سفارش تبلیغ
صبا ویژن

66) سوره روم (30) آیه 10 ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذین

بسم الله الرحمن الرحیم

66) سوره روم (30) آیه 10    

 

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوأى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن‏

ترجمه

این آیه حداقل دو ترجمه صحیح دارد:

سپس سرانجام کسانی که بدی کردند فقط بدتر [یا: بدترین سرانجام] بود؛ [زیرا] که آیات [نشانه‌های] خدا را دروغ شمردند و روالشان بر این بود که آن را مسخره کنند.

یا:

سپس سرانجام کسانی که بدی[ها] را به بدترین وجه مرتکب می‌شدند همین بود که آیات [نشانه‌های] خدا را دروغ شمردند؛ و همواره آن را مسخره می‌کردند.

نکات نحوی در توضیح ترجمه

« عاقِبَةَ ...» خبرِ "کان" است که بر آن مقدم شده و لذا دلالت بر حصر می‌کند (که با کلمه «فقط» یا «همین» در ترجمه‌ها نشان داده شده است).


«السُّوأى‏» بر وزن «فُعلی»، افعل تفضیل از کلمه «السوء» می‌باشد (به معنای بدتر، یا بدترین). این کلمه در این آیه دو نقش نحوی مختلف می‌تواند داشته باشد که نتیجه‌اش دو معنای کاملا متفاوت - و البته هر دو صحیح - می‌شود:

1) «السُّوأى‏»، «اسمِ» کان باشد (ترجمه اول، که در میان ترجمه‌های معروف، این ترجمه‌ها را می توان نام برد: آیتی، انصاریان، دهلوی، شعرانی، علامه‌طباطبایی، فولادوند) که در این صورت عبارت «أن کذبوا ...» نیز می‌تواند دو حالت داشته باشد:

الف) متعلق به «عاقبة» (توضیح کاری که این عاقبت را دارد) باشد (الجدول فی إعراب القرآن‏21/ 29) که ترجمه چنین می‌شود: «بدی، عاقبت بدکاران بود [زیرا] که دروغ شمردند ...» 

ب) متعلق به «السُّوأى‏» (توضیحی برای آن وضعیت بدتری که سرانجام بدکاران است) باشد (إعراب القرآن و بیانه‏7/ 477) که ترجمه چنین می‌شود: «عاقبتشان بدتر شد، این شد که دروغ شمردند ...»؛ که در این صورت، معنای آیه، به ترجمه دوم نزدیک می‌شود.

به طور خلاصه، عبارت "أن کذبوا" میتواند توضیح کار بد آنها باشد و میتواند توضیح وضعیت بدتری که سرانجامشان بود، باشد


2) «السُّوأى‏»، مفعول باشد برای فعل «أَساؤُا»[1]؛  و آنگاه «أَنْ کَذَّبُوا» اسم کان قرار می‌گیرد که ترجمه چنین می‌شود: «تکذیب آیات خدا، عاقبت آنها که بدی می‌کردند بدترین را [بدی را به بدترین وجه مرتکب می‌شدند] بود» (ترجمه دوم، که در میان ترجمه‌های معروف این ترجمه‌ها را می توان نام برد: الهی قمشه‌ای، ترجمه المیزان!، مشکینی، مکارم، مجتبوی، قرائتی)

البته ابوالبقاء (یکی از علمای نحو) برای اعراب این آیه، وجوه دیگری هم گفته است (در کتاب إعراب القرآن و بیانه7/ 477 نقل شده) [2]که برای رعایت اختصار بدانها نپرداختیم.

مجددا یادآوری می‌شود بنا بر قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا» (جلسه 8)، همه این معانی می‌تواند در این آیه مورد نظر بوده باشد.

ترجمه نهایی

با توجه به نزدیکی معنای حالت "1) ب"  به حالت "2"، به نظر می رسد که ترجمه زیر می تواند معناهای مختلف را منتقل کند:

"سپس سرانجام کسانی که بدی کردند، بدتر [یا: بدترین سرانجام] بود؛ که آیات [نشانه‌های] خدا را دروغ شمردند و روالشان بر این بود که آن را مسخره کنند."

حدیث

1) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ أَبِی ع یَقُولُ:

مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیُوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیُصَیِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَه‏

الکافی، ج‏2، ص268

امام صادق ع می‌فرماید: پدرم (امام باقر ع) مکرر می‌فرمود:

براى دل چیزی تباه‌کننده‌تر از گناه نیست، به راستى دل هم‌آغوش گناه شود و پیوسته گناه بدان برآید تا بر آن چیره گردد و آن را سر و ته کند.

2) مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى‏ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ

إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا یُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً.

الکافی، ج‏2، ص271

امام صادق ع می‌فرماید:

چون شخص گناه کند در دلش نقطه سیاهى برآید، پس اگر توبه کند پاک شود، و اگر بر گناه افزاید بر آن سیاهى فزوده گردد تا سیاهى بر دلش چیره شود، و پس از آن هرگز رستگار نگردد.

3) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع

لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لَا خَوْفَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ وَ کَفَى بِمَا سَلَفَ تَفَکُّراً وَ کَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً.

