528) سوره احزاب (33) آیه 38 ما کانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ ف
بسم الله الرحمن الرحیم
528) سوره احزاب (33) آیه38
ما کانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً
ترجمه
بر پیامبر حَرَجی نیست در آنچه خداوند برای او تعیین کرده است. [این] سنت خدا [است] در کسانی که پیش از این در گذشتند، و امر خدا اندازهای معینشده [متناسب با توانایی افراد] دارد.
نکات ترجمه
«حَرَج»
اصل ماده «حرج» به معنای جمع شدن چیزی یا چند چیز کنار هم است که آنها را در حالت ضیق و تنگنا قرار میدهد (مفردات ألفاظ القرآن، ص: 227؛ معجم مقاییس اللغة، ج2، ص50) و غالبا به معنای یک فشار روانیای که بر اثر مشقت و سختی و به تکلف و دردسر افتادن بر شخصی عارض میشود به کار میرود (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج2، ص220).
مفهوم آن به مفهوم «ضیق: تنگنا» بسیار نزدیک است و در تفاوت این دو گفتهاند «حَرَج» آن ضیق و تنگنایی است که منفذی ندارد و راه خروجی از آن یافت نمیشود چنانکه به درخت انبوهی که از شدت انبوهی شاخ و برگش نتوان به آن داخل یا از آن خارج شود «حرج» گفته میشود (الفروق فی اللغة، ص301)
این ماده تنها به صورت همین کلمه «حَرَج» و 15 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«قَدَراً» «مَقْدُوراً»
درباره ماده «قدر» است قبلا توضیح داده شد که اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت میکند ولذا آن را به معنای «اندازه» و «مقدار»، و نیز به معنای حد بلوغ و غایت شیء نیز دانستهاند. جلسه 97 (لیلةالقدر؛ قدر/1) و توضیحات تکمیلی در جلسه 122 (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه22؛ حج/74).
همچنین در جلسه 334 اضافه شد که این ماده در معنای «قدرت داشتن بر انجام کاری» و نیز در معنای «در تنگنا قرار دادن» هم به کار میرود. http://yekaye.ir/al-balad-90-5/
در این آیه «قَدَر» را عموما به همان معنای اول (اندازه) دانستهاند؛ و به تناسب آن، بسیاری از مفسران «مقدور» را هم اسم مفعول از «قَدَر» قلمداد کردهاند (یعنی چیزی که به دقت مورد اندازهگیری قرار گرفته و معین شده است) اما به نظر میرسد «مقدور» میتواند بر اساس معنای دوم این ماده، یعنی اسم مفعول از «قدرت» بوده باشد، [که این معنا از «مقدور» در زبان فارسی هم رایج شده] یعنی دستور خدا بر اساس چیزی است که مقدور (متناسب با توانایی) مکلفین باشد.
حدیث
1) از رسول الله ص در مورد اینکه خداوند میفرماید «[این] سنت خدا [است] در کسانی که پیش از این در گذشتند» روایت شده است که: آن سنتی است که جایز نیست تغییر داده و عوض شود.
مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج1، ص300
قَالَ أَنَسٌ قَالَ النَّبِیُّ ص فِی قَوْلِهِ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ هِیَ الَّتِی لَا یَجُوزُ أَنْ تُغَیَّرَ وَ لَا تُبَدِّلَ.
2) از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
هرکس دوست دارد که بر فطرتِ من باشد، باید که به سنت من پایبند باشد و از سنت من، نکاح است.
الکافی، ج5، ص496
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعٍ أَبِی سَیَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ عَلَى فِطْرَتِی فَلْیَسْتَنَّ بِسُنَّتِی وَ إِنَّ مِنْ سُنَّتِیَ النِّکَاحَ.[1]
3) از رسول الله روایت شده است:
هر آنچه در امتهای گذشته بود، در این امت هم مثل آن خواهد بود، طابق النعل بالنعل و مو به مو!
کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص530[2]
عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: کُلُّ مَا کَانَ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَةِ یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلُهُ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ.
