ادامه جلسه 525
تدبر
1) «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً»
زن و مرد اگرچه از جهاتی با هم تفاوتهایی دارند اما در مهمترین ارزشهای دینی، یعنی مسلمانی، ایمان، فرمانبری فروتنانه در پیشگاه خدا، صداقت، صبر، خشوع، صدقه دادن، روزه، پاکدامنی، و یاد خدا هیچ تفاوتی بین آنها نیست و اگر هر یک از آنها اهل این خصلتها باشند با مغفرت و اجر عظیم خداوند مواجه خواهند شد.
فمینیسم و انسانشناسی زن و مرد در اسلام
اگر چه در اوایل قرن بیستم بسیاری کوشیدند تفاوتهای زن و مرد را انکار کنند و آن را صرفا پدیدهای فرهنگی به حساب آورند، اما پیشرفتهای علم، بویژه در زمینههای ژنتیک و علومِ شناختی (cognitive knowledge)، خط بطلانی بر این پندار کشید و امروزه وجود تفاوتهای واقعی بین زن و مرد، جای انکار ندارد، از تفاوتهای جسمی و تواناییهای فیزیکی گرفته تا تفاوت در روحیات و خلقیات و ... . (برای نمونههایی از چنین آثاری که در دهه اول قرن 21 نوشته شده، نگاه کنید به: جنسیت و دوستی (سوزنچی)، ص46-47).
از قدیمالایام، وجود این تفاوتها در بسیاری از ملل جهان موجب میشد که به زن به دیده تحقیر بنگرند؛ جریان فمینیسم در واکنش به این تحقیرها پدید آمد و موج اولش کوشید که این تفاوتها را انکار کند، در موج دومش تلاش کرد که این مساله را معکوس کند و زن را برتر از مرد معرفی نماید؛ و در موج سوم فمینیسم (بعد از قرن بیستم) بالاخره پی برد که این تفاوتها امری حکیمانه است و لزوما به معنای برتری زن یا مرد نیست و اینها دو مدار مستقل دارند. (نمونهای از کتابهای موج سوم در: جنسیت و دوستی، ص69-70)
اما اسلام از همان ابتدا، در عین حال که به خاطر جدی گرفتن این تفاوتها در ساحتهایی از وجود انسان، در برخی مسائل حقوقی بین زن و مرد تفاوت گذاشته، اما به صراحت اذعان نموده که به لحاظ ارشگذاری و منزلت دینی زن و مرد هیچ تفاوتی ندارند؛ و این مطلب را در آیاتی مانند: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ: اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست» (حجرات/13) و نیز «أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى: بىتردید من عمل هیچ عملکنندهاى از شما را- از مرد یا زن - ضایع نخواهم نمود» (آل عمران/19) به طور کلی بیان کرد و در آیاتی مانند این آیه به تفصیل مورد تاکید قرار داد. (المیزان، ج16، ص313)
برای بحثی درباره تبیین نگاه اسلام به مساله تساوی زن و مرد کتابهای زیر میتواند مفید باشد:
نظام حقوق زن در اسلام. مرتضی مطهری
زن در اسلام: حقوق و تکالیف؛ فریبا علاسوند.
روایت مطهر، ج3، (مباحث خانواده و روابط زن و مرد). حسین سوزنچی
2) «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ...»
مستقل برشمردن اسلام و ایمان نشان میدهد بین این دو تفاوتی هست، که توجه به آیه «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ: «اعراب [عربهای بادیهنشین] گفتند ایمان آوردیم؛ بگو ایمان نیاوردید ولکن بگویید اسلام آوردیم در حالی که هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است» (حجرات/14) نشان میدهد که «اسلام» تسلیم شدن در مقام ادعا و رفتارهای ظاهری است؛ اما «ایمان» امری قلبی است؛
و اینکه در ادامه میفرماید « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ: همانا مومنان [واقعی] کسانیاند که به خدا و رسولش ایمان آوردند سپس دچار تردید نشدند و با مال و جانشان در راه خدا مجاهدت کردند» (حجرات/15) نشان میدهد که ایمان امری قلبیای است که از دل آن عمل برمیآید؛ پس هر مومنی مسلمان است، اما هر مسلمانی مومن نیست. (المیزان، ج16، ص314) و نیز حدیث2.
