِینَ قَالَ فَمَا تُرِیدُونَ قَالُوا ارْفَعْ یَدَیْکَ وَ نَرْفَعْ أَیْدِیَنَا فَرَفَعُوا أَیْدِیَهُمْ وَ قَالُوا اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَا أَرَیْتَنَا مِنَ الْعَجَائِبِ فِی أَنْفُسِنَا إِلَّا قَبَضْتَ أَرْوَاحَنَا وَ لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْنَا أَحَدٌ فَأَمَرَ اللَّهُ مَلَکَ الْمَوْتِ بِقَبْضِ أَرْوَاحِهِمْ وَ طَمَسَ اللَّهُ بَابَ الْکَهْفِ فَأَقْبَلَ الْمَلِکَانِ یَطُوفَانِ حَوْلَ الْکَهْفِ سَبْعَةَ أَیَّامٍ فَلَا یَجِدَانِ لَهُ بَاباً وَ لَا مَنْفَذاً وَ لَا مَسْلَکاً فَأَیْقَنَا حِینَئِذٍ بِلُطْفِ صُنْعِ اللَّهِ الْکَرِیمِ وَ أَنَّ حَالَهُمْ کَانَتْ عِبْرَةً أَرَاهُمُ اللَّهُ إِیَّاهَا فَقَالَ الْمُسْلِمُ عَلَى دِینِی مَاتُوا أَنَا أَبْنِی عَلَى بَابِ الْکَهْفِ مَسْجِداً وَ قَالَ النَّصْرَانِیُّ بَلْ عَلَى دِینِی مَاتُوا فَأَنَا أَبْنِی دَیْراً فَاقْتَتَلَ الْمَلِکَانِ فَغَلَبَ الْمُسْلِمُ النَّصْرَانِیَّ فَبَنَى عَلَى بَابِ الْکَهْفِ مَسْجِداً فَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً (کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، ص446)
[3] . قسمتی از این حدیث قبلا در جلسه 42 آمده بود: http://yekaye.ir/67-27-an-naml/
[4] . این روایت نیز در همان راستاست: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ یَحْیَى التَّمِیمِیُّ، وَیَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ، وَقُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ - قَالَ یَحْیَى بْنُ یَحْیَى: أَخْبَرَنَا، وقَالَ الْآخَرَانِ: - حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ شَرِیکٍ وَهُوَ ابْنُ أَبِی نَمِرٍ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهَا قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - کُلَّمَا کَانَ لَیْلَتُهَا مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یَخْرُجُ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ إِلَى الْبَقِیعِ، فَیَقُولُ: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ، وَأَتَاکُمْ مَا تُوعَدُونَ غَدًا، مُؤَجَّلُونَ، وَإِنَّا، إِنْ شَاءَ اللهُ، بِکُمْ لَاحِقُونَ، اللهُمَّ، اغْفِرْ لِأَهْلِ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ صحیح مسلم، ج3، ص669
[5] . وَ عَنْهُ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ:
«مَنْ زَارَنِی حَیّاً وَ مَیِّتاً کُنْتُ لَهُ شَفِیعاً یَوْمَ الْقِیَامَةِ»
[6] . ابتدای سند وی چنین است: حَدَّثَنَا زَکَرِیَّا بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْبَصْرِیُّ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِیدِ، نَا وَکِیعُ بْنُ الْجَرَّاحِ ...
[7] . در منابع شیعه نهتنها زیارت معصومین، بلکه بر زیارت مومنان صالح هم تاکیدات فراوانی شده است. مثلا در کامل الزیارات، ص319 آمده است:
حَدَّثَنِی أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ الْقُرَشِیُّ الْکُوفِیُّ عَنْ خَالِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الرَّازِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع یَقُولُ مَنْ لَمْ یُقَدِّرْهُ أَنْ یَزُورَنَا فَلْیَزُرْ صَالِحِی مَوَالِینَا- یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِیَارَتِنَا وَ مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْیَصِلْ عَلَى صَالِحِی مَوَالِینَا یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا.
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْیَصِلْ عَلَى صَالِحِی مَوَالِینَا- یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا وَ مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى زِیَارَتِنَا فَلْیَزُرْ صَالِحِی مَوَالِینَا- یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِیَارَتِنَا.
[8] . و لا مشاحّة أنّ مسألة بناء قبور الأولیاء و الصالحین و تشییدها و تعظیمها کانت مألوفة عند الامم السابقة، فهذه کتب التراجم و التاریخ تخبرنا بأنّ العدید من القبور قد اتخذت أماکن یتبرّک بها «3» بل إنّ القرآن المجید یحدّثنا عن قصّة أصحاب الکهف، و أنّ الذین غلبوا على أمرهم قالوا: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» «4» فاذا کان هذا- عزیزی القارئ- تجلیل أصحاب الکهف و غیرهم لأنّهم من آیات اللّه، فتجلیل و تعظیم آل النّبی صلوات اللّه علیهم أجمعین أولى و أوجب لأنّهم أعلام آیات اللّه، و أنّهم الذین اختصّوا بالعصمة و بانتمائهم و انتسابهم إلیه صلى اللّه علیه و آله، و أنّ لحمهم لحمه، و دمهم دمه، و حربهم حربه، و سلمهم سلمه، و أنّه صلّى اللّه علیه و آله یحبّهم و یحبّ من یحبّهم، و ببغض من یبغضهم، ناهیک عن وجوب مودّتهم کما تقدّم.