4) پیرمردی از اهل شام که در جنگ صفّین با امیر المؤمنین ع همراه بود، بعد از برگشت از صفّین به ایشان گفت: یا امیرالمومنین! مرا خبر دهید که رفتن ما به شام آیا به قضاى خداى تعالى و قدر او بود؟
فرمود: بلى، اى برادر شامى. قسم به کسى که دانه را شکافت و جوانه را از خاک بیرون آورد، ما در جایی قدم نگذاشتیم و در وادیای فرود نیامدیم و از تپهای بالا نرفتیم مگر به قضا و قَدَری از جانب خدا.
شامى گفت: یا امیر المؤمنین، پس چگونه رنج و سختیام را با خدا حساب کنم در حالی که اگر خدا بر ما چنین قضایی رانده و این را در قَدَر من قرار داده باشد، بعید است که در این تلاشم اجری داشته باشم؟!
امیر المؤمنین ع فرمود: خداوند اجر شما را بزرگ داشت وقتی که مسیر را میپیمودید برای پیمودنتان، و وقتی که در جایی اقامت میگزیدید برای اقامت گزیدنتان، چرا که در هیچ یک از حالات به زور شما را وادار نکرده بودند، نه مضطر و ناگزیر از انجام این کارها بودید و نه مجبورتان کرده بودند.
شامى گفت: چگونه چنین است و حال آنکه قضا و قدر ما را به این سو و آن سو میبرد و رفتن و برگشتن ما از آن بوده است؟
امیر المؤمنین ع فرمود: اى برادر شامى، رحمت بر تو! گویی گمان کردهاى قضاء لازم و قَدَر حتمیای در کار بوده است؛ که اگر چنان میبود ثواب و عقاب باطل مىشد و جایی برای وعده و وعید و امر و نهی الهی نمیماند، نه نیکوکار به برخورداری از پاداش نیکوکاری، ترجیحی بر بدکار داشت؛ و نه بدکار برای عقوبت گناه، سزاوارتر از نیکوکار بود. این سخن بتپرستان و حزب شیطان و دشمنان رحمان و مدعیان باطل و قَدَریها و مجوسهای این امت میباشد.
بدرستى که خداوند بندگان خود را در حالی که اختیار داشتند، امر کرد؛ و برای برحذر ماندن، نهی کرد؛ تکالیف ساده و امکانپذیری قرار داد و به خاطر عمل کم ثواب فراوان عطا فرمود؛ نه به زور مورد اطاعت قرار گرفت و نه عصیان شدنش، نشان از مغلوب شدنش داشت، فرستادن پیامبرانش بازی نبود و کتاب را بر بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمانها و زمین را و آنچه میان آنهاست به باطل نیافرید؛ «این گمان کسانی است که کفر ورزیدند، پس وای بر کسانی که کفر ورزیدند از آتش» (ص/28)
شامى گفت: پس قضاء و قدرى که رفتن ما به آن و از آن بود، چیست؟
فرمود: امرِ خداوند متعال بدان بود و حکمی از او؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً: و امر خدا اندازهای معینشده [متناسب با توانایی افراد] دارد.»
مرد شامی وقتی این را شنید با خوشحالی بلند شد و گفت: یا امیرالمومنین! گرهی از من گشودی، خداوند گرهگشایت باشد.
الفصول المختارة (للمفید)، ص70-72؛ أمالی المرتضى، ج1، ص150-151
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَدَامَ اللَّهُ عِزَّهُ مُرْسَلًا عَنْ عَمْرِو بْنِ وَهْبٍ الْیَمَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ قَالَ:
قَالَ شَیْخٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ حَضَرَ صِفِّینَ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بَعْدَ انْصِرَافِهِمْ مِنْ صِفِّینَ أَخْبِرْنَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنْ مَسِیرِنَا إِلَى الشَّامِ أَ کَانَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ؟
قَالَ نَعَمْ یَا أَخَا أَهْلِ الشَّامِ وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا وَطِئْنَا مَوْطِئاً وَ لَا هَبَطْنَا وَادِیاً وَ لَا عَلَوْنَا تَلْعَةً إِلَّا بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرِهِ.