3) «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً»
در میان خصلتهای دهگانهای که در این آیه ردیف شده، تردیدی نیست که دو خصلت اول و دوم در طول هم قرار دارند؛ یعنی اسلام مدخل ورود به ایمان است، و لزوما هر مسلمانی مومن نیست (تدبر1).
از طرف دیگر، واضح است که مسلمانی گام اول است و از لحن برخی از احادیث فهمیده میشود «ذکر کثیر» گام نهایی است.
شاید بتوان به همین ترتیب، این مجموعه را گامهایی دانست برای رشد انسان، که کسی که اینها را داشته باشد به مغفرت و اجر عظیم میرسد؛ و بتوان به بیان زیر اینها را به هم مرتبط و در یک سیر طولی قرار داد:
مسلمان بودن، رعایت ظاهر دین است هم در مقام ادعا و هم در مقام عمل؛
ایمان، ورود این ظواهر به قلب است؛
قنوت (= فروتنی همراه با فرمانبرداری) مرحلهای است که این بار آن رعایت احکام دین از دل برمیخیزد؛
صداقت آن است که دیگر ظاهر و باطن شخص بر هم منطبق گردیده است؛
صبر آن است که بتواند به این وضعیتی که رسیده است ادامه دهد و به خاطر مشکلات آن، از آن دست برندارد؛
خشوع آن است که به این اعمال خود مغرور نشود و همچنان خود را در مقابل خداوند مقصر ببیند و ترس از خدا از دلش زایل نگردد؛
صدقه آن است که آن امکانات بیرونیای که خدا به او داده در اختیار دیگران قرار دهد و به چیزی دلبسته نشود؛
روزه و پاکدامنی هم آن است که قاعده فوق را این بار در حوزه درون خود پیاده کند، یعنی حتی خوردن و آشامیدن و رابطه جنسی، که نماد مهمترین نیازهای درونی انساناند او را دلبسته و مشغول به خود نکند و حتی رفتارهای غریزی و طبیعیاش را هم در مسیر بندگی خدا قرار دهد؛
ذکر کثیر هم یعنی خدا را در همه حال حاضر و ناظر ببیند (حدیث5) و لحظهای از او غافل نگردد.
4) «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً»
آیا برای اینکه مغفرت و اجر عظیم شامل کسی شود باید این ده خصلت را با هم داشته باشد یا برخورداری از هریک از اینها بتنهایی میتواند کافی باشد یا ...؟
الف. با توجه به اینکه میدانیم که صرف مسلمانی، (یعنی گفتن شهادتین و رعایت حداقلی از ظواهر دینی) انسان را شایسه مغفرت و اجر عظیم نمیکند (حجرات/14؛ و نیز: احادیث1 و2)، معلوم میشود که مجموعه اینهاست که چنان نتیجهای دارد؛ آنگاه هم ممکن است که اینها به نحو طولی با هم مرتبط باشند (تدبر5) ویا در عرض هم و به ترتیبی دیگر همه ابعاد وجودی انسان را پوشش دهند.
ب. این ده مورد ضرورتا ویژگی خاصی ندارند، بلکه چهبسا آیه درصدد نشان دادن وسعت و عمومیت تربیت دینی است. (ایستاده در باد، ص312)
ج. در مورد هریک از این ده خصلت، یک تلقی ابتدایی و ساده وجود دارد که متناسب با آن واقعا برخی از اینها بتنهایی نمیتواند شخص را به چنان مقامی برساند. اما همه اینها مفاهیمی مشکک (= دارای مراتب) هستند و اگر هریک را در افق اعلایش در نظر بگیریم، هر یک بتنهایی میتواند برای رسیدن به این نتیجه کافی باشد.