الکافی، ج‏2، ص275

هیچ دردى براى دل از گناهان دردناک‏تر نیست، و هیچ ترسى از مرگ سخت‏تر نیست؛ و «آنچه گذشته» براى اندیشیدن بس است، و برای موعظه، مرگ کافی است.

تدبر

1) آیه یعنی نشانه؛ و تکذیب (دروغ شمردن) آیات خدا، یعنی باور نکردن نشانه‌هایی که خدا برای هدایت ما می‌فرستد؛ و استهزا (مسخره کردن) آیات خدا، یعنی جدی نگرفتن آنها:

کسی که اهل کار بد شود، نشانه‌های خدا را نه باور می‌کند، و نه جدی می‌گیرد؛

و کسی که چنین شود، بدترین سرانجام را خواهد داشت.

2) بین بدی (گناه) و باورهای انسان ارتباطی جدی هست: بدکاری موجب می‌شود انسان آیات خدا را باور نکند و آنها را جدی نگیرد؛ باور نکردن و جدی نگرفتن آیات خدا هم بدترین سرانجام را خواهد داشت.

(برای بحثی عمیق و جدی درباره ارتباط متقابل باورها و اخلاقیات، به کتاب «علل گرایش به مادیگری» (شهید مطهری) فصل «رابطه مادیت  اخلاقی با مادیگری اعتقادی و به عکس» ص171-177 مراجعه کنید)

3) «عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوأى‏»: عاقبت کسانی که از کارهای بد برای رسیدن به اهدافشان استفاده می‌کنند، بدترین عاقبت است: اگر این را درست بفهمیم، در مفهوم «زرنگی» تجدیدنظر خواهیم کرد. مثلا آیا کسی که حق دیگران را می‌خورد زرنگ است یا کسی که برای اینکه حق کسی برعهده‌اش نباشد، از حق خود کوتاه می‌آید؟

4) ما غالبا بدترین بدی‌ها را بدی در حق دیگران می‌دانیم؛ اما قرآن، مشکلات انسان در حوزه باورها را را بدترین بدی می‌شمرد. چرا؟

چون رفتارها سطحی‌ترین بُعد وجودی ماست، حقیقت ما اندیشه ماست:

ای برادر تو همه اندیشه‌ای

مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

اگر کسی اندیشه و باورش درست شود عملش درست خواهد شد؛ اما کسی که ظاهرا عمل خوبی دارد اما خدا را در زندگی‌اش جدی نمی‌گیرد، عملش بی‌پشتوانه است و احتمالا در لحظه‌های بحران، باطن خود را نشان خواهد داد.

پس اگر می‌خواهیم (چه خودمان و چه دیگران) رفتارها خوب شود، بیش و پیش از هر چیز باید به نشانه‌هایی که خدا می‌فرستد را باور کنیم و جدی بگیریم.

5) باور نکردند، خوب! اما چرا مسخره کردند؟

در قرآن کریم، مسخره کردن از مهمترین ویژگی‌های کفار و منکران انبیاست.

مواظب نفوذ این ویژگی در خودمان باشیم! اگر در مطلبی از مطالب دینی شک کردیم اشکال ندارد، شک مقدمه یقین است؛ اگر فعلا سخنی را باور نداریم، اشکالی ندارد؛ اما اگر چیزی را که باور نداریم مسخره کردیم، نگران خود شویم. مسخره کردن حکایت از یک نقطه ضعف در وجود آدمی می‌کند: کسی که استدلال دارد، استدلالش را بیان می‌کند، نیازی به مسخره کردن ندارد؛ کسی که کم بیاورد، مسخره می‌کند. اگر نسبت به کسی هم انتقاد داریم، اشکال ندارد؛ انسانها معصوم نیستند؛ اما وقتی مسخره می‌کنیم، یعنی ... .



[1] . به عنوان یک قیل در المیزان16/ 159 آمده؛ البته این حالت در إعراب القرآن و بیانه‏7/ 477 به عنوان نعت برای مصدر أساءوا مطرح شده است.

[2] . عاقبة خبر کان المقدم و الذین مضاف الیه و جملة أساءوا صلة و السوءى نعت لمصدر أساءوا؛ (أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ) أن و ما فی حیزها اسم کان المؤخر و لک أن تجعل السوءى هی الاسم و أن و ما فی حیزها نصب بإسقاط الخافض أو هی بدل من السوءى و فیما یلی نص اعراب أبی البقاء و هو أوضح الأعاریب: «قوله تعالى: ثم کان عاقبة الذین أساءوا السوءى یقرأ بالرفع و النصب فمن رفع جعله اسم کان و فی الخبر وجهان أحدهما السوءى و أن کذبوا فی موضع نصب مفعولا له أی لأن کذبوا أو بأن کذبوا أو فی موضع جر بتقدیر الجار على قول الخلیل و الثانی أن کذبوا أی کان آخر أمرهم التکذیب و السوءى على هذا صفة مصدر، و من نصب جعلها خبر کان و فی الاسم و جهان أحدهما السوءى و الآخر أن کذبوا على ما تقدم و یجوز أن نجعل أن کذبوا بدلا من السوءى أو خبر مبتدأ محذوف و السوءى فعلى من الأسوأ و هی صفة لمصدر محذوف و التقدیر أساء الإساءة السوءى.