فَقَالَ الشَّامِیُّ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَحْتَسِبُ عَنَایَ إِذاً یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا أَظُنُّ أَنَّ لِی أَجْراً فِی سَعْیِی إِذَا کَانَ اللَّهُ قَضَاهُ عَلَیَّ وَ قَدَّرَهُ لِی؟
فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْظَمَ لَکُمُ الْأَجْرَ عَلَى مَسِیرِکُمْ وَ أَنْتُمْ سَائِرُونَ وَ عَلَى مُقَامِکُمْ وَ أَنْتُمْ مُقِیمُونَ وَ لَمْ تَکُونُوا فِی شَیْءٍ مِنْ حَالاتِکُمْ مُکْرَهِینَ وَ لَا إِلَیْهَا مُضْطَرِّینَ وَ لَا عَلَیْهَا مُجْبَرِینَ.
فَقَالَ الشَّامِیُّ فَکَیْفَ یَکُونُ ذَلِکَ وَ الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ سَاقَانَا وَ عَنْهُمَا کَانَ مَسِیرُنَا وَ انْصِرَافُنَا.
فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَیْحَکَ یَا أَخَا أَهْلِ الشَّامِ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَتْماً لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ وَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّهْیُ مِنْهُ وَ مَا کَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِثَوَابِ الْإِحْسَانِ مِنَ الْمُسِیءِ وَ لَا الْمُسِیءُ أَوْلَى بِعُقُوبَةِ الذَّنْبِ مِنَ الْمُحْسِنِ تِلْکَ مَقَالَةُ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ حِزْبِ الشَّیْطَانِ وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَ شُهَدَاءِ الزُّورِ وَ قَدَرِیَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرَهاً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ عَلَى الْعِبَادِ عَبَثاً «وَ مَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»
قَالَ الشَّامِیُّ فَمَا الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ اللَّذَانِ کَانَ مَسِیرُنَا بِهِمَا وَ عَنْهُمَا؟
قَالَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فِی ذَلِکَ وَ الْحُکْمُ مِنْهُ ثُمَّ تَلَا «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً».
فَقَامَ الشَّامِیُّ مَسْرُوراً فَرِحاً لَمَّا سَمِعَ هَذَا الْمَقَالَ وَ قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْک.[3]
تدبر
1) «ما کانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»
در آیات قبل، از دستور خدا برای ازدواج پیامبر با زنِ مطلّقهی پسرخوانده خودش سخن گفت که یک هدف این بوده که یک سنت جاهلی را بشکند و راه را برای مومنان باز کند که در صورت نیاز به چنین اقدامی با سختی و فشار افکار عمومی مواجه نشوند.
در آیه قبل، اینکه فرمود «تا بر مومنان حرجی نباشد» إخبار است (خبر میدهد که بدین ترتیب ما دشواری را از آنها برداشتیم) اما بسیاری از مفسران اینجا را که میفرماید «بر پیامبر حرجی نیست» به معنای انشاء دانستهاند (یعنی نباید به خاطر آنچه خدا برای پیامبر تعیین و بر او واجب ویا مجاز کرده - ازدواج با بیوهی پسرخواندهاش - او را گناهکار بدانید یا در تنگنا قرار دهید (مجمع البیان، ج8، ص566) ویا او را منع کنید. (المیزان، ج16، ص324). اما به نظر میرسد میتواند به معنای اخبار هم باشد، یعنی خداوند در مورد پیامبر یکبار به عنوان یکی از مومنان، و بار دیگر به عنوان شخص خودش، خبر داده است که دشواری و حرج را از او برداشته است. (البحر المحیط، ج8، ص484)
2) «لِکَی لا یکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ .... ما کانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»
خدا از مومنان حَرَج را برداشته است، و چیزی که خدا واجب کند حَرَج ندارد.
