سفارش تبلیغ
صبا ویژن

65) سوره روم (30) آیه 9 أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ

بسم الله الرحمن الرحیم

65) سوره روم (30) آیه 9     

أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون‏

ترجمه

آیا [در جای خود نشستند] و در زمین گشت و گذار نکردند تا بنگرند چگونه بود سرانجام کسانی که قبل از آنان بودند، به لحاظ توانایی، از آنان شدیدتر بودند، و زمین را زیر و رو کردند، و بیش از آنچه اینان زمین را آباد کردند، آنان به آبادانی زمین اقدام کردند، و/ درحالی‌که فرستادگانشان دلایلی آشکار برایشان آوردند؛ پس این گونه نبود که خداوند به آنها ظلم کند ولی این گونه بودند که [به] خودشان ظلم کنند.

نکات نحوی موثر در ترجمه

«أ» همزه ابتدای جمله، همزه استفهام انکاری است؛ و حرف «و» بعد از آن اصطلاحا «واو عاطفه بر مقدر سیاق» است، یعنی جمله بعد از آن عطف می‌شود بر جمله‌ای که حذف شده و بر اساس سیاق عبارت، در تقدیر گرفته می‌شود؛ برای همین در ترجمه، عبارت [در جای خود نشستند] داخل کروشه اضافه شد. در واقع کار این «و» این است که معنای جمله را بدین صورت درمی‌آورد: »آیا ... و در زمین گشت و گذار نکردند؟»

«کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً» را می‌توان «استیناف بیانی» گرفت  (الجدول فی إعراب القرآن‏21/ 28؛ در این حالت، جمله بعد کاملا جمله جدیدی است هرچند به نحوی توضیح جمله قبل می‌باشد بدین صورت: «سرانجام کسانی که قبل از آنان بودند؛ به لحاظ توانایی، از آنان شدیدتر بودند) یا عطف تفسیری (إعراب القرآن الکریم3/ 1؛ در این صورت کاملا در مقام توضیح جمله قبل است بدین صورت: «کسانی که قبل از آنان بودند، که به لحاظ توانایی، از آنان شدیدتر بودند») یا «تابع علی البدلیه» (إعراب القرآن و بیانه‏7/ 47؛ یعنی بدل جمله قبل قرار می‌گیرد: بدین صورت: «کسانی که قبل از آنان بودند، همان کسانی که به لحاظ توانایی، از آنان شدیدتر بودند»)

«و» قبل از جمله «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ»، را غالبا «و» عطف گرفته‌اند (الجدول فی إعراب القرآن‏21/ 28 ؛ إعراب القرآن الکریم3/ 1) اما می تواند «و» هم حالیه باشد؛ یعنی این جمله هم می‌تواند عطف به جمله قبل باشد و هم می تواند «حال» برای آن باشد.

حدیث

امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه 111 نهج‌البلاغه می‌فرمایند:

أَ لَسْتُمْ فِی مَسَاکِنِ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً وَ أَبْقَى آثَاراً وَ أَبْعَدَ آمَالًا وَ أَعَدَّ عَدِیداً وَ أَکْثَفَ جُنُوداً؟

تَعَبَّدُوا لِلدُّنْیَا أَیَّ تَعَبُّدٍ وَ آثَرُوهَا أَیَّ إِیْثَارٍ ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَیْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ وَ لَا ظَهْرٍ قَاطِعٍ

فَهَلْ بَلَغَکُمْ أَنَّ الدُّنْیَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْیَةٍ أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ‏ صُحْبَةً

بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ وَ أَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ وَ ضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ وَ وَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِمِ وَ أَعَانَتْ عَلَیْهِمْ رَیْبَ الْمَنُونِ

فَقَدْ رَأَیْتُمْ تَنَکُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ إِلَیْهَا حِینَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الْأَبَدِ وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلَّا السَّغَبَ أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إِلَّا الضَّنْکَ أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلَّا الظُّلْمَةَ أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلَّا النَّدَامَةَ

أَ فَهَذِهِ تُؤْثِرُونَ أَمْ إِلَیْهَا تَطْمَئِنُّونَ أَمْ عَلَیْهَا تَحْرِصُونَ

فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمَنْ لَمْ یَتَّهِمْهَا وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا

فَاعْلَمُوا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بِأَنَّکُمْ تَارِکُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا وَ اتَّعِظُوا فِیهَا بِالَّذِینَ قَالُوا «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»

حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلَا یُدْعَوْنَ رُکْبَاناً وَ أُنْزِلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا یُدْعَوْنَ ضِیفَاناً وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِیحِ أَجْنَانٌ وَ مِنَ التُّرَابِ أَکْفَانٌ وَ مِنَ الرُّفَاتِ جِیرَانٌ فَهُمْ جِیرَةٌ لَا یُجِیبُونَ دَاعِیاً وَ لَا یَمْنَعُونَ ضَیْماً وَ لَا یُبَالُونَ مَنْدَبَةً

إِنْ جِیدُوا لَمْ یَفْرَحُوا وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ یَقْنَطُوا

جَمِیعٌ وَ هُمْ آحَادٌ وَ جِیرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ

مُتَدَانُونَ لَا یَتَزَاوَرُونَ وَ قَرِیبُونَ لَا یَتَقَارَبُونَ

حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ وَ جُهَلَاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ

لَا یُخْشَى فَجْعُهُمْ وَ لَا یُرْجَى دَفْعُهُمْ

اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْناً وَ بِالسَّعَةِ ضِیقاً وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً وَ بِالنُّورِ ظُلْمَة

آیا شما در جاى آنان به سر نمى‏برید که مردند؟ عمرى درازتر از شما داشتند، و آثارى پایدارتر به جا گذاشتند، و تخم آرزو بیشتر در دل کاشتند، و شمارشان فزونتر بود، و سپاهیانشان فراگیرتر.

دنیا را چسان پرستیدند؟ و آن را چگونه بر خود گزیدند؟ سپس از آن رخت بر بستند، بى‏توشه‏اى که کفایت آنان تواند، و یا مرکبى که به منزلشان رساند.

شنیده‏اید دنیا خود را فداى آنان کرده باشد، یا به گونه‏اى یارى‏شان داده، یا با آنان به نیکى به سر برده؟

نه چنین است که سختى آن بدانها چنان رسید که پوست و گوشتشان را درید. با سختیها، سستشان کرد، و با مصیبتها، خوارشان نمود، و بینى‏شان را به خاک مالید، و زیر پایشان سود، و دشواریهاى زمانه را بر آنچه با آنان کرد، افزود.

دیدید چگونه آن را که برابرش فروتنى کرد، و بر خویشتنش گزید و روى بدو آورد، نشناخت، و با او نساخت تا آنکه بار بستند و براى همیشه از آن گسستند.

آیا جز گرسنگى توشه‏اى همراهشان کرد؟ یا جز در سختى‏شان فرود آورد؟ یا روشنى آن برایشان جز تاریکى بود؟ یا جز پشیمانى چیزى بدرقه راهشان نمود؟

پس چنین دنیایى را مى‏گزینید؟ یا بدان اطمینان مى‏کنید؟ یا آزمند آن مى‏شوید؟

بد خانه‏اى است براى کسى که بدان گمان بد نیارد، یا در آن خود را از بیم وى ایمن شمارد.

پس بدانید- و شما مى‏دانید- که آن را خواهید واگذاشت، و از آن رخت خواهید برداشت، و پند گیرید در آن از آنان که گفتند: «از ما نیرومندتر کیست؟»

بر دوشها- به گورهاشان بردند، بى‏آنکه سوارشان خوانند، و در قبرهاشان فرود آوردند و مهمانشان ندانند.

از پهنه زمین، براى آنان گورها ساختند، و از خاک کفنها پرداختند، و از استخوان پوسیده‏ها همسایگان. همسایگانى بى‏زبان. نه خواننده را پاسخ دهند، نه ستمى را بازدارند، و نه به نوحه‏گرى توجّهى دارند.

اگر باران بر آنان ببارد شادمان نگردند، و اگر خشکسالى بود، نومید نباشند.

فرا هم‌اند [با همدیگرند] و یکان یکان، همسایه‏هایند و دوران [دور از هم]. به هم نزدیکند، و هم را نمى‏بینند. کنار همند و از هم کناره مى‏گیرند.

بردبارانى کینه‏هاشان رفته، بى‏خبرانى، حسدهاشان مرده، نه از ایشان بیم آزارى و نه از آنان امید یارى.

روى زمین را هشتند و در دل آن نهفتند. فراخى را نهادند و در تنگناى خفتند. به جاى زندگى با کسان، غربت را گزیدند، و به جاى روشنایى در تاریکى خزیدند.

نهج البلاغه، (خطبه 111) ترجمه شهیدى، ص108-109

نکته

هم برخی احادیث و هم برخی نکات تدبری  آیه 42 سوره روم (جلسه 55) با آیه حاضر مشترک است؛ لذا فقط نکات جدید مطرح می‌شود

تدبر

1) «أَ وَ لَمْ یَسیرُوا ...» لحن آیه مواخذه است، و از ما انتظار دارید سفر کنیم و بنگریم که ... ؛ پس، سفر کردنی که همراه با نظر کردن (و عبرت گرفتن) باشد، یک وظیفه دینی است. (به همین ترتیب: مطالعه تاریخ)

2) «کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً» افراد خیلی قوی‌تر و مهم‌تر از ما روی زمین بودند و دست خالی رفتند. اگر در زمین کاری کردیم و به قدرت و مقام و امکاناتی رسیدیم، ما هم حداکثر مثل آنها. چقدر «قدرت» را «آرمان» خود، ویا معیار «برتری» می‌دانیم؟ (آیا در تحلیل همه جوامع، می‌توان بر اساس مبنای نیچه و فوکو تحلیل کرد؟)

3) « کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ ... أَثارُوا الْأَرْضَ» آنچه برای خود می‌بریم مهم است نه آنچه باقی می‌گذاریم.