مثلا «اسلام» در برخی مواقع به بالاترین مرتبه تسلیم بودن انسان (که عرفا حتی آن را بالاتر از مقام «رضا» میدانند) گفته میشود، چنانکه مثلا حضرت ابراهیم در اواخر عمرش از خدا میخواهد که او و حضرت اسماعیل را به مقام مسلمانی برساند (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ؛ بقره/128)
یا «مومن» حقیقی را خداوند مطلقا رستگار معرفی کرده و واجد همه کمالات دانسته است (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ مومنون/1-10)
یا «قانت» را مقام ویژه کسانی مانند حضرت ابراهیم (إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً؛ نحل/120) و حضرت مریم (َ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ؛ تحریم/12) معرفی کرده است.
یا برای «صابران» اجر بیحساب ضمانت فرموده «إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ؛ زمر/10) و علت رسیدن عدهای از پیامبران به مقام امامت (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا؛ سجده/24) و نیز علت جایگاه ویژه اهل بیت ع در بهشت را (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً؛ انسان/12) صبرشان معرفی فرموده است.
و همین طور سایر موارد.
نکته تخصصی انسانشناسی
واضح است که در تمامی موارد فوق، آن مقام عظیم در گروی معنای ساده و ابتداییای که از آن واژه به ذهنها خطر میکند، نیست؛ بلکه هریک از این اوصاف، حکایت از عمق وجودشناختی خاصی در شخص میکند.
در واقع، ابعاد وجودی انسان چنان به هم گره خورده است که اگر یک بُعدِ ارزشیِ عمیق در وجود وی پیدا شود، میتوان از وجود همان بُعد، رسیدن او به کمال نهایی انسان را فهمید، یعنی مرتبهای که همه کمالات انسان با هم جمعاند.
به همین ترتیب در نقطه مقابل، اگر کسی را دیدیم که در ظاهر یکی از این اوصاف را در مراتب بالا برخوردار است، اما مبتلا به یک گناه است که گناه بودن آن قطعی است، میتوانیم پی ببریم که آن وصف کمالی به حقیقت در او رسوخ ندارد و ما تنها با یک ظاهری مواجه شدهایم.
ظاهرا بدین جهت است که عرفای حقیقی، این اندازه بر ضرورت رعایت تمامی احکام شریعت اصرار دارند و مشاهده هرگونه تخلفی از شریعت در مدعیان عرفان را دلیلی بر دروغین بودن مدعای وی میشمرند.
5) «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً»
چرا همه مطالب را به صورت مذکر و مونث آورد اما در مقام پاداش دادن فقط تعبیر «لهم» به کار برد و نفرمود «لهم» و «لهن»؟
الف. تاکید کند که در مقام پاداش دادن هیچ تفاوتی بین زن و مرد گذاشته نخواهد شد.
چگونگی استنباط
توجه شود که در زبان عربی، تعابیر مونث فقط و فقط برای جنس مونث است؛ اما تعابیر مذکر تنها در صورتی که در مقابل تعبیر مونث به کار رود، منحصر به مذکرها میشود؛ ولی وقتی که قرینهای در کار نباشد، در مورد اعم از مذکر و مونث هم به کار میرود. تعابیر قبل، ناظر به اوصاف و رفتارهای افراد بود و با تعبیر مذکر و مونث اشاره کرد که هردوی اینها این اوصاف و رفتارها را دارند. اکنون اگر در مقام پاداش تعبیر «لهم و لهن» را میآورد ممکن بود چنین برداشت شود که ما به هریک از این دو، به تناسب خودش پاداشی میدهیم متفاوت با پاداش دیگری؛ اما وقتی یک ضمیر واحد را برای پاداش دادن هردو به کار برد؛ یعنی یک پاداش یکسانی برای همه این دو فراهم کردهایم.
ب. ...