نکته تخصصی دینشناسی: آیا دینداری سختی دارد یا نه؟
اینکه خداوند در دین خود حرج قرار نداده است (ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ؛ حج/78) و و در هیچ کاری برای ما حرج نمیخواهد (ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ؛ مائده/7) چنان در ادبیات دینی مورد تاکید قرار گرفته است که فقها از آن قاعدهای به نام «قاعده لاحرج» ساختهاند که اصطلاحاً بر همه احکام فقهی «حاکم» است؛ یعنی اگر هر حکمی در دین مستلزم حرج باشد، این قاعده حکم آن را برمیدارد؛ که از معروفترین نمونههایش که در خود قرآن نیز تصریح شده، برداشتن حکم روزه برای شخص مریض، برداشته شدن حکم جهاد از مریض و نابینا و افلیج (فتح/17؛ توبه/91) است و نیز تیمم بدل از غسل و وضو برای کسی که آب برایش ضرر دارد (مائده/6)
شاید این اشکال به ذهن برخی خطور کند که این «نبودن حرج در دین، حتی بر پیامبر»، چگونه قابل جمع است با دشواریهای بسیاری از احکام، و نیز با این سختیهای فراوانی که پیامبر دید تا حدی که گفتند «البلاء للولاء: بلا برای دوستان است»؟ (درباره مطلب اخیر در بحث از آیه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» (بلد/4، جلسه333 http://yekaye.ir/al-balad-90-4/) و آیه «هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ» (احزاب/11؛ جلسه430 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-11/) توضیحاتی داده شد)
پاسخ این است که سختیها بر دو قسماند. گاهی سختیای است که لازمه رشد است؛ و گاه سختیای که صرفا برای به دردسر انداختن است. مثلا کسی که میخواهد در المپیک برنده شود باید تمرینات فراوانی انجام دهد که این تمرینات قطعا سخت و دشوار است؛ اما اگر در زمان استراحت، جای مناسبی در اختیارش قرار ندهند، او را به زحمت انداختهاند. شاید سختیای که در حین تمرینات متحمل میشود چند ده برابر سختی خوابیدن در یک مکان نامناسب باشد، اما اولی را با رغبت انجام میدهد در حالی که این دومی برایش حَرَج است.
گاه برخی از افراد برای اینکه شأنیتی از خود در ذهن مخاطب ایجاد کنند، بیهوده وی را به سختی میاندازند (مانند برخی زحمتهایی که برخی از سفارتخانههای غربی برای گرفتن ویزا بر مخاطب خود تحمیل میکنند) اما قاعده لاحرج میگوید که هیچ حکمی در دین خدا وجود ندارد که در راستای به دردسر انداختن یک متدین باشد؛ اگر سختیای در هر حکمی هست، تنها و تنها چیزی است که برای رشد فرد لازم است؛ و لذا هرجا سختی مذکور واقعا به حد حرج برسد، (مانند روزه و ... که اشاره شد) حکم برداشته میشود.
3) «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ»
مفصود از این سنتی که در گذشتگان بوده چیست؟ و مقصود از گذشتگان چه کسانیاند؟
الف. این مطلب که خداوند حرج قرار نداده است، در میان تمام امتهای قبل (مجمع البیان، ج8، ص566)
ب. اصل سنت ازدواج، که از سنتهای انبیاء است (مجمع البیان، ج8، ص566) و مقصود از گذشتگان هم پیامبران بودهاند به قرینه اینکه در آیه بعد از آنان به عنوان «کسانی که رسالتهای الهی را ابلاغ میکنند»، تعبیر کرد. (المیزان، ج16، ص324؛ البحر المحیط، ج8، ص484)
ج. حکم تعدد زوجات، که در پیامبران قبلی هم جاری بوده است. (مجمع البیان، ج8، ص566) درواقع، یهودیان پیامبر را به خاطر تعدد همسرانش سرزنش می کردند و خدا بیان فرمود که این کثرت تعداد همسران، در مورد پیامبران سابق مانند سلیمان و داوود هم بوده است. (البحر المحیط، ج8، ص484)
د. حکم ازدواج با زنی که در سنتهای جاهلی یک قوم آن ازدواج را نادرست میدانستند، که مقصود از گذشتگان حضرت داوود است که خدا وی را موظف به ازدواج با زن یکی از سرداران شهیدش کرد، چرا آنان ازدواج زنی که شوهرش در جنگ کشته شده باشد را ناروا میدانستند. (البحر المحیط، ج8، ص484) درواقع، میخواهد تاکید کند که همهى انبیا، خط شکن، و با افکار منحرف عمومى درگیر بودهاند. (تفسیر نور، ج9، ص373)
ه. ...