4) «کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ ... أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها» بازدید از مظاهر تمدنی (که گاه زمین را زیر و رو کرده‌اند) و بناهای باشکوه گذشتگان خوب است، اما به شرطی که با این دیدن، به انسان فکر کنیم، نه به سنگ و آهن؛ آنها که اینها را ساختند، الان کجایند و چه می‌کنند؛ و این ساخته‌ها چه ثمره‌ای برای خودشان داشت؟ نه اینکه فقط از عظمت کار آنها دچار اعجاب شویم و به‌به و چه‌چه کنیم. عاقبت خود انسان‌ها مهم است، نه جلوه‌های ظاهری‌ای که در زمین ایجاد کردند.

5) «أَثارُوا الْأَرْضَ و عَمَرُوها ... وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ» تقابل بین اقدام آنها از سویی، و فرستادن رسولان با دلایل آشکار از سوی دیگر، و نهایتا مذمت آنها نکته‌های مهمی دارد:

الف) اگر کسی زمین را زیر و رو و آباد کرد اما جانش را زیر و رو و آباد نکرد، جای تاسف دارد، نه تحسین.

ب) وقتی کاخ‌های باشکوه گذشتگان را می‌بینیم، مرعوب صاحبانش می‌شویم یا افسوس می‌خوریم بر ظلمی که کردند؟

ج)‌ تمدنی که انبیاء دنبالش هستند، مساله اصلی‌اش تکنولوژی نیست، انسان است. تکنولوژی، ابزار تصرف در زمین و در خوش‌بینانه‌ترین حالت، ابزار آبادانی زمین است، نه ابزار آبادانی جان انسان؛ اگر مردمان در تمدنی به پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها برسد، و زمین را زیر و رو کند، معلوم نیست عاقبت به خیر شده باشند. این سخنان به معنای انکار فایده تکنولوژی نیست، بلکه فهم جایگاه آن در ارزش‌گذاری‌های ماست. معیار برتری یک تمدن، به رشد انسانیت در آن است، نه به تکنولوژی‌هایی که به دست آورده.

د) ...

6) «کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون» ظلم، فقط این نیست که به دیگران لطمه بزنیم! مهمترین ظلم‌ها، ظلم به خود است؛ اگر عمرمان را به جای اینکه خرج ارتقای حقیقت جان‌مان کنیم، خرج زیر و رو کردن زمین کنیم؛ و دست خالی از دنیا برویم، به خودمان ظلم کرده‌ایم. و عجیب اینکه عده‌ای روالشان بر چنین ظلمی است «"کانوا" یظلمون»

7) «ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ» خدا قرار نیست به کسی ظلم کند، اما اگر کسی خودش بخواهد به خودش ظلم کند، جلویش را نمی‌گیرد؛ و ما این گونه ظلم‌ها را می‌بینیم؛ و خدا را مقصر می‌شمریم و می‌گوییم چرا خدا با آنها چنین کرد؟

مثلا:

کسی که هدفش را صرفا ساخت و ساز در زمین (یا هر هدف بی‌ربط به خود انسان) قرار داد و خیلی هم تلاش کرد، اما عمرش برای رسیدن به آن کفاف نداد، مشکل به خودش برمی گردد، نه به خدا. البته کسی که در راه خدا تلاش کند، در همین دنیا نتیجه‌اش را خواهد دید، حتی اگر از دنیا برود رجعت خواهد کرد (بحث دیروز).

8) «عاقِبَةُ الَّذینَ ... کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون» اگر زندگی گذشتگان را جدی بگیریم، مرگ را جدی می‌گیریم (حدیث)؛ و کسی که مرگ را جدی بگیرد، می‌فهمد که چگونه زندگی کند که به خودش ظلم نکند.[1]

9) آگاهى از تاریخ و فلسفه‏ى آن و آشنایى با سرنوشت اقوام پیشین، انسان را از ظاهربینى نجات مى‏دهد. (بر اساس مقایسه آیه 7 با آیه 9 «یَعْلَمُونَ ظاهِراً ... أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا») (قرائتی، تفسیر نور9 /182)



[1] . اگر زندگی گذشتگان را جدی بنگریم، زندگی‌مان عوض می‌شود: سرمایه‌ای به نام زندگی‌ را خرج چه کردند؟ ما چه می‌کنیم؟ آیا پیچ و مهره‌ای هستیم برای نظام سرمایه‌داری؛ و او هم برای دل‌خوش کردن ما در ازای فعالیت‌هایی که نامش را شغل گذاشته‌ایم پولی به ما می‌دهد و مشغولیت‌هایی هم برای گرم کردن سرمان [سرگرمی] قرار داده که خودمان را از یاد ببریم؟ فرض کنیم در پیدایش یک اثر مادی ماندگار هم سهیم‌مان کرد، چه چیزی برایمان می‌ماند. حداکثر شهرتی برای بعد از مرگ؛ اما چه مشکلی از مرا حل می‌کند. الفاظی که آیندگان درباره من بگویند چه فایده‌ای برای من دارد. اگر شغل، ازدواج، دوستی‌ها، و ... را با خدا تنظیم نکردیم، چرا انتظار داریم بعد از مرگ، در آتش پوچی‌هایی که برای‌مان نمانده، نسوزیم؟