4) «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً»
مقصود از این تعبیر چیست؟
الف. آنچه خدا برای هرکسی مقدر فرموده متناسب با حال اوست، (المیزان، ج16، ص324)
ب. آن امری که خدا می خواهد و بر پیامبرانش نازل کرده است، قضای قطعی و رانده شده است [که قابل تخلف نیست] (مجمع البیان، ج8، ص566)
ج. آن امری که خدا بر پیامبرانش نازل فرموده، به مقداری است که زیاده و نقصان در آن راه ندارد. (مجمع البیان، ج8، ص566)[4]
د. هرچه از امر خدا که واقع میشود بر اساس حساب و کتاب و اندازه معینشدهای است. (البحر المحیط، ج8، ص484)
ه. فرمانهاى الهى، حساب شده و لازم الاجراء است. (تفسیر نور، ج9، ص373)
و. ...
نکته تخصصی دینشناسی
در آیات قبل بحث بر سر مبارزه با یک سنت جاهلی بود. شاید آوردن این تعبیر که نشاندهنده اندازهگیری و حساب و کتاب دقیق در کار خداست، از این بابت است که تذکر دهد که خیال نکنید نفس سنتشکنی موضوعیت دارد و دین با هر سنتی که از قدیم رسیده درگیر میشود؛ خیر، دستورات خدا حساب و کتاب دارد، و اگر دین الهی با یک رویه تثبیتشدهای در جامعه مخالفت میکند بر اساس حساب و کتابهای دقیقی است که مصلحت انسان را تامین میکند. (ایستاده در باد، ص335)
5) «ما کانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»
پیامبر [و بلکه هرکس که وظیفهای از جانب خدا را برعهده گرفته است] نباید در انجام فرمان خدا به جوّسازىها و مانع تراشىها اعتنا کند. (تفسیر نور، ج9، ص373)
6) «ما کانَ عَلَى النَّبِی مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»
پیامبر، ممکن است وظایف و دستورات اختصاصى نیز داشته باشد. (تفسیر نور، ج9، ص373)
[1] . این روایت غالبا بدین صورت مشهور است که «النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی» که دبین صورت بدون سند در جامع الأخبار(للشعیری)، ص101 آمده است.
[2] . این مضمون با تعابیر مختلف در کتب شیعه و سنی آمده است. مثلا در تفسیر القمی، ج2، ص413 بدین صورت است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَتَرْکَبُنَّ سُنَّةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ- حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ- وَ لَا تُخْطِئُون طَرِیقَتَهُمْ شِبْرٌ بِشِبْرٍ- وَ ذِرَاعٌ بِذِرَاعٍ وَ بَاعٌ بِبَاعٍ- حَتَّى أَنْ لَوْ کَانَ مَنْ قَبْلَکُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ- قَالُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى تَعْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: فَمَنْ أَعْنِی لَیُنْقَضُ عُرَى الْإِسْلَامِ عُرْوَةً عُرْوَةً- فَیَکُونُ أَوَّلُ مَا تَنْقُضُونَ مِنْ دِینِکُمُ- الْإِمَامَةَ [الْأَمَانَةَ] وَ آخِرُهُ الصَّلَاةَ.
[3] . درباره قضا و قدر این چند روایت هم از روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج1، ص40 قابل توجه است:
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع أَفْعَالُ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ لِلَّهِ تَعَالَى خَلْقَ تَقْدِیرٍ لَا خَلْقَ تَکْوِینٍ وَ التَّکْوِینُ إِخْرَاجُ الشَّیْءِ مِنَ الْعَدَمِ إِلَى الْوُجُودِ فَنَفَى أَنْ تَکُونَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَیَنْبَغِی أَنْ تَکُونَ مِنْ جِهَةِ الْعِبَادِ.
وَ رُوِیَ عَنْهُ ع أَنَّ التَّقْدِیرَ هُوَ الْعِلْمُ.
سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ تَعَالَى فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ.
[4] مرحوم طبرسی یکی دیگر از اقوالی که برای آن مطرح کرده است چنین است: و قیل معناه جاریا على مقدار لا یکون فیه تفاوت من جهة الحکمة.